بخش 9

رسم تهنیه در ترکیه

ميقات حج - سال شانزدهم - شماره شصت و يكم - پاييز 1386

رسم « تهنيه » در تركيه

اسرا دوغان

دولت عثماني ، در طول تاريخ حيات خود ، حساسيت زيادي به مناطق مقدس داشته و براي انجام فريضة حج اهميت بسيار قائل
بوده است ؛ همان طور كه مسلمانان ترك زبان نيز براي انجام اين امر ، اشتياقي وصف ناپذير داشتند . اين شوق و شور ، در هيچ دوره اي از
تاريخ ، نه تنها كم نشده ، كه بيشتر هم شده است .

در خانواده هاي سنّتي ، تمايل به انجام مناسك
حج و حاجي شدن ، از انجام يك امر ديني فراتر است . حج براي حاجي اعتبار ايجاد
مي‌كند و اين امر ، بُعد فرهنگي قوي دارد و پاسخ گوي انتظارات گوناگون هر
فردي است .

واجب شدن بهشت ، براي كسي كه كعبه را ديده و خاصيت و ويژگيِ شفابخشي قائل شدن براي اشياي موجود در كعبه و اين‌كه ثواب انجام يك بار حج ، برابر است با ثواب 70 سال عبادت و . . . در جامعة
سنتي ، ارزش‌هاي كمي نيست .

اين امتيازات حج را به يك فريضه تبديل مي كند و يك
مسلمان ترك ، از اين كه علم خود را به اين مراسم بياورد كراهت ندارد . همچنين دو
مقولة دين وسياست با هم ، در اين مراسم آميخته مي شود و دين به سياست مي پيوندد .

حاجي ، هنگام بازگشت از حج ، حالتِ روحانيِ خاص را
در خود احساس مي كند خستگي و تحوّل روحي او نشان مي دهد كه سفر سختي را پشت سر گذاشته است . گويي با آن حال و روزش ، به ما گوشزد مي كند كه « نا برده
رنج ، گنج ميسّر نمي شود » .

آري ، رفتارهاي او بهتر مي شود و شادابيِ بيشتري
پيدا مي كند . چهره اش با لبخند و بر تواضع اش افزوده
مي شود ، تا جايي كه اگر حتي بچه ها به
زيارتش بيايند ، برايشان مي ايستد و آن ها را بدرقه مي كند و حتي
افراد ناشناسي را كه به ديدنش آمده اند ، در آغوش مي گيرد و با او روبوسي
مي كند .

فريضة حج را مانند يك جشن برگزار مي‌‌كنند . به
دنبال اين ديد و بازديدها ، روابط مردم با يكديگر بهتر مي شود و از نو شكل
قوي تري به خود مي گيرد

حاجي با لبّيك گفتن ، در واقع دعوت خدا را اجابت
مي كند . سفر حج براي او ، اولين سفرش به خارج از كشور است . در اين سفر اشياي
مقدس و جديد مي بيند . وقتي باز مي گردد ، در محيط زندگي اش صاحب
نفوذ مي شود و بالأخره به خواست معنوي اش ، كه حاجي شدن است ، مي رسد .

حاجي ، در ساية اعتباري كه به دست آورده ، محترم ترين
فرد در روستا مي شود . در اختلافات ميان افراد ، ميانجي گري مي كند و به
عنوان داناترين فرد در محيط زندگي اش ، مورد احترام واقع مي شود . داد
و ستد را كنار مي گذارد و در سياست ، پست و مقامي نمي گيرد . امور دنيوي او
را مجذوب خود نمي كند . همة همّتش را صرف امور معنوي و سراي آخرت مي كند . البته بايد پذيرفت كه گاهي از طرف بعضي حاجي ها عنوان « حاجي » مورد سوء استفاده
قرار مي كيرد .

قبل از انقلاب ، وقتي مردم تركيه از حج بر مي گشتند ،
روي كلاهشان به عنوان نشانة حاجي بودن عمامه مي بستند و عباي مخصوص شامي
مي پوشيدند و ديگر ريش خود را نمي تراشيدند . ( معمولاً كساني كه ريش دارند ،
به حاجي ملقب مي شوند ) . مردم تركيه ضرب المثلي دارند كه مي گويد . « هر
ريش داري كه حاجي نمي شود » وهنوز هم مي بينيم كه بعضي از افراد ، وقتي از حج
بر مي گردند ، باز هم از دروغ و گناهان توبه نمي كنند

از آنجا كه در گذشته هاي دور ، مردم با شتر و اسب
به حج مي رفتند ، ماه ها طول مي كشيد تا بازگردند و بعضي از
آن ها هرگز باز نمي گشتند ؛ براي همين ، كساني كه به حج مي رفتند از
فاميل و دوستان و آشنايان حلاليت مي طلبيدند ؛ چون امكان باز نگشتن وجود داشت .

آنان براي رفتن به حج ، نه تنها از كسي پول قرض
نمي گرفتند ، بلكه كسي كه عازم حج بود ، پيش از رفتن ، همة ديون و بدهي هاي
خود را مي پرداخت و به اندازة روزهايي كه در سفر بود ، همة احتياجات و نيازهاي
خانواده اش را فراهم مي كرد و آنان را به يكي از نزديكانش
مي سپرد .

درتركيه زنان نمي توانستند بدون محرم به حج
بروند .

بعد از اين سفر معنوي ، بر احترام و اعتبارحاجيان در
ميان مردم افزوده مي شد و براي حاجي ، كه اين عنوان با سختي به دست مي آورد ،
بعد از بازگشت از سفر ، جشني به پا مي كردند .

در سال هايي كه دولت تركيه تأسيس شد ؛ يعني1940 ، به
خاطر همزمانيِ آن با جنگ جهاني دوم ، و نيز جنگ اعراب و اسرائيل ، تعداد كساني كه به
حج مي رفتند كاهش يافت . بنابراين ، همان افراد اندك هم كه توفيق سفر مي
يافتند ، در استقبال از آنها ، هنگام بازگشت ، مبالغه و زياده روي
مي شد .

گاهي سفر حج 3 يا 4 و يا حتي 6 ماه به طول
مي انجاميد . از همين رو ، هنگام بازگشت حاجي ، از وي با اشتياق و با
شكوه استقبال مي شد . براي همين وضعيت ، ضربه المثلي نيز در تركيه بر سر
زبان ها است كه : « منتظر است ، مثل انتظار حاجي » .

تهنيه در شهر

در روزگاران گذشته ، استقبال از حاجي با مراسم تهنيه
انجام مي شد و اين در تركيه يك سنت بود . واژة « تهنيه » يعني استقبال
و جشن و شادي در خوش آمدگويي .

گفتني است ، پيش از آن كه حاجي سفر مكه را آغاز كند ،
خويشاوندان برايش صندوقي مي خريدند و آن را رنگ سبز مي زدند و در روز
حركت ، وسايل مهم او را كه پوشاك باشد ، داخل صندوق مي گذاردند . و از اين
زمان به كسي كه عازم سفر بود ، « حاجي افندي » مي گفتند . هنگام حركت ، صندوق
پيشاپيش به حركت در مي آمد .

براي او قاورمه هم حاضر مي كردند . قاورمه گوشتي
بودكه سرخ مي كردند تا حاجي در طول سفر از آن استفاده كند .

خويشاوندان بدرقه اش مي كردند . هركدام از
آن ها براي حاجي ، آجيل و نيز حوله هاي كوچك براي نظافت هديه مي آورند .

در روزها و ايامي كه حاجي در سفر بود ، همسرش در خانه
انتظارش را مي كشيد . او نه به ميهماني مي رفت و نه در شادي هاي بيرون
از خانه شركت مي كرد .

يك ماه پيش از برگشتن حاجي درِ خانه اش را با رنگ
سبز رنگ آميزي مي كردند . به همة اتاق ها رنگ سبز مي زدند . براي
زن ، مادر زن و دختر حاجي لباس مخصوص با رنگ سبز مي دوختند .

اگر مادر زن داشت ، براي او روسري ، با حاشيه هاي
تزيين شده تهيه مي كردند .

روزي كه حاجي به خانه بر مي گشت ، در وسط اتاق ميزي
را قرار مي دادند و بر روي آن ، روغني را كه حاجي از حج آورده بود و نيز ظرفي را
براي ريختن آب زمزم مي گذاشتند .

غذاهاي گوناگون مي پختند و به خويشاوندان و
همسايگان انگشترهاي رنگارنگ هديه مي دادند و همه با هم ، براي استقبال ، به سوي
كشتي مي رفتند .

وقتي افندي به سرش چفيه و به دوشش عبا مي انداخت ،
در او تحولي ايجاد مي شد و آنگاه كه خويشاوندان با وي رو به رو مي شدند ،
همگي كتف راست و سپس چپ او را مي بوسيدند .

خويشاوندان درجة اول ، دست حاجي را گرفته و در پيشاپيش
جمعيت راه مي رفتند و مردم با آهستگي و هماهنگ ، پياده و الله اكبرگويان ، او را
به خانه مي آورند . كساني هم كه توان رفتن به استقبال نداشتند ، در خانه
اجتماع كرده به انتظار مي نشستند . افندي بسم الله گويان داخل خانه
مي شد و به اتاق سبزي كه برايش آماده شده بود ، مي رفت . استقبال
كنندگان پيرامونش جمع مي شدند ، يكي از دو نفري كه كنار ميز نشسته بود ، به
ميهمانان آب زمزم مي داد و ديگري ظرف كوچك فلزي را كه حاوي روغن بود ، بر آنان
تعارف مي كرد .

در قسمت خانم ها نيز قضيه به همين شكل است . دو
خانم ، با لباس هاي سبز ، خود را زينت مي دهند و تاج به سر مي گذرند . به همين
شكل به ميهمانان تعارف مي كنند . بعد از سلام و احوال پرسي ، ميهمان ها
براي نهار دعوت مي شوند ، بعد از غذا شربتي به ميهمانان داده مي شود به نام « خوش آب » ( نوعي كمپوت است كه با آب و شكر و كشمش مي سازند ) از
سفره هاي تركان كم نمي شود ، با اين تفاوت كه داخل آن راحه الحلقوم و
فندقي كه به مناسبت آمدن حاجي اضافه شده ، مي ريزند .

حاجي افندي براي ميهمانان هدايايي چون آب زمزم ، حنا ،
سرمه ، حلقه هاي عقيق ، تسبيح عقيق ، مسواك ، حلقه هاي نقره اي كه به آنان
حلقة يا صبور مي گويند مي آورد .

تا شب ، قهوه و شربت و سيگار به مهمانان تعارف
مي شود .

از قهوه خانه قليان هايي مي آورند . آجيل
مخصوصي كه به « آجيل حاجي » معروف است نيز تعارف مي كنند .

حاجي ماجراهاي سفرش را براي ميهمانان مي گويد . سفركردن با شتر ، گفتن لبّيك در عرفات ، سفر به شهر طائف و . . . را از اول تا آخر تعريف
مي كند

آنهايي كه سخنان حاجي را مي شنوند ، همه يكباره
مي گويند خدا نصيب ما هم بكند .

زن حاجي با ناز و وقاركنار حاجي مي نشيند و او را
مي بوسد .

در همة شهرهاي آناتولي ، به خصوص در بورسه ، واژة « تهنيه »
استفاده مي شود . در آناتولي استقبال حاجي شكل هاي گوناگون دارد ، ولي
در بورسه ، پايتخت قديم عثماني ها ، دركنار آداب و رسوم گوناگوني كه بود ، رسم
زيبايي نيز نسبت به بقيه رسم ها وجود داشت ، كه به آن اشاره مي كنيم :

خويشاوندان مرد در 2 يا 3 كيلومتري به استقبال حاجي
مي رفتند .

به كساني كه به استقبال مي رفتند ، از طرف
خانوادة حاجي خلعت هايي به نام « چفيه » داده مي شد كه آن را به گردن مي
پيچيدند و بعد از آن ، به عنوان يادگاري نگه مي داشتند . اين چفيه ها ، بعدها ،
در قرن 8 ا و 19 كه مردم عثماني كلاه قرمزي به سر مي گذاشتند ، دور آن پيچيده
مي شد . مردها پياده و زن ها به وسيلة گاري به خانه بر مي گشتند . حاجي
به جاي اين كه مستقيم به خانه خود برود ، به خانه همسايه مي رفت . در جاي
مخصوصي كه برايش آماده شده بود ، مي نشست . به بالش هاي مخصوصي تكيه
مي داد و روي ديوار قالي هاي ابريشم مخصوص ، كه نمودار تصاوير مكه و مدينه
بود ، براي او نصب مي كردند .

استقبال كنندگان و ميهمانان كف دست حاجي را مي بوسيدند . سپس مدتي سكوت حاكم مي شد و حاجي گزارش سفرش را براي همه
بيان مي كرد . مهمترين حادثة ويژگي تهنيه اين بود كه جشن سه روزه اي براي
ميهمانان زن به پا مي شد .

زن ها و دخترهاي محله ، از چندين روز قبل خود را براي
اين جشن آماده مي كردند .

صاحب خانه از همسايه و دوستانش ملافه هاي اطلس و
ابريشم آراسته و پارچه هاي مخمل مزيّن ، روميزي براي تزيين ديوار و سقف هاي
خانه قرض مي گرفت و خانه به اين شكل تزيين مي گرديد .

ميزها ومبلمان خانه ، با پارچه هاي اطلس و زرّين
پوشيده مي شد . دختران دم بخت ، روز اوّل تهنيه لباس هاي سنتي به نام كافتان
و لباس هاي عروسي اطلسي مي پوشيدند و بر سرشان تاج عروسي مي گذاشتند . ازميهمانان پذيرايي مي كردند . ظروف ساخت هندوستان ، حاوي آب زمزم ، سيني خرما ،
سرمه دان ، گلابدان ، كاسه اي پر از انگشتر نقره ، جعبه اي پر از پنبه
براي عطر گل ، كه از حج آمده ، يك آينه براي كشيدن سرمه ، از قبل روي ميز حاضر
مي شد .

دختران ، روز دوم نيز لباس هاي مخملي و عروسي مي
پوشيدند . گردن بندهاي طلايي از قرن 9 1ـ 18 مزيّن با الماس بر گردن
مي آويختند .

حاجي در آغاز ورود ، ابتدا به زيارت كسي مي رود كه
از ميان از حج رفتگان آخرين نفر است . اين عمل به معناي به رسميت شناختن مقام برتر
حاجي قبلي است .

روز سوم تهنيه ، دخترها لباس هاي سبز رنگي به تن
مي كنند كه خودشان دوخته اند و روسري هايي به سر مي كنندكه
حاشيه هايش گلدوزي شده است . اين مراسم نقش مهمي در جامعة آن روزگار ايفا
مي كرد . زنان داراي پسر جوان ، در خانة حاجي ، دختران دم بخت را ـ كه
لباس هاي آراسته پوشيده بودند ـ براي پسر خود مي پسنديدند . از همين
رو ، در اين رون ها ، نه تنها براي تبريك و زيارت قبولي به حاجي ، بلكه براي
انتخاب دختر هم به آن خانه مي آمدند . دخترها هم از اين قضيه آگاه بودند و
انگيزة بيشتري براي حضور در خانة حاجي پيدا داشتند .

در اثناي اين ديدار ، شيريني اي به نام « عاشوره » اين
شيريني در اصل يك شيريني نذري است كه مردم تركيه در روزهاي محرم براي يادآوري شهادت
امام حسين ميان مردم پخش مي كنند . كه با ديگ هاي بزرگ پيشتر
آماده شده ، به آن ها داده مي شود . اين پذيرايي براي حاجيه خانم افندي
هم به همين شكل بود .

تهتيه دلي روستا

تداركات حج ، قبل از رفتن حاجي و يك ماه مانده به عيد قر
بان آغاز مي شد . ابتدا نزديكان حاجي در روستا ، حاجي را به نوبت ، براي صرف غذا
دعوت مي كردند . سپس نوبت به دعوت همسايگان مي رسيد . در هر نوبت ، عالم
روستا هم حاضر مي شد . بعد از غذا ، همه به مسجد مي آمدند و نمازي
مي خواندند . از اين به بعد ، موضوع گفتگوي اهاليِ روستا ، حجّ سال قبل و حاجيان
امسال بود . حاجي در روز بدرقه تمام كساني را كه احتمالاً به بدرقه اش
مي آمدند ، براي صرف غذا دعوت مي كرد . دعوت شدگان دور و غير فاميل در
صورتي كه عالم و آخوندشان را همراه داشتند ، به صورت گروهي وارد خانة حاجي
مي شدند . به خاطر زياد بودن تعداد دعوت شدگان ، بسياري از آن ها به
خانه هاي همسايگان مي رفتند . غذاهايي كه روي سيني ها از خانة حاجي خارج
مي شد ، در خانه هاي همسايه ، در اختيار ميهمانان قرار مي گرفت . همة اهل
روستا ؛ چه در تهية غذا و چه در پختن آن ، به همديگر كمك مي كردند . بعد ازغذا به
مسجد مي آمدند . مولودي گوش مي كردند . شربت مي نوشيدند . عطر مي زدند و عود و
عنبر مي سوزاندند . سرود هاي ديني مي خواندند و دعا مي كردند . همة اهالي
روستا در خرمن گاه ( ميدان ) جمع مي شدند ، در آنجا با گروهي كه از مسجد بيرون
مي آمدند ، حلقه مي زدند . حاجي سكه هايي كه از قبل براي مراسم تهيه
كرده بود ، به طرف مردم مي اند اخت . بزرك وكوچك همه دوست داشتند كه حد
اقل يك سكه را بگيرند . هركس كه از اين سكه ها مي گرفت ، آن را ـ با اين
اعتقاد كه سكة حج ميمون و مبارك است ـ به كيسة پولش مي دوخت . بعد از اين
ماجراي شيرين ، حاجي ابتدا از پير مردان حلاليت مي طلبيد . دست آن ها را
مي بوسيد و سپس جوانان و بچه ها دست او را مي بوسيدند . در جلوي شاهدان ،
او به همين شكل ، از اهالي حلاليت مي طلبيد . ديگر نه به كسي بدهكار و نه از كسي
طلب داشت .

وسيله اي كه او را به فرودگاه مي رساند ، در بيرون ده منتظر مي ماند ، ولي حاجي هنوز كارش را تمام نكرده ، به
قبرستان مي رفت و از مردگان هم اجازه مي گرفت و فاتحه مي خواند . به اين
صورت حاجي بدرقه مي شد و در اين ميان به خانوادة حاجي مي گفتند : ان
شاء الله به زودي بر مي گردد .

او بعد از 38 روز با نام « حاجي » باز مي گثنت . ماشيني كه حاجي را سوار كرده بود ، وقتي به روستا نزديك مي شد ، مردم « مژده
حاجي مي آيد » سر مي دادند و راه بيرون روستا را براي استقبال از وي
در پيش مي گرفتند . اوّلين كساني كه به ماشين حاجي مي رسيدند ، او را در ميان
مي گرفتند و به سمت روستا همراهي اش مي كردند . زنان براي بوسيدن دست
حاجي به طرف او هجوم مي آورند . اگر به خاطر ازدحام نمي توانستند دست حاجي
را بگيرند ، لباسش را مي بوسيدند . دست راست حاجي به صورت باز و رو به حضار بود تا
آن ها ببوسند .

دست حاجي بعد از اين ديگر مقدس بود ؛ زيرا كه آن دست بيت
الله را لمس كرده است . حاجي كه براي اين سفر زحمات زيادي را تحمل كرده بود ، چه بدني خسته و كوفته ، اما روحي آرام و شاد و چشماني نمناك داشت .

بازديدازحاجي

حاجي جديدِ روستا ، از همة گناهانش پاك شده ، شاد و
خوشحال منتظر اهالي روستا بود . خانه اش را فقط براي رفتن به مسجد و گزاردن نماز
و زيارت بزرگان ترك مي كند و براي آن ها به نام شفا ، آب زمزم مي آورد . همة اهالي روستا براي دست بوسي مي آمدند . او از همة اهالي ايستاده با تبسّم
استقبال مي كرد و « زيارت قبول و نصيب شما » حرف هايي بود كه ميان دو طرف رد
و بدل مي شد . هديه هايي كه حاجي از مكه براي اهل روستا مي آورد ، بين
آن ها پخش مي شد . تسبيح ، انگشتر ، عرقچين و روسري ، هد ايايي بود كه از مكه
مي آوردند . نگهداري اين هدايا ثواب تلقّي مي شد . در اين ميان ، پسر جوان آب
زمزم و خرما در ظرف هاي مخصوص بر روي سيني براي ميهمانان مي آورد . هركس آب
زمزم به دست گرفته ، برمي خاست و روبه قبله مي ايستاد و بعد از گفتن « بسم
الله . . . » آن را مي نوشيد . به كساني كه از روستا هاي ديگر مي آمدند ،
نهار داده مي شد ؛ زيرا خوردن غذاي حاجي ثواب داشت . روغني كه حاجي از مكه
مي آورد ، در جعبة كوچك فلزي نگاه داشته ميشد ، حاجي جعبه را از جيبش بيرون
مي آورد و به سمت افراد تعارف مي كرد . فردِ مقابل ، از سوراخ كوچكِ روي
جعبه ، با انگشت روغن بر مي داشت و به محاسن خود مي ماليد .

بر بالاي درِ حاجي عَلَم نصب مي شد تا افرادي كه از
خارج روستا مي آيند ، بتوانند به راحتي خانة حاجي را پيدا كنند .

گفتگو آغاز مي شد و حاجيان قديم از حاجي جديد
امتحان مي گرفتند ؛ فلان جا رفتي ؟ , اسم آنجا چه بود ؟ و . . . حجّاج
روستايي كه از حج بر مي گشتند ، مدتي در مسجد روستا مي ماندند و به مردمي كه
رفت و آمد به مسجد داشتند هدايايي مي دادند .

لطيفة معروف در مورد حج

يك روستايي ساده لوح فكر مي كرد براي خريدن
بوي عطر به حج مي روند . روزي روستايي سادة ما نيز به حج رفت . هنگام گردش
در بازارهاي مكه ، كنار مغازه اي ايستاد و داشت نگاه مي كرد . صاحب مغازه
بيرون آمد و گفت : حاجي ! عطر نمي خري ؟ حاجي گفت : . اگر عطر نمي خواستم ،
پس براي چه آمده ام

امروزه فراهم شدن امكانات زياد براي سفر حج ، به اين سفر
شكل يك چهره عادي بخشيده و بسياري از سنت هاي قديمي از ميان رفته است ؛ از
جمله فرهنگ تهنيه كه امروز به خصوص ، در شهرها جز نامي از آن باقي نمانده است .


| شناسه مطلب: 83514