سعی هاجر؛ تلاش و حرکت ماندگار
میقات حج - سال هفدهم - شماره شصت و هشت - تابستان 1388 سعی هاجر تلاش وحرکت ماندگار محمدمهدی الآصفی 1 پیشینة «سعی» سعی، نماد داستان هاجر و اسماعیل علیهما السلام است. حضرت ابراهیم علیه السلام اسماعیل را همراه هاجر درون درّهای بیکِ
ميقات حج - سال هفدهم - شماره شصت و هشت - تابستان 1388
سعي هاجر
تلاش وحركت ماندگار
محمدمهدي الآصفي
1
پيشينة «سعي»
سعي، نماد داستان هاجر و اسماعيل عليهما السلام است. حضرت ابراهيم عليه السلام اسماعيل را همراه هاجر درون درّهاي بيكِشت و آب گذاشت و براي آنان مقداري آب و غذا تدارك ديد. آنگاه كه آذوقة اندك آنان پايان يافت، اسماعيل تشنه شد. مادرش هاجر ترسيد كه فرزندش از تشنگي بميرد. از اينرو، براي تهية آب، از صفا به مروه رفت و از مروه به صفا آمد و ميان اين دو كوه، به سعي پرداخت. مادر به افق دور مينگريست و در تكاپوي آب بود. در شوط هفتم بود كه نگاهش به نقطهاي دور افتاد. همانجا كه امروزه چاه زمزمش خوانند. او ديد كه آب از زير پاي اسماعيل ميجوشد!
آري، سعي هاجر نتيجه داد و او با يافتنِ آب، فرزندش را سيراب كرد و پس از آن، براي هدر نرفتن آب، پيرامون آن را بست و در اين هنگام بود كه ميگفت: زم زم. 2
خداوند داستان سعي اين بانوي صالح را در تاريخ ثبت كرد و آنرا از مناسك حج قرار داد؛ سعيِ مادري صالح كه براي يافتن آب و نجات جان فرزند شيرخوارش انجام گرفت.
معناي سعي
سعي، همان حركت و تلاش بشر براي به دست آوردن روزي در اين دنيا و رضايت و رحمت پروردگار در آخرت است. سعي هاجر نيز تلاشي است از اين دست. همچنين است سعي بيمار براي درمان، آنگاه كه نزد پزشك ميرود. سعي دانشآموز براي فراگيري دانش از آموزگار. سعي كارگر در كارگاه، سعي كشاورز در مزرعه و سعي بازرگان در بازار و بالأخره تلاش انسان براي به دست آوردن رضايت خدا و رحمت او در آخرت از اينگونه تلاشها است. خداوند در قرآن ميفرمايد: (وَ مَنْ أَرادَ الآخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً) .3
خلاصه اينكه «سعي» به معناي هرگونه حركت هدفمندي است كه انسان براي تأمين نيازهاي خويش انجام ميدهد. ممكن است اين نيازها دنيوي باشد يا اخروي. آدمي در دنيا نيازهاي فراواني دارد؛ نياز به تأمين روزي، ثبات، آرامش، امنيت، كرامت و... روشن است كه برآورده كردن نيازهاي غريزي و شهواني از نيازهاي انسان در دنيا هستند.
تأمين اين نيازها گاهي از راه حلال است و گاه از راه حرام؛ خداوند مي فرمايد: (إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّي)4 اين آية كريمه، به گوناگونيِ تلاشهاي انسان در دنيا و وجود تلاشهاي حلال و حرام و درست و باطل اشاره دارد.
درس هايي از سعي مادر اسماعيل عليهما السلام
در درّة خشك
داستان حضرت ابراهيم عليه السلام سه صحنه دارد و اينها سه درس را به ما آموزد:
تلاش هاجر در درّة خشك و بيكشت، نخستين صحنة داستان هجرت ابراهيم عليه السلام به همراه هاجر و اسماعيل به حجاز است؛ درهاي خالي از سكنه و بدون آباداني و نقطهاي كه اكنون خانة خدا قرار دارد. هر سه فصل اين داستان از شگفتيهاي توحيد به شمار ميرود.
قهرمان صحنة اول اين داستان، حضرت ابراهيم عليه السلام است. ايشان به همراه همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل عليهم السلام به درهاي خشك مهاجرت كرد و آنها را در اين سرزمين تنها گذاشت. جايي كه در آن نه آب هست و نه آباداني. نه پرندهاي و نه انساني. هر دوي آنها را به خدا سپرد و رفت.
قهرمان صحنة دوم، هاجر، مادر حضرت اسماعيل عليه السلام است كه اين مهاجرت را مي پذيرد. چون خداوند به همسرش فرمان داده است. او با تمام شدن آب و چيره شدن تشنگي بر فرزندش اسماعيل، براي يافتنآب ميان دو كوه سعي ميكند تا اينكه خداوند سعي ودعايش را پاسخ ميدهد و چشمهاي در زير پاي فرزندش اسماعيل ميجوشد.
قهرمان صحنه سوم، حضرت اسماعيل عليه السلام است. آنگاه كه جواني برومند بود، پدرش نزد او آمد و دستور خداوند را كه ذبح فرزند به دست خودش بود، به اسماعيل خبر داد. قرآن اين صحنه را چنين ترسيم مي كند: (فَلَّما بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَري قالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ * وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْرَاهيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ ).5
هر يك از صحنههاي سه گانة اين داستان، درسهاي توحيدي بزرگي را در بر دارند. در اينجا به طور خلاصه اين درس ها را مرور ميكنيم:
درس اول: توكّل و اعتماد به خدا
حضرت ابراهيم عليه السلام به دستور خداوند به همراه همسرش هاجر(مادر اسماعيل) به اين درة خشك آمد. در تفسير علي ابن ابراهيم قمي آمده است: «... حضرت ابراهيم به هر نقطة خرّم و داراي كشت و درخت و نخل ميرسيد، به جبرئيل ميگفت: اينجا بمانيم؟ جبرئيل پاسخ ميداد : در ا ينجا نميمانيم، حركت كن. تا اينكه به مكه رسيدند. آنگاه كه در اين مكان فرود آمدند، يك درخت وجود داشت و هاجر ردايي را به درخت بست تا در ساية آن باشند. وقتي ابراهيم آنان را مستقر كرد و آهنگ رفتن به سوي ساره را داشت، هاجر به وي گفت: اي ابراهيم، چرا ما را در جايي كه نه آب و كشتي هست و نه همدم، رها ميكني؟! ابراهيم پاسخ داد: همانا خداوند است كه به من فرمان داد شما را در اين نقطه بگذارم. پس از اين سخن حركت كرد... وقتي كه به «كراء» ـ كوهي در طوي ـ رسيد، ابراهيم رو به سوي آنان كرد و گفت: پروردگارا! من [يكي از] فرزندانم را در درّهاي بيكشت، نزد خانة محترم تو سكونت دادم. پروردگارا! تا نماز را به پا دارند. پس دلهاي برخي از مردم را به سوي آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزي ده، باشد كه سپاسگزاري كنند.6 آنگاه به حركت خود ادامه داد و هاجر در اين مكان ماند.»7 اين بود درس نخست اين داستان كه ابراهيم عليه السلام با اعتماد كامل به خداوند، فرمانبرداري از وي و توكل به او، همسر و فرزندش اسماعيل را در اين درّة خشك رها ميكند و به دستور خداوند از كنارشان مي رود و آنان را به خدا ميسپارد. با اعتماد و توكل خدا از آنها جدا ميشود و تنها از خداوند ميخواهد از آنان مراقبت كند و از محصولات مورد نيازشان روزي دهد.
درس دوم: سعي و كوشش
درس ديگري كه از حركت هاجر، مادر اسماعيل ميآموزيم، مطلبي است كه در روايت آمده و آن را هشام از امام صادق عليه السلام اينگونه نقل ميكند: «هنگامي كه خورشيد بالا آمد، اسماعيل تشنه شد و آب خواست. هاجر در اين درّه سعي كرد و كوشيد و فرياد برآورد: آيا همدم و مونسي هست؟ وي از اسماعيل دور شد و بر بالاي صفا رفت. از آنجا [به درّه نگريست و] سرابي ديد. گمان كرد كه آب است. پس به درون درّه آمد و سعي كرد... اين كار هفت مرتبه تكرار شد. در دور هفتم از تلاش خود، وقتي بالاي مروه بود، به اسماعيل نگريست. آب در زير پاهاي اسماعيل ديد. در اين هنگام بود كه نزد فرزندش بازگشت.»8
اين آموزش تلاش و سعي است. مادر اسماعيل از جستجوي آب در اين درّة خشك و بي كشت نااميد نشد. از تلاش و سعي هفت بارة خود، از صفا به مروه و به عكس نيز خسته نشد، تا اينكه خداوند در اين درّة بيكشت به آنها آب ارزاني داشت.
درس سوم: تسليم شدن، فرمانبرداري و تحمّل و صبر در فرمانبرداري
درس سوم را از اسماعيل، فرزند هاجر بايد آموخت. ابراهيم عليه السلام كه در كودكي او را همراه مادرش در اين درّة خشك، بيآب و غذا و همدم رها ساخته، روزي نزد آنان بازگشت. آن هنگام اسماعيل جوان برومندي شده بود و همراه ديگر جوانان به چراي گوسفندان ميپرداخت. اشك شوق از ديدگان پدر پير سرازير و قلبش از زيبايي فرزند لبريز شد... در اين هنگام فرمان پروردگار را ياد آورد و خطاب به اسماعيل گفت:
«اي پسركم، در خواب ديدهام كه تو را ذبح ميكنم. بنگر كه چه ميانديشي؟!»
اسماعيل تسليم فرمان خدا ميشود و به پدر ميگويد: (يَا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ، سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرينَ) ؛ «اي پدر، به هر چه مأمور شدهاي عمل كن، اگر خدا بخواهد، مرا از شكيبايان خواهي يافت.»
چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشاني افكند، ما ندايش داديم: اي ابراهيم، خوابت را به حقيقت پيوستي. و ما نيكوكاران را چنين پاداش ميدهيم.»9
پس درسهاي سهگانة توحيدي از حضرت ابراهيم، اسماعيل و مادرش عليهم السلام عبارتاند از:
«توكّل و اعتماد به خداوند»، «تلاش براي به دست آوردن روزي» و «تسليم در برابر فرمان خدا و صبر و بردباري در اين راه» حال كدام يك از اين سه درس را ميتوان بر ديگري ترجيح داد؟ آيا موضع پدر را بايد برتر شمرد كه همسر و فرزندش را در سرزمين بي كشت وآب و بدون غذا و همدم رها ميكند و سپس مأمور به بريدن سر فرزند ميشود؟ يا موضع مادر را كه در درّهاي براي يافتن آب و نجات فرزند از تشنگي، به كوشش و تلاش ميپردازد؟ و يا موضع اسماعيل را، كه در برابر فرمان خدا تسليم ميشود و ميپذيرد كه به دست پدر ذبح شود و به پدر اطمينان ميدهد كه: «مرا از شكيبايان خواهي يافت!»
به ظاهر موضع اسماعيل والاتر و برتر از اقدام پدر و مادر است، هرچند نميتوان بهطور قطع و يقين، يكي را بر ديگري برتر شمرد، البته مسلّم است كه همة آنها، درسهايي بزرگ وتوحيدياند.
هفت درس از سعي مادر اسماعيل:
در اين نوشتار، تنها به درسي ميپردازيم كه از «سعي» ميتوان گرفت؛ و آن برگرفته از داستان هاجر، مادر اسماعيل است.
خداوند اراده كرد سعي هاجر را در يكي از بزرگترين فريضههاي اسلامي؛ يعني مناسك حج قرار دهد. اينجا است كه به حجگزاران دستور مي دهد: ميان كوههاي صفا و مروه، پاي در جاي پاي مادر اسماعيل بگذارند و همچون او به سعي بپردازند تا يادمان سعي هاجر در مسعي، براي آيندگان ماندگار گردد.
سعي هاجر در آن روزگار، در كنار خانة خدا، در بردارندة درسهاي توحيدي و سلوك الهي است. اكنون در حد و اندازة اين نوشتار، به بيان برخي از اين درسها خواهيم پرداخت:
1. سعي، يكي از منازل رحمت الهي
همانا رحمت پروردگار در هر زمان و مكان، بر انسان ها فرود ميآيد و هيچ زمان يا مكاني نيست كه در آنجا رحمت خدا نباشد، اما رحمت پروردگار فرودگاههايي دارد كه از آنها به «منازل رحمت» ياد ميشود. گرچه رحمت خدا در هر جا و هر زمان وجود دارد، اما در منازل رحمت، بدون حساب فرود ميآيد. كسيكه خواهان رحمت خدا است، بايد آن را در اين منازل بيابد. بندگان آگاه و عارف، منازل رحمت را ميشناسند؛ همانگونه كه مردم بر خانه و فرزند خويش شناخت دارند. چنين بندگاني، منازل رحمت را رصد كرده و در آن به دنبال رحمت الهي هستند.
برخي از منازل زمانيِ رحمت، عبارتاند از: شب جمعه، شب نيمة ماه شعبان، روز عرفه، شب قدر، ماههاي رمضان، رجب و شعبان. دربارة ماه رجب روايت شده كه در اين ماه، رحمت خداوند بسيار فرود ميآيد. به همين دليل رجب را «رجب الأَصَبّ» مينامند.
از منازل مكاني رحمت مي توان به: بيتالله الحرام، مسجد رسول الله، مسجد الأقصي، حرم امام حسين عليه السلام و ديگر مساجد اشاره كرد.
همچنين ميتوان «دل شكستگي، گريه و خشوع» را از منازل روحي فرود رحمت الهي نام برد؛ چون اين حالتهاي روحاني، به رحمت خداوند نزديكترند. در اين حالتها، دعاي انسان اجابت مي شود. در متون ديني آمده است: خداوند در دل هاي شكسته جاي دارد. دعا و تقوي نيز از منازل رحمت خدايند.
«سعي» نيز از منازل رحمت است. كسيكه روزي ميخواهد بايد در بازار به سعي و تلاش بپردازد. كسيكه دانش ميخواهد بايد در مدرسه به دنبال آن تلاش كند. كسيكه درمان مي خواهد بايد به سراغ پزشك رود و... .
پس اگر انسان براي روزي نكوشد و از خانه بيرون نرود، روزي به دستش نيايد و اگر براي به دست آوردن دانش به مدرسه و دانشگاه نرود، دانش فرا نميگيرد.
مادر اسماعيل ميان درهاي بود بيآب و علف كه در آن، نه آبي يافت ميشد و نه انساني. اما آنگاه كه ديد جان يگانهاش، اسماعيل در خطر است، براي يافتن آب كوشيد و هفت بار فاصلة ميان دو كوه صفا و مروه را درنورديد. در اين راه نه خستگي ديد و نه سستي به خود راه داد. وقتي از سعي و كوشش نوميد نشد، خداوند آب را روزي او گردانيد.
2. روزي نزد خدا است
گرچه كليدِ روزي، سعي و تلاش است، اما روزي دهنده خداست و انسان بايد به اين دو حقيقت آگاه باشد. ممكن است خداوند از بندهاش كوشش بخواهد و روزياش را در غير كوشش قرار دهد تا بندهاش با پيمودن مسير تلاش، تكامل يابد. همچنين ميخواهد اعتماد بندگان به روزي دهندگي خدا از بين نرود و انسانها بدانند كه خداوند روزي دهنده است.
پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم در مكه به مدتي طولاني، اسلام را تبليغ كرد. قريش را به دين خدا فراخواند. خود و يارانش از قريش ناملايمتهاي فراوان تحمل كردند. تا آنجا كه خودش به طائف رفت و اصحاب را به حبشه فرستاد. اما هنگاميكه خداوند اراده كرد اسلام گسترش يابد، گشايش را در يثرب(مدينه) قرار داد. گشايش اين دين نه در مكه بود، نه طائف و نه حبشه، بلكه فتح اوّل در يثرب رخ داد.
هاجر نيز در اين درّة خشك براي جستن آب هفت مرتبه سعي كرد؛ از صفا به مروه و از مروه به صفا. اما خداوند روزي او و فرزندش را در مسعي و ميان صفا و مروه قرار نداد، بلكه اين روزي در كنار درّه و نزديك خانة خدا به او داده شد.
او وظيفه داشت براي آب سعي كند، اما خداوند آب را از زير پاي فرزندش جوشانيد. هاجر بايد ميكوشيد و در همين حال بايد ميدانست كه سعي از ضرورت هاي زندگي انسان در دو ساحت «تشريع» و «تكوين» است. انسان نميتواند از آن بينياز باشد و نميتوان دين را بدون سعي داشت. البته با تأسف بايد گفت: سعي در زندگي انسان عاملي است گمراه كننده و آدمي را از خدا دور ميكند؛ پس براي اينكه سعي و تلاش به عاملي براي گمراه سازي بدل نشود، خداوند گاه، روزي بندگانش را در مسيري غير از تلاش انسانها قرار داد. در سعي هاجر و رسيدنش به روزي نيز چنين شد.
3. توحيد در سعي
سعي آدمي، براي چند چيز است؛ گاه براي دنيا است و گاه براي آخرت. انسانها گاه براي معاش ميكوشند، گاه براي معاد. ممكن است انساني در بازار كسب كند، به پيشة بازرگاني بپردازد و ازدواج كند. همچنين ممكن است نماز بگزارد، روزه بگيرد، خدا را ياد كند و حج انجام دهد. همة اينها «سعي» است.
آيا سمت و سوي انسان در نماز، روزه و حج، خدا است ولي در ازدواج، تلاش در بازار و بازرگاني، براي خويشتن است و توجه و مقصدش در روابط اجتماعي ديگران ميباشند؟
چندگانگي سمت و سو، براي بسياري شناخته شده است. اين وضعيت موجب انحراف انسان ها از توحيد ميشود. اما در برابر، حالت «يگانگي مقصد» وجود دارد. همان كه پدرمان ابراهيم عليه السلام از آن
ياد كرد: (إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ حَنيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ).10
بر پاية يگانگي مقصد، انسان در هر حالتي كه باشد؛ چه در مسجد، چه در بازار، خانه، مزرعه، جنگ يا صلح و در سختي و آساني ـ سمت و سويش خداوند است و بس.
برخي از انسانها به هنگام سختي و دشواري، متوجه خدا ميشوند. اما در روزهاي خوشي و عافيت، روي به خود و دنيايشان ميكنند.
برخي ديگر در مسجد به خدا روي ميكنند، اما آنگاه كه به بازار ميروند، دنياي خويش را مقصد خود مي سازند. توحيد آدمي، زماني كامل ميشود كه در شادي و غم، سختي وآساني، مسجد و بازار و... سمت و سويش خدا باشد و بس.11
4. تلاش و سخن پاك
حركت انسان بهسوي خدا، «سعي» است و «سخن پاكيزه». خداوند در قرآنكريم به اين حقيقت اشاره ميكند:( إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ)12 هدف تقرّب جويي به خداوند، اخلاص، خشوع، تضرّع، دوستي و دشمني، حبّ و بغض و ... سخنهاي پاكيزهاي هستند كه به سوي خداوند بالا ميروند.
چيزي كه به سوي خداوند بالا رود، سخن پاكيزه است. اما آنچه كه سخن پاكيزه را بالا ميبرد، عمل صالح، يعني همان «سعي» است.
بنابر اين، نميتوان تلاش را از سخن پاكيزه جدا كرد. زيرا تلاش و سعي، بدون سخن پاكيزه، بي ارزش است و هرگز به سوي خدا بالا نميرود؛ همچنانكه جدا كردن سخن پاكيزه از عمل صالح (سعي) درست نيست، چون در اين صورت سخن پاكيزه در زمين ميماند و به سوي خدا نميرود، براي اينكه عمل صالح سخن پاكيزه را بالا ميبرد؛ (وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ).
نميدانم درآن حالكه تشنگي داشت اسماعيل را تلف ميكرد و هاجر جز رحمت خداوند براي برون رفت از اين وضعيت چيزي نمي شناخت و در درّه اي خشك و بيآب، از صفا به مروه و بهعكس به دنبال آب ميدويد، چه دعا و استغاثهاي ميكرد و در دلش چه ميگذشت؟ نمي دانم چه دعا و تضرعي به سوي خدا داشت... اما روشن پاسخ خداوند به دعا و استغاثه و سعي هاجر سريعتر بود و آب را در زير پاهاي اسماعيل جوشانيد. هاجر پس از مستجاب شدن دعايش و از سوي ديگر با ديدن روشني آب در زير پاي فرزند، چشمانش روشن شد و به سوي اسماعيل بازگشت.
از يك سو ديدگان هاجر به آب گوارا و سرد روشن شد و از سوي ديگر عقل و دلش گواهي داد كه خداوند دعايش را اجابت كرده و او را ياري داده است. اما بيترديد ديدگان هاجر از ياري خداوند و پاسخ خداي بلندمرتبه به خواستهاش روشن تر شد. براي بانويي آگاه و عارف؛ مانند هاجر، چه چيزي روشني بخشتر از اينكه خداوند در آن درّة خشك صدايش را بشنود و دعايش را اجابت نمايد؟ در آن درهاي كه هيچ كس جز خداوند صدايش را نشنيد و هيچ كس تلاش و كوشش فراوان او براي يافتن آب را نميديد... اما خداوند او را ديد، صدايش را شنيد و به او رحم كرد و دعايش را پذيرفت و گوارايي اجابت دعا را به وي چشانيد.
اي مادر ما، هاجر! خداوند تو را بيامرزد! تو در آن درّة خشك نه بستگاني داشتي و نه آب و غذايي. كسي نبود صدايت را بشنود و تو را ببيند... اما در اين وادي خدا را يافتي. به راستي كه چه از دست دادي و چه به دست آوردي؟ آري، به گفتة امام سجاد عليه السلام : «[خداوندا !] كسي كه تو را يافت چه چيزي را از دست داد؟!»
اي هاجر، چيزي را كه از دست دادي بسيار اندك بود وآنچه بهدست آوردي، بسيار ارزشمند. اميدواريم كه فرزندانت، در اين دنيا، به مقداري از آنچه در آن درّة خشك دست يافتي، دست يابند.
5. مبارك بودن سعي
سعي خالصانه، صادقانه و خيرخواهانه، از منازل رحمت الهي است. خداوند رحمت و بركات خود را پيوسته بر اين منزل فرود ميآورد و از چشمهاي كه در زير پاهاي اسماعيل جوشيد، براي زائران خانة خود آبي با بركت و چشمهاي گوارا قرار داد. اين چشمه و مبارك بودن آب آن، از زمان ابراهيم تاكنون همچنان ادامه يافته است؛ بهطوريكه حاجيان ازآن مينوشند و بهآن تبرك مي جويند...
از پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم روايت شده: «اگر آب زمزم به بيماري داده شود. شفا خواهد يافت. اگر به گرسنهاي داده شود، سير خواهد شد و اگر براي حاجتي بنوشد، خداوند آن حاجت را برآورده مي سازد.»13
مردم در گذشته از اين آب مينوشيدند تا خداوند دانش و معرفت را به آنها عطا كند.14 مردم تا به امروز همچنان از اين آب طلب شفا ميكنند و به آن تبرك ميجويند. چاه زمزم ميليون ها حاجي و عمره گزار را كه به سوي خدا ميآيند، همچنان سيراب مي كند.
اما آنگاه كه سعي، از نيت پاك، اخلاص و سخن پاكيزه جدا شود، به تنهايي نميتواند اين بركتهاي بزرگ را به همراه داشته باشد. اين بركت ها از سوي خداست، نه ساخته و پرداختة انسان. انسان نميتواند با سعي و كوشش خود آفرينندة اين بركت ها باشد. خداوند در جايي كه سعي را در كنار اخلاص و صداقت مي بيند، بركت و رحمت خود را فرو مي فرستد. سعي و تلاش بدون صداقت و اخلاص عقيم است. پس هرگاه اين دو ويژگي (صداقت و اخلاص) همراه (سعي) شد، مبارك مي شود. صداقت و اخلاص دو واژة پاكيزهاي هستند كه براي سعي انسان بركت ميآورند. بركت يك كار، به اندازة آن كار نيست. خداوند در مدينه مسجدي را بر پاية تقوا و پرهيزكاري بنا كرد. هرچند اين مسجد با گل و تنة درخت خرما و... ساخته شد، اما از همان زمان تا به امروز براي مسلمانان سرچشمة خير و بركت هاي فراوان بوده و هست. پادشاهان و سلاطين مسجدهاي بزرگي ساخته و براي آن هزينههاي گزاف پرداختهاند، اما از آنها جز ويرانههايي برجاي نمانده است. آيا مسجد عباسيها در سامرا را ديدهاي؟ آيا... ؟
6. تكريم
انسانهاي زيادي در زندگي خود تلاشها كردهاند، اما خداوند سعي اين بانوي صالح در درّة خشك و بيكشت را بر ميگزيند و آن را از مناسك حج قرار ميدهد. اين سعي چقدر ارزشمند است كه خداوند آنرا برجسته ميكند و از مناسك حج قرار ميشمارد؟
هر چند ما ارزش اين سعي را نميدانيم، اما آگاهيم كه برگزيدنهاي الهي، بر پاية سنتها، قواعد و محاسبه است. ما از اين سنت ها و... جز اندك، چيزي نميدانيم.
هاجركنيز بود، امّ ولدِ ابراهيم. در ارزشگذاريهاي رايج، چنين بانويي جايگاهي ندارد. سعي و تلاش او نيز در برتري دادنها و امتياز بنديها، در اولويت نيست، اما خداوند براي اين سعي حساب ديگري قرار داد. ارزشگذاريهاي خداوند با انسانها تفاوت دارد، به همين دليل خداوند اين كنيز را تكريم ميكند و سعي وي را بخشي از مناسك حج و عمره قرار مي دهد. خداوند به پيامبران و اولياي خود فرمان ميدهد راه اين بانوي صالح و شايسته را بروند و پاي خود را در ميان دو كوه صفا و مروه بر جاي پاي هاجر بگذارند.
اين همه تكريم براي زني است كه خداوند هزاران سال پيش، او را در اين درّة بيكشت آزمود. اين بانو در درة بيكشت براي يافتن آب از صفا به مروه رفت و از مروه به صفا بازگشت. در اين تلاش خود، به حكم خداوند راضي بود و او را ميخواند و از او كمك ميخواست. هرچند كسي سعي او را نديد، اما خداوند ناظر آن بود و دعايش را مستجاب كرد. خداوند اين زن صالح را گرامي داشت و با قرار دادن سعي ميان صفا و مروه در مناسك حج، تلاش وي را ماندگار كرد تا به مردم بياموزد كه معيارهاي ارزشگذاري وبرتري دادنها نزد خداوند بهگونة ديگري است. معيارهاي خداوند باآنچه در ميان مردم معيار ارزشگذاري است، تفاوت دارد؛ چه بسا كاري از نگاه بشر بيارزش باشد اما خداوند آنرا بالا ببرد. چه بسا كه كاري از نگاه مردم بسيار بزرگ باشد اما خداوند آن را ناچيز بشمارد.
7. نا اميد نشدن
نا اميد نشدن هاجر در درّهاي خشك و بيكشت شگفت آور است. خستگي توان او براي تلاش و سعي را از بين نبرد. اميد به تهية آب از دل او بيرون نرفت.
در روايت آمده است: هاجر در درّة بيآب و علف با صداي بلند درخواست كمك كرد، اما كسي به او پاسخ نداد. وي براي يافتن آب، هفت بار ميان صفا و مروه به سعي پرداخت، اما نوميدي به دل او راه نيافت و خستگي او را از اين راه بازنداشت. سرانجام در هفتمين دور از سعياش، درست زماني كه بالاي كوه مروه بود، آب را ديد كه در زير پاي فرزند دلبندش در نزديكي كعبه ميجوشد.
اگر رابطة هاجر با خداوند قطع بود، نميتوانست اين پايداري را از خود به نمايش بگذارد. به يقين نا اميدي و خستگي او را از پاي در ميآورد. آري، ايمان به خداوند، اطمينان به رحمت الهي و اميد فراوان به ياري خدا موجب ميشود كه روح مقاومت، پايداري و ثابت قدمي در انسان دميده شود.
توكّلِ بالا و زياد هاجر به خداوند شگفتآور است! چون پس از جدا شدن ابراهيم از او و فرزندش اسماعيل، هاجر پذيرفت كه همراه كودكش در آن درّه بمانند. همچنين اميد اين زن به رحمت خداوند شگفتآور است؛ چون در سعي و تلاش خود نا اميد نشد تا اينكه ديد در كنار خانة خدا ، آب از زير پاهاي اسماعيل ميجوشد!
اين قدرت، مقاومت، پايداري و ثبات، تنها زماني به دست ميآيدكه انسان به خداوند ايمان داشته باشد. در جهان هستي، عاملي چون ايمان به خدا سراغ نداريم كه بتواند اين توان، پايداري و مقاومت را به انسان بدهد.
فلسفة سعي:
سعي، شرط به دست آوردن روزي است. آدمي به چيزي دست نمييابد جز با سعي و كوشش از راه وسيله و اسبابش.
پس هر چيزي را بايد با وسيله و از راه اسبابش به دست آورد. انسان مريض شفاي خود را از راه پزشك و دارو به دست ميآورد؛ همچنانكه طالب روزي، با كار و تلاش به روزي ميرسد. دانش آموز با رفتن به مدرسه كسب دانش ميكند و... آخرت را هم بايد تنها با سعي در اين دنيا كسب كرد و اين يكي از سنتهاي ثابت خداوند در دنيا است.
اما درآخرت چنين نيست؛ انسان در بهشت بدون سعي به هرآنچه بخواهد، ميرسد؛ چون ميوهها در بهشت در دسترس است؛ «قُطُوفُهَا دانِيَة »15. قرآنكريم بهشت را اينگونه توصيف ميكند:
ـ (وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ).16
«و هر چه دلتان بخواهد، در بهشت براي شما فراهم است و هر چه در آن جا خواستار باشيد خواهيد داشت.»
ـ (...وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ).17 «...و ميوه از هر چه اختيار كنند.»
پس در دنيا بايد تلاش كرد؛ هم براي دنيا، هم براي آخرت. شايد كسي بپرسد:
چرا دنيا خانة تلاش است، آيا تنها با كوشش ميتوان به رزق و روزي رسيد؟
در پاسخ چنين پرسشي ميتوان گفت: پلههاي ترقّي و تكامل انسان در اين دنيا، تنها در ابتلا و سختي است و انسان در دنيا و آخرت به كمال نميرسد جز با «ابتلا» و ابتلا تنها با گذر از شهوتها، فتنهها و امور فريبندة دنيايي محقّق ميشود. بديهي است عبور از اينگونه امور، آدمي را به كمال مي رساند و سقوط در شهوت و فتنهها او را از مسير كمال منحرف ميسازد.
با عبور از اين راه و از ميان شهوتهاي نفساني و نيز با پشت سرگذاشتن فتنهها و امور فريبندة دنيايي است كه انسانها به تكامل ميرسند. اگر كسي در اين مسير گرفتار هواي نفس، فتنهها و امور فريبنده شود، گرفتار سقوط و بازماندن از مسير تكامل خواهد شد.
چنين آزمايشي از فرشتگان و نيز حيوانات خواسته نشده و به همين دليل است كه اگر انساني اين مسير را بدون لغزش بپيمايد و از ميان شهوتها و فتنهها به سلامت عبور كند، والاتر از فرشتگان است. اما در صورت لغزش گامهاي او در اين صراط، از حيوان نيز پستتر ميشود. خداوند سقوط كنندگان در اين عبور را از چارپايان گمراه تر ميداند: (أُولئِكَ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ...)18در سورة فرقان نيز مي فرمايد:( إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً).19
پس، اگر انسان در خانه يا غاري انزوا پيشه كند و مشغول عبادت شود، در متن جامعه نباشد و با مردم زندگي نكند، با فريبندهها وفتنهها روبهرو نشود و غريزههاي وانهادة خدا در او، با عوامل تحريك كننده روبهرو نشوند، او هرگز به كمال انساني نرسد. به همين دليل خداوند سعي را شرط روزي در اين دنيا قرار داد؛ چرا كه تكامل انسان تنها از راه سعي به دست ميآيد. اگر سعي نباشد، انسان به جاي رسيدن به كمال، سقوط ميكند.
خداوند همة سببهاي لازم براي عبور بدون لغزش را فراهم كرده و عقل را ابزار هدايت باطني و پيامبران را ابزار هدايت بيروني قرار داده است. به انسان اختيار داد تا راه هدايت را برگزيند يا راه گمراهي را. در قرآن كريم اين حقيقت بيان شده است: (إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً)20در سورة عبس فرمود: ( ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ).21
سعي، از منازل رحمت خداوند
خداوند متعال، براي رحمتش منازل وجايگاههايي را مشخص كرده است. پس براي رسيدن به رحمت پروردگار، بايد به سراغ اين منازل رفت و رسيدن به رحمت خدا كليدهايي داردكه طالب رحمت بايد آنها را در اختيار داشته باشد و از ابواب و درهاي رحمت به منازل رحمت راه يابد. اين موضوع يكي از دروازههاي معرفت است و به دليل گسترده بودنش، به آن نمي پردازيم و وارد بحث «سعي» ميشويم كه آن، از بزرگترين منازل رحمت خداوندي است.
بيگمان، روزي دهنده خدا است، اما ـ همانگونه كه گذشت ـ سعي از درهاي به دست آوردن روزي و رحمت الهي است. پس كسي كه روزي بخواهد بايد به بازار رود و كسي كه به دنبال درمان مريضياش باشد بايد خود را به پزشك نشان دهد. جوياي دانش نيز بايد پاي درس استاد و معلم بنشيند و در مدرسه و دانشگاه حضور يابد و آن كه خواهان پيروزي بر دشمن است، بايد در خود آمادگي ايجاد كند و براي اين پيروزي طرح و برنامه بريزد.
اما بايد به اين حقيقت توجه داشته باشد كه روزي دهنده خدا است؛ همانگونه كه شفا دهنده خداست و دانش و پيروزي را خدا مي دهد. در اين ميان، بازار، پزشك، مدرسه، برنامهريزي و آماده شدن براي جنگ، كليدهايي هستند براي دستيابي به روزي، شفا، دانش، پيروزي و...
همچنين كليد آمرزش، بهشت و نعمتهاي آن، «سعي» است. كسي بدون سعي، به خواستههاي دنيايي و آخرتي دست نمييابد. اين از سنتهاي تغييرناپذير الهي است كه كليد رحمت خويش در دنيا و آخرت را «سعي» قرار داد.
اين كلام خدا استكه انسان بيتلاش وسعي بههيچ يك از روزيها نميرسد؛
(وَ أَنْ لَيْسَ لِلإِنْسانِ إِلاَّ مَا سَعَي).22
پي نوشت ها:
1. در حقيقت، «صفا» و «مروه» از شعائر خداست [كه يادآور اوست] پس هر كه خانه [خدا] را حج كند، يا عمره گزارد، بر او گناهي نيست كه ميان آن دو، سعي به جاي آورد. و هر كه افزون بر فريضه، كار نيكي كند، خدا حقشناس و داناست.(بقره: 156)
2 . يعني گردآوري كن، جمع كن.
3 . و هر كس خواهان آخرت است و نهايت كوشش را براي آن بكند و مؤمن باشد، آنانند كه تلاش آنها مورد حقشناسي واقع خواهد شد.(اسراء: 19)
4 .كه همانا تلاش شما پراكنده است(الليل: 4)
5 . و وقتي با او به جايگاه «سَعْي» رسيد، گفت: «اي پسرك من! من در خواب [چنين] ميبينم كه تو را سر ميبُرَم، پس ببين چه به نظرت ميآيد؟» گفت: «اي پدر من! آنچه را مأموري بكن. انشاءالله مرا از شكيبايان خواهي يافت.»* پس وقتي هر دو، تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشاني بر خاك افكند، * او را ندا داديم كه اي ابراهيم!* رؤيا [ي خود] را حقيقت بخشيدي. ما نيكوكاران را چنين پاداش ميدهيم. »(صافات: 105ـ102)
6 . (رَّبَّنَا إِنيِ أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيرِْ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفِْدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيهِْمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون)(ابراهيم: 37)
7 . تفسير قمي، علي ابن ابراهيم قمي، ج1،ص60
8 . همان، ص61
9 . صافات: 105 ـ 102
10. من از روي اخلاص، پاكدلانه روي خود را به سوي كسي گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم(انعام:79)
11 . ممكن است اين حالت از «توحيد» باشد و ممكن است از «اخلاص». اگر وحدت مقصد به معناي آگاهي انسان به اين حقيقت باشد كه سرچشمه توان انسان براي كوشش خداوند است. يا اينكه در همه تلاش هاي انسان، سرچشمه روزي خداست، در اين صورت روزي، شفا، پيروزي، دانش، هدايت و ... همه از سوي خداوند خواهند بود و انسان روي خود را در هر حالت و هر امري به سوي خدا ميكند. اين بخشي از توحيد است. همچنين ممكن است وحدت مقصد انسان از اخلاص باشد. به اين معنا كه غايت بشر در هر ساحتي از عرصه هاي زنگي يك امر است و آن رضايت خداوند تبارك و تعالي. اين همان اخلاص ميباشد.
12 . از آن خداست. سخنان پاكيزه، به سوي او بالا ميرود و عمل صالح آن را بالا ميبرد. (فاطر: 10)
13 . تفسير الدر المنثور، ج3، ص221
14 . سفينه البحار، در ذيل ماده «زم»
15 . الحاقه : 23
16 . فصلت : 31
17 . واقعه : 20
18 . «آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند.» اعراف : 179
19 . «آنان جز مانند ستوران نيستند، بلكه گمراهترند.» فرقان : 44
20 . «ما راه را بدو نموديم يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار.» انسان : 3
21 . «سپس راه را بر او آسان گردانيد.» عبس : 20
22. و اينكه براي انسان جز حاصل تلاش او نيست.(حج:39)