ویژگیهای حج در قرآن

میقات حج - سال هفدهم - شماره شصت و هفت - بهار 1388 ویژگی‌های حج در قرآن ناصر شکریان مقدمه قرآن ـ  معجزه جاودان الهی ـ چشمة جوشانی است که هرگز خشک نمی‌گردد. دریای بی‌کرانی که به عمقش نمی‌توان رسید.1 سفرة گسترده‌ای که هر کس به اندازه ظرفیتش

ميقات حج - سال هفدهم - شماره شصت و هفت - بهار 1388

ويژگيهاي حج در قرآن<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

ناصر شكريان

مقدمه

قرآن ـ  معجزه جاودان الهي ـ چشمة جوشاني است كه هرگز خشك نميگردد. درياي بيكراني كه به عمقش نميتوان رسيد.1 سفرة گستردهاي كه هر كس به اندازه ظرفيتش و به ميزان تشنگياش از آن بهره ميگيرد.2

كتاب عزيزي كه در فتنهها بايد به آن پناه برد3  و در ارزيابي آرا و نظريات و تمايلات بايد آن را محور قرار داد.

 كتاب جاوداني كه پا به پاي زمان، جريان دارد. شگفتيهاي آن هرگز تمام شدني نيست و نوآوريهاي آن تا ابد به كهنگي نميگرايد4 و تا روز قيامت كلامي است تازه و نزد هر فرد، شاداب و زنده خواهد بود. آهنگ نغمههاي فرح بخش آن در هر زمان سخن تازهاي دارد و تشنگان را سيراب مينمايد؛5 اما هرگز از آن سيراب نميگردند؛6 دارويي كه هيچ دردي با او باقي نميماند؛ نوري كه هيچ ظلمتي با او جمع نميشود.7 در عظمت قرآن همين بس كه  كلامي است از خداوند بزرگ و تراوشي است از علم بيانتهاي او كه هرگز فكر محدود بشر نميتواند به همة اسرار و گنجينههاي نهفته در آن دست پيدا كند. توگويي قرآن اقيانوس ژرفي است كه هرچه بررسي و تحقيق بيشتر، رموز و اسرار آن متجلّيتر ميگردد.

از گنجينههاي نهفته در كلام الهي، مراسم باشكوه حج است كه هر چه بررسي و تحقيق در اطراف آن بيشتر گردد، معارف و رموز و اسرار آن آشكارتر ميشود.

حضرت امام خميني1 احياگر حج ابراهيمي در پيامي به حجاج بيت الحرام فرمود: «انديشمندان و غوّاصان و درد آشنايان امت اسلامي اگر دل به درياي معارف آن بزنند... از صدف اين دريا، گوهرهاي هدايت و رشد و حكمت و آزادگي را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت.»8

پيامبر گرامي اسلام در يك بيان نوراني، حج را عصارة اسلام و معادل شريعت دانسته است؛ چنان كه وارد است:

«والخامسة الحج و هي الشريعة».9

همچنان كه مرحوم شيخ صدوق در كتاب شريف خصال، ضمن اشاره به اين روايت فرمود: «قد جاء في تعليل الرسول للحج ضمن تعليله لسائر الفرائض بانه معادل لتمام الشريعة».10

پس حج نمونه و مدل كوچكي از اسلام بزرگ است. گويا خداوند متعال اراده نمود كه اسلام را در همة ابعادش در يك عبادت جاي دهد تا حاجي كل اسلام را يك باره تجربه نمايد.

مرحوم صاحب جواهر در دائرة المعارف فقهي شيعه، حج را اينگونه تعريف نموده است:

« هو من أعظم شعار الإسلام، و أفضل ما يتقرب به الأنام إلي الملك العلام... فهو حينئذ رياضة نفسانية و طاعة مالية، و عبادة بدنية، قولية و فعلية، و وجودية و عدمية، و هذا الجمع من خواص الحج من العبادات التي ليس فيها أجمع من الصلاة، و هي لم تجتمع فيها ما اجتمع في الحج من فنون الطاعات...

و علي كلّ حال فللحج أسرار و فوائد لا يمكن إحصاؤها».

سپس فرمود:  «و انّ الحجّ المبرور لا يعد له شي‏ء»؛11 «هيچ چيز با حج برابري نميكند.» سخن گفتن و قلم زدن دربارة  فريضهاي كه آيينة تمام نماي اسلام و جلوه‌‌گاه شريعت است،  كاري بس دشوار بلكه تمام نشدني است؛ هم چنان كه رييس مذهب شيعه، حضرت جعفربن محمد الصادق8 در پاسخ پرسش زراره ـ كه پرسيد: يا بن رسول الله چند سال است از شما دربارة حج ميپرسم، شما پاسخ مي‌‌فرماييد؟ ـ فرمود:  اي زراره،  خانهاي كه دو هزار سال پيش از آدم به سوي آن حج گزارده ميشود، آيا ميشود مسائل آن در عرض چهل سال پايان پذيرد؟!12

اما از باب «ما لا يدرك كلّه لا يترك كلّه» نوشتهاي كه در پيش رو داريد با بضاعت اندك در اهميت حج تدوين شده و كوششي است اندك در جهت آشنا نمودن زائران خانة خدا با حج ابراهيمي، تا با آگاهي بيشتر در مراسم حج شركت نمايند و اين فرصت استثنايي را با انجام مراسم تشريفاتي و بيروح از دست ندهند. اميد است مقبول درگاه حق
واقع شود.

فصل اول: ويژگيها و تأكيدها در چگونگي بيان تشريع حج

 

{وَ لِلهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ).13

حج از واجبات الهي است كه در تمام ايام عمر يكبار با شرايطي ويژه واجب ميشود و اين آيه از آياتي است كه دلالت بر وجوب حج دارد؛ اما چگونگي بيان وجوب حج در اين آية كريمه، بهگونهاي است كه در هيچ  يك از واجبات ديگر به چشم نميخورد. بيان وجوب حج در اين آيه، مانند بيان وجوب نماز و زكات نيست، بلكه به منزلة ميثاق و عهد الهي است كه بر گردن همة انسان‌‌ها گذاشته شده است؛ از اين رو تعبير وجوب حج به سياق خطاب امري، آنگونه كه در مورد ساير عبادات بيان شده، نيست بلكه در قالب ميثاق و عهد مخصوص الهي با اسم جلاله، در حالي كه مقدم بر متعلّق خود گرديده، بيان شده است ـ كه در هيچ يك از عبادات ديگر نمونه ندارد ـ چنانكه امام صادق7 در اين باره فرمود:

«... وَ اعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ تَعَالَي لَمْ يَفْتَرِضِ الْحَجَّ وَ لَمْ يَخُصَّهُ مِنْ جَمِيعِ الطَّاعَاتِ بِالْإِضَافَةِ إِلَي نَفْسِهِ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ (وَ لِلهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً)».14

پس حج، پيمان و عهدي است ميان خداوند و بندگان او، هر طور كه شده بايد از عهدة آن برآيند و به هيچ وجه از انسانهاي مستطيع ساقط نميشود؛ بهطوريكه اين عهد و ميثاق با مرگ هم ساقط شدني نيست و اگر خودش معذور شد، بايد نايب بگيرد.

مطلب قابل توجه ديگر در اين آيه، اين است كه: به جاي « لَمْ يَحُجّ» يا «مَنْ تَرَكَ الْحَجَّ» از كلمة كفر استفاده شده و بدين طريق ترك حج مساوي با كفر عملي معرفي گرديده است؛ اين در حالي است كه چنين تعبيري در مورد هيچ ترك واجبي در آيات قرآن نمونه ندارد.15

علاوه بر اين، ذكر استغنا ـ كه دلالت بر نهايت خشم خداوند و خذ لان تاركين حج داردـ با ضميمة تأكيد «إِنَّ» و اسم ظاهر «الله» به جاي ضمير و تعبير {إِنَّ اللهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ} به جاي «إن الله غني عنهم» ـ كه نوعي تعميم را ميرساند ـ  همة اينها اهميت و جايگاه ويژة حج را ميرساند.

چنانكه استفاده از جملة خبري براي تشريع وجوب حج، به جاي صيغة امري،16  به خصوص به صورت جملة اسميه17 آن هم با تقدم خبري كه اسم ذات است، در قالب «لفلان عليّ كذا» كه به قول بعضي از مفسران، از بليغترين الفاظ در افادة وجوب است،18 به انضمام اين كه در تشريع حج ابتدا فرمود: {عَلَي النَّاسِ} سپس  آن را تخصيص به مستطيع زد، كه نوعي توضيح و تفصيل بعد از ابهام و اجماع، آنهم در قالب بدل،19  توجه به همة اين نكات، شدت اهتمام قرآن نسبت به امر حج را اثبات ميكند كه در هيچ يك از عبادات ديگر سابقه ندارد.20

جالب توجه اينكه همة اين نكات در ضمن يك آيه به كار برده شده. در ضمن، از تقدم خبر (الله) بر مبتدأ (حج البيت)، حصر استفاده ميشود؛ يعني فقط براي خدا انجام پذيرد.

 

 

فصل دوم: جامعيت حج و گستردگي ابعاد آن

 

از چيزهايي كه دلالت بر اهميت فوقالعاده و منحصر به فرد حج دارد، وجود ابعاد مختلف و منافع وسيع و احياناً متضاد حج است كه اين چنين وسعت و گستردگي در هيچ يك از عبادات ديده نميشود و اين از مختصات حج است.

خداوند متعال در خطاب به حضرت ابراهيم7 فرمود: مردم را دعوت به حج نماييد تا منافع خود را در آن بيابيد؛ {أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ ... لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ}.21

عموميت و گستردگي حج از اطلاق منافع و تكثير آن ـ كه دلالت بر تكثير منافع يا تنويع منافع دارد ـ  استظهار ميشود كه مفسران با تعبيرهاي گوناگون به اين وسعت اشاره كردهاند. بعضي  گفتهاند: «نوعي منافع ديني و دنيوي است كه در هيچ يك از عبادات ديگر به چشم نميخورد».22 برخي ديگر نوشتهاند: «حج محلّ تلاقي تمام دنيا وآخرت مسلمانان است.»23  وگروه ديگر گفتهاند: در آيه مباركه، «منافعهم» و يا «المنافع» به كار برده نشده تا تصور نوعي خاص از منافع به ذهن تداعي نكند.24 همچنان كه مرحوم صاحب جواهر در اين باره فرمود:

ـ «الحجّ... رياضة نفسانيّة و طاعة ماليّة، و عبادة بدنيّة، قولية و فعلية، و وجودية و عدميّة...

ـ و هذا الجمع من خواص الحجّ من العبادات التي ليس فيها أجمع من الصلاة، و هي لم تجتمع فيها ما اجتمع في الحج من فنون الطاعات... .

ـ و علي كلّ حال فللحج أسرار و فوائد لا يمكن إحصاؤها».25

همچنين مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنهاي در اين زمينه فرمود:

«فريضة حج از جمله تكاليف نادري است كه در آن، ابعاد متعدد و متنوّع مربوط به زندگي فرد و سلوك جمعي به شكل با شكوه و داراي تأثير عميق در تن و جان و انديشه و نيز در منش و روش آدمي گنجانده شده و درست گزاردن آن ميتواند او را به توفيقات بزرگي در همة عرصههاي مادي و معنوي نايل سازد.»26

پس حج در ميان عبادات الهي از همه باشكوهتر و گستردهتر و داراي ابعاد گوناگون است كه در هيچ عبادت ديگر در يك جا جمع نشده است. بنابراين اگر بخواهيم جان و روح ما تصفيه شود، اگر بخواهيم صحنه مرگ و معاد در جان ما ريشه بدواند، و فرهنگ غني اسلام در جوامع مسلمين تقويت يا احيا شود و هر گونه ريشه فرهنگ استعماري و وابستگي از جوامع مسلمين زدوده و به جاي تفرقه و نفاق بذر اتحاد كاشته شود، اگر بخواهيم بنيه اقتصادي كشورهاي اسلامي تقويت گردد و استقلال و حاكميت و حريت و حميّت ديني عينيت يابد، اگر بخواهيم به فريادهاي مظلومانه پاسخ داده شود و از مشكلات سياسي و اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي يك ديگر آگاه و در رفع آن تلاش شود و در يك كلمه اگر بخواهيم دين و دنياي ما استوار بماند بهترين موقعيت  موسم حج است؛ چنانكه نبي مكرم اسلام فرمود: «مَنْ أَرَادَ دُنْيَا وَ آخِرَةً فَلْيَؤُمَّ هَذَا الْبَيْتَ».27

 

فصل سوم: حج دعوت همگاني ـ فراخوان عمومي

 

{أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ}28

همه فرايض و واجبات اسلامي متوجه مؤمنين است، چنان كه در مورد روزه فرمود: {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ}.29

يا درباره نماز فرمود: {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ... }.30

اما امتيازات حج اين است كه متوجه عموم مردم است؛ يعني حج مثل نماز و روزه و... نيست كه متوجه مؤمنان فقط باشد، بلكه همچون پرستش خدا، يك اعلان عمومي است:

{يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ}.31

چنانكه حضرت ابراهيم7 بعد از بازسازي كعبه مأمور شد كه اعلان عمومي در ميان مردم بنمايد و {أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ} سر دهد.32

هم چنان كه وجوب و تشريع حج هم متوجه ناس و مردم است (وَ لِلهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ)33 تا آنجا كه بعضي از مفسرين در توضيح اين آيه گفتهاند، به جاي (وَ لِلهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً).  به كار برده شده34 تا اشعار به علّيت وجوب حج داشته باشد كه «هو كونهم ناساً»35 چنان كه قبل از اين جمله هم فرمود: (وَ هُديً لِلْعالَمين‏). و ظاهراً به خاطر همين عموميت بوده كه وقتي اين آية مباركه نازل شد، پيامبر مكرم اسلام سران كساني كه معتقد به مبدأ بودند ـ يهود ـ نصاري ـ مجوس ـ صابئي ـ مشركين و مسلمين ـ را جمع نمود و اين آيه را بر آنها تلاوت كرد و فرمود خداوند حج را بر شما واجب نموده است. شاهد ديگر بر عموميت حج، اين است كه خداوند متعال اصل و بناي كعبه را براي مردم قرار داده است:

{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ}.36

و براي تأكيد بيشتر فرمود: {جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ ...}.37

از سوي ديگر در بيان فوايد و آثار حج بازتكيه بر ناس شده است:

{جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ}.

{أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ ... لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ}.

{وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ}.

بلكه امام رضا7 در اين زمينه فرمود: «وَ مَا فِي ذَلِكَ لِجَمِيعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنَافِعِ ... وَ مَنْفَعَةُ مَنْ فِي شَرْقِ الأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ مَنْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ يَحِجُّ وَ مَنْ لاّ يَحِجُّ».38

يعني خيرات و بركات حج نه تنها شامل زائران، بلكه شامل همه مردم است؛ چه آنها كه در مراسم حج شركت كردهاند و چه آنان كه حضور نيافتهاند.

بنابراين، حج يك امر عمومي است و منافع و آثار و فوايد آن اختصاص به گروه خاصي ندارد و همه مردم نسبت به آن يكساناند: {جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ}.39

هم چنانكه كعبه ملك هيچ كسي نيست، بلكه خانة آزاد خداست و همه مردم در آنجا يكساناند، گويا منزل خود آنهاست از اين رو، ميتوانند نماز را در آنجا تمام بخوانند و هيچ كس هم حق جلوگيري از ورود كسي را ندارد: {وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ}.40

پس، از آية {الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ} دو نتيجه گرفته ميشود:

حرم متعلق به همه است مختص گروه و مذهب خاصي نيست.

تقدم عاكف41 بر بادي42 توجيهي ندارد، پس كسي حق ندارد عبادت مسلمين را در چارچوب يك مذهب منحصر نمايد و عقايد ديگر مذاهب مسلمين را محدود سازد و آزادي عمل در عبادت را از آنها سلب كند، چنان كه حضرت امام خميني= در اين زمينه فرمود:

«هيچ شخصي و رژيمي و طايفه‌‌اي حق تقدم در آن را ندارد. اهل باديه و صحرانشينان و خانه بدوشان با عاكفان كعبه و شهرنشينان و دولت مردان در آن يكساناند. اين بيت معظم براي ناس بنا شده است.»43

 

فصل چهارم: ويژگي حج از جهت مكان

 

فريضة حج از جهت مكان برگزاري، داراي ويژگيهاي خاصي است كه در هيچ يك از عبادات ديگر وجود ندارد و آن ويژگيها عبارتند از:

الف) نخستين معبد و با ارزشترين مكان در روي كرة زمين؛

ب) خانه خدا؛

ج) كانون توحيد؛

د) تجليگاه نشانههاي روشن الهي؛

ه ) منطقه امن بين الملل؛

د) پناهگاه عمومي.

الف) نخستين معبد و با ارزشترين مكان در روي زمين؛ {إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ}.44

قرآن كريم كعبه را به عنوان نخستين خانه توحيد و با سابقهترين معبد عمومي در روي كره زمين معرفي نمود. هيچ معبدي پيش از كعبه مركز عبادت خدا نبوده است و كعبه به خاطر سابقه اش بر بيت المقدس ترجيح يافت و قبله جهانيان گرديد و خداوند اين سابقه را به عنوان مزيتي در پاسخ ايراد و طعن يهود در تغيير قبله ذكر مينمايد؛  بر اساس شأن نزولي كه در كتب تفسيري فريقين در ذيل آية مباركه نقل شده، يهوديها در برابر تغيير قبله، عكس العمل نشان دادند و گفتند: «إنّ بيت المقدس أفضل من الكعبة و أحق بالاستقبال، و ذلك لأنّه وضع قبل الكعبة و هو أرض المحشر، و قبلة جملة الأنبياء».45

در پاسخ به اين ايراد، آية مذكور نازل شد كه كعبه به خاطر سابقهاش تقدم بر بيت المقدس دارد و قبل از كعبه هيچ معبدي در روي زمين وجود نداشت و الاّ  اوّليت اين آيه باطل خواهد شد، و به تعبير حضرت آيت الله جوادي آملي ظاهر اطلاق آيه اين است كه كعبه اولين مسجد جهاني است كه هيچ پيامبري غير از كعبه قبله نداشته است، از آنجا كه طبق آيات 31 و 58 و 59 مريم، همة انبيا سجده ميكردند و نماز داشتند ناچار به سمتي بوده، اگر بگوييم قبله غير از كعبه بوده با اطلاق آيه سازگاري ندارد.46

مراد از اوّليت

اقوال و توجيهات مختلفي نقل شده است: {أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ}؛  «هو أوّل مسجد وضع للعبادة في الأرض‏» ؛ «هو أوّل بيت ظهر علي وجه الماء عند خلق السماء و الأرض»؛  « أوّل بيت بناه آدم في الأرض».

 و اوّليت در فضل وشرف؛47 قدر متيقّن از اوّليت، با عنايت به سياق آيه و اطلاق آن و بعضي روايات، اوّليت در معبد عمومي و فضل و شرف خواهد بود، چراكه:

اولاً: اين آيه هم چنان كه اشاره شد در پاسخ به اعتراض يهود در مورد تغيير قبله نازل شد، از آنجا كه در اعتراض آنها، هم سبقت زماني و هم فضل و شرف براي بيت المقدس ذكر شده بود، اين آيه هم كه در پاسخ آنها است لااقل هر دو را در بر خواهد داشت.

ثانياً: با عنايت به اين كه سياق در بيان مزاياي بيت الله است، پس مقصود اصلي از ذكر اوليت بيان فضيلت است و از آن جا كه صرف قدمت تاريخي دليل بر فضيلت چيزي نميشود و نفاست و قداست به ارمغان نميآورد، پس يك چيز ديگر هم بايد در كنار اين قدمت تاريخي باشد تا باعث ارزش شود و آن در اينجا معبد بودن است؛ چنان كه غالب مفسران، اعم از خاصه و عامه، در تفسير {وُضِعَ لِلنَّاسِ} گفتهاند مراد وضع بيت براي عبادت مردم است؛48  زيرا كه {وُضِعَ لِلنَّاسِ} در مورد كعبه معاني غير از اين نخواهد داشت. مؤيد آن، روايتي است از علي7 در فرموده است: «...ولكنّه كان أوّل بيت وضع لعبادة الله»49

شاهد ديگر اطلاق كلمة عتيق بر بيت الله50 است.  عتيق در لغت به چيزي گويند كه هم قدمت تاريخي دارد و هم از قداست برخوردار است.51  از اين رو، به چيزي كه يكي از اين دو را نداشته باشد عتيق اطلاق نميگردد.

پس كعبه با سابقهترين معبد و با ارزشترين مكان، در روي زمين است؛ جايي كه از ساليان بسيار دور انبيا و اوليا و بندگان خدا در آنجا به عبادت خدا مشغول بودهاند و آن فضا را با عبادت خود معطّر و منوّر و قداست بخشيدند؛ مكان مقدسي كه واضع آن خداوند متعال است، چون كه در جمله «وضع للناس» نايب فاعل مردم قرار داده شده است، پس واضع كسي غير از مردم خواهد بود.

ب) خانه خدا

در بحث قبل اثبات شد كه كعبه اولين معبد عمومي در روي زمين و با ارزش‌‌ترين مكان است؛ اما مشخص نگرديد كه اين خانه متعلق به كيست. در اين بخش با استناد به آيات الهي استنباط خواهد شد كه كعبه خانه خداست: {وَ عَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ...}؛52 {وَ إِذْ بَوَّأْنا لإِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ ...}.53

در عظمت اين خانه همين بس كه خود خداوند متعال در اين دو آيه آن را مباركه، به خودش نسبت داد و اين تنها خانهاي است كه به خداوند اسناد داده شده و در جاي ديگري حضرت ابراهيم7 اين خانه را به خداوند منان نسبت داد؛ {رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ}.54

از آنجايي كه عظمت و عزت خداوند قابل تصور نيست، خانهاي را كه خود خدا به خودش نسبت داد هم قابل تصور نخواهد بود از اين رو دو تن از بهترين بندگان خود ـ يعني ابراهيم و اسماعيل ـ  را مأمور تطهير آن كرد؛چرا كه اين خانه متعلّق به اوست هر كسي نميتواند آن را تطهير كند؛ چنان كه مشركين به احترام اين خانه حق ورود در آن، بلكه نزديك شدن به آن را ندارند: {إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ}.55

بلكه مسلمانان و مؤمنان هم بدون جواز عبور و لباس احرام و رمز مخصوص حق ورود ندارند و اگر به اشتباه عبور كردند بايد برگردند. اگر به موسي خطاب شد: {فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُويً}56؛ «اي موسي اين سرزمين مقدس طوي است، كفشهايت را درآور.»

اما زائر خانه خدا هنوز به وادي مقدس (كعبه) نرسيده، بلكه فرسنگها مانده، بايد كفش و كلاه و... را در آورد؛ زيرا خانه، خانة خداست و به خاطر همين خانه است كه منطقة حرم، امن الهي و مقدس و محترم شمرده شده كه شامل شهر مكه و بخشي از اطراف آن ميگردد و داراي احكام و خصائص ويژهاي شده است.

پس كعبه خانة57 خداست و سفر حج حركت به سوي بيت الله است. از اين رو هركس در رو روي كرة زمين بخواهد به زيارت خانه خدا برود، بايد آهنگ حج كند و از آنجاكه سفر حج الي الله است، هركس بخواهد صاحبخانه را  با چشم دل ببيند، بايد از نزديك مهمان او شود؛ مگر ميشود كسي به مهماني برود، آن هم مهماني چند روزه و بر سر سفرة اكرام او بنشيند، اما وجود ميزبان را احساس نكند و با چشم دل نبيند؛ هم چنان كه حسين بن علي7 در دعاي عرفه فرمود: «عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَرَاك‏».

ج) كانون توحيد

{وَ إِذْ بَوَّأْنا لإِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ}.58

از وقوع نكره در سياق نهي ـ كه مفيد عموم است ـ  برداشت ميشود كه جايگاه كعبه بر توحيد صرف بنا شده است كه هيچ نوع شركي؛ اعم از شرك جلي و خفي در آن مكان نبايد راه داده شود و از سوي ديگر با توجه به اين كه كلمه «أن» در {أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي} أن مفسّره است؛ يعني اين جمله، تفسير تبوئه ميباشد، فهميده ميشود كه هدف از جاي دادن ابراهيم در اين مكان، براي اين بود كه تنها خدا پرستيده شود و هيچ چيزي شريك او قرار نگيرد. پس هدف از تبوئه (جا دادن ابراهيم)  اين نبود كه اين مكان، محل سكونت او شود. در دنبالة اين آيه، به هدف ديگري براي تبوئه ابراهيم7 اشاره ميكند و ميفرمايد: {وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ...}؛ يعني نه تنها ابراهيم، هيچ چيز را در اين مكان نبايد شريك او قرار دهد، بلكه بايد براي زائران و طواف كنندگان كانون توحيد احداث نمايد و از هرگونه مظاهر شرك و كفر و هر چه شائبه غير ميرود پاكسازي نمايد، تا بندگان او در كنار خانهاش فقط به او بينديشند و او را عبادت كنند و درس توحيد بياموزند.

پس در اين آية كريمه دو چيز هدف تبوئه ابراهيم7 در كنار خانه خدا قرار داده شد، يكي نفي و ديگري اثبات، اولي مربوط به شخص ابراهيم7 است كه هدف از اسكان او اين است كه هرگز به او شرك نورزد و اساس خانه را بر توحيد استوار كند و بعد از اين كه خودش موحد شد، بايد اين خانه را طوري پايهگذاري كند كه خالي از هرگونه شائبه شرك و كفر باشد تا ديگران هم فقط او را عبادت كنند. شاهد ديگر بر اين كه اين مكان كانون توحيد است، استعمال ضمير متكلم وحده (بي ـ  بيتي) در دو جاي  اين آيه آمده است؛ يعني خداوند با ضمير متكلّم وحده به خودش نسبت داد (يعني خانه خداست).  پس تنها بايد خدا پرستيده شود و به تعبير مرحوم علامه طباطبايي، بيت را  به خود نسبت داد تا بفهماند كه اين خانه مخصوص عبادت من است نه چيز ديگر.59

و به تعبير بعضي از  مفسران: «إضافة البيت إلي نفسه، يعني لا يليق أن يعبد فيه غيره».60

و احتمالاً نام گذاري كعبه به «بيت عتيق»، 61 اشاره به همين مطلب باشد كه اين خانه آزاد است و كساني صلاحيت طواف و عبادت به گرد بيت عتيق را دارند كه از بند عبوديت غير خدا آزاد شوند و فقط سر به آستان خدا فرود آورند.62

مؤيد ديگر، تكرار «لا شريك لك لبّيك» در تلبيه ميباشد؛ يعني از آنجاكه حاجي قصد ورود به سرزمين توحيد و تجلّيگاه توحيد دارد، از اوّل بايد اساس كار خود را بر توحيد و نفي غير بنا كند؛ همچنان كه شايد وجه استحباب ورود به مسجد الحرام از باب بني شبيه ـ محل دفن بت هبل در فتح مكه ـ براي همين جهت باشد كه اين خانه از آنجاكه كانون توحيد است، ابتدا بايد غير خدا را لگدمال كرد و سپس وارد آن شد.

د) تجليگاه نشانههاي الهي

{فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً...}.63

در اين خانه نشانههاي روشن الهي از توحيد و معنويت و نبوت و امامت و ايثارگريها و زندگي سراسر مبارزه حضرت ابراهيم7  به چشم ميخورد كه قدم به قدم آن، يادآور آيات و نشانههاي فراوان الهي است كه هر كس بخواهد اين آيات را ببيند، بايد آهنگ اين خانه كند و از طرف ديگر بايد بكوشد اين آيات را در جان خود ببيند و همچون هاجر بعد از سعي و تلاش، به چشمهاي دست يابد.

مراد از {آياتٍ بَيِّناتٍ}64 چيست؟

مفسران در تفسير «آيات بيّنات» اختلاف دارند: گروهي، در تعيين مصاديق آيات بينات نظرياتي دادهاند كه خيلي مهم نيست؛ زيرا از قبيل بيان مصاديق است و هر مفسّري بعضي از مصاديق آن را ذكر كرده و ادعاي انحصار آن را هم ندارد. گروه ديگر، نظرياتي در موارد آيات بيّنات دارند، مواردي كه در آية كريمه آمده ، و آن سه قول است:

بعضي از مفسران گفتهاند: در اين آيه، تنها يكي از آيات بيّنات، كه مقام ابراهيم7 باشد، ذكر شده است؛ اما از آنجاكه آيات جمع و مقام ابراهيم مفرد آورده شده، چند توجيه آوردهاند:

 الف) مقام ابراهيم به منزلة آيات بيّنات است؛ مانند خود ابراهيم كه به منزلة يك امت مطرح شده است: {إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلهِ ...}65

از اين رو آلوسي در توضيح آن گفت: «صحّ بيان الجمع بالمفرد بناءاً علَي‏ اشتمال المقام علي‏ آيات متعدّدة»  بعد گفته است: اگر چه مقام در ظاهر يك آيه است اما چند آيه را در خود جمع كرده است؛ از جمله «أثر قدميه في الصخرة ـ غوصهما فيها إلي الكعبين ـ إبقاءه علي ممرّ الزمان...  حفظه علي الأعداء دون سائر آيات الأنبياء».66

و يا گفتهاند: تعداد آياتي كه در مقام ابراهيم وجود دارد، اين است كه مقام، هم دلالت بر قدرت خداوند دارد هم نبوت حضرت ابراهيم67، و هم ميرساند كه دين پيامبر اسلام بر دين ابراهيم استوار است.

توجيه ديگر اين كه مقام مصدر است، از اين رو جمع بسته نميشود. پس مقامات ابراهيم7 مراد است.68

ب) در اين آية مباركه دو مورد از آيات بيّنات آمده است: «مقام إبراهيم» ، «و من دخله كان آمناً» ؛ يعني نعمت امنيت هم به عنوان يكي ديگر از آيات بينات ذكر شده، هم چنان كه خداوند متعال در موارد ديگر امنيت را به عنوان يكي از نعمتهايش به رخ مشركين كشيده است:

{أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللهِ يَكْفُرُونَ}.69

وجود نعمت امنيت در سرزميني كه مردم آن ربوده ميشدند، دلالت بر قدرت خداوند دارد پس چرا به باطل ايمان ميآورند و نعمت را شكر نميگزارند و مؤمن به خدا نميشوند. اين قائل در توجيه جمع بودن آيات گفته است: اگر چه مقام وامنيت تثنيه است و آيات جمع، اما «لفظ الجمع قد يستعمل في الأثنين».70

ج)  اين قول از همه معقولتر است و احتياج به توجيههاي قول اول و دوم ندارد و آن اين است كه بگوييم: سياق آيات در مقام بيان مزاياي بيت الله است، همچنان كه در آية قبل در مقابل اعتراض يهود به برتري بيت المقدس بر كعبه سه امتياز و برتري براي كعبه ذكر كرد: {أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ.... مُبارَكاً... هُديً لِلنَّاسِ} تا در دنبالة  آن هم، يكي ديگر از مزاياي كعبه را بيان كند: {فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ} كه  خانة خدا را به عنوان تجليگاه آيات روشنش معرفي كرده است و سپس سه آيت از مهمترين آيات را آورده است: 71 1. مقام ابراهيم2. تقرير الأمن فيه ـ من دخله كان آمناً، توضيح اين دو مطلب در ضمن اقوال پيشين بيان شد 3. و إيجاب حجّة علي الناس المستطيعين {وَ لِلهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ}.

تذكر چند نكته

الف) ذكر اين سه نشانه و علامت در آيه مورد بحث به معناي انحصار آيات بيّنات در اين سه نيست، بلكه از باب ذكر مهمترين آنها است چنان كه مفسران آيات ديگري هم ذكر كردهاند، مانند: زمزم، صفا و مروه، حجر اسماعيل، حجر الأسود، دوام و بقاي خانة خدا در طول تاريخ در برابر دشمنان سرسخت و... .

هم چنان كه از امام صادق7 در مورد اين آيات سؤال شد ـ فرمود:

«مقام إبراهيم حيث قام علي الحجر، فأثّرت فيه قدماه، و الحجر الأسود، و منزل إسماعيل».72

مرحوم علامه طباطبايي هم در ذيل اين روايت گفت:

«و في هذا المعني روايات أخر، و لعل ذكره هذه الأمور من باب العد و إن لم تشتمل علي بعضها الآية».73

ب)  بنابر قول سوم، بايد براي دو جملة آخر، كلمة «أن» در تقدير گرفت تا بدل يا عطف بيان براي آيات بينات شود؛ يعني: « مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْت.»

سپس به عنوان اختصار، «أن» حذف شد. پس معناي آيه چنين ميشود: «مقام إبراهيم و أمن من دخله و حجّ البيت من استطاع إليه سبيلاّ».74

اما مرحوم علامة طباطبايي فرمودند: اين تقدير بنا بر قول سوم لازم نيست.

پس كعبه تجلّيگاه آيات روشن الهي، يادآور مبارزات و بندگي قهرمان توحيد و تسليم و رضاي محض اسماعيل، ايثار و فداكاري مهاجر و صبر، و بردباري وصف ناشدني رسول الله9  مبارزات وحماسههاي بينظير پرچمدار عدل و توحيد، امير المؤمنين7 و يادآور شكنجه شدن اصحاب رسول الله9 و بالأخره مكاني كه سيزده روز اقامت در آن سيزده سال خاطرات زمان رسول الله9 را به همراه دارد؛ از اين‌‌رو حضرت امام1 فرمود:

«جايجاي اين سرزمين محل نزول و اجلال انبياي بزرگ و جبرئيل امين و يادآور رنجها و مصيبتهاي چند سالهاي است كه پيامبر اكرم9 در راه اسلام و بشريت متحمّل شدهاند...» .75

بناي كعبه يادآور ايثار و هجرت ابراهيم،76  اخلاص اين پدر و پسر،77  كوه صفا ومروه، وتلاش و سعي  هاجر است. كعبه ياد ميآورد دعوت عمومي پيامبر بر فراز جبل النور را،  نزول قرآن و جبرئيل امين را و مولد علي ـ يكي از معجزات الهي ـ  و بالأخره قدم به قدم آن، يادآور آيات و نشانههاي فراوان الهي است.

و) منطقه امن بين المللي

{مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً}.78

{وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً}.79

بر هيچ فرد عاقلي پوشيده نيست كه بزرگترين نعمت براي هر انسان و جوامع انساني، وجود محيطي امن و مطمئن است كه افراد آن جامعه، باكمال صفا و صميميّت، به دور از هر نوع نفرت و تمايزات و تجاوزات در كنار هم بسر برند كه تحقق چنين جامعه و مركزي از آرزوهاي ديرينة بعضي از دانشمندان؛ از زمان افلاطون تا عصر تمدّن بوده و هست؛ چنان كه سازمانها و جوامع بين المللي با تمام وسعت و خرج سنگين، در صدد تحقق چنين آرماني هستند؛ اما تاكنون راه به جايي نبرده‌‌اند و از سوي ديگر ضرورت چنين منطقه و مكاني با توجه به دنياي پرآشوب و هيجان، كه شعله جنگ و نزاع و تفرقه سراسر عالم را فرا گرفت، برهيچ شخصي پوشيده نيست؛ اما خداوند متعال طبق حكمت متعاليهاش قرنها قبل، منطقه‌‌اي را در يك نقطه زمين براي چنين اهداف مقدسي تأسيس و تأمين نموده كه در هيچ جاي دنيا چنين امنيتي وجود نداشته و ندارد؛ به حدي كه حتي شكار حيوانات بلكه نشان دادن آن با گوشه چشم ممنوع است، آن هم در منطقهاي كه {يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ} امنيتي كه باعث سكون قلب و آرامش خاطر گردد.80 به خصوص با عنايت به آية دوم كه جهت مبالغه از مصدر استفاده شده81 و وصف براي بيت قرار گرفته است تا دلالت بر امنيت خالص و واقعي بكند؛ چون  كه «آمناً» با «أمناً» با يكديگر فرق دارند.

به علاوه، توجه به اطلاق «آمناً» با «أمناً» در هر دو آيه، ما را به مطلب ديگري رهنمون ميكند كه مراد، امن از دنيا و آخرت است؛ چنان كه امام صادق7 در توضيح امنيت بيت الله فرمود:

«من أمّ هذا البيت و هو يعلم أنّه البيت الذي أمره الله عزّ و جلّ به، وعرفنا أهل البيت حق معرفتنا، كان آمنا في الدنيا و الآخرة».82

مؤيد اين روايت دو دستة ديگر از روايات است كه دستهاي بر امن دنيوي، دستة ديگر بر امن اخروي دلالت دارند.83

اين تأمين الهي در حقيقت پاسخ به دعاهاي مكرر حضرت ابراهيم در مورد امنيت آن منطقه است كه خود حكايت از اهميت اين نعمت ميكند، به خصوص با توجه به دعاهاي هفتگانة ابراهيم84 كه اولين درخواست خود را همين نعمت قرار داده85 تا آنجا كه اين دعاي امنيت را مقدم بر توحيد و دوري از بتپرستي86 نمود؛ همچنان كه خداوند در بيان عظمت اين نعمت فرمود:

{ أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً}. 87

و درجاي ديگر فرمود:

{أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللهِ يَكْفُرُونَ}.88

خداوند متعال در يك سرزمين بحراني كه در همه جا كشتار و غارت بود، منطقهاي را در امنيت قرار داد، در حالي كه در بيرون اين منطقه، انسانها ربوده ميشدند و از آن جا كه اين نعمت بزرگ احتياج به شكرگزاري عملي و اعتقادي داشت، فرمود: آيا به جاي شكر و ايمان آوردن به خدا، سراغ باطل ميرويد و به نعمت خدا كفران ميورزيد، آن هم در خانة خدا در كانون توحيد به سراغ بت و صنم ميرويد: {بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ كُفْراً ... وَ جَعَلُوا لِلهِ أَنْداداً}.89

هم چنان كه در اين عصر، خيلي از افراد به جاي شكر اين نعمت به دنبال بتهاي شرق و غرب به راه افتادند {وَ جَعَلُوا لِلهِ أَنْداداً} سپس در دنباله آيه چنين نتيجه ميگيرد:

{وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ ...}.90

آيا ظلم و ستم از اين برتر تصور ميشود كه انسان به جاي شكر نعمتِ  ايمان آوردن به خداوند، در بيت الله و كانون توحيد به سراغ غير الله برود كه اين بدترين نوع كفران نعمت است. پس كعبه: 1. مركز امن بين المللي است 2. به عنوان يكي از نعمتهاي بزرگ الهي در قرآن به شمار رفته است؛ نعمتي كه شرط اساسي و عامل اوليه براي شكلگيري و قوام هر جامعه است 3. مظلومان تاريخ از سراسر عالم ميتوانند در اين نقطه جمع ميشوند و به دور از هر گونه وحشت، فرياد خود را به گوش جهانيان برسانند تا چاره انديشي شود و وجود چنين امان خانهاي تأثير زيادي در جلوگيري از ظلم و تجاوز دارد كه جهان بداند چنين جايي وجود دارد كه به داد مظلوم و بيپناه رسيدگي خواهد كرد 4. وجود چنين مركزي فتح باب مذاكرات و رفع مخاصمات بين دول و ملل اسلامي خواهد شد 5. تكرار و تشكيل اين كنگره در هر سال نوعي آموزش تعليم عملي امنيت به مسلمين عالم است تا نمونههايي براي همه ايام سال و ايام عمر در طول زندگي باشد.

جمع بندي

از آنجاكه خداوند متعال كعبه را امانخانه عمومي قرار داد، پس هيچ فردي و گروهي حق نا امن كردن اين مكان مقدس را ندارد؛

مراد از امنيت، امنيت تكويني وتشريعي و دنيوي و اخروي است واحتمالاً تكويني قبل از اسلام هم وجود داشت {آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ} اما تشريعي بعد از اسلام اضافه شد {مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً}.

بر همه مسلمين فرض و لازم است كه از فرصت مناسب و بينظير براي رفع تفرقه و مخاصمات، به نيكوترين  وجه استفاده نمايند.

ه ) مرجع و پناهگاه عمومي

{وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً}.91

از آنجاكه آيه در مقام يادآوري يكي از نعمتها به پيامبر اسلام يا مردم است92 و با ضمير متكلّم مع الغير آن را به خودش نسبت ميدهد و از سوي ديگر لفظ مثابه هم مطلق و هم با تاء مبالغه93 ذكر شده و از ناحيه ديگر مثابه لفظي است كه معناي وسيعي به همراه دارد؛ به طوري كه بعضي از مفسران تا دوازده معني براي آن ذكر كردهاند94 كه توجه به همة اينها ولفظ «الناس» سبب توجه بيشتر به مثابه بودن خانة خدا خواهد شد؛ خانهاي كه ملجأ و مرجع و پناهگاه همه مردم قرار داده شد، مكان مقدسي كه نفع و ثواب مادي و معنوي به همراه دارد، خانهاي كه محل بازگشت و توبه ازگناهان فردي و اجتماعي است و باعث تنبّه و بيداري از هرگونه غفلت و لغزش و سبب سيراب از آب حيات زندگي خواهد شد.

ترديدي نيست كه جامعه بشري به هنگام بروز اختلافات و تعدّيات احتياج به چنين ملجأ و مرجع بين المللي دارد كه از يك سو متعلق به گروه و طايفه و دولت خاصي نباشد و از سوي ديگر مورد احترام همگان باشد؛ چنين پناهگاهي در هيچ نقطة جهان براي هيچ ملتي و قبيلهاي با چنين اوصاف وجود ندارد.

وقتي كعبه پناهگاه همة مردم است  (الناس)، پس نبايد پناهگاه گروهي خاص گردد و براي عدة ديگر شكنجهگاه و براي دستة ديگر قتلگاه شود.

 

فصل پنجم: ويژگي حج از جهت زمان

 

{الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ}. 95

حج، از جمله اعمالي است كه بايد در ماههاي معين انجام پذيرد و به طوري كه اين ماههاي معين در آية حج مطرح شده است؛ مثل اين كه حج در همين ماه‌‌هاي معين است. ماههاي: شوال و ذيقعده و چند روز از ذيحجه از ماههاي حرام هستند كه در اسلام محترم و داراي احكام ويژهاند.

{إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَْرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ}. 96

حج، علاوه بر اين كه مانند  صوم در ماه معين انجام ميگيرد، اما فرقي كه با صوم دارد، اين است كه ماههاي حج از ماههاي حرام است كه پيش خداوند محترم است؛ به علاوه، قضاي روزة ماه مبارك رمضان در ماههاي ديگر سال، قابل جبران است، اما حج چنين نيست و بايد در همان وقت مشخص انجام پذيرد؛  از اين رو، در آية فوق، «اشهر معلومات» حمل بر «الحج» شد با آنكه حج خود اشهر معلومات نيست، بلكه اعمال حج در ماههاي معيني انجام ميپذيرد.

به علاوه، از ظاهر آية ديگر استفاده ميشود كه يكي از حكمتهاي وجود ماه، با آن همه اهميتي كه دارد، براي  بيان اوقات و زمان حج ذكر شده است.

{يَسْئَلُونَكَ عَنِ الأَْهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ}97

روشن است كه سؤال از حقيقت ماه و قمر نيست، بلكه سؤال از هلال ماه است كه حكمت و فايدة آن چيست؟ چنان كه از پاسخ اين مطلب به خوبي فهميده مي‌‌شود؛ زيراكه جمله: «قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاسِ» جواب از حقيقت ماه نيست، بلكه اشاره به حكمت و آثار هلال ماه دارد، كه اين مضمون در آيات ديگر هم تكرار شده است.98

مؤيد ديگر، شأن نزولي است كه از معاذ بن جبل نقل شده، كه خدمت پيامبر عرض كرد: مكرر از ما سؤال مي‌‌شود كه اين هلال ماه چيست كه به تدريج به صورت بدر كامل در ميآيد و باز به حالت اول بر ميگردد و مانند خورشيد يك حالت ندارد.99

پس، از اين آيه مباركه و نظاير آن برداشت ميشود كه ماه يك تقويم طبيعي براي تمام افراد بشر؛ اعم از باسواد و بيسواد است كه ميتوانند از اين تقويم استفاده نموده و بر اساس آن نظام زندگي را استوار سازند، اما نكتة قابل توجه در اين آية مباركه اين است كه جملة {هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ)  شامل همه وظائف ديني و غير ديني ميشود، اما براي نشان دادن اهميت حج مجدداً آن را به تنهايي ذكر نمود تا ارتباط تنگاتنگ حج با دگرگوني ماه را برساند و ماههاي حج از راه هلال قمر به دست آيد، چون كه حج را به هيچ وجه نميشود در ماههاي ديگر انجام داد. از اين رو، در دنبالة آية مباركه، انجام اعمال حج در غير موسم خود را تشبيه كرده به انساني كه بخواهد از نقبي كه پشت خانهاش زده، وارد منزلش شود و از راه اصلي و معمولي نرود؛ چنانكه فرمود: {وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها} چنان كه بعضي از مفسران در تفسير اين آيه گفتهاند: آية مباركه اشاره به يكي از اعمال جاهليت به نام نسيء دارد كه حج را به خاطر منافع شخصي در غير ايامش انجام ميدادند.100

 

پينوشتها:

1 .  قال علي7 : «أَنْزَلَ عَلَيْهِالْكِتَابَ نُوراً لاَ تُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ وَ سِرَاجاً لاَ يَخْبُو تَوَقُّدُهُ وَ بَحْراً لاَ يُدْرَكُ قَعْرُهُ… وَ بَحْرٌ لاَ يَنْزِفُهُ الْمُسْتَنْزِفُونَ وَ عُيُونٌ لاَ يُنْضِبُهَا الْمَاتِحُونَ وَ مَنَاهِلُ لاَ يَغِيضُهَا الْوَارِدُونَ». رك: شرح نهج البلاغه، عبده، ج2

2 .  «أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُم‏».. رك: ميزان الحكمه، ج8 ، ص74

3 .  «إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ».

4 . «ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ ... ٌ لاَ تُحْصَي عَجَائِبُهُ وَ لاَ تُبْلَي غَرَائِبُهُ...» ـ چنانكه از امام رضا7 سؤال شد: «مَا بَالُ الْقُرْآنِ لاَ يَزْدَادُ عَلَي النَّشْرِ وَ الدَّرْسِ إِلاَّ غَضَاضَةً، فَقَالَ: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ...» رك: تفسير برهان، ج1، ص28

5 .  علي7 در وصف قرآن فرمود: «جَعَلَهُ اللهُ رِيّاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ ... وَ دَوَاءً لَيْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ وَ نُوراً لَيْسَ مَعَهُ ظُلْمَة» ر.ك: ميزانالحكه، ج8 ، ص66

6 .  قال رسول الله9 : «ولا يشبع منه علماؤه» ميزان الحكمه، مج8، ص65

7 .  علي7 در وصف قرآن فرمود: «جَعَلَهُ اللهُ رِيّاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ ... وَ دَوَاءً لَيْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ وَ نُوراً لَيْسَ مَعَهُ ظُلْمَة» رك: ميزان الحكمه، ج8 ، ص66

8 .  حج در كلام و پيام امام خميني، ص71

9 .  وسائل الشيعه، ج1، ص26

10 .  خصال، ج2، ص447

11 .  جواهر الكلام، ج17، صص218ـ 214

12 .  وسائل الشيعه، ج11، ص12

13 .  آل عمران : 97

14 .  بحار الانوار، ج96، ص125

15 .  در فرهنگ قرآن، تنها به منكر خدا و اصول دين كافر اطلاق نشده است، بلكه در سه مورد ديگر هم كفر اطلاق شده است: تارك حج، رباخواران، ساحران ـ بقره : 102 و 275

16 .  بسياري از اصوليها معتقدند كه جملة خبري در دلالت بر وجوب تأكيد بيشتر از صيغه امر دارد.

17 .  جملة اسميه از نظر علماي «معاني و بيان» دلالت بر دوام و ثبات دارد.

18 .  احكام القرآن، ابن عربي، ج1، ص374

19 .  بدل در حكم تكرار مبدل شده است و اين نوعي تأكيد را ميرساند.

20 .  اكثر اين نكات از كتب تفسيري: صافي، ج1، صص362 و 363 ؛ روح المعاني، ج4، صص13و 14؛ تفسير كبير، ج8 ، صص165و 166؛ تفسير فرقان، ج4، ص273

21 .  حج :  28

22 .  تفسير كبير، ج23، ص27؛ كشاف، ج3، ص152

23 .  سيد قطب في ظلال، ج4، ص2418

24 .  الفرقان، ج17، ص65

25 .  جواهر الكلام، ج17، صص214 و 218

26 .  گزيدهاي از پيام مقام معظم رهبري حضرت آيتالله خامنهاي به نمايندهاش جناب آقاي محمدي ري شهري.

27 .  وسائل الشيعه، ج11، ص58

28 .  حج : 27

29 .  بقره : 183

30 .  مائده : 6

31 .  بقره : 21

32 .  حج : 27

33 .  آل عمران : 97

34 .  در اصطلاح وضع الظاهر موضع المضمر گفته ميشود كه فوايدي در كتب معاني بيان براي آن ذكر شده است.

35 .  روح المعاني، ج4، ص13

36 .  آل عمران : 96

37 .  حج : 25

38 .  بحار الانوار، ج96، ص32

39 .  حج :  25

40 .  حج : 25

41 .  عاكف كسي است كه در مكه اقامت گزيده است.

42 .  بادي كسي است كه براي به جا آوردن حج به مكه آمده است و از اهالي مكه محسوب نميشود؛ چنان كه علي7 در اين زمينه فرمود: «فَالْعَاكِفُ مُقِيمُ ِ بَادِي الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ»، (نهج البلاغه، نامه 67)

43 .  حج در كلام و پيام امام خميني1 ص14

44 .  آل عمران :  96

45 .  تفسير كبير، ج7، ص151 و مجمع البيان ذيل آيه با تفاوتي مختصر.

46 .  ميقات حج، شماره4

47 .  كشاف، ج1، ص386 ؛ تفسير كبير، ج8 ، صص153و 154

48 .  الميزان؛ روح المعاني؛ كشاف؛ صافي، تفسير كبير، ذيل آيه.

49 .  در المنثور، ج2، ص265

50 .  {وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ} ، ح29

51 .  مقاييس اللغه.

52 .  بقره : 125

53 .  حج :  26

54 .  ابراهيم : 37

55 .  توبه : 28

56 .  طه : 13

57 .  اين اضافه، اضافة تشريفيه است؛ يعني: براي بيان شرافت و فضيلت كعبه به خدا نسبت داده شده است، مثل: شهرالله و كتاب الله، و الاّ خداوند منزه از صفات اجسام است و ازطرف ديگر اين نهايت لطف خداوند به بندگانش است كه نقطهاي را معين كند و به خودش نسبت داده و بندگان خود را دعوت كند تا از نزديك ميهمان او شوند و آنها را مورد اكرام قرار دهد؛ چنان كه مولي علي7 فرمود: «الْحَاجُّ وَ الْمُعْتَمِرُ وَفْدُاللهِ وَ حَقٌّ عَلَي اللهِ تَعَالَي أَنْ يُكْرِمَ وَفْدَهُ وَ يَحْبُوَهُ بِالْمَغْفِرَةِ». بحارالانوار، ج96، ص8

58 .  حج : 26

59 .  الميزان، ج14، ص368

60 .  المنار، ج1، ص466

61 .  {وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ} ـ ثم محلّها الي البيت العتيق،حج29 و 33

62 .  جرعهاي از بيكران زمزم، ص58

63 .  آل عمران :  97

64 .  تذكر دو مطلب خالي از فايده نميباشند:  الف) مراد از آيه  امر خارق العاده نيست چون كه معناي آيه، نه در لغت و نه در استعمال قرآن، منحصر در اين معني نميباشد؛ بلكه مراد علامت و نشانهاي است كه دلالت بر خداوند و صفات او داشته باشد. ب) در مقام ابراهيم7 از جهت ادبي چهار احتمال داده شده است ـ خبر براي مبتدا محذوف ( احدها مقام ابراهيم7) ـ مبتدا براي خبر محذوف (منها مقام ابراهيم7) ـ بدل بعضي از كل يا عطف بيان، روح المعاني، ج4، ص5

65 .  نحل : 120

66 .  روح المعاني، ج4، ص5 و 6

67 .  روح المعاني، ج4، ص 5و6

68 .  تفسير كبير، ج8 ، ص160

69 .  عنكبوت : 67

70 .  تفسير كبير، ج8 ، ص160

71 .  مخترالميزان، ج3، ص352؛ مختر رشيد رضا در: المنار، ج7، ص8 ؛ روح المعاني، ج4، ص6؛ تفسير كبير، ج8 ، ص160به عنوان قولي ذكر شده است.

72 .  فيض كاشاني، صافي، ج1، ص358 ؛ نور الثقلين، ج1، ص367

73 .  الميزان، ج3، ص356

74 .  تفسير كبير، ج8 ، ص160

75 .  حج در كلام و پيام امام خميني، ص13

76 .  {رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ}.

77 .  ربنا تقبل منا... بقره : 127

78 .  آل عمران: 97

79 .  بقره: 125

80 .  الامن، طمأنية النفس و زوال الخوف. مفردات راغب

81 .  وصف به للمبالغه: روح المعاني، ج1، ص387

82 .  صافي، ج1، ص360؛ نورالثقلين، ج1، ص369

83 . صافي، ج1، ص360، نورالثقلين، ج1، ص369

84 .  ابراهيم، آيات.35 تا 41

85 .  {وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا}.

86 .  {وَ اجْنُبْني‏ وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الأَصْنامَ}.

87 .  قصص: 57

88 .  عنكبوت: 67

89 .  ابراهيم:  30 تا 38

90 .  عنكوبت: 68

91 .  بقره: 125

92 .  «اذكر يا أيّها الرسول أو اذكر يا أيّها الناس».

93 .  روج المعاني، ج1، ص178

94 .  تفسير فرقان، ج1و 2، ص137

95 .  بقره : 197

96 .  توبه :  36

97 .  بقره : 189

98 .  كقوله تعالي: {وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ}، يونس، آية 5 و كقوله: {فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ }، اسراء : 12

99 .  مجمع البيان و تفسير كبير ذيل آيه

100 .  تفسير كبير، ج5، ص139

 


| شناسه مطلب: 83574