چرا علماء شیعه از درآمد کسب خمس می گیرند؟

  چرا فقهای شیعه از درآمد کسب مردم خمس می گیرند با آنکه در قرآن فقط خمس بر غنائم جنگی تعلق می گیرد .از جانب دیگر خلفای چهارگانه و حتی علی (ع)نیز در زمان خودش پس از پیامبر (ص) از مردم مطالبه خمس ننمود پس فقها به چه مجوزی خمس می گیرند؟ &nbs

 
چرا فقهاي شيعه از درآمد كسب مردم خمس مي گيرند با آنكه در قرآن فقط خمس بر غنائم جنگي تعلق مي گيرد .از جانب ديگر خلفاي چهارگانه و حتي علي (ع)نيز در زمان خودش پس از پيامبر (ص) از مردم مطالبه خمس ننمود پس فقها به چه مجوزي خمس مي گيرند؟
 
پاسخ:
در اصل اينكه هر مسلماني وظيفه دارد بخشي از درآمد كسب خود را براي رضاي خدا بدهد بين فقهاي مذاهب چهار گانه اهل سنت و شيعه وحتي مفتي هاي وهابي اختلافي نيست. آنچه كه محل اختلاف است در مقدار و عنوان آن است. فقهاي مذاهب ديگر آن را تحت عنوان زكات واجب مي دانند. جزيري دركتاب الفقه "علي المذاهب الاربعه" مي گويد: بر اموالي كه با آن تجارت مي شود مانند قماش و آهن وامثال آن زكات واجب است پس بر كسي كه مالك تجارتي است واجب است زكاتش را بدهد ومقدار آن 5/2درصد است...دراصل مال التجاره و قيمت آن...وسود حاصل از تجارت وهمچنين مالي كه ازغير تجارت (مانند ارث وهبه وحقوق ماهيانه) بدست مي آيد اگر سال برآن بگذرد زكات واجب است. [1]
مفتي سابق وهابيون عربستان يعني بن باز نيز با صراحت اعلام مي كند كه بر كارمندان زكات واجب است. وي  مي گويد: بر حقوق بگير واجب است تاريخ گرفتن حقوق خود را يادداشت نمايد تا اگر سال بر آن گذشت زكات آن را هر سال بپردازد.[2]
بنابر اين فقهاي مذاهب ديگر از درآمد كسب پيروان خود زكات مي گيرند. اما فقهاي شيعه بر اساس فرموده اهل بيت پيامبر (ص) بر درآمد كسب خمس را واجب مي دانند و بر هر درآمدي اگر سال برآن بگذرد فقط يك بار خمس را واجب مي دانند و حال آنكه اگر از مصاديق زكات باشد اگر آن مال زكات داده شده براي سالهاي بعد باقي باشد باز بايد زكات آن را داد .
دليل پيروان اهل بيت كلام خداوند در قرآن است كه مي فرمايد: وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. (ا نفال: 41)
"و بدانيد هر آنچه را كه سود مي­بريد خمس آن براي خدا و براي پيامبر و براي نزديكان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايي حق از باطل روز درگيري دو گروه (حق و باطل در جنگ بدر) نازل كرديم ايمان آورده­ايد و خداوند بر هر چيزي تواناست."
خداوند در آيه فوق مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و آنان را به پرداخت خمس مكلف نموده و آن را با چندين تاكيد بيان نموده تا اهميت آن را برساند.
نخست: با كلمه اعلموا شروع نموده تا توجه مخاطب را به حكم مورد نظر جلب نمايد.
دوم: جمله اسميه را با انما كه مفيد تاكيد است بيان نموده است.
سوم: جمله خبري را نيز با فان لله ... تاكيد نموده است.
چهارم: حكم را بر وجود ايمان و ثبات در آن تعليق نموده است إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ.
پنجم: حكم را بار ديگر بر ايمان به آيات و ملائكه و ياري در جنگ بدر تعليق نموده است وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ.
ششم: پس از همه تاكيدهاي ياد شده فرمود: وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.
و خدا بر هر چيز تواناست تا بفهماند كه درخواست خمس به خاطر ناتواني نيست. همه اين تاكيدات براي آن است كه عمل به اين حكم شرعي كار دشواري است به طوري كه چه بسا مكلفان در انجام آن به خود ترديد راه دهند يا منكر آن گردند و يا نظري خلاف آنچه خداوند فرموده بدهند و مواضع تعيين شده را براي پرداخت خمس رعايت ننمايند.
مفهوم غنيمت:
راغب مي­نويسد: الغنم معروف. قال: و من البقرو الغنم حرّمنا عليهم شهومها. والغُنْمُ إصابَتُهُ و الظَفَرُ به ثم استعمل في كل مظفور به من جهة العِدَي و غيرهم قال واعلموا انما غنمتم من شيءٍ ...[3]
«غنم معروف است (خداوند) فرمود: و از گاو وگوسفند (غنم) پيه آن دو را بر آنان حرام كرديم وغنم (به ضمه غ) اصابت نمودن و دست يابي است سپس در هر برخورداري استعمال شد چه با جنگ حاصل شده باشد يا غير آن خداوند مي فرمايد: بدانيد از هر چه غنيمت ببريد خمس آن براي خدا و...است.»
با توجه به اين كلام معلوم مي­گردد كه معناي لغوي غُنم عام بوده و هر سودي است كه نصيب انسان مي­گردد اگرچه سبب نزول آيه خاص بوده و پس از بدست آوردن غنايم جنگي در جنگ بدر نازل شد ولي مورد مخصص نمي­شود خصوصاً به قرينه (من شيءٍ ) كه سود در هر چيزي را شامل مي­شود زيرا اگر فقط مخصوص غنيمت جنگي باشد بايد گفته شود كه آيه خاص غنايم جنگي بدر است وحال آنكه چنين نيست وهيج يك از فقهاي مذاهب چهار گانه اهل سنت چنين نگفته اند  به همين جهت اهل البيت(ع) آن را حمل بر عموم نموده و خمس را بر هر سودي كه به انسان مي­رسد لازم دانسته­اند هر چند آن سود با كسب و تجارت يا دست­يابي به معدن يا غير آن به دست ­آيد. 
دليل بر اينكه خمس فقط در غنايم واجب نيست رواياتي است كه در منابع معتبر اهل سنت آمده و در آن روايات تصريح شده كه در معادن نيز خمس است به همين جهت فقهاي آنان در معادن نيز خمس را واجب مي دانند[4]
اما اينكه مي گويند خلفاي پس از پيامبر (ص) ازكسب درآمد مردم خمس نگرفتند دليل بر عدم وجوب آن نمي شود زيرا بنا بر تصريح روايات اهل سنت رسول خدا (ص) خمس مي گرفت همچنانكه طبري در تفسير خود از ابو العاليه رياحي روايت مي كند: ‏رسول خدا (ص) خمس غنايم را مي آورد وبر پنج بخش تقسيم مي كرد چهار بخش را به كساني كه در جنگ حضور داشتند مي داد ويك پنجم بقيه را چنين تقسيم مي كرد يك مشت را براي كعبه بر مي داشت كه همان سهم خداست و ما بقي را نيز پنج قسمت مي نمود سهمي براي رسول (ص) و سهمي براي قربا، وسهمي براي يتيمان و سهمي براي مساكين و سهمي براي در راه ماندگان [5]
ودر تفاسير اهل سنت فلسفه جعل خمس براي فقيران و يتيمان و در راه ماندگان ازخويشان پيامبر (ص) چنين بيان شده است:
مجاهد مي­گويد:
كان آل محمد صلى الله عليه و سلم لا تحل لهم الصدقة قسمة الخمس، فجعل لهم خمس الخمس. «چون صدقه بر آل محمد حلال نبود خمس براي آنان قرار داده شد.[6]                     
عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: «رغبت لكم عن غسالة الأيدي، لأن لكم من خمس الخمس ما يغنيكم أو يكفيكم، هذا حديث حسن الإسناد.[7]،
ابن عباس مي­گويد پيامبر (ص) فرمود: از چرك دستان (يعني صدقه) براي شما دوري جستم زيرا براي شما خمسي است كه شما را بي­نياز و كفايت مي­كند.
و سيوطي از عبدالرحمن بن ابي ليلي نقل نموده كه از علي (ع) گفت: همانا خداوند صدقه را بر رسول خدا (ص) حرام نمود و سهمي از خمس به طور مخصوص جداي از امت به جاي آنچه كه بر او و اهل بيتش حرام نموده بود قرار داد.[8]
بنابر اين رسول خدا (ص) در زمان خودش خمس را مي گرفت و توليت آن را علي (ع) بر عهده داشت و پيامبر (ص) از ميان خاندان خود توليت خمس را به او داد.
اخرج ابن ابي شيبة و ابن مردويه عن علي (ع) قال قلت: يا رسول الله الا توليني ماخصنا الله به من الخمس؟ فولانيه.[9]
«علي (ع) فرمود به رسول خدا (ص)  گفتم آيا توليت خمسي كه خداوند به ما اختصاص داد به من نمي­دهي؟ پيامبر(ص) آن را به من واگذار نمود.»
اما پس از رسول خدا (ص) خلفا اصل خمس را از ميان برداشتند و اين حق را كه مخصوص خاندان پيامبر (ص) بود از آنان دريغ داشتند در روايات چندي از طريق اهل سنت وارد شده كه ابوبكر عمر و عثمان از پرداخت خمس به اهل بيت (ع) خودداري نمودند همچنانكه عده اي از مفسران در تفاسير خود آورده اند:
روي ان ابابكر منع بني هاشم الخمس و قال: انما لكم ان يعطي فقيركم و يزوج ايمكم و يخدم من لا خادم له منكم فاما الغني منكم فهو بمنزلة ابن السبيل غني لا يعطي هو ولا يتيم مؤسر من الصدقة شيئاً.[10]
«روايت شد كه ابوبكر خمس را به بني هاشم نداد و به آنان گفت فقط به فقيرانتان داده مي­شود و به بي­همسران شما زن داده مي­شود و كسي كه از شما خادم ندارد برايش خادم گرفته مي­شود اما افراد بي­نياز از شما همانند در راه مانده است كه بي­نياز است و چيزي به او و يتيم ثروتمند از صدقه داده نمي­شود».
ابن عباس به اين عمل اعتراض داشته به همين جهت مي گفت:
قد كان عمر عرض علينا من ذلك عرضا رايناه دون حقنا فردوناه عليه و أبينا ان نقبله و كان عرض عليهم ان يعين ناكهم و اين يقضي عن غارمهم و اين يعطي فقيرهم و ابي ان يزيدهم علي ذلك.[11]
«عمر مقداري از خمس را به ما تقديم كرد كه ديديم كمتر از حق ماست لذا آن مقدار را نيز به او باز گردانيديم و از قبولش سرباز زديم. راوي مي­گويد: عمر مقداري كه به آنان عرضه داشت اين بود كه ازدواج كنندگان را ياري نمايد وقرض بدهكاران را ادا نمايد و به فقيران آنان كمك نمايد ولي بيش از اين را حاضر نشد به آنان بدهد».
اين در حالي بود كه ابن عباس مي­گويد:
«غنيمت پنج قسمت مي­شد چهار پنجم براي جنگجويان بود و يك پنجم مابقي به چهار قسمت تقسيم مي­شد براي خدا و رسول و ذي القربي يعني نزديكان و خويشان پيامبر (ص) آنچه براي خدا و رسول بود براي قرابت پيامبر (ص) بود و خود پيامبر (ص) چيزي از خمس بر نداشت اما وقتي رسول خدا (ص) رحلت نمود ابوبكر نصيب خويشان پيامبر (ص) را به مسلمانان برگرداند و در راه خدا مصرف نمود به اين استدلال كه رسول خدا (ص) فرموده: لا نورث ما تركنا صدقة؛ آنچه صدقه به جاي گذاشتيم به ارث نمي­گذاريم»[12]
از قتاده نيز از سهم ذي القربي پرسيده شد گفت: كان طمعة لرسول الله فلما تو في حمل ابوبكر و عمر في سبيل الله صدقة علي رسول الله (ص).[13]
«(خمس) بهرهاي بود براي رسول خدا (ص) اما پس از وفاتش ابوبكر وعمر آن را به عنوان صدقه از جانب  پيامبر (ص) در راه خدا مصرف كردند»
حال پرسش اين است كه آيا اين اجتهاد در مقابل نص صريح قرآن  نيست مگر خدا نمي­دانست كه رسولش صدقه جاريه مي­خواهد پس چرا خود خدا فلسفه جعل خمس را چنين بيان ننمود و خود پيامبر (ص) نيز چنين ننمود؟ بلكه خدا با تاكيدات فراوان به مسلمين خطاب نمود كه اگر ايمان به خدا و آنچه بر بنده­اش نازل كرده دارند خمس را بدهند.
و همين اجتهاد است كه مبناي فتواي عده­اي شده كه برخلاف سيره رسول خدا (ص) فتوي دهند و بگويند:
سهم رسول خدا (ص) برگشت به خمس مي­كند و خمس به سه قسم مي­شود به يتيمان و مساكين و در راه مانده مي­رسد و اين گفته جماعتي از اهل عراق است.[14]
و نسفي مي­گويد: اما سهم رسول خدا (ص) پس از وفات وي ساقط است و همچنين سهم خويشان پيامبر (ص) ساقط است و فقط به فقيران و مساكين و در راه مانده آنان داده مي­شود اما به افراد بي­نياز آنان چيزي داده نمي­شود.[15]
جالب اينجاست كه اينان حق خويشان پيامبر (ص) را ساقط مي­دانند اما بعد همين سهم را به نزديكان و اطرافيان حكام جور مي­بخشند و به آن فتوا مي­دهند:
همچنانكه گروهي گفتند: كه سهم ذي القربي براي نزديكان خلفاست.[16]
ولي نزديكان پيامبر (ص) حق ندارند اين سهم را بگيرند زيرا ابو حنيفه فتوي داده است كه: سهم رسول خدا (ص) و ذوي القربي ساقط است فقط به فقيران آنان سهمي داده مي­شود زيرا آنان الگوي ساير فقيرانند.[17]
و اين جاي بسي تعجب و تأسف دارد كه چگونه حاكمان جور حق دارند اين سهم را به افراد بي نياز خاندان خود ببخشند و آنان الگوي مردم نيستند اما خاندان پيامبر (ص) چون الگوي مردمند مي­بايست آنقدر در رنج و زحمت به سر ببرند و به حدي برسند كه وقتي درمانده و فقير شدند كسي به آنان ترحم نموده و چيزي از خمس به آنان ببخشد.
امااينكه گفته اند چرا علي (ع) از مردم مطالبه حق خمس ننمود نيز روشن است زيرا همان سخني كه امروزه وهابيان در باره عالمان شيعه مي گويند و باگرفتن خمس آنان را متهم مي كنند مردم آن زمان در باره علي (ع) مي گفتند و او را متهم به مال دوستي و دنيا طلبي مي كردند همچنان‌كه خود آن حضرت درباره علت صرف نظر نمودن از باز پس گردانيد فدك به خاندان پيامبر (ص) در نامه به استاندار خودعثمان بن حنيف مي فرمايد: آري از آنچه آسمان بر آن سايه انداخته بود فدك در دستان ما بود كه مردمي بر آن بخل ورزيدند و مردمي ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور خداست . مرا با فدك و غير فدك (خمس و...)چه كار؟ در حالي كه جايگاه فرداي آدمي گور است...[18]
 
 
 
مراجعه شود:پاسخ به شبهات وهابيت، ص 174.
 
 


[1]-الفقه علي المذاهب الاربعه،ج1صص514-518.
[2]-عبد العزيز بن عبدالله بن باز،تحفه الاخوان،ص149، رياض ،دارالفائزين،دوم،1416.
[3] -  راغب اصفهاني،مفردات، ص 366.
[4]- الفقه علي المذاهب الاربعه،ج1ص519.
[5]- جامع البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص: 4
[6] . جامع البيان، ج 10، ص 5؛ الدر المنثور، ج3، ص 186.
[7] . تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج‏4، ص:  57تفسير ابن ابي حاتم  ج5 ، ص 1705
[8] -؛ الدر المنثور، ج3، ص 186
[9] . الدر المنثور، ج 3، ص 187 ،  فتح القدير، ج‏2، ص: 357
[10] -  البحر المحيط في التفسير، ج‏5، ص: 324  روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج‏5، ص: 201،  غرائب القرآن، ج 3، ص 402؛ ارشاد عقل السليم، ج 3، ص 98؛ تفسير نسفي(مدارك  التنزيل)، ج 1، ص 646.، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏2، ص: 222                 
[11] . الدر المنثور، ج3، ص 186،. فتح القدير، ج‏2، ص: 357
[12] . جامع البيان، ج 10، ص 6.
[13] . همان.
[14] . جامع البيان،  ج 10، ص 7.
[15]-تفسير  نسفي، ج 1، ص 645.
[16] . تفسير ابن ابي حاتم، ج 5. ص1704
[17] . غرائب القرآن، ج 3، ص 402.
[18]-نهج البلاغه ،بركردان محمد دشتي،ص555،نامه 45.
 


| شناسه مطلب: 83912