میقات مسیر مدینه
میقات حج - سال هفدهم - شماره شصت و هشت - تابستان 1388 میقات مسیر مدینه سیدمرتضی موسوی شاهرودی برای یافتن پاسخ این پرسش که «میقاتِ» کسانی که از مدینه عازم مکه هستند همان مسجد (شجره) است یا منطقة ذو الحلیفه؟ لازم است در چند محور و موضوع بر
ميقات حج - سال هفدهم - شماره شصت و هشت - تابستان 1388
ميقات
مسير مدينه
سيدمرتضي موسوي شاهرودي
براي يافتن پاسخ اين پرسش كه «ميقاتِ» كساني كه از مدينه عازم مكه هستند همان مسجد (شجره) است يا منطقة ذو الحليفه؟ لازم است در چند محور و موضوع بررسي و پژوهش شود:
1. ميقات در عدد و لغت.
2. شناخت ذوالحليفه در تاريخ.
3. فتاواي مراجع عظام در اين موضوع.
4. روايات وارد شده در اين باب، كه مستند احكام فقهي مراجع است.
5 . رواياتيكه ميتوان با آنها ميقات را مشخص كرد.
6 . مستندات رأي صواب.
7 . قرائني كه رأي صواب را تأييد ميكند.
8 . قرائني كه از آنها ميتوان فهميد آراي ديگر غير قابل قبول است.
* ميقات در لغت
در اين بحث، به بررسي دو مطلب ميپردازيم: 1) معناي ميقات چيست؟ 2) ميقاتها چند جا است؟
ميقات چيست و كجا است؟
ميقات، جايي است كه زائر خانة خدا، پيش از ورود به حرم، در آن مُحرِم ميشود و بر هيچ مسلماني جايز نيست بدون احرام از آنجا بگذرد.
ميقات بهمعناي «وقت» و جمع آن «مواقيت» است.
آيا بهكار رفتن ميقات در چنين معنايي، حقيقت است يا مجاز و يا اينكه حقيقت متشرّعه است؟
دركتب لغت؛ مانند «مصباح المنير» و «نهاية ابن اثير» وقت به معناي مقداري از زمان آمده است:
«الوقتُ: مقدارٌ من الزَّمان وكلُّ شيء ما قَدَّرْتَ له حيناً فقد «وَقَّته» «تَوْقِيتاً» وكذلك ما «قَدَّرْتَ» له غايةً»
استعمال واژة «وقت» براي مكان، استعاره و مجاز است. از آنجا كه واژة «ميقات» مكرر و فراوان براي مكاني كه در آن مُحرم ميشوند، به كار رفت، سرانجام «حقيقت متشرّعه» گرديد. امروزه، از شنيدن لفظ «ميقات»، زمان و لحظة پوشش احرام به ذهن كسي خطور نميكند، بلكه همة افراد، از ميقات، مكان پوشش احرام و مُحرم شدن را ميفهمند. البته بعضي از لغت دانان؛ مانند جوهري در «صحاح» خود گفته است: «الْمِيقَاتُ، الْوَقْتُ الْمَضْرُوبُ لِلْفِعْلِ وَالْمَوْضِعُ يُقَالُ: هَذَا مِيقَاتُ أَهْلِ الشَّامِ لِلْمَوْضِعِ الَّذِي يُحْرِمُونَ مِنْه» همچنين از قاموساللغه استفاده ميشود: استعمال ميقات در جاي ها و مواضع، به نحو حقيقت لغويه است.
ميقات هاي پنجگانه
فقها در اينكه «ميقاتها چند جا است» نظريات مختلف دادهاند؛ صاحب «المنتهي» و مرحوم علاّمه در «تحرير» ميقاتها را پنج جا دانستهاند، ليكن مرحوم محقق در «شرايع» و علامه در «قواعد» منحصر در شش جا دانستهاند. بعضي نيز هفت و گروهي تا ده گفتهاند. با دقت نظر در آنها، ميتوان همه را صحيح دانست؛ زيرا گرچه در بعضي روايات؛ مانند صحيحة حلبي آمده است:
عَنِ الْحَلَبِيِّ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ عليه السلام : «الإِحْرَامُ مِنْ مَوَاقِيتَ خَمْسَةٍ وَقَّتَهَا رَسُولُاللهِصلي الله عليه و آله و سلم لاَ يَنْبَغِي لِحَاجٍّ وَ لاَ لِمُعْتَمِرٍ أَنْ يُحْرِمَ قَبْلَهَا وَ لاَ بَعْدَهَا وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هُوَ مَسْجِدُ الشَّجَرَةِ يُصَلَّي فِيهِ وَ يُفْرَضُ فِيهِ الْحَجَّ وَ وَقَّتَ لأَهْلِ الشَّامِ الْجُحْفَةَ، وَ وَقَّتَ لأَهْلِ نَجْدٍ الْعَقِيقَ وَ وَقَّتَ لأَهْلِ الطَّائِفِ قَرْنَ الْمَنَازِلِ وَ وَقَّتَ لأَهْلِ الْيَمَنِ يَلَمْلَمَ وَ لاَ يَنْبَغِي لأَحَدٍ أَنْ يَرْغَبَ عَنْ مَوَاقِيتِ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم».1
صحيحة معاوية بن عمار، علاوه بر پنج ميقات ياد شده در صحيحة حلبي، ميقات ششمي هم افزوده است و آن براي كساني است كه خانهشان پشت اين مواقيت؛ يعني به مكة مكرّمه نزديكتر است. همچنين ميقات و محل احرام بستن براي حج، مكة مكرمه است. بنابراين، تعداد ميقاتها به هفت ميرسد و اگر أدني الحِلّ را هم به آنها بيفزاييم؛ مانند مسجد تنعيم، جِعرانه و حديبيه، بيشتر ميشود.
همچنين ميتوان به اين موارد، محاذات بعضي از ميقاتها را ـ كه اتفاق ميان مراجع است ـ افزود كه در روايت صحيحة عبدالله بن سنان آمده است:
عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام قَال: «مَنْ أَقَامَ بِالْمَدِينَةِ شَهْراً وَ هُوَ يُرِيدُ الْحَجَّ ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ يَخْرُجَ فِي غَيْرِ طَرِيقِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ الَّذِي يَأْخُذُونَهُ فَلْيَكُنْ إِحْرَامُهُ مِنْ مَسِيرَةِ سِتَّةِ أَمْيَالٍ فَيَكُونُ حِذَاءَ الشَّجَرَةِ مِنَ الْبَيْدَاءِ». 2
بنابراين، بحث درعدد و شمارة ميقاتها را ميتوان بحثي لفظي دانست.
در اينجا ممكن است كسي بپرسد: آيا محاذات ميقات، براي كسي است كه از سوي مسجد شجره عبور ميكند؟ يا در بقية مواقيت نيز عبور كنندة از محاذات، ميتواند محرم شود؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت: فتاواي مراجع اختلافي است.
براي كسي كه عازم مكه مكرمه است بايد مشخص شود كه: مي خواهد براي عمره محرم شود يا حج، اگر براي عمره مُحرم ميشود، از كدام راه به مكه مي رود؟ اگر:
ـ از راه مدينه است، ذوالحليفه.
ـ از راه شام و جدّه است، جُحفه و قرن المنازل.
ـ از راه طائف است، وادي عقيق.
ـ از راه عراق است، ذات عرق.
ـ از راه نجد است، قرن المنازل.
ـ از راه يمن است، يَلَمُلَمُ.
* ذو الحُليفه در جغرافيا و تاريخ
در مسير خروجي مدينه به سمت مكه (در ناحية جنوب اين شهر)، در فاصلة هشت كيلومتري مسجدالنبيّصلي الله عليه و آله و سلم ، سه كيلومتر پس از مسجد قبا، منطقهاي است به نام «ذوالحُلَيفه» كه مسجد شجره يا ميقات اهل مدينه در آنجا واقع است. براي اين ميقات چهار نام آوردهاند:
1. ذوالحليفه 2. مسجد الإحرام 3. مسجد شجره 4. آبار علي عليه السلام
مسجد ياد شده، ميقات كساني است كه از مدينه به مكه ميروند. پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم براي سه سفر عمره و يك سفر حج تمتّع، در اين ميقات مُحرم شدند:
1. در سال صلح حديبيه، كه نتوانستند عمره انجام دهند (سال ششم هجري).
2. عمرة انجام نشده (سال هفتم هجري).
3. فتح مكه (سال هشتم هجري).
4. حجّة الوداع (سال دهم هجري).3
براي شناخت كامل منطقة ذوالحليفه، لازم است به نامهاي آن توجه و دقت شود. اين مسجد از مساجد بسيار مهم در بيرون مدينه بوده و به عنوان يكي از ميقاتها و مساجد احرام، اهميتي بسيار دارد و وجه نامگذاري آن به اسامي ياد شده، چنين است:
1. شجره، از آنرو «مسجد شجره» گفتهاندكه پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم در اين مكان، كنار درختي بهنام «سَمَره» فرود آمدند و احرام بستند. 4
2. اِحْرام، از آن جهت «مسجد الإحرام» خوانده شد كه حاجيان براي تشرّف به مكة مكرمه، به تأسي از پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم ، در اين مسجد احرام ميبندند.
3. ذوالحليفه، «حُليفه» نام چشمة آبي بوده ميان منطقة «بني جشم بن بكر» از هوازن و «بني خفاجة العقيلين» كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم دوست داشتند براي پوشيدن احرام، كنار درختي در اين محل فرود آيند.5
همچنين اين احتمال وجود دارد كه «الحليفه» از واژة «حلفا» و به معناي «ني» يا گياهي باشد كه در آب ميرويد و بدين جهت كه آن منطقه مسيل بوده و از اين گياهان ميروييده، به اين نام شهرت يافته است.
4.اَبيارعلي عليه السلام ، ازآن جهت به اين نام شناخته شدكه آنحضرت براي آبياري نخلستانها، چاههاي فراواني در اين منطقه حفر كردند و «ابيار» اسم است و جمع «بئر» يعني چاه.
مرحوم فيروز آبادي كه در قرن هشتم آن را توصيف كرده، ميگويد: اين مسجد جز به نام «اَبيار علي عليه السلام » شناخته نيست.6
پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم پس از اقامة دو ركعت نماز در اين مكان، احرام بستند و ندا سردادند:
«لَبَّيْكَ، اللهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ، لاَ شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ، لاَ شَرِيكَ لَك لَبَّيْك».
ابن زباله نقل كرده كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم هنگام انجام حج، زير درختي در اين مكان فرود آمدند كه در سالهاي بعد، در آنجا مسجدي ساخته شد. 7
ازمجموع مطالبيكه گذشت وبا مراجعه بهكتب تاريخي، فهميده ميشودكه «ذوالحليفه» منطقهاي وسيع بوده كه بعدها در آن، مسجدي به نام «مسجد شجره» (يا نامهاي ديگر) بنا كردهاند.
مورد اتفاق اهل تحقيق است كه در منطقة ذوالحليفه مسجد ديگري بهنام «مسجد مُعَرَّس» نيز وجود داشته است. در توضيح آن گفتهاند: «مُعَرّس» به معناي محلّ خواب صبحگاهي است كه امروزه به «مسافرخانه» نيز اطلاق ميشود. در گذشته به محل استراحت كاروانهايي گفته ميشد كه پس از راهپيمايي شبانه، در يك سوم آخر شب، در آنجا به خواب و استراحت مي پرداختند و پس از انجام نماز صبح، به حركت خود ادامه ميدادند.8
نقل شده كه پيامبرخداصلي الله عليه و آله و سلم در مكاني نزديك شجره تعريس كرده، نماز صبح را خواندهاند و پس از چندي، گِرد اين محل ديواري كشيده شد و نام «مسجد مُعَرّس» به خود گرفت، امّا بعدها سيل آن را خراب كرده است.
به روايت عبدالله ابن عمر، آن حضرت از طريق مسجد «شجره» از مدينه خارج و از طريق «معرّس» وارد ميشدند.9 با گذشت زمان، بقاياي اين مسجد رو به ويراني نهاد و جز چند تك سنگ چيده شده بر روي هم، از آن اثري نماند تا اين كه در توسعة مسجد شجره، در دوران سعودي، آثار مخروبة آن نيز محو گرديد.
همچنين سمهودي در «خلاصة الوفا بأخبار دارالمصطفي» به نقل از اسدي مينويسد: در ذوالحليفه دو مسجد است؛ مسجد بزرگي كه مردم از آن مُحرم ميشوند و مسجد معرّس كه در ناحيهاي از مسجد كبير، در پايان مصعد بيداء؛ يعني در زير محلّي كه از آنجا به صحرا بالا ميروند و صعود ميكنند.
در آن نواحي، غير از مسجد ياد شده، كه در قبلة مسجد بزرگ است، مسجد ديگري نيست و ميان اين دو مسجد، به اندازة انداختن يك تير راه بوده و اين مسجد را سيل خراب كرده است.
از ابن عمر نقل شده كه پيامبرخداصلي الله عليه و آله و سلم هنگام رفتن به حج يا عمره، در ذوالحليفه، زير درخت سمره فرود ميآمدند و چون بازگشتش از بطن وادي بود، شتر را در جانب شرقي وادي، روي ريگ ميخواباند و در آنجا خواب ميرفت تا آنكه صبح ميدميد.10
* ميقات ذو الحُلَيفه در فتاوا
در اين بحث، نخست به فتاواي مراجع عظام تقليد ميپردازيم و آنگاه رواياتي چند ميآوريم:
1) فتاواي فقها
قول نخست: «پوشيدن احرام ازبيرون مسجد صحيح است.»
فتاواي بزرگاني مانند: صاحب جواهر، سيد محمد كاظم يزدي، فيروز آبادي، ميرزاي ناييني، شيخ عبدالكريم حائري، آقا ضياء الدين عراقي، سيد ابوالحسن اصفهاني، شيخ محمدرضا آل ياسين، شيخ محمد حسين كاشف الغطا، سيد حسين بروجردي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد محسن حكيم، سيد محمود شاهرودي، سيد احمد خوانساري، سيد ابوالقاسم خويي، سيد محمدرضا گلپايگاني، سيد علي سيستاني، ميرزا جواد تبريزي، سيد موسي شبيري زنجاني، شيخ لطف الله صافي و ناصر مكارم شيرازي.
قول دوّم: «بنابر احتياط واجب، بايد احرام از داخل مسجد شجره باشد.»
امام خميني و آيت الله فاضل لنكراني0 اين قول را پذيرفتهاند.
قول سوم: «وجوب احرام از داخل مسجد شجره است در صورت امكان، ولي براي معذور؛ مانند حايض، اينگونه آمده است: احرام از بيرون مسجد نيز كافي است.»
اين نظريه قول برخي از علما؛ مانند آيت الله بهجت= است.
قول چهارم : «واجب است احرام از داخل مسجد باشد و احرام از بيرون مسجد صحيح نيست حتي براي معذور.»
نظريه و فتواي بالا اندك و نادر است؛ بهطوري كه مرحوم شهيد با تعبير «قيل» آورده، البته در مناسك آيت الله خامنهاي ـ دامت بركاته ـ نيز آمده است.
2) روايات باب
روشن است كه اختلاف در فتاوا، به جهت اختلافي است كه در روايات وجود دارد. اكنون به بررسي آنها ميپردازيم. در اينجا روايات سه دستهاند:
دستة اوّل: رواياتي كه «ذو الحليفه» را ميقات اهل مدينه دانستهاند:
ـ صحيحة: عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام قَالَ: «مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ تُحْرِمَ مِنَ الْمَوَاقِيتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم ... وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةَ».11
ـ صحيحة: عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَة».12
اين روايت نيز مانند روايت نخست، ميقات اهل مدينه را ذو الحليفه دانسته است.
ـ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ، عَنْ أَخِيهِ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ عليهما السلام قَالَ: «... إِلَي أَنْ قَالَ: «وَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ». 13
دستة دوم : رواياتي كه احرام اهل مدينه را مسجد شجره و يا ذو الحليفه ميداند ولي آن را به «شجره» تفسير و معني كرده است:
ـ صحيحة: عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام عَنِ الأَوْقَاتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم لِلنَّاسِ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هِيَ الشَّجَرَةُ وَ وَقَّتَ لأَهْلِ الشَّامِ الْجُحْفَةَ وَ وَقَّتَ لأَهْلِ الْيَمَنِ قَرْنَ الْمَنَازِلِ وَ لأَهْلِ نَجْدٍ الْعَقِيقَ». 14
ـ صحيحة: عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام مِنْ أَيْنَ يُحْرِمُ الرَّجُلُ إِذَا جَاوَزَ الشَّجَرَةَ فَقَالَ مِنَ الْجُحْفَةِ وَ لاَ يُجَاوِزِ الْجُحْفَةَ إِلاَّ مُحْرِماً». 15
ـ موثقة: عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَي عليه السلام قَالَ: «سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْمٍ قَدِمُوا الْمَدِينَةَ فَخَافُوا كَثْرَةَ الْبَرْدِ وَ كَثْرَةَ الأَيَّامِ يَعْنِي الإِحْرَامَ مِنَ الشَّجَرَةِ فَأَرَادُوا أَنْ يَأْخُذُوا مِنْهَا إِلَي ذَاتِ عِرْقٍ فَيُحْرِمُوا مِنْهَا فَقَالَ لاَ وَ هُوَ مُغْضَبٌ مَنْ دَخَلَ الْمَدِينَةَ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يُحْرِمَ إِلاَّ مِنَ الْمَدِينَةِ». 16
دستة سوم: رواياتي در آنها از «ذي الحليفه» تفسير به «مسجد شجره» شده است:
ـ صحيحة: عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ عليه السلام الإِحْرَامُ مِنْ مَوَاقِيتَ خَمْسَةٍ وَقَّتَهَا رَسُولُ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم لاَ يَنْبَغِي لِحَاجٍّ وَ لاَ لِمُعْتَمِرٍ أَنْ يُحْرِمَ قَبْلَهَا وَ لاَ بَعْدَهَا وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هُوَ مَسْجِدُ الشَّجَرَةِ يُصَلِّي فِيهِ وَ يَفْرِضُ الْحَجَّ وَ وَقَّتَ لأَهْلِ الشَّامِ الْجُحْفَةَ وَ وَقَّتَ لأَهْلِ النَّجْدِ الْعَقِيقَ وَ وَقَّتَ لأَهْلِ الطَّائِفِ قَرْنَ الْمَنَازِلِ وَ وَقَّتَ لأَهْلِ الْيَمَنِ يَلَمْلَمَ وَ لاَ يَنْبَغِي لأَحَدٍ أَنْ يَرْغَبَ عَنْ مَوَاقِيتِ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم».17
ـ مرسلة : عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْوَلِيدِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ قَالَ: «قُلْتُ لأَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام لأَيِّ عِلَّةٍ أَحْرَمَ رَسُولُ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم مِنْ مَسْجِدِ الشَّجَرَةِ وَ لَمْ يُحْرِمْ مِنْ مَوْضِعٍ دُونَهُ، فَقَالَ: لأَنَّهُ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَي السَّمَاءِ وَ صَارَ بِحِذَاءِ الشَّجَرَةِ نُودِيَ يَا مُحَمَّدُ! قَالَ: لَبَّيْكَ، قَالَ: أَ لَمْ أَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَيْتُكَ وَ وَجَدْتُكَ ضَالاًّ فَهَدَيْتُكَ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله و سلم : إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ وَ الْمُلْكَ لَكَ، لاَ شَرِيكَ لَكَ، فَلِذَلِكَ أَحْرَمَ مِنَ الشَّجَرَةِ دُونَ الْمَوَاضِعِ كُلِّهَا». 18
ـ رواية الأمالي: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم وَقَّتَ لأَهْلِ الْعِرَاقِ الْعَقِيقَ ... وَ وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هُوَ مَسْجِدُ الشَّجَرَة». 19
ـ رواية المقنع: «قَالَ وَقَّتَ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم لأَهْلِ الطَّائِفِ قَرْنَ الْمَنَازِلِ ... وَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هُوَ مَسْجِدُ الشَّجَرَة».20
به گفتة برخي از محدّثان، روايت مقنع همان روايت امالي است و هر دوي آنها مرسلهاند و عبارت روايت دوم همان روايت اول است.
بايد در سه دسته از روايات ياد شده، ملاحظه و دقت شود تا به دست آيد كه وجهي براي جمع ميان آنها ميتوان يافت يا خير؟ براي اينكه به نتيجة درست برسيم، توجه به چند نكته ضروري است:
نكتة اوّل: هيچيك از رواياتيكه گذشت، در مقام بيان لزوم احرام از مسجد شجره نيست و همچنين از آنها استفاده نميشودكه ميقات اهل مدينه «مسجد شجره» است، بلكه آمده است: «ذوالحليفه» ميقات اهالي مدينه وكساني استكه از مدينه عازم مكه هستند.
و در روايات دستة دوم نيز «ذوالحليفه» آمده، منتهي تفسير به «شجره» شده است.
و بالأخره در روايات دستة سوم كه تعبير «مسجد شجره» آمده، ذوالحليفه تفسير به مسجد شجره شده است؛ مانند صحيحة علي بن رئاب كه گفت:«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام عَنِ الأَوْقَاتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم لِلنَّاسِ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِصلي الله عليه و آله و سلموَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هِيَ الشَّجَرَةُ...».
پس ميقات همان ذوالحليفه است و مراد از ذوالحليفه، مسجد شجره است. در روايات دستة سوم كه مسجد شجره گفته شده، دو روايت آمد و آنها مرسلهاند؛ روايت مقنع و نيز صحيحة حلبي كه در امالي آمد؛ «وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هِيَ الشَّجَرَةُ...» و روايت دوّم، مرسلة حسين بن وليد، افزون بر مرسله بودنش كه سندش را مخدوش ميكند، لفظ «مسجد» را سؤال كننده آورده و در كلام معصوم عليه السلام نيامدهاست، بنابراين، تفسير «ذو الحليفه» به «مسجدشجره» تنها دريك روايت، آنهم صحيحة حلبي آمده كه گذشت. بنابراين، مجموعة روايات، ذوالحليفه را ميقات اهل مدينه ميداند و براي معرّفي بهتر آن، تفسير به «شجره» و يا «مسجد شجره» شده است.
نكته دوّم: براي اينكه بدانيم ميقات مسير مدينه كجاست و توضيحي در بارة مسجد شجره بدهيم، لازم است بدانيم «ذوالحليفه» شامل كدام ناحيه وكدام مكان است.
دانشمندان، فقها و واژه شناسان همگي بر اين نظريهاند كه ذوالحليفه نام آن محل و منطقه است و تنها مسجد شجره را شامل نميشود و سراغ نداريم كه كسي ادعا كند ذوالحليفه اطلاق به مسجد شجره ميگردد. به كلمات علما دقت كنيد:
ـ شهيد = : «ذوالحليفة لتحالف قوم من العرب به... و المراد، الموضع الذي فيه الماء. و به مسجد الشجرة، و الإحرام منه أفضل و أحوط للتأسي، و قيل: بل يتعيّن منه لتفسير ذي الحليفة به في بعض الأخبار». 21
«از آن رو ذوالحليفه گفتهاند كه قبيلهاي از عرب در آنجا سوگند ميخوردند... و مراد از آن، مكاني است كه درآن آب جمع ميشده است و در آنجا است مسجد شجره و احرام از مسجد افضل و مطابق احتياط است...»
مرحوم شهيد، با اين عبارت، به دو پرسش مهم پاسخ ميدهد:
1. چرا احرام از ذوالحليفه افضل و برتر است؟
ـ پاسخ : براي تأسي و متابعت از پيامبر گرامي؛ چرا كه مسلّم است پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم از آن مكان مُحرم شدهاند.
2. چرا از مسجد شجره در ذو الحليفه احوط است.
پاسخ: قدر متيقّن از آن مكان، مسجدي است كه در آن واقع است؛ به عبارت ديگر، با توجه به سه دسته از رواياتي كه گذشت كه محل احرام را ذوالحليفه يا شجره و يا مسجد شجره ميدانست، به دست ميآوريم كه قدر متيقن از مكان احرام مسجد شجره است و احرام به يقين صحيح است. پس اگر در خارج از مسجد محرم شود، بايد ببينيم در ذوالحليفه بوده يا خير و بهعبارت بهتر: حمل مطلق بر مقيد شده است؟ كه مطلق «همة منطقة ذوالحليفه» و مقيد «مسجد شجرة واقع در ذوالحليفه» است.
نكته سوّم: بزرگاني از علما، ذوالحليفه را ميقات دانستهاند؛ به طوري كه محرم شدن از خودِ مسجد را لازم نشمردهاند. براي نمونه، اگر در كلام مرحوم شهيد (كه گذشت) دقت كنيم، ميبينيم كه ايشان لزوم احرام از مسجد را به «قيل» كه همان قول ضعيف است، نسبت ميدهد.
به نظر ميرسد علما و فقيهان نادري كه درون مسجد را براي احرام متعيّن دانستهاند، در اخبار و روايات دستة سوم، ذوالحليفه را تفسير به مسجد شجره كردهاند. اما مرحوم شهيد با بيان مختار خود، «قيل» را به اين گروه نسبت ميدهدكه احرام را از مسجد لازم دانستهاند و با اين بيان، اين قول را رد ميكند و غير قابل قبول ميداند.
نكته چهارم: با دقت در فتاوا و آراي فقها، ميبينيم كه بسياري ازآنها احرام از خارج مسجد را كافي و مجزي ميدانند. افزون بر اينكه همان قول «قيل» كه احرام از داخل مسجد را لازم ميدانستند، در صورت معذور بودن از ورود به مسجد؛ مانند حايض، ميگويند: احرام از خارج مسجد كفايت ميكند، كه از آنجملهاند مرحوم آيت الله بهجت. 22 به اين عبارت كه در مواقيت الاحرام آمده دقت كنيد:
أحدها: ذو الحليفة... قد اختلفت عبارات الأصحاب في تعيين الميقات المذكور، في الهداية للصدوق ـ رضوان الله عليه ـ : و لأهل المدينة ذوالحليفة و هو مسجد الشجرة. و في النهاية: و وقّت لأهل المدينة ذا الحليفة و هو مسجد الشجرة. و في المراسم: و ميقات أهل المدينة ذو الحليفة و هو مسجد الشجرة. و في الغنية : و هو لمن حجّ في طريق المدينة ذوالحليفة و هو مسجد الشجرة. و في إشارة السبق: أو مسجد الشجرة و هو ذات الحليفة و يختص بأهل المدينة و من سلك مسلكهم. و في المعتبر: لأهل المدينة ذوالحليفة و هو مسجد الشجرة.
وقد نسب إلي غير هولاء من الفقهاء القول بأنّ ميقات أهل المدينة ذو الحيلفة مع تفسيره بأنّه مسجد الشجرة. أو العكس».
يعني در عبارات بعضي از فقها، ميقات اهل مدينه، مسجد شجره معرفي گرديده كه آن، تفسير به ذوالحليفه شده است.
مرحوم محقق عبارتي آورده كه ميتوان گفت اقوال را جمع كرده است؛ در شرايع ميفرمايد:
«و لأهل المدينة اختياراً مسجد الشجرة».
و همچنين به عبارت مرحوم سيد يزدي در عروه كه ميان روايات جمع كرده، دقت كنيد:
«فالأحوط الاقتصار علي المسجد إذ مع كونه هو المسجد فواضح، و مع كونه مكاناً فيه المسجد فاللازم حمل المطلق علي المقيّد، لكن مع ذلك الأقوي جواز الإحرام من خارج المسجد و لو اختياراً، و إن قلنا: إنّ ذا الحليفة هو المسجد، و ذلك لأنّه مع الإحرام من جوانب المسجد يصدق الإحرام منه عرفاً، إذ فرق بين الأمر بالإحرام من المسجد، أو بالإحرام فيه، هذا مع إمكان دعوي أنّ المسجد حدّ للإحرام فيشمل جانبيه مع محاذاته».
در كلام مرحوم سيد يزدي، چند نكته قابل توجه و دقت است:
1. احتياط، مُحرم شدن در داخل مسجد است؛ زيرا در روايات آمده است كه احرام از ذوالحليفه باشد. چون مسجد شجره در منطقة ذو الحليفه است. پس احرام از مسجد، احرام از مكاني است كه جزئي از ذوالحليفه است. بنابراين، مي شود حمل مطلق بر مقيد.
2. اقوي جواز احرام از خارج مسجد است و لو در حال اختيار؛ زيرا اگر ذوالحليفه همان مسجد باشد، احرام از خارج آن كافي است؛ براي اينكه در روايات آمده است: احرام از مسجد شجره و ذوالحليفه باشد و «از» به معناي ابتدا است كه به خارج مسجد و پشت ديوار آن نيز شامل ميشود.
قرينة ديگر بر اينكه لازم نيست احرام از داخل مسجد باشد، آن است كه احرام به يكي از سه چيز محقّق ميشود: 1. تلبيه 2. اشعار 3. تقليد.
به يقين پيامبر گراميصلي الله عليه و آله و سلم در داخل مسجد محرم نشدند؛ چرا كه در بعضي از سفرها، به تلبيه محرم شدند كه تلبيه در بيداء انجام گرفته است؛ 23 و در برخي سفرها، به اشعار و تقليد احرام پوشيدند كه آنهم نميتوانست در داخل مسجد باشد؛ چرا كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم حدود 100 شتر همراه داشت و همة آنها را نميتوانست داخل مسجد ببرد.
در صحيحة معاوية بن عمار آمده است:
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام قَالَ يُوجِبُ الإِحْرَامَ ثَلاثَةُ أَشْيَاءَ: التَّلْبِيَةُ وَ الإِشْعَارُ وَ التَّقْلِيدُ، فَإِذَا فَعَلَ شَيْئاً مِنْ هَذِهِ الثَّلاثَةِ فَقَدْ أَحْرَمَ» . 24
فقها بر اين نظريهاند كه با اشعار و تقليد نيز احرام محَقّق ميشود. ايشان دركتب خود آوردهاند:
«لا ينعقد إحرام حجّ التمتّع و إحرام عمرته و إحرام حجّ الإفراد و إحرام العمرة المفردة إلاّ بالتلبية، و أمّا حجّ القِران فكما يتحقّق إحرامه بالتلبية يتحقّق بالإشعار أو التقليد». 25
و استدلال كنندگان به «فعل پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم » كه از مسجد شجره محرم شدند، روايتي استكه در عللالشرايع آمده است:
عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ... عَمَّنْ ذَكَرَهُ قَالَ: قُلْتُ لأَبِي عَبْدِاللهِ عليه السلام لأَيِّ عِلَّةٍ أَحْرَمَ رَسُولُ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم ـ مِنْ مَسْجِدِ الشَّجَرَةِ وَ لَمْ يُحْرِمْ مِنْ مَوْضِعٍ دُونَهُ، فَقَالَ: لأَنَّهُ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَي السَّمَاءِ وَ صَارَ بِحِذَاءِ الشَّجَرَةِ نُودِيَ يَا مُحَمَّدُ ـ قَالَ: لَبَّيْكَ، قَالَ: أَ لَمْ أَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَيْتُكَ وَ وَجَدْتُكَ ضَالاًّ فَهَدَيْتُكَ؟ فَقَالَ: النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله و سلم ـ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ وَ الْمُلْكَ لَكَ، لاَ شَرِيكَ لَكَ ـ فَلِذَلِكَ أَحْرَمَ مِنَ الشَّجَرَةِ دُونَ الْمَوَاضِعِ كُلِّهَا». 26
گرچه به اين روايت براي لزوم احرام از مسجد شجره تمسك جستهاند ليكن چنين استدلالي، به چند دليل صحيح نيست.
ـ روايت ضعيف السند و مرسله است.
ـ پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم در آن احرام، از مسجد شجره محرم شدند و در روايات ديگر ـ كه بعضي از آنها صحيحه است؛ مانند صحيحة حلبي، «مسجد شجره» آمده، ليكن تفسير به ذوالحليفه شده است و اين روايت ميشود مانند آن و همان جوابي كه در آنجا داده شد در اينجا نيز ميآيد.
اينكه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم ازآن مكان محرم شدند، دليل بر وجوب احرام ازآن مكان نيست بلكه ميتواند مستحب و يا اَفضل باشد.
پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم از آن مكان محرم شدند، ليكن مسجد را ميقات نخواندند بلكه در روايات ياد شده (الْمَوَاقِيتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم)ذوالحليفه را ميقات معرفي كردند.
در روايت ديگر تصريح شده است كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم نماز را در داخل مسجد خواندند ولي پس از آن، از مسجد خارج شدند و احرام در بيداء واقع شد. به اين روايت توجه كنيد:
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ ... «وَ هُوَ مَسْجِدُ الشَّجَرَةِ كَانَ يُصَلِّي فِيهِ وَ يَفْرِضُ الْحَجَّ، فَإِذَا خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ سَارَ وَ اسْتَوَتْ بِهِ الْبَيْدَاءُ حِينَ يُحَاذِي الْمِيلَ الأَوَّلَ أَحْرَم». 27
بنابراين، با توجه به اينهمه روايات، نميتوان به آن روايت تمسككرد كه ميگويد ميقات، مسجد شجره است.
قرائني بر رأي صواب
پس از بيان مطالبي كه گذشت، اكنون به طرح قرائني ميپردازيم كه ما را به رأي صواب و نظرية درست ميرساند:
1. همانگونه كه ديديم، برخي روايات، احرام اهل مدينه را از ميقات ذو الحليفه دانست و در هيچيك ازآنها نگفت احرام ازمسجد شجره باشد، بلكه درمقام تفسير فرمودند: «هُوَ الشَّجَرَةِ».
يا در بعضي روايات، «هُوَ مَسْجِدُ الشَّجَرَةِ» آمده است. پس بعضي مطلق است مانند صحيحة معاوية ابن عمار: عن أبي عبدالله عليه السلام و صحيحة أبي أيّوب؛ «فَقَالَ إِنَّ رَسُولَاللهِصلي الله عليه و آله و سلم : وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ».28
ولي در دستة دوم از روايات؛ مانند صحيحة عليّ بن رئاب، «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام عَنِ الأَوْقَاتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم لِلنَّاسِ، فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هِيَ الشَّجَرَةُ».29 كه تفسير به شجره شده است و در بعض روايات مانند صحيحة حلبي،30 ابواب مواقيت فرموده است: «وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هُوَ مَسْجِدُ الشَّجَرَةِ».
2. در هيچ يك از روايات نيامده كه بايد احرام از مسجد شجره باشد و يا حتي مسجد شجره ميقات باشد. بنابراين، جاي حمل مطلق برمقيّد نيست بلكه از موارد جزء و كلّ است و حداكثر فرمودهاند: ذوالحليفه همان شجره و يا مسجد شجره است.
3. سخن مرحوم شهيد بود كه پيشتر گذشت.
گرچه انجام احرام در مسجد را به «قيل» نسبت داده، ليكن يافت نشد كه گويندة «قيل» كيست. در اين ميان، همانگونه كه در بخش فتاوا بيان شد، احتياطي كه در كلمات بعضي از بزرگان آمده و از كلام مرحوم شهيد و ديگران معلوم ميشود، نام آن منطقه، «ذوالحليفه» بوده است.
4. با توجه به اينكه اشعار و تقليد حكم احرام را دارد و در روايات آمده است:
«وَ لاَ يُشْعِرُ أَبَداً حَتَّي يَتَهَيَّأَ لِلإِحْرَامِ لأَنَّهُ إِذَا أَشْعَرَ وَ قَلَّدَ وَ جَلَّلَ، وَجَبَ عَلَيْهِ الإِحْرَامُ وَ هِيَ بِمَنْزِلَةِ التَّلْبِيَة». 31
آيا در اين حال، امكان محرم شدن از داخل مسجد وجود دارد، به ويژه كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم 66 يا 100 شتر آوده است؟! چگونه ميتوان از داخل مسجد آنها را عبور داد؟ ممكن است كسي بگويد: اين موارد از وجوب احرام در داخل مسجد استثنا شده است. بايد گفت چنين استثنايي در ادّله وجود ندارد.
5 . گرچه در لسان روايات آمده است: «الإحرام من المواقيت التي وقّتها رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم لا ينبغي لحاجّ و لا معتمر أن يحرم قبلها و لا بعدها».32 امّا احرام از آن مكان واجب نيست بلكه عبور از ميقات براي كسي كه قصد رفتن به مكه را دارد، بدون احرام حرام است.
6 . آيا وقتي پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم در زمان خودش، امر به احرام از ميقات ذو الحليفه كردند، مسجدي در آنجا وجود داشته و يا در سفرهاي آن حضرت؛ مانند حجّة الوداع مسجدي بنا شده بود يا نه؟ و به فرض كه مسجدي بنا شده بود، از كجا و به كدام دليل بگوييم همراهان پيامبر همگي به درون مسجد رفته و محرم شدند؟! به خصوص كه آنان در ركاب پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم بودند و لازمة چنين چيزي آن است كه همه باهم و همزمان با پيامبر محرم شوند. علاوه بر اين، تعداد زيادي از آنان زن بودند و چه بسا بعضي از آنها از ورود به مسجد معذور بودهاند. آيا پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم دستور خاصي براي آنان صادر نكرده و صف آنان را از بقيه جدا ننمودهاند؟ و آيا امر كرده كه اين گروه از زنان با نذر قبل از ميقات محرم شوند؟ معلوم است كه تمسك به «لَوكَانَ، لَبَانَ» آن هم در چنين مورد مهمي، موجب انصراف از أخذ مقيّد در روايات ميشود. قرينة ديگر، تذكّر ندادن ائمه عليهم السلام به اين مطلب است و حتي راويان نيز سؤال نكردهاند و اين مشخص ميكند كه ورود به مسجد لازم نبوده، به حدي كه جاي سئوال هم نداشته است؛ بهطوري كه در طول سالهاي زياد، حتي مورد سؤال هم واقع نشده است.
7. فتواي مراجع بزرگواري مانند مرحوم سيد يزدي در عروه گذشت.33
برخي از فقهاي بزرگ عبارت مرحوم سيد را نپذيرفته و احرام در مسجد را احتياط مستحب دانستهاند؛ مانند آقايان: شيخ محمد حسن الجواهري، محمدباقر فيروز آبادي، ميرزا حسين نائيني، شيخ عبدالكريم حائري، آقاضياء الدين عراقي، سيد ابوالحسن اصفهاني، شيخ محمدرضا آل ياسين، شيخ محمد حسين كاشف الغطاء، سيد حسين طباطبايي بروجردي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد محمدرضا گلپايگاني، سيد علي سيستاني، ميرزا جواد تبريزي، سيد موسي شبيري زنجاني، شيخ محمد فاضل لنكراني و... بسياري ديگر
البته در اين ميان گرچه برخي؛ مانند مرحوم آقا ضياء و مرحوم امام خميني احرام از داخل مسجد را احتياط واجب دانستهاند، ليكن به هر حال فتوا به وجوب احرام از داخل مسجد ندادهاند. شيخ بهايي در جامع عباسي و آيت الله وحيدخراساني، ذوالحليفه را ميقات شمردهاند.
8 . هشتمين نكتهكه داراي اهميّتي ويژه بوده وانگيزة نگارش اين مقاله شده، آناستكه برخي به لزوم احرام از داخل مسجد فتوا دادهاند واين، موجب مشكلات عديده، به ويژه براي خانمها شده است. امروزه شاهديم كه روحاني كاروان با سختيها و مشكلاتي روبهرو ميگردد؛ بايد متذكر شود كه بانوان معذور نميتوانند مانند ديگران از داخل مسجد محرم شوند و احرام خارج از مسجد هم كه صحيح نيست. و بالاخره بانوان معذور بايد به روحاني و افراد آشنا به احكام و مناسك رجوع كنند و اين، به ويژه براي خانمهاي عفيفه گران و سنگين است. پس اين دسته از خانمها بايد با نذر در مدينه محرم شوند كه آن را نيز بعضي از فقها نپذيرفته و گفتهاند: احرام قبل از ميقات محقّق نميشود، گرچه با نذر باشد. در برخي از كتابهاي مناسك اينگونه آمده است:«يجب علي من يمرّ علي أحد المواقيت أو بالقرب منه، الإحرام منه، و لا يجوز له الإحرام قبل الميقات و لو بالنذّر». 34 و يا اين كه بايد هنگام عبور از مسجد محرم شود. و هر يك از اين موارد مشكلات خاص خود را دارد. اجتيازي و عبوري هم ممكن نيست؛ زيرا قسمتي از مسجد كه به خانمها اختصاص يافته، يك در بيشتر ندارد و با نذر از مدينه هم، علاوه بر اينكه خلاف فتواي برخي (و لااقل يكي) از فقها است، منوط به اجازة شوهر ميباشد.
و بالاخره يا بايد در خارج از مسجد محرم شود و در جُحفه تجديد احرام نمايد، كه احراز محاذي جحفه حتي براي بسياري از مسئولان؛ مانند روحاني و مدير مقدور نيست، به خصوص كه حركت كاروانها معمولاً و بيشتر در شب انجام ميشود. در اين صورت، چنين افرادي نسبت به اعمال خود؛ در حج و عمره، وحشت زده ميشوند.
9. چه فرقي است ميان ميقاتها و مسجد شجره چه خصوصيتي دارد كه در اينجا داخل مسجد را ميقات بدانيم و در ميقاتهاي ديگر، محل را ميقات به حساب آوريم؟
با توجه به اينكه اتفاق و اجماع در مواقيت، بر ميقات بودن منطقه است نه مسجد و در مسجد شجره نيز اجماع و يا حداقل نظر قريب به اتفاق علما بر اين است كه منطقه ميقات است و همچنين با توجه به ادلّة فراوان در خصوص سهولت در حج، همانگونه در روايت آمده است: « إِنَّ رَسُولَ اللهِصلي الله عليه و آله و سلمأَتَاهُ أُنَاسٌ يَوْمَ النَّحْرِ ... فَلَمْ يَتْرُكُوا شَيْئاً كَانَ يَنْبَغِي لَهُمْ أَنْ يُؤَخِّرُوهُ إِلاَّ قَدَّمُوهُ فَقَالَ لاَ حَرَج» . 35 و... حداكثر در مسأله آن است كه مانند آقا ضياء و امام خميني0 به احتياط ميرسيم. البته ايشان هم در موارد اضطرار مثل حائض، فرمودهاند: از خارج مسجد محرم شود ولي براي تجديد احرام از محاذات جُحفه احتياط كردهاند.
همانگونه كه ميدانيم، مراجع عظام تقليد يا فتوا به كفايت احرام از خارج مسجد دادهاند و يا حداكثر احتياط كردهاند كه قابل رجوع به «فلا علم» است. بنابراين، احرام از خارج مسجد مشكلي نخواهد داشت و همة افراد ميتوانند در بيرون مسجد محرم شوند، با طيب خاطر و با اين باور كه ميقات، منطقه است، گرچه افضل و برتر داخل مسجد است و كساني كه مشكلي براي ورود به مسجد ندارند، براي درك فضيلت، از مسجد مُحرم ميشوند؛ مانند احرام حج كه از همة مكة مكرمه صحيح است ولي محرم شدن در مسجد الحرام فضيلت و برتري دارد. روشن است كه اگر لازم بود احرام تنها از داخل مسجدالحرام باشد، مشكلاتي به وجود ميآمد.
با مراجعه به جمع ميان اقوال و فتاواي فقها و روايات اين باب، به بيان آيت الله خويي= در معتمد، ميتوانيم به حقيقت رهنمون شويم. ايشان مينويسند:
«و لا يبعد أن يكون المتفاهم من الروايات الواردة في المقام أنّ مسجد الشجرة اسم للمكان الّذي فيه المسجد و ليس اسماً لنفس المسجد؛ نظير تسمية بعض البلاد (بمسجد سليمان) فمجموع المضاف و المضاف إليه إسم لهذه المنطقة من الأرض، فهذه البقعة لها إسمان؛ أحدهما ذوالحليفة وثانيهما مسجد الشجرة، وعليه فيجوز الإحرام من أيّ موضع من مواضع هذه البقعة التي فيها مسجد الشجرة، ولا يلزم الإحرام من نفس المسجد». 36
10. مهمتر از همه اينكه: نه تنها لازم نيست احرام از داخل مسجد شجره باشد بلكه بسياري از مراجع عظام تقليد تحقّق احرام را از بيداء دانستهاند، به عبارت ذيل دقت كنيد:
فقيه مسلّم و متبحّر، سيد محمد كاظم يزدي ـ اعلي الله مقامه ـ در باب حجّ العروة الوثقي، در بحث تلبيه آورده است:
«ذكر جماعة ان الأفضل لمن حج عن طريق المدينة تأخير التلبية إلي البيداء... و البيداء أرض مخصوصة بين مكّة و المدينة علي ميل من ذي الحليفة نحو مكة». 37
هيچ يك از فقها هم حاشيهاي بر اين مسأله ندارند. صريح اين سخن آن است كه مسافت ميان بيداء و ذُوالحليفه يك ميل است. اين مطلب در مناسك برخي ديگر از فقها نيز آمده است؛ مانند:
مرحوم آيت الله خويي= در مناسك خود38 و به پيروي از ايشان، يكي از فقهاي بزرگ معاصر نيز درمناسكش ميفرمايد: 39
«آنچنان كه از كلمات فقها ـ اعلي الله مقامهم ـ استفاده ميشود، بيداء نام زميني است ميان مكه و مدينه و در فاصلة يك ميل از ذي الحليفه به طرف مكه قرار گرفته است.» 40
مناسك حج يكي از فضلاي معاصر
كسي كه ميخواهد از راه مدينه به حج برود، بهتر است گفتن تلبيه را تا رسيدن به بيداء (جايي است در يك ميلي يا 3/1609 متري ذوالحليفه، به طرف مكه) تأخير اندازد و در آنجا تلبيه بگويد.
افزون بر مناسك حج، مؤلفان برخي متون استدلاليِ فقهي و برخي كتب غير فقهي نيز اين سخن را گفتهاند؛ از جمله:
الف) ابن ادريس= :
«فالأفضل له إذا كان حاجّاً علي طريق المدينة، أن يجهر بها، إذا أتي البيداء، و هي الأرض التي يخسف بها جيش السفياني، التي تكره فيها الصلاة عند الميل، فلو أريد بذلك التلبية التي ينعقد بها الإحرام، لما جاز ذلك، لأنّ البيداء بينها و بين ذي الحليفة، ميقات أهل المدينة، ثلاث فراسخ، و هو ميل، فكيف يجوز له أن يتجاوز الميقات من غير إحرام، فيبطل بذلك حجه». 41
ب) علاّمه حلي= :
« الإجهار بالتلبية مستحبّ من البيداء... و بينها و بين ذي الحليفة ميل». 42
« ... فالمراد استحباب الإجهار بالتلبية عند البيداء، و بينها و بين ذي الحليفة ميل». 43
ج) صاب جواهر= :
«. .. إذ الفرض أنّ بين البيداء و ذي الحليفة الذي هو الميقات ميلا ً...». 44
آيت الله سيد محسن حكيم= (م1390) در ذيل عبارت عروه كه فرموده است: « البيداء: أرض مخصوصة بين مكّة و المدينة علي ميل من ذي الحليفة نحو مكّة» گويد:
«كما عن السرائر، و التحرير، و التذكرة، و المنتهي، و غيرها» ، و يشهد به صحيحة معاوية بن ... المتقدّم». 45
البته برخي از فقها نيز به جاي «ذي الحليفه» نوشتهاند: «مسجد الشجرة».
ودر كلمات فقيهان، اين دو نام گاهي به جاي هم استعمال ميشود: مانند: «الحاج علي طريق المدينة إنّما يرفع صوته بالتلبية إذا كان راكباً، إذا علت راحلته البيداء، و هي... علي ميل من مسجد الشجرة، اقتداءً بالنبي ـ صلي اللّه عليه و آله ـ فإنّه هكذا فعل» . 46
ب) شيهد ثاني= :
«الحاجّ علي طريق المدينة، إن كان راكباً فلا يرفع صوته بها حتي تصل راحلته البيداء، و هي ... علي ميل من مسجد الشجرة عن يسار الطريق، اقتداء بالنبيّ ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ ». 47
در حالي كه مسلّماً ميان ذي الحليفه و بيداء هيچ فاصلهاي نيست و بيداء درست مرز و حدّ ذوالحليفه است. اهل فن به اين موضوع تصريح كردهاند؛ از جمله سمهودي ميگويد:
«أول البيداء عند آخر ذي الحليفة و كان هناك علمان للتمييز بينهما... و البيداء فوق عَلَمي ذي الحليفة إذا صَعدتَ من الوادي». 48
براي آگاهي بيشتر در اين زمينه كه بيداء كجاست، به مقاله محقق معاصر جناب آقاي رضا مختاري در فصلنامة «ميقات حج» مراجعه كنيد.
دكتر احمد العلي نيز گويد:
رو به روي ذوالحليفه، بيداء است. بيداء زمين مسطّحي است كه از آنجا مدينه را ميتوان ديد و آن بالاي دو نشانة حليفه است...
... بيداء، موضعي است مشرف بر ذو الحليفه، به اندازة يك تير پرتاب از مسجد آن.49
با توجه به اينكه مقدار مسافت پرتاب تير، حدود دويست گام است، معلوم ميشود فاصلة مسجد شجره تا بيداء حدود دويست گام ميباشد و در نتيجه فاصلة زيادي ميان ذوالحليفه و بيداء نيست بلكه از مسجد تا پايان ذوالحليفه همينقدر فاصله است.
در روايات زيادي آمده است: پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم در حجّة الوداع، هنگامي كه به آخر ذوالحليفه و اول بيداء رسيدند، صدا را به تلبيه بلند كردند. در عصر ائمة معصوم عليهم السلام ، دو ميله و ستون به عنوان نشانة پايان ذوالحليفه و آغاز بيداء در زمين نصب كرده بودند و پيامبر خدا، آنجا كه ميله و عمود اول بود، صدارا به تلبيه بلند كردند.
«إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم لَمْ يَكُنْ يُلَبِّي حَتَّي يَأْتِيَ الْبَيْدَاء».50
«إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم لَمَّا انْتَهَي إِلَي الْبَيْدَاءِ حَيْثُ الْمِيلُ، قَرُبَتْ لَهُ نَاقَةٌ فَرَكِبَهَا فَلَمَّا انْبَعَثَتْ بِهِ لَبَّي بِالأَرْبَعِ فَقَالَ لَبَّيْك ...» 51
از اين رو، ائمة معصوم عليهم السلام دستور دادهاند هنگام رسيدن به بيداء، آنجا كه ميله هست، تلبيه گفته شود:
ـ «قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام عَنِ التَّهَيُّؤِ لِلإِحْرَامِ، فَقَالَ: فِي مَسْجِدِ الشَّجَرَةِ فَقَدْ صَلَّي فِيهِ رَسُولُ اللهِصلي الله عليه و آله و سلم وَ قَدْ تَرَي أُنَاساً يُحْرِمُونَ فَلاَ تَفْعَلْ حَتَّي تَنْتَهِيَ إِلَي الْبَيْدَاءِ حَيْثُ الْمِيلُ فَتُحْرِمُونَ كَمَا أَنْتُمْ فِي مَحَامِلِكُمْ تَقُولُ لَبَّيْكَ اللهُمَّ لَبَّيْكَ...». 52
ـ «لاَ يُلَبِّيَ حَتَّي يَعْلُوَ الْبَيْدَاءَ (قَالَ لاَ يُلَبِّي حَتَّي يَأْتِيَ الْبَيْدَاءَ) عِنْدَ أَوَّلِ مِيلٍ فَأَمَّا عِنْدَ الشَّجَرَةِ فَلاَ يَجُوزُ التَّلْبِيَة». 53
ـ «إِذَا صَلَّيْتَ فِي مَسْجِدِ الشَّجَرَةِ فَقُلْ ... ثُمَّ قُمْ فَامْشِ حَتَّي تَبْلُغَ الْمِيلَ وَ تَسْتَوِيَ بِكَ الْبَيْدَاءُ فَإِذَا اسْتَوَتْ بِكَ فَلَبِّهْ». 54
ـ «صَلِّ الْمَكْتُوبَةَ، ثُمَّ أَحْرِمْ بِالْحَجِّ أَوْ بِالْمُتْعَةِ وَ اخْرُجْ بِغَيْرِ تَلْبِيَةٍ حَتَّي تَصْعَدَ إِلَي أَوَّلِ الْبَيْدَاءِ إِلَي أَوَّلِ مِيلٍ عَنْ يَسَارِكَ فَإِذَا اسْتَوَتْ بِكَ الأَرْضُ ... فَلَبِّ...» 55
ـ «وَ خَرَجَ [رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم] حَتَّي انْتَهَي إِلَي الْبَيْدَاءِ عِنْدَ الْمِيلِ الأَوَّلِ فَصُفَّ لَهُ سِمَاطَانِ فَلَبَّي بِالْحَجِّ مُفْرِداً» 56
از اين رو كليني= فرموده است: «وَ لاَ يَجُوزُ لأَحَدٍ أَنْ يَجُوزَ مِيلَ الْبَيْدَاءِ إِلاَّ وَ قَدْ أَظْهَرَ التَّلْبِيَةَ وَ أَوَّلُ الْبَيْدَاءِ أَوَّلُ مِيلٍ يَلْقَاكَ عَنْ يَسَارِ الطَّرِيق» .57
شيخ صدوق هم آورده است:
«... وَ أَحْرَمْتَ مِنْ مَسْجِدِ الشَّجَرَةِ فَلَبِّ سِرّاً... حَتَّي تَأْتِيَ الْبَيْدَاءَ وَ تَبْلُغَ الْمِيلَ الَّذِي عَلَي يَسَارِ الطَّرِيقِ فَإِذَا بَلَغْتَهُ فَارْفَعْ صَوْتَكَ بِالتَّلْبِيَةِ وَ لاَ تَجُزِ الْمِيلَ إِلاَّ مُلَبِّيا...». 58
جالب است كه طبق همين روايات، فقها در مناسك فرمودهاند: در بيداء تلبيه گفته شود نه در مسجد شجره. عبارات آنها پيشتر ملاحظه شد و فتواي آيت الله شبيري زنجاني نيز اينگونه است.59
نتيجه اين است كه براي لزوم احرام از داخل مسجد دليلي وجود ندارد، نهايت آنكه در صورت شك و اجمال اخبار، مقتضاي اصل عملي جواز احرام است از هر جاي ذوالحليفه؛ زيرا «برائت از وجوب احرام از مسجد» جاري است و اينجا از موارد اقلّ و اكثر است، نه از موارد اطلاق و تقييد كه پيش از اين پاسخ آن داده شد. والسلام عليكم و رحمة الله
پي نوشت ها:
1. وسائل الشيعه، ج11، ص308
2. وسائلالشيعه، ج11، ص 317
3. سيرة ابن هشام، سيرة النبويه، صص 424 و ج3 ، ص355 ؛ ابن قتيبه، المعارف، ص70 ؛ ابن سعد در طبقات الكبري، ص 124 و ج2، ص1722
4 . المغانم المطابه في معالم طابه (فيروز آبادي) ص199 و صحيح بخاري، كتاب الغلو، ص322 و ح441
53. همان، ص 199
6 . همان، و رسالة «في وصف المدينه»، علي بن موسي، صص16 ـ 8
7 . سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي، ج3، ص1002 ؛ احمد بن حنبل، المسند، ج1 ، صص324 و 339
8 . معجم البلدان، ج5 ، ص155 ؛ ياقوت حموي، فيروز آبادي در المغانم، ص386
9 . سمهودي، وفاء الوفا، ج3 ، ص1006 ؛ كليني، كافي، ج4 ، ص565
10 . سمهودي، اخبار المدينه، ترجمة حاج سيد جوادي، ص324
11 . كافي، ج4، ص318
12 . وسائل الشيعه، ج4، ص318
13 . وسائلالشيعه، ج11، ص 309
14 . همان.
15 . تهذيبالأحكام، ج5 ، ص57
16 . وسائل الشيعه، ج11، ص318
17 . وسائلالشيعه، ج11، ص 308
18 . وسائلالشيعه، ج11، ص311
19 . امالي صدوق، ص650
20 . وسائلالشيعه، ج11، ص311
21 . الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية ، ج2، ص224
22 . مناسك حج، ميقات شجره، آيت الله بهجت=
23 . وسائلالشيعه، ج11، ص311
24 . وسائلالشيعه، ج11، ص279
25 . آيت الله خويي، معتمد، ج3، مسأله 182 و روايت باب 17 من ابواب أقسام الحج، ح5
26 . وسائل الشيعه، ج11، ص311
27 . وسائل الشيعه، ج11، ص 308
28 . وسائلالشيعه، ج11، ص307
29 . وسائلالشيعه، ج11 ، ص309
30 . وسائلالشيعه، ج11، ص308
31 . كافي، ج4 ، ص297
32 . فقه الإمام الصادق7 ج2، ص 161
33 . عروة الوثقي، ج2، ص550
34 . مناسك حج، مسأله 110، آيت الله شبيري زنجاني
35 . الكافي، ج4، ص504
36 . المعتمد في شرح المناسك، ج1، ص285
37 . العروة الوثقي، ص669
38 . ص 108، مسأله 185
39 . 101، مسأله 182
40 . مناسك، حج ص101، مسأله 412
41 . ج1 ص535 ؛ السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي، ج1، ص 535
42 . منتهي المطلب، ج10، ص246
43 . تذكرة الفقهاء ج7، ص256 مسأله 193
44 . جواهر الكلام، ج18، ص 221
45 . مستمسك العروة الوثقي، ج11 ص 416و 417
46 . جامع المقاصد ج3 ص170
47 . مسالك الافهام ج2 ص 246
48 . وفاء الوفا، ج4، ص1157، 1158
49 . حجاز در صدر اسلام صص189و 188
50 . وسائل الشيعه، ج12، ص370
51 . وسائل الشيعه، ج12، ص376
52 . وسائل الشيعه، ج12 ص 370
53 . وسائل الشيعه ج12 ص370
54 . وسائل الشيعه، ج12، ص 372
55 . وسائل الشيعه، ج 12، صص 370 و 371
56 . الكافي، ج4 ، ص 245، ج4، ص245
57 . الكافي، ج4، ص334
58 . منلايحضرهالفقيه، ج2 ، ص 528
59 . مناسك حج، آيت الله شبيري زنجاني، ميقات ذيالحليفه.