راه کارهای انتقال معرفت
راه هکارهای انتقال معرفت (وظیفة اصلی روحانی کاروان؛ پاسخگویی به نیازهای معنوی، معرفتی و مذهبی زائران بیت الله الحرام ) علی عارفی مسکونی چکیده: از نظر اسلام، علاوه بر اینکه حج عملی عبادی است، از نظر آموزش وانتقال معرفتِ دینی، مدرسهای تربیتی
راه هكارهاي انتقال معرفت
(وظيفة اصلي روحاني كاروان؛ پاسخگويي به نيازهاي معنوي،
معرفتي و مذهبي زائران بيت الله الحرام )
علي عارفي مسكوني
از نظر اسلام، علاوه بر اينكه حج عملي عبادي است، از نظر آموزش وانتقال معرفتِ ديني، مدرسهاي تربيتي ـ آموزشي است. دانش آموزان اين مدرسة معرفت و توحيد، زائران مشتاقي هستند كه با هزينة خود و با شور و هيجان خاصي به اين كلاس پا گذاشته، آمادة تحوّل وتغييراند.
حج، در زندگي انسان مسلمان، نقطة عطف و يك سرفصل است. بايد زندگي حاجي، قبل و بعد از حج، متفاوت باشد. پذيرفته نيست كه حاجي بعد از حج همانگونه باشد كه قبل از آن ميزيست. بازگشت از حج، بازگشت به زندگيِ گذشته نيست، بلكه ورود به حيات طيّب است.
پس اگر اينگونه نباشد، آن عمل مؤثر نبوده است؛ يعني حجّ اين حاجي مقبول نيست و در اين زمينه، مقصّر يا حاجي (دانش آموز) است يا روحاني (معلم) ويا هردو.
روحاني كاروان، هادي معنويِ كاروان به سرمنزل معنويت ومعرفت ديني است؛ اگر او در اين مسير و مسؤوليت كوتاهي كند گناهي نا بخشودني مرتكب شده است؛ زيرا به همان اندازه كه هدايتگريِ او به سوي خدا، نورانيت زا وپاداش آور است، تخطّي كردن از وظايفش ذلتساز وعقوبت زاست.
ايام حج وعمره از فرصتهاي طلايي يك روحاني براي عملياتي ساختن طرحهاي تبليغاتي وتزريق انديشههاي معنوي و انتقال اندوختههاي اوست؛ زيرا مخاطبانش، از نظر پذيرش وتأثير پذيري، در وضعيت بسيار عاليِ روحي، زماني و مكاني هستند. پس بايد از اين فرصت طلايي به درستي استفاده كند.
اكنون كه در عصر ارتباطات به سر ميبريم، هم انسانها متفاوت از گذشتهاند و هم شيوة زندگي متحوّل شده است، لاجرم چگونگي تبليغ مسائل ديني و انتقال معنويت نيز تغيير كرده است.
در دنياي پيچيدة امروز، براي رسيدن به هدف، در هر زمينه كه باشد؛ (صنعتي، علمي، معنوي و...) بايد از ابزار روز و از شيوههاي نوين وكارشناسي شده استفاده كرد. نگاه جوان امروز به خويش و دين و جامعه متفاوت از گذشته است، لذا چگونگي برخورد با او، بايد متمايز از گذشته باشد. پس بايد هم دين را به شيوة نوين وكلاسيك شناخت و هم براي انتقال آن به ديگران از ابزارهاي متناسب با زمان استفاده كرد.
تحقيق موجود، متكفّل نحوة ارتباط، شناخت مخاطب و در نتيجه افزايش ميزان تأثير گذاري روحاني كاروان بر زائران است.
روش ما در اين مقاله از نوع گرد آوري، بومي سازي و تحليلي است.
كليدواژهها: ارتباط، مخاطب شناسي، شيوه هاي ارتباط با مخاطب.
كار فرهنگي از ظريفترين، مشكلترين و البته با ارزشترين كارهاست؛ درگذشته به دليل بسته بودن جوامع، مشكل چنداني در اين مسير وجود نداشت، سازكارهاي سنتي به شكل طبيعي متكفّل اين انتقال بودند. اما امروزه به دليل ارتباطات وسيع وسريع فرهنگي، تأثير وتأثر فرهنگها بر يكديگر، و جابجايي ارزشها و هنجارهاي فرهنكي، ديني و اجتماعي، بايد از طريق مديريت صحيح و سياستگذاري فرهنگي، و به تعبير رهبر عظيم الشـأن انقلاب ـ حفظه الله ـ «مهندسي فرهنگي» در ميان جامعة اسلامي و نيز به وسيلة ديپلماسي فرهنگي و ارتباط فيزيكي انجام پذيرد.
ويژگيهاي اساسي اين مهندسي فرهنگي كه سال هاست رهبر معظم انقلاب ـ مدّ ظله العالي ـ از آن سخن گفتهاند، از اين قرار است:
1. واقع بينانه، عملي بودن و پاسخ گويي به نيازهاي واقعي.
2. اعتدال در رويكرد.
3. جامعيت و فراگيري.
4. انسجام و هم گوني، ميان اجزاي مختلف.
5 . صبر وحوصله براي ظهور نتيجه.
جامعيت مفهوم تبليغ و انتقال فرهنگ، اهداف غاييِ دين را در بر مي گيرد و دين در نهايت به دنبال تحقّق «عمل صالح» از خلال ايمان ويقين است. هدف حوزههاي مختلف فقهي و تشريعي در اصل، سامان دادن به رفتارها وكردارهاي انسان در زندگي دنيايي است. عامل اصلي اين انتخاب به گرايش قلبي زائر برمي گردد؛ (هَلِ الدِّينُ إِلاَّ الْحُبُّ؟!)، معنويت نيز در فرايند انتقال منظومة ارزشي حاكم، به همين نهايت ميرسد.
اين موضوعات فرمايشي، دستور پذير و بخشنامهاي نيست كه بتوان با برخوردها و معالجات ديگران برايشان چاره انديشي كرد كه فرموده اند: «لاَ ينتشر الهدي إلاّ مِن حَيثُ انتشر الضّلال»؛ «هدايت از همان مسيري است كه گمراهي شكل گرفته است.»
صورتبندي اين برنامه در عرصة اجرا ونزديك شدن به تحقّق عملي آن، از يك سو نياز به مباني تئوريك دارد كه رهبر عزيز انقلاب ـ حفظه الله ـ با تعبير «نهضت نرم افزاري» بدان اشاره فرمودند؛ و از سوي ديگر، همزمان، مستلزم برنامهريزي براي پيشگيري تهديدها و افزايش مقاومت معنوي و مذهبي زائر در مقابل خطرات، از طريق ايجاد اعتماد به نفس، خودباوري و مذهب باوري وتأكيد بر حفظ هويت فكري، ديني و مذهبي است. بايد هم چيزي براي عرضه وجود داشته باشد؛ يعني پشتوانة علمي وفكري (روحاني كاروان) و هم مخاطب، داشتهها و ميراث فرهنگي، ديني و مذهبي خويش را باور كند.
بايد اين غنا را نه در شعار وتعاريف بلكه در عمل ببينند و بپذيرند. اين عناصر بايد در آموزش ترويج و در عمل ديده شوند.
دشمن در حال پيشروي است و فرمانده، آگاهانه به هدايت عمليات ميپردازد. سربازان هم آماده و منتظرند اما در اين ميان يا مهمات نميرسد و يا نقشههاي عملياتي گم ميشوند ويا نيروها به غلط جابه جا ميگردند. مشكل، فرماندهان مياني هستند. همانگونه كه «سخت ستيز» قواعد و اصول خود را دارد و جز اهل آن نميشناسند و نميتوانند از عهدة آن به شايستگي برآيند، در «نرم ستيز » هم بايد آداب و اصول حساس، پيچيده وظريف آنرا در نظر گرفت. هر كسي را براي كاري ساختهاند و اگر در اين كارزار جان فرسا و دشوار، اهل آن متصدّي امور نباشند و به امر مولا علي 7 در عهد مالك اشتر، شايستگان به فرماندهي اين خطوط مياني گمارده نشوند، جز افزايش تلفات وخستگي وآزردگي وفرسودگي جسم و جان فرماندهيِ اصلي كه در اتاق فرمان نشسته است، چيزي حاصل نخواهد شد. كاش اين نبرد را ـ نه آن اندازه كه خداوند متعال و رسول گرامياش فرمان دادهاند ـ بلكه به اندازة دشمني كه در مقابل ايمان زائران ما صف كشيدهاند و به ترديد، شك و تحقير و در نتيجه انحراف آنها كمر بستهاند، جدي مي گرفتيم.
مقدمه: «ارتباط» در زبان فارسي، معادل واژة لاتين «communication» است. اين واژه، هم به صورت مصدري (به معناي پيوند دادن، ربط دادن) و هم به صورت اسم مصدر (به معناي بستگي، پيوند و رابطه) استعمال ميگردد.
ارتباط در فرايند ياددهي ـ يادگيري، تبليغ و... عبارت است از: برقراري رابطه ميان دو فرد، دو موضوع، دو انديشه و اشتراك فكر وانديشه ميان معلم (روحاني كاروان) و فراگيران (زائران).
براي واژة «ارتباط» تعاريفي آوردهاند كه مشهورترين آنها عبارت است از : «فرايند انتقال پيام از فرستنده به گيرنده، مشروط برآنكه محتواي مورد انتقال، از فرستنده به گيرنده منتقل شود و بهعكس»
براساس اين تعريف، اولاًـ ارتباط، نوعي فرايند است. ثانياًـ براي برقراري ارتباط، دست كم وجود سه عنصر «فرستنده»، «گيرنده» و «پيام» ضروري است. از آنجا كه سخن در ارتباط زائر است و در جريان تدريس نميتوان انتظار داشت هدفهاي آموزشي به راحتي و به طور كامل به گيرندة پيام انتقال يابد، بنابراين، حضور عنصر چهارمي، با عنوان «وسيله» ضرورت پيدا ميكند، چون استاد (روحاني كاروان) در امر آموزش، وسيلة ارتباط است، حضور عناصر ديگري به نامهاي «بازخورد و روش» نيز نقش مهمي در انتقال پيام دارند.
اهميت و ضرورت آشنايي روحاني كاروان با مهارت هاي ارتباط
دلايلي وجود دارد كه نشان ميدهد آگاهي از فرايند ومهارتهاي ارتباطي، براي روحانيون محترم كاروانها ضرورت دارد، برخي از اين دلايل عبارتاند از:
الف) مهارتهاي ارتباطيكه بيانگر ميزان توانايي و اعتماد به نفس روحاني كاروان است و باعث افزايش ميزان ارزش و احترام روحاني كاروان نزد زائران و فراگيران ميگردد. اين مهارتها جذابيت، صميميت و همدلي روحاني و زائر را درپي دارد و در تأثيرگذاري نقش مهمي را ايفا ميكند.
ب) مشكلات روحانيون كاروانها در تأثيرگذاري، نوعاً از عدم ارتباط يا وجود ارتباط ضعيف ناشي ميشود؛ بهويژه اين ارتباط ضعيف و بي روح، اثر منفي؛ مانند كاهش همكاري، بروز اشتباهات (بهخصوص در ارتباط با انجام اعمال)، كاهش كارايي، كاهش عزّت نفس، نا اميدي، خصومت، فقدان خلاقيت و فقدان روحية اجتمايي (جمع گراييكه در ايام حج لازم است) ودهها مورد ديگر را در پي دارد. در نتيجه تأثير گذاري نتيجة منفي خواهد داشت.
ج) افزون بر آنكه در تمامي اين دوره (مدت زماني كه زائر با روحاني همزيست است) برقراري ارتباط در نيل به اهداف آموزشي مؤثر است؛ در اين مدت زمان (حج يا عمره) فلسفة خاصي حاكم است وآن آشنايي زائر با انديشههاي ديني، اخلاقي به صورت عملي (با نگاه به رفتارها واعمال روحاني) و در نتيجه تغيير در افكار، انديشهها و رفتار زائران مي باشد و اين فلسفه با آشنايي و بهره گيري از مهارتها وشيوههاي ارتباط و نيز برقراري ارتباط مناسب بين روحاني و زائر تحقّق مييابد. از اينرو، پرداختن به مهارتهاي ايجاد رابطه، حفظ واستمرار آن براي روحانيون ضرورت دارد.
د) يكي از اهداف تدريس آن است كه استاد و فراگير به اشتراك فكر و انديشه دست يابند. براي رسيدن به اين هدف، تنها يك وسيله وجود دارد وآن هم ارتباط مناسب ميان آن هاست كه بتوانند در قالب آن مبادلة افكار، نظريات و احساسات خويش بپردازند و مفاهيم مورد نظر خويش را به يكديگر منتقل كنند.
با توجه بهويژگيهاي زماني و مكاني اين ايام (موسم حج و عمره) و اهداف آن و همچنين با عنايت به رسالت روحانيون كاروانها، مسألة برقراري ارتباط با زائران اهميت خاصي پيدا خواهد كرد. در نتيجه ايجاب ميكند كه به اين مسأله اهتمام ويژهاي داده شود. از اين رو، غير از آموختن احكام ومناسك و... وآشنايي با مهارتهاي عمومي براي برقراري ارتباط، شرايط و مقررات خاصي نيز وجود دارد كه روحانيون بايد به آنها عنايت خاصي داشته باشند. معمولاً در مهارتهاي عمومي به مسائل شرعي كمتر توجه ميشود اما در مورد روحانيون (معلّمان دين) نحوة ارتباط با زائران بهخصوص بانوان در كلاس درس يا خارج از آن تفاوت خواهد داشت. رعايت حدود و مرزهاي شرعي، اگر چه بر همگان (مسلمانان) لازم و واجب است اما براي روحانيون كه خود نقش الگو را دارند ـ مهم تر خواهد بود.
گام نخست شناخت مخاطب (زائر شناسي)
شناخت مخاطب و ويژگيهايآن، از اركان اساسي روان شناسي ـ تربيتي است. مخاطبشناسي به ما كمك ميكندكه راحتتر و آسانتر با زائر ارتباط مؤثر بر قرار نماييم. اساساً آگاهي از فرايند شناختي فراگيران (زائران)، در سنين مختلف، بهويژه در سنين جواني، از ضروريترين وظايف روحاني كاروان است؛ زيرا يكي از اركان تعليم وتربيت وآموزش «زائر» است؛ از اينرو، شناخت آنان وآشنايي با خلقيات، نيازها، انگيزهها، تيپهاي شخصيتي، تفاوتهاي فردي و... امري ضروري است و بدون آشنايي با آنها، امر آموزش و تأثيرگذاري، با مشكل مواجه ميشود. زائر شناسي در پي همين نكته است كه به روحانيون كاروان يادآوري كند، قبل از هركاري مخاطبان خويش را بشناسند و براساس ظرفيت و ظرافت آنان، آموزش، مشاوره، تربيت وتأثيرگذاري را پيريزي نمايند.
شناخت مخاطب بايد در حوزهها و قلمروهاي متفاوت انجام پذيرد؛ يعني بايد از جنبههاي گوناگون نسبت به شناسايي مخاطب همت نمود و بر اساس نتايج و شناخت و متناسب با حوزههاي قلمروها، در رفع كاستيها و دفع شبههاي جديد كوشيد. برخي از مهمترين حوزههاي مخاطب شناسي عبارتاند از:
1. قلمرو ويژگيهاي زيستي، ذهني، عاطفي، ورواني زائران.
2. مسائل و مشكلات اجتماعي زائران.
3. وضعيت اعتقادي، ديني و مذهب زائران.
4. مسائل فرهنگي، آداب و رسوم اجتماعي زائران.
5 . ميزان معلومات و درك و فهم زائران.
6 . تفاوتهاي فردي زائران.
7. تيپهاي شخصيتي زائران.
شخصيت شناسي (ويژگي شخصيتي زائران) جهت برقراري ارتباط
انسانها موجوداتي هستند منحصر به فرد و هر يك به شكل و نوعي؛ بعضي به همديگر شباهت بيشتري دارند و برخي كمتر. عوامل گوناگوني بر رفتار افراد تأثير ميگذارد؛ ژن، تربيت، استعدادهاي دروني، قابليتها، زمينههاي فرهنگي، مقاطع زماني، تحصيلات علمي و موقعيتهاي ويژه از مهمترين اين عوامل هستند.
رفتارهاي انسانها در هر موقعيتي متفاوت است و موقعيتهاي متفاوت، رفتارهاي متفاوت را مي طلبد. اما اين بدان معنا نيست كه شخصيت انسانها در هر مورد تغيير ميكند. بهعكس، انسانها در هر وضعيتي، با واكنشهاي متفاوتي رو به رو ميگردند؛ طوري رفتار ميكنند كه راحت باشند. با اين حال، توجه به اين نكته ضروري است كه شخصيت اشخاص در موقعيتهاي گوناگون، از همخواني وسازگاري قابل ملاحظهاي برخوردار است. بنابراين، با آنكه در موقعيتهاي گوناگون، رفتارهاي گوناگون از فرد سر ميزند وشخصيت متفاوتي را از او نشان ميدهد، اما در مجموع ميتوان 4 نوع قالب و تيپ شخصيتي براي افراد برشمرد:
1. برون گرا ـ درون گرا.
2. شمّي ـ حسي.
3. عاطفي و احساسي ـ منطقي و فكري.
4. ملاحظه كننده ـ داوري كننده.
نخستين ويژگي شخصيتي افراد، برون گرا يا درون گرا بودن است.
علايم ونشانههاي درونگرايي يا برونگرايي را ميتوان اين گونه برشمرد:
1. برون گراها ديگر محور و جمعي هستند
درواقع آنها در جمع بودن راحتترند و ميكوشند اين حالت را در ديگران نيز به وجود آورند. اين افراد هرچه با ديگران تبادل بيشتري بر قرار كنند، نيرو و انرژي بيشتري ميگيرند و از اين رو، دوستان و معاشرين فراواني دارند. اما درون گرايان خود محور هستند. البته اين بدان معنا نيست كه آنان خودخواه و خودشيفته هستند؛ بلكه بيشتر به خودشان تكيه دارند.
2. درونگرايان بيشتر ترجيح ميدهند از تجربيات و دانستههاي دروني خود استفاده كنند
آنان براي دريافت پاسخها به درون خود توجه ميكنند؛ اما برونگرايان ناخودآگاه از خود مي پرسند من با ديگران و با اشياي بيرون از خود، چگونه رابطه برقراركنم ؟ در حاليكه درونگرايان ميپرسند ديگران با من در چه رابطهاي هستند؟
3. از علايم ونشانههاي مهم در تشخيص افراد درونگرا يا برونگرا، تعداد آشنايان آنها است
تعداد آشنايان و دوستان برونگرايان به مراتب بيشتر از دوستان درونگرايان است. برونگراها مايلند به آنچه در پيرامونشان ميگذرد توجه كنند. در حالي كه درونگراها ميخواهند خودشان را غرق دركاري كنندكه به آن علاقه مند هستند. اين توجه به درون و موضوع مورد علاقه، بيشتر باعث ميشود تا آنها از آنچه در پيرامونشان ميگذرد بيخبر باشند. فرد درونگرا ممكن است براي مطالعه، دعا، زيارت و يا عبادت ـ بيآنكه متوجه گذشت زمان باشد ـ ساعت زيادي را صرف كند و در كار خويش متمركز شود. برخلاف آنان، برونگراها در چيز مخصوصي متمركز نميشوند؛ زيرا تحت تأثير بسياري از حوادث بيروني هستند. لذا از طولاني شدن كلاسها و مراسمها زود خسته ميشوند و اعتراض ميكنند.
4. شيوة رفتار و طرز كار برونگرايان و درونگرايان، تفاوت آنها را نشان ميدهد
در توضيح اين تفاوت ميتوان اينگونه مثال زد: برونگراها بيشتر درِ اتاق خود را باز ميگذارند و بدينگونه، از آنچه در پيرامونشان ميگذرد آگاه ميشوند. بهعكس، درونگراها معمولاً درِ اتاق شان را ميبندند تا حواسشان متمركز بماند و ديگران از آنها وكارهايشان آگاهي نيابند. اساساً درونگراها بهتبادل و مراودات كمتري نياز دارند. بيشتر در خود فرو ميروند و بهتفكر ميپردازند وسعي ميكنند در صورت امكان، جاهاي زيارتي را خود به تنهايي ببينند وكمتر در قالب حركتهاي دسته جمعي قرار ميگيرند.
5 . برونگراها ترجيح ميدهند از هر كاري آگاه باشند، اما درونگراها ترجيح مي دهند تنها به يكي از چند موضوع بپردازند و درآن، تبحّركامل پيدا كنند
ما در زندگي روزانه، به هر دو گرايش نياز داريم؛ هم كساني را ميخواهيم كه به طور نسبي همه چيز دان باشند و هم بهكساني نياز داريم كه به طور تخصّصي از عمق مطالب آگاهي دارند.
برونگراها به موضوعات متعدّد ميپردازند. از موضوعي به موضوع ديگر پل ميزنند. از همينرو، نميتوانند در هيچ موضوعي تعمّق كافي داشته باشند. بنابراين، اطلاعاتشان كم عمق و سطحي است و چون درونگراها به موضوعات محدود ميپردازند، در همان زمينة محدود، اطلاعات عميق به دست ميآورند؛ لذا در پاسخ پرسشهايشان با پاسخ سطحي قانع نميشوند و انتظار پاسخ تخصصي و مستند و مستدل دارند.
6 . تفاوت در سبك وطرز كار
سبك كار درونگراها كاملاً متفاوت از برونگراها است. معمولاً برونگراها سريع دست به كار ميشوند و سريع از كاري به سراغ كار ديگر ميروند؛ به عبارت ديگر، تحت تأثير عمل هستند؛ اما درونگراها با سرعت كمتر وتأنّي بيشتر كار ميكنند. آنان پيش از آنكه به كاري اقدام كنند، در بارة آن، درست ميانديشند و پس از آغاز كار، در هر مرحله و مقطع، كارشان را ارزيابي ميكنند؛ مثلاً : در اعمال، بعد از انجام هر عمل، به جهت اينكه مطمئن شوند، كار خود را به روحاني كاروان عرضه ميكنند و بعد وارد عمل بعد ميشوند و سعي ميكنند خويش را در دسترس روحاني قرار دهند.
7. از برون گراها پيش از آنكه چيزي بپرسيد، به سرعت آنچه در ذهنشان ميگذرد را با شما در ميان ميگذارند. اما از درونگراها تا چيزي پرسيده نشود، مطلبي را در ميان نميگذارند
اگر بخواهيم مطلب را با تعبير ديگري بيان كنيم، بايد بگوييم برونگراها با صداي بلند فكر مي كنند يا بهجاي اينكه فكر كنند، حرف مي زنند؛ در حاليكه درونگراها تا فكر نكنند حرف نميزنند. در واقع درونگراها بهجاي كمّيت، بيشتر به كيفيتِ كفتگو توجه دارند.
معمولاً برونگراها در يك جلسه، تمام وقت جلسه را به خودشان اختصاص ميدهند. درحالي كه افراد درونگرا در همان زمان، در حال فكر كردن در بحث مورد نظر هستند. آنان حرفهايشان را در ذهن پخته و ويرايش ميكنند وآنچه به دست ميآيد، محصول تمام شده و كامل است و منتظر پاسخ كامل و پخته. بهعكس، برونگراها بيشتر موضوعات دنياي بيرون از ذهنشان را ويرايش مي كنند و شما از آن آگاهي مييابيد و دنبال پاسخ سريع هستند هر چند ناقص باشد.
8 . سبك و شيوة برقراري ارتباط
اگر به سخنان برون گرا با درون گرا خوب دقت كنيم، با تفاوتهاي بسيار بارزي مواجه مي شويم: نخست آنكه برونگرا به مراتب، بيشتر حرف ميزند. آنان اصولاً با صداي بلند فكر ميكنند و صحنة گفت وگو را در انحصار خود ميگيرند و آنگاه كه با پرسشي روبه رو ميشوند، بلا فاصله شروع به صحبت ميكنند. اما آنگاه كه درونگراها مورد سؤال قرار ميگيرند مكث ميكنند. به پرسش ميانديشند، بعد پاسخ ميدهند. برون گراها با وقت مرده وسكوت، رابطة خوبي ندارند و به همين دليل هرجا فاصله و خلائي ميان صحبتها بروز كند آن را پر ميكنند، اما درونگراها اغلب اگر سكوت كنند راحتترند و به همين دليل براي پايان بخشيدن به سكوت، به ندرت سخن آغاز ميكنند. برون گراها پرسرو صداتر از درونگراها هستند. برونگراها علاوه بر آنكه بيشتر حرف ميزنند، سرعت گفتارشان نيز بيشتر است.
9. برونگراها، شعرخواني، روضه خواني و مداحي را ميپسندند و درونگراها دوست دارند به مباحث علمي، تارخي و مناسك بپردازند
بديهي است، به جاي بها دادن به شعر، مداحي، سينه زني، جوك و شوخي، كه مورد علاقة برونگراها است، به بحثهاي علمي، تاريخي، شرعي و مناسك پرداخته شود. درونگراها دوست دارند در كلاس درس مسائل شرعي، مناسك حج و عمره، تاريخ و مسائل اعتقادي را بياموزند؛ لذا كمتر روي خوش به مسائل احساسي وعاطفي نشان مي دهند.
انسانها از دو راه آگاهي و اطلاعات كسب ميكنند و آن دو راه را «شمي» و «حسي» نام نهادهاند. بخش مهمي از آگاهيها كه به دست ميآوريم، حالتي ناهوشيار دارد. بعضي بيشترين اطلاعات خود را از طريق حواس پنجگانه ميگيرند؛ مانند: بينايي، شنوايي، لامسه، چشايي و بويايي، برخي ديگر علاوه بر حواس پنجگانه، بخشي از اطلاعات را از راه حس ششم كسب ميكنند. اين افراد به جاي توجه كردن به آنچه وجود دارد، بيشتر به آنچه ميتواند وجود داشته باشد، توجه دارند. ما از واژة «شمّ» براي توصيف اين اشخاص استفاده ميكنيم. البته هيچكس به طور صد در صد شمي يا حسي نيست؛ چنانكه هيچكس صد در صد درونگرا يا برون گرا نيست. هر فردي ميتواند، هم شمّي باشد و هم حسّي و در واقع اينگونه هم هست. شمي يا حسي بودن، نشانهها و علايم زيادي دارد كه ميتوان با توجه به اين علايم دانست چهكساني شمي هستند و در بارة آنها قضاوتكرد.
در ذيل بهچند علامت اشاره ميشود:
1. حسيها معمولاً توجه بيشتري به واقعيات وجزئيات دارند
در حاليكه شمّيها، بيشتر معنا، ربط وكاربردها را درك ميكنند. به عنوان نمونه، حسّيها فقط كلمه را ميبينند اما شمّيها به مجموع سخنراني نظر دارند.
به عبارت ديگر، حسيها به آنچه در هر لحظه ميشنوند يا تجربه ميكنند، نظر مياندازند و اگر بخواهند در مورد سخنراني شما حرف بزنند ويا نظر بدهند، به شادابي وزيباييِ گفتار شما از حيث ادبيات، لحن و صدا، جرّ و مدّ (كشيدن و طولاني كردن) خطابي و... و يا ضعف اين موارد اشاره مي كنند، اما آدم شمي، با شنيدن سخنراني شما، علاوه بر توجه به محتوا، به مقايسه مي پردازد؛ مثلاً مي گويد: يادش به خير مثل شهيد دكتر بهشتي سخن ميگويد. مرا به ياد ايشان انداخت. سخنانش گزيده و پر محتوا است يا به عكس...
بنابراين، نگاه شخص حسّي با شمّي نسبت به يك سخنراني، بسيار متفاوت است. شمّيها به جاي آنكه به آنچه هست توجه كنند، بلافاصله به پيوند و رابطه و مقايسه مي پردازند و رابطه و تداعي خود را به آن نشان ميدهند. اين افراد معمولاً از هر سخنراني راضي نيستند، بلكه از سخنراني كسي راضي هستند كه آن رابطه را كه در ذهن دارد تأمين نمايد و مناسب آن الگوي ذهني خويش باشد.
شيوهايكه شميها خلاقيت خويش را ابراز ميكنند با شكليكه حسيها خلاّقيتشان را نشان مي دهند، متفاوت است. حسيها معمولاً مورد استفادهاي براي چيزيكه قبلاً كشف شده است، پيدا ميكنند. لذا علاقة عجيبي به آمار و ارقام دارند. يكي از دلايل علاقة حسيها به ارقام و آمار اين است كه ميخواهند از آن بهطور دقيق استفاده كنند.
در ميان گروههاي شخصيتي، دو گرايش حسّي و شمّي، بيشترين تفاوت را در اشخاص ايجاد مي كنند؛ زيرا اين دو خصوصيت، روي چشم انداز كلي اشخاص تأثير ميگذارند. معمولاً حسّيها به امور جاري و عادي دلبستگي بيشتري دارند، اما شميها به آنچه جديد و متفاوت است، ميانديشند و اغلب به نظريهها، مفاهيم وفرضيهها علاقمند هستند.
2. حسيها و شميها، در جلسة درس بيشتر به موضوعات درسي متفاوتي علاقمند هستند.
شميها بيشتر به بحثهاي نظري و استدلالي علاقه دارندكه از جملة آنها است: فلسفه، كلام، بحثهاي اعتقاديِ استدلالي و علل الشرايع و... اما حسيها بيشتر به موضوعات ملموس ميپردازند كه كاربردي وتجربي باشد، مانند: شناخت مسجدالحرام، مناسك و احكام و...
3. سبك وطرز ارتباط.
حسيها به شكل سادهتري ارتباط برقرار ميكنند؛ در حاليكه شميها به طرز پيچيدهتري حرف ميزنند.
حسيها هم به واقعيتها و مشخصهها نظر دارند و هم مرتب ومنظم حرف ميزنند. از حرف اول شروع ميكنند و به حرف آخر ميرسند. جملات حسيها كوتاه و در عين حال بسيار دقيق است، ليكن جملات شميها بلند و طولاني و در بسياري از مواقع نا تمام است. از آنجاكه شميها، جملات ديگران را پيشبيني ميكنند، اغلب به جاي ديگران جملات آنها را تمام ميكنند.
4. نوع لطيفه وخوش مشربيهاي افراد حسي و شمي هم ميتواند براي شناسايي آنها نشانة خوبي باشد.
شميها نوعاً لطيفههاي روشنفكرانه در رابطه با زبان، سياست و يا مباحث جاري را ترجيح مي دهند، اما حسيها لطيفههاي جسماني و فيزيكي را دوست دارند.
5 . جهت گيري فعلي يا آتي .
حسيها به زمان حاضر وگذشته توجه دارند. حافظة آنها بسيار قوي است و از اين اطلاعات براي تصميمگيري استفاده ميكنند. آنها با آنچه انجام دادهاند راحت هستند وكمتر به آنچه هنوز اتفاق نيفتاده است، توجه دارند. اما شميها به آنچه جديد و بكر است توجه ميكنند. آنها براي آينده ارزش بيشتري قائلاند و در بيشتر اوقات به آينده فكر ميكنند وكمتر به حال توجه دارند.
6 . حرفه وشغل
شميها وحسيها مانند درونگراها و برونگراها، در زمينة حرفه و شغل نيز متفاوتاند. شميها وحسيها در مشاغل گوناگون ديده ميشوند، اما شدت و تناوب آنها يكسان نيست. شميها وحسيها كار را با گوناگون و متفاوت انجام ميدهند. به لحاظ آرماني، حسيها به انجام دادن كارهايي كه به آنها امكان ميدهد با امور واقعي سر وكار داشته باشند، راغب تر هستند. آنها از تجارب گذشتة خويش براي حلّ مسائل استفاده ميكنند. ميدانند كه از آنها چه انتظاري ميرود. آنها در پايان روز ميخواهند بدانند كه چه كردهاند. اما شميها ترجيح ميدهند كاري كنندكه به آنها امكان بدهد به آنچه امكان و احتمال دارد، توجهكنند. شميها كارهايي را دوست دارند كه به آن ها امكان بدهد از شيوههاي خلاق وبديع براي انجام دادن آنها استفاده كنند و نيز پروژه هاي پرچالشرا ترجيح ميدهند.
ج) «عاطفي ـ احساسي» و «فكري ـ منطقي»:
به طور معمول، افراد در نوع تصميمگيري متفاوتاند؛ برخي تصميمات خود را بر اساس فكر، عقل و منطق اتخاذ ميكنند و برخي ديگر بر اساس احساس و عاطفه. البته اين دو گرايش در انسان به صورت طبيعي وجود دارد، اما برخي به تفكر و تعقل گرايش بيشتري دارند و در مقابل، بعضي به احساسات و عاطفه ارزش بيشتر ميدهند. از اين رو، بايد توجه داشتكه افراد عاطفي، بي منطق نيستند و همچنين منطقيها هم بي عاطفه نيستند. برخي از علايم و نشانههاي افراد منطقي و عاطفي:
1. انسان منطقي، در تصميمگيري، ابتدا موضوع را به شكل منطقي تحليل ميكند.
از خود ميپرسد: «آيا تصميم من با عقل سازگار است و نتايج مثبت و منفي آن چيست؟ و... » و در حقيقت، به مسأله عينيت ميبخشد؛ اما فرد عاطفي، عكس آن است؛ يعني تصميم را ميگيرد و آنگاه كه گامي به جلو رفت، از خود ميپرسد در بارة اين موضوع چه احساسي دارم؟ اين تصميم روي من و ديگران چه تأثيري ميگذارد؟ ارزش شخصي من در اين مورد چه ميگويد؟ و...؟
2. احساسيها و منطقيها هركدام مورد علاقة خود را انتخاب ميكنند.
براي نمونه: مشاغل ياريرساني، گروه بسياري از عاطفيها را به خود جلب كرده است؛ زيرا اين مشاغل به آنها امكان ميدهدكه يكي از نيازهاي مهم دروني خود در زندگي، كه همانا كمك كردن به ديگران است، برآورده شود. اين افراد معمولاً در كاروانها به كمك زائران سالمند وخدمة كاروان ميشتابند و دركارهاي فرهنگي بازويي براي روحاني كاروان هستند. البته اين بدان معنا نيست كه منطقيها غير احساسي وخودمحور هستند و در صورت نياز، به ديگران كمك نميكنند، بلكه منظور اين است كه احساسيها، بدون درخواست پيشگاماند. البته وقتي زمان تصميمگيريِ قاطعانه برسد، منطقيها بهتر و مطمئنتر عمل ميكنند.
3. عاطفيها بهطور طبيعي، بيشتر به ديگران فكر ميكنند؛ زيرا آنها احتياج دارند كه محبوب و مورد توجه ديگران باشند؛ از اين رو، همة تلاش آنان اين است كه ديگران را راضي كنند. آنها بسياري از مسائل ديگران را مسائل خود تلقّي ميكنند. عاطفيها از صراحت لهجه بهدور هستند. براي كمك به ديگران ـ در مواقعي ـ به دروغ نيز متوسل ميشوند؛ زيرا نگراناندكه اگر صراحت به خرج دهند و حقيقت را بگويند، ممكن است مخاطبان خود را ناراحت كنند. بهعكس منطقيها براي حقيقتگويي و صداقت، ارزش قائل هستند و اگر اين صداقتگوييِ آنها كسي را برنجاند، احتمالاً برايشان خيلي مهم نباشد؛ از سوي ديگر عاطفيها اغلب متهم ميشوند و مورد انتقاد قرار ميگيرند، آن هم به اين دليلكه بيش از اندازه نرم، ملايم و عاطفي هستند. البته منطقيها نيز به دليل جديت، خشك و منطقي بودنِ بيش از اندازه، مورد انتقاد قرار ميگيرند.
4. عاطفيها معمولاً به احساس ديگران بها ميدهند، حتي اگر اين ارزش و بها دادن نا مفهوم يا غير منطقي باشد. ولي منطقيها تنها با استدلال و منطق متقاعد ميشوند. در نظر منطقيها، احساسات و عواطف در صورتي خوب استكه با منطق همراه باشد؛ از اينرو، منطقيها و عاطفيها يكديگر را به درستي درك نميكنند. منطقيها بهخود مي بالندكه قضاوت عادلانه ميكنند. آنها بهرعايت ضابطهها و قواعد و مقررات بها ميدهند. اما احساسيها بيش از هرچيز به محبت و دوستي ميانديشند. درضمن، منطقيها در موارديكه بايد سخت وجدّي بود، معمولاً سختتر وجديتر از عاطفيها نشان ميدهند.
5 . معمولاً مردها منطقي و زنها عاطفي هستند.
اما اين مسأله كلّيت ندارد؛ چون ممكن است برخي از مردان عاطفي و بعضي از زنان منطقي باشند.
6 . طرز رفتار و سلوك
معمولاً منطقيها با اشخاص، رفتار سردتري دارند؛ اما عاطفيها گرمتر هستند. در شخصيت خواني بايد توجه داشتكه شخص با چهكسي حرف ميزند، با رييس يا فرزندش؟ اين گفتگو در كجا صورت ميگيرد؟ دركلاس درس يا در قبرستان بقيع؟ هدف از صحبت چيست؟ درس (مثلاً مناسك) يا بيان مظلوميت اهل بيت؟
عاطفيها معمولاً رفتار دوستانهتر وصميميتري دارند. مردم اغلب اوقات، عاطفيها را خوب و مهربان معرفي ميكنند. از آنجاكه اكثر عاطفيها دوست دارند ديگران را راضيكنند، براي شاد كردن ديگران اقداماتي انجام ميدهند. عاطفيها به راحتي مسائل شخصي و زندگي خود را با ديگران در ميان ميگذارند، درحاليكه منطقيها مايل نيستند احساسات خود را بيان كنند، حتي براي نزديكانشان.
عاطفيها بهطور طبيعي در فعاليتهاي اجتماعي درگير ميشوند. براي انتخاب يك هديه وقت زيادي ميگذارند و اگركسي هديهاي به آنها بدهد بلافاصله تشكر ميكنند. آنها به رفاه ديگران توجه دارند. همچنين افراد عاطفي به ندرت حرف ميزنندكه ديگران خجالت بكشند و نيز از برخوردهاي خشن خودداري ميكنند، ولي فرد منطقي، در مقايسه با افراد عاطفي، از قاطعيت بيشتري برخوردار است. بيشتر ابراز وجود ميكند؛ اما عاطفي نميخواهد احساسات ديگران را خدشهدار كند، اغلب به جاي رقابت با اشخاص، با آنها همكاري ميكند. درگفتگوي فردي، شخص عاطفي بسيار مؤدبانه و با احترام حرف ميزند و به راحتي تشكر ميكند. در حاليكه شخص منطقي به اين مسائل كمتر توجه دارد و بيشتر با حالتي خشك و جدّي رفتار ميكند.
7. احساسيها معمولاً لبخند به لب دارند يا اخم ميكنند و در مقايسه با منطقيها، از صورت و چهره بيشتر استفاده ميكنند.
آنها وقتي به هيجان ميآيند يا شاد هستند، به سرعت تبسّم ميكنند و وقتي ناخوشنود و هراسناكاند، چهرهشان ناراحتي و اضطراب را به نمايش ميگذارد.
8 . شغل وحرفه.
منطقيها به طور معمول به شغلهايي تمايل دارند كه بيشتر جنبة تحليلي و تفكر دارد، در حالي كه عاطفيها گرايش به شغلهايي دارند كه به نوعي با مسائل احساسي و عاطفي سروكار دارد.
9. احساسيها نوعاً آسيبپذيرتر هستند.
انسان احساسي، زود رنج و پرتوقّع است. با اندك بيتوجهي احساساتش جريهدار ميشود. اما منطقي با نا ملايمات برخورد منطقي ميكند و كمتر آشفته ميشود. البته اگر هم از كسي رنجيد ديرتر فراموش ميكند، بهعكس عاطفي، كه گاهي با يك معذرت خواهي، گذشته را به فراموشي ميسپارد.
د) «داوري كننده» يا «ملاحظه كننده»:
آخرين بخش از بحث شخصيت شناسي، مربوط به نگرش انسان به نوع زندگي است؛ يعني انسان دوست دارد چگونه زندگي كند و چگونه برنامة سفرش را سامان دهد و... در اينجا با دو گروه «داوري كنندگان» و «ملاحظه كنندگان» روبهرو هستيم. البته چنين نيست كه هميشه داوري كردن به معناي «ادراكي بودن» باشد. ملاحظه كنندگي نيز به اين معناست كه شخص داراي روحية باز وپذيرنده است. اما داوري كننده، نقطه مقابل شخص ملاحظه كننده است.
برخي از ويژگيهاي «داوري كننده» و «ملاحظه كننده»:
1. داوري كنندهها، بهزمان توجه دارند وتقريباً هميشه سر وقت در محل قرار حاضرند. در حالي كه ملاحظهگرها بيشتر دير ميكنند؛ به عبارت ديگر، داوري كنندهها و ملاحظهگرها در بارة زمان دو برداشت جداگانه دارند. داوري كنندهها فعاليتهايشان را براساس 15 دقيقه، 30 دقيقه و60 دقيقه برنامه ريزي ميكنند و از آنجاكه آنها بهثمره ونتيجه بسيار توجه دارند، زمان برايشان ابزار بسيار مهم و وقت براي آنها گرانبها وكالاي محدودي است؛ لذا با آن برخورد انديشمندانه و سود جويانه ميكنند. اين افراد بهطور معمول از جلساتيكه بهرة علمي و معنوي چنداني ندارد (و با داستان و مداحي وخواب ويا احياناً جوك پر ميشود) ميانة خوبي ندارند.
اما براي ملاحظهگرها، زمان قابل تجديد وتكثير دائمي است. آنها با خوشحالي در بارة امور مختلف ميگويند: «وقت برايش پيدا ميكنيم». داوري كنندهها در مجموع وقت شناستر از ملاحظه گرها هستند؛ البته اين بدان معنا نيست كه ملاحظهگرها به وظايف خود بيتوجه هستند؛ اما آنها بسيار راحت وقت را فراموش ميكنند و موضوع از دستشان خارج ميشود.
2. داوريكنندهها منظمتر و سازمان يافتهتر هستند و يا دست كم در مقايسه با ملاحظهگرها، از سازمان يافتگيِ به مراتب بيشتري برخوردارند. داوري كنندهها، طبق اعلام قبلي براي حركتِ دسته جمعي براي زيارات و يا انجام مناسك و... سر وقت آمادهاند و از جمعيت جدا نميشوند و در پايان، جا نميمانند و گم نميشوند. اما ملاحظهگرها يا دير ميآيند يا جا ميمانند و يا سرانجام گم ميشوند.
ملاحظه كنندهها، بيشتر در كلاس درس و يا هرجا كه مطلبي گفته ميشود يادداشت ميكنند. يكي از دلايل اين كار آن است كه آن ها به دادهاي اطلاعاتيِ بسيار بيشتري نياز دارند. استدلال آنها اين است كه ممكن است اكنون به آن نياز نداشته باشيم اما بعداً به آن احتياج خواهيم داشت.
3. داوري كنندهها بيشتر به اصول كاريِ محكمتري معتقدند و حال آنكه ملاحظه كنندهها تفريح را ترجيح ميدهند؛ به عبارت ديگر، داوري كنندهها اغلب احساس اضطرار ميكنند كه كارشان را هرچه زودتر به پايان برسانند و بعد به استراحت و تفريح بپردازند، اما ملاحظهكنندهها بيشتر ميخواهند تفريح كنند و راحت باشند و زمانيكه نوبت به انجام كار اضطرارگونه رسيد، دست به كار ميشوند. البته منظور اين نيست كه داوري كنندهها با وجدان وملاحظهكنندهها تنبل هستند. بلكه مسألة اصلي طرز نگرش آنها در بارة زمان است.
نكته: چهار بُعد شخصيتي، ميتواند در هم ادغام شود و به صورت تداخلي در افراد باشد؛ از اينرو بايد توجه داشت كه برخي ممكن است درونگرا، حسي، منطقي وداوريكننده باشندكه در اين صورت، ابعاد چهار گانة شخصيت به صورت متفاوت در افراد يافت ميشود. با توجه بهآنچه گفته شد، شخصيت هر فرد از چهار بُعد جداگانه تشكيل شده است و جمع اين ويژگيها در يك فرد، مي تواند شخصيت كلي را تشكيل دهد كه با هر يك از اجزا تفاوت داشته باشد، اما شناخت آن، بدون شناسايي اجزاي تشكيل دهنده آن نيز ممكن نيست.
4. رفتار وسلوك.
داوريكنندهها، رسميتر، متعارفتر وسنتيتر هستند، در حالي كه ملاحظه كنندهها، بيشتر خودماني، غير متعارف و غير سنتي ميباشند. داوري كننده ها هميشه شتاب زده هستند.
5 . چگونگي معاشرت و سخن گفتن با ديگران
از برجستهترين خصلتِ داوريكنندهها، قاطعيت آنها است، اما ملاحظهكنندهها، به عكس، معمولاً در تصميمگيري با دشواري روبهرو ميشوند، در حاليكه داوري كنندهها بلافاصله تصميم ميگيرند.
داوريكنندهها با قاطعيت و اطمينان زياد حرف ميزنند. اما ملاحظهكنندهها به حرفيكه ميزنند چندان اطمينان ندارند. براي ملاحظهكنندهها، انجام دادن فرايند كار مهم است، اما داوريكنندهها به نتيجة كار بها ميدهند.
6 . شغل و حرفه
داوريكنندهها به مشاغلي علاقهمند هستندكه ميدان تصميمگيري در آنها زياد است. اما ملاحظهكنندهها كارهاي انعطاف پذير را ترجيح ميدهند و مشاغلي را دوست دارندكه قانون ومقررات كمتري در آنها باشد.
فصل دوم: شيوه هاي ارتباط با شخصيت هاي مختلف
چگونه ميتوان با شخصيتهاي مختلف ارتباط برقرار كرد؟
افراد هرچه شباهت بيشتري با ما داشته باشند، ما با آنها راحتتريم؛ به عبارت ديگر، ما همواره دوست داريم ديگران شبيه ما باشند، زيرا در اين صورت، آنها را بهتر درك ميكنيم وكمتر از ناحية آنها تهديد ميشويم. ما بيشتر ترجيح ميدهيم دوستان و اطرافيان خود را از ميان كساني انتخاب كنيم كه به ما شباهت بيشتري دارند.
هرچه ويژگيهاي شخصيتي ما با هم شبيهتر باشد، شباهت بيشتري به همديگر پيدا ميكنيم وهرچه شباهت بيشتر باشد، برقراري ارتباط سادهتر و راحتتر ميشود. اما آنگاه كه فردي، در ويژگيهاي شخصيتي مخالف ما شد، چه اتفاقي مي افتد؟ هريك از افراد نسبت به طرف مقابل كه ويژگيهاي ديگري دارد، نگاه و قضاوت خاصي پيدا ميكند. اكنون به برخي از اين قضاوتها اشاره ميكنيم:
الف) قضاوت برونگرا ها در مورد درونگراها:
برونگراها معتقدند كه درونگراها :
1. تو دار هستند.
2. روابطشان غير دوستانه وغير صميمي است.
3. چيزي را بروز نميدهند.
4. همكاري لازم را ندارند.
5 . به لحاظ اجتماعي با مشكلاتي روبه رو هستند و...
ب) قضاوت درون گراها در مورد برون گراها:
درونگراها معتقدند كه برون گراها:
1. بيش از اندازه حرف ميزنند.
2. در امور ديگران فضولي و دخالت ميكنند.
3. سطحينگر هستند.
4. بي ادب هستند.
5 . آداب اجتماعي را رعايت نميكنند.
6 . پر رو هستند.
ج) قضاوت حسيها در مورد شميها:
حسيها معتقدندكه شميها:
1. غير واقع بين هستند.
2. به جنبههاي علمي توجه ندارند.
3. بلند پرواز هستند.
4. بيش از اندازه خيالپردازند.
5 . به مسائل پيراموني خود كمتر توجه دارند.
د) قضاوت شمي ها در مورد حسي ها:
شميها معتقدند كه حسيها :
1. ساده انديشاند.
2. خلاقيت ندارند.
3. در برابر تغييرات مقاومت ميكنند.
4. سنتگرا و خشكاند.
هـ) قضاوت منطقيها در مورد عاطفيها :
منطقيها معتقدند كه عاطفيها:
1. بيش از اندازه احساسي و عاطفي هستند.
2. غير منطقي هستند.
3. ضعيف و ناتواناند.
4. زود رنج هستند.
5 . حساس هستند.
6 . حساب وكتاب بركارشان حاكم نيست.
و) قضاوت عاطفيها در مورد منطقيها :
عاطفيها معتقدند كه منطقيها :
1. سرد هستند (ارتباط اجتماعي ضعيفي دارند.)
2. بهرهاي از عاطفه و احساس ندارند.
3. به امور پيراموني خود بيتوجهاند.
4. سنگدل هستند.
5 . سخت گير و بيرحماند.
ز) قضاوت داوري كنندهها در مورد ملاحظهگرها:
داوري كنندهها معتقدند ملاحظهگرها:
1. تنبل هستند.
2. بي نظماند (هميشه در كارها تأخير دارند.)
3. معمولاً جدي نيستند.
4. غير مسؤول و غير قابل اعتمادند.
5 . مسامحهگر و وقتكش ميباشند.
6 . خون سرد هستند و از جهت رعايت وقت، به حقوق ديگران احترام نميگذارند.
ح) قضاوت ملاحظهگرها نسبت به داوريكنندهها:
ملاحظه گرها معتقدند كه داوري كننده ها:
1. سخت گير و بي انعطاف هستند.
2. سماجت ميورزند
3. كنترل كننده هستند.
4. به سرعت تصميم ميگيرند.
6 . لجباز و يك دنده هستند.
با توجه به ويژگيهاي شخصيتي بسيار متفاوت، معمولاً نبايد انتظار داشت كسي كه با او صحبت ميكنيم، از نظر رفتار شخصيتي، مانند ما باشد؛ بنابراين، مهم استكه بتوانيم ويژگي شخصيتي او را بشناسيم و به فراسوي تفاوتهاي شخصيتي ميان خود وديگران نظر بيفكنيم. براي اين كار بايد تشابهات خود را به حداكثر و اختلافات خود را به حد اقل برسانيم.
روش برقراري ارتباط با افراد (يا زائران) داراي ويژگيهاي شخصيتي متفاوت:
با دو روش ميتوانيد با اشخاصيكه شخصيتشان با شما متفاوت است، ارتباط مؤثر برقراركنيد:
1. به انگيزهها، ارزشها، نقاط قوت و ضعف آنان توجه كنيد؛
مشرب و رفتار اشخاص به شما ميگويد كه آنان چه ارزشي را پي ميگيرند. عملكرد اصلي آنها كدام است؟ بيشترين توانمندي آنان در چيست؟ كمترين عملكردشان كدام است؟ كه اين معمولاً بيشترين نقطه ضعفشان را نشان ميدهد.
2. به شيوة ارتباطي مورد علاقة آن ها توجه كنيد؛
روشن است كه هر فردي به شيوة ارتباطي خاصي علاقمند است. شناسايي آن ويژگي در فرد، نخستين گام برقراري ارتباط با اوست؛ مثلاً برخي دوست دارند بيشتر حرف بزنند و از ارتباط كلامي ديگران لذت ميبرند و... اين ويژگي نشان دهندة برونگرايي فرد است؛ از اين رو، بهترين راهكار عملي در برقراري ارتباط با افراد داراي ويژگيهاي شخصيتي متفاوت و جذب آنها، آن است كه با هر شخصيتي، بر اساس ترجيحات خودش عمل شود. با توجه به آنچه گفته شد.
براي برقراري رابطه با افراد، راهكارهايي ـ در گفتگوي مستقيم ـ پيشنهاد ميگردد:
1. بگذاريد حرف بزنند.
2. از موضوعات مختلف استفاده كنيد.
3 . ارتباط كلامي داشته باشيد.
4. انتظار اقدام فوري داشته باشيد.
5 . به گفتگو ادامه دهيد.
1. بپرسيد و با دقت گوش دهيد
2. در هر زمان، در مورد موضوعي خاص صحبت كنيد.
3. در صورت امكان، گفتگوي مكتوب داشته باشيد (از وايت برد يا بلك برد ويا پرژكتور استفاده كنيد).
4. به آنها فرصت كافي براي فكر كردن بدهيد.
5 . جملات آنها را قطع يا تكميل نكنيد.
1. موضوع را به روشني بيان كنيد.
2. به واقعيات توجه كنيد و از مثال بهره بگيريد.
3. اطلاعات لحظه به لحظه و گام به گام بدهيد.
4. به كاربردههاي ويژه تأكيد كنيد.
5 . در گفتگوها، جملات خود را تمام كنيد.
6 . اشاره به تجربيات گذشتة خود داشته باشيد.
1. در بارة تصاوير بزرگ وكلّي حرف بزنيد.
2. آن ها را با جزئيات كلافه نكنيد.
3. در بارة امكانات و احتمالات حرف بزنيد.
4. هنگام سخن گفتن، از قياس، استعاره وكنايات بهره بگيريد.
5 . سيّال و روانسازي ذهني بكنيد.
6 . در تخيل آنها شريك شويد.
7. براي هر كلاس درس پرسش طرح كنيد.
8 . براي پاسخ به پرسشها به آنها وقت كافي بدهيد. (مثلاً براي جلسة بعد)
9. پاسخها آنها را مورد بحث و بررسي قرار دهيد.
1. سازمان يافته و منطقي باشيد.
2. به علت و معلول توجه كنيد.
3. به نتيجهها توجه داشته باشيد.
4. نپرسيد كه چه احساسي داريد، بلكه بپرسيد كه چگونه ميانديشيد.
5 . به احساسات آنها توجه كنيد.
6 . حرفتان را تكرار نكنيد.
7. در سخنرانيهايتان بيشتر از استدلال و بيان حكمت و علل بهره بگيريد.
8 . از نقل داستان، خواب، افسانه، شعر و مرثيه كمتر استفاده كنيد.
9. در بيان تاريخ، واقعگرا و بيطرف باشيد.
1. ابتدا به نكاتي بپردازيدكه در موردش توافق داريد.
2. از تلاشهايشان قدرداني كنيد.
3. به حقيقت احساس تأكيد بورزيد.
4. در مورد نگرانيهاي افراد حرف بزنيد.
5 . تبسّم كنيد و تماس چشمي داشته باشيد.
6 . صميمي باشيد.
1. وقتشناسي سرلوحة كارتان باشد.
2. مطلب را به نتيجه برسانيد و حل نشده نگذاريد.
3. قاطعانه حرف بزنيد.
4. به زائران كه شنوندة شما هستند، فرصت تصميمگيري بدهيد.
5 . سازمان يافته و مفيد باشيد وقتتان را تلف نكنيد.
6 . طبق برنامه اعلام شده عمل كنيد.
1. انتظار پرسشهاي متعدد و مختلف را داشته باشيد.
2. آنها را براي تصميمگيري زود هنگام تحت فشار قرار ندهيد.
3. فرصت بدهيد تا در مورد راهكارها بحث و گفت وگو شود.
4. به جاي نتيجه، به فرايند توجه داشته باشيد.
5 . اطلاعات جديد را پذيرا باشيد.
كشف خواستهها و امور مورد علاقة مخاطب
براي برقراري ارتباط صميمانه، در نخستين لحظاتيكه باكسي ارتباط برقرار ميكنيد؛ دريابيد كه او به چه چيزهايي علاقهمند است. توجه داشته باشيدكه نكات مورد علاقة شخص، الزاماً، موردي نيست كه به آن مشغول است؛ از اين رو، ابتدا بايد مشخص شود كه شخص يا مخاطبان به چه چيزي علاقه دارند، سپس از آن طريق با آنان ارتباط برقرار نماييد؛ زيرا همه تمايل دارند كه از موضوعات مورد علاقة خود صحبت كنند. (در جلسات عمومي، براي عملي شدن اين مورد، بهترين كار آن است كه از پاسخ به پرسشهاي مخاطب آغاز كنيد تا حدود علاقات آنها روشن شود.) ما معمولاً از موضوع مورد علاقة خودمان سخن ميگوييم. گاهي اين عمل موجب تنفر مخاطب ميشود؛ مثلاً اگر مخاطب شما در مورد مسائل سياسي ويا اقتصادي بيتفاوت است، شما نبايد از مسائل سياسي روز ويا اقتصادي، بدون مقدمه سخن بگوييد يا در اين زمينه از او نظر بخواهيد. حتي اگر لازم باشد كه در اين زمينه با وي گفتگو كنيد، بايد ابتدا از موضوعاتيكه او (مخاطب) علاقه مند است شروع كنيد سپس از آن طريق به مباحث مربوط بپردازيد.
مثال ديگر: فردي به مسألة فلسطين و اتحاد مسلمانان علاقهمند است اما به مسائل آيينها ومذاهب و... علاقه ندارد و شما قصد داريد مذهب اهلبيت را معرفي كنيد، در اينجا ابتدا از مسائل فلسطين و ضرورت اتحاد مسلمانان آغازكنيد وآنگاه دشمن ستيزي مذهب تشيع را مطرح سازيد و بعد به معرفي مذهب شيعة اثني عشري بپردازيد.
انسانها غالباً يكي از حالتهاي «سمعي»، «بصري» يا «لمسي» را دارا هستند. هر چند يك نفر ميتواند هم سمعي باشد، هم بصري و هم لمسي. اما در بيشتر افراد، يكي از اين حالتها برتري دارد.
بصريها افرادي هستندكه بيشتر رغبت به ارتباط ديداري دارند و تصاوير برايشان بيشتر جلب توجه ميكند. هيجانيترند. سريعتر حرف ميزنند و از حركات دست بسيار استفاده ميكنند و ميكوشند سخنان خود را با حركات به تصوير بكشند. چون سرعت كلامشان با سرعت تصاوير متحرك ذهنيشان برابر نيست.
سمعيها بيشتر به ارتباط شنيداري توجه دارند و معمولاً از آنچه شنيدهاند سخن ميگويند. كلام و طنين آهنگ را به خاطر ميسپارند. هيجان آرامتري دارند. آهسته حرف ميزنند و ميكوشند بيانشان شيوا و رسا باشد و به گفتار خود توجه خاصي نشان ميدهند.
اين افراد بيشتر به چگونگي لمس توجه دارند و از آنچه لمس كردهاند، بيشتر حرف ميزنند. هيجانشان بسيار كم است و آراماند؛ مثال: «اگر حجرالأسود را لمس كرده باشند، پيوسته از لذت آن سخن ميگويند.»
روشهاي ارتباطي جهت ايجاد صميميت
درك اين موضوعكه كدام يك از ارتباطهاي سمعي، لمسي يا بصري در مخاطب غالب است؛ براي صميميت، تأثيرگذاري و نفوذ، بسيار مهم است. با هر نوع شخصيتي، بايد مانند آنان و بر اساس حالت حسي خودشان رفتار كرد و اين به معناي همرنگ جماعت شدن و بر خلاف ميل خود رفتار كردن و... نيست بلكه اين براي تأثيرگذاري بهتر است؛ مثلاً اگر قرار است شما مخاطب خود را راهنمايي و نصيحت كنيد، تنها با كمي دقت ميتوانيد حالت حسي غالب او را كشف كنيد و بر اساس آن، آنچنان حرف بزنيد كه مؤثر واقع شود. همة اينها براي انتقال بهتر اطلاعات است.
افراد بصري، به رفتار و به ظاهرِ ديگران بيشتر توجه دارند. منتظرند ببينند رفتار ما چقدر محترمانه است؟ آيا به احترامشان از جا بر ميخيزيم؟ آيا از ديدنشان شاد ميشويم؟ آيا لباسهايمان مناسب، منظم و تميز است؟ آيا موهايمان مرتب است؟ و آيا... آنها در اين زمينهها بسيار حساساند. براي اين نكته و اينكه از ديد ديگران چگونهاند خيلي اهميت ميدهند. از اينرو، با بصريها بايد پرشور و پرهيجان بود. مختصر و خلاصه گفت؛ زيرا توضيح و تفسير زياد، حوصلهها را سر ميبرد. براي سخن گفتن با اين افراد، حركات، مهمتر از كلام يا تغيير لحن وطنين صدا است. به ويژه از حركت دست و چهره بايد بهره برد.
آنها از آدمهاي تنبل و سست تنفر دارند. از اينرو، اگر ميخواهيد با بصريها دوست و صميمي شويد و در آنها نفوذ كنيد و اگر ميخواهيد حرف شما را بهتر بپذيرند و در خواست شما را اجابت كنند، در اجراي آنچه گفته شد بكوشيد.
سمعيها بهگفتار ما توجه دارند. به تحسينها، تقديرها، تشكرها، كنايهها، طعنهها، گفتارهاي مؤدبانه و محترمانه، اظهار علاقهمندي، گفتارهاي نغز، كلام شيرين، لحن وطنين و به موسيقي وخوشآهنگي صدا و... بسيار بها ميدهند. بنابراين، با سمعيها كمي آرامتر از بصريها سخن بگوييد. مؤدبانه حرف بزنيد. فصاحت و بلاغت گفتاري را از ياد نبريد. تشويقتان بيشتر كلامي باشد.
گفتن يك «آفرين» به شخص سمعي، هزار مرتبه بيشتر از «يك شاخه گل» ميارزد. به گفتار سمعيها بيش از بقيه گوش دهيد. براي سمعيها، احترام كلامي مهمتر از احترام رفتاري است و تند سخن گفتن با آنها، بي ادبي تلقي ميشود.
لمسيها بسيار آرام و ملايماند. معمولاً لمسي ها از بصري ها متنفرند. لمسيها با آنچه با دست و تن لمس ميكنند، ميانة گرمي دارند. براي برقراري ارتباط با لمسيها، مصافحه كردن، دست دادن وفشردن دستان آنها به گرمي، روش مناسبي است. در عوض، هل دادن، كتك زدن وتنه زدن، بيش از هر ناسزايي، موجب آزارشان مي شود.
چگونه به كيفيت حسي افراد پي ببريم؟
براي شناسايي ويژگي حسّي فرد، كافي است به سخنان او توجه كنيم. بهتر است از او بخواهيم خاطرهاي شيرين را تعريفكند ( مثلاً خاطرة يك مسافرت، از ديدهها، شنيدهها وآنچهكه لمس كرده)، در اينجا بايد دقت كرد كه فرد در بارة كدام مورد بيشتر حرف ميزند.
راههاي ايجاد صميميت در آغاز ارتباط:
آغاز ارتباط ميتواند باعث صميميت و نفوذ در فرد شود و يا مانع از آن گردد. رعايت برخي جزئيات در شروع ارتباط ، تأثير فوق العادهاي در ايجاد صميميت دارد وچه بسا همان شروع وكيفيت ارتباط ، شخص را وادارد كه با شما طرح دوستي بريزد وصميمي شود. در اينجا به برخي از راههاي كاربردي در اين زمينه اشاره ميگردد:
1. سلام واحوال پرسي
واژة «سلام عليكم» نخستين راه نفوذ و ارتباط است. لحن صدا، طنين آن و روح وجان بيان، همه چيز را تعيين ميكند. سعي كنيد با صداي بلند و لحن گرم و زيبا سلام كنيد.
سلام ميتواند گوياي حالات روحي سلام كننده و دربردارندة احساس خاص او باشد؛ مانند بي ميلي، بيحوصلگي، عشق و محبت، افسردگي، شور و اشتياق، تعجب و شيفتگي و... از اين رو، براي ايجاد صميميت، سلام را با لحني شاد، دوستانه، صميمانه و بلند ادا كنيد.
2. مصافحه و دست دادن
فشردن دست نيز صميميت ايجاد ميكند. بكوشيد در دست دادن هم پيش قدم باشيد.
3. نگاه با لبخند
همواره نگاهي با تبسّم داشته باشيد و اين يعني از ديدار شما بسيار خشنودم. ضمن آنكه تبسّم چهرة شما را زيباتر وجذابتر از آنچه هست نشان ميدهد وآنانكه جذابترند، صميميتر نيز هستند. چهرة عبوس، گرفته، اخم آلود وجدّي، نشانگر نا خشنودي است. تبسم، نشاط و شادابي، نخستين كليد ايجاد صميميت وجذابيت است.
شيوه برقراري ارتباط با زائران جوان
ارتباط منحصر در سخن گفتن، گفتوگو و اظهاركلمات وعبارت نيست، بلكه در ايجاد ارتباط افزون بر شيوة گفتاري، شيوههاي رفتاري نيز نقشي مؤثر دارد؛ مانند حالت صورت، لحن صدا، حالت چشمها، چگونگي ايستادن و حركت كردن و... كه گاه رساتر و بليغتر از كلمات و مفاهيم ميباشند. بنابراين، در برقراري ارتباط، توجه به انواع تمايلات ارتباطي مهم است وگام دوم در برقراري ارتباط مي باشد. همانگونه كه شناسايي مخاطب، به عنوان گام نخست در برقراري ارتباط مخاطب نقش به سزايي دارد. از اين رو قبل از اشاره به مسألة شيوههاي برقراري ارتباط، مناسب است اندكي در بارة انواع ارتباط بحث كرده، سپس به برخي راهبردهاي علمي وشيوههاي كاربردي در برقراري ارتباط صميمي اشاره شود.
تعاملات ارتباطي را ميتوان چند دسته كردكه هر يك از آنها، شيوههاي متناسب خود را ميطلبد و براي رعايت اختصار، به اقسام كلّي آن، اشاره ميشود:
بيشتر ارتباطها، از راه كلام و سخن گفتن است و در بسياري از موارد، براي انتقال پيام، از كلام و سخن بهره ميگيريم. در حاليكه سخن گفتن، يكي از راههاي برقراري ارتباط است نه همة آن. پژوهشها نشان ميدهدكه در صدِ اندكي از اطلاعات، از راه كلام منتقل ميشود. از اينرو، براي اثربخشي اين نوع ارتباط، افزون برسخن گفتن، توجه به لحن و طنين صدا نيز مهم است. بخش زيادي از ارتباطها از راه لحن و طنين صدا ايجاد ميشود. نقشيكه نوع سخن گفتن دارد، بيشتر از خود مفاهيم و جملات است. در روانشناسي يادگيري گفتهاند: تغيير محركهاست كه سخن را اثر بخش ميكند. كسانيكه از آغاز تا پايان سخنِ خود، با يك لحن و حالت صدا حرف ميزنند و سخنراني آنها يكنواخت است، مخاطبان خود را از دست ميدهند و مطالبشان ـ چنانكه بايد و شايد ـ به مخاطب منتقل نميشود.
جسم و روح آدمي بهطور طبيعي با هم متحدند، حالات روح در بدن مؤثر است و حالات بدن نيز در روح تأثير ميگذارد؛ مثلاً بدن در زمان شادي و نشاطِ روح، حالتِ سرور و ابتهاج به خود ميگيرد و چهره بشّاش و لبها خندان ميشود؛ از اين رو، در برقراري ارتباط، ميتوان از زبان و رفتار يا زبان عملي (لحن، بيان، طرز قيافه و...)، از احساسات، عواطف و هيجانات ديگران نسبت به خود و ديگران با خبر شد و از اين راه با مخاطبان خود ارتباط برقرار كرد.
از آنجاكه تركيب فيزيكي، بهخصوص حالت چهره، منعكس كنندة منش دروني و روحي است، ميتوان از اين خُلق و خوي، مخاطب را شناخت و با دريافت آن، شيوة مناسب براي برقراري ارتباط، اتخاذ كرد.
بهطوركلّي، ارتباطات غيركلامي و غيرشفاهي، كمتر تحت تأثير خدعه و نيرنگ قرار ميگيرند. در حقيقت، افراد فريبكار يا رياكار، با توسل به كلمات و عبارات، راحتتر ميتوانند خود را خوش خلق و درستكار جلوه دهند، در حاليكه در رفتارها وعملكردها، خلق وخوي دروني راحتتر به دست ميآيد.
بنابراين، خوش اخلاقي، شوخ طبعي، شادابي، سعة صدر، خونسردي، منظم و مرتب بودن ظاهر، لباس و... از عوامل و زمينههاي برقراري ارتباط غيركلامي است. البته در توجه به ظاهر، بايد از افراط و تفريط دوري كرد؛ زيرا تأثير معكوس دارد، بعضيها به غلط و بر اساس تصوّري نادرست، براي ايجاد جاذبه، به هر اقدامي دست ميزنند و لباسهاي عجيب و غريب ميپوشند؛ مثلاً طرحهاي غير متعارف در پيچيدن عمامة خود بهوجود ميآورند. برخي تمام لباسها، كفش و... را از يك رنگ انتخاب ميكنند كه اينگونه رفتارها نيز نتيجة عكس دارد.
همچنين تفريط دراين زمينه؛ مانندكثيف بودن لباس، ژوليده بودن موهاي سر و صورت و نامرتب بودن عمامه و... نتيجة نامطلوبي بر روابط اجتماعي فرد دارد، بهگونهاي كه حتي حرفهاي زيبا و درست را بيمقدار و خفيف ميكند و فرد احترام مخاطبين خود را از دست ميدهد.
اگر ارتباط متكي به طرح وبرنامهريزي قبلي و حسابشده باشد، آن را «ارتباط ارادي» و اگر بدون طرح وبرنامهريزي قبلي صورتگيرد، «ارتباط غير ارادي» نامند؛ مثلاً روحانيكاوانيكه قبل از رفتن به جلسة آموزش(كلاس)، براي انتقال مفاهيم علمي خود، دانش پايه وسطح علمي زائران و همچنين علاقة زائران ومخاطبين خود را در نظر ميگيرد و براي تدريسخود، طرح درس وچارچوب بحث را تهيه ميكند، روش ارتباط ارادي را اتخاذ كرده است.
البته برقراري ارتباط، هميشه لازم نيست همراه با اراده، تصميم و زمينهسازيهاي قبلي باشد. بلكه ممكن است فرستندة پيام و فرد ارتباط برقراركننده، به مناسبتي، مطلب وپيامي را اعلامكند ويا رفتاري را از خود بروز دهد كه اين مطلب وپيام در فرد ديگري كه مورد نظرش نيست، تأثير بگذارد و ايجاد عمل يا احساس مشخصي كند. تعاملات احساسيكه در كلاس درس صورت ميگيرد، از نوع ارتباطهاي غير ارادي است. همين است كه استاد (روحاني كاروان) بايد توجه كندكه تمام تعاملات غير ارادي واراديِ وي، از منظر زائر، قابل تحليل و بررسي است و هر حرف يا حركتي ممكن است تأثير مثبت يا منفي داشته باشد.
ج) ارتباط رسمي وارتباط غير رسمي
منظور از ارتباط رسمي، آن دسته از روشهاي ارتباطي است كه در سطح وسيع ودر محيطهاي رسمي انجام ميگيرد. ارتباط جمعي و ارتباطيكه در سازمانها و نظامهاي اداري وآموزشي جهت ابلاغ آييننامهها و مقررات، با زيردستان بر قرار ميگردد، «ارتباط رسمي» ناميده ميشود.
ارتباط غير رسمي به ارتباطي گفته ميشودكه ميان دو نفر يا دو گروه، به طور عادي و غيررسمي اتفاق صورت ميگيرد. چنين ارتباطي، معمولاً صميمانهتر و عميقتر از ارتباط رسمي است و بيشتر مخصوص گروههايي است كه با هم روابط نزديك و چهره به چهره دارند. ارتباط روحاني كاروان و زائر نيز از اين نوع ارتباط است.
د) ارتباط مستقيم و ارتباط غير مستقيم
ارتباط مستقيم، ارتباطي است كه بدون واسطه، ميان شخص و مخاطب ايجاد ميشود. چون در چنين ارتباطي، پيام بهطور مستقيم ميان دو شخص يا يك فرد با گروه و افراد، مبادله ميشود. در اينگونه ارتباط، فرستنده وگيرندة پيام معمولاً ميتوانند نقش خود را به نوبت تغيير دهند. اما ارتباط غير مستقيم (با واسطه) بر خلاف ارتباط مستقيم، چهره به چهره نيست وجنبة شخصي ندارد؛ زيرا معمولاً در چنين ارتباطي فرستنده وگيرندة پيام، يكديگر را نميبينند؛ مانند ارتباط مؤلف وخوانندگان كتاب او.
در ميان انواع ارتباطها، ارتباط مستقيم، صميمانهترين وكاملترين ارتباط است، ولي از نظر تعداد افراد زير پوشش و همچنين از لحاظ وسعت زماني و مكاني محدود ميباشد.
ارتباط فردي يا خصوصي، ارتباطياستكه معمولاً ميان دويا چند نفر رخ ميدهد وبيشتر حالت مستقيم و شخصي دارد. ارتباط جمعي ارتباطي است كه ميان يك نفر و يك گروه يا گروهي اندك با گروه زياد برقرار ميشود كه ممكن است مستقيم و غير مستقيم باشد؛ مانند سخنراني در سالنهاي پرجمعيت، كلاسهاي آموزشي زائران بيت الله الحرام و يا ارتباطيكه از طريق مطبوعات وساير وسايل ارتباط جمعي (صدا و سيما و...) با گروههاي وسيع انساني ايجاد ميشود. اين دو گونه ارتباط، در چند وچون كار و چگونگي اثرگذاري، با يكديگر متفاوتاند. ارتباط روحاني كاروان دركلاس و زمان تدريس از نوع ارتباط جمعي استكه يك فرد با گروه دارد. اما ارتباط شخصيِ روحاني كاروان با افراد خاص، در خارج از جلسة آموزشي (مثلاً در اتاق روحانيكاروان و يا در لابي هتل و... ) ميتواند فردي باشد؛ بهويژه وقتيكه زائر به تنهايي براي مشاوره و يا سئوال شرعي به روحانيكاروان رجوع مي كند. البته اگر چند زائر براي پرسش يا طرح ديگر مسائل آموزشي به روحاني مراجعه كنند، در اين صورت ارتباط جمعي خواهد بود.
و) ارتباط يك جانبه و ارتباط دو جانبه
وقتي انتقال پيام از فرستنده آغاز و به گيرنده پايان يابد وگيرنده واكنشي نشان ندهد، ارتباط يك طرفه يا يك جانبه خواهد بود؛ مانند ارتباط از طريق رسانة ديداري (سيما) و مطبوعات. اما ارتباط دو جانبه يا چند جانبه، ارتباطي استكه همواره نقش فرستنده وگيرنده، در جريان ارتباط، عوض مي شود و فعاليتهاي ارتباطي بعدي بر اساس واكنش گيرنده و فرستندة پيام تعيين ميشود؛ مانند: ارتباط مستقيم روحانيكاروان و زائران در جلسة آموزشي كه ارتباط دو طرفه معمولاً مؤثرتر از ارتباط يك طرفه است. از اين رو، روحانيون محترم كاروان ها بايد بكوشند از اين ارتباط بهره گرفته و از متكلم وحده بودن بپرهيزند كه در غير اين صورت، صرفاً كار ضبط صوت را انجام خواهند داد و تأثيرگذاري علمي و عمليشان به شدت كاهش خواهد يافت.
از مجموع آنچه بيان شد، استفاده ميشود كه كار يك معلم ديني و يك روحاني كاروان، با لحاظ شرايط زماني و مكاني، داراي اهميت و حساسيت ويژه است؛ و انتقال معارف ديني و اخلاق اسلامي داراي ريزهكاريها و فنون و تكنيكهاي علمي و روان شناختي استكه روحانيكاروان بدون آگاهي از اين وسايل (و استفاده از روشهاي سنتي) نميتواند در مسير مسؤوليت خويش بهطور كامل مؤثر باشد؛ زيرا جوان امروز بلكه زائر امروز (اعم از جوان و غير آن) با مخاطب و شنوندة پيشين بسيار متفاوت است؛ حوزة تفكر و اطلاعات انسانِ امروز با انسان چند سال پيش، كاملاً متفاوت است؛ زيرا سرعت اطلاعات و توسعة وسايل انتقال فرهنگ، روز به روز در حال تغيير است. هجوم رعدآساي شبهههاي اعتقادي؛ اعم از ديني و مذهبي، به سوي مخاطبان ما به ويژه زائران بيت الله الحرام، هر روز رنگ تازهاي به خود ميگيرد؛ يك روحاني كاوان علاوه بر وظيفة آموزش مناسك حج و عمره، بيان تاريخ و جغرافياي مكه و مدينه، وظيفة پاسخگويي به شبهههاي وارده را نيز دارد تا بتواند زائران بيتالله الحرام را از ابتلا به بيماريهاي اعتقادي و معنوي حفظ كند. اين هم ممكن نيست مگر با تحصيل علم و مطالعة عميق (بار علمي) و استفاده از فنون انتقال معرفت و اخلاق و رفتار معنوي (بار معنوي). اميد داريم اين نوشتار مختصر، دريچهاي باشد به سوي پژوهش و تحقيق بيشتر!
فهرست منابع ومواخذ
1. قرآن كريم
2. نهج البلاغه
3. شيوه هاي برقراري ارتباط . معاونت امور اساتيد. . معارف اسلامي. بيتا
4. روان شناسي عمومي. دانشگاه پيام نور . بيتا
5 . مخاطب شناسي، معاونت امور اساتيد، معارف اسلامي . بي تا
6 . عارفي، علي، مخاطب وفن خطابه، بضعة الرسول 1386
7. مطالعات ارزش يابي. معاونت امور اساتيد. معارف اسلامي . بي تا
8 . شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه. آل البيت. 1425