عرفان در عرفات
میقات حج - سال پانزدهم - شماره شصتم - تابستان 1386 عرفان در عرفات سید احمد محمودزاده امام سجاد (علیه السلام) آنگاه که از حج برگشته بود از شبلی پرسید : . . . به هنگام وقوف در « عرفات » ، آیا « معرفت » خداوند سبحان را ادا
ميقات حج - سال پانزدهم - شماره شصتم - تابستان 1386
عرفان در عرفات
سيد احمد محمودزاده
امام سجاد (عليه السلام) آنگاه كه از حج برگشته بود از شبلي
پرسيد :
. . . به هنگام وقوف در « عرفات » ، آيا « معرفت » خداوند سبحان را ادا
كردي ؟ و به « معارف » و علوم الهي پي بردي ؟ و آيا دانستي كه با تمام وجود در قبضة
قدرت خدا هستي و او بر نهان كار و راز قلب تو آگاه است ؟ ! . . .
شبلي : نه !
امام (عليه السلام) : . . . پس حج ، احرام ، وقوف به عرفه و . . . را بهجا نياورده ؛ اي .
***
باز هم موسم حج فرا رسيده است ؛ فصل شور و شوق حاجيان و حسرت
و آرزوي مشتاقان مُحـرم .
اگر انسان نديده باشد ، چندان غصه ؛ دار نمي ؛ شود . اما . . .
آن ؛ كه به ديدار و زيارت رفته باشد ، غم هجران « خانه » و « صاحب خانه » دلش
را ميسوزاند و آتش اشتياق را در درونش برميافروزد . تجلّي
خدا در « حج » دلربا و شوق افزاست . آن ؛ كه ديده باشد و مهجور بماند ، بيشتر
ميسوزد .
ديدار مينمايي و پرهيز ميكني
بازار خويش و آتش ما ، تيز ميكني
غرض ، نه خاطرهنويسي است و نه تشريح فلسفه و اهداف حج ، كه آن
همه ، در اين مقال و مجال نميگنجد .
اما . . .
آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم بهقدر تشنگي بايد چشيد
و ما از اين همه صحنهها و فرازها و زيباييها و شورها و
معنويتها و حماسههاي حج ، تنها به صحراي عرفات سري ميزنيم تا با حاجيان
هم ؛ نوا شويم .
***
مناسك حج ، سراسر الهام است .
و . . . زيارت خانة خدا و حرم پيامبر ، يادآور تاريخ
اسلام . . .
و ديدار « بيتالله » و مسجد و مرقد رسولالله ، صفابخش جان و
اميدبخش دل و روشنگر ديده است . مكه و مدينه ، تاريخ مجسّم مكتب است . هرگوشة اين ديار
و هر سنگ اين بيت ، هر رواق اين حرم و هر شبستان اين حريم ، خاطرهانگيز است و
سرگذشتها و ماجراها و درسها و عبرتها دارد و هر زاويه از اين ارض مقدس ، كسي
را ، چيزي را و حادثهاي را تداعي ميكند .
مگر ميتوان « كعبه » را بر زبان آورد و از « ابراهيم خليل الرحمان »
نگفت ؟
مگر ميشود زمزم را ديد و بهياد « اسماعيل » نيفتاد ؟
مگر نام صفا و مروه ، جدا از ياد « هاجر » تواند بود ؟
« منا » خاطرة قرباني شدن اسماعيل به دست ابراهيم را به
ذهن ميآورد .
و . . . « عرفات » صحنة شورانگيز مناجات عاشقانه حسين (عليه السلام) را با خداوند ، در دامنة « جبلالرحمه » ؛
كوه رحمت .
***
« اي حسين ، . . .
تو در اين دشت ، چه خواندي كه هنوز ، سنگهاي « كوه
رحمت » . . .
از گرية تو نالان ؛ اند ؟
عشق را هم زتو بايد آموخت . . .
و مناجات و صميميّت را
و عبوديّت را
و خدا را هم
بايد زكلام تو شناخت .
در دعاي عرفه ،
تو چه گفتي ؟ . . . تو چه خواندي ، كه هنوز تب عرفان تو در پهنة اين
دشت ، بهجاست ؟
پهندشت عرفات ،
وادي « معرفت » است .
و به مشعر ، وصل است .
وادي شور و « شعور » .
اي حسين ، . . .
دشت از نام تو عرفان دارد .
و شب ، از ياد تو عطرآگين است .
آسمان ، رنگ خدايي دارد .
و تو گويي به زمين نزديك است .
اي حسين ، . . .
اي زلال ايمان ،
مرد عرفان و سلاح !
در دعاي عرفه ،
تو چه خواندي ، تو چه گفتي ، كامروز
زير هر خيمة گرم
يا كه در ساية هر سنگ بزرگ
يا كه در دامن كوه
حاجيان گريان ؛ اند ؟
با تو در نغمه و در زمزمهاند ؟ ( 1 )
***
عرفات ، صحراي عرفان است و دعاي معروف امام حسين (عليه السلام) در اين روز ، و نيايش عرفة امام
زينالعابدين (عليه السلام) ( صحيفة
سجاديه ) در زمزمة عاشقانة حجاج ، در زير چادرهاي گرم ، در دشت سوزان عرفات ، شنيده
ميشود .
اشكها جاري است .
دلها شكسته است .
حسين (عليه السلام) ،
اين عارف معروف و اين معرفت آموز عرفا ، در عرفه ، با چشم اشكبارش ، با دستهاي رو به
خدايش ، با حالت تضرع و زارياش ، در نظر مجسّم است .
نماز و دعا و نيايش و گريه ، از ظهر عرفه تا غروب آن روز ، محشري به
پا ميكند . هركس بهحال خويش ميانديشد و قيامت را در نظر خود مجسّم كرده و به ياد
ميآورد . عدهاي هم با اشتياق ، گمشدة خود را دنبال ميكنند .
عاشقان ديدار « مهدي » (عجل الله تعالي فرجه الشريف) . . . ميگويند در عصر عرفه ، حتماً امام
زمان در عرفات است .
ديدههاي منتظران ، در پي اين يوسف ، غايب از نظر است .
مگر احساس را ميتوان با قلم بيان كرد ؟ ! . . . مگر حالات دل و تأملات
دروني را ميتوان به رشتة تحرير كشيد ؟ !
مگر عشق ، قابل توصيف است ؟
از كجا معلوم كه بعضي از اين حاجيان دلسوخته و دلشكسته ، « او » را
نديده باشند ؟ !
اين تشنگان ديدار ، كه عطش را عميقاً چشيدهاند ، از كجا كه به « لقا » نرسيده باشند ؟
اين فانيان محبّت و ولاي حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ، از كجا كه توفيق « حضور » را نيافته
باشند ؟
در كوي مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) فيض ديدار ، نصيب ديدههاي پاك و
قلبهاي خاضع و دلهاي باتقوا ميگردد .
« دركوي ما ، شكستهدلي ميخرند و بس
بازار خود فروشي از آن سوي ديگر
است »
***
تنگ غروب است و در اين صحراي عرفان ، عطر حضور حضرتش را ميتوان
يافت .
« مهدي » ، كدامين خيمه را ديدار كرده است ؟
توفيق ديدار ،
سهم كدامين حاجي خوشبخت گشته است ؟
آيا كدامين چشم لايق ، ديده « او » را ؟
آيا كدامين حاجي بشكسته دل را ،
بر دامن پرفيض ديدارش نشانده است ؟
اينجا ، در اين دشت ،
هر سوي ، آثاري ز ردّ پاي « مهدي » است .
فرياد « يامهدي » در اين صحرا بلند است .
نجواي جانخيز كه را ،
آن دوست ،
آن مولا و سرور ،
از خيمههاي گرم و سوزان ، اندر اين دشت
« لبيك » گفته است ؟
چشم انتظاري ، درد جانسوزي است .
اي دوست ،
در انتظارت ، صبح و شب ، تا كي نشستن ؟
اين چشم را در چشمة عشق تو ، شستيم
در زمزم ديدار هم ، بايد كه اين چشم ،
روي تو بگشودن ، به روي غير بستن
هرگز روا نيست ،
اينجا هم از ديدار تو ، محروم ماندن
اين ديدگان منتظر ، خاك ره توست .
***
از « عرفات » كه پا به بيرون ميگذاريم ،
همهجا عرفات است . . . همهجا مشعر و منا است . همهجا حرم است
و حريم احرام !
خدا را ، پيامبر را ، علي را ، حسين را ، زهرا را ،
مهدي( هم ) را ، امامان و اوليا
را . . . همهجا ميتوان حاضر ديد .
باشد كه وقوف ما ، در عرفات ، معرفتآموزمان گردد و در عرفه ، عارف
حق گرديم و عامل به « معروف » .
( پي نوشتها )
1 - شعرها ، برگرفته از سرودههاي استاد جواد محدثي است .