چرا پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) یهودیان را قتل عام و طوائف یهودی را از مدینه اخراج و غارت کرد؟
قتل عام نامیدن رفتاری که پیامبر(صلی الله علیه و آله) با یهودیان مدینه کرد، درست نیست. برای داوری درباره برخورد پیامبر(صلی الله علیه و آله) با یهود، باید به تاریخ و سابقه تعامل آن حضرت بپردازیم. نخستین اقدام پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از هجرت به مدی
قتل عام ناميدن رفتاري كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) با يهوديان مدينه كرد، درست نيست. براي داوري درباره برخورد پيامبر(صلي الله عليه و آله) با يهود، بايد به تاريخ و سابقه تعامل آن حضرت بپردازيم.
نخستين اقدام پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از هجرت به مدينه، ايجاد پيمان و بستن پيمان صلح با مردم مدينه اعم از يهوديان، بتپرستان و مسلمانان بود. براساس اين پيمان نامه، سه قبيله يهودي كه جداي از مردم مدينه در قلعههاي خود زندگي ميكردند، متعهد شدند در داوريها و اختلافها، نظر حكومت پيامبر(صلي الله عليه و آله) معتبر باشد و دو طرف نسبت به مال و جان و ناموس يك ديگر احساس ايمني كنند و عليه يكديگر توطئه نكنند و دشمنان مدينه را ياري نرسانند.[1] پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آغاز آنچنان به دنبال نزديك شدن به يهوديان بود كه به سوي قبله آنان (بيت المقدس) نماز ميخواند و در مراكز علمي و تجمع آنان حاضر ميشد و به پرسشهايشان پاسخ ميگفت.
يهوديان مدينه با هدف پيوستن به آخرين پيامبر(صلي الله عليه و آله) به حجاز آمده بودند و پيش از اسلام، بشارت ظهور آخرين پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در آن منطقه به مردم مدينه ميدادند. بر همين اساس، تعدادي از بزرگان و چهرههاي آنان به حقانيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) اعتراف كردند و مسلمان شدند، ولي تعصب نژادي يهود، مانع از ايمان آوردن اغلب آنان شد و آنان سياست توطئه و پناه دادن به دشمن را با تكيه بر قدرت نظامي و اقتصادي برتر خود در مدينه برگزيدند. نخستين قبيله يهودي؛ بني قينقاع، از تسليم قاتل يهودي يك مسلمان، خودداري و پيمان خود را نقض كردند. آنها به جرم نقض پيمان، با تخفيف در مجازاتشان با شفاعت قبيله اوس كه براساس احكام تورات تعيين ميشد، محكوم به ترك مدينه شدند.[2] قبيله دوم نيز بني نضير بود كه با توطئه ترور پيامبر و پناه دادن به ابوسفيان در ماجراي عمليات غزوة السويق و برانگيختن مشركان براي نبرد احد، پيمان خود را شكست[3] و به سرنوشت قبيله قبلي دچار شد. اين درحالي بود كه در اين سالهاي نخستين، حجم بسياري از قرآن درباره يهوديان و با هدف اقناع آنان به حقانيت پيامبر اسلام نازل ميشد.
يهوديان قبايل ديگر مدينه و نيز قبيله بني قريظه، تا پنج سال با رعايت پيمان نامه خود، بدون هيچ درگيري در مدينه ماندند، ولي در جريان محاصره مدينه توسط لشكر متحد احزاب در غزوه خندق و با هدف كمك به مكياني كه به علت وجود خندق، امكان حمله مستقيم به لشكر اسلام را نداشتند، پيمان خود را شكستند و از قلعههاي خود خارج شدند و به ايجاد ناامني در پشت جبهه اسلام و داخل شهر پرداختند. اين تلاشها با اقدام زودهنگام پيامبراسلام(صلي الله عليه و آله) براي ايجاد گشتهاي امنيتي در داخل شهر خنثي شد. آنان كه براي جمع كردن لشكر بزرگ احزاب ضد پيامبر(صلي الله عليه و آله)، هزينه گزافي پرداخته بودند، پس از عقبنشيني لشكر قريش، با محاصره نيروهاي اسلام روبهرو شدند و به مقاومت در قلعه خود روي آوردند. پس از گذشت 14، 15 يا 25 روز از محاصره، يهوديان پيشنهاد دادند طبق شرايط سعدبن معاذ؛ رئيس قبيله اوس يكي از هم پيمانان سابقشان كه اكنون در صف مسلمانان بود، ميان پيامبر(صلي الله عليه و آله) و آنان صلح بر قرار شود. درباره سرنوشت اين يهوديان اختلاف نظر وجود دارد.
بنا به گزارشهاي مشهور، سعد كه به قوانين تورات آشنا بود، با توجه به خيانت يهوديان، فرمان داد تا طبق دستور تورات، مردان جنگي قبيله خيانتكار اعدام شوند و زنانشان به اسارت در آيند و اموالشان ضبط شود. پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) نيز اين حكم را تاييد كرد و به اجرا گذاشته شد. براساس اين توافق، مردان جنگي بني قريظه كه تعدادشان را به اختلاف از400 نفر تا 900 نفر شمردهاند، اعدام كردند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) حتي در اين مرحله اعلام كرد كه اسلام آوردن آنها را بپذيرند تا اينگونه، از اعدام نجاتشان دهند؛ ولي بيشتر اين افراد، مخالفت با اسلام را كه حقانيتش برايشان اثبات شده بود، بر اعدام ترجيح دادند. برخي پژوهشگران اين گزارش را براساس قرايني معتبر نميدانند. از جمله اين قراين اين است كه قرآن به اين شمار مقتول اشارهاي نكرده است. ديگر اينكه مقصر بودن رؤساي آنان، موجب نميشد همگي قتل عام شوند. ازاينرو، مطابق قاعده قرآني (لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى)،[4] كشتن آنان خلاف اسلام بوده است. همچنين، كشته شدن چند صد تن در بازار مدينه، بدون اشاره صريح منابع به مكان قتل آنها و نيز بر جاي نماندن اثر چنين اقدامي، بر اين ترديد ميافزايد.
دليل ديگر اين است كه اگر چنين كشتاري رخ داده بود، مبناي فقهي فقيهان قرار ميگرفت. به عنوان ششمين دليل ميتوان گفت: از ميان بنيقريظه، فقط نام چند تن از بزرگانشان به عنوان كشته شدگان جنگ، ثبت شده و از نام ديگران گزارشي نيست. به باور برخي، داستان قتل عام بنيقريظه را ابن اسحاق از يهود نقل كرده و سيرهنويسان و تاريخنگاران، پس از او نقل كردهاند. افزون بر آن، راويان اين رخداد نيز چون محمد بن كعب و عطيه، از يهوديان قريظي مسلمان شده هستند و بعيد نيست كه جانبدارانه سخن گفته باشند. در برابر اين نظريه، پژوهشگران ديگر، كشتن يهود بنيقريظه را با عقل و منطق سازگار دانسته و سزاي آنها را كه در حساسترين وضعيت، پيمانشكني كردند، جز كشتار نشمردهاند. گفتني است موجوديت سياسي اسلام در گرو پيمانهايي بود كه با قبايل اطراف بسته بود و پيمانشكني مكرر و چشمپوشي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از پيمانشكنان، زمينه را براي نقض عهدهاي ديگر مهيا ميكرد. افزون بر آن، ميتوان به دليلهايي ديگر اشاره كرد؛ دلايلي چون: تعهد آنها به پيامبر(صلي الله عليه و آله) درباره ريخته شدن خونشان در صورت پيمانشكني، پذيرش داوري سعد بن معاذ از سوي خود بنيقريظه و جاري كردن حكم «سابّ النبي» بر آنها. آيات 26 و 27 احزاب نيز بيانكننده تأييد اعدام مردان بنيقريظه است: (...فَريقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَريقاً).[5]