خانه خدا (در توصیف کعبه و شرح مناسک حج

میقات حج - سال هجدهم - شماره هفتاد - زمستان 1388  خانة خدا (در توصیف کعبه و شرح مناسک حجّ ) مرحوم دکتر ابوالفتح حکیمیان ( 1366) نسخة خطی منظومة «حنانه» در توصیف کعبه و شرح مناسک حج، مرکب از دوازده غزل مرتبط و در

ميقات حج - سال هجدهم- شماره هفتاد - زمستان 1388  

خانة خدا

(در توصيف كعبه و شرح مناسك حجّ )

مرحوم دكتر ابوالفتح حكيميان ( 1366)


نسخة خطي منظومة «حنانه» در توصيف كعبه و شرح مناسك حج، مركب از دوازده غزل مرتبط و در جمع، 84 بيت است و من براي سرودن آن‌ها، تمام جوهرة جان و روح و روان خود را افزون بر تمام دانسته‌ها و يافته‌هاي علمي و ادبي و پژوهشي خويش، در اين بوتة آزمايش قرار داده‌ام. گفتني است وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، براي سرودن اين شعر، يك سفر زيارتي سوريه، يك قطعه لوح تقدير و نامه‌اي تحسين آميز به ارادتمند اهدا كرد و همانگونه كه ملاحظه خواهيد فرمود، تمام اين سروده‌ها متكي به آيات قرآني، احاديث، اخبار سفرنامه‌ها و كتاب­هاي خاطره‌ها است: « ابوالفتح حكيميان»

1. نشانه‌هايي از مقام يكتا

تابيد زدامان فلك نور الهي چون برق گريبان افق نامتناهي

وامانده در آن دانش دل­هاي خردمند در خيره از آن ديدة ابليس سياهي

روشنگر آيات پيام آور توحيد ويرانگر بنيان پليدي و تباهي

زاينده ازآن پرتوِ اعجاز اوامر پيچيده در آن پردة اسرارنواهي

گلزار [1] از آن بهرِ خليل آتش نمرود [2] در جلوه از آن معجزة يونس و ماهي [3]

با ليده در آن خيل بشيران و نذيران تا راه نمايند معارف ز مناهي

اين بود چراغي كه فرا راه گرفتند بر مُترف [4] و بر مشرك و ارباب ملاهي

2. عهد جاهلي

آحادِ پراكنده در اقوام وقبايل هريك ز جهالت به خدايي متمايل

آن شيفتة تابش اجرام سماوي دين بر بُتِ پروردة خود عاشق و مايل

آن ساخته از بهرِ عبادت ز زرِ ناب گاوي كه نه‌ اش مثل و نه مانند و مماثل

وان دوخته برقامت بُز جامة زربفت انداخته بر سينة گوساله حمايل

تَنديس خدايان تراشيده ز مرمر هر سو كه نهي روي، به روي تو مقابل

جان بسته و دل باخته گاهي به گياهي [5] از بي ‌خِرَدي شهره در آفاق به جاهل

در پنجة اوهام و خرافات، گرفتار وز خالق يكتاي جهان مُعرض [6] و غافل

3. حسرت ديدار

چون سيلِ زمان حكمِ ازل ساري و جاري مانند شهابي كه خزد در شب تاري [7]

بشكفته در آيينة پندار خلايق انديشة جان پرورِ فرتورة [8] ياري

ارواح پريشان ز دمش خرم و شاداب چون سبزة نورسته ز انفاس بهاري

شوريده دلان را نفسي نكهت [9] معبود جانبخش‌تر از رايحة مُشك تتاري

چون شب­پره جمعي دگر ابناء بشر نيز وامانده در اين باديه در باده گساري

تاگشت روان از همه سو سيل رسولان زي [10] جامعه در زِيّ [11] شبانان صحاري

آنَك ز پي راهبري، [12] راهروان را در حسرت ديدار، غمِ راهسپاري

4. در توصيف كعبه

اين كعبه كه بينيد بنايي است «مكعّب» يعني كه ز شش سوي جهان است مركّب

در بي‌جهتي جمله جهات است در او جمع هر سو كه نهي روي، خطاب است و مخاطب

نه شرقي و غربي، نه شمالي نه جنوبي بل در نطرت مختصري نيز مودّب [13]

در كُنجي از آن دامن پيراهن «هاجر» [14] وه! گشته كنيزي به خداوند مصاحب

«هِجر» [15] و «حَجَرت» [16] آمدن از كفر به اسلام وين «حجّ» تو پيوستن اقرب به مقرّب

پيرامن آن چرخ زنان موج خلايق چون دامن گرداب، ز امواج لبا لب

ما و من و تو، جمله در انبوه بشر گُم بر گرِدِ سر «او» همه در يا رب و يا رب

5. تقارن اعجاز

اين نكته ز آيات الهي است مسلّم كاين خانه بُود خان نخستين [17] دو عالم

ياد آور آشفتة عاصي به معاصي آن پير پيام آور بُت كوبِ مصمّم [18]

نقش دو قدم شاهد آن است كه معمار با دست خود اين سنگ بنا كرده فراهم

اين است همان خانه كه زنهار همي داد [19] بر نادم و بر خادم و نامحرم و محرم

اعجاز سماوات و زمين گشت مقارن با «الحجر الاسود» [20] و سرچشمة «زمزم» [21]

فرمود خدا هرچه سوار است و پياده آيند به اين خانه ز هر راه خَماخَم [22]

وين مقصد و مبدأ پي فرمان خدا گشت بر گمشدگان رهِ «او» مرجع و مَعْلَم [23]

6. اوجِ فرود!

آنجا كه در آن هر چه بُوَد «بود» نبود است در ديدة صاحبنظران عين «نمود» است

كس را نه به ميعاد مقامي است نه ميقات [24] آنجا همه «ماهيّت» و او جمله وجود است

بيني كه يكايك همه چون قطره به درياست و اينك همه تَن يك تن و در حال سجود است

بيني كه در اين مرحله ذرّات وجودت مانند غباري است كه در اوج فرود است

از بهر قعود است به هر جا كه قيامي است وز بهر قيام است به هر جا كه قعود است

بين عرب و هندي و تُرك است كه نجواست وان رومي و زنگي است كه در گفت وشنود است

افسوس كه اين ملجأ ديرينة اسلام ديري است كه در سيطرة «آل سعود» است

7. عرفات

اي قائم بالذات كه حاكم به ذواتي قَدْ زَادَ غَرَامي لجَمالكَ بِحَياتي [25]

مخلوق چه سان خالق خود باز شناسد در واژه نگنجي كه فراتر ز صفاتي

اي يار سفر كرده به خويش آي كه امروز بر وقفه به درگاه خدا در عرفاتي [26]

بيني همه امروز وقوف است و تأمل فردا چو رسد با همگان در حركاتي

پرسي كه از اين جلگه و شنزار چه حاصل كاينجا نتوان يافت مگر رمْل و حصاتي

گويم كه همين جاي بُوَد مَهبط «آدم» [27] يعني كه بهشتي است به دامان فلاتي

با منبر آخر كه درآن داشت نشان داد: پيغمبر اسلام(ص) تورا راه نجاتي

8 . سنگسار

آنجا كه سراسر همه غوغا و هياهوست بيني همه ياهو همه ياهو همه ياهوست

از وادي مشعر [28] گذران در شب اَضحي سيلاب سپيدي است كه بي‌تاب و تب آلوست

در حسرتِ بشكفتنِ خورشيد جهانتاب توفان فرو خفته چنان چنبر جادوست

اينك بدر آي از «من» و رو سوي «منا» [29] كن كانجا به نظر مكمن ابليس بلا جوست

برخيز كه هنگامة رَميُ الجمرات [30] است خنّاس به زنجير و خلايق به تكاپوست

برزن دو سه سنگي به سر و پيكر ابليس چندانكه توان در تن و نيروت به بازوست

آنگاه به قربانگه اميال فراز آي كاين نفس بد انديش تو شيطان شرر خوست

9. سَعْي

يك شطّ بشر سوي دو سرچشمه روان است جوشان و خروشان و شتابان و دمان است

«خود» در نظرت نيست كه زنجير خلايق مي‌تابد و مي‌پيچد و بي‌خويش دوان است

سرگشته وشيدا و هراسان و عطشناك هركس به مَثلَ «هاجر» و هر سونگران است

پرسي زخود اين ولوله و هروله تا چند؟ يارب تَن ما را نه دگر تاب و توان است

ناگه به ندا مي‌شنوي: با دگران باش چون دست تواناي خدا [31] با همگان است

وين «سعي» تو در «مروه» نه از بهر «صفا»يي است [32] رَو دل به خدا بندكه مقصود همان است

چون باز ز مسعي بنهي روي به مسعي بيني كه خدا از درو ديوار عيان است

10. نصر من الله

بيني زكران تا به كران خيمه و خرگاه هفتاد و دو ملّت همگان همدل و همراه

يك امّت اسلام و هماهنگ در اعمال يك موج خروشان و هم آواز در افواه

قرآن كه ز «النّاس» [33] سخن گفته همين است يعني همه افراد خداجوي خود آگاه:

جمع­اند و نيابي تو در اين جمع يكي فرد فردند و نبيني تو در آن جامعه اِلاّه [34]

در پرتو اين گرِدهم آيي است كه گردند برحكمت توحيد و نبوّت همه آگاه

ديشب به مناجات به سر رفت و قمر رفت شمس آمد و سر مي‌نهد اينك به شبانگاه

«تشريق» [35] به جاي آر و سر افراز فراز آي اي حاج! مبارك به تو اين نصر من الله [36]

11. مناجات

اي هستي يكتاي جهان داور سرمد [37] بنيان دو عالم ز وجود تو مشيّد [38]

اي قدرت انديشه در اوصاف تو محدود كز عيب مبرّايي و از وصف مجّرد

از جو وجودت همه آثار پديدار وز كن فيكون [39] است همه آفاق ممهّد [40]

اي جلوه‌گر از بام و در و برزن و روزن پيوسته در انديشة آن ذات مخلّد [41] :

بر هر سركوي و گذري مسلم و ترسا افتاده به درگاه تو در مسجد و معبد

«ماني» چه تواند كشد از سرّ معاني مُوبدَ چه بگويد سخن از راز مؤبدَّ؟

اي قبلة حاجات، ز رحمت سببي‌ساز تا دست رسانيم به دامان محمّد(ص)

12. تجديد مطلع و خاتمه

اي داور دادارِ جهاندار مهُيمن بر همه چون مهر جهانتاب مُبرهن

اي مظهر هستي زكمالت متكامل وي منظر عالم ز جمال تو مزيّن

در جمع خلايق چو يكي حاضرِ غايب بر ديدة احباب، هر آيينه مُعايَن

سوي تو شتابان همه آحاد دل آگاه افتاده به پايت همه اصنام برهمن

در حسرت ديدار تو و حج تو ماراست چون طاق زبرجد همه شب اشك به دامن

گر حكمِ مقدّر كند اين حكم، مقرّر ور روزي مقسوم كند رزق، معيّن

باشد كه نَهَم سر به درِ «خانه» و گويم: بگذر ز گناهان من اي خالق ذو المن

تهران 10/12/1366

 


| شناسه مطلب: 83608