ولایت حج و امارات حج
فقه حج ولایت حج و امارت حجّاج بررسی تطبیقی نوشتة «ماوردی» و «شهید اول» سید جواد ورعی مقدمه ( طرح بحث ) برخی از فقیهان، به خاطر ویژگیها و خصوصیات مشرب فقهیشان، صاحب مکتب و آغازگر یک دوره شمرده شده و تا مدت زیادی فقهای بعد از خود را تحت
فقه حج
ولايت حج و امارت حجّاج
بررسي تطبيقي نوشتة «ماوردي» و «شهيد اول»
سيد جواد ورعي
مقدمه ( طرح بحث )
برخي از فقيهان، به خاطر ويژگيها و خصوصيات مشرب فقهيشان، صاحب مكتب و آغازگر يك دوره شمرده شده و تا مدت زيادي فقهاي بعد از خود را تحت تأثير قرار دادهاند.
شمس الدين محمد بن مكي، معروف به «شهيد اول» از فقيهان به نام جبل عامل، در قرن هشتم هجري، فقيهي استكه دستكم به نظر بعضي از آشنايان با مكاتب فقهي؛ از جمله فقهاي صاحب مكتب است. [1] كساني هم كه او را از پيروان مكتب فقهي علاّمه شمردهاند، در تكامل و گشوده شدن افقهاي جديد، نقش مهمي براي او قائل شدهاند. [2]
شهيد با نگارش آثار فقهي گرانسنگي چون «اللمعة الدمشقيه»، «البيان»، «الذكري»، «الدروس الشرعيه»، «الفيه»، «نفليه» و «القواعد و الفوائد»، آغازگر يك دورة جديد فقهي است. برخي از آثار و تأليفات او، در نوع خود، نخستين اثر در تاريخ فقه شيعه به شمار ميرود كه پيش از او نمونهاي براي آن نميتوان يافت. چهار اثر اخير كه از شهيد نام برده شد، از اين قبيلاند. از همين رو، برخي از اين نوع تأليفات، پس از وي دنبال شد. او نخستين مؤلف اثري در «قواعد» است كه حاوي قواعد ادبي، اصولي و فقهي است. «نضد القواعد الفقهيه» كه به وسيلة فاضل مقداد، شاگرد برجستة شهيد به نگارش درآمد، دنبالة همان سبك و نمونة كاملتر اثر شهيد است. به رغم وجود آثار فقهي فتوايي برجستهاي همچون «نهايه» اثر شيخ طوسي و «شرايع الاسلام» اثر محقق حلّي، انتخاب «لمعه» اثر شهيد اول از سوي شهيد ثاني و نگارش شرحي بر آن و بقاي اين اثر نفيس به عنوان متن درسي حوزههاي علميه، به رغم گذشت چندين قرن، نشانة عظمت اين متن فقهي و شرح آن است.
به هر تقدير، ويژگيهاي مكتب فقهي شهيد و آثار و تأليفات فقهياش، او را در كانون توجهات فقيهان قرار داد و تا يكصدوپنجاه سال مكتب فقهي او تداوم يافت.
اوكه در فقه شاگرد فخرالمحقّقين فرزند علاّمة حلّي، در فلسفه شاگرد قطبالدين رازي شاگرد علاّمة حلّي، در كلام شاگرد دو همشيره زاده و شاگردان علامه حلّي به نامهاي: سيد عميد الدين و سيد ضياء الدين، در رجال و نساب شاگرد ابن معيه، رجالي و نسبشناس معروف و شاگرد ديگر علامه است، در حقيقت عصارة مكتب فقهيِ علاّمه و تكامل بخش آن است. او را در رديف فقهايي چون علاّمة حلّي و محقّق حلّي دانستهاند كه آثار فقهيشان مورد توجه فقهاي بعدي قرار گرفته و با شرح آن ماندگار شدهاند. [3]
همچنين سفرهاي او به بغداد، شام، مصر، بيتالمقدس، مكه و مدينه و ارتباط علمي با علماي اهل سنت و افاده و استفاده از آنان، بُعد ديگري از شخصيت شهيد است كه او را از اقران و اشباه خود امتياز ميبخشد. او مصنفات و روايات اهل سنت را از چهل نفر از مشايخ آنان در شهرهاي ياد شده روايت ميكرد. با اين همه، او را به خاطر پيراستن فقه اماميه از مباني و شيوههاي رايج فقه اهل سنت ـ كه محقق و علاّمه آغازگر آن بودند و شهيد تكامل بخش آن ـ ستودهاند و همين ويژگي را مهمترين ويژگي فقهي شمردهاند كه شهيد آغازگر آن است و تا عصر فقهاي عصر صفويه ادامه يافت. با اين همه، شهيد از پرداختن به پارهاي مباحث موجود در فقه اهل سنت غافل نشد؛ مباحثي كه به خاطر حضور فقهاي اهل سنت در عرصة اجتماع و سياست در فقه عامّه مطرح و در گذر زمان بارور شده بود. وقتي حكومتها در طول تاريخ براي پاسخ معضلات و مسائلشان به سراغ فقهاي اهل سنت ميرفتند، بديهي بود كه فقه اهل سنت به خاطر رويارويي با مسائل و مشكلات اجتماعي حاوي مباحثي باشد كه در فقه اماميه به صورت جدّي دنبال نشده است.
شهيد در آثار فقهي خود، به پارهاي از اين دست مباحث پرداخته و بديهي است كه در اينگونه مباحث، متأثر از آثار و تأليفات فقهاي اهل سنت قرار گرفته باشد؛ با اين توضيح كه به پيرايش مباحث مطرح در فقه اهل سنت پرداخته و مبتني بر مباني و موازين فقه شيعه تدوين كرده است. از اين نمونه مباحث، بحث «امارت حج» است كه هر چند در لابلاي مباحث فقهي، فروعي در بارة آن مطرح بوده، اما در هيچ اثر فقهي اماميه به صورت مستقل مطرح نشده بود.
در ميراث فقهي اهل سنت نيز بحث مستقل و مستوفايي در اين مسأله مشاهده نميشود، جز در كتاب «الأحكام السلطانيه» اثر ابوالحسن علي بن الماوَردي، معاصر سيد مرتضي علم الهدي و كتاب ديگري به همين نام اثر قاضي ابويعلي الفرّاء .
آنچه در اين نوشتة كوتاه پيگيري ميشود، مقايسهاي است ميان بحث «امارت حج» نوشتة شهيد اول، در كتاب ارزشمند «الدروس الشرعيه»، با بحث «ولايت حج» نوشتة ماوَردي در «الاحكام السطانيه» و سپس به بيان ويژگيهاي هر يك از اين دو نوشته و ميزان تأثيرپذيري شهيد از ماوردي خواهيم پرداخت: [4]
دو جنبة «اجرايي» و «ديني» حج
سفر حج داراي دو جنبة متفاوت است؛ الف) «اداري و اجرايي» كه امروزه در كشور ما بر عهدة سازمان حج و زيارت است. ب) «اعمال و مناسك» كه نمايندگي وليّ فقيه در اين سازمان ادارة آن را عهدهدار است. در گذشته نيز اين دو جنبه در سفر حج مورد توجه بوده است.
سير نگارش بحث در اثر «ماوردي» نشان ميدهد كه مفروض او دو بُعدي بودن حج است، كه هر بُعد آن بر عهدة فردي نهاده ميشود. امّا چگونگي ورود شهيد به بحث نشان ميدهد كه مفروض او وحدت اين دو جنبه است و مسؤوليت هر دو جنبه متمركز در يك فرد و بر عهدة يك مسؤول است.
ماوردي بحث را از دو قسم بودن ولايت بر حج آغاز ميكند؛ يكي «ولايت بر حركت دادن حجاج» و ديگري «ولايت بر اقامة حج».
نوع نخست را ولايتِ «سياست و زعامت و تدبير» مينامد و براي تصدّي آن، شرايطي چون مطاع بودن، صاحبنظر بودن، شجاعت، ابّهت و توانايي بر راهنماييِ حجاج لازم است.
نوع دوم را مانند امام جماعت دانسته و شرايط آن را «علم به مناسك حج و احكام آن» و «معرفت نسبت به مواقيت و ايام آن» ميداند؛
«الْبَابُ الْعَاشِرُ: فِي الْوِلايَةِ عَلَي الْحَجِّ وهَذِهِ الْوِلاَيَةُ عَلَي الْحَجِّ ضَرْبَانِ : أَحَدُهُمَا أَنْ تَكُونَ عَلَي تَسْيِيرِ الْحَجِيجِ. وَالثَّانِي : عَلَي إقَامَةِ الْحَجِّ ، فَأَمَّا تَسْيِيرُ الْحَجِيجِ فَهُوَ وِلَايَةُ سِيَاسَةٍ وَزَعَامَةٍ وَتَدْبِيرٍ . وَالشُّرُوطُ الْمُعْتَبَرَةُ فِي الْوَلِيّ : أَنْ يَكُونَ مُطَاعًا ذَا رَأْيٍ وَشَجَاعَةٍ وَهَيْبَةٍ وَهِدَايَةٍ...
وَإِنْ كَانَتْ الْوِلايَةُ عَلَي إقَامَةِ الْحَجِّ فَهُوَ فِيهِ بِمَنْزِلَةِ الإِمَامِ فِي إقَامَةِ الصَّلَوَاتِ ، فَمِنْ شُرُوطِ الْوِلايَةِ عَلَيْهِ مَعَ الشُّرُوطِ الْمُعْتَبَرَةِ فِي أَئِمَّةِ الصَّلَوَاتِ أَنْ يَكُونَ عَالِمًا بِمَنَاسِكِ الْحَجِّ وَأَحْكَامِهِ ، عَارِفًا بِمَوَاقِيتِهِ وَأَيَّامِهِ».
گواه ديگر بر تعدّد مسؤوليتِ اين دو نوع ولايت آن است كه: زمان ولايتِ نوع اول را از «آغاز حركت به سوي مكه تا بازگشت حجاج به وطن» ميداند، در حاليكه زمان ولايت نوع دوم از «هنگام نماز ظهر روز هفتم ذيحجه تا روز سيزدهم اين ماه و پايان اعمال و مناسك حج» است و در بقية ايام سفر، والي اقامة حج مانند بقية مردم تحت ولايت والي نوع اول است؛ «وَتَكُونُ مُدَّةُ وِلايَتِهِ مُقَدَّرَةً بِسَبْعَةِ أَيَّامٍ أَوَّلُهَا مِنْ صَلاةِ الظُّهْرِ فِي الْيَوْمِ السَّابِعِ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ وَآخِرُهَا يَوْمُ الْحَلاقِ وَهُوَ النَّفْرُ الثَّانِي فِي الْيَوْمِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ، وَهُوَ فِيمَا قَبْلَهَا وَبَعْدَهَا أَحَدُ الرَّعَايَا وَلَيْسَ مِنْ الْوُلاةِ».
در حاليكه شهيد از همان ابتدا شرايطي براي والي برشمرده كه نشانگر جمع اين دو مسؤوليت در يك نفر است. به نظر وي، شرط ولايت بر حج، «عدالت» و «فقاهت» در مسائل حج است و شايسته است كه واليِ حج، شجاع، مطاع، صاحب رأي و نظريه و واجد صلاحيت راهبري مردم و داراي كفايت باشد.
آنچه شهيد در بخش شرايط اميرالحاج افزوده، دو شرط «عدالت» و «كفايت» است و ماوردي از آنها سخن به ميان نياورده، گرچه تشبيه او به امامت جماعت و برشمردن شرايطي علاوه بر شرايط لازم در امام جماعت، بيانگر اعتبار عدالت در اميرالحاج از نظر اوست، ولي ظاهر كلام شهيد اعتبار عدالت در والي حج است كه هر دو مسؤوليت را برعهده دارد.
شهيد از ابتدا ولايت بر حج را وظيفة «امام اعظم» دانسته و ميگويد اگر خودش در موسم حج حاضر نشد، لازم است فردي را به اين مسؤوليت بگمارد؛ چنانكه پيامبرخدا9 در سال نهم هجرت، علي7† را متولّي اين امر قرار داد و فرمان اعلام برائت را صادر كرد. پيش از آن، فرد ديگري را متولّي اين امر قرار داده بود كه به امر خداوند او را بركنار كرد و علي† را به جاي او فرستاد؛ «ينبغي للإمام الأعظم إذا لم يشهد الموسم نصب امام عليه في كلّ عام، كما فعل النبي صلّي اللّه عليه و آله من تولية علي 7 عليه السلام سنة تسع علي الموسم و أمره بقراءة براءة، و كان قد ولّي غيره فعزله عن أمر اللّه تعالي، و ولي علي 7 علي الحجّ أيّام ولايته الظاهرة. ينبغي للإمام الأعظم إذا لم يشهد الموسم نصب إمام عليه في كلّ عام، كما فعل النبي 9 من تولية علي7 ... علي الحجّ أيّام ولايته الظاهرة».
سپس حديثي را از شيخ صدوق نقل كرده كه امام عصر[ همه ساله در موسم حج حضور مييابد، مردم را ميبيند و مردم هم او را ميبينند. او مردم را ميشناسد ولي مردم او را نميشناسند؛ «و روي ابن بابويه عن العمري أنّ المهديّ 7 يحضر الموسم في كلّ سنة، يري الناس و يرونه و يعرفهم و لا يعرفونه».
بخش اول: ولايت و مديريت حج
ماوردي براي ولايت نوع نخست، ده وظيفه ميشمارد و شهيد پانزده وظيفه، به خوبي دانسته ميشودكه شهيد متأثر از اوست. غير از يكي ـ دو مورد و نكاتي چند، بقية وظايفي كه شهيد در اين بخش برشمرده در اثر ماوردي سابقه دارد. اكنون مرور و مقايسهاي ميكنيم ميان اين دو اثر:
1. ايجاد انسجام در حجاج
ماوردي: «جَمْعُ النَّاسِ فِي مَسِيرِهِمْ وَنُزُولِهِمْ حَتَّي لاَ يَتَفَرَّقُوا فَيَخَافُ النَّوَي وَالتَّغْرِيرَ».
شهيد: «جمع الناس في سيرهم و نزولهم حذراً من المتلصّصة».
ماوردي «هلاكت و فريب خوردن» را از پيامدهاي پراكنده شدن حجاج دانسته است و شهيد «خطر دزد زدگي» را، كه براي در امان ماندن، اميرالحاج بايد آنان را در حركت و توقف، جمع كند و جلوي پراكنده شدنشان را بگيرد.
2. تعيين راهنما براي هر گروه
ماوردي: «تَرْتِيبُهُمْ فِي الْمَسِيرِ وَالنُّزُولِ بِإِعْطَاءِ كُلِّ طَائِفَةٍ مِنْهُمْ مُقَادًا حَتَّي يَعْرِفَ كُلُّ فَرِيقٍ مِنْهُمْ مُقَادَهُ إذَا سَارَ وَيَأْلَفَ مَكَانَهُ إذَا نَزَلَ ، فَلاَ يَتَنَازَعُونَ فِيهِ وَلاَ يَضِلُّونَ عَنْهُ».
شهيد: «و ترتيبهم في السير و النزول، و إعطاء كلّ طائفة مقاداً في السير و موضعاً من النزول، ليهتدي ضالّهم إليهم».
ماوردي «نزاع نكردن» و «گمنشدن» را از دستاوردهاي تعيين راهنما براي هر گروه و قافلهاي دانسته و شهيد تنها به «گم نشدن» حجاج اشاره دارد.
3. مراعات حال ضعفا
ماوردي: «يَرْفُقُ بِهِمْ فِي السَّيْرِ حَتَّي لاَ يَعْجِزَ عَنْهُ ضَعِيفُهُمْ وَلاَ يَضِلَّ عَنْهُ مُنْقَطِعُهُمْ ، وَرُوِيَ عَنْ النَّبِيِّ ـ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ (وآله) وَ سَلَّمَ ـ أَنَّهُ قَالَ : الضَّعِيفُ أَمِيرُ الرُّفْقَةِ، يُرِيدُ أَنَّ مَنْ ضَعُفَتْ دَوَابُّهُ كَانَ عَلَي الْقَوْمِ أَنْ يَسِيرُوا بِسَيْرِهِ».
شهيد: «و أن يرفق بهم في السير علي سير أضعفهم».
شهيد اشارهاي به مستند اين رفتار واليِ حج كه در عبارت ماوردي آمده، نكرده است.
4. انتخاب بهترين راه
ماوردي: «أَنْ يَسْلُكَ بِهِمْ أَوْضَحَ الطُّرُقِ وَأَخْصَبَهَا ، وَيَتَجَنَّبَ أَجدبَهَا وَأَوْعَرَهَا».
شهيد: «و أن يسلك بهم أوضح الطرق و أخصبها و أسهلها مع الاختيار».
ماوردي: امير الحاج وظيفه دارد حجاج را از شاهراه و پر نعمت و آباد ببرد و از جادة خشك و سنگلاخ بپرهيزد.
شهيد در اين مورد به نكتهاي توجه داده كه در كلام ماوردي نيست و آن اينكه چنين وظيفهاي در صورت اختيار بر عهدة اوست و الاّ در صورت اضطرار، چارهاي جز اين نيست كه حجاج از چنين مسيري برده شوند.
5. تهية تداركات سفر
ماوردي: «أَنْ يَرْتَادَ لَهُمْ الْمِيَاهَ إذَا انْقَطَعَتْ وَالْمَرَاعِيَ إذَا قَلَّتْ».
شهيد: «و أن يرتاد لهم المياه و المراعي».
به اين معنا كه در صورت كمبود آب و چراگاه لازم است آب و علوفهاي براي چهارپايان همراه داشته باشد.
6. تأمين امنيت سفر
ماوردي: «أَنْ يَحْرُسَهُمْ إذَا نَزَلُوا وَيَحُوطَهُمْ إذَا رَحَلُوا حَتَّي لاَ يَتَخَطَّفَهُمْ دَاعِرٌ وَ لاَ يَطْمَعَ فِيهِمْ مُتَلَصِّصٌ».
شهيد: «و أن يحرسهم في سيرهم و نزولهم».
ماوردي هدف از نگاهباني در توقفگاهها و مسير راه را مراقبت از حملة راهزنان و دزدان قافله دانسته و شهيد تنها به حفاظت از قافله به هنگام حركت و توقف اشاره كرده و به اينكه از چه چيز حفاظت شود نپرداخته است.
7. مراقبت از جان و مال و ناموس حجاج
ماوردي: «أَنْ يَمْنَعَ عَنْهُمْ مَنْ يَصُدُّهُمْ عَنْ الْمَسِيرِ وَيَدْفَعَ عَنْهُمْ مَنْ يَحْصُرُهُمْ عَنْ الْحَجِّ بِقِتَالٍ إنْ قَدَرَ عَلَيْهِ أَوْ بِبَذْلِ مَالٍ إنْ أَجَابَ الْحَجِيجُ إلَيْهِ وَ لاَ يَسَعُهُ أَنْ يُجْبِرَ أَحَدًا عَلَي بَذْلِ الْخَفَارَةِ إنْ امْتَنَعَ مِنْهَا حَتَّي يَكُونَ بَاذِلاً لَهَا عَفْوًا وَمُجِيبًا إلَيْهَا طَوْعًا ، فَإِنْ بَذَلَ الْمَالَ عَلَي التَّمْكِينِ مِنْ الْحَجِّ لاَ يَجِبُ».
شهيد: «أن... و يكفّ عنهم من يصدّهم عن المسير ببذل مال أو قتال مع إمكانه، و لو احتاج إلي خفارة بذل لها أجرة، فإن كان هناك بيت مال أو تبرّع به الإمام أو غيره فلا بحث، و إن طلب من الحجيج فقد مرّ حكمه».
بر اساس اين وظيفه، بر امير الحاج لازم است در طول سفر امنيت حجاج را تأمين كند، هر چند با استخدام نگهبان. اما پرسش اين است كه براي تأمين هزينههاي آن ميتواند از حجاج درخواست كمك مالي كند يا نه؟ اگر حاضر به كمك مالي نشدند، ميتواند آنان را وادار به كمك مالي نمايد؟ ماوردي به اين پرسش پاسخ منفي داده؛ يعني نميتواند آنان را مجبور به پرداخت چنين هزينهاي كند، بلكه اگر با رغبت پرداختند، قبول ميكند.
ولي شهيد حكم مسأله را به مباحث قبلي حواله ميدهد. ظاهراً مقصود وي مطلبي است كه در بحث شرايط هشتگانة وجوب حج مطرح كرده، عبارتش چنين است: «سابعها: تخلية السرب، فيسقط مع الخوف علي النفس أو المال أو البضع إذا غلب الظنّ علي ذلك. و لو احتاج إلي خفارة أو مال للعدوّ وجب مع المكنة ما لم يجحف، و لو دفع إليه مال لمصالحة العدوّ قيل: لم يجب قبوله، و لو دفع المال إلي العدوّ و خلا السرب وجب» [5]
به نظر شهيد، اگر ايمن بودن از خطرات سفر حج، منوط به اجير كردن نگاهبان يا پرداخت مبلغي به دشمن باشد، در صورت توانايي مالي واجب است زائر بيت الله الحرام آن را بپردازد. البته اگر خودش چنين توانايي ندارد، ولي كسي حاضر است براي مصالحه با دشمن مبلغي به او بپردازد، به نظر برخي از فقها قبول چنين پولي واجب نيست. در عين حال از اين عبارت فهميده نميشود كه امير الحاج براي تأمين امنيت حجاج بتواند آنان را وادار به پرداخت هزينه كند.
8. حلّ اختلاف زائران
ماوردي: «أَنْ يُصْلِحَ بَيْنَ الْمُتَشَاجِرِينَ وَيُتَوَسَّطَ بَيْنَ الْمُتَنَازِعِينَ وَ لاَ يَتَعَرَّضَ لِلْحُكْمِ بَيْنَهُمْ إجْبَارًا إلاَّ أَنْ يُفَوَّضَ الْحُكْمُ إلَيْهِ فَيُعْتَبَرُ فِيهِ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَهْلِهِ فَيَجُوزُ لَهُ حِينَئِذٍ الْحُكْمُ بَيْنَهُمْ ، فَإِنْ دَخَلُوا بَلَدًا فِيهِ حَاكِمٌ جَازَ لَهُ وَلِحَاكِمِ الْبَلَدِ أَنْ يَحْكُمَ بَيْنَهُمْ فَأَيُّهُمَا حَكَمَ نَفَذَ حُكْمُهُ وَلَوْ كَانَ التَّنَازُعُ بَيْنَ الْحَجِيجِ وَأَهْلِ الْبَلَدِ لَمْ يَحْكُمْ بَيْنَهُمْ إلاَّ حَاكِمُ الْبَلَدِ».
شهيد: «أن يحكم بينهم إن كان أهلاً، و إلاّ رفعهم إلي الأهل».
اگر امير الحاج صلاحيت قضاوت وصدور حكم داشته باشد، در نزاعها واختلافهاي ميان حجاج به داوري ميپردازد، در غير اين صورت به اهلش ميسپارد. ماوردي در اين مورد بعضي از فروع را هم مطرح كرده؛ مانند اينكه نزاع، ميان حجاج و اهالي يك شهري باشد كه حجاج از آنجا عبور ميكنند يا موقتاً در آن اقامت دارند، در چنين صورتي مرجع رسيدگي حاكم و قاضي شهر است نه امير الحاج، ليكن شهيد مسأله را سربسته و بدون آنكه متعرض فروع آن شود، مطرح نموده و عبور كرده است.
امروزه نيز وضع چنين است كه اگر نزاعي ميان حاجيان و ساكنان يك كشور و شهري رخ دهد، قوانين و مقررات آن كشور مرجع نهايي است، مگر آنكه توافقي ميان كشورهاييكه ميان تابعين آنها نزاع درگرفته، وجود داشته باشد كه بر اساس توافق عمل ميشود.
9. مجازات متخلفان
ماوردي: «أَنْ يُقَوِّمَ زَائِغَهُمْ وَيُؤَدِّبَ خَائِنَهُمْ ، وَلاَ يَتَجَاوَزَ التَّعْزِيرَ إلَي الْحَدِّ إلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَهُ فِيهِ فَيَسْتَوْفِيَهُ إذَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الاجْتِهَادِ فِيهِ.
فَإِنْ دَخَلَ بَلَدًا فِيهِ مَنْ يَتَوَلَّي إقَامَةَ الْحُدُودِ عَلَي أَهْلِهِ نَظَرَ ، فَإِنْ كَانَ مَا أَتَاهُ الْمَحْدُودُ قَبْلَ دُخُولِ الْبَلَدِ ؛ فَوَالِي الْحَجِيجِ أَوْلَي بِإِقَامَةِ الْحَدِّ عَلَيْهِ مِنْ وَالِي الْبَلَدِ ، وَإِنْ كَانَ مَا أَتَاهُ الْمَحْدُودُ فِي الْبَلَدِ فَوَالِي الْبَلَدِ أَوْلَي بِإِقَامَةِ الْحَدِّ عَلَيْهِ مِنْ وَالِي الْحَجِيجِ».
شهيد: «أن يؤدّب الجناة حدّاً أو تعزيراً إذا فوّض إليه ذلك».
باز هم در اين مورد ماوردي صور مختلفي را مطرح نموده و حكم شرعي را در هر يك از موارد بيان كرده است، ولي شهيد به اختصار از آن عبور ميكند. معلوم است كه به نظر وي نزاع و فصل آن يا اجراي حدود و تعزيرات، محكوم به احكامي است كه در كتابالقضا و كتاب الحدود و التعزيرات به تفصيل آمده و نيازي به تكرار آن در اين بحث نيست.
10. ايجاد فرصت كافي براي اعمال و مناسك
ماوردي: «أَنْ يُرَاعِيَ اتِّسَاعَ الْوَقْتِ حَتَّي يُؤْمَنَ الْفَوَاتَ وَلاَ يُلْجِئَهُمْ ضِيقُهُ إلَي الْحَثِّ فِي السَّيْرِ ، فَإِذَا وَصَلَ إلَي الْمِيقَاتِ أَمْهَلَهُمْ لِلإِحْرَامِ وَإِقَامَةِ سُنَنِهِ ...
فَإِذَا قَضَي النَّاسُ حَجَّهُمْ أَمْهَلَهُمْ الأَيَّامَ الَّتِي جَرَتْ بِهَا الْعَادَةُ فِي إنْجَازِ عَلاَئِقِهِمْ وَلاَ يُرْهِقُهُمْ فِي الْخُرُوجِ فَيَضُرَّ بِهِمْ ، فَإِذَا عَادَ بِهِمْ سَارَ بِهِمْ طَرِيقَ الْمَدِينَةِ لِزِيَارَةِ قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ (وآله) وَسَلَّمَ ـ لِيَجْمَعَ لَهُمْ بَيْنَ حَجِّ بَيْتِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَزِيَارَةِ قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ (وآله) وَسَلَّمَ ـ رِعَايَةً لِحُرْمَتِهِ وَقِيَامًا بِحُقُوقِ طَاعَتِهِ، وَلَئِنْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ مِنْ فُرُوضِ الْحَجِّ، فَهُوَ مَنْ نُدِبَ الشَّرْعِ الْمُسْتَحَبَّةِ وَعَادَاتِ الْحَجِيجِ الْمُسْتَحْسَنَةِ».
شهيد: «وأن يمهلهم عند الوصول إلي الميقات ريثما يتهيّؤا له بفروضه وسننه، و يمهلهم بعد النفر لقضاء حوائجهم من المناسك المتخلّفة وغيرها.
وأن يسير بهم إلي زيارة النّبي والأئمة: ويمهلهم بالمدينة بقدر أداء مناسك الزيارات والتوديع وقضاء حاجاتهم».
آنچه ماوردي در عبارتي طولاني به عنوان «وظيفة دهم واليِ حج» آورده، دربردارندة چند وظيفه است كه شهيد در سه شمارة جداگانة متذكر شده، ولي همگي از سنخ مهلت دادن اميرالحاج به زوار بيت الله الحرام است؛ يكي در مواقيت است كه فرصت كافي براي اداي فرايض و سنن داشته باشند. ديگر، بعد از وقوف و بازگشت به مكه است و سوم، بردنِ حاجيان به مدينه و تأمين فرصت كافي براي زيارت و وداع و برآورده كردن نيازها است.
ماوردي در اين بخش، مقداري از احكام وقوفين را نيز مطرح كرده، ليكن شهيد چون پيشتر در مبحث مربوط به وقوف، احكام مربوط را تبيين كرده، نيازي به تكرار نديده است.
شهيدكه يك فقيه شيعي است، به طور طبيعي افزون بر زيارت پيامبر خدا در مدينه، زيارت ائمه را نيز يادآوري كرده است.
وحدت يا تعدّد مسؤوليت اجرايي و ديني حج
از آنجاكه موضوع كتاب ماوردي، احكام سلطاني و حكومتي است و طبعاً بحث احكام و مناسك حج در اين چهارچوب نميگنجد، وي به مباحث احكام و مناسك حج، در لابلاي بحث ولايت بر حج، بهطور گذرا و اشاره پرداخته است. ليكن شهيد كه از امارت حج سخن گفته، در پايان كتاب الحج در اثر فقهي خود و پس از فراغت از اعمال و مناسك و احكام حج، بدان پرداخته و نيازي به تكرار احكام حج در امارت حج احساس نكرده است.
اين مقدار تفاوت در نگارش بحث ولايت بر حج و در بيان پارهاي از احكام حج در اثر ماوردي و ترك آن در اثر فقهي شهيد، با توجه به تفاوت موضوع و اهداف اين دو اثر ارزشمند، طبيعي بوده و دور از انتظار نيست.
از احكامي كه ماوردي مطرح كرده و در عبارت شهيد به چشم نميخورد، زمان ولايت اميرالحاج است. وي مينويسد:
«ثُمَّ يَكُونُ فِي عَوْدِهِ بِهِمْ مُلْتَزِمًا فِيهِمْ مِنْ الْحُقُوقِ مَا الْتَزَمَهُ فِي صَدْرِهِمْ حَتَّي يَصِلَ بِهِمْ إلَي الْبَلَدِ الَّذِي سَارَ بِهِمْ مِنْهُ فَتَنْقَطِعُ وِلاَيَتُهُ عَنْهُمْ بِالْعَوْدِ إلَيْه»
در اين عبارت، ماوردي از لزوم رعايت حقوق حاجيان تا بازگشت به وطن توسط والي حج سخن گفته است. ولي در عبارتي ديگر، ولايت والي بر اقامة حج را هفت روز بيشتر نميداند كه از نماز ظهر روز هفتم ذي حجه شروع و تا روز سيزدهم ادامه مييابد و پيش و پس از آن، او نيز مثل بقيه حجاج است؛ «وتكون مدّة ولايته مقدرة بسبعة أيام: أولها من صلاة الظهر في اليوم السابع من ذي الحجة، وآخرها يوم الثالث عشر من ذي الحجة».
گفتني است، زوال ولايت بر اقامة حج، در فرضي است كه دو نفر متصدّي امور مربوط به حج باشند؛ يكي «امور مديريتي و اجرايي حج» و ديگري «امور ديني و شرعي حج»، ولي در صورت وحدت اين دو مسؤوليت، ولايت امير الحاج تا پايان حج و بازگشت به وطن همچنان باقي است.
اگر بتوان اين دو مسؤوليت را امروزه به دو مدير سازمان حج و زيارت و (مديران كاروانها) و سرپرست حجاج ايراني (و روحانيان كاروانها) تشبيه كرد، كاملاً منطقي به نظر ميرسد؛ با اين توضيح كه هر چند مسؤوليت اصلي روحانيان كاروان در ايام اقامة حج تمتّع است، اما آموزش حجاج و آماده كردن آنان براي انجام عمرة تمتع كه در زمانهاي متفاوتي بجا آورده ميشود و نيز اداي مستحبات ايجاب ميكند كه آنان از پيش از آغاز سفر تا پايان يافتن اعمال حج تمتع داراي مسئوليت باشند.
جمعبندي و نتيجهگيري
ملاحظه ميشود در اين بخش كه «ماوردي» از آن به «ولايت بر حركت دادن حج و ولايت سياست و زعامت و تدبير» ياد كرد، «شهيد» به رغم نوآوريهايي در شكل و محتواي بحث، كاملاً متأثر از «ماوردي» است. گويا در اين مسأله تنها ماوردي است كه بحث امارات حج را به صورت مستقل و مستوفا تبيين كرده است. علاّمه اميني در شرح حال «سيد رضي» در «الغدير» كه از مسؤوليت امارت او بر حج سخن گفته، براي تبيين مسؤوليت اميرالحاج خلاصهاي از بحث «ولايت بر حج» ماوردي را نقل كرده است، [6] گويا آن را بهترين و مناسبترين نوشته در اين موضوع يافته است.
البته غير از ماوردي، بعضي از علماي اهل سنت نيز به اختصار به اين بحث پرداختهاند؛ مثلاً نجمالدين ابراهيم بن علي حنفي طرسوسي، قاضي القضاة شام و معاصر شهيد (758ق. ـ 720ق.) در اين زمينه مينويسد:
«وأما ترتيب سير الحجاج، فيجب علي السلطان أن يوصي أمير الحاج بالرفق في السير، وحفظ الحجاج، وإقامة الحرمة، والإقامة بهم في الأماكن التي جرت العادة بالمقام فيها. وأن يقيموا بمكة بعد الخروج من مني سبعة أيام. بحيث يكون رحيلهم عن مكة في اليوم الحادي والعشرين؛ لأجل من يحيض من النساء وينادي بهذا الأمر في الناس قبل السفر، لأجل زيادة الكراء، ولأجل اهتمام المقيمين بهذه الإقامة وينادي في الركب أنّا مقيمون إلي اليوم الحادي والعشرين». [7]
بخش دوم: ولايت بر اقامة حج
در اين بخش نيز گرچه شهيد از ماوردي تأثير گرفته، اما چون برخلاف بخش اول ـ كه به جنبة اجرايي و مديريتي حج ارتباط داشت ـ اين بخش به جنبة فقهي حج مربوط ميشود، شهيد كاملاً بر اساس مباني و نظريات فقهي اماميه بحث را دنبال كرده و از اين جهت نوآوريِ او در اين بخش بيشتر است.
ماوردي معتقد است ولايت اميرالحاج به پنج حكم مورد اتفاق و يك مورد اختلافي اختصاص دارد. شهيد نيز در برپايي مناسك حج اموري را بر عهدة اميرالحاج ميداند كه به ترتيب ذيل مطرح ميشود:
1. اعلام وقت احرام و كيفيت آن
ماوردي: «إشْعَارُ النَّاسِ بِوَقْتِ إحْرَامِهِمْ وَالْخُرُوجُ إلَي مَشَاعِرِهِمْ لِيَكُونُوا لَهُ مُتَّبِعِينَ وَبِأَفْعَالِهِ مُقْتَدِينَ».
شهيد: «الاعلام بوقت الاحرام و مكانه و كيفيته و كذا في كل فعل و منسك...»
2. ايراد خطبههاي چهارگانه
شهيد بر خلاف ماوردي، زمان خطبههاي چهارگانهاي را كه امير الحاج در موسم حج ايراد ميكند، در همين بخش و دنبالة عبارت فوق آورده؛ چرا كه او معتقد است احكام مربوط به احرام و مكان احرام و كيفيت آن و نيز افعال و مناسك حج، در اين خطبهها به حجاج گفته ميشود.[8] در حالي كه ماوردي به هنگام طرح امامت والي بر حج، در نمازهاي ايام حج، به زمان اين خطبهها و آنچه كه از واجبات و مستحبات حج بايد در آن گفته شود، اشاره ميكند. چون اين خطبهها همزمان با بعضي از اين نمازهاي جماعت ايراد ميشود.
به هر حال زمان ايراد اين خطبهها عبارتاند از:
خطبة اوّل، بعد از نماز روز هفتم ذي الحجه و بعد از احرام حج تمتّع
ماوردي در همين بخش اشارهاي به محتواي خطبه ميكند كه والي حج از چگونگي حركت به منا در روز هشتم و فرود در مسجد خَيف و حركت از آنجا در روز نهم به عرفه سخن گفته، ولي شهيد به صورت سربسته به همان اشاره بسنده كرده است.
خطبة دوم، قبل از نماز ظهر روز عرفه در عرفات
ماوردي در همين جا تذكّر ميدهد كه همة خطبهها بعد از نماز ايراد ميشود، جز خطبة روز عرفه كه مانند خطبههاي نماز جمعه، پيش از نماز ايراد ميگردد و اميرالحاج از احكام و مناسك حج و محرّمات آن براي مردم ميگويد. وي همچنين بخشي از احكام و مناسك حج را كه در عرفه تا منا برعهدة حجاج است، در همين جا نقل ميكند. در حالي كه شهيد همانگونه كه پيشتر يادآور شديم، نيازي به تكرار احكام و مناسك كه پيش از اين بحث مشروحاً در كتاب الحج بيان كرده، ندارد.
خطبة سوم، ظهر روز دهم در منا
ماوردي محتواي اين خطبه را بيان باقيماندة احكام و مناسك حج ميداند. به گفتة وي اميرالحاج اگر فقيه است ميتواند به استفتائات مردم هم پاسخ دهد، در غير اين صورت خود را در معرض پرسش قرار نميدهد. ماوردي همچنين به بيان آن بخش از احكام و مناسك نيز ميپردازد. شهيد نيز از ايراد اين خطبه كه در ميراث فقه شيعه سابقه دارد، خودداري كرده است. [9]
خطبة چهارم، بعد از نماز ظهر روز دوازدهم ذيحجه در منا
در همين خطبه به مردم اعلام ميكند كه شما مخيّريد تا پيش از غروب آفتاب، به مكه برويد. در اين صورت بيتوته در منا در روز سيزدهم بر عهدة شما نيست، ولي اگر تا غروب آفتاب در منا مانديد بايد امشب را هم بيتوته كرده و فردا بار ديگر جمرات را رمي نماييد. ماوردي همچنين يادآور ميشود كه اميرالحاج مجاز نيست در روز دوازدهم (يوم النفر الأول) به مكه رفته و آن تعداد از حاجيان را كه در منا ميمانند، به حال خود رها سازد. او موظف است تا روز سيزدهم (يوم النفر الثاني) در منا بماند تا اعمال به پايان برسد.
گفتني است، جز خطبههاي نماز روز عرفه كه دو خطبه است، بقية خطبهها يكي است. شهيد از محتواي اين دو خطبه نيز سخن گفته است؛ در خطبه نخست، چگونگي وقوف و آداب آن و زمان افاضه و بيتوته در مزدلفه بيان ميشود و مردم به دعا و ذكر تشويق ميشوند. سپس استراحت كوتاهي نموده و خطبة دوم را بسيار كوتاه ايراد ميكند؛ به طوريكه با فراغت مؤذن از اذان و اقامة خطيب نيز از سخنراني فارغ ميشود. شيخ طوسي با صراحت از ايراد خطبه قبل از اذان سخن گفته است. بديهي است با وجود سابقة اين مسأله در روايات و ميراث فقهي شيعه نميتوان بحث شهيد را در اين مسئله متأثر از ماوردي دانست. [10]
3. پيشتازي در انجام مناسك و رعايت ترتيب آنها
ماوردي اينجا مسؤوليتِ والي حج را اينگونه ترسيم كرده است:
«تَرْتِيبُهُمْ لِلْمَنَاسِكِ عَلَي مَا اسْتَقَرَّ الشَّرْعُ عَلَيْهِ لأَنَّهُ مَتْبُوعٌ فِيهَا فَلا يُقَدِّمُ مُؤَخَّرًا وَلا يُؤَخِّرُ مُقَدَّمًا سَوَاءٌ كَانَ التَّرْتِيبُ مُسْتَحَقًّا أَوْ مُسْتَحَبًّا»
او به عنوان سوّمين وظيفه ميگويد: «تَقْدِيرُ الْمَوَاقِفِ بِمَقَامِهِ فِيهَا وَمَسِيرِهِ عَنْهَا كَمَا تُقَدَّرُ صَلاَةُ الْمَأْمُومِينَ بِصَلاَةِ الإِمَامِ».
شهيد به صورت مشخص به مواردي از تكاليف خاص اميرالحاج پرداخته، مينويسد:
«و تقدّمه في الخروج إلي مني ليصلّي بها الظهرين، و تخلّفه فيها حتّي تطلع الشمس، و كذا يتخلّف بجمع [11] حتّي تطلع و لا يلبث بعد طلوعها، و تقدّمه يوم النحر في الإفاضة إلي مكّة، ثمّ يعود ليومه ليصلّي الظهرين بالحجيج في مني، و تأخّر بمني إلي النفر الثاني، ثمّ يتقدّم الصلاة الظهرين بمكّة، و أمر أهل مكّة بالتشبّه بالمحرمين أيّام الموسم».
همانطور كه ملاحظه ميشود، شهيد، بر خلاف ماوردي ـ كه به صورتي كلّي از رعايت ترتيب در انجام اعمال و مناسك حج بر اساس دستور شرع و نيز در مواقف سخن گفته ـ مواردي از وظايف خاص اميرالحاج را برشمرده است.
ـ رفتن به منا پيش از همه، براي اقامة نماز ظهر و عصر و يوم الترويه (روز هشتم ذيحجه) و ماندن در آنجا، تا هنگام طلوع خورشيد روز نهم و نيز ماندن در مزدلفه تا طلوع خورشيد.
ـ رفتن به مكه در روز عيد، پيش از همه و بازگشت به منا تا ظهر براي اقامة نماز ظهر و عصر با حجاج در اين سرزمين
ـ ماندن در منا تا روز سيزدهم و ترك منا بعد از حجاج
ـ اقامة نماز ظهر و عصر در روز سيزدهم
ـ دستور به اهالي مكه كه در ايام برگزاري حج، خود را مانند افراد مُحرم كنند و مانند آنان لباس به تن نمايند.
4. اقامة نماز يوم الترويه در منا، واجب يا مستحب؟
مشهور فقهاي اماميه، اين وظيفة امام را مستحب ميدانند، هر چند صاحب جواهر قول به «وجوب اقامة نماز ظهر و عصر يوم الترويه در منا» را به شيخ طوسي در «تهذيب»، «نهايه» و «مبسوط» نسبت داده است، [12] ليكن اين نسبت در خصوص دو كتاب اخير درست به نظر نميرسد و عبارت وي ظهور در استحباب دارد؛ زيرا عبارت وي در سياق احكام استحبابي حركت از مكّه به منا و از منا به عرفات است و اين احتمال كه يكي از احكام، در ميان بقية احكام استحبابي، الزامي باشد، بعيد به نظر ميرسد. عبارت «نهايه» و «مبسوط» چنين است:
«يستحب للإمام أن لا يخرج من مني إلاّ بعد طلوع الشمس من يوم عرفة. و من عدا الإمام يجوز له الخروج بعد أن يصلّي الفجر بها، و موسع له أيضاً إلي طلوع الشمس». [13]
«و يستحب اذا اراد الخروج الي مني ان لايخرج من مكه حتي يصلّي الظهر يوم القيامه بها، فاذا صلّي الظهر يوم الترويه بمكة خرج متوجها الي مني و علي الامام ان يخرج من مكه قبل الظهر حتي يصلّي الظهر و العصر معاً في هذا اليوم بمني و يقيم بها الي طلوع الشمس من يوم عرفه». [14]
آيت الله محقق داماد نيز ـ بر خلاف مشهور ـ اقامة نماز ظهر و عصر يوم الترويه در منا را بر اميرالحاج واجب شمرده و آن را تنها به كتاب «تهذيب» شيخ طوسي نسبت داده [15] كه دور از ذهن نيست و با ظاهر عبارت شيخ سازگار است. عبارت وي چنين است:
«فَأَمَّا الإِمَامُ فَإِنَّهُ لاَ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يُصَلِّيَ الظُّهْرَ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ إِلاَّ بِمِنًي وَ كَذَلِكَ صَلاَةُ الْغَدَاةِ يَوْمَ عَرَفَةَ وَ يُقِيمُ إِلَي بَعْدِ طُلُوعِ الشَّمْسِ ثُمَّ يَغْدُو إِلَي عَرَفَات». [16]
غير از شيخ در «تهذيب»، صاحب «حدائق» نيز قول به وجوب را با استناد به ظاهر روايات، بعيد ندانسته است. [17] نويسنده در مقالهاي اين مسأله را بررسي كرده و روايات را ظاهر در وجوب يافته و چون اجماع مورد ادعا بر «استحباب» نيز بررسي شده و به خاطر عدم طرح مسأله در ميان بسياري از قدما، تنها شهرت بين متأخرين ثابت شده، از اين رو، قول به وجوب بعيد نيست. [18] از فقيهان معاصر آيت الله سيد موسي شبيري زنجاني نيز به تبع استاد خود قائل به وجوب شدهاند. [19]
5. ماندن در منا تا طلوع آفتاب روز عرفه
فقهاي اماميه، ماندن اميرالحاج در منا تا طلوع آفتاب روز عرفه را مستحب دانسته و گفتهاند: بر خلاف حاجيان كه پس از طلوع فجر ميتوانند راهيِ عرفات شوند، امير الحاج بايد تا طلوع آفتاب صبر كند و همة حجاج روانة عرفات شوند. [20] برخي از فقها اين ماندن را «مستحب مؤكّد» شمردهاند. دليل اين حكم استحبابي روايات است.[21]
شهيد در بحث «مقدمات وقوف در عرفات» دليل آن را تأسي به پيامبر خدا… و سخن حضرت صادق8 دانسته، كه فرمودند: « إِنَّهُ مِنَ السُّنّة ».[22]
6. حركت از مشعر به منا بعد از طلوع آفتاب
در كتب فقهي اهل سنت و شيعه، از عمل مستحب ديگري براي اميرالحاج سخن گفته شده كه در كلام ماوردي اثري از آن نيست و آن «استحباب خروج از مشعر به قصد منا، بعد از طلوع آفتاب روز دهم» است. شهيد، هم در بحث «امارت حج» و هم در بحث «وقوف در مشعر» آن را متذكر شده است. [23]
در حاليكه اين استحباب در مورد حجاج، حركت قبل از طلوع آفتاب است و حتي به تعداد قابل توجهي از فقها؛ مانند شيخ طوسي در «نهايه» و «مبسوط»، ابن حمزه در «وسيله»، ابن برّاج در «مهذّب» و ابن زهره در «غنيه» و يحيي بن سعيد در «الجامع للشرائع» نسبت داده شده كه «ماندن در مشعر تا طلوع آفتاب» را بر اميرالحاج واجب دانستهاند.
برخي ديگر از فقها؛ مانند شيخ صدوق و پدرش، شيخ مفيد، سيد مرتضي، سلاّر و حلبي مطلقاً ماندن را براي همه لازم دانستهاند. [24] مستند اين فتوا روايتي است از امام صادق7 كه بر اساس آن، امام بايد تا طلوع خورشيد بماند ولي بقية مردم ميتوانند صبر كنند و ميتوانند زودتر خارج شوند.[25]
7. رفتن به مكه بعد از اعمال روز عيد و بازگشت به منا براي اقامه نماز ظهر و عصر
نسبت به اين وظيفه كه شهيد از آن سخن گفته، سابقهاي در كتب متداول فقهي يا روايات در خصوص اميرالحاج به چشم نميخورد. اما به طور كلي رفتن به مكه براي انجام بقية اعمال حج؛ مانند طواف حج و نماز طواف و سعي و طواف نساء و نماز آن، بعد از پايان اعمال روز عيد در منا مستحب است و بازگشت به منا تا قبل از غروب آفتاب براي بيتوته در منا واجب است، مگر آنكه كسي در مكه بماند تا صبح در مسجد الحرام بيدار بوده و به عبادت بپردازد. شايد سخن شهيد مبني بر خروج اميرالحاج از منا به مكه، پيش از همه، به دو جهت باشد؛ يكي هدايت و امارات حجاج، و ديگر عجله براي بازگشت به منا تا ظهر، چون بقية حجاج تا قبل از غروب آفتاب هم ميتوانند بازگشت را به تأخير اندازند ولي امام كه در ظهر روز عيد در منا نماز اقامه كند و ايراد خطبه نمايد، لازم است تا ظهر برگردد. ولي امروزه معمولاً به خاطر ازدحام جمعيت، امكان رفتن به مكه بعد از انجام اعمال روز عيد در منا، انجام بقية اعمال حج در مكه و بازگشت به منا تا ظهر امكان پذير نيست. لذا اين تكليف استحبابي از عهدة امام هم ساقط است. يا بايد همراه حجاج به مكه رود و از اقامة ظهرين و ايراد خطبه در منا صرفنظر نمايد يا به طور كلي در منا بماند و از رفتن به مكه در اين روز چشم بپوشد و ظهرين را در منا اقامه كرده و به ايراد خطبه بپردازد.
8. ماندن در منا تا روز سيزدهم و ترك منا بعد از خروج حجاج
نسبت به اين وظيفة اميرالحاج ـ كه او تا سيزدهم در منا بماند و بعد از خروج حجاج، از اين سرزمين بيرون آيد ـ در كتب فقهيِ پيش از شهيد نيز اشارهاي نشده و وجه آن روشن و بينياز از هرگونه استدلال است؛ چون با مسؤوليتي كه امير الحاج بر عهده دارد، طبيعي است كه همراه انبوه حجاج در منا بماند و تا آخرين روز بيتوته در منا در كنار زوار باشد و آنان را در صورت لزوم راهنمايي كند، اقامه جماعت نمايد و...
9. اقامة نماز ظهر و عصر در مكه، در روز سيزدهم
استحباب خروج از منا، پيش از ظهر براي اقامه نماز ظهر و عصر در مكه، پيش از شهيد در كلام شيخ، ابنبرّاج، ابن حمزه و... سابقه دارد. [26] و در كلام علاّمه، اين وظيفة استحبابي امام، مستند به روايت عامي يا امامي نشده، اما استدلال علامه «آموزش كيفيت وداع مكه و طواف خانة خدا به مردم» است « ليعلم الناس كيفيّة الوداع ».[27]
البته او از واژهاي مانند «استحباب» استفاده نكرده تا بيانگر حكمي از احكام پنجگانة تكليفيه باشد؛ چون وجوب يا استحباب نيازمند مجوّز شرعي است، بلكه كلمة «ينبغي» را به كار برده تا نشانگر مطلوبيت اين عمل باشد كه مقتضاي موقعيت و مسؤوليت اميرالحاج است. چنان كه در عبارت شهيد نيز از استحباب آن سخن گفته نشده، بلكه در شمار وظايف اميرالحاج آمده است. لااقل دو روايت در اين زمينه وجود دارد كه ميتواند مستند اين وظيفة امير الحاج قرار گيرد؛ 1. روايتي كه كليني از حلبي و او از حضرت صادق† نقل كرده كه فرمود: «يُصَلِّي الإِمَامُ الظُّهْرَ يَوْمَ النَّفْرِ بِمَكَّة» [28] 2. روايتي كه ايّوب بن نوح ميگويد: نامه به محضر او نوشتم كه اصحاب ما در افضل بودن خروج از منا ـ قبل از زوال يا بعد از آن ـ اختلاف نظر دارند، امام پاسخ نوشتند:
«أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ9 صَلَّي الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِمَكَّةَ فَلاَ يَكُونُ ذَلِكَ إِلاَّ وَ قَدْ نَفَرَ قَبْلَ الزَّوَالِ » [29]
در بارة سند اين دو حديث ميتوان گفت كه هر دو صحيح است و از اين جهت با مشكلي روبهرو نيستند.
و در مورد دلالت آنها، روايت اول به صورت جملة خبريه از نماز خواندن امام در اين روز در مكه خبر ميدهد، ولي علماي اصول جملة خبريه را در مقام قانونگذاري آكد در وجوب ميدانند، ولي اين جمله ميتواند بر استحباب نيز دلالت داشته باشد؛ چنان كه فقها چنين برداشتي كرده و شيخ حرّ عاملي نيز عنوان باب را «اسْتِحْبَابِ نَفْرِ الإِمَامِ...» نام نهاده و تنها به نقل اين حديث بسنده كرده است.
روايت دوم نيز كه از فعل پيامبر حكايت دارد، تنها بر مطلوبيت و افضليت اقامة نماز در مكه دلالت ميكند.
10. فرمان به اهالي مكه براي تشبه به حجّاج
آنچه دركلمات فقها با الهام از روايات به چشم ميخورد، «استحبابِ به تن داشتن لباس احرام پس از قرباني كردن در روز عيد و حلق تا پيش از طواف زيارت در مكه» است تا همگان بر حسب ظاهر هم كه شده، مثل محرم باشند «تشبّه به مُحرمان»، [30] اما در خصوص تشبّه اهالي مكه به مُحرمان، شيخ طوسي حديث صحيحي نقل كرده كه عبارت است از:
«لاَ يَنْبَغِي لأَهْلِ مَكَّةَ أَنْ يَلْبَسُوا الْقَمِيصَ وَ أَنْ يَتَشَبَّهُوا بِالْمُحْرِمِينَ شُعْثاً غُبْراً» [31]
شيخ احتمال تقدم و تأخر را در عبارت مطرح كرده؛ يعني «ينبغي لأهل مكّة أن لا يلبسوا القميص و أن يتشبّهوا». [32]
شيخ مفيد نيز روايتي با همين مضمون نقل كرده كه اهل مكه در ايام حج شايسته است كه لباس نپوشند و به افراد محرم شبيه باشند. [33]
11. امامت جماعت در نمازهاي روزانه
ماوردي: «إمَامَتُهُمْ فِي الصَّلَوَاتِ فِي الأَيَّامِ الَّتِي شُرِعَتْ خُطَبُ الْحَجِّ وَجَمْعُ الْحَجِيجِ عَلَيْهَا...».
شهيد: «و إمامة الحجيج في الصلوات و خصوصاً الصلوات التّي معها الخطب».
ماوردي در همين بخش به تفصيل از زمان و محتواي خطب چهارگانه سخن گفته است.
شهيد پس از شمارش وظايف اميرالحاج، اشارهاي هم به وظايف حجاج در قبال اميرالحاج نموده است، در حالي كه ماوردي آنها را نيز در زمرة وظايف والي حج ذكر كرده كه از نوعي تسامح حكايت ميكند.
ماوردي: «الرابع: اتِّبَاعُهُ فِي الأَرْكَانِ الْمَشْرُوعَةِ فِيهَا وَالتَّأْمِينُ عَلَي أَدْعِيَتِهِ بِهَا لِيَتَّبِعُوهُ فِي الْقَوْلِ كَمَا اتَّبَعُوهُ فِي الْعَمَلِ وَلِيَكُونَ اجْتِمَاعُ أَدْعِيَتِهِمْ أَفْتَحَ لأَبْوَابِ الإِجَابَةِ.
شهيد: «و علي الناس طاعته في ما يأمر به، و يستحبّ لهم التأمين علي دعائه، و يكره التقدّم بين يديه في ما ينبغي التأخّر عنه و بالعكس، و لو نهي حرم.»
«پيروي از اميرالحاج در آنچه بدان فرا ميخواند و امر ميكند» و نيز «استحباب آمين گفتن به هنگام دعا كردن او، بدين جهت كه در گفتار هم مثل عمل از او پيروي شده باشد و نيز دعاي دسته جمعي زودتر به اجابت برسد» از جمله وظايف مردم در قبال اميرالحاج است كه هم ماوردي و هم شهيد مطرح كردهاند، گرچه ظاهر كلام شهيد الزامي بودن وظيفة نخست و غير الزامي بودن (استحباب) وظيفة دوم است، بر خلاف عبارت ماوردي كه ظاهر عبارت و تعليل او در خصوص آمين گفتن به هنگام دعا، حكايت از الزامي بودن ميكند.
شهيد از كراهت پيروي نكردن از اميرالحاج خبر داده و به عبارت دقيقتر جلو افتادن از او را در مواردي كه پيروي شايسته است و عقب ماندن از او را در مواردي كه همراهي شايسته است، مكروه شمرده و در مواردي كه امير الحاج از انجام عملي يا ترك عملي نهي كرده باشد، سرپيچي از نهي او را حرام دانسته است.
ماوردي نيز در پايان بحث، از كراهت مخالفت تابع از متبوع سخن گفته، عبارت او چنين است:
«وَلَوْ قَصَدَ النَّاسُ فِي الْحَجِّ التَّقَدُّمَ عَلَي إمَامِهِمْ فِيهِ وَالتَّأْخِيرَ عَنْهُ جَازَ وَإِنْ كَانَتْ مُخَالَفَةُ الْمَتْبُوعِ مَكْرُوهَةً وَلَوْ قَصَدُوا مُخَالَفَتَهُ فِي الصَّلاَةِ فَسَدَتْ عَلَيْهِمْ صَلاَتُهُمْ لارْتِبَاطِ صَلاَةِ الْمَأْمُومِ بِصَلاَةِ الإِمَامِ وَانْفِصَالِ حَجِّ النَّاسِ عَنْ حَجِّ الإِمَامِ»
احتمالاً مقصود وي از انفصال حج مردم از حج امام، انفصالي است كه از فساد و بطلان نمازهاي روزانه كه به جماعت اقامه ميشود، پيش ميآيد، نه انفصالي كه احياناً از تقّدم و تأخر از امام بروز ميكند و او در صدر عبارت آن را جايز، ولي مكروه شمرد.
12. امر به معروف و نهي از منكر
شهيد وظيفة ديگر امير الحاج را امر به معروف و نهي از منكر شمرده است؛ بهخصوص در امور مربوط به مناسك وكفارات حج. او مينويسد: «وعليه الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر، وخصوصاً فيما يتعلّق بالمناسك والكفّارات» . همچنين در ادامه، اشارهاي بهاختلاف فتاواي فقها نموده و اميرالحاج را از وادار كردن مردم بر عمل به فتاواي او ـ اگر فقيه باشد ـ يا مرجع تقليد مورد نظرش بر حذر داشته و او را مجاز به چنين الزامي ندانسته است، مگر اينكه «امام و پيشواي جامعه خود امارت حج را عهدهدار باشد» يا «اميرالحاجِ منصوب از جانب وي، فتواي او را براي حجاج نقل نمايد و از آنان بخواهد به فتواي او عمل كنند»، در اين دو صورت ميتواند به آنان امر كند كه به فتواي رهبري عمل كنند، ولي در خصوص عمل به فتواي پيشواي مسلمانان نيز استثنايي وجود دارد و آن صورتي است كه فتواي او داراي خطاي آشكار بوده و به همين دليل نظرية نادر و شاذّ باشد، در اين فرض اميرالحاج ميتواند نظر و فتواي او را رد كند و طبعاً مردم را به فتواي او فرا نميخواند.
ماوردي نيز از «عدم جواز تحميل فتواي خود بر حجاج» سخن گفته ولي فروعي كه در كلام شهيد آمده، در كلام او ديده نميشود. در زمينة امر و نهي معتقد است كه امير الحاج مجاز به نهي از فعلِ جايز نيست، مگر آنكه بترسد عمل مباح شخص الگوي افراد نادان شود؛ مانند اينكه خليفة دوم طلحة بن عبيدالله را از پوشيدن لباس قرمز يا زرد بر حذر داشت و گفت: ميترسم اشخاص جاهل از تو پيروي كنند.
* به نظر ماوردي، ششمين وظيفه بر عهدة واليِ حج ـ كه البته اختلافي هم هست ـ سه امر ميباشد:
1. اگر يكي از حجاج كاري كند كه مستحق تعزير يا حدّ باشد، چنانچه جرم او بيارتباط به حج باشد، والي حج حق ندارد بر او حدّ جاري كند يا تعزيرش نمايد و اگر در ارتباط با حج باشد، تنها حق تعزير و تأديب او را دارد و در اينكه مجاز به اجراي حدّ هم باشد يا نه، دو وجه دارد؛ چون از احكام حج است، پس حق دارد بر او حد جاري كند و متقابلاً چون خروج از افعال حج است، چنين حق و اختياري را ندارد.
2. در نزاع ميان حجاج، اگر در غير احكام حج باشد، حق داوري ندارد و اگر نزاع در احكام حج بود؛ مانند اينكه زن و شوهر در لزوم يا عدم لزوم كفاره، به خاطر مباشرت و هزينة قضا كردن اعمالي كه باطل شده، اختلاف پيدا كنند، دو نظر وجود دارد، كه بنا بر يك نظر، حق داوري دارد.
3. يكي از حجاج مرتكب عملي شود كه موجب پرداخت فديه باشد، اميرالحاج ميتواند او را به پرداخت فديه مجبور كند و به اخراج آن از اموالش فرمان دهد، ولي اينكه بتواند با او از درِ خصومت درآيد و به مانند طرفين نزاع با هم درگير شوند، چندان روشن نيست و همان دو وجهي كه در بحث اجراي حدود گفته شد، در اينجا نيز مطرح است.
جمعبندي و نتيجهگيري
چنانكه پيشتر گذشت، در اين بخشكه مربوط به احكام ومناسك حج است، شهيد بيش ازآنكه از ماوردي متأثر باشد، از فتاواي فقهاي پيشين و منابع روايي دراين زمينه تأثير گرفته است. هر چند احكام مطرح شده در اين بخش، هر كدام به تناسب در مباحث پراكندة كتاب الحج آمده و پيش از شهيد به صورت منسجم و يكجا جمعآوري نشده بود و شهيد در كتاب «دروس» به چنين ابتكاري دست زده است، اما اصل وظايف امام حج در اين زمينه، مانند اقامة نماز و امامت و ايراد خطبه و پيشاپيش حجاج حركت كردن و گاهي بعد از همة حجاج ـ مثلاً از مشعر به منا و از منا به مكه رفتن ـ و ارشاد و راهنمايي يا امر و نهي كردن به حجاج، كم و بيش در ميراث فقهي فقهاي پيشين وجود دارد و غالباً از سيرة پيامبر خدا9 و روايات ائمة هدي: گرفته شده است. اهل سنت هم اگر احكام مشابهي دارند كه ماوردي برخلاف شهيد، در اين بخش به تفصيل آنها را جمع آوري نكرده، برگرفته از سيرة پيامبر است كه در منابع روايي عامه نقل شده و در پارهاي موارد از سيرة خلفاي بعد از پيامبر است.
در پايان ميتوان گفت، شهيد در عين حال كه در طرح بحث ولايت حج و امارت حجاج در اثر فقهي خود از ماوردي در «الاحكام السلطانيه » متأثر بوده و براي نخستين بار اين بحث را در يك اثر فقهي شيعي وارد كرده، اما در هر دو بخش «مديريت حجاج» و «ولايت حج» نوآوري و ابتكارات قابل توجهي دارد؛ به ويژه در بخش دوم، بيش از آنكه تحت تأثير ماوردي باشد، به جمعآوري و منسجم كردن مباحث پراكندة فقهي مربوط به والي حج از ميراث فقهي گذشتگان پرداخته است.
غير از مسائل و فروع و احكام الزامي و غيرالزامي كه در اين دو نوشته آمده، موارد ديگري هم در لابلاي روايات و كتب فقهي به صورت پراكنده به چشم ميخورد و شهيد نيز در «كتاب الحج» به بعضي از آنها اشاره كرده، كه در پايان بحث به اختصار مطرح ميكنيم.
اجبار مردم به انجام حج و زيارت حرم نبوي
يكي ديگر از وظايف و اختيارات امام آن است كه: اگر مردم انجام حج و زيارت بيت الله الحرام و حرم نبوي را ترك كردند، در صدد يافتن علل و عوامل آن برآيد و در جهت برطرف كردن موانع آن بكوشد؛ مثلاً اگر مردم به دليل مشكلات مالي، اين فريضة الهي را ترك كردند، از بيت المال به آنان بپردازد تا به سفر حج رفته و اقامة حج نمايند و در صورت لزوم، مردم را به آن وادار كند.
اين مسأله كه در كتب فقهي با استناد به احاديث آمده، [34] در «الدروس الشرعيه» اثر فقهي شهيد نيز مطرح شده، هر چند شهيد آن را در بحث ولايت بر حج مطرح نكرده است. شايد علت آن اين نكته باشد كه مقصود از «امام» در اين بحث «پيشواي جامعه» است نه لزوماً «امير الحاج» كه ممكن است شخصي منصوب از جانب پيشواي جامعه باشد. امّا نكته در اين است كه ممكن است آنكه از بيت المال بر مردم انفاق ميكند يا آنان را به اقامة حج وادار ميسازد، پيشواي جامعه باشد، ولي آن كه مردم را به زيارت حرم نبوي در مدينه وادار ميكند، امير الحاج باشد كه در موسم حج حضور دارد و مسؤوليت حج با اوست. به هر حال عبارت وي چنين است:
«و يجبر الإمام الناس علي الحجّ و زيارة النبيّ9 لو تركوهما، و علي المقام بالحرمين لو تركوه، فلو لم يكن لهم مال أنفق عليهم من بيت المال، و روي لو عطّلوه سنة لم يناظروا، و روي لنزل عليهم العذاب، و روي ما تخلّف رجل عن الحجّ إلاَّ بذنب و ما يعفو اللّه عنه أكثر». [35]
اما شهيد در اين عبارت افزون بر واداركردن مردم به زيارت خانة خدا و حرم نبوي، از واداشتن آنان به امامت در مكه و مدينه از سوي امام نيز سخن گفته است. گويا حرمين شريفين نبايد از مردم مسلمان خالي باشد و بايد براي اقامت در اين دو شهر تشويق شوند و جاذبههاي لازم براي حضور و اقامت مردم ايجاد گردد. گرچه جاذبههاي معنوي و ديني و تاريخي مكة مكرمه و مدينة منوره، اين دو شهر امن الهي به قدري است كه اگر مردم براي اقامت دائم يا موقت در آنها آزاد باشند، حتماً علاقمندان و شيفتگان را گنجايش نخواهد بود و نيازي به نقشآفريني حاكم مسلمانان در اين زمينه نيست.
ترجيح بر مكّي نبودن اميرالحاج
از مطالبي كه در احاديث به چشم ميخورد و حكم كراهت از حديث استفاده شده، «مكّي بودن امير الحاج» است. در حديث صحيحي نقل شده كه حضرت صادق† فرمود: «لاَ يَلِي الْمَوْسِمَ مَكِّيٌّ» [36] يعني شخص مكّي ولايت بر حج را در موسم حج برعهده نميگيرد. شيخ حرّ عاملي عنوان باب را « كراهة كون الإمام مكياً » نهاده و از حديث حكم كراهتي برداشت كرده است. فيض كاشاني هم روايت را چنين تفسير كرده «لاَ يَنبَغِي أن يكون رجلٌ مِن أهل مكة والياً علي الحاج أيّام الموسم» [37]
كراهت توقف امير الحاج در انجام مناسك حج
كراهت توقف اميرالحاج در حين انجام اعمال و مناسك را از ماجرايي كه از امام صادق† نقل شده، برداشت كردهاند. در سال 140 هجري كه امام صادق7† در موسم حج حضور داشت، هنگام عزيمت از عرفات به مشعر مركبش دچار مشكل شد و حضرت از مركب فرود آمد. اسماعيل بن علي بن عبدالله بن عباس كه امير الحاج بود و قدري جلوتر از امام حركت ميكرد، متوجه شد و به انتظار حضرت توقف كرد. امام سرش را بلند كرده، فرمود:
«إِنَّ الإِمَامَ إِذَا دَفَعَ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَنْ يَقِفَ إِلاَّ بِالْمُزْدَلِفَةِ». [38]
البته او به انتظار ايستاد تا امام7 سوار مركب شود و آن حضرت را همراهي نمايد.
خاتمه: سرنوشت ولايت و امارت حج در شرايط كنوني
از وظايف اميرالحاج در مديريت حج و نيز تعيين اميرالحاج در تاريخ اسلام برميآيد كه امارت حج با وحدت امت اسلامي و يگانگي دولت اسلامي عجين است. به اين معنا كه شخص امام مسلمانان امارت حج را بر عهده ميگيرد يا فردي را براي اين مسؤوليت ميگمارد.
البته امروزه كه امت اسلامي به صورت پراكنده در كشورهاي متعدد و تحت حاكميت دولتهاي گوناگون به سر ميبرند، بحث از امارت حج و تعيين اميرالحاج، قدري متفاوت با گذشته است. امروزه هر كشوري، سرپرستي را براي حجاج اعزامي خود تعيين كرده و «بعثه»اي را در شهرهاي مكه و مدينه در موسم حج برپا ميكند و نمايندهاي براي انجام امور مربوط به حجاج اعزامي خود ميفرستد و به حسب ظاهر ارتباط و هماهنگي ميان آنها هم وجود ندارد.
به نظر ميرسد تا رسيدن به جامعة واحد اسلامي، كه دولتي واحد، امّت اسلام را تحت پوشش قرار دهد، لازم است دربارة حج كه به همة مسلمانان تعلّق دارد، طرحي نو در انداخت تا مصالح اسلام و مسلمين را تأمين نمايد و بتواند اهداف متعالي حج را برآورده سازد.
شايد امروزه به خاطر گستردگي آماري و پراكندگي زائران خانة خدا در موسم حج، مديريت حج به شيوة گذشته و با مديريت شخصي به عنوان امير الحاج با وظايف الزامي و غيرالزاميِ مشخص ممكن نباشد، بلكه شرايط و مقتضيات زماني و مكاني ايجاب نمايد كه زائران هر كشوري يا لااقل پيروان هر مذهبي تحت ولايت و زعامت يكي از علما و فرزانگان آن كشور يا مذهب قرار گيرند و زائران هر كشور يا مذهبي از سوي او مديريت و رهبري شوند.
قهراً سياستگذاري و برنامهريزي حج از سوي جمع يا مركزي مطمئن در جهت دستيابي به اهداف متعالي حج مثل وحدت امت اسلامي، رسيدگي به مشكلات و مصائب جهان اسلام، همگرايي دولتهاي اسلامي در برابر دشمنان اسلام و مسلمانان، در رشد و پيشرفت مسلمانان در ابعاد گوناگون فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي خواهد بود كه در پرتو فرصت حج كه ساليانه برگزار ميشود، به دست ميآيد.
دفاع از كشورهاي اسلامي در برابر بيگانگان و اعلان برائت از مشركان و مستكبران از جمله اهداف ساليانة حج است كه در صورت برگزاري هدفمند حج، زير نظر جمع يا مركزي مطمئن، قابل دسترسي است. بحث از ولايت حج و زعامت حجاج در ميراث فقهي شيعه و اهل سنت و جستجوي احكام و فروع مربوط به آن و برشماري وظايف اميرالحاج، بهانهاي است براي احياي ظرفيتهاي عظيم حج در پرتو برگزاري فريضة حج، تحت ولايت و زعامت علماي طراز اول جهان اسلام و فرزانگان پراكنده در كشورهاي اسلامي، از طريق مجمعي اسلامي.
بديهي است اين مجمع براي پيشبرد امور از تمركز بر مشتركات مذهبي و سياسي و اقتصادي آغاز و به تدريج برگسترة آن ميافزايد.
[1] . سيد حسين مدرسي، طباطبايي، مقدمهاي بر فقه شيعه، ص54
[2] . سيد جواد شهرستاني، مقدمه جامع المقاصد، ص39
[3] . شهيد مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص489
[4] . الدروس الشرعيه، ج1، صص498 ـ 495 ؛ الاحكام السطانيه، صص176 ـ 169، الباب العاشر.
[5] . الدروس الشرعيه، ج1، صص 314 ـ 313
[6] . الغدير، ج4، صص288 ـ 285، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1416ق.
[7] . نجمالدين ابراهيم بن علي الحنفي الطرسوسي، تحفة الترك فيما يجب أن يعمل في الملك، ج1، ص53 ، دارسه و تحقيق: عبدالكريم محمد مطيع الحمداوي.
[8] . وي در بحث وقوف و مواقف حج نيز به اين خطب چهارگانه و زمان ايراد آنها اشاره كرده است. (الدروس الشرعيه، ج1، ص 418).
[9] . شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج 5 ، صص 180ـ179 ، ح 600 و 604 ؛ تذكرة الفقهاء، ج 8 ، ص177
[10] . ابن حمزه، وسيله، ص187؛ شيخ طوسي، المبسوط، ج1، صص 365 و 408 ؛ تذكرة الفقهاء، ج 8 ، ص371 ؛ و...
[11] . در احاديث متعدد، مزدلفه را «جمع» ناميدهاند به خاطر جمعكردن نماز مغرب و عشا به يك اذان و دو اقامه (ر.ك: لوامع صاحبقراني، ج7، ص40).
[12] . جواهر الكلام، ج19، ص6
[13] . شيخ طوسي و علاّمه حلّي، النهايه و نكتها، ج1، ص518 ؛ مبسوط، ج1، ص 365
[14] . علاّمه حلّي، منتهي المطلب، ج2، ص 715، چاپ سنگي.
[15] . عبد الله جوادي آملي، كتاب الحج (تقرير درس آيت الله محقق داماد) ج3، صص 11ـ 9)
[16] . تهذيب الاحكام، ج 5 ، صص 202ـ201
[17] . الحدائق الناضره، ج16، ص354
[18] . ر. ك. به: فصلنامة «ميقات حج»، زمستان، 1378، ش30، مقاله «امارت حج و زماعت حجاج»
[19] . احكام عمره و حج، ص157
[20] . كيدري، اصباح الشيعه، ص 157؛ ابن زهره، غنية النزوع، ص182؛ جواهر الكلام، ج 19، صص12ـ 10؛ علاّمة حلّي، تذكرة الفقها، ج 8 ، ص166
[21] . وسايل الشيعه، ج13، ص 528، ح2
[22] . الدروس الشرعيه، ج1، ص417 ؛ غاية المراد، ج1، ص 435
[23] . الدروس الشرعيه، ج1، ص424
[24] . سيد علي طباطبايي، رياض المسائل، ج 6، ص 397
[25] . وسايل الشيعه، ج 14، ص 26، ح 4
[26] . شيخ طوسي، مبسوط، ج 5 ، ص 273؛ تهذيب، ص 269؛ المهذب، ج1، ص263 ؛ وسيله، ص 190
[27] . تذكرة الفقهاء ، ج 8 ، ص 375 ؛ تحرير الاحكام، ج1، ص111
[28] . وسائل الشيعه، ج14، ص 281، ح1
[29] . همان، ص282، ح2
[30] . علاّمة حلّي، منتهي المطلب، ص766
[31] . تهذيب الاحكام، ج 5، ص 447، ح 203
[32] . تهذيب الاحكام، ج 5، ص 447
[33] . وسائل الشيعه، ج13، ص 515 . چنين مطلبي را در «مقنعه» كه شيخ حرّ از آن نقل كرده، نيافتيم.
[34] . كافي، ج 4، ص272 ؛ شيخ طوسي، مبسوط، ج1، ص385
[35] . الدروس الشرعيه، ج1، ص473
[36] . وسائل الشيعه، ج11، ص 398
[37] . الوافي، ج 14، ص1311
[38] . وسائل الشيعه، ج11، ص399