حج گزاری در
سال های آغازین انقلاب
147 میقات حج - سال چهاردهم - شماره پنجاه و چهارم - زمستان 1384 خاطرات 148 حج گزاری در سال های آغازین انقلاب خاطرات آقای دکتر توکّلی بینا آقای حاج ابوالفضل توکلی بینا از پیش کسوتان حج به شمار می آیند و در سال های 1360 و 1361
147 |
ميقات حج - سال چهاردهم - شماره پنجاه و چهارم - زمستان 1384
خاطرات
148 |
حج گزاري در سال هاي آغازين انقلاب
خاطرات آقاي دكتر توكّلي بينا
آقاي حاج ابوالفضل توكلي بينا از پيش كسوتان حج به شمار مي آيند و در سال هاي 1360 و 1361 رياست سازمان حج و زيارت را بر عهده داشتند . افزون بر آن ، سفرهاي زيادي نيز به عنوان زائر و يا در مسؤوليت هاي ديگر به حرمين شريفين مشرّف شده اند .
تحريريه فصلنامه « ميقات حج » از ايشان خواست تا خاطرات خود را مكتوب نموده ، براي چاپ در اين فصلنامه ارسال نمايند . آنچه ملاحظه مي كنيد ، بخشي از خاطرات ايشان است كه اكنون ضمن تشكر از آن برادر گرامي ، توجّه شما عزيزان را به آن جلب مي كنيم :
سفر حج در سال هاي سخت !
وقتي دوران كودكي و نوجواني را سپري مي كردم ، مرحوم پدرم از حمله دارهاي حج بود . ايشان 46 سفر به خانه خدا رفته بود . به ياد دارم كه مرحوم پدرم با قاطر و شتر به مكه سفر مي كرد . گاهي يازده ماه طول مي كشيد تا به خانه و وطن برگردد . او غالباً در طول سال ، تنها يك ماه نزد خانواده اش بود ! و در آن ايام كوتاهِ يك ماه هم ، هر روز چندين نفر درِ خانه مان را مي زدند تا نام خود را در گروه و كاروان پدرم ثبت كنند و همراه وي عازم سفر حج شوند .
در دوران گذشته ، در بعضي سال ها زائران به موسم حج نمي رسيدند و تا سال بعد در حجاز مي ماندند و مناسك حج را انجام
149 |
مي دادند . بدينسان سفر حج آنان تا دو سال به طول مي انجاميد .
حمله دارها در آن سال ها فقط راهنما بودند و زائران خانه خدا ، آذوقه شان را همراه خود مي بردند . سفر حج در آن سال ها بسيار طاقت فرسا و سخت بود . با قاطر و شتر به بمبئيِ هند مي رفتند و از آنجا با كشتي به طرف عربستان حركت مي كردند . زائران خانه خدا ، با مشكلات فراواني روبه رو بودند . در عربستان وضعيت مناسبي وجود نداشت . در مدينه ، ساختماني براي اسكان حجاج نبود . زائران در باغ ها ، زير سايه نخل ها روزگار مي گذراندند . آب براي شستوشو بسيار كم يافت مي شد . وضعيت بهداشتي بسيار بد بود . بيشتر زائران ، افراد با سنوسال بودند . وقتي غافله ها راهي خانه خدا مي شدند ، خانواده ها اميد زيادي به برگشت آنان نداشتند !
وضع زائران خانه خدا در آن سال ها ، قابل قياس با وضعيت امروز ما نيست . امروزه زائر در كمتر از سه ساعت ، با جت بوئينگ وارد عربستان شده ، با وضع بسيار مطلوب از وي پذيرايي مي شود ؛ به طوري كه بيشتر زائران در خانه هاي خودشان ، اين چنين پذيرايي نمي شوند !
تعطيلي حج گزاري ، به مدت هشت سال !
در سال 1326 ابوطالب يزدي ( از اردكان يزد ) ، همراه همسرش به سفر حج مي رود . روزي ، هنگام طواف پيرامون كعبه ، حالت استفراغ به وي دست مي دهد و در مسجدالحرام استفراغ مي كند . وهابي ها او را بازداشت نموده ، متهم مي كنند كه كار وي عمدي بوده و به خانه خدا اهانت كرده است ! سرانجام پس از محاكمه اي نا عادلانه محكوم به اعدامش مي كنند و او را گردن مي زنند !
از آن زمان تا هشت سال ، انجام فرايض حج ، از سوي ايران تعطيل گرديد و بعد از هشت سال ، كه سفر حج آغاز شد ، پدرم تصميم گرفت باز هم به حج برود . قرار بر اين شد كه برادر بزرگم ، كه به زبان عربي آشنايي كامل داشت ، در اين سفر با پدرم همراه شود . پدرم دو اتوبوس زائر ثبت نام كرده بود . من هم كه در آن سال ها با برادر بزرگم در تهران بوديم ، به قم آمديم تا همراه خانواده پدرم را بدرقه كنيم . سفر از گاراژ حسين زاده ، مقابل شيخان بود . من و مادرم و برادران و خواهرانم در كنار گاراژ ايستاده بوديم ، وقتي زائران در اتوبوس ها نشستند و آماده حركت شدند ، برادرم كه قرار بود در اين سفر پدرم را همراهي كند ،
150 |
در اتوبوس دوم ، روي صندلي اول نشسته بود ، پدرم نزد ما آمد تا خداحافظي كند . در اين هنگام برادر بزرگم ( حسين ) را صدا كرد و به او گفت : من و تو زائر خانه خدا هستيم . هزينه حجّ ما از جيب خودمان است . اگر لقمه اي از زائران بخوري ، از تو راضي نخواهم شد . ما بدون هيچ گونه توقع و چشمداشتي راهنماي اين زائران هستيم و بايد بكوشيم كه حجّشان را درست انجام دهند . ما نيّت كرده ايم كه براي رضاي خدا راهنماي آنان باشيم و . . .
وقتي پدرم بعد از سفر حج به خانه برگشت ، در باره آن حرفش كه هنگام رفتن به برادرم گفت ، پرسيدم . در پاسخم گفت : من نيت كرده بودم كه براي رضاي خدا و بدون هيچ گونه دريافت حقي ، براي راهنمايي حجاج خانه خدا ، آن ها را راهنمايي كنم و مي خواستم حركت ما تنها براي خدا باشد ! همچنين نمي خواستم برادرت لقمه اي را از زائران بخورد .
سفر حج و راه هاي نا امن
حدود شصت سال پيش ، راه ها امن نبود . راهزنان به راحتي به غافله ها حمله مي كردند و اموال آنان را به غارت مي بردند .
در يكي از سال ها وقتي پدرم از سفر حج برگشت ، ديديم سر و صورتش خوني و زخمي است ! علت را جويا شديم . گفت : راهزنان در ميان راه به قافله حمله كردند و من شيشه پنجره اتوبوس را شكسته ، گريختم . بله ، زائران خانه خدا امنيت نداشتند . وضع زائران ، از نظر آب و غذا و بهداشت و مسكن بسيار نا مناسب بود و قابل قياس با زائران اين زمان نبود . زائران امروزه با ناز و نعمت و احترام فراوان به سفر حج مي روند و بر مي گردند .
نخستين سفرم براي انجام حج
حجة الاسلام و المسلمين سيد محمد علي لواساني ، كه عضو فداييان اسلام بود ، پس از دستگيري و بازداشت شهيد نواب صفوي ، به نجف اشرف و از آنجا به مدينه ( 1 ) مهاجرت كرد و در كنار پدرش ، كه نماينده آيت الله العظمي بروجردي ( رحمه الله ) بود ، به فعاليت پرداخت . ايشان چند مرتبه اي از من دعوت كرد كه به سرزمين وحي سفر كنم و به زيارت خانه خدا و حرم حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) نائل شوم ، ليكن در آن سال ها مستطيع نبودم تا اينكه در سال 1339 خورشيدي مستطيع شدم و توفيق تشرّف به اين سفر معنوي را يافتم .
حجة الاسلام لواساني توصيه كرده بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ايشان در نجف اشرف به آموزش علوم حوزوي مشغول شد ، ليكن با توجه به روابط خوبي كه ميان رژيم شاه و صدام وجود داشت ، رژيم پهلوي در صدد بر آمد كه او را به ايران برگرداند و او ناگزير از نجف اشرف به مدينه منوره رفت و در آن شهر مقدس رحل اقامت گزيد .
151 |
كه به طور مستقيم ـ و نه با حمله دار ـ به عربستان بروم . ازاين رو ، با پرواز حج ، كه در آن سال ها در جده مي نشست ، رفتم .
وقتي از هواپيما پياده شدم ، به ساختماني كه چهار يا پنج طبقه بود و دو ـ سه طبقه داشت رفتم و به اتاقي كه مربوط به رييس مكتب الوكلا بود مراجعه كردم . وي گفت : هنگام غروب شما را به هواپيما سوار كرده ، به مدينه مي فرستم .
وقت غروب به وعده اش عمل كرد و مرا به هواپيماي دو ملخه سوار نمود و راهي مدينه منوره شديم . در آن سال ها مدينه جاي خوبي براي اسكان نداشت . با ماشين كرايه اي به باغ مرجانه ، كه حجاج در آنجا اسكان داشتند رفتم . حدود 15 روز در مدينه ، مانند ديگر حجاج در باغ و زير نخل ها ايام را سپري كرديم ؛ روزهاي خوش و با معنويتي بود .
پس از آن ، از طريق مسجد شجره محرم شديم و به مقصد مكه راه افتاديم . . .
نزديك دو هفته در شهر مكه ، در حرم امن الهي و در جوار كعبه بوديم كه هفتم ذي حجه فرا رسيد و حجاج براي وقوف در عرفات ، مشعر و منا كوچ كردند .
مرحوم حاج سيد احمد لواساني ، نماينده مرحوم آيت الله العظمي بروجردي در اوايل ذي حجه فرموده بودند كه صبح روز هشتم ، به عرفات خواهند رفت . لذا ساعت يك بامداد روز هشتم از خواب بيدارم كردند و گفتند : خود را آماده كن ، حوله هاي احرامت را بردار كه مي خواهيم به حرم برويم و محرم شويم . . .
وقتي وارد مسجدالحرام شديم جز چند شرطه كسي نبود . چاه زمزم ديواره اي سيماني داشت كه سطلي بر آن آيخته بودند كه با آن ، از چاه زمزم آب مي كشيدند . مرحوم لواساني فرمودند : با آب زمزم غسل احرام كن و نماز صبح را در حرم مي خوانيم و حركت مي كنيم . . .
اكنون كه سال ها از آن سفر مي گذرد ، حسرت آن ايام را مي خورم كه حرم چه آرام و خلوت بود !
حادثه آتش سوزي در منا
در سال 1353 ، كه آتش سوزي در منا رخ داد ، سوّمين تشرّف من به حج بود . در اين حادثه منطقه چادرهاي ايرانيان و غير آنان ، دو كيلومتر در دو كيلومتر ، همه سوختند . در كنار ايرانيان آفريقايي ها بودند كه تعدادي از ايشان سوختند و با لودر ، يكجا دفنشان كردند . وضع اسفباري بود ! حدود 10 نفر مفقود شدند .
152 |
جالب ترين خاطراتم
سال 1358 ، نخستين و آغازين حجّ جمهوري اسلامي بود . در اين سال بود كه امام خميني ( قدس سره ) آيت الله انواري و شهيد بزرگوار محلاّتي را به عنوان اميرالحاج برگزيدند . در همين سال بود كه از سوي آيت الله انواري و شهيد محلاتي براي راه اندازي حج و زيارت ، دعوت شدم و به عنوان معتمد ، در شوراي عالي حج و زيارت حضور يافتم .
نخستين كاري كه كرديم بررسي پرونده مديران حج بود ، و اين بدان جهت بود كه از ميان آنان ، مديران داراي صلاحيت و شايستگي را انتخاب كنيم .
در آن سال ، 000 60 زائر داشتيم كه همه را به گروه هاي يك صد نفري تقسيم كرديم ؛ يعني 600 مدير گروه و كاروان برگزيده شدند . آنان در ماه هاي رجب ، شعبان و رمضان براي اجاره مسكن زائران به مكه و مدينه رفتند . در آن سال ، چون مديران ، همگي باهم براي تهيه مسكن مراجعه كردند ، بازار سياه بهوجود آمد . ساختمان يك صد هزار ريالي گاهي تا دو برابر رسيد .
وزير ارشاد آن سال ، آقاي دكتر ميناچي اداره حج را به يك شوراي سه نفره سپردند كه من بودم و آقايان درودچيان و حاج محسن لبّاني . هر يك از ما ، مسؤول يكي از ستادهاي حج در جده ، مكه و مدينه شديم . حكم اداره ستاد جده به نام من صادر شد .
در فرودگاه جده ساختمان هايي بنا شده بود كه حجاج در آغاز ورود در آنجا به طور موقت اسكان مي يافتند و پس از آن ، با برنامه ريزي ، راهي مكه يا مدينه مي شدند . در آخرين پرواز حجاج ايران ، حضرت آيت الله خامنه اي و آيت الله هاشمي رفسنجاني و دكتر ميناچي وزير ارشاد و دكتر يد الله سحابي وارد جده شدند و به محل ويژه پذيرايي ( رزيدانس ) در سفارت جمهوري اسلامي ايران رفتند . از من هم خواستند كه ناهار را با ايشان باشم . بعد از صرف ناهار و استراحت ، دو دستگاه خودرو كرايه كرديم تا ايشان را براي زيارت به مدينه منوّره ببرند .
پس از دو ـ سه روز زيارت ، از مدينه منوره به مكه معظمه مشرّف شدند و پس از اعمال حج ، با نخستين پرواز به ايران برگشتند و به ياري خداوند ، در اين سال مراسم حج با كمترين مشكل و عارضه به انجام رسيد .
153 |
حجگزاري در سال 1359 خورشيدي
در سال 1359 مديريت حج طي حكمي از سوي وزير ارشاد وقت ، به آقاي لولاچيان سپرده شد و با صدور حكمي ، ستاد جده را به من واگذار كردند . در اين سال بود كه جنگ تحميلي آغاز شد و ما با مشكلات زيادي روبه رو شديم ، چون رابطه جمهوري اسلامي ايران با عربستان سعودي مناسب و حسنه نبود .
پس از دريافت حكم مسؤوليت ، همكاران خود را چند روز زودتر براي اداره ستاد جده و آماده سازي آن ، به عربستان فرستادم . روز 30 شهريور 1359 ، ساعت 5 بعد از ظهر ، خودم نيز عازم جده شدم ، در همين روز بود كه جنگ عراق و استكبار جهاني بر ضدّ جمهوري اسلامي ايران آغاز گرديد .
براي خداحافظي با برادر و خواهرانم به قم رفته و در اين شهر به سر مي بردم كه تماس گرفتند و گفتند آقاي ( شهيد ) رجائي پيام داده كه ساعت يك بعد از ظهر در نخست وزيري باشم . با خويشان و بستگان خداحافظي كردم و عازم تهران شدم و در زمان مقررّ ( يك بعد از ظهر ) در نخست وزيري ، دفتر آقاي ( شهيد ) رجائي حاضر شدم . ايشان گفتند ما با آقايان هاشمي و بهشتي مشورت كرديم و قرار شد كه بنياد مستضعفان را شما و آقايان جواد رفيق دوست و محمود كريمي نوري ، سه نفري و به صورت شورايي اداره كنيد . به ايشان عرض كردم ساعت پنج بعد از ظهر بليت پرواز دارم . آقاي رجايي گفت : مكّه مي خواهي چه كني ؟ ! گفتم : طي حكمي از وزير ارشاد ، به عنوان رييس ستاد جدّه هستم ، تنها براي زيارت نمي روم . از ايشان يك ماه فرصت خواستم و گفتم : حكم را به برادر ديگري بدهيد ، وقتي برگشتم ، در هر قسمت و مسؤوليتي كه شما به عهده ام بگذاريد انجام وظيفه مي كنم . مرحوم شهيد رجايي با اين شرط پذيرفتند .
در ساعت مقرّر ( پنج بعد از ظهر ) در فرودگاه حضور يافته ، عازم جده شدم . آخر شب ، وقتي هواپيما در فرودگاه جده نشست ، برادراني كه پيشتر فرستاده بودم ، در ستاد جده به استقبالم آمده بودند . آنان از من خواستند كه شب را به منزل رفته به استراحت بپردازم . هلال احمر هم كنار استراحتگاه ما بود و بايستي من به عنوان رييس ستاد جده ، آن ها را هم هماهنگ كنم .
ساعت 9 صبح همكارانم آمدند و گفتند كه دو ارتشبد سعودي به ستاد
154 |
آمده اند و مي خواهند با شما ملاقات كنند . در همين حال متوجه شدم شب گذشته كه همكاران مانع از رفتن من به ستاد شدند و گفتند شما خسته ايد و لازم است به استراحت بپردازيد و . . . جرياناتي در ستاد پيش آمده است و آن اين كه ، هم زمان با حمله صدام به ايران ، مأموران اطلاعاتي و امنيتي سعودي به ساختمان ستاد هجوم آورده و تصاوير امام و قدس را پايين آورده و پاره كرده اند و دوستان اين ماجرا را با من در ميان نگذاشته اند ، به اين دليل كه خسته هستم .
در هر حال ، صبح به ستاد آمدم و ديدم كه دو ارتشبد سعودي در ستاد هستند و آمده اند كه بابت حادثه شب گذشته عذرخواهي كنند . به آنها گفتم : شما اشتباه كرده ايد ، فكر مي كنيد با پاره كردن عكس امام و رهبر ما ، از محبوبيت او مي كاهيد ؟ ! اشاره كردم به آفريقايي هايي كه در شرفيه بودند و گفتم : اين ها را مي بينيد ؟ عكس امام را روي قلبشان مي گذارند و مي بوسند !
به هر حال ، روابط ما با عربستان به سردي گراييد و آنان در جنگ ، در كنار عراقي ها بودند و با آنان همكاري داشتند . ما هم وضع بدي داشتيم . از سويي 52 گروه زائر در كاروان يكصد نفري وارد جده شده اند ، پروازها قطع شده و . . . غمِ عالم دل ما را گرفته بود .
پيش از موسم حج ، وقتي براي اجاره ستاد در جده به عربستان رفتيم و با صاحب ساختمان تماس گرفتيم و به منزل او رفتيم ، استقبال بسيار گرمي از ما كردند . آن ها شيعه بودند . اتاق هايشان با قالي هاي كاشان فرش شده بود . وقتي صحبت اجاره شد ، گفت :
سال گذشته پدر ما فوت كرد و من از طرف ورثه اختيار دارم ، اين ساختمان را پيش كش برادران ايراني مي كنيم ، هرچه دوست داريد بدهيد .
تا آنجا كه يادم هست ، قرار شد ده هزار ريال پول پيش بدهيم ، ده هزار ريال هنگام آغاز حج و بيست هزار ريال باقي مانده را هم در پايان حج و هنگام تحويل ساختمان پرداخت كنيم .
وقتي پروازهاي ما قطع شد ، حال پريشاني داشتيم . در ستاد جده بوديم كه ديديم جوان صاحب ساختمان با نگراني آمد . گويي همه چيزش را از دست داده است ! او از اين كه صدام به كشور ايران حمله كرده ، بسيار ناراحت به نظر مي رسيد . سعي كردم به او دلداري دهم ولي او همچنان چهره اي نگران داشت .
سه خط مستقيم تلفن در جده ، مدينه و
155 |
مكه اجاره كرديم و پيوسته از وضع ايران جويا مي شديم . در همين روز آقاي اسكندرزاده ، كه رييس ستاد مدينه بود ، با ما ارتباط تلفني برقرار كرد و گفت : هرچه زودتر به ما كمك كنيد ، 1800 نفر پيش پرواز كه آمده اند ، در ستاد گرد آمده اند و پول مي خواهند . اگر نيايي ستاد را بر سر ما خراب خواهند كرد ! چند نفر از برادران ستاد جده را به مدينه فرستادم و گفتم صبح با هواپيما خودم را به مدينه مي رسانم .
صبح روز بعد ، وقتي وارد مدينه شدم ، ديدم وضعيتِ بدي به وجود آمده است . مسؤولان عربستان ، برخورد بسيار بدي با ما داشتند . در مدينه دو ستاد داشتيم كه يكي در هتل بافقي ، در خيابان ابوذر بود جلسه اي سه نفر از روحانيون تشكيل داده شد ؛ آقايان رستگار پناه ، جلالي خميني و قوانيني ( كه روحاني و از مديران گروه بود ) . در آن جلسه تصويب كردند كه به خدمه پيش گروه ، 5000 ريال سعودي پرداخت شود . مرا هم به جلسه هدايت كردند . در آنجا به آقايان گفتم : ارتش بعثي عراق به ايران حمله كرده و تأسيسات نفت آبادان را زده اند . ديگر ارزي در كار نيست و پرداخت چنين مبالغي غير ممكن است . ما ذي حساب دولت داريم و تا رديف نداشته باشيم ، امكان پرداخت نداريم . با آقاي قدرتي كه از طرف ذي حسابي به عنوان ذي حساب دولت است ، به اينجا دعوت مي كنيم تا به طور مستقيم با ايشان صبحت كنيد .
به دنبال اين سخنان ، آقاي قدرتي را به جلسه دعوت كردم ، ايشان هم ، مسأله اي را كه آقايان تصويب كرده بودند ، مطرح نموده ، گفتند : امكان پرداخت نيست ، اگر هم باشد ، بايد آقاي توكّلي بينا با دكتر نِصحت سرپرست هلال احمر دستور پرداخت بدهند . رابطه ما با تهران قطع است . وزير ارشاد به جده تلكس زده كه اگر پرداختي داريد ، بايد يكي از دو نفر ؛ آقايان توكّلي بينا و دكتر نصحت ، كه عضو شوراي عالي حج و زيارت هستند ، دستور پرداخت بدهند .
آقاي نيكنام ، يكي از مديران گروه ، گفت : ساختمان 10 طبقه اي كه ما در آن هستيم ، پشت بام خوبي دارد ، براي پاسخ به پيش گروهايي كه درخواست مساعده دارند و به ستاد مدينه براي دريافت ريال سعودي فشار مي آورند ، در آنجا جلسه اي بگذاريم و تصميم گيري كنيم .
به دنبال اين پيشنهاد ، در ستاد مدينه اعلاميه اي نصب كرديم مبني بر اين كه فردا شب در ساختمان نيكنام ، براي حلّ اين
156 |
مشكل حضور پيدا كنند . بدينوسيله 1800 پيش گروه را به آنجا دعوت كرديم ، در ضمن از آقايان رستگار پناه ، قوانيني و جلالي خميني براي شركت در جلسه دعوت كرديم . فردا شب ، وقتي وارد ساختمان شديم برق آن قطع بود . ده طبقه را از پله ها بالا رفتم . به طبقه نهم كه رسيدم ، متوجه شدم آقايانِ پيش گروه ها بلندگو را به دست گرفته و اعلام مي كردند كه انقلاب شده است ، بايد تعرفه ها را پرداخت كنند . همه پيش گروه ها و آقايان روحانيون ، كه پيشتر از آن ها نام برده شد ، حضور داشتند . به طرف بلندگو رفته ، آن را به دست گرفتم . سخنان آن ها قطع شد . ديدم لازم است با طرح مسائل عاطفي جمعيت را تحت تأثير قرار دهم . خبرهايي را كه از ايران در مورد هجوم اشغال گران بعثي و صداميان متجاوز شنيده بودم ، به همه اعلام كردم و آنان را در جريان گذاشتم . گفتم كه منطقه نفتي آبادان را بمباران كرده اند و ديگر از پول و ارز خبري نيست . چشم ما روشن ! شما انقلابي ها آمده ايد كه پيام انقلابتان را به ديگر مسلمانان ابلاغ كنيد ! مگر شما عِدل قماش به دولت فروخته ايد كه اينگونه طلبكار شده ايد ؟ ! جنگ را بر ما تحميل كرده اند . هر كدام از شما كه 4000 ريال سعودي در ايران گرفته ايد ، بايد اكنون حساب پس بدهيد . چند نفر از آقايان را در ستاد مأمور كرديم كه بررسي كنند پول هايي كه گرفته شده ، در كجا مصرف گرديده است . در ضمن هر كسي ناراحت است و ميل دارد برگردد ، به جده بيايد تا از راه سوريه به ايران بفرستيم . آن كساني هم كه پول دارند ، ديگر به ستاد مراجعه نكنند .
در دفتر ، برنامه ريزي نموده ، افراد را به سه دسته تقسيم كرديم :
1 . كساني كه پول دارند ، ديگر براي گرفتن پول به ستاد مراجعه نكنند .
2 . نام 300 نفر را كه ناراحت بودند نوشتيم و از راه سوريه به ايران برگردانديم .
3 . از پيش گروه هايي هم كه سفر نخست آنان به حج بود و تا مدينه آمده بودند ، تعهد گرفتيم كه در ايران وجه خود را بپردازند و آنان را به همان 52 گروه معرفي كرديم و بدينوسيله مشكل پايان يافت .
امّا وضع زائران ايراني ، كه پنج هزار و دويست نفر بودند ، مناسب نبود . آنها از اين كه به كشورشان حمله شده ، نگران بودند و وضعيت رواني خوبي نداشتند . از سوي ديگر ، دولت عربستان هم برخورد بسيار بدي با زائران ما داشت . جلوي درِ ستاد مدينه مقواي سه بعدي نصب شده بود ، كه به
157 |
هر طرف مي چرخيد ، عكس امام ( قدس سره ) ديده مي شد . احتمال داديم مأموران حكومتي به ستاد حمله كنند . خانم ها ، عكس ها و بعضي اوراق را كه براي توزيع در ستاد تهيه شده بود ، از ستاد خارج كردند . اتفاقاً عصر همان روز ، مأموران امنيتي به ستاد ريختند و آن را تخريب كردند . در اين حال تعدادي از ايرانيان به صورت گروهي به دادن شعار پرداختند كه پليس چند تن از آنان را بازداشت كرد و به پاسگاه شارع ابوذر انتقال داد و تا ساعت حدود 9 شب ، از آزادي آن ها خبري نشد .
پس از مشورت با دوستان و همكاران ، چند نفر به اتفاق آقاي رستگاري به شرطه خانه شارع ابوذر رفتيم . افسر پليس منطقه براي گفتگو با ما آمد . با او در رابطه با آزادي برادران صحبت كرديم . برخورد نا مناسبي داشت . با تهديد و اخطار حرف مي زد . به او گفتم برخورد شما نا مناسب است ، اگر نمي خواهيد در كشور شما باشيم ، به طور كتبي بنويسيد تا ما زائران خود را از كشور شما خارج كنيم . به هر صورت ، برادران دستگير شده را آزاد كرديم .
بعد از اعمال حج ، ما براي اعزام زائران كشورمان به ايران به جده برگشتيم . هر سال ، زائران به هر ترتيبي كه وارد
158 |
عربستان مي شدند ، هنگام مراجعت به همان ترتيب نوبت به كشور باز مي گشت . متأسفانه در اين سال ، كارمندان اوقاف فهرست اسامي را به هم زده بودند و وضع نامناسبي پيش آمده بود . بهويژه زائران خوزستاني ، كه صدام به آن منطقه حمله كرده بود و بيشتر از بقيه ناراحت بودند ، جلوي هواپيمايي ايران گرد آمدند و مانع از پرواز مي شدند . آقاي نقشينه ، كه در آن سال مسؤول پروازهاي ايران اير در عربستان بود ، به ستاد آمد و از من خواست كه به ياري اش بيايم و مشكل پروازها به ايران را حل كنم . گفتم : صدايم گرفته است . نمي توانم صحبت كنم . اصرار كرد كه بياييد و با بلند گو صحبت كنيد . در هر صورت جلوي دفتر هواپيمايي رفتم و با بلندگو به زائراني كه مانع پرواز شده بودند ، با تقاضا و خواهش گفتم : شما دو نفر نماينده تعيين كنيد تا با هم حرف بزنيم ، با همه شما كه نمي شود حرف زد .
دو نفر نماينده فرستادند و با همكاري هم ، در دفتر اوقاف ، فهرست اسامي را كه ترتيبش را به هم زده بودند ، براساس فهرست اسامي و طبق تاريخ ورود زائران به جده ، تنظيم كرديم و پروازها به نوبت انجام شد .
حجگزاري در سال 1360 خورشيدي
حضرت امام ( قدس سره ) در سال 60 پنج نماينده تعيين كردند كه عبارت بودند از حضرات آقايان حجج اسلام : 1 . آقاي حاج سيد عبدالمجيد ايرواني 2 . آقاي حاج سيد علي هاشمي گلپايگاني 3 . آقاي حاج شيخ محمدرضا توسّلي 4 . آقاي حاج شيخ حيدرعلي جلالي 5 . آقاي حاج سيدحسن طاهري خرم آبادي كه از سويي خودِ اين افراد با هم اختلاف نظريه و اخلاف سليقه داشتند .
از سوي ديگر ، آقاي لولاچيان كه سرپرست و رييس سازمان حج و اوقاف بود ، براي ستادهاي مدينه ، مكه و جده 500 نفر نيرو آورده بود كه خودِ آن ها دست و پا گير شده بودند و يك هنگ مي خواست كه آن 500 نفر را اداره كند !
از طرفي هم رابطه ما با دولت عربستان حسنه نبود و جنگ تحميلي هم وضع نا مناسبي را بهوجود آورده بود . در هر حال در مراجعت به ايران اختلافاتي ميان آقاي لولاچيان كه رييس سازمان و آقاي دشتي كه ظاهراً از مدرّسين حوزه علميه قم بود وجود داشت .
گفتني است در آن زمان حكم مدير
159 |
كل تبليغات را وزير ارشاد مي داد اما زير نظر رييس سازمان بود و آقاي دشتي حاضر نبود كه زير نظر آقاي لولاچيان عمل كند . اين اختلاف از ايران وجود داشت كه البته در عربستان تأثيرش را گذاشت .
آقاي لولاچيان پس از مراجعت به ايران ، استعفا كرد . حدود سه ماه به حج مانده بود كه آقاي معادي خواه ، وزير ارشاد وقت ، طي تماس تلفني با من ـ كه آن زمان در بنياد مستضعفان مشغول فعاليت بودم ـ اظهار داشت : آقاي لولاچيان استعفا كرده و من كسي را كه بهتر از شما به حج اشراف داشته باشد ندارم . اين در حالي است كه از سويي من عضو شوراي عالي حج بودم و از سوي ديگر آقاي هاشمي رفسنجاني ، كه از سوي امام فرمانده جنگ بودند ، از من خواستند رياست بازسازي نواحي جنگي را به عهده بگيرم و آقاي مير حسين موسوي ، نخست وزير هم با من صحبت كرده بود و آماده شده بودم كه مسؤوليت بازسازي مناطق آسيب ديده از جنگ را بپذيرم و حكم را هم آقاي مهندس موسوي نوشته بود .
هرچه به آقاي معادي خواه گفتم مرا براي مسؤوليت ديگري برگزيده اند ، نپذيرفت و دو ساعت بعد ، حكم رياست سازمان را كه طبق قانون شوراي انقلاب ، قائم مقام وزارت ارشاد رييس شوراي سه نفره حج زيارت بود و بالاترين مقام در سازمان به شمار مي رفت و مسؤوليت سازمان حج و زيارت را به عهده مي گرفت ، به من ابلاغ كرد . به آقاي هاشمي رفسنجاني كه رياست مجلس شوراي اسلامي را به عهده داشتند ، تلفن زدم كه موضوع را با ايشان در ميان بگذارم ، وقتي ايشان گوشي را برداشت ، قبل از آن كه من چيزي بگويم ، ايشان اظهار كردند : حكم شما براي بازسازي مناطق جنگي نوشته شده ، بايد به نخست وزيري بروي و كار خود را آغاز كني . به ايشان گفتم : كار ديگري پيش آمده است . آقاي لولاچيان از رياست سازمان حج و زيارت استعفا كرده و آقاي معادي خواه با من در مورد رياست سازمان حج و زيارت صحبت كرد . من نتوانستم ايشان را قانع كنم كه حكم مسؤوليت مناطق جنگي را براي من نوشته اند . آقاي هاشمي كمي مكث كردند و فرمودند : كار سازمان حج و زيارت را قبول كن ، ما فرد ديگري را پيدا مي كنيم .
سرانجام پذيرفتم و فرداي آن روز ، به دستور وزير ارشاد وقت ، مسؤوليت سازمان حج و زيارت را از آقاي لولاچيان
160 |
تحويل گرفتم .
بيش از سه ماه به حج نمانده بود و قرار بود در آن سال با بررسي هايي كه انجام شد ، كار متضاد انجام نشود ؛ كاري كه در مورد مديران حج انجام مي گرفت و آن اين بود كه سازمان حج و زيارت در برابر هر زائر ، 4200 ريال از بابت حق الزحمه به مدير پرداخت مي كرد . از طرفي ، قرار دادي با مدير امضا مي شد كه براي يكصد زائر 000 250 ريال سعودي بپردازد . در واقع اين پول به صورت امانت در اختيار مديران قرار مي گرفت ، اما مديران نه تنها وجهي به سازمان نمي پرداختند ، گاهي اضافه براين هم مي گرفتند . در بررسي هايي كه از گروه هاي مديران در عربستان انجام دادم ، متوجه شدم كه ارز فروشي مي كنند . دادگاه انقلاب هم ، هر يك از 20 نفر مدير حج را به چهارصد هزار ريال سعودي محكوم كرد .
كار ديگري كه در سال 1360 انجام دادم اين بود كه دو نفر از برادران داراي تجربه در امور حج را به عنوان مدير گروه برگزيديم و براي هر يك از آنان ، معاوني قوي تعيين كرديم و از ايشان خواستيم كه مانند همه مديران ، گروه يكصد نفري را اداره كنند . يكي از مديران 115000 و ديگري 125000 ريال سعودي هزينه كردند و زائرانشان هم از آن ها راضي بودند . با اجراي اين طرح ، معلوم شد كه هر مديري بيش از نيمي از 250000 ريال را به جيب خود مي ريزد . پس از اين بود كه جلساتي با آقاي لولاچيان سرپرست حج گذاشتيم و برنامه ريزي كرديم كه در سال 1361 تداركات حج را خودمان به دست بگيريم . اين تصميم را در شوراي عالي حج كه در حضور آقاي مهندس موسوي نخست وزير ، مصوّب كرديم .
حجگزاري در سال 1361 خورشيدي
همانطور كه پيشتر گفته شد ، سه ماه به حج مانده بود كه مسؤوليت حج را به عهده گرفتم . آقاي بهرامعلي ذي حساب حج و زيارت بود و دو ـ سه روز اول ، هر روز يك تلكس بلند بالا به آقاي حسيني ، رييس بانك ملي ، شعبه جده مي زد و از من امضا مي گرفت . روز سوم وقتي برگه تلكس را آورد كه امضا كنم ، به ايشان گفتم : شما محاسبه كنيد كه پول گوشت گوسفند و مرغ چند ريال مي شود بعد بياور تا امضا كنم . در سال 61 ، حدود 000 120 نفر زائر داشتيم ، هزينه گوشت مرغ و گوسفند را حساب كرد و آمد گفت : حساب كرديم ، شد بيست و دو
161 |
ميليون ( 000 000 22 ) ريال سعودي . به ايشان گفتم : يك نفر از ذي حسابي معرفي كنيد تا خريد گوشت گوسفند و مرغ انجام شود . آقاي محمد خندان را ، كه از تجار مؤمن و متعهّد بود و از وجود ايشان در ستاد استفاده مي شد ، به مكه فرستادم و تلفني به اطلاع آقاي بهرامعلي رساندم كه نامه اي براي آقاي حسيني ، رييس بانك ملّي جده ارسال شده و از ايشان خواسته ام اعتبار لازم براي آقاي محمد خندان جهت خريد گوشت گوسفند از تركيه و مرغ از فرانسه را تأمين كند . آقاي خندان از برادران با تجربه اي در تجارت بود . با بررسي هايي كه شده بود ، گوشت گوسفند را از تركيه خريد و ما 11 نفر ذابح از ايران فرستاديم تا نظارت كامل بر ذبح و با حذف دمبه و شكم ، گوشت ها را به عربستان ارسال كنند . گوشت مرغ هم از فرانسه خريداري شد . البته به طور مستقيم نمي توانستيم بخريم بنابراين ، يارانه گوشت را به تجار عربستان داديم و خودمان به طور مستقيم به نام آن ها وارد كرديم .
برخي اقلام ؛ مانند چاي ، شكر ، نوشابه را چون به صورت عمده مي خريديم ، نصف قيمت تمام مي شد .
مديران كاروان هاي حج تا سال 61 ، همان مديراني بودند كه از زمان رژيم گذشته فعاليت مي كردند و ما چاره اي نداشتيم كه بعد از بررسي ، از ميان آن ها ، بهترين ها را انتخاب كنيم و بايد براي آينده حج نيروهاي متعهدي را تربيت مي كرديم . بنابراين ، حدود 1200 ناظر از برادران انقلابي و مؤمن برگزيده شدند تا به عنوان ناظر مالي ، به كار مدير نظارت كنند و نيز نقش رابط را داشتند . كارها و برنامه ها را به وسيله آن ها به مديران ابلاغ مي كرديم . آنان همچنين بر اجراي ابلاغيه ها و برنامه نظارت مي كردند .
چون اين طرح براي نخستين بار بود كه اجرا مي شد ، حدود ده نفر از مديران برجسته و شناخته شده را به دفتر خواستم و به آن ها گفتم كه شما براي هر زائر 420 تومان دستمزد مي گرفتيد ، امسال هم كه تداركات را خودِ سازمان به عهده گرفته ، دستمزد شما را دو برابر ، حدود 800 تومان محاسبه مي كنيم . آقاي سلطاني شيرازي كه در ميان جمع بود ، گفت : به هر نفر 1000 تومان بدهيد . گفتم : يك شرط دارد و آن اين كه 800 تومان را پايه قرار دهم و دويست تومان ديگر را به هر مديري كه بهتر عمل كرد مي پردازيم . اين پيشنهاد را پذيرفتند امّا هنگامي كه خواستند از جلسه
162 |
خارج شوند ، به همه شان گوشزد كردم كه من مانند مديريت گذشته عمل نخواهم كرد ، اگر همه مديران هم استعفا كنند ، به 1200 ناظر حكم مديريت خواهم داد .
مسأله ديگري كه براي ما اهميّت داشت ، بهاي خودروهاي حمل زائران به عرفات و منا بود . قيمت ها را بالا برده و دو برابر كرده بودند . آقاي اصفهانيها ، كه معاون مالي من بود و براي ساماندهي امور ، پيش از موسم ، در عربستان به سر مي برد ، تلفني خبر داد كه مسؤولان سال گذشته ( 1360خورشيدي ) قرارداد بهاي حمل و نقل و خيمه هاي منا و عرفات را مبلغ 150 ريال و در سال آينده ( 1361 ) 200 ريال بسته اند ، در حالي كه تعرفه دولتيِ خودِ عربستان ، 100 ريال سعودي است . از ايشان خواستم كه با عبدالواسع ، وزير حج ( وقت ) عربستان ملاقات نموده ، مسأله را مطرح كند . فرداي آن روز ، تلفن كرد و گفت : توجهي به نظر ما نمي كنند .
فرداي آن روز ، بي درنگ عازم عربستان شدم . دو روز در مدينه بودم و پس از آن ، از مسجد شجره احرام پوشيده ، مُحرم شدم و به مكه مكرمه رفتم . با بعضي از برادران همكار مشورت كرديم و تصميم اين شد كه تلگرافي به نايف ، وزير كشور بزنم و به وي بگويم كه بهاي تعرفه خودِ شما براي حجاج ، 100 ريال است ، بنابراين ، ما زير بار تحميل نمي رويم . شما راه را براي ما باز كنيد ، ما مي خواهيم با پاي پياده به عرفات برويم . البته روي اين مسأله هم انديشيده بوديم كه اگر قرار شد مسير مكه تا عرفات را پياده روي كنيم ، چگونه عمل كنيم . در سال قبل ، حدود 60 نفر را براي تبليغات آموزش داده بوديم . در ضمن نيمي از زائران ما پيرمرد و پير زن بودند و احياناً بعضي از آن ها هم نمي توانستند پياده روي كنند . براي تقريباً نيمي از آن ها ؛ اعم از پيرمرد و پيرزن و يا افراد بي تفاوت فكر كرديم ماشين باري ( لري ) بگيريم . عربها به ماشين باري « لري » مي گويند .
ساعت 12 شب با آقاي سيد محمد خوئيني ها ، كه نماينده حضرت امام ( قدس سره ) در امور حج بود ، ملاقات كردم و با ايشان در ميان گذاشتم كه تصميم دارم تلگرافي به نايف ، وزير كشور عربستان بزنم و به نرخي كه براي حجاج ايراني تعيين كرده اند اعتراض كنم و گوشزد كنم كه اگر عادلانه محاسبه نكنند ، زائران ايراني با پاي پياده و به صورت راه پيمايي مسير مشاعر را طي خواهند كرد . به آقاي خوئيني ها اطمينان دادم كه با اين پيشنهاد ، آنها عقب نشيني
163 |
خواهند كرد و ده در صد احتمال هست كه روي حرفشان بايستند و پافشاري كنند ، در اين صورت 50 % از زائران را ، كه پيرمرد ، پيرزن و يا در اين امور بي تفاوت هستند ، با ماشين لري اعزام مي كنيم و 50 % ديگر را با برنامه ريزي ويژه و با تعدادي سواري كه در اختيار سازمان حج است ان شاء الله جابه جا مي كنيم . ايشان پذيرفتند و قول دادند كه از اين تصميم حمايت كنند و عقب نشيني ننمايند .
گروه تبليغات را كه 6 نفر بودند ، برگزيديم و آموزش مختصري هم داديم و اعزامشان كرديم . آقاي خوئيني ها هم وقتي از سوي امام خميني ( قدس سره ) به عنوان نماينده ولي فقيه در امور حج و سرپرست حجاج بيت الله الحرام برگزيده شدند ، افراد انتخابي ما را ، به دليل نداشتن شناخت از ايشان ، آنان را قبول نداشتند ، بنابراين ، تعدادي از دانشجويان تسخير لانه جاسوسي ؛ مانند آقايان اصغرزاده ، رسولي و مير دامادي را با خود به مكه آوردند . امّا تيم ما كه مهيّا بودند ، تمام كارهاي چاپ اعلاميه و نشريات و غيره را انجام مي دادند . در هر حال ، آقاي خوئيني ها با فعاليت هاي ما كاملاً موافق بود .
بنده تلگرافي با عنوان نايف ، وزير كشور ، تهيه كردم و در نامه اي خطاب به ايشان نوشتم : ما بر اساس تعرفه خودتان ، بيش از يكصد ريال ، براي خيمه و وسيله آمد وشد منا و عرفات پرداخت نخواهيم كرد ، در غير اين صورت ، راه را براي ما باز كنيد تا پياده به عرفات برويم .
رونوشتي از آن را هم براي وزير حج فرستاديم .
به دنبال اين اقدام ، برخي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ، كه به حج آمده بودند و تعدادشان به 40 مي رسيد ، با ما با تندي و اهانت برخورد كردند . فرزند كوچك مرحوم آيت الله كاشاني به ستاد آمد و گفت : انقلابي شده اي ! در اين دو ـ سه روز ، در پي تذكرات و تلگراف شما برخورد بدي با ما دارند . آيت الله جنّتي آمد و با ناراحتي گفت : آقاي توكلي ! چه مي كني ؟ ! ايشان را به داخل ستاد آوردم و مسائل را برايش توضيح دادم ، به طوري كه كاملا قانع شد .
نتيجه تلگراف به وزير كشور جالب شد . آنها پاسخي سرّي به سفارت ما در جده فرستادند و از سفارت با ما تماس گرفتند و گفتند : نامه محرمانه اي خطاب به شما فرستاده اند ، خودتان بياييد و آن را بگيريد . در پاسخ ايشان گفتيم : وزارت
164 |
كشور عربستان امكانات زميني و هوايي فراواني دارد ، شما نامه را به خودشان برگردانيد ، تا خودشان به ما برسانند .
به هر حال ، نامه را تا اول شب آوردند . بسيار با آداب و القاب نوشته شده بود . در ضمن براي اين كه بار سياسي آن را كم كنند ، آقاي نايف نوشته بود كه اين مشكل مربوط به شركت نقابه است ، اميدواريم حل شود . پس از آن ، دو معاون وزير كشور و وزير حج عربستان به ستاد ما آمدند و گفتند : ما آمده ايم كه مشكل شما را حل كنيم و از ما دعوت كردند كه در شركت نقابه به مذاكره و گفتگو بنشينيم . در پاسخ آنها گفتم : سفارت ما همين جا است ، شما به نمايندگان مجلس ما توهين كرده ايد . سخنان ما به قدري طولاني شد كه حتي دوستان ما از من خواستند كه بيش از اين سخت گيري نكنم .
سرانجام سه نفر را كه عبارت بودند از : معاون مالي ، رييس مسكن ستاد مكه و آقاي جواد مقصودي ، به ايشان معرفي كرديم و به دوستان توصيه كردم كه اگر در جلسه باز هم حرف خودشان را زدند ، جلسه را ترك كنيد . جلسه نخست را نيمه كاره رها كردند ولي دو معاون وزارت كشور و حج عربستان ، گفتگو را پي گرفتند و در جلسه دوم تصوب شد كه همان 100 ريال پرداخت شود و نظريات ديگر ما بعد از حج دنبال گردد .
اين مصوّبه براي ما بسيار مهم بود ؛ زيرا اولاً : حدود 30 ميليون تومان قيمت پايين آمد . ثانياً : از نظر سياسي ، ما در كشور آن ها به خواسته ها ونظريات خودمان رسيديم كه مهم تر از مورد اول و سود مادي است .
وقتي برادران صورت جلسه تقريبي را آوردند ، به آن ها گفتم : در اين باره با هيچ كس صحبتي نكنيد . از طرف آقايان نمايندگان مجلس هم دعوت شده بودم كه صبح روز بعد ، در جمع آنان حضور يابم تا در بعثه مرا استيضاح كنند ! به اتفاق آقاي جواد مقصودي در جلسه ايشان شركت
165 |
كردم . آقاي حاج سعيد اماني و آقاي موحّدي كرماني هم شركت داشتند . جلسه ساعت حدود 5/7 صبح آغاز شد . ابتدا جناب آقاي احمد كاشاني ( فرزند كوچك مرحوم آيت الله كاشاني ) كه او هم نماينده مجلس بود ، سخنان خود را با تندي و ناراحتي شروع كرد و گفت : شما انقلابي شده ايد ! مي خواهيد زائران را به كشتن بدهي و . . . افراد ديگري هم از اين نوع سخنان ، حتي با اهانت گفتند . در اين ميان ، آيت الله موحّدي كرماني اعتراض كرد و گفت : اين چه برخورد با يك مسؤول نظام جمهوري اسلامي است ؟ !
از آيت الله موحدي كرماني تقاضا كردم كه اجازه دهند آقايان هرچه در دل دارند اظهار كنند . خلاصه مطالب آنان را ياد داشت كردم و وقتي صحبت هايشان تمام شد ، سخنانم را آغاز كردم . ابتدا خطاب به آقاي كاشاني گفتم : ما تازه انقلابي نشده ايم ، وقتي شماها نوجوان بوديد ، بنده و دوستانم به جرم اعدام انقلابي حسنعلي منصور در زندان شاه به سر مي برديم و . . .
و امّا نتيجه نامه نگاري ها و تلگراف اين است كه مي بينيد . نامه را به ايشان ارائه كردم و نتايج آن را توضيح دادم و گفتم : اولين موفقيت ما اين است كه 30 ميليون تومان از آن ها گرفتيم و موفقيت دوم در بُعد سياسي است كه آن مهم تر مي باشد .
در پايان حج همين سال با وزير حج عربستان جلسه اي داشتيم كه نتايج و ره آورد خوبي هم داشت و در همان سال اذعان كردند كه زائران جمهوري اسلامي ايران با نظم خوب و آرايش منظّمي مي آيند و به همين نظم بر مي گردند و نمونه هستند .
حجگزاري در سال 1362 خورشيدي
در سال 62 كه رزمندگان ما در عمليات و الفجر 1 و 2 به اهداف از پيش تعيين شده خود نرسيدند و به زعم دشمنان شكست خوردند ! برخورد مسؤولان عربستان سعودي با ما بسيار بد و نامناسب بود . در هر سال مذاكره اي رسمي با وزير حج و اوقاف عربستان داشتيم ليكن در سال 62 نماينده كشور ما در سطح كاردار بود . سفارت عربستان سعودي براي سازمان حج و زيارت پيام فرستاد كه هركس براي مذاكره مي آيد ، داراي اختيارات كامل باشد .
در سال پيش ( 1361 ) با آقاي معادي خواه ، وزير ارشاد وقت جمهوري اسلامي ايران به عربستان رفتيم و با نايف ، وزير كشور عربستان مذاكراتي طولاني انجام داديم . آن ها به مسأله برپايي مراسم برائت از
166 |
مشركين معترض بودند . سفر رسمي ديگري هم به امارات داشتيم كه با شيخ زايد و ديگر مسؤولان آنجا به گفتگو پرداختيم و تا حدّي آن ها را توجيه كرديم .
امّا در سال جاري ( 1362 ) روابط فيمابين بسيار بد و نامناسب بود . گروهي كه براي اجاره مسكن در مكه به سر مي بردند ، 18 نفر بودند و در سال هاي گذشته ، معمولاً در مدت 5/2 تا سه ماه مسكن زائران اجاره مي شد ، امّا در اين سال گرچه جمعيت اين گروه به 36 نفر افزايش يافته ليكن امن العام ( سازمان امنيت ) عربستان در پيشرفت كارهاي ستاد مسكن جمهوري اسلامي موانع ايجاد مي كند و برخورد بد دارد .
براي حل اين مشكل ، با آقاي سيد محمد خاتمي ، وزير ارشاد وقت صحبت كردم و گفتم كه كاردار ايران پيام داده كه شخص تامّ الاختياري بفرستيد تا با مسؤولان عربستان گفتگو كند ، به نظر ما صلاح اين است كه خودِ شما در رأس هيأت مذاكره كننده باشيد . ايشان راضي به انجام اين سفر نشده ، و آن را به خود من واگذار كردند .
در هر حال ، خودم در رأس هيأتي شش نفره ، براي مذاكره به سفارت عربستان معرفي شدم . وقتي وارد عربستان شديم ، هيچ كس براي استقبال به فرودگاه نيامد و اين حاكي از روابط بسيار بد دو كشور بود . حتي آقاي هاشمي ، كاردار هم نيامد . تنها كسي حضور داشت ، مهندس عظيمي بود كه از طرف خود سازمان حج و زيارت ، براي پيگيري كارها به عربستان آمده بود . به ايشان گفتم ما پيغمبر بي تكبّر هستيم ، اگر شما هم نبوديد با تاكسي مي آمديم !
در هر حال ، از فرودگاه به سفارت ايران رفتيم . آقاي هاشمي كاردار ، از كارمندان ذوب آهن اصفهان بود ، تقريباً حدود سه ماه بود كه براي كارداري ايران در جده معرفي شده بود ، امّا با كارهاي سياسي و ديپلماتيك اصلا آشنايي نداشت . ايشان را راهنمايي كردم كه از طريق بعضي از كارمندان با سابقه سفارت ايران ، با وزارت خارجه عربستان اقدامات ديپلماتيك را آغاز كند . ما خودمان هم به وسيله نماينده سازمان ، آقاي مهندس عظيمي ، با دفتر وزارت حج عربستان ، به وسيله آقاي قاشق جي رييس دفتر وزير حج عربستان اقدام كرديم .
براي ملاقات و مذاكره با وزير حج ، حدود يك هفته منتظر مانديم . آن هم در حالي كه در قالب يك سفر رسمي آمده بوديم و بايد ميهمان آنان باشيم ! اين ها همه حاكي از اين بود كه اين كشور رابطه
167 |
نامناسب و بدي با كشور ما دارد .
لازم است به اين نكته مهم نيز اشاره كنم كه وقتي با آقاي خاتمي ، وزير ارشاد ، صحبت شد كه در رأس هيأت ، براي مذاكره با مسؤولان حج عربستان ، در اين سفر حضور داشته باشد و ايشان امتناع كرد ، بهوسيله مرحوم حاج احمدآقا ، براي ملاقات با امام ( قدس سره ) وقت گرفتم و هنگامي كه در آستانه حركت بوديم ، خدمت امام رسيديم و به ايشان عرض كردم : بنده در رأس يك هيأت شش نفره براي مذاكره در مورد حج عازم عربستان هستيم ، به مجرد آغاز مذاكره ، سعودي ها مسأله برائت و راهپيمايي را مطرح خواهند كرد . حضرت عالي هر جور مي فرماييد بنده همانگونه عمل كنم . امام ( رحمه الله ) فرمودند :
شما بگوييد من مسؤول رسمي جمهوري اسلامي ايران هستم و آمده ام براي راه اندازي امور حجاج كشورمان ، ضوابط شما را هم قبول دارم .
ممكن است بگويند در رابطه با برائت و راه پيمايي مذاكره كنيم . اگر چنين گفتند ، شما بگوييد : رهبر انقلاب براي اينگونه مسائل نماينده دارد ، شما با او مذاكره كنيد . با اين حرف مسؤوليت را از دوش خودتان برداريد .
همانطوركه پيشتر گذشت ، دست اندر كاران عربستان ، در اين سفر رسمي ، تا يك هفته با ما ارتباط برقرار نكردند ، و پس از يك هفته ، آقاي قاشق چي ، رييس دفتر وزير حج ، با سفارت ما تماس گرفت كه امشب وزير به جده مي آيد ، شما آماده هستيد مذاكره كنيد ؟
گفتم : ما يك هفته است كه منتظريم .
شب ، در وزارت حج ، در جده با آقاي عبدالواسع ، وزير حج عربستان سعودي وارد مذاكره شديم . وي ابتدا رو من كرده ، گفت : من نبايد با شما مذاكره كنم ، شما قائم مقام وزارت ارشاد هستيد ، شما بايد با قائم مقام من ، آقاي بوقيس به گفتگو بپردازيد ، امّا چون مسأله مهم بود ، مَلِك مرا خواست و مطالبي را گوشزد كرد و اكنون من از طرف ملك مأمورم كه با شما مذاكره كنم . گفتگو را آغاز كرديم . بعد از حمد و ستايش خداوند متعال ، مطالبي را كه امام ( قدس سره ) فرموده بودند ، براي ايشان مطرح كردم و گفتم : من يك مسؤول رسمي از طرف جمهوري اسلامي ايران هستم كه براي راه اندازي امور حجاج آمده ام و ضوابط شما را هم قبول دارم .
همانگونه كه حضرت امام پيش بيني كرده بودند ، عبدالواسع مسأله برائت و
168 |
راهپيمايي را مطرح كرد . به ايشان گفتم : در اين مورد امام نماينده دارد ، شما بايد مسائل برائت و راهپيمايي را با ايشان در ميان بگذاريد . مذاكرات ادامه پيدا كرد . عبدالواسع پيشنهاد كرد كه متن مذاكرات نوشته و امضا شود . گفتم خوب است . اينجا بود كه رو به آقاي بوقيس قائم مقام خودش كرد و گفت : شما پنج شنبه به وزارت خانه بياييد و مذاكرات را تهيه كنيد تا امضا كنم .
فردا صبح ، همراه هيأت ، به سفارت سعودي رفتيم و مذاكره را با آقاي بوقيس آغاز كرديم كه همه اش ثبت شد .
آقاي بوقيس مي خواست برائت و راهپيمايي را هم جزو يكي بندهاي مذاكره قرار دهد كه به ايشان گفتم : در جلسه گذشته به وزير هم گفتم كه در اين مورد بايد با نماينده امام گفتگو كنيد .
مذاكره در شش نسخه تايپ شد . آقاي بوقيس به من گفت : شما امضا كنيد تا از وزير هم امضا بگيرم . گفتم : بايد آقاي عبدالواسع امضا كند . آقاي دكتر وحيد سرپرست هلال احمر ايران كه جزو هيأت شش نفره بود گفت : اين همه سخت گيري نكنيد . گفتم : اين از نظر ديپلماسي درست نيست ولي اگر مي فرماييد امضا مي كنم . بعد از مقداري چانه زني سياسي ، امضا كردم و درهمين حال يك نسخه از امضا شده ها را برداشتم و در داخل كيفم گذاشتم .
كاردار جمهوري اسلامي ايران ، آقاي هاشمي كه در مذاكرات حضور داشت ، ناراحت شد . از جلسه كه خارج شديم ، به ايشان گفتم : الآن اگر به ايران بروم ، از من خواهند پرسيد كه نتيجه مذاكرات چه بود . هر سطر آن مورد دقت قرار خواهد گرفت . حضرت امام ، رييس جمهور ، رييس مجلس ، نخست وزير و وزير خارجه مذاكرات را پي گيري خواهند كرد .
بعد از جلسه ، از بوقيس خواستيم كه دستور دهد براي تهيه بليت به مدينه تدارك ببينند ، چون ايام ماه رجب بود و بليت گير نمي آمد . رييس هواپيمايي سعودي كه در جلسه حضور داشت ، همانجا دستور تهيه بليت به مدينه را گرفتيم . فردا شب كه از مدينه براي برگشت به ايران به جده برگشتيم ، جمعه شب بود . به مقصد ساختماني كه در اجاره ما بود راه افتاديم ، نزديك ساختمان كه رسيديم ديديم آقاي هاشمي ، كاردار ، قدم مي زند . من پيش خود گفتم : اگر اشتباه نكنم وزير حج مذاكرات را امضا نكرده است . البته همين طور هم بود .
وقتي از آقاي هاشمي پرسيديم ، گفت : وزير حاضر نشد امضا كند . گفته است بايد
169 |
مسأله برائت و راهپيمايي در اين مذاكرات ثبت شود .
گفتم : من حتي يك كلمه آن را عوض نخواهم كرد . اين عقب نشيني است . به آنها بگوييد كه هيأت ايراني از مدينه برگشت و به ايران رفت .
وقتي به ايران برگشتيم ، آقاي دكتر ولايتي ، وزير خارجه گفت : مذاكرات خوب بوده و بهترين كار را انجام داده ايد و خوب كرديد كه حاضر به تغيير در مذاكرات نشديد . اين از نظر ديپلماسي عقب نشيني است .
مشكلات اسكان زائران
معمولا براي اسكان زائران كشورمان ، هيأتي از 5/2 تا 3 ماه پيش از حج به عربستان مي رود و در مدينه و مكه ، در امر شناسايي و تهيّه مسكن به فعاليت مي پردازد . آقاي حسيني كه رييس هيأت اسكان بود ، به همراه همكارانش كه 18 نفر بودند ، بيشتر روزها با من در تماس بود . او مي گفت : براي ما 18 نفر ، 36 نفر مأمور امنيتي و امن العام گذاشته اند . در هرجا كه براي مذاكره مي رويم ، ما را تعقيب و صاحبان ساختمان ها را تهديد مي كنند و نمي گذارند به ما اجاره دهند و كار ما پيش برود !
وضع گروه اجاره مسكن را پيشتر به سمع وزير ارشاد ، آقاي خاتمي رسانده بودم . از طرفي ، نماينده امام ، آقاي خوئيني ها هم در جريان بود . هيچ سابقه نداشت كه ما تا نزديك موسم حج ، تنها 30% مسكن مورد نياز را تدارك ديده باشيم . همانطور كه گفتم ، بعد از يورش و حمله صدام به كشورمان ، رابطه حسنه نبود و از سويي ، حضرت امام هم تأكيد داشتند كه حج بايد انجام شود .
روزي آقاي خاتمي تماس گرفتند كه آقاي خوئيني ها از حضرت امام وقت گرفته اند كه خدمت ايشان برويم و ايشان را در جريان قرار دهيم . فرداي آن روز ، آقاي خاتمي ، آقاي سيدمحمد خوئيني ها و من خدمت امام رسيديم تا وضعيت را گزارش كنيم .
از سويي ، معمولاً هيأتي حدود 15 روزه از امن العام عربستان مي آمد و در سفارت به زائران ما ويزا و رواديد مي دادند . پيش بيني من اين بود كه حدود 120 هزار زائر داشته باشيم . به معاون خودم توصيه كردم از همه استان ها بخواهد به سرعت رواديد زائران را پيش از موعد مقرر به مركز برسانند تا ما در سفارت متمركز كنيم كه آن ها عذري نياورند . چند نفر را مأمور كرده
170 |
بوديم كه در سفارت هر روز غذاي مناسب تهيه و آماده مي كردند تا كار با سرعت بيشتر پيش برود و ويزاها داده شود . تا روزي كه همراه وزير محترم ارشاد و نماينده محترم امام در محضر امام حاضر شديم ، نزديك 40 هزار ويزاي زن و شوهري گرفته شده بود . آقاي خوئيني ها خدمت حضرت امام گزارش كردند كه سعودي ها به ما ويزاي حج نمي دهند . آقاي خاتمي هم گزارشي ملايم تر خدمت امام دادند . امام ( قدس سره ) از من پرسيدند : آقاي توكلي ! نظر شما چيست ؟ خدمت امام عرض كردم : ما تاكنون 40 هزار ويزا گرفته ايم . مشكل به گونه اي ديگر است . هيأت 18 نفره اي براي اجاره مسكن به عربستان فرستاده ايم و حكومت آنجا تيم 36 نفره اي از امن العام را مأمور كرده اند كه جلوي پيشرفت هيأت ما را بگيرد و آنها صاحبان خانه ها را تحديد مي كنند و نمي گذارند به ما مسكن اجاره دهند ! به نظر مي رسد آن ها مي خواهند نداشتن مسكن را بهانه كنند و مانع از حضور زائران ايراني در حج شوند .
وقتي مطالبم را گفتم ، حضرت امام فرمودند : زائران ما به حج مي روند ، اگر جا نداشتند ، به مساجد بروند ! وقتي سيماي جمهوري اسلامي اين سخنان حضرت امام را پخش كرد ، نيمه شب بود كه آقاي سيد محمد حسيني ، رييس مسكن از مكه تلفني تماس گرفت و گفت : امام با آن سخنانش گويي بمب منفجر كرد . وقتي مطالب امام پخش شد ، ملك فهد به وزير حج عربستان و ديگر مسؤولان اين كشور فرمان داد كه مشكل حجاج ايراني را حل كنند و الآن همه مأموران امن العام از اطراف ما پراكنده شده اند .
پس از اين بود كه 70% مسكن ما در مكه ، در ظرف 15 روز تهيه شد و وزير حج عربستان در مصاحبه اي تلويزيوني اعلام كرد : در سفر رسمي كه آقاي توكلي ، قائم مقام وزارت ارشاد ، به عربستان داشت مذاكره اي انجام شد و مشكل آن ها را حل كرديم .
بعد از بيانات حضرت امام ، مسؤولان عربستان موانع ورود حجاج را برطرف كردند و با ياري خداوند ، امور حجاج در آن سال به خوبي انجام شد .
پيش از اين كه خودم وارد عربستان شوم ، نماينده اي نزد عبد الواسع ، وزير حج اين كشور فرستادم كه در مورد چادرهاي منا و عرفات و وضعيت اتوبوس ها صحبت كند تا كاري نشود كه مشكل سال پيش بار ديگر پيش بيايد .
171 |
هر سال ، بعد از اعمال حج ، معمولا جلسه اي با وزير حج برگزار مي شد كه در آن ، مشكلات عزيمت و يا احياناً پيشنهادي براي بهينه كردن حج سال بعد مطرح مي شد و با هم تبادل نظر مي كرديم . در آن سال ، وزير حج ، در پايان جلسه به طور خصوصي به من گفت :
وقتي نماينده خود را فرستادي و پيغام شما را آورد ، ده ميليون ريال سعودي به شركت نقابه دادم تا مشكل سال قبل پيش نيايد .
پي نوشت ها