سخنرانی ها و گفت و گو ها
میقات حج - سال شانزدهم - شماره شصت و چهاردهم - تابستان 1387 سخنرانی ها و گفت و گو ها متن سخنان آیت الله هاشمی رفسنجانی در همایش گفت و گوی مذاهب اسلامی در مکة مکرمه چهار شنبه 15/3/87 بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله والسّلام علی رسول الله و آله
ميقات حج - سال شانزدهم - شماره شصت و چهاردهم - تابستان 1387
سخنراني ها و گفت و گو ها
متن سخنان آيت الله هاشمي رفسنجاني در
همايش گفت و گوي مذاهب اسلامي
در مكة مكرمه
چهار شنبه 15/3/87
بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله والسّلام علي رسول الله و آله و أصحابه الكرام.
{فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه}.
از بزرگواري خادم الحرمين الشريفين، به خاطر برگزاري برنامة خوب «كنگرة جهاني گفتگوي اسلامي» تشكّر مي كنم؛ موضوعي كه امّت اسلامي در اين شرايط به آن نياز دارند، مخصوصاً اين كه اين كنگره در مهبط وحي برگزار مي شود.
نكتة جالبي كه به ذهن من تداعي كرد اين است كه در چند قدميِ كوه صفا؛ آنجا كه پيغمبر اكرم بعد از مكلف شدن به علني نمودنِ دعوت ايستادند و با كلمة «يا صباحاً» بشريت را مورد خطاب قرار دادند و هشدار دادند به مسير تاريخ.
امروز برادران ما در مملكت عربستان سعودي در كنار بيت الله الحرام و چند قدميِ همان صفا فضاي جديدي براي دنيا و پيام بزرگي براي كلّ عالم درنظر گرفتهاند. اميدوارم كه با بركت بيت الله و پيروي از فرمان قرآن بتوانيم پياممان را از اين مركز به گوش جهان برسانيم.
زحمت زيادي كشيده شده، علماي بزرگي از بلاد آمده اند و خبرهايي در دنيا پخش شده و گوش هايي، مستمعِ شنيدن پيام اين اجلاس هستند. حيف است كه ما با كلمات تشريفاتي از اين اجتماع بزرگ به آساني عبور كنيم.
من از نكات خوبي كه در بيانات خادم الحرمين وجود داشت استفاده كردم و از كلمة قيم علاّمه آل شيخ بهره بردم. بنده هم نكاتي را در نظر دارم كه با شما بزرگواران و از طريق شما با امّت اسلامي و با همة اديان آسماني مطرح مي كنم.
چهارده محور را به طور اختصار در صحبت كوتاهم عرض مي كنم. براي نشان دادن هدف از اين مؤتمر شايد آن طور كه من مي فهمم كارگشا باشد. اميدوارم كه اين پيام مؤتمر تأثير خودش را در عالم امروز بگذارد. البته اين اجلاس مي تواند مقدمه اي باشد براي گفت وگوي اديان و مكاتب بشري، ولي در عين مقدمه بودن، خودش هم اصالت دارد. چون ما، قبل از اين كه به دنيا برسيم و با اديان ديگر حرف بزنيم، با خودمان بايد حرف بزنيم و يك مسير مشخص اسلامي را روي آن تفاهم كنيم و با وحدت نظر، نمايندة اسلام باشيم در گفتگوي با اديان و تمدّن ها.
شما مي دانيد كه همة تمدّن ها ريشه در اديان آسماني دارند و در حقيقت اديان آسماني، قلبِ همة تمدّن هاست. مادرِ همة تمدن هاست و ما اگر امروز از موضع دين اسلام، آن هم در مكة مكرمه به دنيا پيام مي دهيم، صحبت قلب و مادر به فرزندان خودش است. اميدواريم گوش شنواي زيادي باشد.
آيه اي كه در اوّل صحبتم خواندم، يكي از ويژگي هاي بندگان خوب خود را اين مي داند كه حاضرند به حرف ديگران گوش بدهند و منصفانه قضاوت كنند و بهترينش را انتخاب كنند.
ما اين را فقط براي خودمان نمي گوييم. اين يك پيام براي همة مردم است . هر انسان عالم وآگاهي اگر گوش خودش وقلب خودش را بر روي حقايق ببندد، اشتباه مي كند. تعصب از نشانه هاي جهل است و باز بودن وشنيدن حرف درست از نشانه هاي حكمت و عقل است. افراط و تفريط انسان را به جهالت مي رساند ولي اعتدال انسان را در مسيري قرار مي دهد كه حاضر است به اطراف خودش نگاه كند و اقتباس كند. اول ما به دنياي خودمان؛ يعني به امت اسلامي مي پردازيم. امّت اسلامي امروز دچار مشكلات واقعي است و حقيقتاً وظيفة شما علماي اسلام بسيار سنگين است؛ (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ} مفهومش اين است كه (تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ} ومنكر را محدود نكنيد به تخلّف از ظواهر شرع. منكر گاهي ظاهر زيبايي دارد اما در باطن بسيار كثيف و نادرست است. علمايي كه آگاه هستند بايد بشريت را آگاه بكنند و شما امت اسلامي را بايد آگاه بكنيد. كساني كه در جهالت هستند، آن ها را راهنمايي كنيد. جهان اسلام به خاطر اختلافاتي كه در بين ما هست، تضعيف شده. خودمان خودمان را تضعيف مي كنيم . انرژي هايمان را در درگيري با يكديگر مصرف مي كنيم
كه بدترين اسراف است و بدترين نوع استفاده از نعمت هاي خدا است. ما بايد براي تقويت دنياي اسلام دست هماهنگي و دوستي به هم بدهيم. بهانه گيري نكنيم، همديگر را تضعيف وبدنام نكنيم. اگر عيبي مي بينيم، با مذاكره آن عيب را برطرف كنيم و اگر بد مي بينيم بپذيريم كه ما اشتباه كرده ايم.
ما از اين اجلاس انتظار يك ميثاق داريم براي گفتگو و براي تعامل و براي بهره گيري از نظرات صائب در دنيا و براي انتقال نظرات اسلام به دنيا. مباني ميثاقمان را از قرآن گرفته ايم. اصل اوليه اش «مشورت» است. قرآن ستايش مي كند مسلمانان را به خاطر اين كه اهل مشورت هستند.
(وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُم)، از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه مستقيماً از وحي مي گرفت و جبرئيل دائماً پيام خدا را براي او مي آورد، مي خواهد كه با ديگران مشورت كند؛ (وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْر). ما اصل مشورت را بايد مبناي اين ميثاق اجلاس مان قرار بدهيم.
و اصل ديگري كه بايد درنظر بگيريم، «انصاف درقضاوت وپذيرش حق» است. خودداري از تعصّب جاهلي است. تعصب اگر به معناي پاي بندي به اصول و عقايد است، اين مذموم نيست، ممدوح است. تعصب اين است كه انسان اجازه ندهد عقلش قضاوت بكند وگوشش براي استماع آماده باشد. اعلام پيام اين اجلاس مي تواند ـ اگر درست تبيين شود ـ خيلي ها را اميدوار كند و ان شاءالله اين كار را خواهد كرد.
و قدم بعدي ما بايد اين باشد كه به طور يكپارچه و نه با اختلاف، به نمايندگي از اسلام با اديان ديگر، با تمدّن هاي برخاسته از اديانِ ديگر، به گفت وگو بنشينيم و با آن ها به تفاهم برسيم. مگر ما از زبان قرآن
نمي شنيديم كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به دستور خداوند، از اهل كتاب زمانِ خودشان دعوت مي كنند كه بياييد روي مشتركاتمان تكيه كنيم به جاي دعوا. ما قبل از اين كه ديگران را دعوت كنيم، خودمان به اين پيام بايد پاسخ بدهيم. مشتركات مذاهب اسلامي براي شما كارشناسان و علما روشن است. بيش از 95% احكام اسلامي مشترك بين ما است. عقايد ما يكي است. توحيدمان، رسالتمان، معادمان كه اصول اسلامي مان هست و فروع مهمي مثل عدالت و انصاف و حق پذيري و امثال اين ها، همه مورد وثاق ماست. پس اين دعوت را اول متوجّه خودمان بكنيم كه همة مذاهب روي نقاط مشتركشان تكيه كنند.
من به عنوان يك مسلمان، يك شيعه و يك اسلام شناس، كه عمرم را صرف كرده ام و يك صاحب تجربه در ميدان عمل شده ام، عرض مي كنم كه ما مشتركاتمان به قدري زياد است كه نيازي به پرداختن به نقاط افتراق نداريم. من نمي گويم ديگران نظرشان را مطرح نكنند! عرض مي كنم نزاع نكنند. همان نص قرآني كه به ما مي گويد : (وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُم). اين بدترين ثمرة تنازع است. ما اگر از امر و نهي قرآن تكليف به
وظيفه نفهميم، از كجا مي توانيم بفهميم حرام است. گناه اسـت. مضرّ است تنازع. براي اين كه مذاكره و استدلال مستحب است و لازم است. اختلاف ذاتاً مضر نيست. آنچه كه مضرّ است، تفرقه و تنازع است. اختلاف نظر نعمت است و رشد مي آورد. كمال مي آورد. پيشرفت مي آورد؛ اگر در فضاي دوستانه و عاقلانه و حكيمانه مطرح شود.
ما بايد بپذيريم، آقايان علماي اسلام! بايد بپذيريم كه دنياي اسلام امروز دچار مشكلات واقعي است. سرماية بزرگي خداوند به ما داده ولي حفاظت از آن ضعيف است. خداوند به مسلمان ها، بر اثر رشد طبيعي اسلام در تاريخ با معنويت قرآن و اعجاز قرآن امروز يك چهارم جمعيت دنيا را داده است. يك چهارم جمعيت دنيا خيلي مهم است. كشورهاي اسلامي 57 رأي در سازمان هاي بين المللي دارند. بيش از يك چهارم! ما مي توانيم با پيدا كردن چند همراه در سازمان هاي بين المللي تصميم گيرنده باشيم؛ يعني اسلام مي تواند، ما كه چيزي نيستيم. اسلام مي تواند.
بيست درصد ثروت جهاني در اختيار كشورهاي مسلمان است و بهترين نقاط سوق الجيشي دنيا، تنگه ها و آبراه ها و بهترين جغرافياي روي كرة زمين در قلمرو مسلمان ها است. بازار عظيم توليد.
امروز الحمد لله دانشگاه هاي كشورهاي اسلامي دارد رشد مي كند. تشويق منابعِ انساني در دنياي اسلام به قرآن و علم و تعلّم بايد سرآمد باشد. دنياي غرب از شما آموخته است. تمدّن اسلامي از محيط ما به غرب رفته است و آن ها امروز به صورت ديگري آن را عرضه مي كنند. اين مكتب و اين انسان ها و اين مكتب خوب و بي نظير و ابدي و اين سرمايه هاي مادي و همة منابع طبيعي خوب دنيا در كشورهاي ما وجود دارد. اين مجموعه چرا بايد در دنيا در مقابل استكبار و انحصارطلب ها تسليم باشد؟! ما نمي خواهيم زورگويي كنيم، اما حق اين امت را ما نمي توانيم به آساني به ديگران واگذار كنيم. علماي اسلام مكلّف هستند كه از حقوق اسلامي
مسلمان ها دفاع كنند. شما خوب مي دانيد كه امروز مشكلاتي كه در كشورهاي اسلامي هست، در درجة اول به خودشان مربوط است، به خاطر جهل و عقب افتادگي و افراط و تفريط ها. و همان ها سبب شده است كه انحصارطلبان جهاني و استكبار جهاني طمع كنند در موجودي ما و فشار بياورند بر منابع ما و غارت كنند منابع ما را. صهيونيست به عنوان يك عامل بسيار خطرناك در اختيار كفر جهاني است، در مقابل كشورهاي اسلامي. و اين سرماية عظيم را بايد قدر بدانيم. شما مي دانيد در ايران بعد از انقلاب اسلامي، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، ما تاكنون 21 كنگرة وحدت گذاشته ايم و ده ها سمينار و همايش براي گفتگو با ديگران گذاشته ايم . ساليانه چند اجلاس داريم.
جناياتي امروز در غزّه اتفاق مي افتد. ملت مظلومي را محاصره كرده اند. روزبه روز وضع براي مردم در غزه بدتر مي شود.
عراق اشغال شده است. با اشغال شدن عراق، خطر براي بقية كشورها از ناحية اشغالگران به وجود آمده است. شما در جريان هستيد كه آمريكايي ها درصدد هستند قرارداد امنيتي درازمدّت با عراقي ها ببندند. اين
قرارداد عبوديت كامل عراق در مقابل آمريكايي ها است. ان شاءالله اين كار نخواهد شد. من اميدوارم مجاهدان عراق، مردم عراق اجازه نخواهند داد اين قرارداد تحميل شود.
مواد مخدّر بلاي بزرگ دنياي ماست. امراض خطرناكي مثل ايدز وچيزهاي ديگر دارد كشورها و جوانان اسلامي را با خودش مي برد. فرهنگ مبتذل غرب جوانان ما را در معرض خطر واقعي قرار داده است و اخلاق اسلامي را تحت فشار قرار داده. رسالت جهاني ـ اسلامي شما بزرگان و دولت هاي اسلامي نمي تواند در مقابل اين مسائل بي تفاوت باشد و ما به خاطر همين مسائل و به خاطر خدمت كردن به بشريت، كه پيام قرآن و اسلام است، اين اجلاس بزرگ را تشكيل داده ايم و اعلام آمادگي مي كنيم براي گفتگو با دردمندان جهان براي اين كه راه حلّي براي همين مشكلات به دست بياوريم و براي علاج اين همه دردها با هم همكاري مي كنيم تا بشريت از اين منجلابي كه به وجود آورده اند، نجات پيدا كنند.
ثبات و امنيت پيش شرط همة كارها است. بنده به عنوان يك مدير اجرايي و يك طلبه و يك اسلام شناس عرض مي كنم كه امروز خطر بزرگ در دنياي ما براي مسلمان ها عدم ثبات و عدم امنيت است. در منطقه اي كه صدها هزار اخلالگر نظامي با ادوات جنگي شان حضور تهديدكننده دارند، نمي شود احساس امنيت درازمدت
كرد. امنيت مقدمة همة پيشرفت ها است. ما بايد براي ثبات و امنيت جهان، به خصوص كشورهاي عقب افتاده دل بسوزانيم به عنوان اسلام. آنچه كه در شرق و جنوب سودان مي گذرد، آنچه كه در افغانستان و خيلي جاهاي ديگر مي گذرد، اين ها چيزهايي است كه به ما مسؤوليت واگذار مي كند.
برادرم، جناب ملك عبدالله كه اين اقدام معنادار را انجام داده اند من در مذاكراتي كه با ايشان داشتم ديدم خوب دردها و مشكلات جهان اسلام را مي دانند و ما هم به خوبي مي دانيم . اميدواريم كه همة نيروها را به جاي درگيري و اختلاف هماهنگ كنيم و هماهنگ براي اصلاح جهان اسلام كنيم.
رسالت اسلام جنگ نيست. هرجا جنگي پيش آمده، ديگران بر پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تحميل كرده اند. وقتي كه آن ها مانع حرف حق شدند، درگيري پيش آمده است، و الاّ منطق اسلام و قرآن نيازي به نزاع ندارد. كسي كه پيام خدا،
قادرِ مطلقِ جهان را براي مردم مي خواند او اهل نزاع نمي تواند باشد. اهل صلح و صفا است. (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها...) .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
متن سخنان رئيس مجلس خبرگان رهبري در جمع روحانيون
كاروانهاي زائران ايراني
مكة مكرمه ـ قصر الضيافه
16/3/87
بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله والسلام علي رسول الله وآله.
بسيار خوش آمديد برادران عزيز و گرانقدر، معلمان نمونهاي كه مردم واقعاً احتياج به آموزش و هدايت شما دارند.
قطعاً شما خودتان ارزش كارتان را ميدانيد، مخاطبين شما نوعاً انسانهايي هستند كه حالت پذيرش زيادي دارند. ما خودمان سابقة سفر به مكّة مكرمه و مدينة منوّره را در زندگيمان داريم؛ مخصوصاً براي اولين سفر انسان وقتي آمادة مسافرت ميشود حالت ويژهاي پيدا ميكند. اين حالت هميشه در زندگي انسانها نيست. خيليها كه مثلاً اهل وجوهات نيستند، وقتي كه اينجا ميخواهند بيايند خودشان را تطهير ميكنند، از لحاظ روحي كسب آمادگي ميكنند، به اميد گرفتن عفو كامل از خداوند و شروع زندگي نو، اين سفر را انجام ميدهند. چنين حالتي را ما جاي ديگري، از اين طور جمعيتها نميتوانيم پيدا كنيم. هستند بالأخره در همة مجالسِ ديني انسانهاي لايق و مستعد و خيلي فراوان هستند. حقيقتاً تفاوت دارد. آمادة پذيرشِ خيلي چيزها هستند در اين مسافرت، طبعاً هم آدمهاي خوبي هستند، در گذشتهها كه حج سخت بوده، خيلي خالصتر بودند. الآن يك مقدار مخلوط ميشوند، چون سفر به آن وضع گذشته نيست.
بنابراين، نوعاً اين فرصت استثنايي در اختيار علماي كاروانهايي كه اين انسانها را ميآورند، هست. كه خوشبختانه به طور منظم همراه اينها هستند و اين كار بسيار خوبي است كه جمهوري اسلامي ايران در اين دورهها دارد انجام ميدهد. تأثيرش را هم ما ميبينيم. من چند موردي تا به حال برخورد كردهام. معمولاً كساني كه ميآيند حج و برميگردند، گاهي ما هم با آنها سر و كار پيدا ميكنيم. من كم موردي برخورد كردم كه تحت تأثير آموزشهاي معلمان از كاروانها و روحانيون نباشند. فقط يك يادآوري ميخواستم بكنم. شما حتماً ارزشهاي خودتان را ميدانيد. من هم ميخواستم اينها را يادآوري كنم. فرصت خيلي ارزشمندي است، در عين حال وظيفة بزرگي هم هست، اگر خوب ادا نكنيم، حتماً خداوند از ما سئوال خواهد كرد، اگر با دقت، به خوبي
و ظرافت انجام ندهيم. آموزشهاي ديني هم مشكلي ندارد. در زمان ما، نميتواند خودش منشأ مسائل و مشكلاتي بشود از لحاظ سياسي و چيزهاي ديگر. بستگي دارد به آن نقاط مختلف و حساس سياسي كه وجود دارد، در منطقة ما، در كشور ميزبان ما، در روابط خودمان كه آن هم ان شاء الله معلمان كاروانها اينها را در نظر ميگيرند.
ما يك فرصت استثنايي تاريخي، با انقلاب اسلامي به دست آورديم. ما يعني جهان اسلام، عموماً به خصوص مكتب اهل بيت. اين انقلابي كه امام راحل ما هدايت كردند و كار را به انجام رساندند كه همهتان ميدانيد، خيلي از شماها در اين كار شريك بوديد، يك مسئله كاملاً استثنايي در تاريخ اسلام است. ما حركتهاي ديني، خيلي زياد داشتيم، دولتهايي كه بعضيهاشان مسلمان بودن و ميخواستند مسلمان بميرند و بمانند، خيلي زياد داريم، اما كسي كه با جرياني كه موفق شده باشد، نظامي را تشكيل داده باشد و بنا دارد اسلامي زندگي بكند از لحاظ ساختار و عمل به آن، در تاريخ نبوده است. ما نميشناسيم چنين چيزي را. خيليها ميخواستند به صورت يك مسلمان حكومت بكنند و خيليها هم كردهاند، ولي اينكه ساختار نظام، اسلامي بشود ومقرراتش منطبق با اسلام باشد، اين يك چيز واقعاً بيسابقهاي است كه نمونهاش را در گذشته نداشتهايم. اين دست ما ست. ما طلبهها و روحانيون در اين بخش، اين سرماية بزرگ را در اختيارمان داريم.
پاسداري از اين، در زمان ما آسان نيست، كار به اين عظمت را كه به قيمت مجاهدت بسيار انسانهاي با شرف و با ارزش به وجود آمده و خونهاي زيادي هم پاي آن ريخته، انسانهاي زيادي واقعاً در اين راه فدا شدهاند و البته آنها بردهاند و برنده اين ميدان هستند، به هر حال فداكاري خودش ارزش بالايي دارد، ما چنين چيزي به دست آورديم، واقعاً بايد خيلي جديتر از آن چيزي كه الآن روحانيت ما دارد عمل ميكند. ما بايد بيشتر هزينه كنيم، بيشتر وقت بگذاريم، دلسوزي بكنيم، شجرهاي كه هنوز خيلي جوان است، اين را نگه داريم، براي نسلهاي بعدي.
عوامل تهديد كننده هم كم نيست براي ما و زياد هم هست. عوامل خارجي به نظر نميرسد خيلي بتواند موفق باشد در به هم زدن اين نظام. آنچه ممكن است مشكل واقعي درست بكند، اين است كه ما در داخل به گونهاي عمل بكنيم كه خود نظام از درون آسيب ببيند، اگر استحكام درونيمان را حفظ بكنيم و خودمان را نگه بداريم در مسير باشيم، همان كه هدف انقلاب بوده، به نظر ميرسد كه براي ما مشكلاتي درست ميكنند، فرصتهايي هم در دنيا هست. شما كارتان محدود به اين مسافرت نيست. شما خيلي جاها هستيد و بايد خدمت بكنيد، بخشي از وقتتان هم به اينجا رسيده. به طور كلّي با آقايان علما كه صحبت ميكنم، كليّت قضيه را ميگويم.
ما بايد براي پاسداري از اين راهي كه شروع شده، كساني واقعاً افتخار دارندكه اين كار را در اختيار ما گذاشتهاند يا حمايت كردهاند، يا سرمايه گذاري كردهاند. بايد روي اين خيلي جدي باشيم. در مورد اين كه چگونه جدي باشيم، چيزهايي نيست كه براي شما تحفهاي باشد. خودتان تشخيص ميدهيد و داريد عمل ميكنيد، ولي نكات مهمي وجود دارد. در مكّه و مدينه كاروان هايي كه ميآيند، شما حرفهاي اساسي را با زوار مطرح ميكنيد. نمونه تربيتي شما هم آثارش را نشان ميدهد، همراه آثار معنوي سفر حج. ولي در سطح وسيعتر كه بخواهيم نگاه بكنيم، روحانيت الآن همهمان از مراجع گرفته تا طلبههاي مبتدي، از وعاظ و ائمه جمعه و جماعات و ارگانهايي كه در آنجا روحانيت مشغوليت دارد. مجموعه اين ها بايد هماهنگ با معيارهاي اسلامي و
با توجه به زمان و مكان و شرايط از انقلاب حمايت بكنند. اين را اصل قرار بدهيم در زندگيمان و مسائل ديگر فرع اين است. مثلا اگر مواضع سياسي كه انسان ميگيرد به نفع يك جريان باشد يا نباشد. اين يك مسألهاي است كه آدم يك جريان را قبول دارد و براي آن جريان كار ميكند، قبول دارد، اما تا آنجايي ميتواند مقبول باشد كه با انقلاب سازگار باشد، با اهداف انقلاب سازگار باشد. بالاخره امروز حالا قرن ما، قرن افكار عمومي است، قرن مردم است. روحانيت هيچ وقت در آن دورههايي كه ما ميشناسيم قدرت قاهره نداشته كه با قدرت قاهرهاي كه با نيروهاي مسلح و امكانات ديگر بتواند مردم را با خودش بكند. اين طور سربازگيري هم خيلي جواب نميدهد. روش سربازگيري خيلي آسيبپذير است. سربازگيري درست اين است كه انسان با قلوب مردم سروكار داشته باشد. يكي از دستاوردهاي خوب دوران مبارزه اين بود كه حقيقتا مردم با قلبشان پيوستند به جهاد اسلامي. هيچ منفعتي براي توده مردم نبوده كه با روحانيت كار كنند. مقلد امام خميني (رحمه الله) باشند. مردم رسيدند به اينكه اين جمعيت پيشتاز مبارزه دارند براي نجات كشور، براي نجات اسلام، براي رفع شر دارند كار ميكنند و اين ها همراهي كردند. اين حالت را بايد حفظ كنيم، اگر ميخواهيم همراه مردم باشيم و مردم همراه انقلاب باشند. الآن به اندازه روحانيت، هيچ جرياني نميتواند اين حالت را در مردم ايجاد كند. خداي نكرده اگر روزي اين مردم باور كنند كه ما براي منافع خودمان براي منافع شخصي يا جرياني، يا صنفي اين مسائل را مطرح ميكنيم، ديگر آن رابطه نيست و اگر مردم با روحانيت نباشند، روحانيت اگر فكر ميكند كه با زور و فشارهاي سياسي، امنيتي يا فشارهاي نظامي و پليسي بتواند راهش را ادامه بدهد اشتباه فكر ميكند. اگر هم بتواند ديگر روحاني نيست. اگر هم بتوانيم با اين ابزار خودمان را، انقلابمان را، ظاهر حكومت را حفظ بكنيم، اين آني كه ما ميخواستيم و ميخواهيم نيست. شماها كه از اين نوع نميخواهيد تبليغ بكنيد. تبليغي كه روحانيت ميخواهد بكند، اين است كه قلوب مردم با اسلام باشد، مردم به دينشان علاقهمند هستند. همين مردمي كه به اسم دين، بخاطر دين با ما همراهي ميكنند ممكن است در شرايطي احساس كنند ما با دين، ابزاري رفتار ميكنيم، آن موقع با روحانيت جور ديگري رفتار ميكنند، و لذا از اين كاري كه محصول زحمات خودمان و همراه فداكاريهاي مردم، حضور مردم و خواست مردم بوده بايد حراست بكنيم و جوري رفتار كنيم كه مردم از صميم قلب در صحنه حضور داشته باشند و راهي كه مال آنهاست، پيروزياش مال مردم است.
ما سالهاي طولاني مبارزه كرديم، اما اگر مردم نميآمدند در ميدان، جلوي رگبار مسلسلها نايستاده بودند، شاه را عاجز نميكردند، ما پيروز نميشديم. در زندانها خيليها داشتند ميپوسيدند، روحيهها شكسته بود. ولي وقتي مردم آمدند همه چيز حل شد. حالا هم همين است. يك عدهاي ممكن است با زرق و برق و با منافع و با اينها حضور داشته باشند، اما اين ها لشكر اسلام واقعي نيستند، آن هايي كه لشكر واقعي هستند، آن هايي هستند كه به فرمان دلشان و روحشان به سوي اسلام ميآيند. اين يك رسالتمان كه با مردم اينجوري كار بكنيم و شماها واقعا سرباز اين ميدان هستيد. من در اين جايي كه فعلا حرف ميزنيم، براي كاروانها عرض ميكنم، ولي آن مسؤوليتهايي هم كه در جاي ديگر داريد، باز همين است و انشاء الله اين وضع تقويت بشود و باقي ميماند. اگر روحانيت كاملا در ميدان باشد، همين وضع انشاءالله خواهد بود.
در مورد مسائل حج و شرايطي كه آنجا هست، اگر بعضي از افكار تندي كه در مسائل فرقهاي و اختلافات مذهبي در ميان بعضي از آقايان علما و طلبهها هست، آن ها بخواهد در اين فضا پيدا شود ـ در فضاي شما الحمدلله تاكنون اينطور نبوده ـ اگر بخواهد پيدا بشودـ ما ضرر ميكنيم. بالأخره اين فضا، فضاي ديگران است. ديگران كه ميگويم; يعني مذهب غير شيعه، البته اين ها ديگران نيستند، مسلمان هستند. براي خودشان مثل ما عقايد دارند مثل ما اعمال دارند، روي عقيده خودشان عمل ميكنند و خيلي هم درراه خودشان محكم هستند و خوب هم دنبال كارشان ميروند. ما واقعا وحدت اسلامي را اينجا بايد اصل قرار بدهيم. خيلي مهم است الآن دنياي اسلام. بايد با هم باشيم. بعلاوه براي همين كه انقلاب خودمان را آشنا كنيم با اين، بايد فضايي باشد؛ فضاي منطقي و در جامعه حضور داشته باشد. اين كه بعضيها حالا عواطفشان الآن مثلا در رحلت حضرت زهرا (عليها السلام) كه اين روزها در پيش است، بگونهاي بخواهند صحبت بكنند كه ديگران بهفمند كه به مقدساتشان برميخورد، معلوم است كه تأثيرات منفي هم ميگذارد، ممكن است دل بعضيها را يك كمي تشفي بدهد، اما آثار آن طرفش را ببينيم. ما ممكن است الآن حرفي بزنيم به خاطر اين كه جواب كارهاي زشت ديگران را بدهيم، در يك بعدي انسان بايد اين كار را بكند، نه به قيمت اينكه مسلمان ها به جان هم بيفتند و همديگر را اينجوري كه در بعضيجاها هست از ميدان در بكنند، اين طور چيزها آدم نميداند كه اين ها واقعا عمل صالح باشد، ذاتش اگرهم صالح باشد، مطرح كردن اين طور چيزها ممكن است به مكتب اهل بيت آسيب بزند.
حرفهاي غلوآميز و چيزهايي كه كمي بوي شرك ميدهد الآن براي شيعه و براي اهل بيت بسيار مضر است. امام رضا (عليه السلام) در جواب سؤالي فرمودند: خيلي ازاين مسائلي كه براي ما نقل ميكنند، اينها در اصل براي جداكردن مردم از ما گفته شده است. رواياتي است كه ديگران گفتهاند براي اينكه ديگران فكر كنند ما مشركيم و ما از حد عبوديت ائمه بالاتر رفتهايم. لذا واقعاً مطالب غلو آميز در آموزشها كه گاهي هم منعكس ميشود در رسانهها، ضمن اين كه عاشقان اهل بيت را خيلي خوشحال ميكند، خوششان ميآيد، اما بايد ما فكر بكنيم كه يك جور ديگر نشود. شما حقيقتاً ميتوانيد معلمان واقعي باشيد، جلوي غلوها را بگيريد، جلوي سبها و بدگوييها را بگيريد. ما يك آيه خيلي محكمي در قرآن داريم و همة شما شايد هزار بار خواندهايد. قرآن به ما ميفرمايد: به مقدسات بتپرستها اهانت نكنيد كه آن ها هم خدا را سب بكنند. نه فقط از اين كه خدا از سب مثلاً خداي نكرده بترسد. ما فكر ميكنيم خداوند ميترسد از سب كردن و از اين بدش ميآيد، نه از اينكه انسانها به خاطر سب خداوند، آن ها بدبخت ميشوند. خود آيه همين مضمون را ميگويد. ما با احترام، با ادب، با استدلال، مسائل را در جاي خودش، بدون راههاي تحريك كننده بايد مطرح كنيم.
امام خميني (رحمه الله) وقتي كه آن جور محكم گفتند در نمازهاي اهل سنت حضور پيدا كنيد. امام از اين كار چه هدفي داشتند؟ ميخواستند آن ها احساس كنند اين برادري هست. اين چيزها را اگر مراعات كنيم به نتيجه ميرسيم. من با مسؤولان سعودي دو سه ـ روز پيش صحبت مفصلي داشتيم دربارة كارهاي ايذايي كه نسبت به بعضي از زوار ايراني ميشود، من ديدم واقعاً آن ها دلشان ميخواهد اين نباشد و چيزهاي روشني به من گفتند كه آن ها خودشان هم در معرض اين نوع فشارها ـ منتهي با زبان ديگر ـ هستند; مثلاً مخالفت با همين كنگره و
از طريق شخصيتهاي سلفي انجام ميشود. اين ها ميخواهند صفا و مروه را آماده كنند براي زندگي بهتر زوار، آن ها مخالفت ميكنند، جلوي اين ها ميايستند، اين ها را انحراف ميدانند. اين مسائل زياد است بين آن ها. دلشان نميخواهد كه ما را وادار بكنند كه به اين وضع در بيايد. چندين مسأله را برادران ما در سازمان حج و بعثه به ما گفتند وما با ايشان مطرح كرديم. آنها گفتند ما كاملاً ناراحت هستيم از اين مسائل و بنا شد اقدام بكنند، منتهي يادشان رفت. گفتند: در گذشته هم اقداماتي شد، ولي همكاري متقابل كم بود. همكاري را خود شما تقويت كنيد. هم زوار را نصيحت كنيد، هم خودتان مواظبت كنيد. ما هم بايد مراقب باشيم، قولي كه آن ها ميدهند كه مايل هم هستند عمل بكنند، از آن استفاده كنيم. شايد بعد از اين سفر من، دوباره يك مرحله بهتري در اين مسائل پيش بيايد. ولي مراقبتش با شماست. شما بايد ديگران را نصيحت بكنيد. من شنيدهام حتي از داخل حوزه قم باز افرادي هستند كه نظر ديگري دارند براي بعضي از مسائل در اينجا.
ما اگر در داخل هم زمينههاي خوبي داشته باشيم، اينجا (مكه و مدينه) جايش نيست. اينجا واقعاً بايد با ملاحظات بيشتري انجام شود. زيارت شما جزو حوادث ارزشمند زندگي من است.
صيانت از اسلام و انقلاب در اين مكان مقدس و دورههاي طولاني، يكي از آرزوهاي همه دلسوزان نظام است.
ان شاءالله دعاي خير شهدا و بخصوص امام را حل (قدّس سرّه) بدرقة راه شما باشد. به اميد ديدارهاي بهتر و با فرصت بيشتر، ان شاءالله.
سخنان آيت الله هاشمي رفسنجاني
در جمع زائران ايراني خانة خدا
در مكة مكرمه/ 1387
بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله والسلام علي رسول الله و آله.
خيلي خوشحاليم كه موفق شديم لحظاتي را در خدمت شما عزيزان، زائران بزرگوار و مسؤولان و كاركنان بعثه در اينجا باشيم و چند كلمه اي با هم صحبت كنيم.
اولاً صميمانه متشكريم كه شما در كنار بيت الله الحرام براي مراسم سالگرد 15خرداد و امام راحل و همچنين شهادت حضرت زهرا (عليها السلام) برنامه اي را تنظيم كرديد. مايل بودم وقت زيادي اينجا باشيم و از برنامه هاي شما استفاده كنيم اما به خاطر مسافر بودن و اين كه برنامه هاي ملاقات و كاري داريم با مسؤولان كشور عربستان، ناچاريم كه خيلي زود از خدمت شما مرخص بشويم.
15 خرداد و سالگرد رحلت امام راحل، همه را بايد با هم ديد. امام راحل در عصر ما نمونة يك شخصيت كم نظير و شايد هم بي نظير در تاريخ اسلام بعد از ائمة معصوم بوده است. كاري كه امام كردند، شبيه آن، در تاريخ اسلام براي مكتب اهل بيت سابقه ندارد. حكومت هاي مذهبي بوده اند، مسلمانان گاهي حكومت هايي برپا كرده اند،
اما حكومتي كه در چارچوب اسلام باشد و متعهد به اين كه همة مقرراتش با اسلام منطبق باشد از يك جهت و از جهت ديگر حكومتي كه با آراي مردم باشد و اين كه خود مردم حكومت را انتخاب كرده باشند، با اين دو خصيصه، ما در تاريخ اسلام نداريم. البته دورة كوتاه خلافت حضرت علي (عليه السلام) مستثني است. اين قطعة خاصي است كه البته نگذاشتند حضرت علي (عليه السلام) به اهداف حكومت اسلامي بپردازند. مشغول جنگ و آن طور مسائل ـ كه مي دانيدـ شدند. در ايران اسلامي، در ايرانِ تابع مكتب اهل بيت به رهبري يك مرجع تقليدِ عام، در آن زمان و سپس بنيانگذار يك نظام مقدس اسلامي از نوع جمهوري در اين كشور، اين نظام به وجود آمد. ما قبلاً انقلاب مشروطه را داشتيم اما به اينجاها نرسيد. براي كاري كه امام كردند سابقة روشن تاريخي در تاريخ 1400 سالة اسلام نمي بينيم. به همين جهت ايشان شخصيت منحصر به فرد، احيا كنندة اسلام در عصر حاضر هستند.
دستاورد مهم امام اين است كه، در عصري كه مستكبران تاريخ فكر مي كردند دورة دين در جامعه گذشته و فكر مي كردند دين از اين به بعد به عنوان يك حالت شخصي بين انسان ها و خدا خواهد بود نه تنظيم كنندة رابطة انسان ها در جامعه، خيالشان راحت شده بود كه ديگر دين بر نمي گردد به مديريت جامعه، در چنين شرايطي امام در جايي كه حلقة محكم سيستم استعماري در منطقة ما ايران بود، اين حلقه را شكستند و به جاي آن رژيم تابناك جمهوري اسلامي را ايجاد كردند. هيچ وقت مستكبرين فكر نمي كردند چنين توفيقي در ايران اتفاق مي افتد. روي ايران خيلي حساب كرده بودند و اينجا را به عنوان جزيرة امن و خلوت خانة استعمار در نظر گرفته بودند و رژيم شاه را با امكانات زيادي مسلح كرده بودند و پشتيباني هاي زيادي مي كردند. آن ها در ذهنشان اين بود كه حكومت درست كردن يا با كودتا مي تواند بشود يا با لشكركشي و گرفتن و اشغال كردن.
سابقه اي در منطقة ما نمي ديدند كه ملتي قيام كند، روي پاي خودش بايستد، با شعار الله اكبر و بدون به كارگيري سلاح بتواند يك رژيم تا دندان مسلّح موجود را بشكند و پشتيبانانش، آمريكا و انگليس را از كشور خارج كند. اصلاً چنين فكر نمي كردند. غافلگير شدند. خداوند چشم وگوش آن ها را بست تا ملت فرصت پيدا كرد به ميدان آمد. وقتي كه خيابان ها پر از نيروهاي مسلمان الله اكبرگو شد، در تهران و بسياري از شهرهاي كشور ديگر كار از كار گذشته بود و رژيم مجبور شد كه بساطش را جمع كند و فرار كند و آمريكا با التماس و خواهش اجازه خواست از ملت ايران كه از ايران برود بيرون و خيلي هم ممنون مي شد كه نيروهاي انقلاب اسلامي اجازه بدهند او سالم از ايران برود. چنين اتفاقي را شما هيچ جا پيدا نمي كنيد. بعد هم متأسفانه تكرار نشد.
آن روز كه اتفاق افتاد، خيلي ها فكر مي كردند اين رشته سرِ دراز دارد و به كشورهاي ديگر هم خواهد رفت اما آن ها با درس گرفتن از اين انقلاب، برنامه ريزي كردند تا اين انقلاب تكرار نشود. با فشارهاي زياد بر روي ايران كه آخرش هم منجر به جنگ 8 ساله شد. ما هميشه تحريم بوديم. هميشه تحت فشار بوديم. هميشه مورد امواج خروشان تبليغات منفي بوديم. ولي نظام، متكي به ارادة خداوند و خواست مردم و به حمايت مردم توانست
راه خودش را ادامه دهد و تا آن روز همة توطئه ها را بشكند. البته اين مبارزه براي نظام هزينه داشت. چه جان هاي مقدسي كه رفتند. چه نيروهاي ارزشمندي كه جانباز شدند و چه عزيزاني كه به كلي مفقود شدند و ما هنوز هيچ خبري از آن ها نداريم و چه رنج هايي كه نيروهاي مقاوم و رزمنده تحمّل كردند با اين توطئه ها. با همة اين ها باز امروز در دنيا يكي از كشورهاي كاملاً مطرح و قابل توجه همين نظام مقدس اسلامي است.
پيشرفت هاي فرهنگي ـ صنعتي، همراه با مشكلاتي كه مردم صبورانه تحمّل كردند، بايد ادامه پيدا كند و بايد اين راه، به عنوان يك نمونة حاكميتِ اسلام، مشعشع بماند وتلألؤ داشته باشد و اين جز با حضور هميشگي مردم نمي شود.
كساني كه باعث مي شوند مردم از صحنه بيرون بروند، كساني كه باعث مي شوند مردم رأي خودشان را كارساز نبينند و هرچه ... هر راهي كه باعث مي شود كه مردم به اين دستاورد مهم بي اعتنا باشند، اين خلاف بزرگي است . اين ظلم بزرگي است به اين جنبش عظيم اسلامي كه دركشور ما اتفاق افتاده. احترام زيادي انقلاب در دنياپيداكرد. اين احترام بايد محفوظ بماند. شخصيت بزرگي به ايران داد، اين شخصيت بايد باقي بماند وخداوند هم اينگونه نعمت ها را بدون امتحان به كسي نمي دهد؛ (وَ أَنْ لَيْسَ لِلإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي} با آن تلاش ها و آن مجاهدت ها اين ها به دست آمده، با تلاش هاي ديگري بايد تداوم پيدا كند وخوشبختانه راه خدا هيچ وقت خسارت بار نيست. انسان در راه خدا هرچه بدهد مضاعفش را به دست مي آورد. خسارت وخسران دراين فضا به چشم نمي خورد. ما با اين ديد به قيام امام راحلمان نگاه بكنيم. با اين ديد به فداكاري شخصيت هاي حاضر درحادثة
15خرداد نگاه كنيم. ما با اين ديد به تاريخ پشت سرمان كه نگاه مي كنيم توجه مي كنيم و از خداوند مي خواهيم ما را در راه خودش موفق بدارد. ان شاءالله شما حجاج عزيز را به اهداف مقدسي كه داريد و خواسته هايي كه از كعبه و حرم مطهّر حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) داريد، ان شاءالله به شما بدهد و من اميدوارم كه ما بتوانيم تلاش كنيم روابط را با كشورهاي همسايه به خصوص كشور عربستان سعودي كه سر و كار زيادي داريم و مردم ما دلشان به اين بقاع متبركه در اين كشور بسته است. مردم ايران عاشق اين هستند كه بتوانند آزادانه و با خيال راحت از اين امكنة مقدس استفاده كنند. شما هم تلاش كنيد هر جور مي توانيد براي تحكيم روابط كار كنيد. خراب شدن روابط به نفع هيچ كس نيست. فقط دشمنان استفاده مي كنند و خيلي ها محروم مي شوند از زيارت عتبات مقدس. بنابراين، ما در اين راه هم بايد محكم باشيم و با بصيرت عمل كنيم كه الحمد لله زائران ايراني چنين هستند. من با يكي از وزراي عربستان صحبت مي كردم. ايشان مي گفتند : بهترين زائران، ايراني ها هستند. ايرانيها هستندكه منظم تر با ادب تر و با برنامه و منسجم مراسم شان را انجام مي دهند و هزينه اي دركشور ما ندارند. بسياري از كشورهاي ديگر وقتي زوارشان مي آيند خيلي هايشان بر نمي گردند و اينجا مي مانند و بيكاري دركشور درست
مي كنند ولي ايراني ها اين جور نيستند. ايراني ها براي ما زائران عزيز ومحترمي هستند وان شاءالله شما هم اين احترام را حفظ مي كنيد. شما را به خدا مي سپاريم، مرخص مي شويم . ان شاءالله باز هم شما را زيارت مي كنيم . والسلام عليكم و رحمة الله.
سخنان رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام
در جمع شيعيان مدينه
يكشنبه 19/3/87
وحدت ضروريترين نياز امّت اسلامي
بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله والسلام علي رسول الله و آله.
براي بنده ساعات خوبي است كه امروز در حسينية حسني و در حضور آيت الله عمري و بين شيعيان عزيز مدينه گفت وگويي با هم داريم. درگذشته من بارها به مدينه آمدم و در آن زمان مشكل بود زيارت مردم شيعة مدينه و همچنين آيت الله عمري. بالأخره در اثر همدلي و هماهنگي كه بين من و ملك كه آن روز وليعهد بودند، صورت گرفت اين راه باز شد و براي شيعيان در كلّ مملكت و به خصوص در مدينه زندگي آسان شد و رفت و آمدها ميسور شد و امروز ما شاهد هستيم كه خادم الحرمين اقدام هاي وسيعي مي كنند در اين كشور براي نزديك
كردن همة مذاهب اسلامي و ايجاد توحيد كلمه. وحدت امّت اسلامي امروز ضروري ترين نيازهاست. براي اين كه بتوانيم اسلام را در جايگاهي كه خداوند مي خواهد در دنيا بنشانيم. خيلي واضح است كه با اختلافات و تنازعات، نيروهاي اسلامي با همديگر مشغول مي شوند و قدرت و سطوت و عظمت و آنچه كه خدا براي آن ها از بزرگي خواسته از دست مي رود و در مقابل، اگر امّت اسلامي متحد در صحنه باشند بزرگترين قدرت جهاني خواهند شد. سفربنده و هيئت همراه ما به اينجا، هدف مهمّش بعد از زيارت خانة خدا و اعتاب مقدسه اين بود كه سهمي در ايجاد وحدت بين امت اسلامي داشته باشيم. و به فضل خداوند در مؤتمر بزرگ حوار مسلمين نكات لازم را براي حركت وحدت در امت اسلامي مطرح كرديم. دعا مي كنيم و از خدا مي خواهيم كه برادرمان ملك عبدالله، خادم الحرمين را موفق كند كه به گامي كه برداشته اند اين گام را به خوبي به جلو ببرند. شما مي دانيد كه ما در ايران بعد از پيروزي انقلاب تاكنون 21 مؤتمر در جهت وحدت امت اسلامي برگزار كرديم. و يكي از مهم ترين اهداف مؤتمر مكه آماده شدن براي گفت وگو با ساير اديان آسماني است و من در آن اجلاس عرض كردم كه ما
در صورتي كه با اتحاد وارد مذاكره با اديان ديگر بشويم موفق مي شويم. ولي اگر بخواهيم با تنازع وتفرقه به ميدان مذاكرات برويم چيزي به دست نمي آوريم بلكه چيزهايي ازدست خواهيم داد.
دولت هاي استعماري ومستكبر قرنهاست كه سياست «تفرقه بينداز حكومت كن» را براي سلطه بر امت اسلامي به كار مي گيرند تا به حال هم از اين حربة اختلاف بين مسلمين سوء استفاده هاي زيادي كرده اند. من از برادران وخواهران شيعة اين مملكت وهمچنين از برادران اهل سنت از همة ملتمسانه درخواست مي كنم كه سعي كنند اختلافات جزئي را نديده بگيرند و روي مشتركات خودشان با هم همدلي و همكاري بكنند. و از مردم شريف اين كشور هم درخواست مي كنم كه به نداي وحدت لبيك بگويند.
و از علماي عظيم الشأن بلاد مي خواهيم كه كمك كنند براي پيشرفت اسلام كه امت ما متّحد باشند ومانع باشند از نيروهاي تفرقه انداز. از آيت الله عمري تشكر مي كنيم كه با صبر و متانت و مقاومت توانستند براي شيعيان مدينه گام بزرگي را بردارند. من در هر سفري كه بعد از پيروزي انقلاب به اينجا آمده ام با ميل وعشق درخواست كردم كه ملاقاتي هم با ايشان و شيعيان در اين منطقه داشته باشم.
و اين بار بهتر از دوره هاي سابق توفيق پيدا كرديم كه در جمع بيشتري از برادرانمان در اينجا گفتگو كنيم.
اميدواريم كه اين حركتي كه خادم الحرمين از سال ها پيش درخصوص مردم و فرق اسلامي در اينجا شروع كرده اند مسألة حوار ملّي عمق بيشتري پيدا كند و گفتگوها به نتيجة خوبي برسد. بيش از اين لازم نمي دانم كه وقت عزيز شماها را بگيريم. از زيارت شماها خوشحالم و دعا مي كنيم. شما هم دعا كنيد براي عظمت و اعتلاي
اسلام و قرآن عزيز. دنياي اسلام امروز شديداً محتاج به تعليمات مكتب اهل بيت است. ما بايد با تدبير بگونه اي عمل بكنيم كه راه اشاعة مكتب اهل بيت را در امت اسلامي هموارتر كنيم. والسلام عليكم و رحمة الله.
گزارش ديدار از فدك
در خطبه هاي نماز جمعه
... بنا شد در مورد حضرت زهرا (عليها السلام) از زاوية مسألة فدك حرف بزنيم و از اين به بعد، بحثمان حالت جديدي پيدا مي كند. از خيلي راه ها مي توان حضرت زهرا (عليها السلام) را شناخت و پي به عظمت ايشان برد و من فقط از اين زاويه عرض مي كنم، خداوند توفيق داد سفري رفتيم به عربستان، در اصل به خاطر يك كنفرانسي كه همة فِرَق اسلامي را دعوت كرده بودند و حدود 800 عالِم اسلامي در آنجا حضور داشتند و در كنار كعبه و خانة خدا بود و حضور من و هيأت همراه و همچنين جناب آيت الله تسخيري كه از طريق ديگري آمده بودند در آنجا خيلي مؤثر بود. اگر ما نرفته بوديم آن وحدت اسلامي شكل درستي نمي گرفت و چون شيعه غايب بود، تقريباً از اين 800 نفر همين چند نفر ما و يكي از علماي حجاز بود كه شيعه بوديم.
بالأخره خداوند توفيق داد به گونه اي عمل شد كه تفكّر انقلابي شيعي اسلامي ايراني درخشش بي نظيري را در آن اجلاسِ بسيار مهم داشت. ما چند روزي كه در مكه بوديم نوعا كانال هاي راديويي و تلويزيونيِ عربي بحث عمده شان در مورد محتواي سخنراني من بود كه باعث شده بود بعضي از علماي تند وهابي اعتراض بكنند به آقاي خادم الحرمين كه به ايشان بگويند شما در اينجا باعث شديد كه تنها شيعه درخشش داشته باشد و ايران را بزرگ كرديد و ايشان گفتند: ميدان براي همه باز بود، هركس برنامه داشت اجرا كرد. البته در مقابل اين ها، اكثريت قاطع علماي حاضر، صميمانه از برنامة هيأت جمهوري اسلامي استقبال كردند و تشويق كردند.
كار ديگر ما آنجا غير از زيارت، كه خوب همة عاشقان خانة خدا و مرقد حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و بقيع در آنجا دارند، مسائل مربوط به مشكلات حج بود كه به زوّار ما كم و بيش دادند. در سفرهاي قبل تا حدودي ما اين مسأله را حل كرده بوديم ولي كم كم چيزهاي ناروايي پيدا شده بود. بحث هاي جدّي و سريعي كرديم تا حدودي اصلاح شد و برنامه اي طرّاحي شدكه درآينده ان شاءالله زوّار ما مشكلاتي از اين نوع نداشته باشند. من احساس كردم مسؤولان اصلي كشور عربستان دلشان مي خواهد شيعيان راضي برگردند از مكه و مدينه، حالا اين كه چقدر بشود آن هايي كه بايد پيگيري كنند را پيگيري مي كنند كه مخالفاني هم دارد مخالفان جدي هم دارد.
با تعقّل و تدبّر با صبر و راهكارهاي اتحادآفرين بايد اين مسأله حل شود.
در مورد «فدك» من در سفر قبل كه خبير را ديده بودم، مي خواستم فدك هم بروم موفق نشدم. اين طلبِ من باقي بود، اين دفعه برادران سعودي به وعده اي كه داده بودند عمل كردند. هيأت ما را خيلي خوب به فدك بردند. چيزهاي عجيبي ديديم و صميمانه ديديم و صميمانه تشكّر مي كنم از روحيه اي كه آنجا ديديم، از علاقه اي كه در فدك نسبت به حضرت زهرا (عليها السلام) مشاهده كرديم و ديديم نام حضرت زهرا (عليها السلام) زنده است در آنجايي كه پاي ايراني ها و ماها به آنجا نرسيده بود آن حقيقت حضرت زهرا (عليها السلام) هنوز آنجا جلوه دارد. زياد خوانده بودم راجع به فدك نمي توانستم خيلي بفهمم چرا مسألة يك مزرعه اينقدر در تاريخ مهم است. از لحظة فتح خيبر؛ يعني از سال هفتم هجرت پيغمبر تا 300 ، 400 سال بعد اين مسأله يك مسألة زنده و مشاجره اي و مورد توجه دنياي اسلام بوده است. چرا اينقدر اين مهم است اين را نمي فهميدند. البته خوب احتجاجات معمولي در تاريخ هست. آدم اين ها را مي بيند ولي روح قضيه را از اين چيزها آدم بايد بزرگتر ببيند كه بيهوده سخن به اين درازي نشود.
اين يك ماجراي واقعي در پشت سرش دارد. من كمي از اين تاريخ مي گويم، بعد كمي از مشاهدات خود را عرض مي كنم. در جنگ خندق در مدينه معلوم شد يهودي ها كه تقريباً اقتصاد جزيرة العرب در دستشان بود با مشركين ساخته اند و توطئه كرده اند و عهدشان را شكسته اند و درگيري با يهود شروع شد در مدينه. در خندق شكست خوردند بعد سريه ها و جنگ هاي كوچكي بود و مسأله به جنگ خيبر رسيد كه آنجا پايگاه اصلي شان بود. قلعه هاي فراوان مستحكم و مزارع بسيار وسيع و پرثمر اطراف آنجا كه اگر انسان تاريخ آن موقع حجاز را ببيند مي فهمد كه چقدر آن موقع محصول داشتند و زرخيز بوده و چقدر آباد بوده است وخيلي روشن است كه تا شمال مدينه سرسبز بوده و به خصوص منطقة فدك و خيبر.
پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي حلّ مشكلي كه از ناحية همكاري مشركين و يهود پيش آمده بود به خيبر رفتند، از اينجا مسألة فدك شروع مي شود، همزمان با رفتن به خيبر، ايشان يك گروهي را با رهبري شخصي بنام « مُحَيِّصه» فرستادند به فدك ـ فدك تقريباً 90 كيلومتر با خيبر فاصله دارد ولي در همان منطقه است ـ كه مسألة آنجا را همراه فدك حل كنند. خود اين براي من اهميت داشت كه چطور]مي شود[ ، مگر فدك چقدر اهميت داشته است كه هم وزن خيبر دراين لشكركشي پيغمبر مورد توجه بوده است؟! اين را آنجا فهميدم كه همين جورها بوده و اهميت بسيار بالايي دارد كه حالا آن ها را عرض مي كنم.
موقعي كه «مُحَيِّصه» رفت، بعضي از قلعه هاي خيبر تحت محاصرة پيغمبر بود و هنوز فتح نشده بود. پيغمبر آن ها را دعوت كرده بود كه بدون جنگ بياييد مذاكره كنيم وصلح كنيم و حقوق شما محفوظ باشد و امنيت برقرار باشد و جانتان و مالتان محفوظ باشد. آن ها باور نمي كردند كه فدك بشكند. هيچ كس باور نمي كرد. ]در[ مكه مشركان منتظر بودند پيغمبر در فدك بشكند و بعد اسلام را از پاي در آورند! اينقدر اهميت قائل بودند براي
خيبر. آن ها از اول طفره مي رفتند ولي با توضيحاتي كه «مُحَيّصه» داد، آن ها كمي به حال آمدند وگفتند ما هيأت مي فرستم پيش پيغمبر. هيأت را پيش پيغمبر فرستادند ببينند چه مي شود. در همين فاصله قلعه هاي خيبر فتح شد و چيزي كه باوركردني نبود، در آن مقطع اتفاق افتاد. آنها هم ديگر مي دانستند كه مقاومت آن ها فايده اي ندارد، آمدند و گفتند كسي را بفرستيد تا مصالحه كنيم.
علي بن ابي طالب از طرف پيغمبر مأمور شدند با يك جمعي به فدك، كه فدك را بدون جنگ تحويل بگيرند. آن ها وقتي اسم علي را شنيدند، ديگر تصميم گرفتند كه زودتر تسليم شوند و شدند.
من يك چيز در روايت ديدم هنوز برايم يك قدري جاي مطالعه دارد كه يك بار پيغمبر و علي بن ابي طالب در يك مسافرت طيّ الأرض به فدك رفته بودند، قبل از اين، خيبر و آن سورها و برج و باروها و استحكامات فدك و مزارع فدك را بررسي كرده بودند. اين حالا يك سري توجيهات ديگري لازم دارد ولي اهميت فدك را مي رساند كه مهم بوده است.
به هر حال علي بن ابي طالب به فدك تشريف بردند و آن ها هم بزرگانشان جمع شدند قرارداد خوبي بستند. در قراردادشان هم تاريخ اختلاف دارد؛ دريك نظر مي گويند نصف فدك را تحويل پيغمبر دادند و نصف ديگر را براي خودشان نگه داشتند. بعضي ها هم مي گويند نه، همة فدك را دادند، اما گفتند محصولاتش نصف از ما و نصف از شما؛ چون كاركنانش هم خودشان بودند و فقط مديريتش با پيغمبر بود. اين نظر دوّم بهتر مي تواند صحيح باشد. به هرحال مسألة فدك بدون جنگ تمام شد.
اينهايي كه من عرض مي كنم تمامش را، هم اهل سنت دارند و هم شيعه دارند، فقط از زاوية تاريخ شيعي عرض نمي كنم. مورد به موردش را در كتب معتبر اهل سنت مي بينيد؛ مثلاً همين كه مي خواهم بگويم از كتاب تفسير «الدرّ المنثور» كه از علماي به نام اهل سنت است، عرض مي كنم، وقتي كه فدك مسأله اش اينطور شد،
جبرئيل به پيغمبر نازل شد و گفت: خداوند از شما مي خواهد كه فدك را به مصداق قرآن به زهرا واگذار كنيد و پيغمبر واگذار كردند. «درّالمنثور» در تفسير آية مربوطه كه گويا در سورة «اِسراء» است دو روايت نقل مي كند؛ يكي از ابوسعيد خُدري كه از بزرگان روات اهل سنت ]است[ و يكي از ابن عباس، كه پيغمبر فدك را به حضرت زهرا واگذار كرده، آن هم به فرمان الهي. مبناي فقهي اش هم روشن است، چون عمل پيغمبر اينجوري بود. آية قرآن هم همين را مي گويد. در جنگ ها اگر با جنگ چيزي را گرفتند، غنايم بين تمام رزمندگان تقسيم مي شود. خمس آن هم به بيت المال داده مي شود، ولي اگر بدون جنگ گرفتند، اين خالصه در اختيار پيغمبر است. اين آية قرآن است در سورة «حَشر» مي توانيد بخوانيد.
پس اين اراضي بدون جنگ در اختيار پيغمبر بود و دستور خداوند هم طبق اين روايات، كه عرض مي كنم، اين بود كه به حضرت زهرا بدهند. حالا چرا به حضرت زهرا (عليها السلام) ؟ منحصر به اين هم نيست، چيزهاي ديگري هم به حضرت زهرا داده اند كه بايد در كنار اين ببينيم و ما نتوانستيم.
يك چيز ديگري هم به نام «اوالي» كه هفت حديقه است، هفت مزرعه است، آن ها هم به حضرت زهرا (عليها السلام) واگذار شده است كه در وصيت نامة حضرت زهرا (عليها السلام) اسم اين ها آمده است. اين «اوالي» داستان عجيبي دارد. در جنگ اُحُد وقتي كه مشركين به مدينه حمله كردند، جلسه اي يهوديان تشكيل دادند، هنوز هم پيمان پيغمبر بودند يك عالم يهودي به نام «مُخَيْريق» در جمع يهوديان گفت: شما كه مي دانيد اين پيغمبر است. شما مي دانيد و ما منتظر بوديم. ما از راه هاي دور آمديم كه وقتي پيغمبر ظهور مي كند در ركابش باشيم! چرا حمايت نمي كنيد؟! الآن تهديد مي شود راهِ پيغمبر! كسي به حرفش گوش نكرد. خودش سوار اسب شد وآمد در ميدان اُحد، وقتي كه آمد، دو لشكر در مقابل هم صف كشيده بودند و جنگ داشت شروع مي شد. ايستاد و فرياد زده، به مسلمان ها گفت: شهادت بدهيد كه من هرچه داشتم به پيغمبر واگذار كردم و زد به لشكر و شهيد شد. وقتي شهيد شد، پيغمبر
گفتند كه «مُخَيْريق» وارد بهشت شد بدون اين كه يك ركعت نماز خوانده باشد و راه خودش را پيدا كرد. چون آن هايي كه به دست آمده بود، جزو غنايم جنگ نبود پيغمبر آن ها را به حضرت زهرا (عليها السلام) واگذار كردند، حالا مي گوييم چرا به حضرت زهرا (عليها السلام) واگذار مي شود. مصارفي كه حضرت زهرا از اين ها دادند ما دقيق نمي دانيم ولي از وصيتنامه شان مي شود يك چيزهايي فهميد كه چه مصرفي ايشان داشتند.
در وصيتنامة حضرت زهرا (عليها السلام) من حدود 15 مورد ديده ام، خوب، خيلي از آن ها مسائل مهمي است كه فعلاً به بحث ما مربوط نيست، دو موردش به اينجا مربوط است؛ ]ايشان[ به حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد: «آن مقرري كه من براي زنان بني هاشم و همسران پيغمبر مي پرداختم، بعد از من هم شما بپرداز.»
و در يك روايتي دارد 12يا14 اوقيه به هركدام ازآن ها حضرت زهرا مي پرداخت.
و در يك بند ديگري مي گويد يك جعبة سبزي است كه آن مال دختر ابوذر است به ايشان بپردازند. و در بند ديگري مي گويد: اين مقدار را به اَمامه دختر خواهرم ـ كه بعداً همسر حضرت علي شد ـ به خاطر مشكلاتي كه دارد بپردازيد. مصارف اينجوري. و باز از همين ها استفاده مي شود كه در زمان خود پيغمبر مراجعات مالي ـ كه بني هاشم و فقرا مي آمدند ـ داشتند. اين نهادي كه حضرت زهرا (عليها السلام) تأسيس كرده بودند، به اين ها رسيدگي و اداره مي كرد. ايشان وكلايي داشتند؛ وكلايي در خيبر داشتند كه سهم خودشان را مي گرفتند و مي فرستادند و حضرت زهرا اداره مي كردند.
از بعضي روايات مي شود استفاده كرد تحليل تاريخي اش هم همين است كه پيغمبر و برنامة الهي اين بوده كه مي دانستند خاندان پيغمبر بعد از رحلت ايشان در سياست هاي متضادي كه پيش مي آيد، دچار مشكلات مي شوند؛
مشكلات مالي و خيلي چيزها مي آيد. با آية قرآن، با اين رواياتِ صريح و با شهادت هايي كه خيلي ها دادند، اين فدك را در اختيار حضرت زهرا و خاندانشان گذاشتند. بعضي روايات دارد كه اين ها وقف بود و متولّي آن حضرت زهرا بود يا وقف خاص بود.
اين ها بحث هايي است كه هريك از آن ها احتياج به يك بررسي دارد و من اينجا نمي خواهم بررسي كنم و كساني كه مي خواهند و مي توانند پيدا كنند. اهميت فدك را اگر مي خواهيد توجه كنيد ـ تا برسم به آن بخش آخر كه مي خواهم عرض كنم ـ در طول تاريخ ببينيد به اين مزرعه چه آمده است. خلفا بيست وچهار بار فدك را گرفتند يا پس دادند؛ از همان روز بعد از رحلت پيغمبر شروع شد و تا زمان خليفة عباسي كه در سنة 323 خليفه شده و تا سنة 329 خليفه بوده تا آن موقع گرفتن و پس دادن فدك ادامه داشته است. چرا؟ مگر اين قطعه مُلك چه رمزي در آن است و چه مسائلي دارد كه اينقدر خلفاي بزرگي، حتي مثل هارون الرشيد كه مي گفت به ابر، هرجا مي خواهي بروي برو، آخرش هم در زمين من بايد بباري! اين طور كسي بود، باز هم فدك ]برايش[ مسأله بود. مسألة سياسي است، همان مسأله امامت است، همان مسأله ولايت است، همان مسأله مقاومت است.
نيروهايي كه مظلوم مي شوند و مقاومت مي كنند و اين يك پرچم بود. هنوز هم يك پرچم است. ديگر بعداً هم من تعقيب نكردم تاريخ را، بعداً چه اتفاقي افتاده است، تا قرن چهارم ديدم، حالا من اين هايي كه گرفتند و پس دادند را برايتان بخوانم:
گفتم 24 مورد؛ اول بار خليفة اول ابوبكر گرفت، البته استدلال او اين بود كه اين اموال در زمان پيغمبر دست وليّ امر؛ يعني خود پيغمبر بوده و مي توانستند به هر كسي بدهند يا بگيرند. الآن ما هستيم و ما...
حضرت زهرا را از فدك اخراج مي كنند بعد دوباره نامه نوشت، گفت: برگردند. منتهي خليفة دوم مخالف بود و نامة حضرت زهرا (عليها السلام) را گرفت و پاره كرد و نگذاشت اجرا شود. اين اوّلين حادثه بود. يك بار گرفتند و پس دادند و دوباره گرفتند. در بعضي از تواريخ و روايات آمده كه زمان عمر خليفة دوم با چيزهايي كه ديد قانع شد كه حق با حضرت زهرا (عليها السلام) بوده و درزمان خودش فدك را به حضرت زهرا (عليها السلام) برگرداند. حضرت زهرا (عليها السلام) كه نبودند به خاندان اهل بيت: برگرداندند. و بود تا زمان معاويه. يكي يكي پيش مي رويم. اول عطاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، دوم پس گرفتن ابوبكر، سوم پس دادن ابوبكر به حضرت زهرا (عليها السلام) با آن نوشته. البته حضرت زهرا (عليها السلام) در استدلال هايي كه با ابوبكر داشتند، نامه اي و حكمي از پيغمبر را نشان دادند و گفتند: نوشتة پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه به من واگذار كرده و اين سند مهمي شد برايشان.
بعد گفتيم عمر در زمان خليفة اول پس گرفت بعد عمر پس داد. و زمان معاويه دوباره پس گرفتند و بود همين جور، چون در زمان معاويه اهل بيت با معاويه سازشي نداشتند. قبل از آن، اين اختلافات شديد نبود. بعد از معاويه اختلافات جدي شد. آن ها به عنوان منبع تأمين مالي اهل بيت: پس گرفتند و دست آن ها بود تا زمان عمر ابن عبدالعزيز. و عمر ابن عبدالعزيز هم به خاطر اين كه يك معلم شيعي در موقع تحصيلش او را هدايت كرده بود، اولين كاري كه كرد فدك را به آل پيامبر: برگرداند. ولي تاريخ دارد با درخواست امام باقر، امام باقر (عليه السلام) ملاقاتي كردند با عمر ابن عبدالعزيز و فدك را خواستند و ايشان در اختيار گذاشت. اين ششمين مورد بود. البته آن ها مورد معاويه را اضافه كنيم مي شود هفتمين مورد.
هفتمين مورد يزيد بن عبدالملك بود كه دوباره پس گرفت و تا آخر عمر بني اميه دست بني اميه بود. سفاح اولين خليفة عباسي است كه توجهات شيعي هم داشت و با هم رزمي شيعيان و علوي ها كه توانسته بودند بني اميه را بشكنند دوباره پس داد.
بعد از اين كه بني الحسن فساد را در دولت بني عباس ديدند و مبارزاتشان را شروع كردند، منصور دوانيقي پس گرفت. اين نهمين مورد است و يك مقداري كه فضا آرام تر شد مهدي فرزند منصور عباسي، كه خليفة بعدي بود، فدك را پس داد.
دوباره هادي عباسي به خاطر ديدن تحرك هاي خاندان اهل بيت، به خصوص بني الحسن پس گرفت. اين هم يازدهمين مورد است.
در زمان هارون الرشيد، حضرت موسي ابن جعفر (عليهما السلام) پيشنهاد كردند كه برگردانيد به حضرت موسي ابن جعفر (عليهما السلام) . هارون الرشيد گفت كه شما حدود فدك را تعيين كنيد تا من برگردانم. حضرت موسي ابن جعفر به هارون الرشيد فرمودند: شما نمي دهيد. ولي در روايت هست كه حدود سياسي براي فدك حضرت امام موسي كاظم (عليه السلام) معرفي كردند و هارون الرشيد گفت : اين جوري نمي شود و نداد. ولي مأمون يك كار عجيب و غريبي كرد. اين ديگر به نظر من از نقاط برجستة فدك است كه بايد رفت دنبالش. دوازدهمين مورد مي رسيم به مأمون كه مي خواست پس بدهد. اما مخالفت زياد بود. مأمون با برادرش اختلاف داشت. مشاجره داشتند. بعد هم صف كشي شده بود بين نيروها كار تصميم گيري دشوار بود. مأمون 2 تا جلسه گذاشت و يك جلسة 200 نفري از علما. علما جمع شدند بحث كردند و به اين نتيجه رسيدند كه فدك متعلّق به حضرت زهرا (عليها السلام) بوده و پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) داده و بايد برگردد. خبر اين جلسه منتشر شد و مخالفت هايي پيدا شد. مأمون هزار نفر را از سراسر دنيا دعوت كرد. مثل كنگره هاي سراسري كه ماها مي گيريم. از سراسر ] جهان اسلام گِرد[ آورد. از جاهاي
مختلف. اين ها بحث هاي زيادي كردند و نتيجه باز به نفع خاندان اهل بيت شد. اگر بشود در تاريخ اين بحث ها را پيدا كرد خيلي خوب است؛ مخالف چه مي گفته، موافق چه مي گفته. وقتي اين جلسه تمام شد، متني در جلسه تهيه شد و يك جمله را من مي خوانم كه مأمون نوشت به حاكم مدينه . مأمون خودش مدينه نبود. دستور داد كه : «إنّه قد كان رسول الله أعطي فاطمة فدكاً»، گفت ما از اين بحث ها فهميديم كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين را داده به حضرت فاطمه (عليها السلام) و مال آن هاست. دستور داد آن ها هم پس دادند. يك دفعه مثل بمب صدا كرد كه يكي از جرقه هايش در شعرهاي دعبل خزاعي آمده است. دعبل در يكي از بندهاي شعرش مي گويد:
أصبح وجه الزمان قد ضحكا
بردّ مأمون هاشما فدكا
«چهرة زمانه و تاريخ لبخند زد وقتي خبر شد كه مأمون با اين چنين مقدمه اي فدك را به بني هاشم برگرداند.» ] مسألة فدك [ به شعرها و ادبيات هم رسيد.
و سيزدهمين مورد معتصم عباسي گرفت. چهاردهمين مورد واثق عباسي پس داد. پانزدهمين مورد متوكّل گرفت. متوكل را، خصومتش را با اهل بيت همه مي دانيد. و شانزدهمين، فرزندش منتصر پس داد. منتصر همان كسي است كه پدر خودش را هم به خاطر عداوت هايش با اهل بيت كشت. چهرة سياسي قضيه خيلي خوب روشن مي شود و هفدهمين مورد حاكمِ بعد از منتصر پس گرفت و هجدهمين مورد مستعين پس داد. نوزدهمين مورد معتمد پس گرفت و معتمد بيستمين مورد پس داد و بيست ويكمين خليفه بعد از معتمد پس گرفت و بيست و دومش معتضد پس داد . بيست و سوم حاكم بعدي گرفت و بيست و چهارم در سال 324 الراضي كه خليفه عالم ودانشمندي بود پس داد و اين آخرين باري است كه حالا من ديده ام.
ببينيد، يك قطعه زمين، يك مزرعه با آن مقدماتش و مؤخراتش و تاريخش خيلي ارزشمند است و من از مسؤولان عربستان سعودي تشكر مي كنم كه ما را بردند تا من قدري بفهمم منطقه را، ببينيم چرا اين جور است. اولاً در خود عربستان كسي فدك را نمي شناخت. ما وقتي مي خواستيم برويم، شب آقاي عَمري كه از علماي بزرگ مدينه است و شخصيت والامقامي هست، من ميهمانش بودم، به من گفت: شما چرا مي رويد اين همه راه؟! چيزي نمي بينيد. اصلاً چيزي به نام فدك نمي بينيد. يك منطقه است. من گفتم: حالا مي رويم. به علاوه من
منطقه را نمي خواهم ببينم. من مي خواهم بدانم منطقة قديم چگونه بوده است. بالأخره رفتيم. خيلي هم راه رفتيم؛ راهي كه ما رفتيم طولاني شد. 260 كيلومتر رفتيم. اما اگر كسي بخواهد مستقيم از مدينه برود و راه درست وجود داشته باشد از 130، 140 كيلومتر بيشتر نيست. مي گويند در زمان پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) 2 تا 3 روز با وسايل آن روز راه بوده است. خيبر هم 160 كيلومتر از مدينه است و اين ها تقريباً موازي هم در شرق و غرب هستند. وقتي كه رفتيم، چيزي نمي دانستيم. يك كسي را شناسايي كرديم كه پيدا شود و بيايد پيش ما و توضيح بدهد و وارد آن بخش شهر كه مي خواستيم بشويم، ديديم يك تابلوي بزرگي اول شهر زده اند: «الحائط تُرَحِّبُ بِكُم» و زيرش هم با كلمة درشت نوشته اند : «فدك». چشم ما روشن شد! حالت خاصي پيدا كرديم. ما اصلاً انتظاري نداشتيم كه كلمه اي به نام فدك در آن بيابان ببينيم و ديديم. وارد شهر شديم، يك شهر زيبا، در دامنة ارتفاعات دامنه كوه و گشتي زديم و ما را بردند به فدك قديمي. رفتيم آنجا كنار شهر و متصل به شهر بود. رفتيم و ديديم مسؤولان
شهرستان فرماندار و ديگران هم آمده بودند. جمع شده بودند يك نقطه اي ايستاده بودند. ما هم پياده شديم. يك خرابه اي بود. برج و بارو و ديوارهاي قديمي مشخص بود. شكل ساختمان ها عمدتاً گِلي است. سنگ هايي هم هست كه نشان مي دهد منطقه آتش فشان داشته. جمعيت زيادي بودند. فرماندار، بخشدار، رييس شوراي شهر، علما و... بودند. پيرمرد روشن ضميري بود. اين هم برايم جالب بود كه آنجا من يك ذره تعصب نديدم. آن ها ما را مي شناختندكه ما شيعه هستيم و از ايران آمده ايم. اختلافات شيعه و سني و وهابي و... را مي دانستند . اين آقا هم خودش مسؤول امر به معروف ونهي از منكر بود. ايشان آمد براي ما توضيح داد 3 ـ 4 كلمه گفت و من لرزيدم. حتماً همراهان من هم همين حال را داشتند. كنار يك ساختماني ايستاده بوديم. ساختمان بدي هم نبود. خراب نشده بود، راهنما گفت: «هذا مسجد فاطمة»، قلب ما يك باره تكان خورد. اشكهايمان ريخت، اما سعي كرديم به آن ها توجه نكنيم. پرسيدم: اين مسجد را؛ يعني حضرت فاطمه (عليها السلام) ساخته اند؟ گفت: بله. آخرين بار هم اين
مسجد را عثماني ها ساخته اند. الآن متروك است. در همان جايي كه بوديم رودخانه بود. رو به رويمان هم نخلستان بود. راهنما گفت: «هذا بستان فاطمة» من گفتم: يعني اين نخلستان از آن زمان تا به حال هست؟ گفت: بله همين جا نقطة بستان و نقطة عبور آب بود و سپس گفت: «هذا وادي فاطمه». وادي معمولاً به آن جاهايي مي گويند كه رودخانه ها بدون اين كه از دره ها عبور كنند، جلويشان باز مي شود. معاني ديگري هم دارد و بعد از دور چيزي را نشان داد و گفت: اين چشمه هاي حضرت فاطمه (عليها السلام) است. يكي يكي مكان هاي مهم فدك را ديديم. سؤالات زيادي كرديم. آن راهنما هم بدون هيچ تعصبي، هر چه مي دانست به ما گفت و ضبط هم شد. توضيحاتي به ما دادند. بعد ما آمديم به شهرداري. براي مراسم و معارفه. من احساس كردم مردم آنجا علاقه مند به حضرت فاطمه (عليها السلام) هستند. خيلي با احترام اسم ايشان را مي برند. خوب مي دانند اين آقاي راهنما خودش از
مأمورين امر به معروف حكومت سعودي در مدينه بود. ما فكر مي كنيم اين ها سخت گير هستند ولي ما سخت گيري نديديم. حتي مأموران عربستان كه با ما آمده بودند و زياد هم بودند. از وزير تا سطوح پايين تر آمده بودند. از ما تشكر كردند وگفتند شما باعث شديد ما يك جاي شناخته نشده كشورمان را شناختيم و از شما تشكر مي كنيم. آن ها هم قدرداني كردند. به هر حال اين فدك بود و من مي خواهم عرض كنم اين حادثة فدك با اين حوادثش بحث بيشتري مي طلبد، بدون اين كه تفرقه آميز باشد. فدك مي تواند وسيلة اتحاد باشد. خدا كند روزي بيايد مردمي كه به حج مي روند يك تور بگذارند و بروند آنجا و فدك را هم ببينند. يكي از خواسته هاي آن ها اين بود كه ايراني ها بيايند اينجا. الآن دارند تداركات مي بينند. استاندارش گفت كه ما منتظريم شيعيان بيايند ببينند. به نظر مي رسد كه يكي از كارهاي خوب اين است كه دولت عربستان كم كم اين آثار ارزشمند تاريخ اسلامي را، كه افتخار همه اسلام است و براي خود عربستان بسيار اهميت دارد، كم كم معرفي كند و شايد نظر وسيعي كه
آقاي ملك عبدالله دارد، آن ها را به اين نقطه برساند و من مي خواهم عرض كنم كه حضرت زهرا (عليها السلام) ، از نواحي مختلف مي شود زهرا را شناخت.
ما دربارة عظمت حضرت زهرا (عليها السلام) كم گفته ايم. شخصيت زهرا (عليها السلام) را در همان زمان ببينيد. در همان زمان كه فشار آوردند، از علي بن ابي طالب بيعت بگيرند، حضرت زهرا (عليها السلام) آن صحنه را كه ديد نتوانست تحمل كند، يك جمله گفت و همه را متوحش كرد. فرمود : دست از پسر عموي من برداريد. اگر ادامه دهيد گيسوانم را باز مي كنم و نفرينتان مي كنم و مي دانم چه بر سرتان مي آيد؛ «خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّي فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَئِنْ لَمْ تُخَلُّوا عَنْهُ لأَنْشُرَنَّ شَعْرِي» يك جملة حضرت زهرا (عليها السلام) صحنه را آرام كرد.
خيلي ها فهميدند كه حضرت زهرا (عليها السلام) شخصيت بزرگي است و ما چنين مقتدايي داريم تا ان شاءالله استفاده كنيم ...
آيت الله هاشمي رفسنجاني و
گزارش سفر به عربستان
در اجلاسية جامعة محترم مدرسين حوزه علمية قم
«... من اين سفري كه رفتم به عربستان، اولاً انگيزة اولي من شركت در كنفرانسي بود كه علماي اسلام ازهمه جا آمده بودند. حدود 800 عالم اسلامي از همة دنيا؛ چه از كشورهاي اسلامي و چه از آن هايي كه بخشي مسلمان دارند، آمده بودند. انصافاً جلسهاي پرمحتوا از لحاظ حضور در مكه، نزديك كوه صفا برگزار شد. جمعيت خوبي آمده بود، مكه همان نقطهاي است كه اولين پيام اسلام از آنجا بلند شد. من اول صحبتم به آن ها گفتم پيامبر وقتي كه مأمور به تبليغ شد، رفت روي صفا «يا صباحا» فرياد كشيد و مردم جمع شدند كه ببينند چه خبر است. ما از اينجا اين را ميگوييم دردهاي خودمان و دردهاي دنيا را ميگوييم و راه علاجش را هم داريم. حالا من آنجا كه رفتم عرض كردم بنا هم نداشتم كه بروم بعد آقاي تسخيري و ديگران گفتند ناچاريد برويد چون امّت اسلامي آنجاست و شيعه خيلي كمرنگ است. وقتي هم رفتم ديدم همين است. ما فقط چند نفر بوديم يكي از خود عربستان آقاي صفار بودند. از ايران آقاي تسخيري بودند و كسي ديگري هم بود و ما آنجا به عنوان شيعه شخص ديگري نديديم. لااقل من ملاقات نكردم شايد هم بودند. ولي غير از ما همه بودند. نكاتي كه براي شما مهم است به نظرم، عرض ميكنم. ميزبان ما انصافاً خيلي ادب كرد و محبت كرد. زمان سخنراني مرا در بهترين ساعات كنفرانس گذاشتند. دو ساعت افتتاحيه داشتند. چند دقيقه خود ملك خيرمقدم كوتاهي گفت و از رو خواند و مفتيشان آقاي آل شيخ صحبت كوتاهي كرد. بعد نوبت من شد.
آنها نميخواستند من فارسي حرف بزنم. ميگفتند شما عربي بلديد، عربي بگوييد. من گفتم نميتوانم از رو بخوانم، از بر حرف ميزنم. تفكّري دارم، آن ها را به حرف در ميآورم و متن سخنراني ننوشتم. اول گفتند متن بدهيد ترجمه ميكنيم، ميخواهيم مستقيم پخش بشود. گفتم من چون ننوشتم نميتوانم متن بدهم ترجمه هماهنگ باشد. و بعد گفتند عربي صحبت كنيد گفتم براي صحبت كردن عربي دو تا كار بايد بكنم؛ يكي همّت كنم معنا پيدا كنم يكي هم لفظ پيدا كنم و يك نفر نميتواند در حين صحبت هر دو را خوب مراعات بكند. اگر بنويسم از رو ميشود. يك مترجم افغاني داشتند كه فارسي را به عربي ترجمه بكند. گفتم اين هم به درد ما نميخورد. اين
آقا كه حرفهاي ما را معلوم نيست بفهمد و ما خودمان مترجم ميخواهيم سختشان بود. ولي پذيرفتند به خاطر احترامي كه ملك قائل بود. گفتند فلاني ميخواهد اين را قبول كنيد. مترجم خوبي بود و خوب هم ترجمه كرد. آن سخنراني ديگر خيلي محدود بود، حتي آقاي طنطاوي از مصر كه آمده بودند، انتظار داشتيم كه از الأزهر يك پيام مهمي بياورند. آن انتظار ما را تأمين نكرد؛ يعني ايشان وارد محتواها نشد. من افكار خودم را آنجام مطرح كردم. افكار انقلاب را فارسي مطرح كردم به عربي هم، مستقيم از چند كانال پخش ميشد. وقتي كه حرف من تمام شد، آن اجلاس كه عمدتاً هم علماي سني بودند، تقريباً همه، خيلي خوب استقبال كردند و بعد هم هرجا كه برخورد ميكرديم، ميگفتند شما كنفرانس را نجات داديد، بدون اين سخنراني، كنفرانس با اين انتظاري كه در امّت اسلامي بود بيمايه ميشد.
و يك نكته ديگري كه بعداً يكي به من گفت و اين هم خيلي مهم است و من به خاطر اين ميخواستم بگويم. ملك به من گفت بعد كه شما سخنراني كرديد و اثر بخش بود، فضاي كنفرانس ديگر قبضه شد و ايراني شد، چند نفر از آقايان علماي وهّابيِ تند آمدند پيش من وبه من اعتراض كردند. گفتند: شما اهل سنت وكنفرانس را به ايرانيها فروختيد و همه اهل سنت يك طرف و شيعه را شما اينجا اين طوري معرفي كرديد. الآن هرچه مردم در اين كنفرانس ميشنوند از ايران و از سخنگوي شيعه ميشنوند. ايشان هم گفتند من به آن ها گفتم ما به شما نگفتيم چه بگوييد، شما هم ميخواستيد با هر چه فكر ميكنيد پيامتان را برسانيد. اين كه عملي بود. بالأخره اين ميدان باز بود. نصحيتشان كرده بود و گفته بود بر طبل تفرقه نكوبيد. ما اين كنفرانس را درست كرديم براي وحدت، نه تفرقه. به هر حال جلويشان را گرفت. البته از قبل 22 نفر از وهابيهاي تند رو بيانيه داده بودند، هم شيعه را و هم كنفرانس را محكوم كرده بودند. ولي كنفرانس كار خودش را ادامه داده بود. اين اثري بود كه در كنفرانس گذاشتيم ان شاءالله آثارش بماند.
من براي اجلاس و براي زيارت رفته بودم. ولي يك روز قبل ]از اين[كه از اينجا بروم، آقايان آمدند از وزارت خارجه و جاهاي ديگر و گفتند: در شوراي عالي امنيت بحث شده وگفتند از اين فرصت سفر فلاني استفاده كنيد، مسائلمان را با عربستان وكشورهاي اسلامي درآنجا حل بكنيم و من هم استقبال كردم و نيازهايشان را گفتند و من هم گوش دادم. من آن ها را با ملك ]عبدالله[ در دو جلسة خصوصيِ طولاني مطرح كردم، خوشبختانه بسيار مؤثر بود، حالا اگر اينجا اجرا بكنند.
ما با ايشان قرار گذاشتيم ايران و عربستان گروههاي كارشناسي مشترك بگذارند. مسائل منطقه را با هم تصميم بگيريم. ايشان هم واقعاً استقبال كرد وگفت: من دربست ميپذيرم. منتها بايد ظرفيتش را ايجاد كرد. اين ديگر كار من نيست. من ديگر كار را تمام كردم. خدمت آقا و آقاياني كه از من خواسته بودند گفتم. ديگر بروند خودشان اين كار را انجام بدهند.
بخش ديگر، مسائل حج بود كه آقاي ريشهري و رفقايشان از سازمان حج آمدند و مشكلاتي كه آنجا دارند؛ از اهانتها و كتابهايي كه منتشر ميشود و محدوديتها و خيلي چيزها شكايت كردند. من اين ها را با مَلِك مطرح كردم، ايشان در همان جلسة اول دوـ سه تا تصميم گرفت ولي مسائلي هم باقي ماند؛ يك مسأله اين بودكه گفتم به شيعه اهانت ميشود. به ايشان استدلال كردم وگفتم اين چه نفعي براي عربستان دارد كه ما هفتصد هزار زائر در سال ميفرستيم، اگر اين ها ناراضي برگردند، اين ها در ظرف يك سال همه اين نارضايتيشان را منتقل ميكنند به همه مردم و شما چه نفعي ميبريد؟ اخلاق و يك رفتار درست اسلامي ميخواهد ايشان گفت مثلاً چه؟ گفتم مثلاً چند تا افغاني در بقيع آورديد تا به شيعهها كه آنجا ميروند به زبان فارسي اهانت كنند. اين كه خيلي بد است. اين با اين كنگره نميسازد. ايشان همانجا به برادر ديگرش كه مسئول امنيت است گفت دستور بدهيد در بقيع اگر كسي چنين توهيني كرد همانجا تنبيهاش كنند، اگر دست برنداشت عزلش كنند و من وقتي آمدم مدينه اين دستور به مدينه هم رسيده بود. امير مدينه در فرودگاه به من گفت ما هم اقدام كرديم و آن آدم مسؤول تندرو را برداشتيم و يك آدم معتدلي را در رأس امر به معروف گذاشتيم و حالا بايد نظارت بشود كه ديگران خوب عمل بكنند. روز آخر كه ميخواستيم بياييم به ما اطلاع دادند افغانيها را از آنجا برداشتند و فضاي بقيع بهتر شده است. البته من الآن نميدانم ادامه دارد يا نه.
بحث ديگري كه طرح كرديم و خيلي هم جدي بود، من گفتم چه فايدهاي دارد كه زن ها را شما بقيع راه نميدهيد. حالا فرض كنيد يك حكمي شايد داريد ـ البته ايشان فقهاي خودش را قبول ندارد. ايشان هم با افكار تند موافق نيست. خيلي نمونهها به من گفت. من گفتم از اين چه سودي ميبريد؟ زنهاي ايراني مثل زنهاي
عربستان نيستند متنفّذ هستند، هم در خانه و هم در جامعه متنفذ هستند. اگر اين ها ناراضي باشند، برگردند همة جامعه را ناراضي ميكنند و شما چرا اين ها را ناراضي ميكنيد؟ بگذاريد اين ها هم بيايند مثل مردها قبر شريفي را ميبينند، نزديك هم كه نميگذارند بروند، از آنجا زيارت ميكنند و بر ميگردند.
به هر حال ايشان به طور اصولي پذيرفت تبعيضي كه براي زنها هست برداشته شود ولي چه وقت عملي بشود، احتياج به پيگيري دارد.
البته آن چهار شبي كه من در مدينه بودم، حقيقتاً شكوه مكه و اهل بيت را ميديدم. با وجود زوار و دوـ سه ساعتي كه بين حرم و بقيع ما رفت و آمد داشتيم، اصلاً قابل توصيف نيست. يك مقدارش ضبط شده و شايد يك روزي منتشر كنم.
يكي از چيزهاي خيلي خوبي كه داشتيم، فدك بود. فدك حقيقتاً براي من در اين سفر يك هديه بود. واقعاً لطف خداوند بود. شماها شايد اكثرتان تاريخ فدك را خوانده باشيد منتهي من چيزهايي خوانده بودم نميفهميدم چرا اين طوري است؟ چرا يك منطقة كشاورزي اين قدر در تاريخ مهم شده است. چرا اين قدر سياسي شده؟ چرا اين قدر خود ائمه آن را مربوط به امامت ميكنند؟ اصلاً حدود فدك را تعيين ميكنند، حرفهاي خيلي مهمي ميزنند. تاريخش را خوانده بودم و اصل قضيه برايم عجيب بود. چون آن چيزي كه در تاريخ آمده، اين است كه پيامبر بعد از خندق و خيانت يهوديها آن ها را تنبيه كردند و خيبر را گرفتند. هماهنگ با فتح خيبر، ظاهراً به شخصي به نام مُحَيِّصه مسؤوليت دادند؛ گفتند: برو فدك و به مردم آنجا بگو كه شما نجنگيد و بياييد تسليم بشويد و جانتان را نجات بدهيد، ما هم حقوق شما را حفظ ميكنيم. محيّصه نزد شخصيتهاي بزرگ فدك رفت، كه 90 كيلومتر فعلاً با خيبر فاصله دارد ـ آن زمان يك روز بيشتر تقريباً راه بوده است ـ با يك گروهي رفتند و به علماي يهود پيام پيامبر را دادند. آن ها گفتند: ما خدمت پيامبر ميآييم. چند نفر از انسان دوست و عالم و شخصيتهاي معتبر يهود را انتخاب كردند و خدمت پيامبر آمدند. پيامبر فرمود: اگر شما پيشنهاد ما را نپذيريد، براي شما سخت ميشود. گفتند: نه كار با مشكل است. من اينجا را خوانده بودم دنبال اين بودم كه
چطوري بوده كه اين ها اين حرف را ميزنند. آن ها گفتند فدك جايي است كه سه تا برج و بارو پشت سر هم دارد؛ يعني يك سور دو سور سه سور، و هر سوري هم اطرافش برجي هست و تمام اين سورها درهاي مخصوص و كليدهاي خاصي دارد. ما اين كليدها را جمع ميكنيم در يك صندوقي نگاه ميداريم، وقتي كسي به ما حمله بكند به اين آساني نميتواند از آنجا عبور كند و آسان نيست. پيامبر فرمود: همان كليدهايي كه شما ميگوييد الآن در دست من است. اينها يك دفعه تكان خوردند، ديدند در دست پيامبر است. اين ها كه در يك اتاق مهر و موم شده بود، در همانجا جمعي از اين هايي كه آمده بودند مسلمان شدند. چون آن ها ميفهميدند. گفتند اين كليدها را از كجا آورديد و چه كسي به شما داده است؟ به يك نفر مظنون شده بودند. حضرت فرمودند: نه، مظنون نشويد، همان كسي كه الواح را براي حضرت موسي آورد، همان كسي كه تابوت را براي بني اسرائيل آورد، براي من هم اين ها را آورد. لذا اين ها مسلمان شدند وايستادند. عدهاي هم رفتند. پيامبر هم حكم كردند و گفتند: هركس مسلمان شد خمس از اموالش را ميگيريم و هركسي مسلمان نشد همه اموالش را ميگيريم و جان خودش نجات پيدا ميكند. فدك همينطوري بدون جنگ تسليم شد.
براساس آيهاي كه همه بهتر از من ميدانيد (فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلا رِكاب} در روايات ما دارد كه جبرئيل آمد و به پيامبر گفت بر اساس (وَ آتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّه} اين بايد به حضرت زهرا داده شود. پيامبر هم نوشتند و فدك را به حضرت زهرا (عليها السلام) دادند و سه سال حضرت زهرا اينجا را اداره ميكردند. عاملان حضرت زهرا آنجا بودند و سهم خودشان را ميگرفتند و ميآوردند مدينه. آن طوري كه من در منابع كار كردم
و همة شما هم كار كرديد و از تخصّصهاي شماست، حضرت محصول فدك را در اختيار فقرا و اقوام و همه ميگذاشتند. خودشان مصرف نميكردند. حتي ايشان وقتي كه به زمان رحلتشان ميرسند يكي از موارد وصيتنامه اين است كه براي زنهاي پيامبر و همة بخشهاي ديگر اهل بيت سهميه قرار دادند و حضرت علي بسيج شدند كه از اين فدك و اموالي كه آنجا جمع شده بود، به اينها بدهند. اين ها همه تاريخ فدك است. من رفتم ببينم آنجا چيست؟ در مدينه با هركسي كه صحبت ميكرديم ميگفتند شما بيخود ميرويد، آنجا هيچي نيست. فدك يك اسم تاريخي است. الآن هيچي وجود ندارد. حتي آقاي عمري كه ما ميهمان ايشان بوديم و بالأخره بايد همه چيز را آنجا خوب بشناسد عالم قديمي آنجاست شب به من گفت شما لازم نيست برويد هرچه ميخواهيد ما ميتوانيم به شما بگوييم آنجا چيزي نيست. من گفتم به هر حال قرار گذاشتيم و ميزمان ما محبت كرده و تنظيم كرده و درست نيست نرويم. به هر حال منطقه را ميخواهم ببينم كه اصلاً منطقه چيست. رفتيم، راه دور بود. ما از اتوبان آنجا 260 كيلومتر راه رفتيم تا وارد فدك شديم. وقتي از جادة اصلي وارد شهر ميخواستيم بشويم، تابلويي ديدم مثل اينكه دنيا را به من دادند، تابلو نوشته بود، «الحائط تُرَحِّبُ بِكُم» زيرش هم درشت نوشته بود «فدك» ما ديديم كه ديگر اينجا اسم فدك نيست. اينجا همان فدك است. وارد شديم. شهر تميزي بود. شهر را گشتيم و بعد ما را بردند آن قسمت قديمي شهر كه همين فدك قديمي است و من در محاسبات ميگويم همانجايي است كه فدك اصلي بوده است. اين كنار شهر است. وصل به شهر است. مسؤولان شهر هم آنجا جمع شده بودند، از ما آنجا استقبال كردند. وقتي پياده شديم يك پيرمرد خوش زباني كه خودش مسؤول امر به معروف آن شهر بود و بازنشسته شده بود يا در حال بازنشستگي بود. او براي ما توضيح ميداد. تا ما ايستاديم، زير آفتاب بوديم. گفتم خب حالا بگوييد قضيه اينجا چيست؟ گفت: «هذا وادي فاطمة» اين وادي حضرت فاطمه است. وادي رودخانه است رودخانهاي كه وسيع ميشود. از بين دو دره كه رودخانهاي ميرود آنجا كه باز ميشود. اينجا را عرب ها وادي ميگويند. البته وادي در لغت خيلي تعريف دارد؛ يك مصداقش اين است. بعد يك ساختماني پهلوي ما بود كه ساختمان نسبتاً خوبي بود و بقيه بيشتر مخروبه بود. گفت: «هذا مسجد فاطمة» من گفتم يعني اين مسجد را حضرت زهرا ساختهاند؟ گفت بله. وقتي پيامبر به حضرت زهرا تحويل دادند، ايشان اينجا، اين مسجد را ساختند و اين مسجد در طول تاريخ بارها خراب شده و آخرين بار عثمانيها اين مسجد را 250 سال پيش ساختند و الآن هم كسي در مسجد نيست، به خاطر اينكه بيرون شهر است. ما رفتيم پشت بام مسجد،
عكسش را هم ديدم در روزنامهها هست. بعد آمديم پايين، يك نخلستاني جلوي ما بود همان اول، گفت: «هذا بستان فاطمة». اين هم بستان ايشان بوده.
چشمههايي اشاره كرد و گفت: «هذه عيون فاطمة» چهار عنوان را ايشان معرفي كرد و اين ها هم ضبط شد. من از ايشان پرسيدم چرا پيامبر ]فدك را[ به حضرت زهرا داد؟ هرچه كه پرسيدم، او كه ميدانست توضيح داد و جواب داد. اما آن را كه من الآن ميخواهم بگويم، ما آنجا كه ايستاده بوديم رودخانه بود، اطرافمان به صورت پلكاني در دامنة كوه بود و طبقه به طبقه ساخته شده بود. خانه بود. خانهها مثل اين كه زلزله خراب كند، اين طوري بود. برجها پيدا بود ولي نيمه مخروبه بودند. ديوارها هنوز كاملاً مشخص است. من به نظرم آن حرفي كه صاحبان يهودي فدك به پيامبر گفته بودند درست بوده، به نظرم همين جا بوده؛ يعني يك جاي محاصره شده، حفاظت شده و اين كه حالا فلسفة اين كه خداوند خواسته اين هديه به حضرت زهرا داده بشود بحثهاي ديگري است كه از عهدة شما بر ميآيد.
آنجا پر آب است. اخيراً كه چاههاي زيادي زدند، چشمههاي بالا خشك شده و يك چشمهاي پايين بود كه هنوز آب داشت. ما رفتيم سر آن چشمه، از آن چشمه هم آب خورديم. آب كم داشت. ولي چاههايي كه زده بودند 20 متري به آب رسيده بود. گفتند هر چه آب بخواهيد از اين چاهها ميتوانيم برداريم. البته او يك ادعاي بزرگي كرد و من هنوز نميدانم. من گفتم منطقة فدك چقدر وسعتش است؟ ايشان گفت 50 كيلومتر در 50 كيلومتر. حالا ما ديگر اين را نديديم اين حرفي بود كه ايشان زد. چون جمعيت كلّ منطقة فدك بيش از 100 هزار تاست . ما فيلم داريم. من نميدانم بنا بوده اين فيلم همراه ما باشد. اگر آقايان مايل باشند ميتوانند تصوير را ببينند.
از اين سفر به هر حال با قراري كه گذاشتيم آمديم، روابط دو جانبة كشور پايهاش گذاشته شد، ديگر بستگي دارد به مجريان كه درست عمل بكنند.
مسألة بقيع را من دوبار مطرح كردم كه بايد بقيع از اين غربت خارج شود. آن ها مبنايي اشكال نداشتند، تا ببينيم بعد چه ميشود و گفتم يك ساعت وقت در روز براي خانمها بگذاريدكه مجزّا بروند، اين راهم ابتدا پذيرفتند، اگر پيگيري بشود قابل اجراست. چند تا زنداني داشتيم كه وعدة عفو دادند كه برگردند. ان شاءالله اين ها پيگيري و عمل بشود. شايد يك گشايشي در همكاري مسلمانها در منطقه از اين طريق به وجود بيايد.
آيت الله هاشمي رفسنجاني در
گفتگو با شبكه اول
سيماي جمهوري اسلامي ايران
درشب عيد سعيد مبعث
8/5/1378
اشاره
شامگاه سه شنبه، 8 / 5/ 1387 شب عيد سعيد مبعث از شبكه اول سيماي جمهوري اسلامي ايران مصاحبه اي از آيت الله هاشمي رفسنجاني پخش شد كه ايشان ضمن بيان مطالبي در باره حضرت رسول گرامي اسلام، قرآن و خاطراتي از سفرهاي خود به كشور عربستان و ديدار از اماكن تاريخي ـ اسلامي آن كشور، بر ضرورت احياي آثار اسلامي عربستان تأكيد كردند. متن اين مصاحبه را به دليل اهميت و ارتباط آن با مطالب ويژهنامه، از نظر خوانندگان گرامي ميگذرانيم:
مجري: عيد مبعث است . بزرگترين عيد عالم اسلام و مسلمين است وشادي بخش همه جانهاي آزاده و آزادي خواه اسلام در حقيقت بندهاي بندگي دنيايي را از دست و پاي همه باز كرد و به بندگي خدا فرا خواند. شما در خصوص بعثت و اين اتفاق خجسته براي ما و همة عزيزان مشتاقي كه اين برنامه را مي بينند صحبت بفرماييد.
آقاي هاشمي: بسم الله الرحمن الرحيم، ابتدا تبريك عرض مي كنم اين عيد عظيم را كه بزرگترين عيد ديني تاريخ است، براي همة مسلمانان و بلكه بشريت. چون خيلي ها مسلمان هم نيستند ولي غير مستقيم از بركات اين
عيد بهره گرفته اند. به اين دليل اين عيد اهميت دارد. بعد از 500 سال، پس از دوران حضرت مسيح (عليه السلام) كه ارتباطي بين آسمان و زمين نبود و فرشتگان وحي نمي آمدند، درهاي آسمان باز شد و حضرت جبرئيل (عليه السلام) آمد و پيام خداوند را آورد و بعثت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آغاز شد. 23 سال هم اين آمد و رفت بود و هميشه جبرئيل (عليه السلام) براي هدايت انسان ها و سعادت بشر، حامل پيام هاي مؤثر الهي بود. علاوه بر اين كه خود پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم از درون با تربيت الهي به گونه اي ساخته شده بود كه دائماً با الهامات شبيه وحي مردم را هدايت مي كرد. آخرين صحبت مهم پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در مكه نزديك پايان دورة رسالتشان بود، فرمودند : هر چه ماية سعادت بشر است من در اين 23 سال آوردم وهر چه هم ماية بدبختي انسان ها است، شما را از آن ها نهي كردم.
البته معلوم است كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد جزئيات زياد نشده بودند ولي كلّيت رسالت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين سرمايه را در اختيار ما گذاشته است. كساني كه اسلام شناس هستند، تاريخ مي دانند، دين شناس هستند، حتي آن هايي كه جامعه شناسي درستي بلدند بايد بررسي كنيم واقعاً چه قدرتي بود كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را از يك انسان معمولي تبديل كرد به يك مرشد و رهبر و معلّم همة تاريخ، از آن زمان تا قيامت! هزار و چهارصد سال الآن گذشته، بيش از يك ميليارد و نيم مسلمان دارند عشق مي ورزند به پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و غير مستقيم هم، حتي در اديان ديگر، حتي در
انسان هاي ملحد اگر باشند، غير مستقيم از اين آموزش ها بهره مي گيرند و اين دين در اين1400 سال كهنه نشده است. قرآني كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آورده، هر روز طراوتش بيشتر مي شود . واقعا بيشتر مي شود . من خودم به نوبة خودم كه 70 و چند سال عمر دارم، از آن روزي كه با قرآن آشنا شده ام، هر روز قرآن برايم با طراوت بيشتر مطرح است. واقعاً اين طوري است؛ يعني هيچ وقت قرآن كهنه نمي شود.
مجري: شما خودتان سال ها است تفسيري هم در خصوص قرآن داريد. در اين باره توضيح بيشتري بدهيد.
آقاي هاشمي: من از ابتداي طلبگي، حتي در خانواده مان كه توسط پدرم با قرآن انس پيدا كردم، دورة خوبي در يك زندان طولاني، مدت 3 سال در زندان اوين بودم، يك دوره يادداشت هايي از قرآن برداشتم به منظور
اين كه يك فهرست كاملي از مطالب قرآن به نام «كليد قرآن» به وجود بياورم، كه جايش هنوز هم در كتابخانه ها خالي است، بعدكه بيرون آمدم، دوستان گفتند: اين يك تفسير آماده هم هست. اول تفسيرش را منتشر كردم؛ «تفسير راهنما»، بعد هم فرهنگ قرآن را دادند كه 20 جلدش را تا به حال منتشر كرده اند كه 10 ـ 15 جلد ديگر مانده است. فكر مي كنم باز از بركت قرآن است. به نام انسانِ جذب شده به قرآن، توانسته ام از طريق قرآن پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را بهتر بشناسم.
مجري: اين مطلبي كه فرموديد، مربوط به سال هاي زندان مي شود. اگر موافق باشيد يك نقبي بزنيم و دوباره برگرديم. به سال هاي زندان، شما خاطرات بسياري، هم در كتاب هايي كه از خاطرات شما چاپ شده و هم آن هايي كه چاپ نشده و بعضاً شفاهي اين طرف و آن طرف، در حلقه هاي خصوصي تر عنوان كرده ايد. يك ارتباطي هم مي خواهم از بعثت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بگيرم به زندان شما و تفسير قرآن. مي خواهم اين را عرض بكنم بعثتي كه در 1400 سال پيش
انجام مي شود، چه پويايي و چه حس زندگي و روح هميشه جاري در آن هست كه بعد از 1400 سال آن بعثت و كتابي كه نتيجة آن بعثت است شما را وادار مي كند به اين كه هر دفعه نگاهش مي كنيد دريافت جديد و درك و شهود تازه اي نسبت به آن داشته باشيد؛ چه در زندان باشد، چه در بي خوابيهاي دورة جنگ باشد، چه در اوج مشغلة كاري شما باشد، راز اين چيست؟
آقاي هاشمي: راز اين مسأله بر مي گردد به اين كه: دين، آن طوري كه قرآن مطرح مي كند درست منطبق بر فطرت بشر است؛ {فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ) ، همة حرف همين جاست. بشر كه فطرت انسان را به اين خوبي نمي شناسد. اين خداست كه فطرت ما را به خوبي مي شناسد. بنا بوده كه دين خاتم بياورد. ديني كه ديگر بعدش هم راهنمايي آسماني نمي آيد. جامع ترين مسائلي كه نياز فطرت بشر است و با اقتضاي فطرت بشر بايد در اختيار ما گذاشته شود را آورده اند و حقيقتاً ما هر چه بيشتر كار
مي كنيم مي بينيم با عمق قرآن هنوز فاصلة زيادتري داريم. علتش هم اين است كه بنا بر اين بوده كه بعد از اين و كامل تر از اين، چيزي براي هدايت بشر نمي آيد. البته بشر زندگي خودش را بر اساس علم و تجربه و تلاش تنظيم مي كند ولي اين اصول كلّي راهنما است. اين راهنمايي ها چون در فطرت ما هست كهنه نخواهد شد.
مجري: يك نكته اي الآن به ذهنم رسيد مي خواهم نظر شما را بدانم. موقعي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرآن را بر مردم باز مي خواندند و آيات وحي را براي مردم بيان مي كردند، در ابتداي كار، اتهام اين كه اين ها شعر است، اين ها ساختة ذهن خود پيامبر است، مطرح مي شد. الآن قرآن را شما نگاه مي كنيد، بعد از 1400 سال به عنوان يك معجزه مي بينيد كه در نهايت بلاغت در نهايت استحكام و در نهايت تصويرگري و ظرافت و پر از قصه و تمثيل و ظرائف است. مي خواهم نظر شما را به عنوان كسي كه سال هاست روي قرآن و مفاهيم آن كار مي كند، بپرسم بر اين كه چرا قرآن به اين شيوه بيان
شده، به اين شيوه نازل شده، قصه، تمثيل. خداوند در قرآن مي فرمايد: هيچ ابايي ندارم از اين كه به يك پشه مثل بزنم. چه چيزي، چه ارتباطي بوده بين كلام خداوند و ذهن بشر كه اينگونه خداوند اين كلام را بر بشر نازل كرد؟
آقاي هاشمي: معمولاً انبيا هميشه با معجزه شناخته مي شدند. چون كسي كه مي آيد ادعا مي كند كه من از طرف خداوند آمده ام بايد يك چيزهايي داشته باشد كه ديگران نداشته باشند و اين ادعا را همه مي توانند بكنند و كشف صحّت راهكار انبيا معجزاتشان بوده است. طبعاً پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم بايد معجزات زيادي ارائه بدهد بر حسب فهم مردم. در حدّي كه مردم زمان خودش و زمان هاي بعد اين معجزات را ببينند و باور كنند. البته پيغمبر معجزات محسوس براي عامه مردم داشتند در هر مقطعي ولي كاملاً از خود قرآن شنيده مي شود كه معجزة اساسي پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و به تعبير خود ايشان «معجزة خالدة» قرآن است. آن موقع اعرابي كه مخاطب بودند، از الفاظ قرآن، از آهنگ قرآن، از بلاغت و فصاحت قرآن بيشتر مسرور مي شدند ولي كساني كه عالم بودند مي رفتند به محتوا و نكته. جالب تر اين است كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه اين معجزه را مي آورد، خود ايشان سابقة شاهكارهاي ادبي يا علمي يا شعري هيچ نداشتند. حتي خيلي روشن است از خود قرآن كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سواد
نوشتن و خواندن را در شروع بعثت نداشته اند، البته ويژگي هاي ديگري داشتند كه همه مديون پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودند. امانتشان بود، راستي شان بود، صداقت و اخلاق بسيار خوبي كه داشتند يا فاميلي داشتند كه از زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) تا آن زمان همة رشته فاميل شناخته شده بودند و فاميل پر افتخاري بودند. اجداد پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) . زندگي 40 سالة پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم هيچ كس را آزرده نكرده بود، با اين كه ايشان يك شخصيت مبرز، نامدار يا سرمايه دار يا تيول دار يا قدرت مادي داشته باشد يا يك آثار ادبي علمي ارائه كند نبودند، به نظرم از چنين انساني آمدن چنين كتابي معجزه است. حالا آن نكاتي كه شما اشاره كرديد ]و گفتيد[ تهمت مي زدند، خوب مخالفان، مشركان و هركس كه مخالف بود بايد فكري مي كرد در برابر تأثير قرآن. بعضي ها مي گفتند سِحر است. چون در زمان پيغمبر سحر هم بود. بعضي ها مي گفتند پيغمبر معلّم دارد. خودِ قرآن مي فرمايد: معلمي كه اين ها اشاره مي كنند عجمي است؛ يعني قرآن عربي است، نمي شود يك انسان عجم يك چنين اثر عربي بياورد.
بعضي ها مي گفتند از اسطوره هاي قديم و در ارتباطي كه با كاهن ها و امثال آن ها دارد، داشته و از آن ها چيز ياد گرفته و آن ها را دارد براي ما تكرار مي كند. حرف هاي قرآن همة گذشته ها و شيوه هايي كه مرسوم شده بود را نفي مي كرد. گاهي مي گفتند شعر است. البته شعر به آن شعر مرسومي كه در عربستان بود نمي خورد. قرآن قافية خوب دارد. موزون است. ذائقة شعري انسان را تحريك مي كند. وقتي انسان آيات قرآن را مي خواند ذائقة شعري اش تحريك مي شود، منتهي اتهام شعر به قرآن نمي چسبيد. عمده مسأله همين است كه اين قرآن كلام خدا است وبا فطرت انسان تطبيق مي كند و خداوند اين الفاظ را خلق كرده است. اين تفكري كه گاهي پيدا مي شودكه مي گويند الفاظ را خداوند خلق نكرده، بلكه معاني را القا كرده به پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) الفاظ را پيامبر خلق كرده با خود قرآن ناسازگار است. قرآن مي فرمايد: با همين الفاظ پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دريافت مي كرد و حتي از قرآن استفاده
مي شود كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گاهي نگران بود كه فراموش كند كلمه اي را، عجله مي كرد، به زبان مي آورد، تكرار مي كرد در حين دريافت وحي و خداوند در همين قرآن مي فرمايد: تو اين كار را نكن ما خودمان كمك مي كنيم كه شما فراموش نكنيد. باز از آيات خود قرآن مي فهميم كه خداوند براي پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به مسلمان ها تضمين كرده كه قرآن را من حفظ مي كنم. هيچ كس نمي تواند اين قرآن را تحريف بكند: {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحافِظُون) خيلي تأكيد شده است. بعد آيه ديگر همين را تفسير مي كند. نه از عقب نه از جلو، نه از يمين، نه ازشمال، تحريف به اين قرآن راه نخواهد داشت واين متن مانده است. يكي از كارهاي زشتي كه بعضي ها مي كنند، بحث تحريف قرآن را مي كنند. نمي فهمند چه ضربه اي مي زنند به اصالت اين سند. مي خواهند مسأله اي
را و اختلافي را با فرقه هاي ديگر دارند مي خواهند يك جوري درست كنند اين جور حرف مي زنند. معتبرترين سند مانده از تاريخ هاي قديم براي ما همين قرآن است.
به خلق و خوي پيامبر اشاره گرديده در خود قرآن، جاهاي مختلف و آيات مختلف، اشاره به خلق وخوي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شده است؛ {وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ...) الي آخر. خود حضرت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرموده اند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اْلأَخْلاَق». اين يك وزنه اي را ايجاد مي كند و يك مركز توجهي را در بعثت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با توجه به سابقه اي كه حضرتشان داشتند در مكه و دليلي كه از بعثت خودشان مي آورند و تصريح قرآن اين جايگاه را براي ما جايگاه ويژه اي مي كند. خلق و خوي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چي بوده كه هنوز كه هنوز است ما از خُلق محمدي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وقتي ياد مي كنيم در سويداي دلمان چيزي را حس مي كنيم كه نمي توانيم وصف بكنيم.
رمز اين خلق عجيب پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در چند چيز بايد جستجو بكنيم.
اول: در وجود خود ايشان. خداوند خواسته بود و]حضرت[ اين جوري بار آمده بودند كه نسبت به مردم بسيار رؤف بودند. اين را هم ما از قرآن مي فهميم. براي اين كه محكم تر حرف بزنيم، از قرآن مي گوييم. سند داريم خداوند مي فرمايد: ما انساني را مبعوث كرديم كه براي شما رؤف است؛ (حَريصٌ عَلَيْكُمْ} بيش از خودتان به سعادت و خوشي و خوبي شما حرص دارد (بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم} قلب رؤف ومهرباني دارد. طبعاً هر كسي كه دوست بدارد ديگران را، در همان حدي كه دوست مي دارد رفتارش با آن ها رفتار خوب مي شود. رفتار قابل تحسين مي شود. انسان با فرزند خودش معلوم است چه كار مي كند. قابل مقايسه نيست. با اين روحية پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) همة ناملايماتي كه برايشان مي آمد آن ناملايمات برايشان قابل حل بود. آن چيزي كه ايشان را راضي مي كرد اين بود كه مي ديد كسي را هدايت كرده يا مشكل كسي را حل كرده و بالأخره در مورد ديگران صبر و تحمّل داشته تا بتواند آن ها را جذب كند و هدايت كند. تعبيرات ديگري در قرآن مي بينيد؛ مثلاً (طه، ما
أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقي} ما نخواستيم شما به خاطر اين كه قرآن را اجرايي بكنيد اين همه زحمت بكشيد. ما به شما مسؤوليت تذكّر داديم ولي شما داريد خودتان را به زحمت مي اندازيد! گاهي تعبير بيشتري دارد و مي فرمايد: تو داري جان خودت را از دست مي دهي با اين التهابي كه داري براي خوبي مردم. پس ببينيد اين در ذات خود پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوده. در تعليمات قرآن هم پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تحت تأثير بوده. يا مي گرفته يا آموزش مي داده. تنظيم مي كرده. با اين تنظيمات قرآن هم آن جوري كه پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي فهمند كه ما نمي فهميم. بنابر اين، همة اين ها براي اين بوده كه آن صفت عالي انساني كه حسن خلق است به گونه اي باشد كه خداوند اين جوري تعريف كند كه (وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيم} يكي از معجرات پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خودِ همين خلقش بوده است.
افرادي مي آمدند، عصباني بودند، بت پرست بودند، به بتهايشان اهانت مي شد، با خشم مي آمدند خدمت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) . در مقابل خشونتي كه نسبت به پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي كردند، محبت مي ديدند، كافي بود و ديندار بر مي گشتند، مجذوب مي شدند. خُلق پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مثال زدني براي همه است.
يكي از دلايل جاذبة حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) همين خُلق خوش بوده است. در ضرب المثل هاي خودمان داريم كه مي گويند: «مردم به روي باز مي آيند خانه مان نه به درِ باز». لازمة نبوت و دعوت همين خُلق خوش است. بله، يكي از شروط همين است. قرآن مي فرمايد: (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك}. اين آيه مربوط به جنگ اُحد است. در جنگ احد پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حق داشتند عصباني بشوند، چون جنگ فتح شده اي را به خاطر تخلّفِ جمعي كه مي خواستند زودتر به غنائم برسند، سنگر و تنگه را خالي كردند و آمدند خراب كردند و مسلمان ها آن همه هم شهيد دادند. براي پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين ماجرا خيلي سنگين بود. ولي
حالا جالب بود كه خداوند با ابراز تحسين مي گويد: با رحمت خداوند درحال نرمشي با اين ها قرار گرفته. همين ها كه تخلّف كردند. حالا ببخشيد. تعليمات قرآن با همة اين موضوع كه خُلق پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عظيم بوده، باز بعضي جاها به داد پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي رسد. به طور طبيعي يك فرمانده جنگ در آن شرايط بايد از جا در برود. شما مي دانيد حضرت موسي (عليه السلام) وقتي از كوه طور بر مي گردد و مي بيند بني اسرائيل منحرف شده اند وگوساله پرست شده اند، عصباني مي شود و آن برخورد شديد را با برادرش هارون مي كند. هارون نبي بوده . اما موسي با او برخورد مي كند و مي گويد تو خوب بني اسرائيل را هدايت نكردي. حتي ريش برادرش را مي گيرد و مي كشد. الواحي را كه برايش آورده بود از خشم به زمين مي اندازد. اين ها را قرآن مي فرمايد. موسي مي بيند
همة زحماتش برباد رفته! او مي بيند كه مردم را از دست فرعون نجات داده و خداپرستشان كرده و آورده صحراي سينا يك دفعه رفته اند دنبال گوساله!
مجري: آيا پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) غير از مواردي مثلاً در مقابل مشركين يا كفار، شده بود جاي ديگري عصباني بشوند. شما در مطالعاتي كه كرده ايد، چيزي در نظرتان هست؟
آقاي هاشمي: مشخصاً الآن مورد خاصي در ذهنم نيست. البته مواردي بوده كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مصلحت مي ديده كه قيافة خشم آلودي نشان بدهد.
يك جاهايي هم بايد به جاي خنده اخم كرد براي تاديب طرف. از اين موارد در زندگي پيغمبر هست. گفت:
نرمي زحد مَبَركه چو دندان مار ريخت هر طـفلِ نـي سوار كنـد تازيانـه اش
به هر حال پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با حساب و اخلاق خوش برخورد مي كردند و آن جايي هم كه لازم بود چهره شان را جور ديگر نشان بدهند مي دادند اما آن خلاف اخلاق نبود، به خاطر خشم گرفتن براي طرف مقابل نبود. حالت مسأله ايجاب مي كرد كه چنين چهره اي از خودشان نشان بدهند.
مجري: شما اخيراً مشرّف شده بوديد به زيارت خانة خدا و حرم پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) . شما غار حِرا هم مشرّف شديد و مسير صعب العبور را پياده رفته بوديد بالا. از غار حِرا براي ما بگوييد.
آقاي هاشمي: بارها غار حِرا رفته ام. انسان كه مكه مي رود، يكي از جاهايي را كه دوست دارد ببيند غار حِراست. جايي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عبادت مي كردند. جايي است كه مشرف بر مكه هم هست. آدم آنجا مي بيند افراد ضعيف و مريض هم خرده خرده و پله پله دارند خودشان را مي رسانند. آنجايي كه آدم به معشوق مي خواهد برسد ديگر از خار مغيلان خيلي پرهيز نمي كند. رفتن به غار حِرا خستگي نمي آورد. انسان اين راه را با عشق بالا مي رود. لحظاتي است كه آدم ياد مي آورد منظرة نزول اولين آيات آسماني بر پيغمبر را (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ}. اصلا آدم يك جاي ديگري مي رود.
وصفش هم باعث حلاوت وشيريني است. عربها مي گويند: يُدرَك وَلاَ يُوصَف. غار حِرا اينجوري است.
مجري: اين سفر براي خودِ شما تازگي و حلاوت داشته و براي ما هم شيرين بود. اولين بار بود كه نام فدك با تصوير براي ما گره خورد. شايد ذهنيتي كه در خصوص فدك داشتيم حالا ديگر عينيت پيدا كرده بود و تصاويرش را مي ديديم . از فدك براي ما بگوييد.
آقاي هاشمي: من سالهاست به خاطر تأثيري كه از ميراث فرهنگ اسلامي و صدر اسلام درسازندگي انسانها مي شناسم هميشه در فكر بودم كه بايد نقبي بزنيم به عربستان از مكه و مدينه كه معمولا همه مي رويم به جاهايي كه متأسفانه از دسترس بيرون رفته . خيلي چيزها هست . يكي از آثار بد تفكر وهابي ها و سلفي ها كه آن ها خودشان را توحيدي مي دانند، فكر مي كنند توجه به گذشته و قبور و آثار قديم اين ها انسان را از خدا دور مي كند. اشتباه مي كنند; چون خود قرآن از ما مكرر خواسته بگرديد در زمين آثار گذشتگان را ببينيد و عبرت بگيريد. اين ميدان آموزش قرآن است و حتي آثار تاريخي را اسم مي برد. مثلا بعضي از مناطقي كه اقوام گذشته بوده اند و رفته اند و آثارشان مانده . قرآن مي فرمايد شما داريد مي بينيد اينها را. خوب اين تفكر براي من يك تفكر اصيلي بود.
وقتي كه با مسؤولان عربستان آشنا شديم، من جزو اهدافم بود كه كم كم اين مانعي كه وهابي ها آنجا ايجاد كرده اند به خصوص بر سر آثاري كه از پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ائمه و بزرگان صحابه در صدر اسلام مانده، اين ها را كم كم بشناسيم و معرفي كنيم.
يك بار ملك عبدالله ـ كه آن موقع امير بود ـ در تهران بود. جلسه اي بود، علماي ديني هم همراهش بودند. بحث هاي قرآني مي كردند. نمونه هايي كه قرآن اشاره مي كند در خاك خود عربستان اطراف مكه ومدينه هست و قرآن مثال مي زند را برايشان گفتم. گفتم: چرا نمي گذاريد اين ها را ما بياييم ببينيم و خودتان چرا نمي بينيد، چرا معرفي نمي كنيد؟ كم كم اين در را باز كردم. از آن وقتي كه ديگر روابطمان، روابط كم مشكل شد، من هر سفري كه رفتم آنجا، از آنها خواهش كردم كه بگذاريد ما يك جاهاي كشف نشدة امروزي را برويم پيدا كنيم. اين ها با كلّيت موافقت مي كردند ولي از علماي تندروي وهابي مي ترسند. چون آن ها عكس العمل نشان مي دهند. حرام مي دانند. سخت هم هست براي سران عربستان كه با علماي خودشان بر سر اين مسائل درگير شوند. به هرحال قانعشان كردند. آن ها هم روي دوستي و ميهمان نوازي گاهي خواسته هاي من را رد نمي كردند.
اوّلين چيزي كه از آن ها خواستم، گفتم برويم خيبر را ببينيم و بعد فدك را. آن ها اصلا فدك را نمي شناختند. خيبر را مي شناختند. چون جنگ خيبر معروف است. ما را خيبر بردند. ديدني است. قلعة بزرگي كه حضرت علي (عليه السلام) با مرهب جنگيد و فتح كرد و همان كمر قدرت يهود را كه تقريباً وارد جنگ با پيغمبر شده بودند شكست. چشمه هايي كه حضرت علي (عليه السلام) در آورده بودند را ديديم. اكثر چشمه هاي قديم خشك شده بود. چشمه اي مانده بود و به نام چشمه علي (عليه السلام) معروف است. ما را بردند سر چشمه علي (عليه السلام) ماهي هاي كوچكي در چشمه بود. البته طبيعت خيبر هنوز مانده است. چشمه در عمق دره بود. آنجا چيز جالبي كه براي من اتفاق افتاد، در شهرداري خيبر ميزبانان ما آمدند داستان فتح خيبر را شهردار آنجا براي ما خواند. ما كه خودمان معلم اين چيزها هستيم تحت تأثير آن ها قرار گرفتيم. چگونه در آخرين لحظه، عَلَم را به دست علي ابن ابي طالب داد. خيلي صحبت هاي شهردار خيبر براي ما شيرين بود.
آنجا ما گفتيم مي خواهيم برويم فدك. راهش ماشين رو نيست. با اين ماشين هايي كه همراه ماست ما نمي توانيم برويم. با جيپ مي توانيم برويم و آن هم خيلي طولاني است. آن سفر را منصرف شديم. ديگر هم فرصت نكرديم
تا اين سفر پيش آمد. ما هم عهد قديمي را به ياد آورديم وگفتيم ما مي خواهيم برويم فدك. آن ها هم با روي باز پذيرفتند. ما را بردند به فدك. ولي همه نمي دانستند فدك چيست و كجاست . اصلاً من دنبال چه هستم. حتي آقاي عَمري كه از علماي بزرگ شيعه است و همان جا بزرگ شده و الآن نزديك 100 سال عمر دارد، مي گفت: اگر شما فدك برويد چيزي نمي بينيد. آنها هم نتوانسته بودند تا به حال بروند. من گفتم بالأخره ما مي رويم. قرار گذاشتيم و رفتيم. اولين لحظه اي كه به منطقة فدك وارد شديم، يك چيزي مثل هدية آسماني ديديم. تابلويي ديديم نوشته بود: «الحائط تُرَحِّبُ بِكُم»، زيرش هم كلمة «فدك» را درشت نوشته بود. ما ديديم كه چطور مي گويند فدك را نمي شناسيم. از آن لحظه ديگر بحث من با وزير همراه و كساني كه با ما در ماشين بودند، درباره فدك عوض شد و دربارة فدك خيلي حرف زديم. شهر حائط را ديديم. گشت زديم كنار شهر. حائط شهر قديمي است كه آن فدك است و فدك مانده است. در تصويرها مي بينيد كه چگونه شهري بوده. شهري است كه از داخل يك
رودخانه كه دو طرفش به ارتفاع مي رود، شروع مي شود و اطراف همين جوري پله پله ساختمان است كه ساختمان ها نوعاً از سنگ هاي آذري و آتشفشاني است. ديوارها ساخته شده اند. از سه تا ديوار عبور كرديم. اين ها باروهاي شهر بودند. برج هايي بودند كه خراب شده بودند. به نقطة مركزي رودخانه كه رفتيم، ديديم مسؤولان شهر آنجا منتظر ما هستند. استقبال كردند و ما خواستيم سؤال شروع كنيم كه ديديم آن ها آمادة جواب هستند. پيرمرد خوش اخلاقي به نام آقاي عبدالرحمان جابر، از طايفة آل جابر بود. مي گفت ما قبلاً، از 150 سال پيش، طايفة جابري، حاكم اين منطقه بوديم ولي سعودي ها كه آمدند از ما گرفتند وحال حاكم نيستيم ولي اينجا هستيم. پيرمرد توضيح داد. همان جا كه ايستاده بود مي گفت : «هذا وادي فاطمة»، من پرواز كردم! اولين بار نام فاطمه را از زبان اين ها شنيديم. بعد يك نخلستاني بود كه قسمتي از آن خيلي سر سبز و در جوار رودخانه
بود و يك قسمتي هم داشت نخل هايش از بين مي رفت و داشت خشك مي شد. گفت : «هذا بستان فاطمة» و بعد كنارمان يك ساختمان نسبتاً جالبي بود، گفت : «هذا مسجد فاطمة» و از دور هم چشمه هايي را نشان داد وگفت: «هذه عيون فاطمة». واقعا هر چه مي خواستيم به دست آورده بوديم. شروع كردم سؤالات زيادي از اين پيرمرد كردم.
ـ اين مسجد كي ساخته شده بود؟
ـ گفت: اين مسجد در زمان حضرت فاطمه (عليها السلام) ساخته شده است .
گفتم: مگر حضرت فاطمه (عليها السلام) اينجا بوده است حالا من تاريخ را مي دانستم اما مي خواستم ببينم آن ها چه مي گويند؟
گفت: نه، بعد از جنگ خيبر، مردم فدك رفتند آنجا، با پيغمبر صلح كردند و چون فدك با جنگ فتح شد، در اختيار پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود. غنيمت نبود كه به رزمندگان بدهند. پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم به دستور خداوند اين را در اختيار حضرت فاطمه (عليها السلام) گذاشت و حضرت فاطمه (عليها السلام) از سال هفتم تا آخر عمر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آنجا را اداره مي كردند و از محصولاتش هزينة فقراي مدينه و به خصوص بني هاشم را مي پرداختند.
آخرين چشمه اي كه در فدك آب داشت يك قدري از خزه ها رويش را گرفته بود. ديديم آب دارد آنجا حركت مي كند. رفتم قدري آب بخورم. نمي گذاشتند. يك مشتي از آب خوردم. طراوتش مرا گرفت. برايم خيلي لذّت بخش بود.
من در سفر قبلي، با آقاي امير مقرم، برادر كوچك ملك عبدالله كه در مدينه آن موقع امير بود، سر ميز شام از او پرسيدم و گفتم: چرا آثار تاريخي را در معرض ديد عموم نمي گذاريد. گفت : ما اخيراً تصميم گرفته ايم آثار تاريخي و فرهنگي اسلامي را احيا كنيم و مسلمان ها بيايند ببينند. در مدينه هزار اثر ارزشمند شناسايي شده است. در خود مدينه و اطراف مدينه. در كلّ مملكت عربستان 5 هزار اثر تاريخي اسلامي شناسنامه دار شده اند.
من چند جا در اين مدت كه به مكه و مدينه سفر كرده ام ديده ام . يكي از اين جاهايي كه رفته ام همين در راه فرودگاه مدينه روستايي است به نام عُرَيض . بيرون جاده است. آنجا چون علي ابن ابراهيم عريضي آنجا هست و مسجدي به نام او بوده، ما رفتيم آنجا. در تاريخ هم خوانده بودم. چند نفر از ائمة ما در آن روستا زندگي
مي كردند. امام رضا (عليه السلام) را وقتي مي خواستند به خراسان بياورند، از اين خانه حركت دادند. نخلستان هاي خيلي زيبايي هم داشت. رفتيم ميان نخلستان ها، گفتند اين نخلستان ها همه الآن مال شيعيان است.
از همان زماني كه ائمه بوده اند، آنجا مزرعه و نخلستان بوده و هم اكنون مانده است. در آنجا معلمي شيعه بود و باغ خرمايي داشت. ما رفتيم باغ، اين معلم شيعه وضع شيعيان منطقه را براي ما شرح داد. اين يك جا بود. يكي از جاهايي كه ديدني است. مدائن صالح است. من اين ها را خوانده بودم. مدائن صالح را و آثاري كه در كوه ها و خانه هايي كه تراشيده بودند. آن موقع پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به مسلمان ها مي گفت كه در قرآن هست و شما داريد مي بينيد خانه هايي كه در كوه تراشيده اند و بعد بلا آمده. يك استاني است به نام العُلي كه مدائن صالح بالاي العلي است. من خواهش كردم از مقامات عربستان كه ما را ببرند آنجا. يك ميهماني عشيره اي ترتيب دادند. يكي از
كارهاي خوب عرب ها اين است كه ميهمان هاي صميمي را مي برند بيابان و زير چادر پذيرايي مي كنند . با هواپيماهاي 330 كه در زمين خاكي هم مي نشيند ما را بردند آنجا. رفتيم آنجا واقعاً ديدني است. كوه هاي بلند متعلق به چندين هزار سال پيش. مردم خانه تراشيده اند. خانه راهرو دارد، سالن دارد، اتاق دارد. گاهي من مي ديدم كه 40 متر ارتفاع خانه ها است. گفتم با چه ابزاري اين بالاها را تراشيده اند. قوم عاد و ثمود و صالح كه در قرآن همة اين ها هستند. رفتيم آن خانه ها را ديديم. واقعاً ديدني و عبرت آموز است.
بعد از من آن نقطه شد يك نقطة توريستي. يكي از جاهايي كه باز به خواهش من آن ها موافقت كردند ما برويم، يَنبُع بود. ينبع هم چيزي شبيه همين خيبر و فدك، يك منطقة زراعي بوده. زمان پيغمبر دست يهودي ها بوده. فتح شده، تقسيم شده بين رزمندگان آن موقع. الآن و بعد از 1400 سال كه من رفتم ديدم جاهايي به نام امام
حسن، امام حسين، حضرت علي، چاه حضرت علي بود. منطقه اي به نام منطقة شرفا بود. چون طايفة قريش جزو شرفاي آن زمان بودند. محله اي به نام شرفا بود. حقيقتاً خيلي آثار ديدني در عربستان هست. ما آنچه در تاريخ مي خوانديم، ديديم . بدر را ديديم. معمولاً زوار را نمي برند. منطقه جنگي بدر را ديديم. مقبرة شهداي بدر را ديديم. خيلي ديدني است. معجراتي كه آنجا اتفاق افتاده. ملائكه اي كه نازل شده اند و آن مركز فرماندهي پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چاهي كه براي آب بوده. يكي از جاهاي واقعاً ديدني بود.
آبار علي (عليه السلام) را در بيرون مدينه ديديم. البته آن خادمي كه آمد و به ما توضيح مي داد وقتي ما را شناخت كه ايراني هستيم مي خواست بگويد متعلق به حضرت علي (عليه السلام) نبوده و متعلق به يك علي ديگري بوده.
از مهم ترين نقاطي كه مورد علاقة ما و همه شماها است، بقيع است. بقيع مملو از شخصيت هاي بزرگ صدر اسلام من جمله چند امام شيعه و احتمالاً حضرت زهرا (عليها السلام) ـ شايد ـ آنجا هستند. نمي گذاشتند كسي داخل بقيع برود. وهابي ها حرام مي دانند. زن ها را اجازه نمي دادند بقيع بروند. من يكي از كارهايم اين بود كه اين سد را بشكنم.
وقتي خودم مي روم با اجازة مقامات عربستان مي روم و همة زوار به خصوص زن ها را هم همراه مي برم. هر بار رفته ام به همه اجازه داده اند كه زيارت بياييد. مذاكراتي با مقامات عربستان كرده ام . استدلال كردم و گفتم: شما نمي توانيد تابع افكار خشك يك عده مقدس خشك كه هيچ ارزشي براي ميراث فرهنگي اسلامي قائل نيستند كشورتان را ضعيف كنيد. دنيا براي آثار اسلامي منطقة عربستان ارزش قائل است. شما در عربستان بيشتر از همه دنيا ميراث ارزشمند داريد. همه دنيا عاشق هستند كه بيايند اين ميراث را ببينند. اين ها را احيا
كنيد. بگذاريد مردم دنيا مخصوصاً شيعه ها بيايند و از نزديك با ميراث اسلامي آشنا شوند. شما اگر بياييد و اين كار را بكنيد و بقيع را براي آن ها آزاد كنيد و اين آثار را نشان دهيد، صدها ميليون شيعه و دوستداران اهل بيت را محب خودتان مي كنيد. شما چرا اين سرمايه را استفاده نمي كنيد چرا مردم دنيا را از دست خودتان عصباني مي كنيد. اين چه سياستي است؟! مملكت داري اين نيست.
ايشان منطق من را پذيرفت. مشكلاتش را گفت. فكر مي كنم باب گفتگوي ما ان شاءالله اگر خداوند اين توفيق را بدهد يك روزي برسيم به اين كه همة آثار متروكه در اختيار مسلمانان سراسر جهان قرار بگيرد.
خيلي ممنون حاج آقا. يك دعا براي ما بكنيد.
دعايي كه همه بايد بكنيم و خداوند خواسته اين طور دعا كنيم وقتي كه اعمال مكه را انجام داديم، خداوند مي فرمايد: اگر مي خواهيد دعا كنيد بگوييد: {رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّار} . هم دنيايمان را خوب كن و هم آخرتمان را خوب كن و هم ما را از آتش جهنم مصون بدار