سرّی از اسرار حج

میقات حج - سال شانزدهم - شماره شصت و دوم - زمستان 1386 سرّی از اسرار حج علی گودرزی در متون اولیة دینی ؛ یعنی آیات و روایات ، گاه صریح و گاه به صورت اشاره ، به اسرار عبادات پرداخته شده ، بر این اساس ، دانشمندان مسلمان ، با الهام از آن ها ، یکی ا

ميقات حج - سال شانزدهم - شماره شصت و دوم - زمستان 1386

سرّي از اسرار حج

علي گودرزي

در متون اولية ديني ؛ يعني آيات و روايات ، گاه صريح و گاه به صورت اشاره ،
به اسرار عبادات پرداخته شده ، بر اين اساس ، دانشمندان مسلمان ، با الهام از
آن ها ، يكي از مهمترين موضوعات پژوهش وتحقيقات خود را « بررسي اسرار عبادات »
قرار داده‌اند . يكي ازكساني كه به اين موضوع پرداخته ، حكيم قائني است .

ميرزا ابو جعفر كافي بن محتشم بن عبد الملك بن محمد بن نظام الدين قائني
دُرخچي ، فيلسوف خراساني ، از فلاسفة عصر صفوي درقرن يازدهم هجري قمري است . او از
شاگردان ميرفندرسكي ( متوفاي 1050ق . ) و معاصر شيخ حرّ عاملي ( متوفاي 1033ق . ) است

وي داراي 9 اثر و تأليف است ؛ از جمله ، مجموعه شعري دارد به نام « خردنامه » و مهمترين اثرش « التسهيل » است . و نيز رساله اي دارد به نام « اسرار
العباد كه دربارة حقيقت نماز ، احكام و… نوشته و آن را در پنج فصل سامان داده
است .( 1 )

بخشي از فصل پنجم آن ، در « اسرار حج » نوشته شده ، كه اين نوشتار ، ترجمه و
شرحي از آن است . اميدكه اهل معرفت را مفيد افتد ! ( 2 )

سه نكته ، به عنوان پيش نياز بحث :

1 . سرّ اسرار :

در عالم ، اهل معرفت را دو قسم نموده‌اند ؛ يكي عالم عِلوي و عالم غيب و
ملكوت ، و ديگري عالم ملك و شهادت ، و عالم ملك و شهادت را نردبان ترقي براي صعود به
عالم ملكوت دانسته‌اند و پيمودن راه راست و صراط مستقيم عبادت ، از همين ترقي و صعود
مي‌باشد كه گاهي از آن تعبير به « دين » مي‌كنند و گاهي به « منزل هدايت » تعبير مي‌شود
و اگر ميان اين دو عالم ، پيوستگي و مناسبت نباشد ، ترقي از يكي به ديگر ي امكان پذير نيست و از اين جهت چيزي در اين عالم نيست مگر اين كه نمونه و مثالي از آن عالم
است . ( 3 )

و از جمله « ارواح » ، چون از عالم غيب و ملكوت اند ، به نوعي تنزّل از
آن عالم نموده اند و به اين عالم در آمده اند و اين عالم براي آنان تنگ و
كوچك است و گفته‌اند ظاهر اين است كه « ارواح » با اين كه از عالم مجرّد « و سعه »
و « انبساط » و « انكشاف » و عدم « غيبوبتند » و عاري از انفعالات و تأثرات و آلام ، و به
قرب حق نايل و فعّال مايشاء و خلاّق ما يريد اند ، در دنيا كه به اضداد اين ها
مبتلايند ، « غريب » ‌اند و در بدن ها كه غشاء تنگي و ضيق و حجاب است زنداني خواهند
بود( 4 )

و « احكام » نيزچون ارواح ، تنزّل از عالم بالا است و عبادات و از جمله « حج » ، چون ديگر موجودات و پديده‌ها ، از خزائن غيب الهي نازل شده است ؛ چنانكه فرموده
‌است : { وَإِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ } . ( 5 ) هرچه هست خزائن آن نزد ما است
و همانند ساير موجودات ، به واقعيت هاي تنزّل يافته از مخازن « غيب » متكي است . پس كسي كه اين امور عبادي را بشناسد و به آن ها عمل كند ، به ريشة
آن ها ، كه همان مخزن غيب است ، مي‌رسد . ( 6 )و حتي در مورد الفاظ چنين تنزّلي
گفته‌اند كه « الفاظ » تنزّل وجودي معاني عالم ملكوت‌اند و گفته شده مردم در خواندن
قرآن و ادعيه دو گونه‌اند ؛ يكي آن كس كه حقايق را از راه الفاظ مي‌نگرد ، چه بسا از
بسياري الفاظ بسياري معاني را توهّم مي‌كند و ديگري آن كه حقايق برايش آشكار و روشن
شده است ، معاني را اصل و الفاظ را تابع قرار مي‌‌دهد .

بنابراين ، « حج » عبادتي مركب از فعل و قول و حركت و وقوف و انفاق و
پر از راز و رمز است و از چنان اهميتي برخوردار است كه فروع دين محسوب مي شود و
طبق آية كريمة : { . . . وَ
لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَمَنْ
كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين‏ } ( 7 ) ترك حج نوعي كفر تلقّي
مي‌گردد .

و لذا فهم و درك عميق چنين عبادت بزرگي ، بسته به شناخت درست اين تنزّل
از عالم بالا است و تا رموز و اشارات آن معلوم نگردد ، حقيقت آن روشن نمي‌شود و با
توجه به آن چه گفته شد ، فهم و درك آن دسته از روايات روشن مي‌شود كه
گفته‌اند : كعبه ، در موازي بيت المعمور ، در عرش قرار دارد و كعبه تمثيلي از
عرش است كه فرشتگان بر محورش مي‌گردند و درموازات آن ساخته شده است ( 8 )و طواف
خانة خدا در زمين تشابهي با آن دارد . همچنانكه درعالم
قدس و ملكوت ، فرشتگان بر محور عرش در گردش‌اند ، آدميان نيز در زمين بر گِرد كعبه
مي چرخند .

نا گفته نماند ، اين گونه سرّها و رازها ، خود سرّ و رازي است كه جز
از زبان پيامبر اعظم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و امامان معصوم (عليهم السلام) نمي‌توان شنيد كه آنان سرّ الله و مستودع علم
الهي اند وگرنه ترّهات صوفيه و اقوال باطنيه را وزن و بهايي نيست و راه به جايي
نمي‌برد .

2 . سلوك از كالبد اعمال و الفاظ به رژفاي معاني

تعاليم دين براي سير انسان در جهت تعالي و رسيدن او به عالم برين است ؛
چنانكه خداوند فرمود : وَ إِلَي اللَّهِ
تُرْجَعُ الأُمُور } ( 9 )، ( إِنَّا
لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون } ( 10 ). بايد گفت زندگي بشر در دنيا جز كوششي در جهت « شدن » و « صيرورت » به سوي « الله » نيست ؛ ( أَلا إِلَي اللَّهِ تَصيرُ الأُمُور } ( 11 )؛ و حيات انسان جز تكاپويي در مسير به
فعليت در آوردن امور بالقوه نيست و اين همان « صيرورت » است كه در سير وسفر ظاهر و
باطن حاصل مي‌شود .

سفر دو گونه است ؛ يكي به « تن » ، كه جابه‌جايي تن است و انتقال از مكاني
به مكاني ، و ديگر ، سفر به « دل » است ، و آن از صفتي به صفت ديگر در آمدن
است ( 12 )و اين سفر در باطن ؛ يعني حركت از خودِ « فروتر » به خودِ « برتر » ، و انتقال از « بودن » به « شدن » و از وجود نازل وضعيف به وجودي برتر و قوي رسيدن و به تعبيري ، از وجود بالقوه به وجود بالفعل و عالي رسيدن . البته سفر به دل كه بايد از صفتي به صفت ديگر در آيد ، اگر با سفر تن همراه و هم زمان شود ، سريعتر و بهتر انجام
مي‌پذيرد و بيشتر نافذ است ؛ زيرا ظاهر كه با باطن هماهنگ گردد ، سازگاري بيشتر و
تأثير پذيري افزونتر شود ؛ هم چنان كه مسافر گام به گام و به تدريج ، به مقصد
نزديك مي‌شود ، نه به يكباره ، دل نيز از صفتي بريدن و به صفتي رسيدن را به تدريج
حاصل مي‌كند نه دفعي و به يكباره . اهل سلوك گفته‌اند : انتقال از ضد به ضد ، به يك باره در نهايت دشواري
است . بنابراين ، بايد انتقال از خُلق بد به خُلق نيك ، به تدريج باشد تا آسان
شود . ( 13 )

و از ميان عبادات ، حج تنها عبادتي است كه در آن ، سلوك ظاهر با سلوك باطن
در آميخته شده و مقدمات و اعمال و مناسك آن داراي اسرار است و مي‌‌توان آن را عبادت
ايماء و اشاره ناميد . البته كساني كه از زمرة : { يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ
هُمْ غافِلُون } ( 14 )‏ ؛ « آنان ظاهر زندگي دنيا را مي‌دانند و از آخرت بي‌خبراند »
به همان ظواهر عبادت بسنده مي‌كنند و طبق گفتار قرآن ، خواستة آنان بيش از اين
نيست كه بگوييد : { رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَما لَهُ فِي الآخِرَةِ
مِنْ خَلاق } ( 15 ) . برخي از مردم مي‌گويند : « اي پروردگار ما ! ما را در دنيا
چيزي بخش و اينان را در آخرت نصيبي نيست » ليكن دستة ديگر از
مردم كه باور دارند قرآن ظاهري دارد و باطني ، و هفت « باطن » بلكه هفتاد باطن دارد و « ذي بطون » است ، پس بايد عباداتي را كه بيان نموده ، داراي رازهايي باشد فراتر از
ظواهر آن ها ؛ از جمله « حج » ، كه هم داراي پوسته و ظاهر است هم داراي باطن و هم
سلوك ظاهري را دارد و هم سلوك باطني را .

هم چنان كه عرفا براي تهذيب نفس و تذكية آن ، سلوك ظاهري را سفارش
مي‌كنند كه از طريق تمرين و تكرار آداب و رسوم ، به اخلاق حسن دست يابند و به حقايق
برسند و كم‌كم از پوستة رويينِ عبادت به مغز زيرين و محتواي آن برسند ، سفر حج نيز
گويي آداب و رسومي است كه سالك از راه گذر از اين مراسم و عبادات و مناسك ، به نوعي
درك واقعي از حقايق معنوي نايل مي‌شود و در اثر تكرار وتمرين مناسك از ظاهر اعمال
به باطن و اسرار راه پيدا مي‌كند . لذا تفكّر در راز تمثيل ها و طريق استفاده از
آن ها و چگونگي ضبط ارواح معاني در كالبد مثال ها ، و وجه تناسب ميان
آن ها و چگونگي موازنه ميان « عالم ظاهر و شهادت » ، كه طبيعت مثال ها از آن
نشأت گرفته و « عالم ملكوت » ، كه ارواح معاني از آن جا فرود آمده ، از مهمترين
مباحث ارزشمند رازگشايي حج نزد اهل معرفت است و تفكّر در آن موجب فضيلت و سبقت و
پيشي گرفتن از ديگران در اين مسابقه است ؛ هم چنانكه نبيّ اعظم در سفارش
به علي (عليه السلام) براي پيروزي
دراين مسابقه ، همين معني را سفارش كرده و بوعلي سينا آن را چنين گزارش
مي‌كند :

و براي اين بود كه شريفترين انسان و عزيز‌ترين انبيا و خاتم رسل با مركز
دايرة حكمت و فلك حقيقت و خزانه عقل اميرالمؤمنين علي گفت : « يَا عَلِي ، إِذَا رَأَيتَ النّاسَ مُقَرّ بُون إِلَي
خَالِقِهِم بِأَنوَاع البرّ ، تَقرّب إِلَيه بِأَنواع العَقل تسبقهم »
و اين چنين خطاب جز با چند بزرگي راست نيامدي كه اندر ميان خلق همچنان بود
كه معقول در ميان محسوس گفت : اي علي ، چون مردمان اندر كثرت عبادت رنج برند ، تو اندر
ادراك معقول رنج بر تا بر همه سبقت گيري . ( 16 )

3 . كدامين حج داراي سرّ است ؟

حج را دو قسم شمرده‌اند ؛ « حج عوام » و « حج خواص » . حج عوام ، قصد « كوي »
دوست است و حج خواص قصد « روي » دوست . آن ، رفتن به « سراي دوست » و اين رفتن « براي
دوست » است و عوام به « نفس » رفتند و در و ديوار ديدند و خواص به « جان » رفتند وگفتار
و ديدار ديدند و سرّ آن اين است كه ( چنان كه گفته شد ) احكام نوعي
تنزّل وجودي از عالم ملكوت‌اند ، لذا پايبندي به آن و عمل كردن و انجام آن ها
نيز به نوعي براي صعود به آن عالم است . لذا قصد ونيت شكل و جهت و نوع اعمال را روشن
مي‌كند ، كه اگر كسي قصد عروج وصعود به قرب حق را داشته باشد ، اعمال او سرّي پيدا
مي‌كند و از جهت اهل معرفت گفته‌اند : ( 17 )اگر كسي به قصد سياحت و تجارت و مانند
آن ارادة حج كرده ، چنين حجّي « سير اِلي الله » نيست و سرّي ندارد ؛ زيرا مهمترين سرّ
حج سير الي الله است و فرار از غير خدا به سوي خدا است .

پس اگر كسي حج را به قصد تجارت يا شهرت و مانند آن انجام دهد ، « فرار
عَنِ الله » كرده است نه « فرار الي الله » . ( 18 )

به هر حال ، گذشتن از پوسته‌ها و رسيدن به مغز كار ، دشوار است ؛
هم چنانكه امام صادق فرمود : سخت ترين و دشوارترين چيز ، كه خدا بر خلق واجب
كرده ، كثرت ذكر خدا است . سپس فرمود : مقصودم گفتن : « سُبْحَانَ اللَّهِ وَ
الْحَمْدُ لِلَّهِ وَلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَر »
نيست ، اگر چه اين ، خود ذكر است . مقصودم از ذكر خدا اين است كه در رويارويي با حلال
و حرام ، خدا را ياد آوري كند ، كه اگر طاعات خدا است به جا آورد و اگر معصيت حق است
ترك كند( 19 ) و فراواني و كثرت ذكر خدا چنين است كه بشر در طول شبانه روز ، با هر
آنچه روبه رو مي‌شود از اعمال ، « بايدها » و نبايدها است و بايد دائم در ذكر و
ياد حق باشد كه اگر فرمان اوست انجام دهد و اگر نهي اوست ترك نمايد .

{ وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ
بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلي‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ
عَميق } ، مردم را به حج فرا خوان تا پياده يا سواره بر شتران لاغر و
راهوار ، از راه‌هاي دور نزد تو بيايند . عبور از عمق دره‌ها و افق هاي ژرف و نا
پيداي فلات هاي دور و طول سفر و راه دراز ، هم مركب راهوار مسافر را لاغر و
تكيده مي‌كند ، هم مسافر را رنجور و خسته مي‌نمايد و سرّ آن اين است كه مسافر با طي
اين راه بلند وطولاني و پذيرفتن غربت ، بداند كه كمال يافتن هر چيز در غربت است ؛ چون
تمام پديده‌ها عدم بوده‌اند و شهر و ديار حقيقي تمام آن ها ديار و شهر نيستي و
عدم است و نخستين مسكن ومنزل همة پديدها ، منزل « نفي محض » و « عدم خالص » است و روشن
است تا آن ها در شهر عدم و ايستگاه نيستي عقيم بوده‌اند ، در نازلترين و
پايين‌ترين مرتبة نقص و كمبود بوده‌اند و چون از عدمستان و ايستگاه نيستي به
غربتكدة عالم وجود آمده‌اند ، به انواع كمالات و اقسام سعادات نايل شده اند و
اين سرّ آن است كه كمال حاصل نشود مگر با سفر و غربت . ( 20 )و ماندن در ديار و
وطنِ عدم ، ماندن در ظلمت است و هيچ تاريكي و ظلمتي شديدتر از ظلمت و تاريكي عدم
نيست ؛ زيرا چيز تاريك ، بدان سبب تاريك ناميده مي‌شود كه چشم را توان ديدنِ آن نيست ، هرچند خود موجود است اما براي بيننده وجود ندارد . پس هر چيزي كه نه
براي خود موجود است و نه براي ديگري ، جز غايت ظلمت و تاريكي ، نامي نمي‌توان بر آن
نهاد و هر چيز كه براي خود ظاهر نشود براي غير نيز ظاهر نشود .

و هر چيزي به اعتبار حيثت ذاتش عدمِ محض است و چون به اعتبار وجهي
كه وجود حق اول بر او سريان يافته توجه شود موجود ديده مي‌شود ( 21 )و از عدمستان
به گلستانِ وجود سفر مي‌كند و از ظلمت كدة عدم به نور وجود راه پيدا مي‌كند ، و
چون از آن عالم وارد عالم وجود شدند ، همه خاك خالص‌اند ؛ چنانكه منقول از علي است كه
فرمود :

فإن يكن لهم في أصلهم شرف *** يفاخرون به فالطين و الماء

« اگر در بنياد خود
شرافتي سراغ دارند كه بدان بنازند ، همانا آب وگل است . »

و در اين مرحله هركس و هر چيز ، به صورت آب و گِل باقي بماند ، در
منزل اصلي و معدن نخستين مقيم گشته ، به آن توجه و التفاوتي نشده است ، و از آن ، به
وصفي از اوصاف كمال و نشانه‌اي از نشانه‌هاي جلال ياد نمي‌شود ، و چون از اين
بارانداز و منزل و وطن هجرت كرد و با طبايع ديگر كه نسبت به آن ها چون غربا است
در آميخت ، آمادة پذيرش اشارة « نفس رحماني » و « عقول الهية متعاليه » مي‌شود و در
نهايت ، درهاي فيض و فتوحات ربّانيه به روي او باز مي‌شود ؛ چنان كه حق تعالي
فرمود : { ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ
الْخالِقين‏ } « بار ديگر او را آفرينش ديگر داديم ، درخود تعظيم
است خداوند ، آن بهترين آفرينندگان . »

پس ، بعد از اين ، اقامتگاه ديگري است كه صلب پدر باشد ؛ چنانكه حق تعالي
فرمود : { وَهُوَ الَّذي أَنْشَأَكُمْ مِنْ
نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ . . . } ( 22 )

و اوست خداوندي كه شما را از يك تن بيافريد ، سپس شما را قرار گاهي است
و وديعت جايگاهي ، تا آن قطره در آن اقامتگاه باقي است ، آن را شئ « مستقر »
نامند و چون از آن منزل به رحم مادر سفر كرد ، انواع كرامت ها به آن
مي‌رسد و اقسام نعمت ها به آن و اصل مي‌شود . « مستودع » ناميده مي‌شود ؛
يعني از انواع نعمت هاي دنيوي كه « مادر » بهره‌مند مي‌شود و ريشة جانش مي‌گردد ،
تغذيه مي‌كند و روشن است كه تمام اين خيرها در « سفر » براي او حاصل
مي‌شود .

به هرحال ، « سفر » موجب بروز ظهور كمال است حتي « سفر » ظاهري در نشأة
دنيوي ؛ همچنانكه حضرت ختمي مرتب و حضرت علي : شريعت را در سفر اظهار كردند ؛ يعني پيامبر در هجرت از مكه
به مدينه و امام در هجرت از مدينه به كوفه ، تا چه رسد به سفر باطني همچون مرگ
كه دروازة سعادت و سرآغاز خيرات و كرامات است و با آن به بزرگترين درجات و برترين
نتايج مي‌رسند و در حقيقت مرگ ، خود سفري‌ است از اين جهان بي محتوا ، خالي و
ويران .

سفر حج

از آنجا كه بروز و ظهور كمالات ، در سير و سلوك و سفر حاصل مي‌شود و از اين كه قرآن نخستين نداي ابراهيم را براي حج گزاران بر پايه و
اساس يك سفر دور و دراز ، كه از درون دشت هاي پهناور و عمق دره‌ها صورت
مي‌پذيرد ، بنا نهاده است ، حكايت از اين دارد كه حج در دامن يك سفر ظاهر
مي‌شود و اهل معرفت و عرفان در راز و رمز اين سفر ظاهري ، نكته‌اي باطني
گفته‌اند كه به مواردي اشاره مي‌شود :

1 . سفر ظاهري حج ، از جهتي شبيه به سفر اخروي است و مقصود از آن ،
رسيدن به خانة خداست تا در نتيجه ، وصول به صاحبِ خانه تحقق يابد . و
گفته‌اند : از عبرت هاي حج آن است كه اين سفر از وجهي بر مثال سفر آخرت
است كه در اين سفر مقصد خانه است و در آن سفر خداوندِ خانه و در يكي فراخواني بر « حج البيت » است و در ديگري فراخواني براي ديدار با حق ؛ { إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ
راجِعُون‏ } .

2 . هنگام سفرحج ، چون ياران و دوستان را وداع كند وآهنگ فراق و
هجرت آنان را نمايد ، بايد ياد آورِ لحظه‌هاي وداع آنان ، در هنگام فرا رسيدن
مرگ باشد .

3 . بايد روزهاي پيش از سفر حج ، از كارهاي خود و دلبستگي‌هاي منزل
فارغ و آزاد شود و كناره‌‌گيرد و به تدبير امور سفر بپردازد كه مبادا كاستي در سفرش
ايجاد گردد و بر او تباه شود .

4 . در فراهم آوردن زاد و توشه و مركب ، احتياط لازم را به جا آورد
تا مبادا كمبودي پيش آيد و در نتيجه در راه ، بدون زاد و توشه بماند و خود را در دام
مرگ و تباهي اندازد .

و بايد ياد آورد صحراي قيامت را كه پهناورتر و هولناك و ترسناكتر است و
به زاد و توشه نيازمندتر . پس آن كس كه آهنگ قيامت و آخرت مي‌كند ، بايد دل از خود
مشغولي هاي دنيا فارغ كند و دلبستگي به تن و خواسته‌هاي شهواني و آرزوهاي خيالي
را رها سازد و زاد و توشة معنوي خويش را از علوم حقيقي اثبات شده با برهانهاي عقلي
و فرزانگي و اعمال شرعي واجب فراهم آورد .

وهمچنانكه در سفر ظاهر ، زاد و توشه‌اي كه به زودي و سريع تباه مي‌شود
همراه نمي‌برد ، چون مي‌داند تباه مي‌شود و پايدار و باقي نمي‌ماند ، بايد بداند زاد
و توشه‌‌اي كه در ميانة راه سلوك در بيابان هاي مرگبار و ترسناك و تاريك
تباه مي‌شود ، همراه نياورد ؛ از قبيل علوم باطل ، اعمال شرك آلود و آميخته با ريا و
برخاسته از خُلق و خوي ناپسند .

احرام :

آنگاه كه لباس احرام پوشيد كفن را ياد آورد ؛ همچنانكه لباس احرام با
لباس پيشين او تفاوت دارد ، كفن نيز داراي چنين تفاوتي است . گذر از گردنه‌ها و ديدن
خطرها نيز بايد ياد آور نكير و منكر و عذاب قبر گردد كه از لحد تا روز محشر
گردنه‌هاي سخت و صعب و بيابان هاي تاريك و خطرناك و ترسناك وجود دارد كه شرح آن
نتوان گفت و همچنان كه بيابان هاي راه حج را جز با راهنما نمي توان طي
كرد ، از باديه‌هاي ترس‌ناك و مرگ آفرينِ لحد تا محشر نيز نمي‌توان گذشت ، مگر با
راهنمايي و چراغ علوم و دانش ها و با اعمال شريف و پسنديده .

تلبيه :

« لَبَّيك » گفتن ، به نداي خداوند پاسخ دادن است ؛ خدايي كه برتر از حرمت و
زمان و مكان و منزّه از تغيير و دگرگوني است و هنگام « تلبيه » گفتن ، بايد انديشة
خويش را از همة امور دنيوي پاك و خالص گرداند و به توجه و تفكّر در بارگاه الهي
واداشت و با زبان عقل و قلبِ پاك ، يكدل و يك رو پاسخ نداي حق را
داد .

در متون حديث و منابع روايي شيعه آمده است :

سفيان بن عُيينه گويد : وقتي امام سجاد به حج رفت و احرام بست و بر مركب
خويش قرار گرفت ، رنگش زرد شد و به لرزه افتاد و نتوانست لبّيك بگويد ، كسي گفت : لَبَّيْكَ نمي‌گويي ؟ فرمود : مي‌ترسم خداوند در پاسخ من بگويد : « لاَ لَبَّيْكَ وَلاَ
سَعْدَيْك‏ » .

و چون لبيك گفت ، بي هوش شد و از مركب افتاد . اين حالت همچنان
به او دست مي‌داد تا آن كه حج گزارد . ( 24 )

مالك بن انس گويد : سالي با امام صاق (عليه السلام) به حج رفتم ، هنگام احرام ، چون
برمركبش قرار گرفت ، هرچه مي‌خواست لَبَّيْك بگويد ، صدايش درگلو
مي‌شكست و نزديك بود كه از مركبش بيفتد . عرض كردم : اي فرزند پيامبرخدا ، ناگزير بايد
لبيك بگويي ! فرمود : پسر ابو عامر ! چگونه جرأت كنم بگويم : « لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْك‏ » در حالي
كه بيم دارم خداي متعال در پاسخم بگويد : « لاَ لَبَّيْكَ وَلاَ سَعْدَيْك‏ » . ( 25 )

طواف
وسعي :

هنگام طواف وسعي بايد روز قيامت را ياد آورد كه چگونه مردم پيرامون
پيامبر و امامان : مي‌گردند تا
به ايشان بنگرند و شفاعتشان كنند .

وقوف به
عرفات :

آنگاه كه اصناف خلايق از گرداگرد جهان جمع مي شوند و هر يك به زباني
متفاوت خدا را مي‌خوانند و با عبارات طولاني و بلند دعا مي‌كنند ، صحنة قيامت
تداعي مي شود .

هر يك از مردمان به كاري مشغول و در انديشة خود است . نيم نگاهي هم به
پدر و مادر يا دوست و فرزند و برادر نمي‌كند و بر همين قياس است وقوف به
مشعر .

قرباني :

حاجي بايد در قربانگاه محبوب ترين چيز خويش را در راه محبوبِ مطلق
قرباني كند و آن اشاره به اين است كه نفس حيوانيِ خويش را فداي نفس روحاني و
الهي نمايد ؛ به گونه‌اي كه گويا از پوستة جسم خود بيرون رفته ، مجرد شده و خود
را از آن وا رهانيده و نفس مجرد خدايي شده است و باطنش از همة اين وابستگي ها
پاك و خالص گرديده است .

رمي
جمرات :

در رمي جمرات ، زائر خود را براي قيامت آماده‌ مي كند . آن‌گاه كه
شياطين آرزوها و شهوت‌هاي باطل و . . . و صفات زشت را از خود دور مي‌كند تا نفسش پاك
گردد و آماده مي شود براي صعود و عروج به عالم عقول و رسيدن به درجات عالي و ورود
به بهشت جاودان و باقي و حيات مَرضي .

تحليل نساء ، بعد طواف
نساء :

حرام شدن برخي امور بر مُحرم ، در حال احرام ، در سنت و شريعت ،
اشاره به آن است كه آدمي تا آنگاه كه خدا را با صفات كمال و نشانه‌هاي جلال نشناسد
و نبوّت و معاد را درك نكند ، حق ندارد بر امور دنيايي روي آورد و هرگاه خدا و
پيامبر و معاد را شناخت ، مي تواند و مجاز است به تهية ضروريات و امور منزل و
جامعه بپردازد ، مگر امر نكاح و آميزش با زنان .

چون انسان ها ناگزير از تدبير زندگي و منزل اند ، با شرايطي كه
دينِ حق بيان داشته ؛ يعني با انجام طواف نساء ، جايز مي شود كه به امر نكاح نيز
بپردازند .

سرّ
ديگر :

ممكن است طواف نساء اشاره به اين باشد كه : چون حاجي هنگام احرام ،
با اقدام بر طاعات و عبادات ، توجه به حق مي‌كند ، پس توجه و التفات به محسوسات
هيولايي و لذّت هاي دنيوي حرام مي گردد و چون از حج و عمره فارغ گشت ، به
مرتبه‌اي مي‌رسد كه مي‌تواند هر دو ؛ دنيا و آخرت را مراعات كند ؛ هم جانب عقل
را و هم جانب حس را و به هر دو جانب توجه كند ؛ زيرا دراين هنگام ، پرداختن به يكي ،
او را از پرداختن به ديگري باز نمي‌دارد ، جز آميزش جنسي كه ـ قبل از طواف
نساء ـ وقت مناسب آن فرا نرسيده است ؛ چون امورشهواني بيش از بقية محسوسات ، نفس را
از عالم معقول به عالم محسوس مي‌كشاند . پس لازم است بعد از تذكيه با اعمال حج و
عمره ، مجدداً نفس را با انجام طواف نساء تذكيه كند و درواقع طواف نساء « ايماء و
اشاره به اين است كه آن گاه كه نفس را با اعمال حج تزكيه كرد ، نفس توان ضبط و
حفظ هر دو جانب عقل و حس را پيدا كرده و با طواف » نساء به مرتبه‌اي مي‌‌رسد كه
مي‌تواند عهده دار امر نكاح هم بشود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي‌نوشت‌ها:

1 . از جمله نوشته‌هايي كه به اسرار عبادت پرداخته اند، عبارت اند از:

* اسرار الأحكام، آقا نجفي (متوفاي 1331ق.)

* اسرار البسمله، محمد مهدي تنكابني

* اسرارالحجّ، احمد نراقي (متوفاي1245ق.)

* اسرار حج، سيد كاظم رشتي (متوفاي 1259ق.)

* اسرار الحج، ابن ابي جمهور رحائي

* بهار اسرار حكم، ملا هادي سبزواري (متوفاي 1212ق.)

* اسرار الزكات و الصوم و الحج، عبد الوحيد استر آبادي

* اسرار الصلاة، جمال الدين حلي841

* اسرار الصلاة، ميرزا جواد ملكي (متوفاي 1344ق.)

* اسرار الصلاة، حضرت امام خميني

* اسرار الصلاة شهيد ثاني

* اسرار الصلاة علي اكبر كرماني (متوفاي 1270ق.)

2 . حكيم قائني، رسائل عرفاني و فلسفي، تهران ـ شركت انتشارات علمي فرهنگي، ص122

3 . غزالي، مشكات الأنوار، ترجمه دكتر زين الدين كياني نژاد، چ شركت سهامي انتشارات، 1363، ص49

4 . ملاصدرا، شاعر، ترجمه بديع الملك ميرزا عماد الدوله، چ تهران، كتابخانة طوري، ص204

5 . حجر: 20

6 . آل عمران: 97

7 . براي خدا حج آن خانه بر كساني كه قدرت رفتن به آن را داشته باشند واجب است و هر كه راه كفر پيش گيرد بداند كه خدا از جهانيان بي‌نياز است.

8 . محمدي ري شهري، حج و عمره، جواد محدثي، چ انتشارات دارالحديث، صص88 و 108

9 . بقره : 210

10 . بقره : 156

11 . شوري : 53 $خداوند مرجع همه امور است.&

12 . امام قشيري، رساله قشريه، چ تهران، مركز انتشارات علمي فرهنگي، ص488

13 . قطب الدين شيرازي، درّة للتاج، ط تهران، شركت انتشارات علمي فرهنگي، ص27

14 . روم : 7

15 . بقره : 200

16. بو علي سينا، معراج نامه، ج 2، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان مقدس رضوي، ص79

17 . غزالي، كيمياي سعادت، چ تهران، كتابخانه مركزي، چ1361، ج1

18 . آيت الله جوادي آملي، جرعه‌اي از صهباي حج، چ تهران، نشر مشعر، ص162

19 . شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، چ تهران، الاسلاميه، ج11، ص200

20 . حج : 27

21 . غزالي، شكوه الانوار، ترجمه دكتر زين الدين كياني نژاد، شركت انتشار، ص36ـ37.

22 . انعام : 98

23 . غزالي، كيماي سعادت، همان ملاك، ص194

24 . محمدي ري شهري، حج و عمره، ترجمه جواد محدثي، چ مؤسسه انتشارات دار الحديث، ص273

25 . همان.

26 . حكيم قائني، رسائل عرفاني و فلسفي، تحقيق سيد محمد باقر حجتي، نشر شركت انتشارات علمي فرهنگي، صص126ـ 12


| شناسه مطلب: 83518