چرا ابن تیمیه و وهابی­ها بی دلیل و مدرک سنت پیامبر را تفسیر به رای می کنند؟ چرا ابن تیمیه و وهابی­ها بی دلیل و مدرک سنت پیامبر را تفسیر به رای می کنند؟ چرا ابن تیمیه و وهابی­ها بی دلیل و مدرک سنت پیامبر را تفسیر به رای می کنند؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
چرا ابن تیمیه و وهابی­ها بی دلیل و مدرک سنت پیامبر را تفسیر به رای می کنند؟ چرا ابن تیمیه و وهابی­ها بی دلیل و مدرک سنت پیامبر را تفسیر به رای می کنند؟ چرا ابن تیمیه و وهابی­ها بی دلیل و مدرک سنت پیامبر را تفسیر به رای می کنند؟ چرا ابن تیمیه و وهابی­ها بی دلیل و مدرک سنت پیامبر را تفسیر به رای می کنند؟ چرا ابن تیمیه و وهابی­ها بی دلیل و مدرک سنت پیامبر را تفسیر به رای می کنند؟

چرا ابن تیمیه و وهابی­ها بی دلیل و مدرک سنت پیامبر را تفسیر به رای می کنند؟

  اگر ابن تیمیه و وهابیون به صحت ادعای خود باور دارند که انتخاب خلیفه با نصب خدا و رسول است پس حدیث قلم و دوات که به حدیث « رزیه الخمیس» نیز معروف می باشد از احادیث متواتر و صحیحی است که وهابی­ها نتوانسته اند آن را انکار نمایند .

 
اگر ابن تيميه و وهابيون به صحت ادعاي خود باور دارند كه انتخاب خليفه با نصب خدا و رسول است پس حديث قلم و دوات كه به حديث « رزيه الخميس» نيز معروف مي باشد از احاديث متواتر و صحيحي است كه وهابي­ها نتوانسته اند آن را انكار نمايند . ابن تيميه در منهاج السنه مي گويد پيامبر خدا (ص) چندين بار مي خواست در رابطه با خلافت ابوبكر نامه اي بنويسد لكن هر بار از نوشتن نامه دست برمي داشت چون مي دانست خداوند جز ابوبكر را اختيار نخواهد كرد و همچنين مومنين در انتخاب او درنگ نخواهند نمود و سپس حديث را از صحيحين[1] نقل مي كند و در نهايت اينگونه نتيجه گيري مي كند كه مقصود پيامبر از نوشتن وصيت نامه كه با مخالفت عمر روبرو شد، تعيين و نصب ابوبكر براي خلافت بوده است [2].
آيا اين ادعاي ابن تيميه كه مي گويد پيامبر(ص) بارها مي خواسته است كه خلافت و امامت ابوبكر را بنويسد در ضمن اينكه  هيچ مستندي در كتاب هاي روايي اهل سنت ندارد و هيچ كسي جز ابن تيميه و اخلاف او چنين ادعاي بي پايه را مطرح نكرده است، دروغ محض نمي باشد؟
اگر اين سخن ابن تيميه راست باشد كه پيامبر(ص) به خاطر اينكه مي دانست  خداوند جز ابوبكر را براي خلافت اختيار نخواهد كرد از نوشتن نامه دست باز مي داشت آيا او قبل از اين تصميم اين مطلب را نمي دانست ؟ ودر صورتيكه بعد از تصميم اولش به اين اراده الهي پي برده است پس چرا دوباره و چندين بار ديگر تصميم به نوشتن نامه گرفته و از آن صرف نظر نموده است؟ اگر ابلاغ وظيفه پيامبر است چرا آن حضرت به صرف مخالفت عمر از اين وظيفه سر باز زده است آيا رسول خدا (ص) از ابلاغ وظيفه الهي ترسيده است و يا آنكه چون اين امر را حتمي مي دانست نگفت اگر بگوييد ترسيده با مقام نبوت نمي سازد و اگربگوييد چون اين امر را حتمي مي دانست ابلاغ نكرد باز درست نيست زيرا در ديگر موارد نيز با آنكه پيامبر (ص) مي دانست منافقان ايمان نمي آورند اما در همان حال به وظيفه خود عمل مي كرد و آنان را دعوت به اسلام مي نمود
-  اگر واقعاً آن­گونه كه وهابي­ها مي گويند در علم پيامبر، ابوبكر منتخب خدا براي خلافت بوده است. آيا برپيامبر(ص) لازم نبوده كه اين امر الهي را براي مردم به هر وسيله ي ممكن بازگو مي­كردند تا مردم خليفه منتخب الهي را مي شناختند واز حيرت و گمراهي نجات پيدا مي كردند؟ آيا اين  سكوت رسول خدا(ص) در مورد چنين امر مهم رسالت و نبوت او را زير سوال مي برد؟! با آنكه رسول خدا به صراحت دستور پيامبر(ص)مامور به ابلاغ امر رسالت است : يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس (مائدة : 67 )
-ابن تيميه اين سخن را كه پيامبرخدا(ص) در واپسين لحظات عمرش قلم و دوات را براي اين خواست كه ابو بكر را به عنوان خليفه بعد از خودش تعيين كند از كجا به دست آورده است؟ و از كجا به مكونات قلبي پيامبر (ص)پي برده است با آنكه نصي در اين باره از آن حضرت نقل نشده و قرائن بعدي همچون كنار زدن ابوبكر در نماز جماعت و فرستادن آنان با جيش اسامه مخالف اين نوع بر داشت است و تمام آناني كه حامي و طرفدار ابوبكربوده با نوشتن وصيت نامه پيامبر(ص) مخالف بوده اند. اگر چنين چيزي واقعيت مي داشت ممكن نبود عمر خليفه دوم در مقابل پيامبر(ص) خودش را قرار داده ودرضمن اهانت به ساحت مقدس رسالت اورا به هذيان  گويي متهم كند. اگر قصد پيامبر چنين بوده چرا عمر با تصميم پيامبر (ص)مخالفت نمود و آن حضرت را به هذيان گوئي متهم نمود اما بعد در سقيفه اولين نفري بود كه خلافت را براي ابوبكر مطرح كرد و با ابوبكر بيعت كرد.
اگر مراد رسول خدا از نوشتن نامه همين بوده است كه وهابيها مي پندارندپس چرا ابن عباس آنگونه كه در حديث نقل شده است بعد از نوشته نشدن نامه در اثر ممانعت عمر و اطرافيان او دائما با اشك ريزان مي گفت «الرزيه كل الرزيه» زيرا ابوبكر به هر حال بلا فاصله بعد از رحلت رسول الله(ص) بر مسند خلافت قرار گرفت و مصيبتي ديگر در كار نبود كه موجب گريه و افسوس صحابي بزرگ رسول خدا گردد[3]؟ 


[1] . بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري،ج 7 ص9 ، بيروت دارالفكر للطباعه والنشر، 1401ق ؛ نيشابوري، مسلم بن حجاج،  صحيح مسلم، ج 5 ص 76، بيروت، دارالفكر، بي تا.
[2] . منهاج السنه، ج ا ص 571-573، موسسه قرطبه،  1406ق.
[3] . صحيح البخاري، البخاري، ج 5  ص 2146، باب قول المريض قوموا عني، بيروت، دار ابن كثير، سوم، 1407ق. وصحيح مسلم ج3-ص1259، باب ترك الوصيهلمن ليس له شيء، بيروت، دارالتراث العربي.
عن عبيد الله بن عبد الله عن ابن عباس قال لماحضر رسول الله(ص) و في البيت رجال فيهم عمر بن خطاب قال النبي(ص) هلم اكتب لكم  كتابا لا تضلوا بعده فقال عمر ان النبي صلى الله عليه وسلم قد غلب غليه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله فاختلف اهل البيت فاختصموا  منهم من يقول قربوا يكتب لكم النبي (ص) كتابالن تضلو بعده و منهم من يقول ما قال عمر. فلما اكثروا اللغو والختلاف عندالنبي قال رسول الله (ص) قوموا، قال عبيدالله فكان بن عباس يقول ان الرزيئة كل الرزيئة ما حال بين رسول الله صلى الله عليه وسلم وبين ان يكتب ذالك الكتاب من اختلافهم و لغطهم.
 


| شناسه مطلب: 84337







نظرات کاربران