بخش 5
راه حج حلب تا مکه مکرمه
ميقات حج - سال شانزدهم - شماره شصت و يكم - پاييز 1386
راه حج حلب تا مكة مكرمه
در دورة مماليك ، بر اساس ارجوزة ابن جابر اندلسي
( قرن هشتم هجري ) [ 1 ]
ابو جعفر اصفهاني
حلب در شمال شرق دمشق ، محلي است كه در ايام حج ،
كاروان هاي زيادي از آن عبور مي كردند . بسياري از ايرانيان ، كه از راه فرات
به حج مي رفتند ، مسير شمال عراق را طي كرده ، به حلب مي رسيدند و از
آنجا همراه ديگر حجاج ، به شام آمده و با كاروان شام به حج مي رفتند . در بارة راه
فرات ، در جاي ديگر توضيح داده ايم .
شاعري به نام شمس الدين محمد بن احمد ، علي بن جابر
اندلسي ، كه در سال 698 / 1298 به دنيا آمد و از سال 743 در حلب مقيم شد ، از اين
مسير به حج آمد و ارجوزه اي به شعر ، در وصف اين راه تا مدينة منوره سرود . وي
در سال 780 درگذشت .
طبيعي است بخشي از راه ، كه راه شام تا مدينه است ، در
بسياري از گزارش ها توصيف گرديده ، اما با اين حال ، به اختصار گزارش اين شاعر را
با برخي از نكات آن مي آوريم . مهم آن است كه وي بارها از حلب به حج مشرف شده و
بنا بر اين ، اطلاعات وافي وكافي در بارة مسير حج داشته است .
وي در اين قصيدة بلندِِ خود ، منازل حجاج را از آغاز تا
مكة مكرمه بيان كرده است . « بيره » نخستين منزل پيش از حلب است كه وي مدتي در آنجا
مستقر مي شود .
اين شعر بيانگر راه حج ، از دهة شصت يا هفتاد قرن هشتم
هجري است ؛ دوره اي كه مماليك در اوج شكوه و عظمت تمدني خود بودند . به همين
ترتيب امر حج هم به خوبي و با امنيت كامل برگزار مي شد .
وي در مرحلة نخست ، از بيره تا حلب را بحث كرده و
سپس از اجتماع حجاج در حلب و آماده شدن براي حركت گزارش مي كند . او هفده
روز در حلب بوده و اين نشان مي دهد كه تا چه مقدار براي مقدمات كار ، تمهيدات
انديشيده مي شده است .
اما مسير كوتاه اول ، كه از بيره به حلب بوده است . وي در
نخستين گام از وداع ياران سخن گفته و عبور از فرات و اجتماع مردم در حاشية آن ، كه
براي بدرقة زائران جمع شده بودند . به مناسبت ، وصفي از فرات به دست داده است .
حركت ، در آخرين روزهاي ماه شعبان .
منزل بعدي در كنار نهر ساجور بوده كه زيبايي خيره
كننده اي داشته ونگاه به آن بسيار سرورآفرين بوده است .
و كان علي الساجور بعد
مُبيتنا
فلله ما أبهي و أبهجه نهرا
منزل بعدي مدينة الباب است كه كاروان اندكي در
آنجا استراحت كرده و سپس به سوي حلب به راه مي افتد .
در اين وقت به حلب مي رسد و از خاطرات گذشتة خود ، كه
درآنجا بوده ، ياد مي كند ؛ خاطراتي كه به هيچ روي نمي تواند آن ها را
به فراموشي بسپارد .
پس از اقامت هفده روزه در حلب ، كاروان حركت كرده ، به
سمت حمة مي رود . فاصلة راه حلب تا حمة سه روز به طول مي انجامد . وي
در راه ، باغات و نهرهاي زيبايي مي بيند و به وصف فضاي سبز اطراف آن مي
پردازد .
منازل بعدي ، شهرهاي رستن ، حمص و قاره است . وي ضمن بيان
منازل ، گاه به بيان حالات مسافران هم مي پردازد . چون وي ابزاري كه براي بيان
برگزيده ، شعر است ، طبيعي است محدويت هايي دارد . احساس عمومي همة زائران
آن است كه هرچه به اماكن مقدس نزديك تر مي شوند ، بر شوق وصولشان
مي افزايد .
اين كاروان در اول شوال به دمشق مي رسد ؛
جايي كه او آن را بهشت دنيا مي خواند و دار الغني . اين روز ، روز عيد
بوده و اين بر شوق او در بيان اشعار افزوده است .
إلي أن نظرنا من دمشـــقَ
لبلدةٍ غـدتْ جنة
الـــدنيا فأكرمْ بها قِطرا
ذلك يومُ العيدِ والدهرُ
كلُّـــــــــهُ لساكنها عيدٌ فيا حسـنَهُ
دهرا
ولكنَّــــــها أرضُ الغنيِّ
ودارُهُ ولا عيشَ فيها للذي يجدُ
الفَقْرا
روز سوم شوال ، كاروان شام كه اكنون كاروان حجاج حلب هم
به آن پيوسته ، حركت مي كند . اما يكباره چنان و چندان باران مي گيرد كه به
اجبار كاروان در قرية محجه توقف مي كند و به انتظار توقف باران مي نشيند .
مسير حركت از دمشق به سمت حوران است .
كاروان يك روز راه مي رود تا به شهر زُرَع مي رسد و
پس از استراحت اندكي حركت كرده ، به خُليف مي رود . اين مسير ادامه مي يابد
تا به بصري مي رسد .
بُصري مانند ديگر منازل نيست ، منزلي است كه رسول
خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دركودكي به همراه عمويش ابوطالب در آنجا توقف داشته است . اين امر سبب شده
است تا شاعر احساس خاصي داشته باشد و درآنجا احساس انس و الفت كند . به مناسبت و
البته به اشارت ، اخباري را كه در كتاب هاي سيره در اين باره آمده است و از جمله
داستان بحيرا ، دارد .
منزل بعدي ثنيه و سپس زَرقاء است . فجركه طلوع
مي كند ، آنان نماز را در سمنان مي خوانند و از آنجا به « زيزا » مي روند
كه محل استراحت كاروان هاي حج است . اينجا در واقع محل اتراق بوده و سه روز در
آنجا اقامت مي كنند .
منزل بعدي « حساء » نزديك « مِِِِؤته » است و بعد
از ؟ ؟ ؟ روز راه رفتن به معان مي رسند . اينجا هم محل اتراق است و سه روز
مي مانند .
در روز بعد ، كاروان به « صوان » مي رسد و بياباني را با
سراب هاي طولاني پيش رو دارد . اينجا به جاي امواج آب ، كاروان با
امواجي ازسراب روبه روست .
پس از آن كه كاروان سه روز راه از معان دور
مي شود ، در اول ذي قعده به « ذات حج » مي رسد . كاروان راهش را ادامه مي دهد تا آن
كه به تبوك مي رسد . اينجاست كه چشم كاروانيان به نخلستان هاي سرسبز آنجا مي
افتد و از آب مبارك آن بهره مند مي شود . شاعر در اينجا ، از آبي كه برابر
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از زمين جوشيد ياد مي كند . قافله دو شب در تبوك اقامت
مي كند .
در ششم ذي قعده ، كاروان حج ، به وادي اخيضر مي سد .
روز بعد ، به ماءالصافي و بعد ازآن ، به ماء المعظم . كاروان در « ماء الجنيب » شب را به
صبح مي برد و پيش از فجر ، به « ثمد الروم » مي رسد . اكنون ظهر روز نهم
ذي قعده است .
صبح روز دهم به « مبرك الناق » مي رسند و ظهر آن روز
به « حجر » ، سرزمينِ ثمود رسيده ، با سرعت از آنجا مي گذرند ؛ زيرا
سرزميني است كه عذاب الهي در آن فرود آمده است . بعد از غروب از « عُلا » هم
مي گذرند و بدين ترتيب از اين سرزمين ملعون خلاصي
مي يابند .
كاروان پس از سه روز استراحت ، حركت كرده ، در روز
پانزدهم ذي قعده به « ماء شعب » مي رسند كه آب نيكويي دارد . آنان شترانشان را در
آنجا سيراب مي كنند .
در روز شانزدهم ، در وادي هُديه خيمه زدند ، اما به سرعت
جمع و جورشده ، حركت كردند . صبح روز بعد ، از جايي كه زمين آن از سنگ هاي
سياه بود ، گذشتند ؛ سنگ هايي كه براي شتران بسيار بد بود و خون از پاهاي
آن ها به راه افتاد . آنان رفتند تا آن كه در فحلتيين مانده شب را به صبح
رساندند . در ادامه ، به وادي القري رسيدند . اينجا بود كه نسيم حجاز را حس
كردند و شوق و ذوقي در قلب هايشان پديد آمد . آنان روز بيستم ذي قعده را در آنجا
سپري كردند . از آب آنجا بهره بردند و مسير را ادامه داده به شهر البتراء
رسيدند .
هرچه كاروان به مدينه نزديك تر مي شد ، بر تپش
قلب هاي آنان افزوده شده و شوق آنان زياد مي گرديد . زائران در فكر گناهان خود
بودند و با خود سخن مي گفتند . آنان در ميان خوف و رجا بودند ، اما به اميد رحمت
الهي ، اميد آنان بر يأسشان غلبه مي كرد و فريادهاي شوق سر مي دادند . باقي
ماندة شب را حركت كرده و همچنان تسبيح مي گفتند . در همين مسير بود كه به
گردنه اي رسيدند و از آن كه برآمدند ، در نور صبحگاهان ، چشمشان به باغات و
نخلستان ها افتاد . در اين وقت ، اشك از چشمان شاعر و ديگر زائران جاري
مي شود .
اكنون كاروان به مدينه رسيده است . كاروان به مسجد نبوي
رفته و نوري كه از حجرة نبوي تلالؤ دارد ، چشمان آنان را خيره مي كند . اكنون
ايمان در قلوب آنان به حركت در مي آيد ، توبه شان پذيرفته مي شود . آنان
برابر رسول الله مي ايستند و سلام مي دهند و در روضه به نماز
مي ايستند .
سپس به بقيع مي روند و قبوراصحاب و عباس و
فاطمة زهرا وحسن { عليهم السلام } را زيارت مي كنند . به
اُحد مي روند و قبر حمزة سيد الشهدا و ديگر مساجد مدينه ؛ از جمله مسجد قبا را
زيارت مي كنند . از برخي از چاه هاي مدينه كه منسوب به رسول الله است ، آب
مي نوشند .
كاروان شام و حلب چندان در مدينه توقف نمي كنند چون
دلشورة اعمال حج را دارند . باقي ماندة زيارت را براي بازگشت مي گذارند .
زائران از مدينه راهيِ « ذي الحُليفه » شده محرم
مي شوند . سپس عازم « روحاء » شده از آنجا به « وادي غزاله » مي روند . وي حكايتي
را در بارة وجه نامگذاري اين وادي نقل مي كند كه مربوط به صيد غزالي است كه
پناه به رسول الله برد تا آزاد شده ، برود بچه هايش را شير بدهد و برگردد و رفت
و برگشت و به عهدش وفا كرد . صياد هم ايمان آورد و او را رها كرد .
كاروان سپس به سمت « وادي صفراء » رفت تا آن كه به
بدر مي رسد . مسافران در « عدوة الدنيا » فرود مي آيند ، جايي كه رسول
الله و اصحابش فرود آمدند . آنان از جنگ بدر ياد كردند ، جايي كه ملائكه به كمك اصحاب
شتافتند .
آنان شب را در بدر مي مانند وسپس از چندين منزل
عبور مي كنندكه عبارت اند از : بطن خبت ، ودّان ، رابغ . اينجا جايي است
كه هلال ماه ذي حجه را رؤيت مي كنند . سپس به « بيادر » مي روند و صبحگاهان از
« ذات السويق » يا « قرقرة الكدر » عبور كرده ، به « خُليص » مي روند و شب را
در « ظهر المدرج » استراحت مي كنند . سپس به صبحگاهان به « عسفان » رسيده عصر به
« المنحني » مي رسند .
صبح روز بعد ، در باغستان « ابي عروه » هستند و آنجا
استراحت اندكي كرده ، از شوق رسيدن به مكه به سرعت حركت مي كنند .
فلما إلي أن قطعنا رمل عالج الذي وفي وبتنا علي وَدّان ثم برابغ فسرْنا وبتْنا وجاؤوا خُليصاً فارتقَوا وتعجَّـلوا فباتوا علي ظهر المدرَّج واغتدَوا وما صبّحوا إلا وبعد زوال الشمس ساروا وشوقُهُم فباتوا |
رحلْنا وعِقدُ الشـــــــهب تظلُّ القطا في قَطْعِ كثبانهِ سرَوا وحروف العيس قد كتبت سطرا فلاحَ هلالُ الشهرِ فجازوا علي ذات السـويق بنا ظهرا إلي بلد ثقْلُ الخطايا به بعُسفانَ ثم المنحني نزلوا عصرا تري العين من جناته كلَّ ما يحثّهمُ قد شبَّ وسط الحشا جمرا وقد نشــقوا من طيب أم |
در اين وقت است كه طلوع خورشيد را در مكه نظاره گر
هستند و قلب هايشان سرشار از نشاط و شور است . اين ادامه مي يابد تا
آن كه چشمشان به كعبه مي افتد .
شاعر در اينجا از ورود به مسجد الحرام و طواف كعبه و
نماز كنار مقام ابراهيم و سعي صفا و مروه و ورود به حجر و دعا در كنار ملتزم
و اشك ريختن وگرفتن پردة كعبه و دعا كردن زير ناودان و در نهايت خوردن از آب زمزم
ياد مي كند .
وإذ صعدوا فوق الثنيّة و لمّا دنَوا من كعبة الله أبصـروا فمالوا إلي الركن فطافوا وختماً بالمقام تركّعـوا ومُلتَزَم البيتِ المكرَّمِ وقاموا لدي الميزاب يدعّون ربَّهم إلي أن وفَوا ومن زمزم العذب المذاق تضلّعوا وما ماؤه طعامٌ لمحتاج وماءٌ لذي ظمـا |
علي صرة الدنيا لِمن بدائع حسن تُخجل الكاعب البِكـرا كما قبّل مشتاق من كاعب وفازوا بأمنٍ بعدما دخلوا الحِجرا وإنْ علِقوا بالستر كان لهم وفوق الصفا والَوا لِربِّهمُ الذكْــرا لِمَرْوَتِهم كرّوا لنحْوِ فما رجعوا إلا وقد شفَوا الصـدرا فسلْ عنده ماشئتَ منْ نِعَمٍ وبرْءٌ لذي ســـــــقْم فكم ألمٍ |
اكنون زائران مي توانند با آرامش در اين ارض اقدس
بخوابند . شاعر در اينجا به بيان مناسك حج در منا و عرفات و مزدلفه و جمرات پرداخته
و شرحي از شعائر حج ارائه مي كند :
« اين ارجوزه يكي از كهن ترين ارجوزه هايي است
كه در وصف راه حج سروده شده است . كهن تر از اين ، ارجوزه اي است در همين
موضوع از احمد بن عيسي رداعي يمني ( م 247 ) كه به نام ارجوزة الحج ناميده شده
و در وصف راه حج از طريق يمن به مكه است . مطلع آن چنين است : ( صفة
جزيرة العرب ، ص235 )
اول ما أبدأ من
مقالي
فالحمد للمنعم ذي الجلالي
در بارة سفرنامه اي كه بتواند مسير حج را از حلب به
بيت الله الحرام نشان دهد مي توان از « رحلة الوحيدي من حلب إلي البيت
الحرام » كه متعلق به حجيج بن قاسم وحيدي پزشك است ، استفاده كرد ، كه سفرش را از سوق
الجمال ، زير قلّة حلب آغاز كرده و تا مكه ادامه مي دهد . ( بنگريد : عروق الذهب
فيما كتب عن حلب ، ص66 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[ 1 ] اين اثر تاكنون به چاپ نرسيده و بر اساس دو نسخة خطي ، دكتر
فوزي الهيب گزارشي در مجلة مركز الدراسات المدينه المنوره نوشته كه آنچه در
اينجا آمده خلاصة آن است .