مقام ابراهیم و جایگاه آن در فقه
میقات حج - سال هجدهم - شماره هفتاد - زمستان 1388 مقام ابراهیم علیه السلام وجایگاه آن در فقه مصطفی آخوندی چکیده در این نوشتار به حقیقت مقام ابراهیم خواهیم پرداخت و این­که فضیلت آن تا چه حدّ است، مکانش در عصر ابراهیم خلیل عل
ميقات حج - سال هجدهم- شماره هفتاد - زمستان 1388
مقام ابراهيم عليه السلام وجايگاه آن در فقه
مصطفي آخوندي
در اين نوشتار به حقيقت مقام ابراهيم خواهيم پرداخت و اينكه فضيلت آن تا چه حدّ است، مكانش در عصر ابراهيم خليل عليه السلام و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كجا بوده و جابهجايي آن در زمان خليفة دوم چگونه انجام شده است.
همچنين نقش و جايگاه مقام ابراهيم در مورد دو مسألة فقهي؛ «طواف ميان كعبه و مقام ابراهيم» و «نمازطواف پشت مقام ابراهيم» را تبيين خواهيم كرد.
كليدواژه ها: مقام ابراهيم، قداست، حدّ مطاف، نماز طواف، جايگاه مقام.
به گفتة واژه شناسان:
ـ مقام، اسم مكان نيست بلكه در لغت به معناي «جاي پاي انسان» آمده است. [1]
ـ مقام ابراهيم؛ يعني جاي دو پاي ابراهيم خليل كه روي سنگ نمايان است. [2]
ـ مقام ابراهيم، سنگي است مربع شكل با طول و عرض حدود40 سانتيمتر و ارتفاع تقريبي50 سانتيمتر كه در عصر ما، درون محفظهاي شيشهاي، ميان گنبدي طلايي رنگ، رو به روي درِ كعبه، به فاصلة 5/26 ذراع نگهداري ميشود.
روي مقام ابراهيم اين فراز از آية الكرسي به چشم ميخورد: ( ...وَ لاَ يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ ).[3]
قداست و عظمت مقام ابراهيم عليه السلام
مقام ابراهيم ازآيات الهي و از معجزات حضرت ابراهيم خليل است كه نام آن، دو بار، به دو عنوان، در قرآن كريم آمده است:
1. «نشانه وآيت بزرگ خداوند»؛ (فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيم...) .[4]
درتفسير «آلاء الرحمن» آمده است: مقام ابراهيم از نشانههاي آشكار وجاويد حضرت ابراهيم عليه السلام است. همين سنگي كه ابراهيم خليل برآن ايستاد و اثر دو پاي شريفش، همانند فرو رفتن درگِل به جاي ماند.
اين سنگ با وجود حوادث گوناگون طبيعي و غير طبيعي در طول قرنها همچنان به عنوان معجزة الهي باقي مانده است. [5]
2. به عنوان قبلهگاه نمازگزاران؛ (...وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّي ).[6]
در بارة اين آيه، به بحث خواهيم پرداخت.
مقام ابراهيم عليه السلام سنگي از بهشت
صاحب «مجمع البيان» در قداست و بهشتي بودن مقام رواياتي آورده است:
* «رُوِيَ عَنِ الْبَاقِرِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: نَزَلَتْ ثَلاَثَةُ أَحْجَارٍ مِنَ الْجَنَّةِ؛ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ، وَ حَجَرُ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ الْحَجَرُ الأَسْوَدُ اسْتَوْدَعَهُ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ حَجَراً أَبْيَضَ وَ كَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْقَرَاطِيسِ فَاسْوَدَّ مِنْ خَطَايَا بَنِي آدَمَ». [7]
«از حضرت باقر عليه السلام نقل شده كه خداوند سه قطعه سنگ را از بهشت بر زمين فرود آورد: 1. مقام ابراهيم عليه السلام 2. سنگ بني اسرائيل 3. حجر الأسود و آن سنگي است كه خداوند به امانت نزد ابراهيم عليه السلام گذاشت (كه آن را در ركن خانة كعبه نصب كرد). رنگ آن ابتدا از كاغذ سفيدتر بود ليكن در اثر گناهان فرزندان آدم، سياه گرديد.»
* «رَوَي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرو بْن الْعَاصِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم : الرُّكْنُ وَ الْمَقَامُ يَاقُوتَتَانِ مِنْ يَاقُوتِ الْجَنَّةِ طَمَسَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي نُورَهُمَا لَوْ لاَ ذَلِكَ لأَضَاءَتَا مِنْ بَيْنِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ». [8]
«عبد اللَّه بن عمر، از حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده است: ركن و مقام، دو ياقوت از ياقوتهاي بهشتاند و خداوند نور آنها را گرفته است و اگر نه اين بود، آنها ميان مشرق و مغرب را روشن ميكردند.»
چگونگي اثر پاي ابراهيم عليه السلام
در چگونگي پيدايش اين اثر روي آن سنگِ سخت به عنوان نشانة الهي، سه احتمال دادهاند كه دو احتمال آن با كعبه مرتبط و قابل جمع است و احتمال ديگر را بي ربط با كعبه و ضعيف و مردود شمردهاند.
ازرقي، مورخ قرن سوم هجري، در مورد اين احتمالات مينويسد:
هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام مشغول ساختن كعبه بودند، ديوارهاي كعبه بالا آمد و ادامة آن ممكن نبود، از اينرو سنگي براي ابراهيم آوردند و او روي سنگ ايستاد و ديوار كعبه را بالا برد. اين احتمال به دليل ارتباط آن با كعبه قويتر است.
به هنگام اتمام بناي كعبه، ابراهيم خليل عليه السلام مأموريت يافت نداي حج سر دهد:
(وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ). [9]
«و مردم را دعوت عمومي به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاي لاغر، از هر راه دوري به سوي تو آيند...»
ازرقي نقل كرده است كه:
«محمدبن يحيي، از محمد بن عمر واقدي، از ابن ابي سبره، از اسحاق بن عبداللَّه بن ابي فروه، از عمر بن حكم، از ابوسعيد خدري نقل ميكند كه گفت: از عبداللَّه بن سلام دربارة نشانهاي كه روي مقام ابراهيم است پرسيدم. گفت: اين سنگ به وضعي بود كه امروز هست ولي خداوند سبحان اراده كرد كه آنرا نشانهاي از آيات خود فرمايد و چون ابراهيم عليه السلام مأمور شد مردم را براي انجام حج فرا بخواند، روي اين سنگ ايستاد و اين سنگ چندان بالا رفت كه از همة كوهها بلندتر گرديد و ابراهيم عليه السلام به همه چيز مشرف شد و بانگ برداشت: اي مردم، دعوت پروردگار خويش را پاسخ گوييد. مردم در پاسخ گفتند: گوش به فرمانيم، پروردگارا! گوش به فرمان و نشانة هر دو پاي او بر آن سنگ باقي بود كه خداوند چنين اراده كرده بود.
ابراهيم عليه السلام روي آن سنگ به چپ و راست خود مينگريست وهمچنان ميگفت: دعوت خداي خود را پاسخ گوييد.» [10]
در مورد اين احتمال، روايات صحيحي داريم. از جملة آنها روايت غالب بن عثمان است كه در آن آمده است:
«...أَبِي جَعْفَرٍ عليهما السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمَّا أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ يُنَادِي فِي النَّاسِ الْحَجَّ قَامَ عَلَي الْمَقَامِ فَارْتَفَعَ بِهِ حَتَّي صَارَ بِإِزَاءِ أَبِي قُبَيْسٍ فَنَادَي فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ فَأَسْمَعَ مَنْ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ إِلَي أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ». [11]
«امام باقر عليه السلام فرمود: وقتي خداوند به ابراهيم فرمان داد: در ميان مردم نداي حج دهد، بر مقام ايستاد، پس مقام او را بالا برد تا در مقابل كوه ابوقبيس قرار گرفت. ندا داد مردم به حج بيايند. پس هر كس كه در اصلاب مردان و ارحام زنان بود، تا روز قيامت، نداي او را شنيد.»
اين احتمال با احتمال نخست قابل جمع است. چون در طول هم واقع شدهاند و هيچ منعي ندارد كه حضرت ابراهيم عليه السلام هم در بناي كعبه و هم در اعلان حج، روي اين سنگ ايستاده باشد.
ارتباطي به كعبه ندارد و ازرقي نيز آن را ضعيف و مردود شمرده و آن اين است كه: ابراهيم خليل آنگاه كه از شام به مكه ميآمد، براي همسر خود سوگند ميخورد كه در مكه از مركب خود پياده نشود و چون به مكه رسيد، اين سنگ را پيش او آوردند و پاي خود را از ركاب بيرون آورد و بر آن نهاد. سعيد بن جبير ميگويد: اين نقل درست نيست. سپس روايت ابن عباس را نقل ميكند كه حضرت ابراهيم براي بناي كعبه پا روي اين سنگ گذاشته است. [12]
ممكن است اين داستان كه مجمع البيان مفصل به آن پرداخته، درست باشد، اما هيچ ارتباطي به مقام ندارد.
دلايل، قرائن و شواهدي وجود دارد كه مقام ابراهيم در عهد ابراهيم خليل عليه السلام و عهد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم (بعد از فتح مكه و حكومت خليفة اوّل) به كعبه چسبيده بوده و در عصر خليفة دوم به جاي فعلي منتقل شده است. اين دلايل و قرائن عبارتاند از:
«عَنْ مُحَمَّد بن مُسلمٍ قَالَ: سَألتُهُ عَنْ حَدِّ الطَّوَافِ بِالبَيْتِ الّذي مَنْ خَرَجَ عَنْهُ لمْ يَكُن طائِفاً بِالبَيْتِ، قَالَ: كَانَ النّاسُ عَلي عَهْدِ رَسُولِ اللَّه ـ صَلَّي الله عليه وآله ـ يَطُوفُونَ بِالبَيْتِ وَ المَقامِ وَ أنتُمُ اليَومَ تَطُوفُونَ مَا بَيْنَ المَقَامِ وَ بَينَ الْبَيْتِ فَكَانَ الْحَدُّ مَوْضعَ الْمَقَامِ الْيَومَ فَمَنْ جازَهُ فَلَيْسَ بِطائِف وَ الحَدُّ قَبْلَ الْيَومِ وَ اليَوْمَ وَاحِدٌ قَدْرَ مَا بَيْنَ المَقامِ وَ بَينَ الْبَيتِ مِنْ نَواحِي الْبَيتِ كُلِّهَا فَمَنْ طافَ فَتَبَاعَدَ مِنْ نَوَاحِيهِ أَبْعَدَ مِنْ مِقْدارِ ذَلِكَ كَانَ طائِفاً بِغَيْرِ الْبَيتِ بِمَنْزِلَةِ مَنْ طافَ بِالمَسْجِدِ لأنَّهُ طافَ فِي غَيْرِ حَدٍّ وَ لاَ طَوَافَ لَهُ». [13]
«محمد بن مسلم گويد: از امام صادق عليه السلام از حدّ و مرز طواف خانه پرسيدم و گفتم: آن محدوده كه اگر كسي خارج از آن طواف كند، گويا طواف نكرده كدام است ؟ حضرت فرمود: مردم در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيرامون خانه و مقام طواف ميكردند ولي امروز شما ميان مقام و خانه طواف ميكنيد.
پس حدّ مطاف جاي مقام فعلي است و هر كس از آن بگذرد، گويي طواف كننده نيست و طواف او صحيح نميباشد. حدّ مطاف در گذشته و امروز يكي است و آن، حدّ ميان مقام و كعبه در همة نواحي خانه ميباشد. پس كسي كه دورتر از اين مقدار طواف كند، طواف به غير بيت كرده است؛ مانند كسي كه خارج از مسجد الحرام، برگرد مسجد طواف كرده باشد، چون او طواف را در مطاف انجام نداده، پس طوافي نكرده است.»
هرچند روايت به علت مجهول بودن ياسين الضَّرير ضعيف شمرده شده ولي اشتهار عمل به روايتي بين اصحاب، موجب جبران ضعف آن ميشود[14] و مشهور قدما به روايت محمد بن مسلم عمل كرده و طبق آن فتوا دادهاند. پس اشكالي در روايت نيست. [15] و ميتوان به آن استناد كرد.
آيت الله گلپايگاني ميفرمايد: روايت به خاطر «ياسين الضرير» كه مجهول است و هيچ مدح و ذمي در بارة او نرسيده، ضعيف است ولي عمل اصحاب و اعتماد آنها به روايت، جبران ضعف سند ميكند.[16]
روايت، صدر و ذيلي دارد . صدر روايت به مسألة تاريخي و جابهجايي مقام ابراهيم پرداخته و ذيل روايت مسألة فقهي حدّ مطاف را بيان كرده استكه دراين بحث شاهد مثال ما صدرروايت است و ذيل روايت از بحث ما خارج ميباشد.
در صدر روايت ميفرمايد: مردم در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيرامون خانه و مقام طواف ميكردند اما امروز شما ميان خانه و مقام طواف ميكنيد؛ يعني بين اين دو، فاصله ايجاد شده است. اين دو عبارت، قابل دقت است. در جملة «يَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ وَ الْمَقَامِ» ، به مردم عصر پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم اشاره دارد كه آنان با مقام، معاملة بيت ميكردند، همچنان كه پيرامون كعبه ميچرخيدند، دور مقام نيز طواف ميكردند؛ چون كلمه «المقام» عطف به «البيت» است؛ يعني «يَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ» و «يَطُوفُونَ بِالْمَقَامِ» و اين گوياي آن است كه مقام ابراهيم وصل به كعبه بوده است. اين عبارت، با عبارت بعدي كه ميفرمايد:
«وَ أَنْتُمُ الْيَوْمَ تَطُوفُونَ مَا بَيْنَ الْمَقَامِ وَ بَيْنَ الْبَيْت...»؛ «شما امروز ميان مقام و خانه طواف ميكنيد.» در اينجا تفاوت بسيار است؛ ديروز مسلمانان در طواف دور مقام ميچرخيدند ولي امروز شما نميتوانيد دور آن بچرخيد.
اين ظهور بسيار روشني دارد كه مقام ابراهيم درعهد پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم كنار ديوار كعبه بوده است.
2. صدوق با اسناد خودش از زراره چنين نقل ميكند:
«وَ قَالَ زُرَارَةُ بْنُ أَعْيَنَ لأَبِي جَعْفَرٍ عليهما السلام أَدْرَكْتَ الْحُسَيْنَ عليه السلام ؟ قَالَ نَعَمْ، أَذْكُرُ وَ أَنَا مَعَهُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ قَدْ دَخَلَ فِيهِ السَّيْلُ وَ النَّاسُ يَتَخَوَّفُونَ عَلَي الْمَقَامِ يَخْرُجُ الْخَارِجُ فَيَقُولُ قَدْ ذَهَبَ بِهِ السَّيْلُ وَ يَدْخُلُ الدَّاخِلُ، فَيَقُولُ: هُوَ مَكَانَهُ، قَالَ: فَقَالَ يَا فُلاَنُ مَا يَصْنَعُ هَؤُلاَءِ؟ فَقُلْتُ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ يَخَافُونَ أَنْ يَكُونَ السَّيْلُ قَدْ ذَهَبَ بِالْمَقَامِ، قَالَ: إِنَّ اللَّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ قَدْ جَعَلَهُ عَلَماً لَمْ يَكُنْ لِيَذْهَبَ بِهِ فَاسْتَقِرُّوا وَ كَانَ مَوْضِعُ الْمَقَامِ الَّذِي وَضَعَهُ إِبْرَاهِيمُ عليه السلام عِنْدَ جِدَارِ الْبَيْتِ، فَلَمْ يَزَلْ هُنَاكَ حَتَّي حَوَّلَهُ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ إِلَي الْمَكَانِ الَّذِي هُوَ فِيهِ الْيَوْمَ، فَلَمَّا فَتَحَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله و سلم مَكَّةَ رَدَّهُ إِلَي الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ إِبْرَاهِيمُ عليه السلام فَلَمْ يَزَلْ هُنَاكَ إِلَي أَنْ وَلِيَ عُمَرُ، فَسَأَلَ النَّاسَ مَنْ مِنْكُمْ يَعْرِفُ الْمَكَانَ الَّذِي كَانَ فِيهِ الْمَقَامُ؟ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ، أَنَا قَدْ كُنْتُ أَخَذْتُ مِقْدَارَهُ بِنِسْعٍ فَهُوَ عِنْدِي فَقَالَ ائْتِنِي بِهِ فَأَتَاهُ فَقَاسَهُ ثُمَّ رَدَّهُ إِلَي ذَلِكَ الْمَكَان». [17]
«زرارة بن اعين به امام باقر عليه السلام گفت: آيا [جدت] حسين عليه السلام را ديدي و اورا درك كردي؟ امام عليه السلام فرمود: آري. يادم ميآيد كه با او در مسجد الحرام بودم، سيل آمد و وارد مسجد الحرام شد، مردم براي مقام ميترسيدند. گروهي كه از مسجد خارج ميشدند، ميگفتند: سيل مقام را برد. عدهاي كه داخل مسجد الحرام ميشدند ميگفتند: مقام در جاي خودش ميباشد. امام عليه السلام فرمود: فلاني! اين مردم چه ميكنند؟ گفتم: خدا شما را پايدار بدارد، ميترسندكه سيل مقام را ببرد. حضرت فرمودند: خداوند ـ عزّوجلّ ـ آنرا عَلَم و نشانه قرار داده است و چنين نيست كه سيل آن را ببرد. پس آرام بگيريد. و جايگاه مقام كه ابراهيم عليه السلام در نظر گرفته بود، كنار ديوار كعبه بود. مقام همچنان آنجا بود تا آنكه اهل جاهليت آن را به مكاني كه امروز قرار گرفته منتقل كردند.»
هنگامي كه مكه به دست پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم فتح شد، آن حضرت مقام را به جايگاه نخست كه ابراهيم عليه السلام قرار داده بود برگرداند تا آنكه در خلافت عمر، او از مردم پرسيد چه كسي جاي مقام را ميداند؟ مردي گفت: من جاي آن را با نخي اندازه گرفتهام. عمر گفت: آن را بياور، و او آورد، سپس مقام را به مكان فعلي منتقل كرد.
روايت زراره داراي چند فراز است:
1. در آن به عَلَم و نشانه بودن مقام ابراهيم از جانب خداوند اشاره شده است؛ (قَدْ جَعَلَهُ عَلَماً).
2. در عصر ابراهيم خليل عليه السلام ، مقام دركنار ديوار خانه بوده است.
3. مردم زمان جاهليت مقام را به جايگاه فعلي منتقل كردهاند.
4. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم در فتح مكه مقام را به جايگاه زمان ابراهيم عليه السلام برگرداند.
5 . عمر در زمان خلافتش مقام را به جايگاه فعلي (كه در زمان جاهليت بود) منتقل كرد.
روايت زراره، تأييدي است بر روايت محمدبن مسلم و به نوعي مفسّرآن است. در روايت محمد بن مسلم آمده است: «مردم در عهد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برگِرد خانه و مقام طواف ميكردند.» اطلاق اين جمله هم شامل دوران بعثت ميشود و هم شامل زمان هجرت و اين معنا را ميرساند كه مقام در تمام دوران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كنار ديوار كعبه قرار داشته است.
و روايت زراره ميگويد: تا پيش از فتح مكه، مقام در جايگاه فعلي قرار داشته و در فتح مكه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آن را به جايگاه اصلياش؛ يعني كنار كعبه منتقل كرده است.
«عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام أُصَلِّي رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ خَلْفَ الْمَقَامِ، حَيْثُ هُوَ السَّاعَةَ، أَوْ حَيْثُ كَانَ عَلَي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم ؟ قَالَ: حَيْثُ هُوَ السَّاعَةَ». [18]
«ابراهيم بن ابو محمود ميگويد: از امام رضا عليه السلام پرسيدم: دو ركعت نماز واجب طواف را پشت مقام در جايگاه فعلي آن بخوانم يا در جايگاهي كه عصر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بود؟ امام عليه السلام فرمود: پشت مقام در جاي فعلي.»
از سؤال راوي پيداست كه او ميدانست مقام ابراهيم در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در كنار كعبه بوده است و امام عليه السلام نيز آن را تأييد ميكند.
ـ آيـت اللَّه گلپايگاني= با استناد به اين روايت، تأكيد ميكند كه مقام ابراهيم عليه السلام در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به كعبه چسبيده بوده و خليفه دوم آن را به مكان فعلي ـ كه مكان عصر جاهليت است ـ منتقل كرد. [19]
ـ شيخ حرّ عاملي نيز پس از نقل اين روايت ميگويد: در شماري از روايات آمده است كه مقام ابراهيم عليه السلام به ديوار كعبه چسبيده بود و عمر آن را به مكان فعلي انتقال داد. [20]
از دلايل ياد شده استفاده ميشود كه مقام در عهد ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام و نيز در عهد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، از فتح مكه به بعد، در كنار ديوار يا چسبيده به ديوار كعبه بوده و در دوران خلافت عمر و به فرمان وي، به جاي فعلي انتقال يافته است؛ و اين همان جايي است كه در عصر جاهليت بود.
نكته: گر چه مقام جا به جا شده، ليكن در جهت آن تغييري ايجاد نگرديده است؛ يعني مقام در جايگاه كنوني، درست رو به روي همان مكان قبلي كنار كعبه است، البته با فاصلة بيشتر.
اهل سنّت در مورد مكان مقام، رواياتي دارند كه هم با يكديگرهمخواني ندارند و هم با روايات شيعه در تعارض هستند.
ازرقي، چند روايت نقل ميكند كه با هم تفاوت دارند:
1. روايتي كه مي گويد: مقام در زمان ابراهيم خليل، در جاي كنوني بوده است:
شيخ محمدحسن نجفي، صاحب جواهر، آن روايت را نقل وسپس نقدكرده است. وي ميگويد: مالك بن انس و طبري گفتهاند:
«قريش در عهد جاهليت از ترس سيل، مقام را به خانه چسبانده بودند و اين وضعيت همچنان تا عهد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ابوبكر ادامه داشت، پس هنگامي كه عمر به حكومت رسيد، مقام را به جاي كنوني آن؛ همان جايي كه ابراهيمخليل تعيين كرده بود، بازگرداند.» [21]
ازرقي در اخبار مكه اين روايت و روايت ذيل را آورده است:
محمدبن يحيي، از سُليم بن مُسلم، از ابن جُريج، از محمدبن عباد بن جعفر از عبداللَّه بن صفوان نقل ميكند كه ميگفت:
«در حالي كه عمر در مكه و در خانة ابن سباع ساكن بود، به عبداللَّه بن سايب عابدي (از قاريان بنام مكه كه تا اندكي پيش از كشته شدن عبداللَّه بن زبير زنده بود) [22] دستور داد كه مقام را به جايگاه خود برگرداند، او چنان كرد و نماز مغرب را خواند. عُمر از دردسر شكايت داشت و پس از آنكه من يك ركعت از نماز مغرب خوانده بودم آمد و پشت سرم نماز خواند، گويد چون نماز تمام شد، عمر احسنت و آفرين گفت، من نخستين كس بودم كه پس از نصب مقام ابراهيم در جاي اصلي آن نماز گزاردم.» [23]
صاحب جواهر همچنين در نقد اين روايت ميگويد:
«اولاً: عمر ازكجا ميدانست جاي مقام درعصر ابراهيمخليل عليه السلام مكان كنوني بودهاست؟
ثانياً: پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم نسبت به اين عمل اولويت داشته است. چرا او اين كار را انجام نداد؟ حال آنكه او پيامبرخدا بود و ميبايست راه ابراهيم خليل را برود!» [24]
ازرقي مي نويسد: ابوالوليد از پدر بزرگش، از داود بن عبدالرحمان، از ابن جُريج، از كثيربن كثيربن مطلب بن ابي وداعة سهمي از پدرش از پدر بزرگش نقل ميكند:
«در روزگار حكومت عمر بن خطاب سيلي آمد كه به سيل امّ نهشل معروف شد؛ زيرا امّ نهشل دختر ابو عبيدة بن أبو أحيحه سعيدبن عاص را با خود برد و او در آن سيل غرق شد و مرد. اين سيل مقام را از جاي خود كند و برد و آنرا در محلة پايين مكه يافته، آوردند و به پردههاي كعبه متصل كردند و در اين باره براي عمر نوشتند و او در حالي كه از اين واقعه ترسيده بود، در ماه رمضان به قصد عمره به مكه آمد. محل اصلي مقام را سيل از ميان برده بود و نشانة آن هم محو شده بود. عمر مردم را فرا خواند و گفت: شما را به خدا سوگند ميدهم هر كس اطلاعي از جاي دقيق مقام دارد مرا آگاه كند، مطّلب بن أبو وداعة سهمي گفت: اي اميرمؤمنان، من جاي آن را ميدانم؛ زيرا از چنين پيشامدي بيمناك بودم و اندازة فاصلههاي آنرا تا حجرالأسود و حجر اسماعيل و چاه زمزم با نخ گرفتهام و در خانهام موجود است. عمر به او گفت: همين جا بنشين و بفرست آن نخ را بياورند. چون نخ و ريسمان را آوردند و اندازه گرفتند، جاي مقام همين جاي كنوني تعيين شد. عمر از مردم ديگر هم پرسيد وبا آنان مشورت كرد. گفتند: آري همين جا محلّ مقام است و چون اين موضوع ثابت شد و براي عمر مسلّم گرديد، نخست براي آن پايهاي ساختند و سپس مقام را به جاي خود منتقل كردند كه تا امروز همچنان بر جاي خود باقي است.» [25]
مطّلب بن ابو وداعه از راوياني است كه برخي او را ضعيف و برخي قوي و مورد اعتماد دانستهاند. [26] او روز فتح مكه مسلمان شد و پدرش در جنگ بدر اسير گشت. مطّلب مدتي ساكن كوفه بود و سپس به مدينه برگشت. [27]
3. روايت ابن سراقه كه گويد: «پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم مقام را به جاي كنوني منتقل كرد:
ميان كعبه و نمازگاه آدم، ترجيحاً نُه ذراع است و آنجا جايگاه مقام ابراهيم ميباشد و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هنگامي كه از طوافش فارغ شد، دو ركعت نماز نزد آن خواند و آية (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّي) [28] بر او نازل شد. آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مقام را به جاي كنوني منتقل كرد ـ و فاصلة اين تا كعبه بيست ذراع ميباشد ـ تا طواف به واسطة گزاردن پشت سر او، قطع نشود آنگاه در زمان عمر سيل مقام را برد و عمر دستور داد آن را به مكاني كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم معين كرده بود، منتقل كنند. [29]
صاحب جواهر درنقد روايت مي نويسد:
«اين روايت ميگويد: پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم مقام را به جاي كنوني آورد در حالي كه روايت زراره ميگويد: عمر اعمال جاهلي را زنده كرد.» [30]
4. آيا تغيير و جابهجايي مقام ابراهيم عليه السلام بدعت و عمل نامشروعي است؟
در پاسخ اين پرسش بايد گفت: از اميرمؤمنان عليه السلام در كتاب روضة كافي خطبهاي نقل شده كه چنين كارهايي را بدعت و خلاف دستورات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شمرده است:
سليم بن قيس هلالي ميگويد: اميرمؤمنان عليه السلام در جمع خاصان و شيعيانش خطبهاي خواند... آنگاه فرمود: حكمرانان پيش از من كارهايي انجام دادهاند كه در آنها با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم مخالفت كردند و از روي تعهد راه خلاف پيمودند و پيمانش را شكستند و سنت و روشش را تغيير دادند و اگر من بخواهم مردم را به ترك آنها وادارم و به جاي اصلي آنها باز گردانم و به همان ترتيب كه در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود مقرر دارم، لشكر از پيرامون من پراكنده شوند تا جز خودم تك و تنها نمانم و يا اندكي از شيعيان من كه برتري مرا شناخته و وجوب اطاعت و امامت مرا از روي كتاب خداي ـ عزّوجلّ ـ و سنت پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم دانستهاند، بهجاي ماند. (اگرمردم مخالفت نمي كردند) ميديديد كه من دستور ميدادم تا مقام (حضرت) ابراهيم عليه السلام را به جاي اصلي آن كه پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را در آنجا نهاده بود برميگرداندم.» [31]
از اين روايت چند برداشت ميتوان كرد:
اولاً: از آن استفاده ميشود كه جاي اصلي مقام، مكان فعلي نبوده بلكه نزد ديوار كعبه بوده است.
ثانياً: ظاهر اين روايت دلالت ميكند كه تغيير مكان مقام ابراهيم بدعت و امر نامشروعي است.
اهل سنت براي عمل خليفة دوم اينگونه استدلال كردهاند:
اگر عمل عمر صحيح نبود، چرا صحابه و تابعين به او اعتراض نكردند، پس عدم اعتراض دليل بر صحّت عمل او است.
در پاسخ اين استدلال بايد گفت: چنين نيست كه عدم اعتراض به يك عمل، دليل بر درستي آن باشد؛ زيرا عدم اعتراض يا ناشي از جهل و ناآگاهي است و يا نبود موقعيت؛ ممكن است آن دسته از صحابه كه اعتراض نكردند آگاه به مساله نبودهاند و برخي نيز چون اميرمؤمنان عليه السلام معترض بودند اما موقعيت سياسي و جوّ حاكم اجازة اعتراض به آنان نميداد.
5. نقش مقام ابراهيم در حدّ مطاف
درحدّ طواف، ميان مشهور فقهاي قدما و ميان فقهاي متأخر و معاصر اختلاف است. فتواي قدما آن است كه طواف بايد ميان مقام ابراهيم وخانة خدا انجام گيرد. برخلاف متأخرين ومعاصران كه قائل به توسعة مطاف هستند.
پرسش: نقش مقام در ارتباط با حد مطاف طبق فتواي قدما چيست؟
1. آيا ملاك تعيين حدّ مطاف، مقام (سنگ) است يا بنا و قبهاي كه مقام در آن جاي گرفته است؟
2. آيا مقام ارتباطي با حدّ مطاف دارد؟
پاسخ: روايت محمد بن مسلم، حدّ را ميان مقام و بيت ميدانست. پيشتر گذشت، مراد از مقام سنگي است كه جاي پاي حضرت ابراهيم عليه السلام بر آن نمايان است و در عهد ابراهيم خليل و پيامبرخدا عليه السلام كه به ديوار كعبه چسبيده بود، بنا و قبّهاي براي او در تاريخ ثبت نشده است. شواهد و قرائن حاكي از آن است كه وقتي مقام به مكان فعلي انتقال يافت، جهت حفاظت از آن، محفظه و بنا و قبهاي براي آن ساخته شد. [32]
و آنچه طبق فتواي مشهور قدما، ملاك حد مطاف است، مقام (سنگ) است نه بنا و قبة آن...
شيخ محمدحسن نجفي، صاحب جواهر مينويسد: آنچه در تعيين حد مطاف معتبر است، مقام اصلي (سنگ) است نه بنا بر آن.[33]
درپاسخ سؤال دوم بايد گفت:
مقام هيچ نقشي درتعيين حدّ مطاف ندارد. پس اگر مقام را جابهجا كنند و يا آن را بردارند، طبق فتواي قدما همين مسافت [34] بايد در طواف مراعات شود. دليل آن، خبر زراره و اخباري است كه پيشتر خوانده شد. [35]
در روايت محمدبن مسلم آمده بود:
«وَ الحَدُّ قَبْلَ الْيَومِ وَ اليَوْمَ وَاحِدٌ قَدْرَ مَا بَيْنَ المَقامِ وَ بَينَ الْبَيتِ مِنْ نَواحِي الْبَيتِ كُلِّهَا...»
«حدّ مطاف در گذشته (زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه به كعبه چسبيده بود) و امروز يكي است و آن، حدّ ميان مقام و كعبه در همة نواحي خانه ميباشد.»
اين جمله آشكارا بيان مي كند كه مقام ابراهيم هيچ دخا لتي درتعيين حد ومرزمطاف ندارد؛ زيرا در عصر پيامبر، مقام دركناركعبه قرارداشته، در عين حال، حدّ مطاف به همان اندازه بود كه امروز معين است. آنچه از روايت استنباط ميشود اين است كه مقام درجايي قرارگرفته كه مرز و حدّ مطاف از آنجا محاسبه ميشود. بنابراين، اگر روزي بيايد كه به دليلي مقام ابراهيم را جابه جا كنند، هيچ تغييري درحدّ مطاف طبق فتواي قدما حاصل نخواهد شد.
مسألة ديگري كه در مورد مقام ابراهيم مطرح گرديده، خواندن نماز طواف نزد مقام ابراهيم است.
از آية «وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّيً» [36] استفاده مي شود كه محل نماز طواف بايد از مقام ابراهيم اتخاذ شود. « مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ...» بيش از اين بيان نميكند كه محلّ نماز طواف بايد برگرفته از مقام ابراهيم باشد. بدين ترتيب مقام در نماز طواف موضوعيت پيدا ميكند. در هرجا كه قرار گرفته باشد؛ خواه در جوار كعبه و خواه در مكان كنوني، بايد در مقابل و جلو نماز گزار قرار گيرد. همچنان كه در روايت صحيحة معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام آمده است:
«تَأْتِي مَقَامَ إِبْرَاهِيمَ فَتُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ اجْعَلْهُ أَمَاماً...». [37]
«به مقام ابراهيم ميآيي، پس آن را در مقابل و رو بهرو قرار ميدهي....»
در روايت ديگر از امامصادق عليه السلام آمده است نماز طواف واجب، جز درپشت مقام جايز نيست:
«لَيْسَ لأَحَدٍ أَنْ يُصَلِّيَ رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ إِلاَّ خَلْفَ الْمَقَامِ لِقَوْلِ اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ ( وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي ) فَإِنْ صَلَّيْتَهُمَا فِي غَيْرِهِ فَعَلَيْكَ إِعَادَةُ الصَّلاَةِ». [38]
«بر كسي جايز نيست دو ركعت نماز طواف را جز پشت مقام ابراهيم بخواند، به دليل بيان خداوند بزرگ كه فرمود: از مقام ابراهيم نمازگاه برگزينيد. پس اگر اين نماز را در غير اين مكان خواندي، بايد اعاده كني.»
نمازگاه ابراهيم وپيامبر صلي الله عليه و آله و سلم
ازرقي مينويسد:
«چون ابراهيم خليل از كار دعوت فراغت يافت، مأمور شد كه مقام را قبلة خود قرار دهد. ابراهيم عليه السلام آنرا كنار درِ كنوني كعبه قرار داد و مدّتها هم قبله بود. پس از او، اسماعيل عليه السلام هم به جانب آن و روبهروي درِكعبه نماز ميگزارد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مأمور شد به جانب بيت المقدس نماز بگزارد و پيش از هجرت و مدتي پس از آن، همچنان به جانب بيت المقدس نماز ميگزارد، تا آنكه خداوند متعال آنچه را كه براي خود و پيامبرانش برگزيده بود، قبله قرار داد.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مدينه رو به ناودان كعبه نماز ميگزارد. (يعني جهت قبله به جانب شمالي كعبه و ناودان آن بود). و چون به مكه ميآمد، چنان رو به كعبه ميايستاد كه مقام روبهروي ايشان بود.» [39]
آيت اللَّه فاضل= ميفرمودند: «شايد سر اينكه از ديرباز به هنگام برپايي نماز جماعت، امام مسجد الحرام و مأموران پشت مقام و رو به روي كعبه ميايستند و نماز ميخوانند، پيروي از همان عمل ابراهيم خليل عليه السلام و پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم باشد.» [40]
و امّا دليل اين سخن كه «در خلف مقام، هرجا كه قرار گرفته باشد» براي نماز موضوعيت دارد، روايتي است كه كليني از ابراهيم بن ابو محمود نقل كرده است:
«قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام أُصَلِّي رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ خَلْفَ الْمَقَامِ حَيْثُ هُوَ السَّاعَةَ أَوْ حَيْثُ كَانَ عَلَي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم ؟ قَالَ: حَيْثُ هُوَ السَّاعَة». [41]
«از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم: آيا دو ركعت نماز طواف را پشت مقام ابراهيم، همين جايي كه امروزه قرار دارد، بخوانم يا جايي كه در زمان پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم قرار داشته است؟ حضرت در پاسخ فرمود: همان جايي كه امروزه قرار دارد.»
09122524083
[1] . فرهنگ لغت منجدالطلاب.
[2] . تاريخ مكه، ج2، صص 325 و 326
[3] . بقره : 225
[4] . آل عمران : 97
[5] . تفسيرآلاء الرحمان، ج1، ص315
[6] . بقره : 119
[7] . تفسير مجمع البيان، ج1، ص384 ؛ ترجمة مجمع البيان، ج2، ص41 ؛ بحار، ج12، ص84 ، باب5
[8] . همان، ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص 44
[9] . حج : 27
[10] . ازرقي ، اخبار مكه، ج2، صص 324 و 325
[11] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 478، ابواب الطواف، باب 71، ح 1
[12] . اخبار مكه، ج2، صص 324 و 325 ؛ مجمع البيان، ج1، ص204
[13] . فقه الصادق، ج11، ص 245
[14] . اصطلاحات الاصول، آيت اللَّه مشكيني، ص152
[15] . فقه الصادق، ج 11، ص 24
[16] . تقريرات حج، ج2، ص96
[17] . من لايحضره الفقيه، ج2، ص 244، ح2308
[18] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 478، ابواب الطواف، باب 71، ح1
[19] . تقريرات حج، ج2، ص71
[20] . وسائل الشيعه، ج9، ص479، ابواب الطواف، باب71، ح1
[21] . جواهر، ج19، ص296
[22] . ابن اثير، اسدالغابه، ج3، ص170
[23] . جواهرالكلام، ج 19، ص 297
[24] . جواهر، ج 19، ص 296
[25] . تاريخ مكه، ج 2، ص 327 ، «جاء سيل في خلافة عمر بن الخطاب، يقال له سيل أمّ نهشل، وإنّما سمي بأمّ نهشل، انّه ذهب بأمّ نهشل ابنة عبيدة بن أبي أحيحة سعيد بن العاص، فماتت فيه فاحتمل المقام من موضعه هذا، فذهب به حتي وجد بأسفل مكة ، فأتي به فربط إلي أستار الكعبة في وجهها، وكتب في ذلك إلي عمر، فأقبل عمر فزعاً ، فدخل بعمرة في شهر رمضان، وقد غبي موضعه وعفاه السيل، فدعا عمر بالناس، فقال : «أنشد الله عبداً عنده علم في هذا المقام»، فقال المطلب بن أبي وداعة السهمي: أنا يا أمير المؤمنين عندي ذلك، فقد كنت أخشي عليه هذا، فأخذت قدره من موضعه إلي الركن، ومن موضعه إلي باب الحجر، ومن موضعه إلي زمزم بمقاط، وهو عندي في البيت، فقال له عمر: «فاجلس عندي»، و أرسل إليها، فأتي بها فمدها فوجدها مستوية إلي موضعه هذا، فسأل الناس وشاورهم، فقالوا: نعم هذا موضعه، فلما استثبت ذلك عمر وحق عنده، أمر به فأعلم ببناء ربضه تحت المقام، ثم حوله فهو في مكانه هذا إلي اليوم...»
[26] . به ميزان الاعتدال ذهبي، ج3، ص409، ذيل شماره 6948
[27] . اسدالغابه، ج4، ص374
[28] . بقره : 119
[29] . ذكر الفقيه محمد بن سراقة العامري في كتابه «دلائل القبلة» في موضع المقام عند الكعبة: و من الباب؛ يعني باب البيت إلي مصلّي آدم7 حين فرغ من طوافه وأنزل الله عليه التوبة وهو موضع الخلوق من إزار الكعبة أرجح من تسعة أذرع، وهناك كان موضع مقام إبراهيم7 ، وصلّي النبي ـ صلي الله عليه (وآله) وسلّم ـ عنده حين فرغ من طوافه ركعتين، وأنزل الله عليه (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّي) ثم نقله ـ صلّي الله عليه (وآله) وسلّم ـ إلي الموضع الذي هو فيه الآن، وذلك علي عشرين ذراعًا من الكعبة...».
[30] . جواهر الكلام، ج19، ص298
[31] . كليني، روضه كافي، ج 1، ص 85 ، ح 21، ترجمه سيدهاشم رسولي محلاتي، اسلاميه، 1350ش.
«[عَنْ] عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيه، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ، عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ، عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلاَلِيِّ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ... فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلاَةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ـ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ، نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ، مُغَيِّرِينَ لِسُنَّتِهِ، وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَي تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَي مَوَاضِعِهَا وَ إِلَي مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي، حَتَّي أَبْقَي وَحْدِي أَوْ [مَعَ] قَلِيلٍ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ـ عَلَيْهِ السَّلامُ ـ فَرَدَدْتُهُ إِلَي الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ـ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ ...»
[32] . تاريخ مكه، ج2، ص330
[33] . جواهر الكلام، ج 19، ص 298
[34] . 5/26 ذراع.
[35] . جواهر الكلام، ج19، ص298
[36] . بقره : 125
[37] . تهذيب، ج5، ص136
[38] . تهذيب، ج5، ص137
[39] . ازرقي، اخبار مكه، ج2، صص324 و 325، «فلمّا فرغ أمر بالمقام، فوضعه قبلة ، فكان يصلّي إليه مستقبل الباب فهو قبلة إلي ما شاء الله ثمّ كان إسماعيل بعد يصلّي إليه إلي باب الكعبة ، ثمّ كان رسول الله ـ صلّي الله عليه (وآله) وسلّم ـ فأمر أن يصلّي إلي بيت المقدس، فصلي قبل أن يهاجر وبعد ما هاجر ، ثمّ أحب الله تعالي أن يصرفه إلي قبلته التي رضي لنفسه ولأنبيائه ـ عليهمالسلام ـ قال : فصلّي إلي الميزاب وهو بالمدينة، ثمّ قدم مكة ، فكان يصلي إلي المقام ماكان بمكة».
[40] . كتاب حج ، ج4
[41] . تهذيب، ج5، ص135؛ كافي، ج10، ص282