چرا وهابیت می گویند پیامبر(ص) در نبوتش شک داشت؟
ابن تیمیه در کتاب مجموع الفتاوی و کتب دیگر می گوید: پیامبر بعد از اینکه در غار حرا بر او وحی نازل شد وحشت زده به خانه برگشت و به همسرش حضرت خدیجه گفت: من درباره خودم ترس دارم (لقد خشیت علی نفسی ) خدیجه بعد از دلداری او را نزد شخصی ب
ابن تيميه در كتاب مجموع الفتاوي و كتب ديگر مي گويد: پيامبر بعد از اينكه در غار حرا بر او وحي نازل شد وحشت زده به خانه برگشت و به همسرش حضرت خديجه گفت: من درباره خودم ترس دارم (لقد خشيت علي نفسي ) خديجه بعد از دلداري او را نزد شخصي بنام ورقه بن نوفل كه از فرزندان عبدالعزي و پسر عموي خديجه بود برد و او كه يك شخص نابينا و نصراني بود بعد از شنيدن جريان از زبان پيامبر خطاب به رسول خدا گفت : اين همان شريعتي است كه خدا به موسي فرستاده بود. و آنگاه پيامبر را از حوادث و وقايعي كه در آينده بر او اتفاق مي افتد مطلع ساخت.[1]
آيا اين ديدگاه در حقيقت در پي تنزل مقام و منزلت مقام نبوت و رسالت نمي باشد.چگونه ممكن است پيامبرى كه به بالاترين درجه عقل وكمال دست يافته ، در مواجهه با آثار ونشانه هاي نبوت ، حقيقت وحي را درك نكند؟
در حالي كه در روايات مشاهده مي كنيم كه پيامبر اين گونه توصيف شده است : «إن الله تعالى نظر في قلوب العباد فوجد قلب محمد( ع) خير قلوب العباد فاصطفاه لنفسه و ابتعثه برسالته[2]» چگونه انسانى كه چنين تكامل يافته است , در آن موقع حساس ، نگران مى شود و در باره خود شك مى كند . با تجربه يك زن و پرسش يـك مرد كـه اندك سوادى دارد اين نگرانى از وى رفع مى شود, آن گاه اطمينان حاصل مى كند كه پيامبر است ؟
قـاضى عياض[3] (متوفاى 544) مي گويد : همين آرامش و استوارى و اعتماد به نفس , كه پيامبر اكرم (ص ) در اين گونه مواقع از خودنشان داد, خود يكى از دلايل اعجاز نبوت به شمار مى رود آرى هرگز پيامبر شك نمى كند و ترديد به خود راه نمى دهد كه آن كه بر او آمده فرشته است و از جانب حق تـعالى پيام آورده است به طور قطع امر بر او آشكار است , زيرا حكمت الهى اقـتضامى كند كه امر بر وى كاملا روشن شود تا آشكارا آن چه مى بيند, لمس كند يا دلايل كافي در اختياراو قرار مى دهد تا كلمات اللّه ثابت و استوار جلوه كند « وَ تَمَّتْ كلَِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لَّا مُبَدِّلَ لِكلَِمَاتِهِ[4] »
مفسرين ميگويند: براى آن كه پيامبر بتواند ديگران را با وحى هدايت نمايد، خـود بـايـد از هـرگـونـه خـطـا و اشـتباه در دريافت وحى مصون باشد لذا در تفسير سوره مدثر مـى گـويد: «ان اللّه لا يوحي الى رسوله الا بالبراهين النيرة و الايات البينة الدالة على ان ما يوحى اليه انما هو من اللّه تعالى فلا يحتاج الى شي سواها لا يفزع و لا يفزع و لا يفرق »[5]به درستى كه خـداونـد وحـى نـمى كند به رسولى مگر با دلايل روشن و نشانه هاى آشكار كه خود دلالت دارد بر اين كه آن چه بر او وحى مى شود, از جانب حق تعالى است و به چيز ديگرى نيازندارد هرگز ترسانده نمى شود و نمى هراسد و به خود نمى لرزد»
به طور كلى آيات قرآنى بر اين نكته تصريح دارند كه پيامبران الهى از آغاز وحى، پيام ها را به روشنى دريـافت نموده و دچار شك و ترديد نمى شوند مقام حضور درپيش گاه حق جايگاهى است كه در آن وهـم و شـك و تـرس راه نـدارد موسى (ع ) درآغاز بعثت مورد عنايت خاص پروردگار قرار گرفته , به او خطاب مى شود: «فَلَمَّا أَتَئهَا نُودِىَ يَمُوسىَ,إِنىِّ أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى, وَ أَنَا اخْترَْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى »[6] , اى موسى ! ايـن مـنـم پـرودگـار تـو,پاى پوش خويش بيرون آور كه در وادى مقدس طوى هستى و من تو را بـرگـزيـده ام ,پـس بـه آن چـه وحـى مـى شـود گـوش فـرا ده مـنـم , مـن , خـدايى كه جز من خـدايى نيست پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار» سپس به او دستور داده مى شود: «وَ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ[7]» و عصايت رابيفكن , پس چون آن را هم چون مارى ديد كه مى جنبد [ ترسيد و] به عقب برگشت و[ حتى ] پشت سر خود را ننگريست از ايـن جـهت مورد عتاب قرار گرفت : «يا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُون», اى موسى نترس كه رسولان در نزد من نمى ترسند، بدين ترتيب به محض ايجاد ترس , عنايت الهى شامل حال پيامبر الهى گشته او را از هرگونه هراس رها كرده است اين يك قانون كلى است هر كه درآن جاى گاه شرف حضور يافت، از چيزى خوف ندارد, زيرا در سايه عنايت الهى قرار گرفته و در فضايى امن و آرامش بخش استقرار يافته است .
بـراى آن كـه ابراهيم خليل الرحمان (ع ) آرامش و عين اليقين پيدا كند, پرده از پيش روى او بركنار شد تا حقايق عالم ملكوت بر او مكشوف گردد: «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ،[8]» و اين گونه ملكوت آسمان ها وزمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين كنندگان باشد.
آيات فوق نشان مى دهند كه پيامبران در محضر الهى داراى بينشى روشن وعارى از هرگونه شك و ريـب هـستند هم چنين ملكوت آسمان ها و زمين بر آنان منكشف گرديده تا از موقنين شوند آيا پيامبر اسلام از اين قانون مستثنى بود تا درچنان موقع حساس و سرنوشت ساز به خود رها شود, به خـويشتن گمان بد برد و دربيم و هراس به سر برد؟
[1] . مجموع الفتاوي، ج 27ص37.
[2] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1ص38.
[3] . قـاضـى عـياض از بزرگان و دانشمندان اندلس بود ابن خلكان گويد: كان امام وقته في الحديث و علومه والنحو و اللغة و كلام العرب و ايامهم و انسابهم و صنف التصانيف المفيدة (وفيات الاعيان، ج3 ص 483شماره511 ).
[4] انعام /115، رسالة الشفا بتعريف حقوق المصطفى، ج2 , ص 112. شرح ملا على القارى، ج2، ص 563.
[5] . ابوالفضل طبرسى، مجمع البيان (تفسير طبرسى )، ج10، ص 384.
[6] طه/11 -14
[7] نمل/10
[8] . انعام /75