تاریخ بنای کعبه
تاریخ بنای کعبه مبارک علی هندی / حسین واثقی چند نکته در بارة این رساله: از این رساله دو نسخة خطّی یافتیم؛ «نسخة ملک» و «نسخة هند» نخستین نسخه، در کتابخانة ملّی ملک تهران به شماره3746 ثبت گردیده و در صفحه 35 جلد هفتم فهرست آن کتابخانه معرفی ش
تاريخ بناي كعبه
مبارك علي هندي / حسين واثقي
چند نكته در بارة اين رساله:
از اين رساله دو نسخة خطّي يافتيم؛ «نسخة ملك» و «نسخة هند»
نخستين نسخه، در كتابخانة ملّي ملك تهران به شماره3746 ثبت گرديده و در صفحه 35 جلد هفتم فهرست آن كتابخانه معرفي شده است. اين نسخه در 16 جمادي الآخر سال 1254ق. در مكة مكرمه به كتابت گرديده، گرچه چند سطر از آغاز و سطوري از لابلاي نسخه افتادگي دارد اما نسبت به نسخة دوم كاملتر است؛ زيرا بخشي از آخر رساله در نسخة ملك آمده كه در نسخة هند نيامده است.
در فهرست ملك آن را «رسالهاي در تاريخ كعبه و مسجدالحرام» ناميدهاند و از مؤلف آن نامي به ميان نيامده است.
دومين نسخه، در كتابخانة «الجا معة الإسلاميه» در عليگر هند، از كتب مولانا آزاد، به شمارة .H.G 83/97332 ثبت شده است و «تاريخ بناي كعبه» نام دارد و تأليف مبارك علي هندي دانسته شدهكه در سال 1281ق. كتابت شده و به لطف دانشور گرامي آقاي علي صدرايي خوئي ميكرو فيلم آن در اختيارم قرار گرفت. شور بختانه هيچ يك از دو نسخه كامل نيستند و ما با تلفيق آن دو نسخه، متن زير را به شما گراميان تقديم ميكنيم.
از نكات ديگر در بارة اين رساله، كه سزامند يادآوري است:
ـ قلم نويسنده استوار و محكم است.
ـ كلماتي مانند: «درين»، «همون»، «فروعست»، «اسميعل» و «بِست» در آن به كار رفته كه آنها را به شكل: «در اين»، «همان»، «فروع است»، «اسماعيل» و «بيست» آورديم.
ـ «شادِرْوان» را كه واژهاي است فارسي و به هنگام تعريب «شاذِرْوان» شده، به «پشتيبان ديوار» معنا كرده است.
ـ «گز» در عرف ما معادل «ذرع» و حدود يك متر است، اما نويسندة رساله، آن را معادل «ذراع» به كار برده كه حدود نيم متر ميباشد. بنابراين، به هنگام مطالعة رساله، اگر به اين نكته توجّه نشود، خطاي بزرگ در اندازهها پديد ميآيد و دو برابر اندازههاي واقعي برداشت ميشود و اين اشتباه بزرگي است كه برخي ناموران گرفتار آن شدهاند.
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله و سلام علي عباده الذين اصطفي.
امّا بعد، اين مختصر در بيان طول و عرض بيت الله شريف و تعداد مرّات بنا(ي) او و ما يتعلّقبه است. بدانكه علاّمه ازرقي وفاسي وقطبالدين رحمهمالله تعالي درتواريخ مكّة معظّمه آوردهاندكه بنا كرده شده است كعبة مشرّفه از ابتداي دنيا الي يومنا هذا، ده مرتبه:
اوّل كسيكه بنا كرد او را ملائكه بودند: كما أفاده قوله تعالي: (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ) [1]
دوم بار بنا كرد حضرت آدم? ، و سنگها آورد براي وي از پنج جَبل؛ كوه لبنان و طور سينا و طور زيتا و جودي و حِرا و وضع كرد اساس كعبه از حرا.
سوم بار، بنا كرد او را شيث ابن آدم?، بعد وفات پدر خود.
چهارم بار، بنا كرد حضرت ابراهيم? بر قواعد سابقه، كما هو مذكور في القرآن، قال الله تعالي: (وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ) [2] الآيه. پس گردانيد عرض بيت شريف را، ما بين ركن حجر اسود تا ركن عراقي سي و دو [32] گز و ما بين ركن عراقي تا ركن شامي، بيست و دو [22] گز و ما بين ركن شامي تا ركن يماني سي و يك [31] گز و ما بين ركن يماني تا ركن حَجَر اَسود [20] بيست گز.
و گردانيد ارتفاع بيت را به سوي آسمان نُه [9] گز و بگذاشت در وي دو دروازه؛ يكي شرقي، دوّم غربي و سقف نكرد او را حضرت ابراهيم? ، بلكه اول كسي كه سقف كرد بيت شريف را، قُصيّ بن كلاب بود، كما سيأتي.
پنجم بار، بنا كرد او را عمالقه؛ يعني اولاد عمليق بن لواذم [لاوذ] بن ارمين بن سام بن نوح? ، كه اين عمالقه اوّل ساكنان مكّه بودند.
ششمبار، بنا كرد او را جُرْهُم، أعني اولاد جُرْهُمْ بن قحطان بن عابر بن شامخ بن زرفحشد [أرفخشد] بن نوح? و در بعضي روايات واقع شده است، تقديمِ بناي جُرْهُمْ بر بناي عمالقه.
هفتمبار، بنا كرد او را قُصيّ بن كلاب، كه أَبِ خامس حضرت پيغمبر9 است. پس سقف كرد او را به شاخههاي نخل و چوبهاي درخت دُوْم.
و علاّمه قطب الدين مكّي در تاريخ خود گفته كه: بنا كرد قُصيّ بيت شريف را بر قواعد حضرت خليل? ، و هم هركسي كه بنا كرد بعد حضرت خليل، بنا كرد او را بر قواعد ابراهيم، مگر قُريش مكّه، كه آنها كم كردند طول بيت را از جانب حطيم و اِخراج كردند حطيم را از بيت و حَجّاج هم بر بناي قُريش بنا نموده، حطيم را خارج نمود، چنانكه خارج نموده بودند قريش او را انتهي.
مخفي نماند كه اين بناي، كه يازدهم است، اين نيز واقع شده است بر مثل قريش در اِخراج حطيم و نيز هوايدا باشد كه مراد قطب الدين به بودن بناي هركسي بعد ابراهيم? بر قواعد ابراهيم، كه موافق بود بناي هر يكي از آنها بر بناي ابراهيم? ، در جهت طول و عرض است فقط، اگر چه مخالفت واقع شده بود از ايشان از وجوه ديگر؛ چنانچه وضع سقف و زياده كردن در مقدار ارتفاع بيت به سوي آسمان و غير ذلك، فَلْيَتَدَبّرَ.
هشتمبار، بنا كردند او را قُريش مكّه، در وقتي كه پيغمبر9 سيو پنج سال بودند و حاضر بودند در بناي او و كار ميكردند به نفسِ نفيسِ خود در وي. پس مخالفت كردند قريش با بناي حضرت ابراهيم? در چهار چيز:
ـ يكي، آن كه زيادت كردند ارتفاع او را به سوي آسمان نُه گز، سواي نُه گزِ سابق. پس گشت بلنديِ او هژده ]هيجده[ گَز.
ـ دوّم، آنكه نقصان كردند از طول او مقدار هفتگز و بيرون داشتند آن را در محلّ حطيم، به واسطة آن كه نقصان كرد نفقة طيّبه كه آماده ساخته بودند براي بناي بيت و آن، بيت را وفا نكرد براي اتمام بيت، پس اخراج كردند مقدار مذكور را از بيت.
ـ سوّم، آنكه بند كردند [3] باب غربي را از كعبه، كه در مقابل باب شرقي بود.
ـ چهارم، آنكه مرتفع نمودند باب كعبه را از زمين، براي آنكه داخل نگردد كسي در بيت مگر به اذن ايشان.
پس منازعه كردند قبايل قريش در تعيينِ موضوعِ حَجَر اَسود، و ميخواست هر يكي از آنها كه بنهد آن حَجَر را به جانب محلّة خود،[4] بعدِ مناقشة بسيار، راضي گشتند با هم برآنكه هر شخصي كه داخل شود فردا اَوّلاً در مسجد حرام، همان شخص وضع كند حَجَر را در هرجا كه خواهد.
پس منتظر نشستند درآن شب، تا آنكه داخل شد در صباح آن، اوّلاً پيغمبر خدا9 . پس تفويض نمودند امر حَجَر را به سوي او9 ، پس وضع كرد او? حَجَر اَسوَد را در ركنِ بيتِ شريف؛ در موضعي كه معروف است إلي يومنا هذا.
نُهم بار، بنا كرد او را عبدالله زبير، به واسطة آن چه رسيده بود بيت را از ضَعف بنا، به سبب حريق و رخنة مجانيق، از دست حصين بن نمير كه امير شده، آمده بود از جانب يزيد براي قتال با عبدالله زبير و التجا آورد او به مسجدحرام و نصب كرد حصين مجانيق را، كه منهدم گشت به سبب آنها بعضي از ديوارهاي كعبه و منخرق گشت بعض از چوبهاي او و بعض كسوت او.
پس در اين اثنا حصين را خبرِ موتِ يزيد رسيد. پس بازگشت او به لشكر خود. پس خواست عبدالله زبيركه هدم كند بقيّة ديوارهاي كعبة معظّمه را و باز تجديد كند بناي او بر وجه محكم. و باز گرداند او را بر قواعد حضرت خليل?، پس امر كرد ابن الزبير به شكستن تمام ديوارها و بيت را تا آن كه برسيد به زمين و ظاهر گشت قواعد ابراهيم? . پس بنا كرد بيت را بر قواعد او و گردانيد باب كعبه ملاصق به زمين چنانكه پيشتر بود. و ادخال كرد مقدار هفتگز از موضع حطيم در كعبه، و فتح كرد در كعبه باب غربي را مقابلة باب شرقي كه آن هر دو باب الله بودند به واسطة استماع حديث كه روايت كند او را عايشه رضي الله عنها از آن حضرت6 و زياد كرد در ارتفاع بيت نُهگز ديگر تا آنكه گشت جملة بلندي آن [هجده گز؟] و گويند كه بود ابتدا ابن الزبير در هدم كعبه براي تجديد بنا به تاريخ پانزدهم از جمادي الآخر سنة اربع و ستّين و تمام گشت بناي او به تاريخ بيست و هفتم رجب، از سنة مذكوره كما يفيده كلام المحبّ الطبري[...] و قيل بود اتمام بناي او در سنة خمس وستّين، كذا قال الفاسي.
دهم بار بنا كرد او را حجّاج بن يوسف [... ] و سبعين به امر عبدالملك بن مروان ولكن او نشكست از بناي ابن الزبير إلاّ ناحية حطيم را فقط و بيرون كرد از بيت مقدار هفتگز را كه ادخال كرده بود آنها را ابن زبير در وي. پس بعد نقصان آن هفتگز باقي مانده طول بيت شريف ما بين حَجَر اَسود و ركن عراقي بيست و پنج گز، و ما بين ركن شامي و ركن يماني بيست و چهارگز. و مسدود كرد باب غربي كعبه را ، و مرتفع كرد باب شرقي را از زمين مقدار چهار گز و يك شِبر، و ترك كرد بقيّة بيت را بر بناي ابن زبير، پس همين بنا كه الحال موجود است از بناي ابن زبير و حَجّاج باقي مانده است إلي يومنا هذا. و هذا حاصل ماذكر في تواريخ مكّه و غيرها من الكتب.
و علاّمة قهستاني در شرح مختصر وقايه گفته كه: به درستي كه بيت شريف واقع است در ميان مسجد حرام و بيت را دو سطح است؛ يكي بالاي ديگري و طول سطح او هژده گز است و عرض سطح آن پانزده گز. انتهي.
و شرح بناي بيت در هر مرتبه از مرّات عشره، محتاج به بيان كثير است، ترك كرده شده است آن را در اين مقام اختصاراً في الكلام و هركه خواهد آن را كما هو حقّه مطالعه كند، فعليه بالسيرة الشامية و غيرها، والله الموفّق بالصواب.
فايدة حسنه
بدان كه ذكر كرده است علاّمه عبدالله بن سالم بصري در شرح خود بر بخاري، بناي كعبه را مرتبه. يازدهم نيز بعد از بناي حَجّاج و گفته كه داخل گشت سيلي عظيم از آب در سنه ألف و تسع و ثلاثين در مسجد الحرام، وهدم كرد از كعبة معظّمه جانبي را كه تعمير كرده بود او را حَجّاج. پس، فرستاده شد خبر به سوي سلطان مرادخان بن احمدخان. پس، فرستاد معماران و اموال كثيره را. پس هدم كردند بقيّة جوانب ثلاثه را از كعبة مشرّفه نيز و از سرنو بناي جديد كردند و تمام گشت اين عمارت در سنة ألف و أَربعين. انتهي ما أفاده الشيخ عبدالله البصري، و ذكر مثله العلامة ابن علاّن البكري في بعض كتبه و العلامة حسن الشرقي الشرنبلالي مصنّف إمداد الفتّاح في رسالة منفردة سمّاها إسعاد آل عثمان المكرّم ببناء بيت الله المحرّم، و العلامة أبوالكرم محمدبن احمد بن المصطفي الزنجبيل الحنفي المكّي في رسالة مفردة له.
و علامه زنجبيل مذكور گفته كه دخول سيل مذكور در مسجدالحرام، در اول شب خميس بيستم شهر شعبان، سنة ألف و تسع و ثلاثين بود، در رسيدن آب باران در وي قريب به آستانة عُليا از باب كعبه به مقدار ذرع يا قدري كم و يا زياده، مستور گشتند ستونها كه بسته ميشود در آنها قنديلها گرداگرد مطاف، و ظاهر نماند از قُبّهاي كه بر مقام ابراهيم است مگر مقدار يك گز، يا قدري زياده، و منقطع گشت آن سيل در آخر شب خميس مذكور.
پس شكسته شد از كعبة معظّمه تمام ديوار شامي كه به جانب حطيم بود و قريب به نصف ديوار شرقي كه در وي باب است و مقدار سوّم حصّه از ديوار غربي كه مقابل در است و سالم ماند ديوار جنوبي كه به جانب يمن است، به حسب ظاهر، ولكن به حقيقت آن نيز خلل پذيرفته بود به موجب قوانين.
و بعد از رسيدن خبر به سلطان مرادخان بن سلطان احمدخان، و فرستادن او معماران و اموال زياد، شروع كردند در هدم ديوارهاي قديم به روز دوشنبه، به تاريخ دهم از شهر جمادي الثاني از سنة الف و اربعين. و بعد از فراغ از هدم آنها، شروع كردند در بنا، به روز سهشنبه، به تاريخ بيست و پنجم شهرمذكور.
تا آنكه فارغ گشتند از بناي مذكور و تعمير و ترميم جميع آن چه شكسته بود از طرف مقام ابراهيم و از ابواب مسجد، چنانچه باب السّلام و باب ابراهيم و از منارههاي آن و مدرسة سليمانيّه و غير ذلك، به تاريخ بيستم از شهر ذي قعدة الحرام سنة الف و اربعين. انتهي ما ذكره الزنجبيل في رسالته.
پس حاصل آن است كه بنا كرده شده است كعبة معظّمه يازده مرتبه و معلوم شد آن چه اصحاب تواريخ سابقه؛ يعني ازرقي و فاسي و قطب الدين مكّي گفتهاند كه باقي مانده است بناي حَجّاج الي يومنا هذا. پس آن به سبب عدم ادراك ايشان بود مراين بناي اخير را. چه، بود وفات علامه قطب الدين مذكور در سنة تسعين و تسعمائة و وفات علاّمه ازرقي وفاسي قبل از وي فَلْيُتَدَبَّرْ.
فايده
بدان كه اين جمله، ذكر بناي كعبة مشرّفه بود، امّا مرمّت در طرفي كه ضعيف گشته بود از كعبه، چنانچه درسقف و آستانه و باب و ميزاب و ساير اطراف، پس واقع گشته مرّات كثيره، كه ذكر نموده است حافظ ابن حجر در فتح الباري بعضي را از آنها و واقع گشته است است مرمّت در اطراف ، بعد از زمان ابن حجر مرّات متعدّده، كذا ذكر الشيخ عبدالله البصري في شرح البخاري و غيره.
فايده
فتوا دادهاند علما به آنكه جايز نيست هدم ديواري از ديوارهاي كعبه براي تجديد بنا، به واسطة آن كه عادت نگيرند ملوك، مثل اين فعل را، به طريق لعب، و لهذا منع كرد امام مالك ـ رحمه الله تعالي ـ مر هارون رشيد را در وقتي كه اراده نمود تجديد بناي كعبه را و اين همه، وقتي است كه ضرورت نباشد، اما اگر ضرورتي باشد؛ چنانكه غلبة سيل آمد و منهدم گشت چيزي از او، يا واقع گشت مصلحتي مستحسنه در اصلاح بعضي از اطراف، آن گاه جايز باشد اصلاح و مرمّت او، كما أوضحه ابن حَجَر في المناهل العذبة في إصلاح ما وَهَي من الكعبة.
فايده
علاّمه فاسي گفته: بدان كه بودند در اصل در داخل كعبة مشرّفه شش عدد ستون در دو صف و هم چنين بودند در عهد پيغمبر خدا9 ، تا آنكه نقصان كرد ابن زبير در وقت بناي خود از آنها سه ستون را و اقتصار نمود بر سه ستون در يك صف، و الآن داخل كعبه چهار ستون هستند و مطّلع نشدم من به تاريخ احداث اين ستون چهارم. انتهي والله اعلم.
فايده [آيات بيّنات كعبه چيست؟] [5]
بدان كه حضرت حقّ ـ سبحانه و تعالي ـ در فضل كعبة شريفه فرمود كه: ( إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ * فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً) [6] گفتهاند علما، كه مراد به «فِيهِ» آن است كه قرينة مرادات به (آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ) كعبه، خصائص و كرامات او هستند كه امتياز يافته است به آنها از ساير بيوت.
از آنهاست: اين دو آيات كه مذكور شد در قرآن مجيد؛ يكي مقام ابراهيم، كه تأثير نمودهاند در وي هر دو قدم حضرت ابراهيم خليل? ، و تأثير اقدام در سنگ از آيات است بلا شك.
دوّم: آنكه هر شخصي كه داخل گردد در حرم كعبه، آمن شود و مراد امن است از عذاب آخرت، نزد جمهور علما، و نزد ابوحنيفه هر شخصي كه قتل لازم شود بر وي به سبب قصاص يا غير آن، پس التجا آرد به سوي حرم مكّه، تعرّض كرده نشود او را، مادام كه در حرم است.
و از آنهاست: تشويق خلايق به سوي او، تا آن كه ميآيند براي طواف او مردم از اقطار و بلاد بعيده.
و از آنهاست: كه واقع ميشود در وقت رؤيت كعبه، هيبت در قلوب و خضوع و خشوع و جريان دموع.
و از آنهاست: كه امتناع مينمايد طيور؛ از كبوتران و غير آن، از مرور بالاي سطح كعبه، و از جلوس بر وي، مگر آن كه يكي از طيور مريض باشد، آنگاه مينشيند بر كعبه براي طلب شفا و اگر چنين نبودي هرآينه بسيار ميشدي تلويث استار كعبه به قاذورات طيور؛ چنان كه ميشود بر سطوح ساير بيوت.
و از آنهاست: كه شفا مييابند مريضان به مساس كعبه، چنانكه مينهند موضع درد خود را بر حَجَر اَسود و ساير مواضع درد. [كذا، ظاهراً صحيح اين است: و ساير مواضع بيت]
و از آنهاست: كه در وقت فتح باب كعبه داخل ميشوند در وي خلايق كثيره، كه قطع ميكند عقل به عدم وسعت كعبه مر ايشان را و نماز ميكنند در وي به غير حصول ضرر غالباً.
و از آنهاست: استعجال عقوبت اِهلاك در حق كساني كه ننمايند حرمت كعبه، و اِظهار كنند ظلم وجور را در حرم؛ چنانكه واقع شده است استعجال هلاك آنها مرّات كثيره، كما بيّنه أصحاب السِّيَر.
و از آنهاست: اِهلاك اصحاب فيل.
و از آنهاست: كه حفظ نموده است حَجَر اَسْوَد و مقام ابراهيم را، از اخذ اعدا، از وقت نزول آنها از بهشت إلي يومنا هذا. با وجود كثرتِ اعداي آنها از مشركان و ساير فُسّاق؛ چنانكه قرامض [كذا؛ قرامطه صحيح است] و غير ايشان و چون گرفتند قرامض [قرامطه] حَجَر اَسود را به قصد عداوت، ردّ نمود او را حق ـ سبحانه و تعالي ـ به فضل خود، كما هو مفصَّل في كتب السِّيَر.
و از آنهاست: كه الفت ميگيرند آهوان و درندگان در ارض حرم، و اگر ميآيد درنده در پس آهو در ارض حِلّ، چون داخل شد در حرم رجوع مينمايد درنده از وي.
و از آنهاست: كه اگر باران ميبارد از جانب ركن يماني، ميشود رخا و ارزاني در يمن و اگر ميبارد از جانب ركن شامي، ميشود ارزاني در سرزمين شام و اگر ميبارد از جميع جوانب بيت شريف، ارزاني عام ميشود در تمام بلاد.
و از آنهاست: آن چه [ريگ] واقع ميشود در مِنا، كه رمي كرده ميشود در هر سالي بسيار و معذلك ديده نميشود الاّ مقدار قليل از جِمار. إلي غير ذلك من الآيات البيّنات التي يطول ذكرها.
و قاضي عزّ الدين بن جماعه، در منسك خود، از علاّمه محبّ الدين طبري= نقل كرده گفت: كه در ايام مِنا، سه آيات عظيم است؛ يكي آنكه رفع كرده ميشود از آنجا جِمار؛ زيرا كه روايت شده است از حضرت ابي سعيد خدري كه پرسيدم از پيغمبر خدا9 كه: يا رسول الله، اين رمي كه كرده ميشود در هر سال، ميدانم كه باقي نميماند از آنها مگر قدر قليل؟ فرموده: كه هر چه قبول كرده ميشود از آنها رفع ميكنند آن را ملائكه و هر چه قبول نميشود ميماند در آنجا و اگر چنين نبودي هرآينه ديده ميشدندي از آن مثال جبال «و رواه الدارقطني و البيهقي و الحاكم مرفوعاً و رواه سعيد بن منصور موقوفاً عن أبي سعيد، و روي البيهقي نحوه موقوفاً عن ابن عباس ـ رضي الله عنه ـ».
و گفت طبري كه شهادت ميدهد به صحّت وي معاينة حسّي؛ زيرا كه در طريق عمره، در مقام تنعيم موضعي است كه گفته ميشود در آنجا است قبر ابيلهب ـ و نيست في الواقع قبر او در آنجا ـ و رمي ميكنند آن موضع را بعضي افراد از مردمكه گذر مينمايند بر آن طريق، و ميزنند هر يكي يك عدد سنگ و نميرسد عدد اين رمي كنندگان به مقدار صدم حصّه از حجّاج كه ميآيند از اطراف عالم براي حج در هر سالي، و مع ذلك حاصل شده است مرآن موضع را به سبب اجتماع سنگها در وي ارتفاع عظيم، به حيثيّتي كه اگر جمع كرده شود سنگريزههاي جميع جمرات مقام ثلاثة منا، پس رمي ميكنند به سوي آنها در هر سالي مقدار ششصد هزار مردم، و اگر نقصان شود در عدد از مردمان، تكميل كرده ميشود او را به ملائكه، كما ورد. و هر شخصي رمي كند به سوي آنها تا هفتاد سنگ ريزه يا چهل و نُه سنگ ريزه، از زمان حضرت ابراهيم? إلي يومنا هذا، مع ذلك معلوم نميشود او را ارتفاع كثير بر زمين و اين برهان ظاهر و دليل باهر است.
دوّم: آنكه گوشتهاي هدايا و ضحايا در ايّام منا خشك كرده ميشود بر ديوارها و سنگهاي جبال و بر سطوح خانهها و محفوظ ميماند آن گوشتها به حفظ حق ـ سبحانه و تعالي ـ از آنكه برگيرند پرندهها چيزي را از آنها و معلوم است كه زغن چون بيند چيزي سرخ در دست انساني يا بر سر او، اگر غير گوشت باشد، فرو ميافتد بر وي و ميگيرد آن چيز از وي و در اين ايّام زغنها پرواز ميكنند بالاي آن گوشت و قدرت نميآرند كه بر گيرند چيزي از آنها.
سوّم: آن كه واقع نميشوند در اين ايام مگسها بر طعام، بلكه خورده ميشود عسل و مانند آن از اطعمه، كه مجتمع شوند و نيفتد در آن، با وجود آن كه در اين ايّام، عفونات به سبب كثرت خونها و سرگينها در شوارع و طُرُقات، كه موجب كثرت مگسها است، و چون ايّام مِنا ميگذرند، ميافتند مگسها در اطعمه، تا آن كه خوش نميآيد طعام مر طاعم را به سبب آن. و اين آيات ظاهره و باهره هستند براي كسي كه نظر كند در آنها به انصاف و نيكو نمايد نظر در آنها از اولو الأبصار. هذا كلمة ذكره ابن جماعة في منسكه ناقلاً عن الطبري.
فايده
بدانكه آنچه ذكركرديم در تعداد مرّات بناي كعبة معظّمه، از آن معلوم گشته طول و عرض كعبه از جميع جهات كما قدّمناه بالاختصار. و امّا طول و عرض موضع حطيم، پس بدان كه علاّمه ازرقي و ابن جماعه گفتهاند: كه جملة طول،أعني ما بين فرجة غربيّه تا فرجة شرقيّة آن، به طريق استوا هفده ذراع است و عرض حطيم، اعني ما بين ميزاب كعبه تا منتهاي ديوار شامي از حطيم، مقدار هفده ذرع و ثُلث ذرع است، از آن عرض ديوار شامي حطيم ثلث ذرع است و يك شِبر و از داخل ديوار پانزده ذرع است، از آن مقدار هفت ذرع و قيل شش ذرع و يك شِبر از اجزاي كعبه است، كما تقدّم مكرّراً.
فايده در بيان طول و عرض مسجدالحرام و تجديد بناهاي آن و عدد ابواب و طاقها و ستونها و قُبّهها و كنگرهها و منارهها كه هستند در اين زمان
بدان كه چون بنا كرد حضرت ابراهيم خليل? مركعبة معظّمه را، نبود در حوالي آن هيچ خانه و نه ديواري و همچنين نبود در زمان عمالقه و جُرْهُم و خُزاعه، كه جرأت نكردي هيچ يكي بر بناي خانهها در حوالي كعبه به واسطة احترام تا آنكه رسيد ولايت كعبه در دست قُصّي بن كلاب. پس جمع كرد او قوم خود را و اذن داد ايشان را بناي خانهها را در جهات از كعبه، پس بنا كردند خانهها را در آنجا و داشتند دروازههاي آنها را به سوي كعبه تا داخل شوند از آن راه براي طواف، و گذاشتند براي طائفان مقدار مطاف را، كه فرش نمودهاند الآن در وي سنگهاي تراشيده را تا حاشية مطاف، كه معروف است در اين زمان.
و همچنين بود در زمان حضرت پيغمبر خدا9 و در زمان صدّيق تا آن كه رسيد خلافت به عمر و بسيار گشتند مردم، پس توسيع كرد مسجدالحرام را در سال هفدهم از هجرت و سراها كه گِرد مسجد بودند شكست [7] آنها را و داخل كرد در مسجد و اتّخاذ كرد براي مسجد ديواري كمتر از قامت و مينهادند چراغها را برآن ديوار، و اوّل كسي كه ديوار گرفت براي مسجد او بود.
و بعد از آن چون خلافت رسيده به عثمان خريد كرد منازل را و داخل كرد در مسجد، در سال بيست و ششم از هجرت و بنا كرد در مسجد رواقها، و اول كسي كه رواقها كرد در مسجد او بود.
و مِنْ بَعدِ آن، زياد كرد حضرت عبدالله بن زبير در مسجد زيادتي بسيار؛ به حيثيّتي كه بخريد سراي أَزرق را به زياده از دههزار دينار و ادخال كرد آن را در مسجد.
بعد از آن بلند كرد عبدالملك بن مروان ديوارهاي مسجد را و سقف كرد او را به چوب درخت ساج ولكن توسيع نكرد او را بر بناي ابن زبير.
بعد از آن توسيع كرد او را پسر او وليد بن عبدالملك و بياورد به سوي او عمودها را از سنگ رخام.
و بعد از آن زياده كرد در وي ابوجعفر منصور، در خلافت خود و بنا كرد او را، و انداخت در وي عمودهاي رخام.
بعد از آن زياد كرد در وي مهدي در خلافت خود دو مرتبه: امّا مرتبة اول پس در سال صد و شصتم هجري و امّا مرتبة دوّم پس ابتدا كرد آن را در سال صد و شصت و هفتم و اتمام كرد آن را در سال صد و شصت و نهم و وفات كرد خود هم در اين سال اتّفاقاً. و در هر دو مرتبة مذكوره در توسيع مسجد و عمارات آن، اموالي عظيمه را گويند كه خرج كرد، بر هر يك گزي از زمين كه ادخال كرد آن را در مسجد مقدار بيست و پنج دينار و نقل كرد براي وي ستونهاي رُخام از بلاد شام و غير آن در كشتيها، تا آن كه فرود آوردند آنها را در بندر جدّه و برداشتند از آنجا بالاي گردونها به سوي مكّه.
بعد از آن زياده كرد در وي معتضد عبّاسي، در جانب شمالي از مسجد قدري زيادت، بعد از سال صد و هشتادم و ادخال كرد در وي مقام دارالندوه را و تسميه ميكنند اين زيادت را به زيادت باب الزياده.
و الندوه خانهاي بود در جانب شمالي كعبه كه بنا كرده بود آن را قُصّي بن كلاب و مجتمع گشتندي در وي قُريش مكّه براي مشورت هر امري؛ از نكاح يا حرب يا غيرآن و «نَدْوه» در لغت اجتماع را گويند وگفتهاند كه نبود دارالندوه قبل از قصّي.
بعد از آن زياده كرده شد در مسجد موصوف زيادتي از جانب پشت كعبه، كه آن زيادت معروف است به «زيادت باب ابراهيم» و بود بناي اين زيادت در زمان خلافت مقتدر عبّاسي در سال سيصد و ششم، بعد از آن مستمر ماند بناي او بر همين طريق تا سال نُهصد و هشتادم، غير آنچه اصلاح كردند بعض ملوك در سقف وي يا در بعض ابواب وي. پس در سال نهصد و هشتادم هدم كرد مسجد مذكور را سلطان سليمخان كه از سلاطين روماند، تجديد نموده بناي او را و اعاده كرد استوانههاي او را از رخام و گردانيد عمارت او را محكم و به غايت مستحسن، و خرج كرد بر وي اموال كثيره تا آنكه تمام گشت اين عمارت در ايام پسر وي سلطان مرادخان، در آخر سال نهصد و هشتاد و سوّم، والله سبحانه و تعالي اعلم.
و علاّمه قهستاني در شرح مختصر وقايه گفته كه: جملة ذراعهاي مسجدالحرام صد هزار و بيست هزار گز است و دروازههاي او پانزده هستند و طاقهاي او يكصد و چهل و هفت است و ستونهاي او چهارصد و بيست و چهار است، همة ستونها از مرمر يا از رُخام. انتهي.
و مخفي نماند كه آنچه علاّمه قهستاني نقل نموده در زمان او بود و امّا بعد از وي واقع شده است زيادت و تغيير دروازهها و طاقها و ستونها؛ چنانچه تحقيق نموده است از متأخرين علاّمه قطب الدين در تاريخ مكه، پس نقل كرده ميشود در اينجا كلام او را معالاختصار.
بايد دانست كه علاّمه قطب الدين گفته:
تعداد ابواب مسجد و طاقهاي آن
پس بدان كه ابواب مسجد در اين زمان نوزده [19] عدد باباند كه فتح كرده ميشوند اين ابواب بر سيونُه طاق. از آنها:
درجانب شرقي از كعبه معظّمهكه مواجهة باب [كعبه] ومقام [ابراهيم] است چهار دروازه است:
يكي: باب بنيشيبه كه معروف گشته است الآن به بابالسّلام و مشتمل استآن بر سه عدد طاق.
دوّم: باب النبيّ9 ، وآن دو طاق دارد و فاسي در شفاء الغرام گفته كه داخل ميشدي پيغمبر خدا به سوي مسجدالحرام، وقتي كه ميآمد از منزل خود كه آن سراي بيبي خديجة الكبري است ـ از اين باب و نيز بيرون رفتي از مسجد الحرام به سوي منزل خود ـ از اين باب. انتهي.
سوّم: باب الجنائز، كه تسميه كنند او را به باب عباس، نيز به سبب آن كه مقابله دارد به سراي عباس2 ، و آن سه طاق دارد و گاهي تسميه كنند باب النبي را به باب الجنائز.
چهارم: باب بنيهاشم كه معروف است به باب علي و آن سه طاق دارد.
واما مسجدالحرام در جانب جنوبي ازكعبة معظّمهكه به طرف يمن است، هفت(7) دروازه است:
يكي: آنكه گفته ميشود او را باب بازان، به واسطة قرب او به عين، كه معروف است در مكّه به بازان، و اين دو طاق دارد.
دوّم: باب البغله و آن هم دو طاق دارد.
سوّم: باب بنيمخزوم كه معروف است الآن به باب الصّفا، به سبب اتّصال او به صفا و اين مشتمل است بر پنج طاق.
چهارم: آنكه معروف است به اَجياد صغير و اين دو طاق دارد.
پنجم: باب المجاهدي و گفته شده او را باب الرّحمه نيز، و آن هم دو طاق دارد.
ششم: باب عجلان، به سبب اتصال او به مدرسة شريف عجلان و اين هم دو طاق دارد.
هفتم: بابي از مسجد كه واقع است در محاذات ركن يماني از كعبه معظّمه و معروف است به باب اُمّ هاني، به سبب آنكه بود نزد وي سراي بيبي اُمّ هاني بنت ابي طالب، كه داخل كرده شده است در مسجد و اين باب نيز دو مدخل دارد.
وامّا مسجدالحرام را درجانب غربي ازكعبة معظّمهكه جانب پشت بيتالله است سه دروازه است:
يكي: باب حَزْوره، كه معروف گشته است الآن به باب الوداع و آن مشتمل است بر دو طاق.
دوّم: باب الحنّاطين [8]، كه تسميه ميكنند او را الآن به باب ابراهيم و آن يك طاق كلان دارد و نسبت نكردهاند او را به سوي ابراهيم خليل، بلكه مرد خياطي بود كه ابراهيم نام داشت و مينشست نزد همين باب، و گذشت او را عمر در آن جا بسيار، پس معروف شد اين باب به اسم وي.
سوم: باب بني سهم، كه معروف گشته است به باب العمره، به سبب آن كه از باب بني سهم مردم به سوي تنعيم ميرفتند براي عمره و خروج و دخول مينمودند از اين باب غالباً، پس به باب العمره مشهور شد و اين نيز يك طاق دارد.
امّا مسجدالحرام را در جانب شاميِ كعبة معظّمه پنج باب است:
يكي : آن كه معروف است به «باب السدره» و «باب عتيق»، و تسميه كردند او را در زمان قديم به «باب العمره»، و «ابن العاصي» و اين نيز يك طاق دارد.
دوّم: «باب العجله»، كه تسميه ميكنند او را به «باب الباسطيّه»، به سبب اتّصال به مدرسة عبدالباسط و آن نيز يك طاق دارد.
سوّم: بابي كه واقع است در جانب زيادة مذكوره به طرف شامي از كعبه و آن معروف است به «باب قطبيّه» و آن هم يك طاق دارد.
چهارم: آن كه به سمت دارالنَدْوه استو معروف است به باب الزياده، و آن سه طاق دارد.
پنجم: معروف است به «باب الدُرَيبه»، قريب از منارة باب السلام و آن يك طاق دارد.
و امّا استوانات مسجد الحرام
اعني ستونهاي آن در اين زمان. پس بدان كه ستونهاي او بر دو قسماند: قسم اوّل از رُخام، يا از حَجَر صُوّان و رُخام ـ به ضمّ راي مهمله و به خاي معجمه ـ سنگي است سفيد و نرم معروف و صُوّان ـ به ضمّ صاد مهمله و تشديد واو ـ قسمي است از سنگ سخت و اينها سيصد و يازده(311) عدد ستون هستند؛ از آنها در جهت شرقي از مسجدالحرام شصت و دو ستون رُخام است و در جهت شمالي از وي ـ كه به سوي حطيم است ـ هشتاد ويك ستون رُخام است و در جهت غربي از وي، شصت و چهار ستون است؛ از آنها شش ستون از حَجَر صُوّان و پنجاه و هشت از رُخام. و در جهت جنوبي از وي هشتاد و سه ستون است؛ از آنها يازده ستون از حَجَر صُوّان و هفتاد و دو از رُخام. و در زيادتي كه واقع است در طرف دارالندوه، پانزده ستون است؛ از آنها يكي از حَجَر صُوّان است و چهارده از رُخام. و در زيادتي كه به جانب باب ابراهيم است، شش ستون است از رُخام و قسم دوّم از حَجَر شُميسي است.
و نسبت كرده شود اين سنگها به سوي بئر شُميس ـ به صيغة تصغير ـ كه آن چاهي است ما بين مكّه و بندر جدّه. گويند كه حدّ حرم از جانب جدّه همين چاه است و هستند نزد اين چاه كوههاي زرد رنگ كه برآوردند از آنها اين سنگها را و آوردند به سوي مكّة مشرّفه. پس جملة اين ستونهاي شُميسي دو صد و چهل و چهار ستوناند؛ از آنها در جهت شرقي از مسجدالحرام سيستون هستند و در جانب شمالي از وي، چهل و چهار ستوناند و در جهت غربي از وي سيوشش ستوناند و در طرف جنوبي او هفتاد وشش ستوناند و در اركان اربع مسجدالحرام چهار ستون هستند، در هر رُكني يكي و در زيادت دارالندوه سيوشش ستوناند و در زيادت باب ابراهيم هژده ستوناند.
امّا قُبّههاي مسجدالحرام
پس يكصد و پنجاه و دو قُبّه هستند؛ از آنها در جانب شرقيِ مسجدالحرام بيست و چهار قُبّه است و در جانب غربي از وي، بيست و چهار قُبّه است و در جانب شمالي از وي، سيوشش قُبّه است و در جانب جنوبي از وي، سيوشش قُبّه است و در ركن مسجدالحرام كه به قرب منارة حَزْوره است يك قُبّه است و در زيادت باب الندوه شانزده قُبّه است و در زيادت باب ابراهيم پانزده قُبّه است.
و امّا شرافات مسجدالحرام
اعني كنگرههاي آن، پس جمله يك هزار و سيصد و شصت و دو كنگره است؛ از آنها در جانب شرقي آن بيست و هفت از رُخام است، كه در ميان آن يك كنگره در جانب شرقي آن طويل است و باقي يكصد وسي و پنج از حَجَرهاي شُميسي است و در جانب شمالي آن سيصد و چهل و يك كنگره است؛ از آنها هفت از رُخام است كه در آنها سه كنگره است طويل و باقي از حجر شُميسي است و در جانب غربي آن دو صد و چهار كنگره است؛ از آنها هفتاد و پنج از رُخام است كه در ميان آنها يك كنگره طويل است و باقي از حجر شُميسي است و در جهت جنوبي آن سيصد و سي و پنج كنگره است؛ از آنها هفتاد از رُخام است كه در آن سه كنگره طويلاند و باقي از حَجَر شُميسي است و در زيادت باب الندوه يكصد و نود و يك كنگره است همه از حَجَر شُميسي است و در زيادت باب ابراهيم يكصد و چهل و شش كنگره است همه از حجر شُميسي است، فقط نُه از غير او.
و امّا منارههاي مسجدالحرام
براي اذان، پس آنها در اين زمان هفت عدد منارهاند كه بر آنها اذان گفته ميشود در اوقات خمسه:
يكي: از آن، منارة باب عمره است.
دوّم: منارة باب السلام.
سوم: منارة باب علي.
چهارم: منارة باب الحَزْوره.
پنجم: مناره باب الزياده.
ششم: منارة مدرسة سلطان قايتباي كه واقع است در ميان صفا و مروه به قرب مسعي.
هفتم: منارة سلطان سليمان خان كه واقع است در ميان باب الزياده و باب السلام.
و مسجد الحرام را در زمان سابق منارههاي ديگر نيز بودند كه ذكر نمودهاند آنها را علماي تواريخ در كتب خود، ولكن باقي نمانده است چيزي از آنها در اين زمان، هذا مُحصَّل كلام القطب و غيره.
فايده
پيشتر از علاّمه قهستاني تعداد جمله ذراعهاي مسجدالحرام گذشته بود كه آن صد هزار گز و بيست هزار گز است، ولكن تحقيق آن است كه: علاّمه فاسي در تاريخ صغير خود مسمّي به تحصيل المرام نقل نموده و گفته كه ذراع كردم من مسجد الحرام را به ذراع حديد و از وي ظاهر ميشود تحرير آن به ذراع دست. پس يافتم طول او را از ديوار غربي تا ديوار شرقي ـ كه مقابل اوست ـ مقدار سيصد و پنجاه و شش گز و ثُمن گز به ذراع حديد. پس باشد آن به ذراع دست چهار صد و هفت گز، و بود پيمودن من آن را از ميان ديوار غربي تا ميانة ديوار شرقي به حيثيّتي كه مرور مينمودم من در داخل حطيم متّصل به ديوار شامي از كعبه، و يافتم عرض مسجدالحرام را از ديوار شامي تا ديوار يماني دو صد و شصت و شش گز به ذراع حديد، پس باشد آن به ذراع دست سيصد و چهار گز و بود پيمودن من آن را از ميانة ديوار شامي تا ميانة ديوار يماني؛ به حيثيّتي كه مرور مينمودم در مابين جانب شرقي از كعبه و مقام ابراهيم، بلكه بودم من اقرب به سوي مقام. انتهي ما ذكره الفاسي.
پس بر اين تقدير، جمله گزهاي مسجدالحرام به حساب ضرب، به موجب ذراع حديد، نود و چهار هزار و شش صد و نود و شش ذراع ميشود و به موجب ذراع دست يك لك [9] و بيست و سه هزار و هفتصد و بيست و هفت گز ميشود، فليتدبرّ، والله اعلم.
فصل؛ در بيان مقدار مطاف
كه همان بود قدرِ مسجدالحرام در زمان پيغمبر خدا9 . بايد دانست كه مولانا ملاّ علي قاري در شرح منسك متوسط گفته كه: مُراد به مطاف، مكاني است كه تعيين كرده شده براي طواف و همان مقدار بود مسجدالحرام در عهد پيغمبر9 . انتهي.
و مولانا قطب الدين مكّي در تاريخ مكّة معظّمه گفته كه: مطاف مطلق مقداري است در حوالي بيت شريف كه فرش كرده شده است او را الآن با حَجَرهاي تراشيده از قسم حَجَر صُوّان و بود عمارت مطاف در سنة احد و ستّين و تسعمائة به امر سلطان سليمان خان بن سلطان سليمخان، از سلاطين روم. انتهي ما أفاده القطب.
و گفتهاند كه بود ابتداي فرش مطاف به سنگهاي مذكوره در ايّام خلافت سلطان سليم خان ثاني بن سليمخان اول كه از سلاطين روم بود و بود خلافت او در اواخر مائه عاشره. و پيشتر از آن، علامت كرده بودند موضع مطاف را به وجهي ديگر؛ يعني نصب نموده بودند بر نهايت حاشية مطاف سنگها را به شكل دايره و مرتفع ساخته بودند آنها را از زمين تا واضح و هويدا گردد حدّ مطاف.
و نيز بايد دانست كه مطّلع نشده بودم من در وقت تأليف اين رساله، بر كتابي كه تقدير نموده باشد ارض مطاف را به ذراعها، پس تقدير نمودم من او را به نفس خود به ذراع شرعيّه، كه آن بيست و چهار انگشت است.
پس بدان كه مطاف واقع است بر هيئت تدوير، نه به صورت تربيع، و تدوير او هم از جميع جوانب يكسان نيست و از اين سبب ذراع كرديم او را از جوانب اربعة كعبه، از مقابلة وسط كعبه. پس، از جانب شمالي كعبه از خارج ديوار حطيم بيست و پنج ذراع و يك شِبر و دو انگشت و از جانب غربي كعبه، سيو چهار ذراع و دو انگشت كم شد و از جانب جنوبي كعبه سي و يك ذراع و هشت انگشت و از جانب شرقي كعبه تا نهايت باب السّلام قديم چهل [و چهار] ذراع شد و حساب كرده شده است اين ذراعها در جميع جوانب از مقابلة وسط كعبه، نه از اركان و نه از آن مكان كه واقع است ميان وسط و اركان. و اگر حساب كرده شود از مقابله و غير وسط كعبه ظاهر است كه مخالفت به اين مقدار خواهد شد، به سبب آن كه مطاف واقع است بر هيئت تدوير نه بر صورت تربيع. فَلْيُتَدَبَّر، و الله تعالي أعلم بحقيقة الحال، و اليه المآل. [10]
فصل؛ در بيان مساحت حرم و ما يتعلّق به است
در جامع الرموز آورده، در مساحت مسجد الحرام: «و المسجد في وسط مكّة، ذراعه مائة ألف و عشرون، و طاقاته أربعون و مائة، و اُستواناته أربع و عشرون و أربعمائة كلّها من مرمر أو رُخام، و أبوابه خمسة عشر».
بدان كه بلندي بيت الله شريف، كه كعبه ظاهر است به سوي آسمان در اين ايّام، بيست و هفت گز و رُبع گز است و گز شرعي بيست و چهار انگشت است كه پهلوي هم نهاده باشد و هر انگشتي را شش جو اعتبار كردهاند كه در پهلوي هم نهاده باشند.
امّا طول كعبة الله شريف در روي از ركن حَجَر اَسود تا ركن عراقي كه ديوار شرقي خانة كعبه است، بيست و پنج گز است و هشت قلفه است و از ركن يماني تا ركن شامي كه ديوار غربي است بيست و چهار گز و يك شِبر است و از ركن يماني تا ركن حَجَر اَسود كه جنوبي است بيست و يك گز و يك شِبر است و از ركن شامي تا ركن عراقي كه ديوار شمالي است بيست و دو گز است.
امّا عرض ديوار خانة كعبه دو گز است [11] و براي بيت الله شريف دو سقفاند؛ احدهما فوق الآخر و عرض سطح كعبه ثمانية عشر ذراع، و باب كعبه در ديوار شرقي است و طول باب كعبه شش گز و ده انگشت و عرض باب كعبة شريف چهار گز است و تختههاي در از چوب ساج است و تنگهاي نقره بر روي آن گرفته و [با] ميخهاي نقره استوار كردهاند و بلندي آستانه از روي زمين چهار و ثُمن گز است و ناودان كعبة شريف كه آن را «ميزاب رحمت» بگويند در ميان ديوار ركن عراقي و شامي است و حِجْر اسماعيل? در زير آن است، و بلندي حَجَر اَسود از روي زمين دو گز و نصف گز و سُدْس گز است، چيزي زياده، و مقدار عرض ناودان كه از او ظاهر است، يك وجب و چهار انگشت است؛ يعني انگشتان بر هم پيوسته، و عرض مستجار چهار گز و پنج انگشت، و مستجار ما بين ركن [يماني] و باب دوّم كعبه است و در اين ايّام باب ثاني مسدود است.
و اين] را[ مستجار براي آن ميگويند كه آن جاي نيز مردم ميايستند و دست بر ديوار كعبة شريف نهاده، دعا ميكنند و مغفرت از گناهان ميطلبند، لِهذا «مستجار مِنَ الذّنوب» گفتهاند.
و عرض بابِ مسدودِ مذكور سه گز، طول پنج گز است، اندكي زياده. اما حِجر ـ به كسر حاي مهمله و سكون جيم ـ كه آن را حطيم نيز ناميدهاند، مَحوُط [12]اي است مدوّر؛ مانند نصف دايره و اين حِجْر در جانب شمالي كعبة شريف، زير ناودان است؛ چنانكه گذشت و حدّ آن از ركن عراقي تا ركن شامي است و زمين حِجْر را به سنگهاي رُخام سفيد و سياه و سرخ و سبز و زرد فرش كردهاند و از آنجا كه زير ناودان است تا ديوار حِجْر هفده گز و ثُلث گز است و مقدار هفتگز يا شش گز و يك وجب از زمين خانة كعبه است و باقي جاي گوسفندان حضرت اسماعيل بوده، بعد از آن داخل حِجْر كردهاند و اين حِجْر دو باب دارد: يكي نزديك ركن شامي و ديگر نزديك ركن عراقي و مابين دو در حِجْر بيست گز است و دايرة حِجْر از جانب درون سي و هشت گز است و از جانب بيرون چهل گز و رُبع گز.
بعضي گفتهاند در خانه از جانب درون مع الحطيم، صد و بيست گز و نصف گز است. [13]
امّا حُفره، كه پيوسته به ديوار شرقي كعبه است، نزديك به آستانة كعبه، كه در اين ايّام به مقام جبرئيل مشهور است و بعضي گويند كه اين حُفره، جايي است كه حضرت ابراهيم? گِل راست ميكرد از بهر تعمير كعبه، و لِهذا اهل مكّه اين حُفره را «مَعْجنه» مينامند و معجنه در لغت مغاكي را گويند و طول آن هفت وجب و هفت انگشت مضمومه و عرض پنج وجب و سه انگشت به جانب كعبه و عمق آن يك وجب و چهار انگشت است.
وشيخ محبّ الدين طبري و غيره گفت: كه اين حُفره، جايي است كه حضرت جبرئيل? با حضرت سرور كائنات9 پنج وقت نماز را در روز متعارف در اين موضع گزارده و اوقات پنج نماز معيّن ساختهاند، در زماني كه خداي تعالي ـ جلّ جلاله ـ نماز را بر اين امّت مرحومه فرض گردانيد، والله اعلم.
بدان كه حدود مطاف از جانب حطيم، از ديوار حطيم تا سر حدّ مطاف بيست و پنج گز و يك شبر و دو انگشت است و از جانب غربي، از شادِروان كعبه تا سرحدّ مطاف بيست و چهار گز و دو انگشت كم، و از جانب جنوبي سيويك گز و هشت انگشت، و از جانب باب كعبه تا سرحدّ مطاف پنجاه و سه گز، تا حدّ باب السلام چهل و چهار گز.
و جملة طول مطاف ـ فيما بين الشمال إلي الجنوب ـ نود و هشت گز و ثُلث ذراع و دو انگشت كم يا كسري زياده. امّا عرض زمين مطاف كه گرداگرد كعبه به سنگ، فرش كردهاند، از طرف شرقي كعبه از شبّاكه مقام تا شادروان كعبه كه مقابل اوست، چهل و چهار قدم است و از جانب شمالي از كنار مطاف تا ديوار حطيم ـ كه مقابل اوست ـ چهل و هشت قدم است و از طرف غربي، از كنار مطاف تا شادِروان كعبه شصت و پنج قدم است و اين دورترين جوانب است، و از جانب جنوب از كنار مطاف تا شادِروان كعبه آنجا كه زير حَجَر اَسود است، چهل و هفت قدم است.
امّا ستونهاي دور مطاف
كه از جهت آويختن قنديلها راست كردهاند، سيوسه عدداند. سيويك عدد از هفت جوشاند [14] و دوستون از هر دو سرآنها از سنگ مرمر سفيداند و در ميان هر فُرجة دو ستون هفت قنديل از زُجاج آويخته شده است كه هر شب روشن ميشوند و جميع قنديلهاي حرم هزار است از زُجاج.
] مقايسة اركان كعبه با جهات چهارگانه [
بدان كه حرم محترم و بيت معظّم، اندكي انحرافي دارد از جهات اربعه؛ چنانكه ركن حَجَر اسود در محاذي بين المشرقين واقع شده و ستارة قطب در برابر ركن عراقي مرئي ميشود، باقي اركان بر همين قياس.
[محرابهاي پيروان مذاهب]
بدان كه، اوّل: مصلاي حنفيّه، كه ايواني است سه دَرَه، دو منزله به عمارت عظيم الشأن، جانبِِ شمالِ بيرونِ ستونهاي مطاف واقع شده است و از مصلاّ تا ديوار حِجْر ـ به كسرحاي مهمله ـ چهل و هشت گز است.
دوّم: مصلاي شافعي، كه قريب چاه زمزم [و تا شادِروان كعبه] چهل گز است و اين طرف هيچ ستون مطاف نيست و اين مصلاّ بيرون، ما بين عمارت چاه زمزم و منبر عالي سنگ مرمر واقع شده است، ايواني است يك دَره، متّصل به مقام ابراهيم? ، جانب مشرق.
سوّم: مصلاّي حنبلي است كه ايواني است خُرد يك دَرِه مقابل حَجَر اَسود، بيرون مطاف، جانب مشرق و از كنار مطاف تا شادِروان كه زير حَجَر اَسود است چهل و هفت گز است.
چهارم: مصلاّي مالكي است كه ايواني است يك دَرِه جانب مغرب بيرون ستونهاي مطاف واقع شده است، از كنارة ديوار محراب آن تا شادِروان كعبه شصت و پنج گز است.
[مقام ابراهيم ?]
بدان كه مقام ابراهيم? ، چنين نقل است از شيخ عزّالدين كه تاريخ هفتصد و پنجاه و سه از هجرت، مجاور مكة معظّمه بودم و مقام مذكور را پيمودم. پس بلندي مقام از روي [15] نصف و رُبع و ثُمن گز است و بالاي سنگ مربّع است از هر طرفي سه رُبع گز و موضع قدمين مبارك حضرت ابراهيم? را تنگة نقره گرفتهاند و پَستي موضع قدمين از بالاي نقره هفت و نيم قيراط است؛ يعني ثُلث گز است نيم قيراط كم ـ و بيست و چهار قيراط يك گز است ـ و چهار جانب صندوق در زمين استوار است و بر روي صندوق پردة اطلس سياه زر بفت پوشيدهاند و بر بالاي صندوق مذكور گنبد مختصر از چوب بر سر چهار ستون وضع كردهاند و درون آن را به طلا و لاجورد و غيرهما منقَّش ساختهاند و در غايت زيب و زينت پرداختهاند و روي گنبد را به تختههاي سُرب به هم ميخ دوز كردهاند و بر چهار جانب صندوق چهار شبّاكه هفت جوش بر چهار ستون كه مذكور گشت، وصل كردهاند و در عقب گنبد ايواني بر سه ستون سنگ تعمير كردهاند و يك جانب ايوان متّصل به گنبد است و اين ايوان را ايوانة خلف مقام ميگويند.
و طول موضع مصلاّ كه جاي نماز گزاردن نفل طواف است؛ يعني زير ايوان مذكور پنج گز و سُدس گز است و طول و عرض شبّاكه پنج گز است و شبّاكه پنجره را گويند.
و امّا دوري مقام از كعبه از صندوق درون شبّاكه، كه مقام در وي است تا شادِروان بيت الله بيست گز و ثُلثان و ثُمن گز است و شادِروان پُشتبان ديوار را گويند و از حَجَر اَسود تا مقام مذكور بيست و هفت گز است.
[منبر مسجدالحرام]
بدان كه منبر خطبة جمعه كه مقابل ركن عراقي واقع شده، به عمارت سنگ سفيد عظيم الشأن، مشتمل بر سيزده زينة پايه، و بر سرش گنبد خُرد بر چهار ستون سنگ استوار كردهاند.
[چاه زمزم]
بدان كه عمق چاه زمزم شصت و هفت گز است و عرض سَرِ چاه چهار گز در چهار گز است و از ديوار كعبة شريفه تا چاه زمزم سيو سه گز است و ما بين مقام و چاه زمزم بيست و يك گز است.
[قُبّة الفرّاشين]
و در عقب خانهاي كه چاه زمزم در اوست، گنبدي است كه آن را قُبّة الفرّاشين ميگويند، زيرا كه فرّاشان شمعها و شمعدانها و بساطها و مصاحف و ما يحتاج مسجد را در آن جا مينهند.
[سقاية الحاجّ]
و در عقب قُبّة الفراشين گنبدي است ديگر، كه آن را سقاية الحاجّ ميگويند.
[باب السّلام]
و پَسِ ايواني كه مصلاّي شافعي است كه آن را باب السّلام گويند.
[پلّكان ورود به كعبه]
و يك زينه پاي چوبي مانند تبرّك يازده پايه دارد براي داخلي بيت الله، نيز قريب زمزم ميباشد كه پادشاه هندوستان فرستاده بود.
[تعداد رديف ستونها]
بدان كه عدد ستونهاي مسجدالحرام، گرد برگرد چند دور است، غير ستونهايي كه در باب ابراهيم و باب زياده است، چهار صد و شصت و نُه ستونهاست، در چهار دور حرم؛ در هر طرفي سه قطار ستونهاست، بعضي جا كم و بعضي جا زياده، چنانچه طرف كُنج صفا سه قطار ستونهاست، بلكه كم[تر] است و طرف باب الزياده از سه زياده، شصت و شش است.
[تعداد منارهها]
بدان كه عدد منارههاي حرم هفت است، چهار مناره در چهار كُنج حرم وسه سواي آنهاست.
[مساحت مسجدالحرام]
در بيرجندي كه گفته: مساحت مسجدالحرام علي ما قيل، مائة و عشرون ألف ذراع.
أمّا طول مسجدالحرام در اين ايام از باب بني شيبه كه مشهور به باب السّلام است و آن در كنج ديوار شرقي مسجد است تا باب عمره كه در كُنج ديوار غربي است، چهارصد و چهار گز است و اين دويست و هشتاد خُطوه ميشود. اما عرض حرم از باب بني مخزوم كه مشهور به باب الصّفا است و اين در ديوار جنوبي مسجد است تا ديوار اصلي مسجد كه طرف شمالي است قريب باب دارالندوه سه صد و چهار گز است و اين دويست و بيست و شش خُطوه ميشود.
وبيانهگفته: صفا ومروه بيرون مسجد جانب شرقياند وصفا جانب جنوباست ومروه جانبشمال.
در جامعگفته: در ميان دوكوه [صفا و مروه] هفتصد و شصت وشش، يكصد و دوازده گز است.
در شرح صراط المستقيم گفته: دو ميل اخضرين الآن علامتي براي منتهاي محلّ سعي در ديوار حرم نهادهاند و شيخ الإسلام گفته: دو علامت است برشكل ميل كشيده شدهاند، از ديوار مسجدالحرام و مفصَّل نيست از دو، اين هر دو علامتاند براي سعي در بطن وادي.
در بيانه گفته: مِنا بيرون مكّه است جانب مشرق، كه اندك مايل به جنوب است. پس اگر كسي در اين مواضع مذكور نماز گزارد، بايد كه متوجّه شود به سوي مغرب شمالي.
در زادالغريب آوردهكه: مِنا بر سه ميل است، از مُزدلفه و عرفات برشش ميل است، از مِنا تقريباً.
و در مناسك ملاّ رحمة الله سندهي ـ عليه الرحمه ـ آورده است كه حدود عرفات اين است: حدّ اوّل منتها ميشود تا به شارع عام طريق الشرق و حدّ دوّم تا اطراف جبل كه وراي زمين عرفات است، و حدّ سوّم تا بساتين كه متّصل عرنه عرفات است و حدّ چهارم منتها تا وادي عرفات.
در شرح ملاّ علي قاري بر مناسك گفته كه: مسجد نَمِرَه در آخر عرفات قريب آن، بلكه بعضي گفتهاند كه بعضي از آن است.
در ترجمة خلاصة مشكاة مسمّي بصراط الحياة گفته: نمره ـ به ضمّ و به كسر ميم ـ كه قريب وادي عرفات و نهايت زمين حرم است.
در زادالغريب آورده: مراد به حرم، حرم مكّه است از جانب مشرق شش ميل است و از جانب مغرب دوازده ميل است و از جانب شمال سيزده ميل است يا هژده ميل و از جانب جنوب بيست و چهار ميل است.
و در شرح صراط المستقيم گفته: نُمِرَه ـ به ضمّ نون و كسر ميم و فتح راء ـ موضعي است نزديك به عرفات و آخر زمين حرم است و گويا برزخي است ميان حِلّ و حرم.
ملاّ علي قاري گفته: در مسجد نمره وقوف جايز نيست كه قريب عُرنه است.
در معيار شرح كنز: بطن عُرنه كه آن مكان وقوف نيست و وجه آن است كه پيغمبر ـ صليّ الله عليه و آله و صحبه و سلّم ـ شيطان را در آنجا ايستاده ديدهاند.
بدان كه عُرنه قريب عرفات است به چهار ميل به صورت ديواري مربّع، دو ميل كه جانب كعبه است حدّ زمين حرم و آن دو ميل ديگر كه طرف عرفات است حدّ زمين عرفات، ميان اين دو حدّ را بطن عرنه گويند.
تمام شد 16 جمادي الاُخري روز پنجشنبه در مكّة معظّمه، سنه 1254 هجرية نبويّه
[1] . آل عمران: 96
[2] . بقره : 127
[3] . يعني مسدود كردند
[4] . اين كلام مخالف است با آنچه مشهور است كه هركسي از بزرگان مكّه ميخواست حَجرالأَسود را او بر جاي نهد، تا اين شرافت به نام او و قبيلهاش ثبت شود. پس راضي شدند به داوري اولين شخصي كه وارد مسجد الحرام شود. كه ناگاه حضرت محمّد9 وارد شد و چون از تصميم آنان آگاه شد عباي خود را پهن كرد و حَجَر الأسود را در ميان آن نهاد و فرمود: از هر قبيله يك نفر بيايد و گوشة عبا را بگيرد و حَجَر را به محل نصب ببرد. و چون به كنار كعبه رسيد، خود حضرت آن را از ميان عبا برداشتند و در محل خود نصب نمودند.
[5] . برخي از مواردي كه در اينجا برميشمارد دليل محكمي ندارد.
[6] . آل عمران: 96ـ 97
[7] . يعني خراب كرد
[8] . در نسخه هند (باب الخيّاطين) آمده و به هر دو صورت در مصادر ذكر شده است.
[9] . هر (لك) معادل يكصد هزار است.
[10] . نسخة هند در اينجا پايان ميپذيرد، با اين انجامه: بعون الله العزيز الغفّار به روز دوشنبه بيست و نهم ربيع الأول سنة 1281 تمام شد. نقل از كتاب سيّد اكرم علي، برداشته شد كه براي مطالعة محمد صديق صاحب گرفته بودند.
[11] . مراد ضخامت ديوار كعبه مشرّفه است كه حدود يك متر است.
[12] . يعني: ديوار كشي شدهاي است
[13] . ظاهراً مقصودش بيان مساحت درون كعبه مشرفه به گز مربّع است، به ضميمه مقداري كه از آن بيرون گذاشته و اكنون جزء زمين حِجْر اسماعيل است بنابر روايات اهل سنّت، لكن مقصود مؤلف واضح نيست.
[14] . هفت جوش= هفت فلز كه با هم تركيب كنند؛ زر، نقره، مس، جست، آهن، سرب، ارزيز.
[15] . يعني ضخامت سنگ مقام ابراهيم7 وقتي از بالا به پايين ملاحظه شود.