منش روحانی و آداب تبلیغ (2)
منش روحانی و آداب تبلیغ (2) چکیده: نوشتة حاضر دنباله و در واقع بخش دوم مقالة «راه هکارهای انتقال معرفت» است که در شمارة 71 میقات حج از نظر شما گرامیان گذشت. این بخش که در یک مقدمه و ده فصل تنظیم و ساماندهی گردیده و هر فصل آن، در بردارندة یکی از ویژگی
منش روحاني و آداب تبليغ (2)
چكيده:
نوشتة حاضر دنباله و در واقع بخش دوم مقالة «راه هكارهاي انتقال معرفت» است كه در شمارة 71 ميقات حج از نظر شما گراميان گذشت. اين بخش كه در يك مقدمه و ده فصل تنظيم و ساماندهي گرديده و هر فصل آن، در بردارندة يكي از ويژگي هاي لازم و ضروري براي مبلّغ مكتب شيعه ميباشد، در صدد بيان اهميت و جايگاه تبليغ در اسلام و ويژگيهاي يك مبلّغِ تربيت شدة مكتب اهل بيت (هم) است، با عنوان «منش روحاني و آداب تبليغ مبين». براي تبيين مراتب فوق، به كتاب خدا (قرآن كريم) و سنت (احاديث وروايات پيامبر خدا و ائمة هدي (هم) ) و بيانات علماي اعلام استناد كردهايم. شيوة ما در اين پژوهش و تحقيق، از نوع گردآوري، تصحيح وپژوهش است.
كليد واژهها: منش يا اخلاق، تبليغ و ارشاد، خودسازي وخويشتن باني، ايمان به هدف، قول وعمل، بلندطبعي و آزادگي، شجاعت و صلابت، خوش رويي، حلم و شرح صدر، صبر و استقامت، تواضح و فروتني.
مقدمه:
جايگاه تبليغ و مبلّغ در اسلام
دعوت و ارشاد به «ارزشهاي اسلامي» و «فرهنگ دين»، وظيفة همگاني و هميشگيِ مسلمانان بوده و داراي اهميت فراوان است.
قرآن كريم بهترين گفتار را دعوت به سوي خدا دانسته است:
( وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً ).[1]
و برترين امت را امتي ميداند كه امر به معروف و نهي از منكر ميكنند:
( كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ... ).[2]
دعوت و تبليغ؛ يعني شناساندن اسلام و ارزشهاي ديني و ابلاغ آنها به اعماق فكر و دل مردم. امر به معروف و نهي از منكر؛ يعني عينيت بخشيدن به ارزشهاي اسلامي و برچيدن ضدّ ارزشها از جامعة اسلامي. پس تبليغ، مرحلة عرضة پيام و القاي آن است و امر به معروف و نهي از منكر، تحقّق عيني و خارجي آن؛ زيرا تا معروف و منكر شناسانده نشود، امر و نهي به آن معقول و منطقي نخواهد بود؛ از اين روست كه قرآن ميفرمايد:
( وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ).[3]
«بايد از ميان شما، گروهي دعوت به نيكي و امر به معروف و نهي از منكر كنند و آنها همان رستگاراناند.»
خداوند متعال در اين آيه، فلاح و رستگاري جامعة اسلامي را مرهون دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منكر دانسته و در سورة مباركة «عصر» بعد از ايمان و عمل صالح، توصية به «حق» ونيز توصية به «صبر» را عامل رهايي از خودزياني (وخسران) برشمرده است. تلقّي اسلام از اين مسأله، نشانگر اهميت و جايگاه ويژة دعوت و تبليغ در فرهنگ اسلامي است، بدين جهت درآية ديگري، از هدايتگري و گمراه كردن انسانها، تعبير به «حيات بخشيدن» و «ميراندن» شده است:
( وَ مَنْ أَحْياهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ).[4]
«و هر كس، انساني را از مرگ رهايي بخشد، گويي همة مردم را زنده كرده است و رسولان ما، دلايل روشن براي بني اسرائيل آوردند، اما بسياري از آنها، پس از آن در روي زمين، تعدّي و اسراف كردند.»
اگر چه مفهوم ظاهري اين آيه، همان حيات و مرگ مادي است ولي در روايات متعددي، اين آيه، به حيات و مرگ معنوي؛ يعني گمراه ساختن يك نفر يا نجات او از گمراهي، تفسير شده است. [5]
در ترازوي سنجش ارزشها، دعوت و هدايتگريِ تبليغ و ابلاغ، از همه سنگينتر و پربهاتراست؛ از اين رو، پيامبرخدا(ص) هنگام اعزام علي(ع) به يمن، به ايشان فرمود:
«يَا عَلِيُّ! لاَ تُقَاتِلْ أَحَداً حَتَّي تَدْعُوَهُ إِلَي الإِسْلاَمِ وَ ايْمُ اللَّهِ لأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ عَلَي يَدَيْكَ رَجُلاً خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ...». [6]
«اي علي، با كسي سرِ جنگ نداشته باش؛ مگر اين كه، پيشتر او را به اسلام فرا بخواني. سوگند به خدا كه اگر خداوند توانا يك نفر را به دست تو هدايت كند، براي تو بهتر است از آنچه كه خورشيد بر آن طلوع و غروب مي كند.»
و در همين راستا است كه امير مؤمنان(ع) فرمود:
«مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلاَّ كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ». [7]
«تمام كارهاي نيك و حتي جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهي از منكر، چون آب دهان در برابر درياي پهناور است.»
بنابراين، دعوت به ارزشها (تبليغ) و پياده كردن آنها در صحنة زندگي انسانها (امر به معروف و نهي از منكر) از اساسيترين و ارزشمندترين وظايف امت اسلامي است. اين وظيفه به دوگونه قابل انجام است:
* فردي؛ هر فردي از اعضاي جامعة اسلامي، وظيفه و تكليف داردكه مردم را به خوبيها دعوت كند و فرمان دهد و از منكرات و زشتيها باز دارد.
* گروهي؛ علاوه بر اينكه همة افراد جامعه مسؤول يكديگرند، ضروري استكه گروهي، تحت نظر سازمان و تشكيلاتي، با برنامهريزي دقيق و همه جانبه، به دعوت و تبليغ ارزشهاي ديني بپردازند و اجراي ارزشهاي ديني را در زندگي مردم به عهده بگيرند. قرآن كريم از اين عده وگروه به نام «امت» ياد كرده است: (وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ...) .
از اين آيه دانسته ميشودكه همواره بايد در جامعة اسلامي، گروهي آماده و مسلّح به سلاح علم و ايمان وآگاهي و بصيرت باشند و به مسألة دعوت و تبليغ مردم همت بگمارند و از اخلاق و عقايد مردم حراست و پاسداري كنند و با هر منكر و فسادي كه مانع اجرا و گسترش ارزشهاي ديني است بستيزند. از همين رو است كه ميبينيم با اينكه جهاد در اسلام بسيار پراهميت است وجنبة حياتي براي مسلمانان دارد و تخلّف از آن ننگ وگناه بزرگ شمرده شده، آنجا كه ضرورت ايجاب نميكند همه در ميدان نبرد شركت كنند، گروهي بايد به فريضة جهاد بپردازند وگروهي ديگر احكام و معارف اسلامي را فرا بگيرند و به جنگ ديو جهل بشتابند و وظيفة مقدّس تبليغ و نشر احكام ديني را به انجام رسانند. قرآن كريم در اين زمينه فرموده است:
( وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ ... ).[8]
«شايسته نيست مؤمنان همگي (به ميدان جهاد) كوچ كنند؛ چرا از هر گروهي از آنان، طايفهاي كوچ نميكند (و طايفهاي در مدينه بماند)، تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداري كنند!»
امام صادق(ع) در ذيل آية شريفة: (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ) [9] فرمود: «أَيْ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ يَبُثُّون» [10] يعني از آنچه به آنان آموختيم به ديگران بياموزند.
امام صادق(ع) همچنين فرمود:
«عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِي ِالثَّغْرِ الَّذِي يَلِي إِبْلِيسُ وَ عَفَارِيتُهُ يَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَي ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ وَ شِيعَتُهُ النَّوَاصِبُ أَلا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ ... أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لأَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَ ذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ». [11]
«دانشمندانِ پيروانِ ما، همانند مرز داراني هستند كه در برابر لشكر ابليس صف كشيدهاند و از حملة آنها به افرادي كه قدرت دفاع از خود را ندارند، جلوگيري مي كنند. آگاه باشيد! هركس از شيعيان ما خود را به اين مرزداري برگمارد، مقامش از كساني كه با روميان جهاد كردند و... هزار هزار بار بالاتراست، بدان جهت كه اين مرزداران از دينِ دوستان ما دفاع ميكنند، در صورتي كه آنان مدافع بدنِ ايشان هستند.»
با الهام از اين تعاليم استكه ميبينيم درطول تاريخ اسلام، همواره جمعي و بهتعبير قرآن، «امتي» در خط مقدم مبارزه با جهل و فساد قرار گرفته و از ارزشهاي ديني حمايت و حراست كردهاند.
طلايهداران تبليغ در تاريخ پرفراز و فرود اسلام و تشيّع، عالمان راستيني بودهاند كه با در نظر گرفتن وضعيت حاكم بر مردم و جامعه، با شكلهاي گوناگون به تبليغ دست يازيده و با عشق و سوز، به هدايت ديگران پرداختهاند. در رابطه با مسألة تبليغ بهويژه منبر و ارشاد، به طريق معمول، دوگونه نگرش وجود دارد:
در باورگروهي، عالم دين وظيفه ندارد سراغ مردم برود و احكام و معارف دين را بهآنان بياموزد بلكه اين وظيفة مردم است كه به عالمان دين رجوع كنند و درس دين بياموزند.
صاحبان اين انديشه، تبليغ و موعظه در منبر را دونِ شأن علما ميدانند و آن را منافي با قداست و حرمت عالم و فقيه ميشناسند. امام خميني(قده) در بارة اين تصور غلط و ناپسند، ميفرمايد:
«ممكن است دستهاي ناپاكي، با سمپاشيها و تبليغات سوء، برنامههاي اخلاقي واصلاحي را بياهميت وانمود كرده، منبر رفتن براي پند و موعظه را با مقام علمي مغاير جلوه دهند... امروز در بعضي حوزهها شايد منبر رفتن و موعظه كردن را ننگ بدانند! غافل ازاين كه حضرت امير(ع) منبري بودند و در منابر مردم را نصيحت فرموده ... و راهنمايي ميكردند. ساير ائمه(هم) نيز چنين بودند.» [12]
البته تفكر غالب حوزههاي علميه؛ بهويژه طلاب و فضلاي جوان و دلسوز، براي تبليغ و منبر و دعوت مردم به احكام و فرايض ديني، ارزش اساسي قائلاند؛ بهطوري كه تبليغ را فن و هنر و مبلّغ را هنرمندِ متخصص به حساب ميآورند.
در باورِ اين طايفه از حوزويان ـ كه طيف وسيع و گستردهاي هستند ـ تبليغ، جانماية رسالت انبياي الهي است و شعار همة پيامبران در طول تاريخ اين بوده است كه:
«أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمينٌ» ؛[13] «رسالتهاي پروردگارم را به شما ابلاغ مي كنم و من خيرخواه اميني براي شما هستم.»
به فرمودة اميرالمومنين(ع) :
«... فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغ». [14]
«خداوند پيامبرانش را در ميان آنان مبعوث كرد و پي درپي رسولان خود را فرستاد تا پيمان فطرت را از آنان مطالبه كنند و نعمتهاي فراموش شده را به ياد آنان آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجت را برآنان تمام كنند.
مبلغان راستين و درد آشنا نيز در انجام رسالت خود به سوي مردم حركت ميكنند و مانند پيامبرخدا(ص) طبيب سيّارند:
«طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَي مَوَاسِمَهُ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ». [15]
«او (پيامبر(ص طبيبي است سيّار كه با طبّ خويش همواره به گردش ميپردازد. مرهمهايش را به خوبي آماده ساخته، حتي براي مواقع اضطرار و داغ كردن محل زخمها، ابزارش را گداخته است براي قلبهاي نابينا گوشهاي ناشنوا و زبانهاي گنگ، با داروي خود در جستجوي بيماران فراموش شده و سرگردان است!»
اين دستورالعمل علي(ع) را در پيش روي خود دارند كه فرمود:
«مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَي أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا حَتَّي أَخَذَ عَلَي أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمُوا». [16]
«خداوند پيش از آن كه از افراد نادان پيمان بگيرد كه دنبال علم و دانش بروند، از علما و دانشمندان پيمان گرفته است كه به آنان علم بياموزند.»
آري، حوزههاي علميه مشعلداران هدايتي را در خود جاي داده است كه در نشر و تبليغ آموخته هاي خود هيچگونه بخل و امساكي ندارند و هيچگاه راضي به تاريك دلي ديگران نمي شوند و آنان را در بي راهههاي باطل و گمراهي و بي خبري رها نميكنند و به اين فرمايش پيامبر خدا(ص) جامة عمل پوشيدهاند كه فرمود:
«ما آتي الله عالماً علماً إلاّ أخذ عليه من الميثاق ما أخذ علي النبيين أن يبينوه للناس ولا يكتموه». [17]
«خداوند به هيچ عالمي دانشي نداد، مگر آن كه از او همان پيماني را گرفت كه از پيامبران گرفته است كه مسائل را براي مردم بيان كنند و كتمان نكنند.»
مبلّغان وظيفهشناس و داعيان الي الله، نه تنها حقيقت را كتمان نميكنند، كه در هر فرصتي، از سنگر تبليغ، اهداف شوم فرهنگ وارداتي شرق و غرب را نشانه ميروند و جلو هجوم افكار بيگانه را سد ميكنند و راهزنان، بازيگران و ملعبهگران دين را به مردم ميشناسانند و چهرة زشت آنان را به مردم مينمايانند و بر اين باورند كه: محراب و مسجد و منبر، سنگرهاي پر بركتي است كه همواره پايگاه نشر انديشههاي ديني بوده است اما امروز ضمن حفظ اين سنگرها، سنگرهاي جديد ضروري است و از راههاي متعددي كه به بركت انقلاب اسلامي در خدمت حوزه و مبلّغان اسلامي قرار گرفته است، بهترين استفاده را در معرفي چهرة اسلام ناب محمدي(ص) بايد كرد.
شايسته است امروز حوزويان بيش از گذشته به تبليغ بها داده، آن را جزو برنامههاي اصلي خود قرار دهند. نيروهاي متخصص و توانمند بپرورانند تا بتوانند همگام با زمان در برابر امواج تبليغات جهاني بر ضدّ اسلام و ارزشهاي ديني حركت كنند و طوفان تبليغات دشمنان را با كشتي نجات خويش درهم شكنند.
ازآن جهت كه تبليغ كار پر ارزش و با اهميتي است و از سويي در ديد مردم، مبلّغ تجسم اسلام و ارزشهاي مكتبي شناخته ميشود برآن شديم در اين مقاله به برخي از ويژگيهاي مبلّغان در 9 فصل اشاره كنيم:
فصل اول:
خودساز ي و خويشتنباني
سنگ زيرين شخصيت اخلاقي هر انساني كه در وادي انسانيت و معرفت گام نهاه و در مسير ارزشهاي الهي قرارگرفته، تقوا و خويشتنباني اوست. تقوا در سلسله ارزشها مقام نخست و برتر را داراست:
«التُّقَي رَئِيسُ الأَخْلاَق» ؛ [18] «تقوا و پرهيزگاري در رأس همة شايستگيهاي اخلاقي است.»
در ترازوي نظام ارزشي اسلام، تقوا سنگينترين وزن را دارد و متقي در پيشگاه خداوند داراي مقام والا و گرامي است:
«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم» ؛ «تقوا، هم سرچشمة ايمان است و هم ايمان و هدايت از او بر ميخيزد.»
«هُديً لِلْمُتَّقينَ»؛ [19] «تقوا وپرهيزگاري روح حركت پيامبران الهي وجانماية كلام آنان است.»
« فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُونِ»؛ [20] «تقواي الهي پيش بگيريد و از من اطاعت كنيد.»
مبلّغان دين، خود بايد در صراط هدايت باشند تا بتوانند به هدايت ديگران بپردازند. مولاي متقيان حضرت امير مؤمنان(ع) ميفرمايد:
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ...». [21]
«كسي كه خود را در مقام پيشوايي مردم قرار ميدهد، بايد پيش از تعليم ديگران، به تعليم خويش بپردازد...».
ازاين رو، خداوند به پيامبر خود(ص) در آغاز رسالت تبليغياش فرمود:
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ...»؛ [22]
«اي پيامبر! تقواي الهي پيشه ساز و با كافران و منافقان سازش نكن.»
بدينسان مييابيم كه لياقت و تقوا در رأس همة خصوصيات و صفات اخلاقي است و نظام فرهنگ و دست اندركاران امور تبليغات بايد به اين مهم توجه داشته باشند و به گونهاي اين مسألة حساس را تنظيم كنند كه افراد با صلاحيت و داراي شرايط علمي و عملي لازم به تبليغات جذب شوند وافراد فاقد صلاحيت و شايستگي لازم كنار زده شوند.
در گذشته بزرگان حوزه به هركس اجازة تبليغ و منبر رفتن را نميدادند و تا شايستگي افراد را احراز نميكردند به تبليغ نميفرستادند. يكي از بزرگان دربارة روش مرحوم شيخ عبدالكريم حائري بنيانگذار حوزة علمية قم ميگويد:
«... مرحوم حاج شيخ، مردي بسيار روشن و فكور بود و در امور، بسيار خوب مي انديشيد مثلا در همين مسألة تبليغ و منبر رفتن، درست است كه از اصل مسأله حمايت ميكردند اما راضي نبودند هركس با هر قدر معلومات و هرگونه شرايط منبر برود. ايشان تا به افراد از هر لحاظ اطمينان پيدا نمي كرد، اجازة منبر رفتن و تبليغ را نمي داد. به اين جهت افراد را امتحان ميكرد و...» [23]
خوب است همين روش در حوزههاي زمان ما نيز زنده شود و لياقت و شايستگي افراد ارزيابي گردد، آنگاه اعزام آنان به تناسب شرايط صورت بگيرد.
البته در بعضي از نهادهاي تبليغي اين روش در سطح محدودي وجود دارد كه كافي و فراگير نيست؛ براي نمونه، در جذب روحانيون كاروانها، ارزشيابي وجود دارد، اما به نظر ميرسد در روش ارزشيابي بايد تغييرات اساسي انجام پذيرد.
اخلاص: اخلاص از اركان اخلاقي مبلّغ ديني است. اعتماد و اتكاي به خدا و نفي روحية دنياطلبي و... بايد رأس هرم زندگي طالب علم و مبلّغ باشد. روحاني و مبلّغي كه به انگيزة حيات جان وصفاي روان به حوزه اقبال كرده است، نبايد گرفتار «كسب نان» گردد و در پي «نام و نشان» باشد. اگر مبلّغ و هادي بازرگاني است كه علم ميفروشد و دنيا ميخرد، مدرسه را با بازار اشتباه گرفته است و تا دير نشده بايد دنبال كسب حلال برود كه (خَسِرَ الدُّنْيا وَ الآخِرَة) نشود.
تبليغ از دقت و ظرافت ويژهاي برخورداراست. مبلّغ، راهنما و جلودار است. اگر مردم ديدند اين «راهبر» خود «ره بند» شده و به جاي رهگشايي «رهزن» گرديده است، چه فكر خواهند كرد؟ حيف است مناديان حقيقت و داعيان الي الله، براي رسيدن به دنيا گردن به تيغ طمع بسپارند و براي دست يافتن به «دانه» در«دام» افتند.
چقدركوتهبين و دون همّت است آن روحاني و مبلّغ كه براي دست يابي به نان و نام، دچار ذلّت و ننگ شود و به فرمودة علي(ع) : «اوكه به بهشت ميارزد، خود را با دنيا مبادله و معامله كند.» [24]
از اين رو، لازم است مبلّغان سرماية اصلي و محرّك اساسي خود را با توجه و توكّل به خدا قرار دهند واين متاع گرانبها و ارجمند را ارزان نفروشند. امام جواد(ع) در اين زمينه ميفرمايد:
«الثِّقَةُ بِاللَّهِ تَعَالَي ثَمَنٌ لِكُلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَي كُلِّ عَال». [25]
«اتكاي به خداوند، قيمت هر متاع نفيس و نردبان براي رسيدن به هر مقام بلنداست.»
سعي كنندكه تبليغ وسيله امرار معاش نگردد و به روش و سيرة نوح(ع) اقتدا كنندكه:
«وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلي رَبِّ الْعالَمينَ». [26]
«من هيچ مزدي در برابر اين دعوت از شما نمي خواهم اجر من تنها بر پروردگار عالميان است.»
تجربه نشان داده است كه اگر مبلّغان در تبليغ خدانگر باشند و شعار: «مزد نطلبي» را كه حرف اول و آخر پيامبران الهي است، سرلوحة كار خويش قرار دهند، خداوند نيز آنان را بيمزد نخواهد گذاشت و دنيا و آخرتشان را تأمين خواهد كرد. امام صادق(ع) مي فرمايند:
«مَنْ أَرَادَ الْحَدِيثَ لِمَنْفَعَةِ الدُّنْيَا، لَمْ يَكُنْ لَهُ فِي الآخِرَةِ نَصِيبٌ وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ خَيْرَ الآخِرَةِ أَعْطَاهُ اللَّهُ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ». [27]
«كسي كه حديث ما را براي سود دنيا بخواهد، در آخرت بهرهاي ندارد و هر كه آن را براي خير آخرت بجويد، خداوند خير دنيا و آخرت به او عطا فرمايد.»
كسيكه به منبر و تبليغ به عنوان منبع درآمد بنگرد، در روايات به عنوان «الْمُسْتَأْكِلُ بِعِلْمِه» مورد نكوش شديد قرار گرفته و ائمه(هم) از اين افراد اظهار برائت و بيزاري جستهاند.
امام صادق(ع) در حديثي شيعيان را به سه گروه تقسيم كرده است كه يكي از آنها است:
«.... وَ فِرْقَةٌ أَحَبُّونَا وَ سَمِعُوا كَلاَمَنَا وَ لَمْ يَقْصُرُوا عَنْ فِعْلِنَا لِيَسْتَأْكِلُوا النَّاسَ بِنَا فَيَمْلأُ اللَّهُ بُطُونَهُمْ نَاراً يُسَلِّطُ عَلَيْهِمُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ». [28]
«... و گروهي اظهار دوستي با ما دارند و كلام و سخن ما را مي شنوند و چيزي از كارهاي ما را كم نميگذارند، اما هدفشان تأمين زندگي دنياست به وسيلة ما. اينگونه افراد كيفرشان آن است كه: خداوند شكمهاي آنها را از آتش پر خواهد كرد و در قيامت گرسنگي و تشنگي را بر آنان مسلّط خواهد ساخت.»
سخن گزيده آنكه: تبليغ، «رسالت» است نه «حرفه» و وسيلة زندگي. مبلّغ مانند: رسولان الهي بايد نيت خود را از اهداف دنيايي و نفساني مانند: حبّ دنيا، جاه طلبي، نام جويي و تشخّص، برتري جويي و... پاكسازي كند و صفحة فكر و دل خود را با اوصافي مانند: اخلاص، توكّل، اعتماد به خداوند، بي نيازي از مردم، دل نبستن به مال و منال ديگران و... بازسازي نمايد.
در اين صورت است كه خواهد توانست از دامهاي شيطاني كه در هر امّتي گسترده است، برهد وانسانهاي دربند وگرفتار دنيا و ماديات را با تبليغ و دعوتش به سوي معنويات رهنمون گردد.
ايمان به هدف، روح رسالتِ انسانِ مبلّغ است. اين حالت او را از تنگ نظري و سرگرمي به مسائل محدود بيرون ميآورد و به مسائل با اهميت و درجة اول متوجه ميسازد.
انسان باورمند به هدف ميكوشد جنبههاي مثبتِ رسالت خود را تا سرحد امكان افزايش دهد و از جنبههاي منفي آن بكاهد. اگر مبلّغ ايمان و اعتقاد به هدفش نداشته باشد، همواره به زندگي خصوصي خود ميانديشد و پيش از آنكه به كيفيت عمل بينديشد به كميت آن فكر ميكند. در نهاد انسانيكه اعتقاد به هدف ندارد، علايق مادي بهگونهاي رسوخ كرده كه هر چيزي را با مقياس سود و زيان خويش ميسنجد؛ اما فعاليتهاي انسان معتقد به هدف، در دل آن هدف اصلياش قرار گرفته و همه را از آن زاويه مينگرد؛ از اينرو، هر چه مشكلات در مسير آن هدف بيشتر شود، اطمينان او به آن هدف افزونتر ميگردد، بلكه خود همان مصائب را، دليل نزديكي و وصول به هدف ميداند. قرآن كريم مؤمنان راستين اينگونه توصيف ميكند:
( وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً ).[29]
«هنگامي كه مؤمنان لشكر احزاب را ديدند، گفتند: اين همان است كه خداوند و رسولش به ما وعده فرموده و خدا و رسولش راست گفتهاند و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنان چيزي نيفزود.»
علي(ع) هنگامي كه از فداكاري و سابقة مبارزاتياش سخن ميگويد، به ايمان و هدف اشاره مي كند و ميفرمايد:
«وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا مَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلاَّ إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً...». [30]
«در ركاب پيامبر(ص) آنچنان مخلصانه ميجنگيديم و براي پيشبرد حق و عدالت از هيچ چيز باك نداشتيم كه حتي حاضر بوديم پدران و فرزندان و برادران و عموهاي خويش را در اين راه ( اگر بر خلاف حق باشند) نابود كنيم. اين پيكار بر تسليم وايمان ما ميافزود...»
بنابراين، اگر هدف الهي باشد و ايمان و اعتقاد به آن وجود داشته باشد، هيچ مشكلي رهرو را از هدفش باز نميدارد بلكه او را در هدفش راسختر و جديتر به پيش ميبرد. به همين جهت است كه خداوند يكي از ويژگيهاي حضرت رسول(ص) را در اين ميشمارد كه او مؤمن به هدف و آرمانش بود: (آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ) ؛ [31] «پيامبر، به آنچه از سوي پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است.»
پيام آيه در اين است كه: رهبران و كسانيكه در امتداد خط انبيا حركت ميكنند، پيش از هر چيز بايد به هدف و گفته و سخن خويش ايمان داشته باشند تا بتوانند منشأ تحول در فكر و روح ديگران گردند.
مبلّغان راستين كساني هستند كه در مسير رسالت تبليغي خويش با تمام وجود مطلب و مدعاي خود را درك ميكنند و ايمان قاطع به هدفي كه مردم را به آن فرا ميخوانند، دارند.
قرآن مجيد در توصيف پيشوايان ديني و هدايتگران الهي بر دو نكتة اساسي تكيه ميكند:
1. ايمان به هدف.
2. صبر واستقامت در راه آن.
«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ». [32]
«و از آنان امامان (و پيشواياني) قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت ميكردند، چون شكيبايي نمودند و به آيات ما يقين داشتند.»
و اين درسي است به همة مبلّغان كه پايههاي يقين و باور خود را محكم كنند و به هدف و آرمان خويش مؤمن باشند و از مشكلاتيكه در طريق به ثمر رساندن تبليغ و دعوت آنان وجود دارد نهراسند.
استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) چهرة مصمّم و قاطع امام خميني(قده) را اينگونه ترسيم ميكند:
«... وقتي از پاريس برگشتم، دوستانم پرسيدند: چه ديدي؟ گفتم : چهارتا «آمن» ديدم:
«آمن بهدفه» ؛ بههدفش ايمان دارد. دنيا اگر جمع بشوند، نميتوانند او را از هدفش منصرف كنند.
«آمن بسَبِيله» به راهيكه انتخاب كرده ايمان دارد.
«آمن بقومه» به روحية مردم ايران ايمان دارد.
و بالاخره بالاتر از همه:«آمن بِرَبّه»... [33]
آري تا ايمان به هدف در روح و فكر اين مبلّغ و داعي اِلي الله استوار نگردد، هيچگاه نميتواند فردي و يا جمعي را به حركت و تلاش به سوي كمال و رشد رهنمون گردد.
درپايان اين فصل، به فرازي از پيام رهبر معظم انقلاب حضرتآيت الله خامنهاي ـ مدّظله العالي ـ كه دربارة ايمان حضرت امام(قده) به هدفشان نوشتهاند، نظر مي افكنيم :
«رهبر حكيم و فقيه كه عبد صالح و الگوي مسلماني بود، خود پيشاهنگ اين حركت در ايمان و عمل شد و اين ايمان، جان او را چنان لبريز كرده بود كه توانست دلهاي بيايمان و ظرفهاي تهي را از فيضان ايمان خود در صحنة عمل، لبريز و سيراب كند و فروغ ايمان و اميد او، ديوارهاي قطور يأس و بيايماني را بشكافد و فضاي مبارزه و عمل را پُركند: «آمنالرّسول بما أنزل إليه من ربّه.»
(پيام مقام معظم رهبري، به مناسبت اولين سالگرد حضرت امام(قده
فصل سوم: هماهنگي در گفتار و كردار
مبلّغ راستين و موفق كسي است كه با زبانِ عمل، مردم را به ارزشها فرا بخواند و كردارش مؤيد و مصداق گفتارش باشد. زبان عمل گوياترين زبانها است. و از گفتار رساتر، نافذتر، مؤثرتر و صادقانهتراست و چنين تبليغي درگوش و دل شنونده ماندگارتر ميگردد. چقدر زيبا و دلنشين است اگر حركات يك مبلّغ جلوهگاه افكار و اقوال او باشد و عملش آيينة علم و دانشش گردد. چقدر سخت و ناگواراست چراغ افروختن و خود در تاريكي زيستن! بر لب چشمة گوارا نشستن و از تشنگي هلاك شدن! نانِ انبان داشتن و از گرسنگي تلف شدن! درس طبابت آموختن و خود از بيماري رنج بردن! عالم و مبلّغي كه بگويد و عمل نكند، مصداق روشن چنين افرادي است. ازاينرو، قرآن كريم بهترين داعي إلي الله را اينگونه معرفي ميكند:
«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ». [34]
«چه كسي خوش گفتارتر است از آن كس كه دعوت به سوي خدا ميكند و عمل صالح انجام ميدهد و ميگويد: من از مسلمانانم»؟!
اين آيه بهترين گويندگان و مبلّغان را كساني معرفي كرده است كه داراي سه نشانهاند:
1. داعي اِلي الله.
2. عامل به عمل صالح.
3. تسليم در برابر حق.
اين آية شر يفه در حقيقت رمز نفوذ مبلّغ و داعي الي الله در ديگران و تسخير دل و جان آنان را در اين ميداند كه: ميان گفتار و رفتار، وحدت و هماهنگي وجود داشته باشد. روشن است كه پيام هر چند رسا و شيوا باشد آنگاه تأثير گذار است كه در عملِ پيام دهنده، جلوهگر باشد و گرنه الفاظي بيش نخواهد بود و تنها به «گوش جسم» خواهد رسيد نه به «گوش جان». به اين جهت است كه قرآن مجيد به عالمان بي عمل اينگونه خطاب ميكند:
«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ». [35]
«آيا مردم را به نيكي (و ايمان به پيامبري كه صفات او آشكارا در تورات آمده) دعوت ميكنيد، اما خودتان را فراموش مينماييد با اينكه شما كتاب (آسماني) را ميخوانيد! آيا نميانديشيد؟!»
و در جاي ديگر، از كسانيكه دوگانگي در گفتار و كردارشان دارند، به عنوان چهرههاي منفور ياد ميكند و ميفرمايد:
«...لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ، كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ...». [36]
«... چرا سخني ميگوييد كه عمل نميكنيد؟! ، نزد خدا بسيار موجب خشم است سخني بگوييد كه عمل نميكنيد! چرا ميگوييد آنچه را كه انجام نمي دهيد. نزد خدا گناه بزرگي است كه بگوييد و عمل نكنيد.»
مبلّغ بايد در تمام زواياي زندگي خود، ارزشهاي اسلامي و ديني را جلوهگر كند و با عملش داعي الي الله باشد و درس عملي به ديگران بدهد. علي(ع) مي فرمايد:
«عَلِّمُوا النَّاسَ الخَيرَ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ وَ كُونُوا دُعَاةً لَهُمْ بِفِعْلِكُم وَ الْزَمُوا الصِّدْق وَ الْوَرَع». [37]
«خير و خوبي را به مردم بياموزيد، با غير زبانتان و آنان را به نيكوكاري دعوت كنيد با اعمال پسنديدهتان و همواره در عمل ملازم راستي و تقوا باشيد.»
بيشك «دو صد گفته چون نيم كردار نيست» و تأثيري كه عمل درست و صحيح بر نفوس بشري دارد، قابل انكار نمي باشد. از اين روي، پيشوايان ديني از ما خواستهاند كه در عمل شيعه و رهرو راه آنان باشيم. شيعه آن است كه رهبران ديني و الگوهاي الهي خود را مشايعت و همراهي كند. امام صادق(ع) فرمود:
«رَحِمَ اللَّهُ قَوْماً كَانُوا سِرَاجاً وَ مَنَاراً كَانُوا دُعَاةً إِلَيْنَا بِأَعْمَالِهِمْ وَ مَجْهُودِ طَاقَاتِهِمْ...». [38]
«خداوند رحمت خويش را نصيب مردمي ميكند كه مانند چراغ فروزان و مشعل سوزان راه را روشن ساختند و با كردار خويش مردمان را به راه ما فرا خواندند و با تمام توان و قدرت عملي خود حق را شناساندند.»
امام خميني(قده) دربارة كاربرد و تأثير تبليغ عملي چنين مي فرمايد:
«... در بعضي از شهرستانهايي كه تابستانها به آنجا ميرفتم، ميديدم اهالي آن بسيار مؤدب به آداب شرع بودند. نكتهاش اين بود كه عالم صالح و پرهيزكاري داشتند. اگر عالم با ورع و درستكاري در يك جامعه يا شهر و استاني زندگي كند، همان وجود او باعث تهذيب و هدايت مردم آن سامان مي گردد، اگر چه لفظاً تبليغ وارشاد نكند.» [39]
به همان نسبت كه رفتار نيك و عمل درست يك عالم و مبلّغ تأثير مثبت در روحية مردم مي گذارد، عمل و كردار ناهماهنگ با قول و گفتار او نيز تأثير منفي در افكار وانديشههاي مردم خواهد گذاشت. به خاطر اهميت اين موضوع است كه در روايات مجازات و كيفر عالمان و مبلّغان بيعمل به گونة سخت و دردناكي بيان شده است.
پيامبر خدا(ص) فرمود:
«رَأَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَي السَّمَاءِ قَوْماً تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِيضَ مِنْ نَارٍ، ثُمَّ تُرْمَي، فَقُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ مَنْ هَؤُلاَءِ؟ فَقَالَ: خُطَبَاءُ أُمَّتِكَ، يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ يَنْسَوْنَ أَنْفُسَهُمْ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلاَ يَعْقِلُونَ». [40]
«در آن شب كه مرا در آسمان سير دادند، گروهي را ديدم كه لبهاي آنان را با قيچيهاي آتشين ميبرند و پرتاب ميكنند. گفتم: اي جبرئيل! اينان كيانند؟ گفت: خطيبان و واعظان امت تو هستند كه مردمان را به كارهاي نيك فرا ميخوانند و خود را فراموش ميكنند، در حالي كه قرآن را ميخوانند. آيا تعقّل نميكنند؟»
در پايان اين فصل يادآور ميشويم كه يكي از مصاديق روشن عمل به گفتارآن است كه مبلّغ در مسائل تربيتي، نسبت به خويشان و نزديكان خود حساسيت بيشتري داشته باشد و سازندگي را نخست از خود و سپس از اقوام و در مرتبه سوم از مردم آغاز كند و شايد از اين جهت باشد كه خداوند به پيامبرخدا(ص) فرمود: «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ». [41]
فصل چهارم : بلند طبعي و آزادگي
از اموريكه رعايت آن بر مبلّغان لازم و ضروري است، طبع بلند و همّت والاست. شايسته است كه مبلّغ شخصيت واقعي و حقيقي خويش را در ساية استغناي طبع شكوفا سازد و از هرچه رنگ تعلّق و وابستگي دارد رها گردد و همواره سر بلند و سرافراز همچون سرو باشد.
طبعِ بلند و همّتِ والا، معيار ارزش انسان است. علي(ع) فرمود:
«قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَي قَدْرِ هِمَّتِهِ» ؛ [42] «ارزش هر انساني به اندازة همت اوست.»
مرغ با پر مي پرد تا آشيان پر مردم همت است أي مردمان! «مولانا»
در بينش يك مبلّغ، بايد اين اصل مسلّم باشد كه خداوند براي رفع حاجت بندهاش كافي است:
( أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه ).[43]
اگر اين اساس استوار گردد، انسان هيچگاه به دنائتهايي چون: تملّق و چاپلوسي و دريوزگي تن نميدهد. چنين كسي از بندها رهيده و بندگي خدا را به جان خريده است.
بند بگسل باش آزاد اي پسر چند باشي بند سيم و بند زر
روحاني و مبلّغ كه با مردم حشر و نشر دارد، بايد عزت نفس، آقايي ، آزادگي و بي نيازي خود را در تمام مراحل تبليغ پاس بدارد و بهر دنيا و مظاهر آن، ثناگر ديگران نگردد. متاع گرانبهاي دانش خويش را در پاي هوي و هوسها ضايع نسازد. در ساية توانمندي عقل و قدرت ايمان آزمنديهايش را مهار كند و از بند ذلّت و خواري كه از طمع بر ميخيزد برهد.
عالم دين و مرد روحاني بايد طبعي منيع داشته باشد و به پستي نگرايد و همچون قلّه ساران بلند و سربلند و بينياز.
عالم دين بايد مقام روحي و متاع معنوي خود را در برابر آنچه در دست مردم دنيادار است، پست نكند و چشم به دست مردم و دل نگران خوشيها و امور مادي مردم نباشد. سرافراز باشد و آزاد و در عين حال فروتن و متواضع. [44] ... و بداند كه همه چيز دست خداوند متعال است، اوست كه همه چيز انسان را كفايت ميكند.
از صفات مبلّغان اين استكه: در اظهار حق و زدودن باطل، شجاع و با شهامتاند. همواره حريم ارزشهاي مكتب را باكمال قوت وقاطعيت پاسداري ميكنند درآشكاركردن حقايق گرفتار مصلحت نميشوند. هيچگاه در گفتارشان گرفتار سستي و سازش نميگردند. با ظلم ميستيزند و از هرگونه مسامحه و مصالحه با آنان گريزاناند و با كمال توانمندي و صلابت در برابر منكرات و ناشايستگيها ميايستند. (همان) مردان فضيلت ومناديان حقيقت همواره از دلي شجاع وقلبي مطمئن و روحي با شهامت برخوردارند. ايمان و معنويت چونان كوهيعظيم استكه آنان بدان پشت دادهاند.كسي كه به داعي حق و ايمان و به شور فضيلت و اصلاح در جامعه به پا ميخيزد، بايد از چنين روحيهاي برخوردار باشد. عالم ديني اگر جبان و بزدل باشد، نميتواند حقايق و نواميس ديني را پاسداري كند. مردمان نبايد پيرامون اينگونه كسان را بگيرند؛ زيرا اينان نميتوانند باورهاي دين خدا و دژهاي حقوق توده را به هنگام تهاجمات پاس بدارند.
44 توانايي و توانمندي در گفتار و قاطعيت در ابلاغ و تبليغ، از ويژگي پيامبران الهي است كه قافله سالار كاروان تبليغ بودهاند. خداوند به يحيي(ع) كه يكي از پيامبران صاحب كتاب و رسالت بوده، اينگونه خطاب ميكند:
ـ (يا يَحْيي خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ)؛ [45] «اي يحيي! كتاب و برنامة هدايت را با نهايت جديت و قوتِ اراده درياب.»
و همين تعبير نيز دربارة حضرت موسي(ع) آمده است :
ـ ( وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ». [46]
«وبراي او(موسي) در الواح اندرزي از هر موضوعي نوشتيم وبياني ازهرچيز كرديم. پس آنرا با جدّيت بگير! وبهقوم خود بگو: خداوند بهپيامبر حق فرمان ميدهد.»
ـ ( فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ ).[47]
«آشكارا آنچه مأموريت داري بيان كن و از مشركين روي گردان.»
مبلّغان بايد در رساندن پيام حق از خودكمبيني به دور باشند و پرچم تبليغ را با عزمي آهنين و ارادهاي فولادين بر دوش كشند. بر وارثان انبيا و مبلّغان ارزشها روا نيست شاهد صحنههايي باشند كه حقي در آن پايمال و يا حدّي ضايع ميگردد. علي(ع) فرمود:
«لايضيع لله حد و أنا حاضر» ؛[48] «در حضور من حدّي از حدود الهي ضايع نميشود.»
تذكر: البته نبايد فراموش كرد كه در حكومت اسلامي و نظام ولايت فقيه، بعضي از امور، از شئون حكومت اسلامي محسوب ميشود؛ دخالت مستقيم و برخورد خودسرانه، موجب هرج ومرج اجتماعي ميگردد. بر مبلّغان دين لازم است كه در ا ين گونه موارد از راههاي قانوني استفاده كنند و يا به تذكر و انتقال مسائل به مسئولين ذيربط اكتفا نمايند.
مبلّغان راستين، در بيان رسالت تبليغي، از هرگونه مريد بازي و ملاحظهكاري بهدور هستند و در هيچ موقعيتي، ضابطه را فداي رابطه نميكنند و در برابر منكرات و مفاسد، موضع مثبت و پويا دارند واز هرگونه بيتفاوتي و سهل انگاري كه ماية جرأت مفسدان و توطئه گران ميشود، بهدورند.
علي(ع) براي كسانيكه سمت رهبري و پيشوايي فكري و عملي مردم را به عهده ميگيرند، سه صفت بزرگ را ضروري و لازم ميشمارد:
«لاَ يُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلاَّ مَنْ لاَ يُصَانِعُ وَ لاَ يُضَارِعُ وَ لاَ يَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ». [49]
«فرمان خدا را تنها كسي مي تواند اجرا كند كه سازشكار نباشد و به روش اهل باطل عمل نكند و پيرو فرمان طمع نگردد.»
اين فصل را با ذكر فرازي از گفتار امام امت(قده) كه مظهر شجاعت، شهامت، صراحت و
قاطعيت بود، پايان ميبريم. از شهيد بزرگوار آيت الله سعيدي نقل شده است كه:
«... يك روز رفتم پيش ايشان (امام خميني(قده، گفتم: آقا! ممكن است بعضيها شما را تنها بگذارند... و نه تنها طرف شما دولت ايران و ديگران هستند بلكه دولت بزرگ آمريكا است.»
ايشان فرمودند: «اگرجن و انس يك طرف و من طرف ديگر باشم، بدون ترس و واهمه حرف خود را مي زنم.» [50]
فصل ششم: خوش رويي
از جمله ويژگيهاي مبلّغان، آداب پسنديده و اخلاق شايسته است.
آراستگي به اخلاق نيك و دوري از صفات ناشايست و خويهاي ناپسند، برهرمسلمان لازم است ولي بر طلايهداران دانش دين و آنانكه نشان دين بر پيشاني دارند وگفتار و كردارشان به حساب مكتب واهل بيت(هم) گذاشته ميشود سزاوارتر و ضروريتراست.
امام صادق(ع) به شخصيكه خود را از دوستان اهل بيت(هم) ميدانست ولي گرفتار انحراف در اخلاق و عمل بود، فرمود:
«إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَحْسَنُ لِمَكَانِكَ مِنَّا، وَ إِنَّ الْقَبِيحَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ قَبِيحٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَقْبَحُ». [51]
«نيكي از هر كسي شايسته است و از تو شايستهتر زيرا تو خود را به ما وابسته مي داني و بدي از هر كه باشد بد است ولي از تو بدتر.»
به حُسن خُلق توان كرد صيد اهل نظر بدام و دانه نگيرند مرغ دانا را
«حافظ»
برخورد نيك مبلّغان، زمينة تأثير سخنان آنان را فراهم ميكند؛ زيرا رابطة مستقيم ميان «حُسن خُلق» و «پذيرش سخن» وجود دارد. علي(ع) فرمود:
«إِذَا حَسُنَ الخُلْقُ لَطُفَ النُّطْقُ». [52]
«آنگاه كه خوي واخلاق نكو باشد، سخن و گفتار دلنشين گردد.»
به يقين، اگر بذر علم در سرزمين وجود كسي درست پاشيده شود و نهاد دانش در دل شخصي درست غرس گردد، محصول و ثمرهاش جز «حسن خلق» و برخورد نيكو نخواهد بود و به عكس، جهل و ناداني است كه آثاري همچون: زشت خويي و بداخلاقي را به دنبال خواهد داشت.
علي(ع) دراين باره فرموده است:
«الخُلْقُ المَذْمُومُ مِنْ ثِمَارِالجَهْلِ». [53]
اخلاق ناپسند برخاسته از جهل و ناداني بشراست .
حوزويان كه بار امانت تبليغ را بر دوش نهادهاند، در رأس برنامة تبليغي خود مي بايست گفتار نيك و اخلاق حسنه را قرار دهند تا بتوانند راهي به دل ديگران بگشايند و پيام اسلام را به درون قلعة جانها برسانند.
خداوند به حضرت موسي و هارون(ما) كه قصد هدايت و تبليغ فرعون را داشتند، مي فرمايد:
( اذْهَبا إِلي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغي، فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشي ).[54]
«به سوي فرعون برويد كه او طغيان كرده است. با او با نرمي سخن بگوييد شايد پندگيرد يا بترسد.»
به شيرين زباني و لطف و خوشي تواني كه پيلي به مويي كشي
برخورد نيكو جاذبه آفرين است و با حسن خُلق سريعتر و بهتر ميتوان بذر محبت به دلها افكند.
امير المومنين(ع) فرمود:
«مَن حَسُنَ خُلقُهُ كَثُرَ مُحِبُّوهُ وَ آنَسَت النُّفُوسُ بِهِ». [55]
«كسي كه نيك خُلق باشد، دوست داران فراواني خواهد داشت وانسانها به او انس خواهند گرفت.»
قرآن كريم، پيامبرخدا(ص) را با «خلق عظيم» ستوده و از او به عنوان «اسوة حسنه» ياد كرده است و راز موفقيت و رمز پيروزي او را در همين صفت ميداند:
( فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ).[56]
«به سبب رحمت الهي در برابر آنان نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از گرد تو پراكنده ميشدند.»
و نيز دربارة برخورد انساني و نيك حضرت ابراهيم فرمود:
( قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّاً ).[57]
«گفت: سلامت باد! از پروردگارم برايت آمرزش خواهم خواست؛ زيرا او بر من مهربان است.»
از اين آيات استفاده ميشود كه مبلّغ بايد براعصاب خود مسلّط باشد تا بتواند به درستي و شايستگي در برابر واكنش دعوت و تبليغش برخورد كند؛ چنانكه حضرت ابراهيم(ع) با نهايت بزرگواري در برابر آزرِ بت پرست گفت: ( سَلامٌ عَلَيْكَ).
اين سلام ممكن است توديع و خدا حافظي باشد كه با گفتن آن، ابراهيم آزر را ترك كرد و ممكن است سلامي باشد به عنوان ترك دعوي، چنانكه درجايي ديگر قرآن مي فرمايد:
( وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً ).[58]
اين روش به ما ميآموزد كه براي هدايت ديگران و نفوذ در درون جان آنان، بايد پيش از توسل به خشونت، از منطق محبّت و احترام استفاده نمود. البته ممكن است برخورد ملايم و مهرآميز در دل سياه و سخت منحرفان اثر نكند اما اصل حاكم بر روح تبليغ، همان روح محبّت و انساندوستي و خوش برخوردي است.
مبلّغ موفق، مبلّغي استكه دربرابر اعتراضات مخاطبان، ازكوره در نرود، با اخلاق نيكو برخورد كند و از جدال و لجبازي اجتناب ورزد؛ زيرا جدال وتنازع، عزّت مؤمن را ضايع ميكند وشخصيت او را تباه ميسازد. اگر ديد مخاطب قانع نميشود، با كلمات زيبا و احترام كامل او را بدرقه كند.
فصل هشتم: شرح صدر و حلم
از شرايط لازم و كارساز براي مبلّغ دين و از وظايف نخستين داعي الي الله، سعة صدراست.
راغب مينويسد:
«الحلم ضبط النفس و الطبع عن هيجان الغضب». [59]
كنترل نفس وطبيعت به هنگام هجوم غضب را «حلم» گويند و متصف به اين حالت را «حليم» نامند. دراخلاق ناصري آمده است:
«حلم آن است كه نفس را طمأنينتي حاصل شود كه غضب به آساني تحريك او نتواند كرد واگر مكروهي بدو رسد مغلوب نگردد و در شغب نبايد.» [60]
راغب در معناي شرح صدر مينويسد:
«أصل الشرح بسط اللحم و نحوه و منه شرح الصدر؛ أي بسطه بنور إلهي و سكينة من جهة الله تعالي و روح منه». [61]
«ريشة لغوي «شرح»، پهن كردن وگستردن گوشت و مانند آن است و شرح صدر يعني روح و جاني كه به نور الهي و آرامش خدايي وسيع شود.»
استاد شهيد مرتضي مطهري، ميان «شرح صدر» و «سعه صدر» فرق قائل شده و اين دو را متفاوت دانسته است:
«... درهرجاييكه شرح صدر باشد سعة صدر هست، اما هر سعة صدري را نمي توان شرح صدر ناميد. هرجاكه شرح باشد، قهراً توسعه هم هست ولي هرجاكه توسعه باشد، الزاماً شرح نيست.» [62]
اكنون كه در صدد تحقيق دربارة اين موضوع نيستم، به همين اندازه اكتفا ميكنم كه: حلم، سعة صدر، شرح صدر، ظرفيت وسع روحي، پرحوصلگي و... همه نشانة كمال روحي يك انسان است و قرآن دراين باره مي فرمايد:
«فمن يردالله ان يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد ان يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد في السماء ...». [63]
«آن را كه خدا بخواهد هدايت كند،سينه اش را براي پذيرش اسلام وسيع مي سازد و آن را كه بخواهد گمراه سازد سينهش را آنچنان تنگ ميازد كه گويا مي خواهد به آسمان بالا رود.»
اين صفت روحي براي كساني كه رياست، مديريت، رهبري و هدايت ديگران را به عهده دارند، از اهميت بيشتري برخوردار است.
اگر مبلّغ در برنامة تربيتي و هدايتياش از اين نعمت الهي برخوردار نباشد، درانجام رسالت تبليغياش ناكام خواهد ماند و بار امانت دعوت و تبليغش را به سر منزل مقصود نخواهد رساند. از اين روي، خداوند به پيامبر(ص) ميفرمايد:
( أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ، وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ ).[64]
«آيا ما سينة تو را گشاده نساختيم؟ و بار سنگين را از تو برنداشتيم؟ همان باري كه سخت بردوش تو سنگيني مي كرد؟»
مفسران گفتهاند: در اينجا خدا به پيغمبر(ص) منّت ميگذارد؛ يعني اين نعمت سنگين و بزرگ را يادآوري ميكند. اين خود دليل بر اهميت اين صفت نيك و شايسته است. حضرت موسي(ع) آنگاه كه مأموريت دعوت و تبليغ پيدا ميكند، در آغاز حركت وانجام مأموريتش همين صفت را از خداوند طلب ميكند:
( رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي )[65]
به هر نسبتي كه مديريت و حوزة كار اجتماعيِ انسان وسيعتر باشد، به خصلت «سعة صدر» بيشتر نيازمند است. مبلّغان اسلامي از آن جهت كه حوزة فعاليت و تلاششان تودة مردم است و با افراد متفاوت وگوناگوني برخورد دارند، به اين صفت اخلاقي نيز نياز بيشتري دارند.
شايستة مبلّغان است كه تحمّل نظر مخالف را داشته باشند و از انتقاد ديگران نرنجند، با مسائل و واقعيات جاري زمان با وسعت نظر برخورد كنند و هيچگاه در برابراظهار نظر ديگران وقار و متانت خود را از دست ندهند. علي(ع) در بارة حلم و بردباري و سعة صدر براي عالمان، ميفرمايد:
ـ «الْحِلْمُ زِينَةُ الْعِلْمِ» ؛ «حلم و بردباري زينت علم است.»[66]
ـ «رَأْسُ الْعِلْمِ الْحِلْمُ»؛ [67] «رأس دانش حلم است.»
«لَنْ يُثْمِرُالْعِلْمُ حَتَّي يُقَارِنَهُ الْحِلْمَ»؛ [68] «علمي كه همراهش حلم نباشد سودي ندارد.»
كارآيي مبلّغ هنگامي روشن ميشود كه درياي علم و حلم را به هم بياميزد و از عمق اين درياي پهناور لؤلؤ و مرجان مواعظ و نصايح سازنده را به ديگران ارزاني دارد.
از جلوههاي شرح صدر و حلم، كه خداوند در قرآن كريم به پيامبر(ص) دستور ميدهد و نمود اين صفت را روشن ميسازد:
( خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ ).[69]
«عفو را پيشه كن و به نيكي فرمان ده و از جاهلان اعراض كن.»
در اين آيه، به سه وظيفه از وظايف مبلّغان اشاره شده است:
... سومين وظيفه آن استكه در برابر جاهلان بردبار و حليم باشند؛ زيرا همواره در راه تبليغ، افراد لجوج وكوتاه فكر وجود دارند كه مبلغ را آماج تهمتها و شايعهها قرار ميدهند. راه پيروزي براين گونه افراد گلاويز شدن با آنان نيست بلكه كارسازترين راه، تحمّل و حوصله است.
در همين راستا است كه قرآن كريم ما را به اسوه هاي حلم و بردباري متوجه ميسازد:
(إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ) ؛[70] «ابراهيم بردبار و نازك دل و فرمان برداراست.»
(قَالُوا يَا شُعَيْبُ ... إِنَّكَ لأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ)؛ [71] «گفتنداي شعيب ... به راستي تو مردي بردبار و خردمند هستي.»
بدينسان نتيجه ميگيريمكه اگر مبلغان داراي سعة صدر و سينة گشاده وصبور در برابر مشكلات باشند، هيچگاه در راه تبليغ دچار دلسردي و دلتنگي نميشوند و همواره با دلي مطمئن و روحي درياگونه به جنگ دشواريها ميروند و طوفانها آرامش اقيانوس روح آنان را بر هم نميزند؛ مشكلات و سختيهاي راه آنان را به زانو در نميآورد و كارشكنيهاي دشمنان آنان را از هدفشان مأيوس نميسازد و اثر كلامشان در روح هاي تشنة حقيقت، نفوذ مينمايد.
فصل نهم: صبر و استقامت
عنصر صبر و شكيبايي در كار تبليغ، عنصري است اساسي و سازنده. مكارم اخلاقي بيشتر از صبر برميخيزد. ايمان بدون صبر، همانند پيكر بدون سر است. مبلغان در امر تبليغ، بيش از هر چيز به اين صفت نيازمندند؛ زيرا همواره در برابر افكار منحط و خرافات جاري در جامعه و با افراد سودجو و زورگوكه با تعميق ارزشها، منافعشان به خطر مي افتد، روبهرو ميشوند و بدون صبر و مقاومت نمي توانند بر آنان فائق آيند. آنان چون «تواصي به حق» مي كنند، شايسته است كه به «صبر در راه حق» نيز متخلّق باشند.
قرآن كريم دربارة صبر و مقاومت پيامبران الهي مي فرمايد:
(وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلي ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّي أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلينَ) [72]
«پيش از تو نيز پيامبراني تكذيب شدند و در برابر تكذيبها، صبر و استقامت كردند و (در اين راه،) آزار ديدند، تا هنگامي كه ياري ما به آنها رسيد. (تو نيز چنين باش! و اين، يكي از سنتهاي الهي است) و هيچ چيز نميتواند سنتهاي خدا را تغيير دهد و اخبار پيامبران به تو رسيده است.»
پروردگار متعال، هدايتگران و مبلغان آگاهي بخش را با دو ويژگي «صبر» و «يقين» ميستايد:
( وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ )؛[73]
«از ميان آن قوم پيشواياني پديد آورديم كه چون صبوري پيشه كردند و به آيات ما يقين داشتند به فرمان ما به هدايت مردم پرداختند.»
از اين آيه استفاده ميشود: مبلّغ بايد هم در بُعد نظري و اعتقادي بهكمال برسد(يقين) و هم در صحنة عمل وعيني به صفت نيك (صبر) دست يابد.
صبر و استقامتيكه قرآن بهآن سفارش ميكند، گاه:
ـ در مقابل مصائبي است كه به شخص انسان مي رسد،
ـ در برابر آزاري است كه دوستان به او مي دهند،
ـ در مقابل بدگويي ها و بدزباني هاست،
ـ از ناحية كج انديشان است،
ـ از سوي بدانديشان است،
ـ از سوي جاهلان و نادانان است
ـ از سوي آگاهان بدخواه است.[74]
گزيده سخن آن كه: استقامت عملي، متانت و وقار روحي و مقاومت در برابر سختي و دشواري از والاييهاي روحي و سجاياي اخلاقي پيامبران بوده است و بر وارثان انبيا و مبلغانيكه رسالت هاي الهي پيامبران را عهده دار شدهاند، اين خوي و خصلت واجب و ضروري است.
قرآن مجيد ميفرمايد:
«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لاَ يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لاَ يُوقِنُونَ». [75]
«پس صبر پيشه كن كه وعدة خدا حق است و مبادا آنان كه به مرحله يقين نرسيده اند تو را بي ثابت و سبكسر گردانند.»
فصل دهم : تواضح و فروتني
روح هر چه بلند و انديشه هر چه والا باشد، فروتني و تواضع بيشتري در انسان ايجاد ميكند. آنانكه به سرچشمه و معارف اسلامي نزديكترند، اين ويژگي از آنان زيبندهتر است.
بر مبلّغان لازم است كه خود را با خوي نيك (تواضع) بيارايند و از (كبر) و خودبزرگ بيني و خود بزرگ پنداري بپيرايند. تواضع ميوة درختِ دانش است؛ «التَّوَاضُع ثَمَرةُ الْعِلْمِ». [76]
سرفرو ميآورد هر شاخه از بار آوري مي كند افتادگي انسان اگر دانا شود
امير مؤمنان(ع) اساس علم و دانش را تواضع و فروتني ميداند؛ «رَأْسُ الْعِلْمِ التَّوَاضُع». [77]
كسيكه به خاطر دانايي وآشنايي با يك سري اصطلاحات و مباحث علمي، خود را بالاتراز ديگران ميبيند، او گرفتار كبر و خود برتربيني است و اين حالت زاييدة علم در انسانهاي كم ظرفيت است. علم اگر رنگ الهي داشته باشد و عالم اگرانگيزة خدايي، نه تنها گرفتار كبر و غرور نميشود كه عامل فروتني و(خفض جناح) ميگردد؛ رعايت تواضع براي مبلّغان كه رابطهاي مستقيم و فراگير با مردم دارند، سزاوارتر است. اينان بايد درآهنگ سخن و تن صدا و لحن كلام و شيوة جواب دادن حتي در شيوة راه رفتن و كيفيت بحث و مجادله و بالأخره در تمام حركات و سكنات خود نمودها و نشانههاي تواضح و فروتني را بياموزانند.
مبلّغان در هنگام حضور در مجالس و محافل و زمان برخورد با همنوعان و نيز در پذيرفتن دعوت تهيدستان وبرخورد با مستضعفان و زيردستان، بايد درعمل درس تواضع و برخورد انسان دوستانه بدهند. قرآنكريم دراين باره، به پيامبر(ص) چنين رهنمود ميدهد:
(وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ)؛ [78] «در برابر مؤمنان فروتن باش.»
مبلّغ بايد كانون مهر باشد و ساية عطوفتش بر سر همه بگسترد و مانند پدري مهربان و رؤوف، فرزندان مكتبيِ خويش را با كمال تواضع به ارزشها فرا خواند. فخر و افتخار خود را در بندگي ببيند و عظمت و عزّت خويش را در «تواضع» بجويد. همواره رفتارش يادآور اسوههاي علمي مكتب باشد مگر نه اين است كه در سيرة عملي پيامبر(ص) ميخوانيم:
«هرگاه برجايي ميرفت و همراهش جمعي از اصحاب ميرفتند، معمولاً پشت سر آنان بود، نه جلوتر. به همه سلام ميكرد، حتي بهكودكان. با حوصله به سخنان هرگوينده گوش ميكرد. وقتي سواره بود نميگذاشت كسي پياده همراهش حركت كند يا او را با خود سوار ميكرد يا ( اگر طرف قبول نميكرد) ميفرمود: جلوتر برو در فلان مكان منتظر باش. دركارهاي خانه كمك ميكرد. به علوفة حيوانات ميرسيد. شتر را ميبست. خانه را تميز ميكرد. گوسفند ميدوشيد. بهكفش پينه مي زد. لباس را وصله ميكرد. با خدام غذا ميخورد. دعوت همه را مي پذيرفت و...». [79]
از مبلغ چنين انتظاري هست. او بايد نسبت بهكسانيكه به آنان علم ميآموزد متواضع باشد. البته اين روحيه هنگامي پديد ميآيد كه دانش و تبليغ متواضعانه و براي خدا باشد نه براي فخر و مباهات.
پيامبرخدا(ص) فرمود:
«تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ َ وَ لاَ تَكُونُوا جَبَابِرَةَ الْعُلَمَاءِ». [80]
«به آنانكه علم ميآموزيد تواضع كنيد و در مقابل دانشمندان سركش مباشيد.»
البته براي دستيابي به اين صفت، بايد از خدا مدد خواست، آنگونهكه امام سجاد(ع) فرمود:
«خدايا! هرگز رتبهام را در ميان مردم بالا مبر، مگر آنكه به همان اندازه مرا در نظر خودم پايين آوري. خدايا! هرگز عزت ظاهري برايم پديد نياور مگر اينكه به همان اندازه در باطن خودم احساس كوچكي و حقارت پديد آوري». [81]
مبارزه عليه كساني كه با زر و زور و تزوير موجب استضعاف تودهها و تباه كردن استعدادها واسارت انديشهها گشتهاند، از اساسيترين كار مبلّغان است. همدست شدن با ستمگران شيوة عالمان شيفتة دنيا و مبلّغان خود فروخته است. مبارزه با ظلم و طاغوت روش مبلغان آزاده كه به حاكميت خداوند اعتقاد دارند:
( وَ لا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ ).[82]
«و به كساني كه ستم كردهاند متمايل مشويد كه آتش [دوزخ] به شما ميرسد و در آن حال براي شما دوستاني نخواهد بود، و سرانجام ياري نخواهيد شد.»
مبلغ دين كسي است كه از بردگي فكري و سياسي مردم به دست مستكبران تاريخ، رنج ميبرد. با سلاح سخن در نجات انسانها از اين اسارت ميكوشد و شعارش همان شعار رهايي بخشي است كه مسلمانان صدر اسلام سردادند.
«الله جاء بنا، و هو بعثنا لنخرج من يشاء من عباده من ضيق الدنيا إلي سعتها، و من جور الأديان إلي عدل الإسلام». [83]
احساس مسؤوليت مبلّغ او را وا ميدارد تا رياست طلبان آزمند و شهرت خواهان زورمند را رسوا و نكوهش كند و با آنانكه سدّ راه شكوفايي استعدادهاي آزادانديشان و خيرخواهان اجتماع مي گردند و به تعبير قرآن: (يُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ) [84] بوده و با عناويني چون: «ملاء»، [85] «مترف» [86] و «ائمة الكفر» [87] شناخته ميشوند، سرسازش نداشته باشد.
مبلّغ اسلامي فريادي است رسا و كوبنده عليه نامردميهاي جابران و دنياداران بي درد و بي بصيرت و طوفاني است عليه سكوت و سكون و بر اين باور و اعتقاد گام بر ميداردكه:
«أَفْضَلَ الْجِهَادِ كَلِمَة حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَان جَائِرٍ». [88]
استبداد ستيزي و استعمار زدايي، از ويژگيهاي عالمان راستين و مبلغان صاحب درد وسوز است. بهترين نمونهاش در اين قرن، حضرت امام خميني(قده) است كه وجودش سراپا عشق به مستضعفان و خشم عليه مستكبران بود. آري، همان ابر انساني كه با كمال صراحت و شجاعت اين اصل را اعلام كرد كه: «... يك موي سر اين كوخ نشينان و شهيد دادگان به همة كاخ و كاخ نشينان جهان شرف و برتري دارد...». [89]
مبلّغيكه در محيط تبليغي گام مينهد، شايسته نيست سراغ دنياداران و مرفهين بي درد برود و با اين شيوه و رفتارش دل محرومان و مستضعفان را بيازارد.
همواره در محيط هاي تبليغي، مرفهين بي دردي هستند كه از وجود روحاني و مبلغ سوءاستفاده ميكنند و با برخوردهاي ريا كارانه و چاپلوسانه، خود را انسان وارسته و خدمتگزار معرفي مي كنند. مبلغ آگاه و با بصيرت نبايد گرفتار اين دامها شود كه اين باعث طرد و دفع پابرهنگان هميشه در صحنه و بسيجيان عاشق و دلباخته ميگردد.
خداوندمتعال در قرآن مجيد به پيامبر(ص) چنين خطاب ميكند:
( وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمينَ ). [90]
«آنان را كه صبح و شام خدا را ميخوانند و جز ذات پاك او نظري ندارند، از خود دور مكن. نه چيزي از حساب آنان بر عهدة توست و نه چيزي از حساب تو بر عهدة ايشان. اگر آنان را طرد كني از ستمگران خواهي بود.»
در شان نزول آيه نوشتهاند:
«جمعي از قريش ازكنار مجلس پيامبر(ص) گذشتند در حاليكه صهيب، عمار، بلال، خباب و... از مسلمانان كم بضاعت و كارگر، در خدمت پيغمبر(ص) بودند. آنان از مشاهدة اين صحنه تعجب كرد، گفتند: اي محمد، آيا به همين افراد از ميان جمعيت قناعت كردهاي؟ اينان هستند كه خداوند از ميان ما انتخاب كرده است؟ ما پيرو اينان باشيم؟ هرچه زودتر آنها را از اطراف خود دوركن شايد ما به تو نزديك شويم و از تو پيروي كنيم» [91]
اين آيه و آيات مشابه آن، نشانگر اين معني است كه: در جامعه همواره گروهي خودخواه و خودبين هستندكه محرومان و كوخ نشينان را نا چيز ميانگارند و در صدد تحقير و توهين به آنان بر ميآيند.
پيام آوران خدا، با سرسختي هرچه بيشتر در برابر اين افكار انحرافي و طبقاتي مقاومت كردند و هيچگاه ثروتمندان كوردل را بر مسلمانان پاكدل پابرهنه و با ايمان مقدم نميداشتند.
قرآن دراين باره ميفرمايد.
( وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ). [92]
«و همراه با كساني كه پروردگار خود را صبح و شام ميخوانند وتنها خوشنودي او را ميطلبند، خود را به صبر وادار. هرگز چشمان خود را به خاطر زينتهاي دنيا از آنان بر مگير و از كساني كه قلبشان را از ياد خود(خدا) غافل ساختيم اطاعت مكن. آنان كه پيروي هواي نفس كردند و كارهايشان افراطي است.»
دراينجا به عنوان حسن ختام، نگاهي مياندازيم به بيانات حضرت امام خميني(قده) ، احياگر اسلام ناب محمدي(ص) :
«علماي اصيل اسلام، هرگز زير بار سرمايه داران و پول پرستان و خوانين نرفتهاند و همواره اين شرافت را براي خود حفظ كردهاند و اين ظلم فاحشي است كه كسي بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمدي با سرمايه داران در يك كاسه است و خداوند كساني را كه اينگونه تبليغ كرده و يا چنين فكر ميكنند، نميبخشد. روحانيت متعهد، به خون سرمايه داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتي نداشته و نخواهد داشت.» [93]
تذكر نهايي: البته نبايد از اين نكته غفلت كرد كه پابرهنگي مرادف خوبي و سلامت نفس نيست، چنانكه توانگري مستلزم فساد وطغيانگري نيست. گاهي انسانهاي با ايمان و شريفي هستند كه توانگرند و زندگي مادي مناسبي دارند كه موجب باقيات الصالحات فراواني شدهاند و از آن سو، انسانهاي بيبضاعت و فقيري هستند كه متخلق به اخلاق رذيله و اهل فساد وتعدّياند. روحاني آگاه ودقيق ميتواند تشخيص دهد كه با هركسي چگونه برخورد كند.
مبلّغ موفق كسي است كه شخصيت مراجعه گنندگان را بشناسد، آنان را روان كاوي كند، و متناسب با ظرفيت و شخصيت آنها برنامهريزي نمايد. گول ظاهر را نخورد و مردم را فرزندان معنوي خويش تلقي نموده، در احياي شخصيت و معنويت آنها لحظهاي كاهلي نكند.
خداوند متعال همة ما را در شناخت و عمل به دستورات حضرت حق ـ جلّت عظمته ـ و پيامبر اعظم(ص) و اهل بيت پاك ومطهرش ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ موفق ومؤيد گرداند و همة ما را از شرّ شياطين درون و بيرون محفوظ كند! (وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين ).
[1] . فصلت : 33
[2] . آلعمران:110
[3] . آل عمران : 104
[4] . مائده : 32
[5] . الشيخ عبدالعلي بن العروسي الحويزي، تفسير نور الثقلين، ج1، ص620 / قم، انتشارات اسماعيليان، 1412ق. ـ 1370ش.
[6] . علامه مجلسي، بحار الانوار، ج19، ص167 / قم، انتشارات آل البيت، بيتا.
[7] . نهج البلاغه، حكمت 374 / سيد رضي، ترجمه علاّمه جعفري، قم، موسسه تدوين و نشر فرهنگ اسلامي، چاپ 1385ش.
[8] . توبه : 122
[9] . بقره : 3
[10] . اصول كافي، ثقة الاسلام كليني، ج1، ص41 / قم، انتشارات علمية اسلامي، بيتا،
[11] . الحياة، ج2، ص308
[12] . روح الله الموسوي الخميني(قده) ، جهاد اكبر، ص 44 / قم، مركز حفظ و نشر آثار امام خميني(قده) .
[13] . اعراف : 68
[14] . نهج البلاغه، خطبه 1
[15] . نهج البلاغه، خطبة 108
[16] . بحار الانوار، ج2، ص81
[17] . المحجة البيضاء، شيخ محسن كاشاني، ج1، ص424 / قم، دارالكتب الاسلاميه، بيتا.
[18] . نهج البلاغه، حكمت 478
[19] . بقره : 2
[20] . شعراء : 108 ، 110 ، 126 ، 131 ، 144، 150، 163 ، 179
[21] . نهج البلاغه ، حكمت 73
[22] . احزاب : 1
[23] . مجله حوزه ، شماره 24 و61
[24] . نهج البلاغه، حكمت 456
[25] . بحارالانوار، ج75 ، ص364
[26] . شعراء : 109
[27] . اصول كافي، ج1، ص46
[28] . تحف العقول، ابو محمد الحسن بن علي بن الحسين بن شعبة الحراني، ص26 / قم، انتشارات علميه اسلامي، بيتا.
[29] . احزاب : 22
[30] . نهج البلاغه، خطبه 56
[31] . بقره : 285
[32] . سجده : 24
[33] . پيرامون انقلاب اسلامي، شهيد مطهر ي، ص21
[34] . فصلت : 33
[35] . بقره : 44
[36] . صف : 3 و2
[37] . فن سخن وسخنوري، فلسفي، ص57
[38] . تحف العقول، ص301
[39] . جهاد اكبر، ص34
[40] . الحكيمي، الحياة ، ج2، ص 278 /تهران، دائرة الطباعه و النشر، 1401ق. ـ1360ش.
[41] . شعراء : 214
[42] . نهج البلاغه، حكمت47
[43] . زمر : 36
[44] . بيدارگران اقاليم قبله، محمدرضا حكيمي، ص221
[45] . مر يم : 12
[46] . اعراف : 145
[47] . حجر : 94
[48] . الحياه، ج2، ص157
[49] . نهج البلاغه، حكمت110
[50] . تحليلي از نهضت امام خميني، ج2، ص604
[51] . بحار الانوار، ج47، ص349
[52] . فهرست غرر الحكم، چ دانشگاه تهران.
[53] . همان.
[54] . طه : 42 و 44
[55] . غرر الحكم.
[56] . آل عمران : 159
[57] . مر يم : 47
[58] . فرقان : 63
[59] . مفردات راغب، واژه «حلم».
[60] . محمد معين، فرهنگ معين، واژة «حلم» / تهران، انتشارات امير كبير.
[61] . مفردات راغب، واژة «شرح».
[62] . مرتضي مطهري، مجموعه آثار، تفسير سورة انشراح / قم/ انتشارات صدرا.
[63] . انعام : 125
[64] . انشراح : 1، 2 و 3
[65] . طه: 25 تا 28
[66] . قاضي ناصح الين عبدالواحد بن محمد التميمي الآمدي، غررالحكم، ص286 / تهران، انتشارات عقيلي، 1337ش.
[67] . همان.
[68] . همان.
[69] . اعراف : 199
[70] . هود : 75
[71] . هود : 78
[72] . انعام : 34
[73] . سجده : 24
[74] . انشراح : 1، 2 و 3 ـ تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج17، ص166 / قم، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، 1387ش.
[75] . روم : 60
[76] . فهرست غررالحكم.
[77] . بحار الانوار، ج75، ص6
[78] . حجر : 88
[79] . مجله حوزه ، شماره 92 ـ 91 / دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.
[80] . نهج الفصاحه، حديث1185
[81] . صحيفه سجاديه، علي ابن الحسين(ع) زين العابدين، 98 / قم، دفتر انتشارات اسلامي، بيتا ـ «لاَ تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلاَّ حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لاَ تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلاَّ أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا».
[82] . هود : 113
[83] . الكامل في التاريخ، ابن اثير،عزالدين ابي الحسن علي بن ابي الكرم ، ج2، ص463 / قاهره/ ادارة الطباعه المنيره، 1357ق.
[84] . شعراء : 152
[85] . اعراف : 88
[86] . سباء : 34
[87] . توبه : 12
[88] . نهج الفصاحه، حديث 394
[89] . صحيفه امام، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(قده) ، ج14، ص261 ـ www.imam-khomeini.ir
[90] . انعام : 52
[91] . تفسير نمونه، ج5 ، ص252
[92] . كهف : 28
[93] . صحيفه امام، ج21، ص 276