فدک صدقه نیست
میقات حج - سال هفدهم - شماره شصت و هشت - تابستان 1388 فدک صدقه نیست آیتالله عبدالله جوادیآملی حضرت آیت الله جوادی آملی ـ مدّظلّهالعالیـ ضمن درس تفسیر روز یک شنبه، مورخ 12/7/88 به شبههای در مورد فدک پاسخ دادند. معظم له در تفسیر آیة ( یَرِثُنی
ميقات حج - سال هفدهم - شماره شصت و هشت - تابستان 1388
فدك
صدقه نيست
آيتالله عبدالله جواديآملي
حضرت آيت الله جوادي آملي ـ مدّظلّهالعاليـ ضمن درس تفسير روز يك شنبه، مورخ 12/7/88 به شبههاي در مورد فدك پاسخ دادند. معظم له در تفسير آية ( يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب)1 با مطرح كردن حديثي كه با آن، به صدقه بودنِ فدك و در نتيجه به ارث نرسيدن آن به حضرت طاهرة صديقه عليها السلام احتجاج شده، اين حديث را جعلي دانستند و در ادامة بحث خود، با ارائة ادلّهاي، به ردّ اين ادعا پرداختند. آنچه در ادامه ميآيد، متن بيانات معظم له در اينباره است:
…در مسألة ارث [كه در آيات قرآن آمده] اقوال متعدّدي مطرح گرديده است. گفتهاند منظور از ميراث:
1. «نبوّت»،
2. «علم و حكمت»،
3. «مال» است.
اين اقوال سهگانه، در غالب كتابهاي تفسيري، به خصوص در «الجامع [لأحكام القرآن]» قرطبي آمده است. بايد گفت منظور «نبوّت» نيست، براي اينكه نبوّت امر ارثي نيست. بر اساس [آية](اللهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسَالَتَهُ) 2 ارثي نيست وهيچيك از انبيا نبوّت را از نبيّ قبل از خود ارث نبردهاند. سلسلة انبياي ابراهيمي؛ از وجود مبارك حضرت ابراهيم و انبياي بعدي، اينها هركدام بر اساس اعطاي الهي بهنبوّت رسيدهاند، نه اينكه ارث برده باشند.
در بارة «علم و حكمت»، [روايت]«إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الأَنْبِيَاء»3 آمده، اين سرِ جاي خود محفوظ است كه عالمان، وارثان انبيا هستند، براي اينكه انبيا معلّم كتاب و حكمتاند و علما هم علم و حكمت را از انبيا به ارث ميبرند. اين هم اختصاص به هيچ پيغمبري ندارد. ميماند مسألة مال.
در مسألة «مال» كه قول سوم است، اختصاص به ما شيعيان ندارد، عدّهاي از اهل سنّت و از قدما و از اصحاب، مانند ابنعباس و ديگران هم اين ارث را ارثِ مال دانستهاند. ما بايد ببينيم كه اين ارث، ارث مال است يا غير مال.
روايتي را مرحوم كليني ـ رضوان الله عليه ـ دركافي نقل ميكند كه انبيا درهم و دينار را به ارث نميگذارند. اينها علم را به ارث ميگذارند. اين روايت را كه مرحوم كليني نقل كرده حق است؛ يعني بناي انبيا بر اين نيست كه مال جمع كنند و آن را به ديگري منتقل كنند. آنچه محور نزاع بين شيعه و سني است، آن ذيل است كه جعل شده؛ (مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ). اين «مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» را كه آنها نقلكردهاند سند ندارد و جعلي است و در جوامع روايي معتبر نيامده، دركتاب شريف كافي هم نيست. آنها اين را جعل كردهاند تا بگويند فدك و امثال فدك صدقه است! وقتي صدقة عمومي شد، به بيتالمال ميرسد، وقتي بيتالمال شد به حاكم وقت منتقل ميشود و همين كار را هم كردند. ما بايد ببينيم اين روايت درست است يا نه:
اولاً، متن اين روايت به همين جمله ختم ميشود كه مرحوم كليني در كافي نقل كرده است كه:«إِنَّ الأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لاَ دِرْهَماً»4 اينها علم را ارث ميگذارند؛ «وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْم». آن «مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» در جوامع رواييِ معتبر نيست.
ثانياً، حجّيت روايت؛ چه معارض داشته باشد و چه نداشته باشد، اولاً و بالذّات بايد بر كتاب خدا عرضه شود. دو طايفه روايات هست كه هر دو را مرحوم كليني نقل كرده، بزرگان ديگر هم در جوامع روايي ما آوردهاند:
يك طايفه مربوط به عنوان «نصوص علاجيه» است كه در كتابهاي اصولي فراوان مطرح است كه اگر دو خبر متعارض بودند؛ چه كنيم؟ حضرت فرمود:«فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللهِ فَخُذُوهُ» ميشود حجّت، «وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللهِ فَاضرِبُوهُ عَلَي الجِدَارِ» 5 و مانند آن، اينها به عنوان نصوص علاجيه است؛ يعني روايتهاييكه معارض هم هستند، معيار حجّت و لا حجّت يا ترجيح اِحديالحجّتين، عرض بر قرآن كريم است.
طايفة ديگر، رواياتي است كه مطلق است؛ چه معارض داشته باشد و چه نداشته باشد.
وجود مبارك پيغمبر ـ عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء ـ و همچنين ائمه عليهم السلام فرمودند:
به نام ما حديث جعل ميكنند، ولي به نام خدا آية قرآن را نميتوانند جعل كنند؛ (ستكثر عَلَيّ القالَة) به نام ما روايات جعلي زياد است. هر روايتي كه از ما به شما رسيد، بر كتاب خدا عرضه كنيد، اگر مطابق با كتاب خدا نبود و مخالف كتاب خدا بود، اين حجّت نيست و حرف ما نيست.
خدا غريق رحمت كند علاّمة مجلسي
ـ رضوان الله تعالي عليه ـ را، ايشان ميفرمايد: طبق همين روايت، معلوم ميشود چيزهايي را به نام پيغمبر جعل كردهاند. براي اينكه روايت «ستكثر عَلَيّ القالَة» يا صادر شده و يا نشده، اگر صادر شده و پيغمبر فرموده است «به نام من دروغ جعل ميكنند»، معلوم ميشود احاديث موضوع داريم و اگر اين روايت صادر نشده باشد، همين دليل بر جعل است، براي اينكه همين را از پيغمبر نقل كردهاند. لذا ايشان ميفرمايد: اين روايت چه صادر شده باشد، چه صادر نشده باشد، مضمونش حق است؛ يعني معلوم ميشود كه به نام پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم احاديثي جعل ميكنند. پس هر روايتي چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد، بايد بر قرآن كريم عرضه شود.
لذا اول ما بايد خطوط كلي قرآن را ارزيابي كنيم، بعد روايت را بر آن عرضه كنيم.
وقتي آيات قرآن را بررسي ميكنيم، ميبينيم عموماتي دارد، اطلاقاتي دارد و خصوصياتي. هم عموم و اطلاقش شامل انبيا و غير انبيا ميشود، هم آنچه مخصوص انبيا است. تمام اين اطلاقات از (أَقِيمُواالصَّلاَةَ)، از (كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ)، از مسأله جهاد، از مسأله حج، از مسائل امر به معروف و نهي از منكر، همة تكاليف شامل انبيا و معصومين عليهم السلام ميشود. البته آنها احكام مختصّه هم دارند؛ نظير وجوب نماز شب بر پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم و مانند آن. ولي:
يك : (يوصِيكُمُ اللهُ فِي أَوْلاَدِكُم)6 اينگونه از عمومات مسأله ارث را تبيين ميكند و شامل پيغمبر [هم] ميشود. همة اينها مشمولاند...
دو : آية سورة مباركة احزاب (أُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَيبِبَعْضٍ)7 كه طبقات ارث را تبيين ميكند، شامل انبيا هم ميشود.
سه : قصة «وَرِثَ سليمانُ داود»8 دربارة خصوص نبوّت است.
چهار : اينجا هم (...وَلِيّاً * يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ)9 ظاهرش، مال است.
براي اينكه «ارثِ نبوّت» يا «ارث علم» يا «ارث حكمت» قرينه ميخواهد.
وقتي عرفاً گفتند ارث، يعني «مسألة مال». فلان كس ارث برد، فلان كس وارث است؛ يعني مال. درست است كه ميشود گفت «فلان شخص وارث علم فلان كس است»، «وارث حكمت فلان كس است» ولي معالقرينه است. با قرينه ميشود ارث را در مسائل علم و حكمت مطرحكرد؛ ولي بيقرينه، همان مسألة ارث مال است. در لغت اينگونه است، در عرف اينگونه است و اعتبار عقلا هم اين طور است. پس اين چهار دليل نشان ميدهد كه انبيا همانند افراد ديگر مشمول اين عموم و اطلاقات هستند.
مهمتر از همه استدلال صدّيقه كبري
ـ سلام الله عليها ـ در حضور همه مهاجر و انصار، با اطّلاع امام زمانش يعني علي بن ابيطالب ـ سلام الله عليه ـ است. حضرت باخبر بود كه وجود مبارك صديقه كبري عليها السلام چگونه دارند احتجاج ميكنند. يكي از كساني كه اين خطبه را حفظ و نقل كرد، زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ بود كه اين خطبه را حفظ كرده بود و براي ديگران نقل كرد. يكي از رُوات اين خطبه زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ است.
الآن شما ملاحظه بفرماييد اين خطبة نوراني حضرت، از چند بخش تشكيل ميشود و از چند جهت حضرت استدلال ميكنند... بعد از حمد و ثنا و توحيد الهي و وحي و نبوت و... به مسألة ارث ميرسند كه خطاب به مهاجر و انصار فرمود : «أَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ، أَ أُغْلَبُ عَلَي إِرْثِي! يَا ابْنَ أَبِي قُحَافَةَ ، أَ فِي كِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاكَ وَ لاَ أَرِثَ أَبِي؟» 10آيا در قرآن آمده است كه تو ارث ميبري ولي من از پدرم ارث نميبرم؟!
(لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا)11 أَ فَعَلَي عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ إِذْ يَقُولُ (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ)12 وَ قَالَ فِيمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيَّا عليهما السلام إِذْ قَالَ (فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ)؟ 13 و 14 پس اين آياتي است مربوط به انبيا كه ارث ميبرند.
و همچنين «وَ قَالَ: (وَ أُولُوا الأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ في كِتابِ الله)15وَ قَالَ: (يُوصيكُمُ اللهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَيَيْنِ)16 وَ قَالَ: (إِن تَرَكَ خَيراً الْوَصِيةُلِلْوَالِدَينِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَيالْمُتَّقِينَ)وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لاَ حُظْوَةَ لِي وَ لاَ إِرْثَ مِنْ أَبِي وَ لاَ رَحِمَ بَيْنَنَا أَ فَخَصَّكُمُ اللهُ بِآيَةٍ أَخْرَجَ أَبِيصلي الله عليه و آله و سلم مِنْهَا».17
آية خاص و دليل مخصوصي داريم كه پدرم ارث نميگذارد؟! بعد هم آن جملة جگرسوز را فرمود كه: مسألة در و پيكر زدن با [دردناك بودنِ] اين جمله اصلاً قابل قياس نيست! فرمود: شما هيچ دليلي نداريد كه مرا از ارث محروم كنيد، مگر اينكه بگوييد معاذ الله ...! نقل نكنم.
خوب، در جملههاي بعد، اين خطبه را ادامه ميدهد، بعد از يك صفحه ميفرمايد: «أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِي» به مردم خطاب كرد: «وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًي مِنِّي وَ مَسْمَعٍ»18همهتان حاضريد. داريد ميبينيد ارث مرا دارند هضم ميكنند.
شما در نهجالبلاغه ميبينيد وجود مبارك حضرت امير وقتي حضرت زهرا عليها السلام را ميخواهد دفن كند، اين جملهها را گفته [است].
در خطبة ??? نهجالبلاغه آمده است كه هنگام دفن رو كرد به قبر مطهّر پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد «السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ، وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» تا به اين جمله كه: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَبتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا».
اين هضم همان است كه در خطبة حضرت زهرا آمده: «أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِي وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًي مِنِّي وَ مَسْمَعٍ» همهتان ميبينيد كه در روز روشن دارند ارث مرا ميبرند! اينجا هم حضرت فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَال».
بنابراين، اطلاقات حاكم است. عمومات حاكم است. دليل خاص دربارة ارث انبيا حاكم است. مهمتر از همه تفصيل و تبيين و تشريح صديقة كبرا عليها السلام حاضر است. و قبلاً هم در بحث گذشت كه [اگر] وجود مبارك حضرت زهرا عليها السلام مطلبي را بفرمايد، مثل اين [است]كه اميرالمؤمنين فرموده است. امام صادق و امام باقر فرموده است. معيار، حجّيتِ عصمت گوينده است نه امامتِ او. ميخواهد امام باشد، ميخواهد نباشد. اگر كسي معصوم بود، قولش حجّت است.
بنابراين، اين تفسيركه منظور از ارث، ارثِ مال است ميشود مُحكَّم، عمومات و اطلاقات هم حاكماند و دليل خاصّي هم كه بود تأييد ميكند و تفصيلي هم كه از حضرت زهر ا عليها السلام شده است تبيين ميكند. «و الحمد لله ربّ العالمين»
پي نوشت ها:
1 . مريم : 6
2 . انعام : 124
3 . كافي، ج1، ص32
4 . كافي، ج1، ص34
5 . در بيشتر كتب روايي «وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللهِ فَدَعُوهُ» آمده است.
6 . نساء : 11
7 . انفال : 75 ؛ احزاب : 6
8 . نساء : 11
9 . نساء : 11
10 . بحارالأنوار، ج29، ص226
11 . نساء : 11
12 . نمل : 16
13 . مريم : 6 ـ 5
14 . بحارالأنوار، ج29، ص226
15 . انفال : 75
16 . نساء : 11
17 . مستدركالوسائل، ج17، ص142
18 . بحارالأنوار، ج29، ص226