آیا توسل به مقام انبیا و اولیا شرک است؟
مقدمه یکی از اساسی‌ترین اشکالات وهابیان این است که می‌گویند مسلمانان با توسل به رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و صالحان مشرک می‌شوند؛ زیرا توسل به مقام انبیاء و اولیاء برابر با شریک قرار دادن برای خدا است. وهابیان به پیروی از &laq
مقدمه
يكي از اساسيترين اشكالات وهابيان اين است كه ميگويند مسلمانان با توسل به رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) و صالحان مشرك ميشوند؛ زيرا توسل به مقام انبياء و اولياء برابر با شريك قرار دادن براي خدا است. وهابيان به پيروي از «ابنتيميه حراني» توسل به پيامبر(صلي الله عليه و آله) را همچون توسل بتپرستان به بتها ميدانند، در حاليكه توسل به مقام آن حضرت، پيش از خلقت جسماني ايشان نيز وجود داشته است. «حاكم» و ديگر محدثان اهل سنت از «عمربن خطاب» نقل ميكنند كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمودند:
هنگامي كه آدم(عليه السلام) خطا را انجام داد، به خدا گفت بار خدايا! به حق محمد مرا ببخشاي. خداوند فرمود: محمد را از كجا شناختي و حالآنكه هنوز او را نيافريدم؟ آدم گفت: خداوندا! هنگامي كه مرا با دستانت آفريدي و از روحت در من دميدي، سرم را بالا كردم، ديدم در ستونهاي عرش نوشته شده: لا اله الا الله محمد رسولالله. دانستم تو در كنار اسمت، اسمي را نميآوري مگر آنكه محبوبترين فرد در نزد تو باشد. خداوند فرمود: اي آدم! راست گفتي، از محبوبترين آفريدههاي من است. مرا به حق او بخوان، تا تو را ببخشايم و اگر او نبود تو را نميآفريدم.
«حاكم نيشابوري» پس از نقل حديث ميگويد: سند اين حديث صحيح است.[1]
به جهت وجود چنين رواياتي در احاديث مسلمين، انديشمندان اسلامي در جواز توسل و رد انديشههاي انحرافي ابنتيميه و فرقه وهابيت، كتابهاي متعددي را نگاشتند كه برخي از آنها عبارتند از:
1. حسن التوسل في آداب زيارة أفضل الرسل، عبدالقادربن أحمد الفاكهي، (920ـ982ه .ق)
2. عذاب الله المجدي لجوف منكر التوسل النجدي، محمد عاشق الرحمن قادري حسيني حنفي.
3. بهجة الناظر في التوسل بالنبي الطاهر صليالله عليه وآله وسلم، حسنبن علي السقاف.
4. إظهار العقوق في الرد علي من منع التوسل إلي الله تعالي بالنبي والولي الصدوق، محمدبن محمدبن مصطفي المشرفي (1255ـ1324ه .ق).
5. التوسل في سنة النبي صلي الله عليه وسلم وأصحابه، محمود احمد الزين.
6. تعريف الانام في التوسل بالنبي و زيارته عليه الصلاة والسلام، محمدبن محمد عبدري فاسي.
7. عقود اللآل في التوسّل بالنبي والآل، محمود محمد قابادو تونسي(درگذشت 1230ـ 1288ه .ق).
8. حكم الإسلام في التوسل بالأنبياء والأولياء: ، محمد حسنينبن محمد مخلوف، (1861ـ1936م)
9. رسالة فيما يتعلق بأدلة جواز التوسل بالنبي و زيارته، احمدبن زيني دحلان.
10. ضياء الصدور لمنكري التوسل بأهل القبور، ظاهر شاه ميان ابنعبدالعظيم.
11. شواهد الحق في التوسل بالسيد الخلق(صلي الله عليه و آله)، النبهاني، يوسفبن اسماعيل (1265ـ1350ه .ق).
12. محق التقول في مسألة التوسل، محمد زاهدبن حسن الكوثري.
13. رفع المنارة لتخريج احاديث التوسل و الزيارة، محمود سعيد محمد ممدوح.
14. الحجة المرضية في إثبات الواسطة التي نفتها الوهابية، عبدالقادر بن محمد سليم الإسكندراني.
15. تقييد حول زيارة الأولياء و التوسل بهم، ابنكيران فاسي.
16. التأمل في حقيقة التوسل او البروق بانَّ نفي التوسل فسوق و اثباته لذاته دون الله مروق، عيسيبن عبدالله الحميري.
در اين مقاله ادعاها و ادله وهابيان به اختصار بررسي ميشود و با استفاده از كتاب و سنت معتبر سني مذهبان و نيز آراي انديشمندان اسلامي به آنها پاسخ داده ميشود.
ادعاي وهابيان
آنان مدعياند؛ همانگونه كه مشركان به بتها توسل ميكنند و ميگويند: {مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى}؛ «اينها را نميپرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند». (زمر: 3) متوسلان به صالحين نيز چنين ميكنند.
«محمدبن عبدالوهاب» ميگويد: «توسل به ميت و طلب حاجت از او، همان چيزي است كه بتپرستان در زمان جاهليت انجام ميدادند».[2] وي در فتوايي ميگويد: «هركس به پيامبران و صالحان توسل جويد و آنان را شفيع خود سازد، خونش حلال و قتل او جايز است».[3]
دليل وهابيان
وهابيان براي ادعاي خود چند دليل دارند كه آنها را بررسي ميكنيم:
دليل اول: ابنتيميه مقتداي وهابيان در عكسالعمل به سيره مستمر مسلمانان در زيارت آرامگاه پيامبر(صلي الله عليه و آله) و توسل به ايشان گفته است:
هر كس سفرش را به قصد زيارت قبر رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) انجام دهد، مثل كساني كه به قصد زيارت قبور پيشوايانشان در مدينه و مساجدي كه اطراف آن است، سفر ميكنند، با اجماع مسلمانان، مخالفت كرده و از شريعت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) خارج شدهاند.[4] زيارت قبر پيامبر يا غير او و غير خدا را خواندن و شريك كردن آنان در كارهاي خدايي، حرام و شرك است.[5]
پاسخ: براي پاسخ به ابنتيميه و پيروانش ابتدا بايد دانسته شود كه برخلاف نظر آنها، آيات، روايات و فتاواي عالمان مسلمان، اين امر را مشروع ميدانند؛ زيرا توسل در لغت به معناي وسيله است، و وسيله به معناي درجه و قرب است. بنابراين «واسل» به كسي گويند است كه بهسوي خدا راغب است و در اصطلاح به معناي چيزي است كه سبب نزديكي به غير ميشود. در روايت نيز مراد از «اللهمَّ آتِ محمداً الوَسِيلَة»، قرب به خداست، ولي معناي آن را شفاعت در قيامت ذكر كردند.[6] مراد از توسل در سيره مسلمانان نيز، قرار دادن انبياء و اولياء ميان خود و خدا براي قرب به خدا، بخشش گناهان و برآورده شدن حاجتهاست.
توسل در قرآن
خدا در قرآن توسل را جايز ميداند و ماجراي توسل برادران خطاكار حضرت يوسف(عليه السلام) به حضرت يعقوب(عليه السلام) را چنين نقل ميكند:
{قَالُواْ يا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ}. (يوسف: 97 و 98)
[فرزندان يعقوب به پدر خويش] گفتند: اي پدر! از خداي بزرگ، بخشايش گناهان ما را بخواه كه ما در اشتباه به سر ميبرديم. (يعقوب) گفت: به زودي، از پروردگار خود براي شما بخشايش ميخواهم كه او بسيار آمرزنده و مهربان است.
از اين آيه درمييابيم كه فرزندان يعقوب به دعا و استغفار پدرشان متوسل شدند و ايشان را واسطه بخشش خود قرار دادند. حضرت يعقوب نه تنها به توسل فرزندانش اعتراض نكرد، بلكه به آنها وعده داد كه به زودي براي آنها طلب بخشش كند. اگر اين عمل شرك بود، آن حضرت فرزندانش را مشرك ميخواند و با انكار نقش خويش، آنها را مستقيماً به طلب بخشش از سوي خدا فرا ميخواند.
خداوند به مسلمانان ميفرمايد: {يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ}. «اي كساني كه ايمان آوردهايد! پرهيزكاري پيشه كنيد و بهسوي خدا وسيلهاي انتخاب كنيد». (مائده: 35)
در اين آيه مصداق وسيله مشخص نشده است، بنابراين مسلمان ميتواند به انواع وسايل عبادي توسل جويد. يكي از راههاي رسيدن به خدا بخشش گناهان و تقرب به او توسل جستن به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است؛ زيرا خداوند چنين دستور داده است:
{وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا}. (نساء: 64)
و اگر آنان هنگاميكه به خود ستم كردند (از راه خود برگشته و) نزد تو ميآمدند و از خداوند مغفرت ميخواستند و پيامبر هم براي آنان استغفار ميكرد، قطعاً خداوند را توبهپذير و مهربان مييافتند.
خداوند در آيهاي ديگر، كساني را كه خود را نيازمند دعاي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و طلب استغفار ايشان نميدانند، منافق ناميده است.
{وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيتَهُمْ يصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ}. (منافقون: 5)
و چون به آنها گفته شود: نزد پيامبر بياييد تا براي شما از خداوند طلب عفو و بخشش كند، سرشان را به علامت نفي و انكار تكان ميدهند و آنها را ميبيني كه با تكبر از اين دعوت روي برميگردانند.
از اينرو، مسلمانان، به پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهلبيت: توسل ميجويند. اما هيچ مسلماني آنها را در كنار خدا نميپرستد و هيچ كس نميتواند ادعا كند كه گناهي مرتكب نشده است و نياز به شفاعت پيامبر(صلي الله عليه و آله) ندارد. هر مسلماني خود را خطا كار ميداند و هنگامي كه با آرامگاه مقدس رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مواجه ميشود پس از سلام و اداي احترام، ايشان را واسطه قرار ميدهد و طلب شفاعت ميكند.
بنابراين، وهابيان با ادعاي خود به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) توهين ميكنند و چون خودشان به انبياء و اولياء توسل نميكنند و ديگران را از اين كار باز ميدارند، به تصريح آيه قرآن، منافق هستند.
توسل در روايات
روايات متعددي بر جواز توسل به پيامبر(صلي الله عليه و آله) دلالت دارد. «احمدبن حنبل، در كتاب «مسند» از «عثمانبن حنيف» چنين روايت ميكند:
اِن رَجُلاً ضَريرَ البَصَرِ أتى النبي صَلَّى الله عَلَيه وَ سَلَّم فَقالَ ادْعُ اللهَ أنْ يعافيني، قال إن شئتَ دَعوتُ لك وَ اِن شِئتَ أخّرتُ ذلك فَهُو خَيرٌ، فقالَ أدْعُه فَأمَرَه أنْ يتَوَضَّأ فَيحسُنُ وُضوئَه فَيصلِّي رَكْعتينِ وَ يدعُو بِهذَا الدّعاءِ «اللّهمّ إني اَسئلُك وَ اَتوَجَّه إليكَ بنبيك مُحْمَّدٍ نَبِّي الرَّحمةِ يا مُحمّدُ اِنّي تَوجّهتُ بِك الَى رَبّي في حَاجَتي هِذِه، فَتَقضِي لي اللَّهمَّ شَفِّعْه فيَّ». قالَ عُثمانُ: فَوَالله ما تَفَرَّقنا و لاطالَ الحَديثُ بِنا حَتّى دَخلَ الرَّجلُ كأنْ لَمْ يكنْ بِه ضَرٌّ قَطُّ.[7]
مردي نابينا نزد پيامبرگرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) آمد و عرض كرد: از خدا بخواه تا مرا عافيت بخشد. پيامبر فرمود: اگر ميخواهي، دعا كنم و اگر مايل باشي، به تأخير مياندازم كه اين بهتر است. مرد نابينا گفت: دعا كن. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به او فرمان داد تا وضو بگيرد و در وضوي خود دقت كند و دو ركعت نماز بگزارد و چنين دعا كند: پروردگارا! من از تو درخواست ميكنم و به وسيله محمد(صلي الله عليه و آله)، پيامبر رحمت، به تو روي ميآورم. اي محمد! من در مورد نيازم به وسيله تو به پروردگار خويش متوجه ميشوم تا حاجتم را برآورده فرمايي. خدايا! او را شفيع من گردان. عثمان ميگويد: به خدا قسم ما هنوز از آنجا متفرق نشده بوديم و مدت ماندن ما زياد هم طول نكشيده بود كه ديديم مرد نزد ما آمد [و چنان شفا يافت] گويا هرگز نابينا نبود.
از نظر «ابنكثير دمشقي»، شاگرد ابنتيميه نيز اين حديث صحيح است.[8]
از اين روايت ميفهميم كه توسل به پيامبر(صلي الله عليه و آله)، براي برآورده شدن حاجت جايز است. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بهجاي آنكه خود براي آن مرد دعا كند يا همچون حضرت يعقوب بفرمايد: من بهزودي برايت دعا ميكنم تا شفايابي، به آن مرد دستور داد تا آنگونه دعا كند و با وسيله قرار دادن پيامبر نياز خود را از خدا بخواهد و او چنين كرد و شفا يافت. به اين ترتيب، پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) چگونگي توسل را به امت خود آموخت. اين كار بهمعناي توسل به اولياي الهي و بندگان پاك خداست و مسلمانان همواره به آن معتقد بودهاند.
دليل دوم: وهابيان مدعياند كه درخواست كمك و توسل به مقام انبياء و اولياء نزد خدا، پس از مرگ آنان جايز نيست. آنچه از توسل به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روايت شده، مربوط به زمان زنده بودن ايشان است.
پاسخ: آنچه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به او آموخت، دستوري كلي بود؛ زيرا توسل را به دعاي خويش يا زنده بودنش مقيد نكرد، بلكه به او آموخت كه بگويد: «اللهمّ إني اسئلك و اتوجّه إليك بنبيك محمد نبي الرَّحمه ... اللهمّ شفعه في». راوي اين حديث (ابنحنيف) نيز آن را فقط مربوط به زمان حيات پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) ندانسته است؛ زيرا در روايتي ديگر آمده است كه مردي از عثمان (خليفه سوم) كمك ميطلبيد، اما وي به او توجه نميكرد. روزي آن مرد، عثمانبن حنيف را ديد و نزد اين يار پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) شكايت كرد. وي به او گفت:
به وضوخانه برو و وضو بگير و آنگاه به مسجد برو و دو ركعت نماز بگزار، سپس بگو: «اللَّهمّ إنّي اَسئلُك وَ اَتَوجَّهُ إليك بِنبينا مُحّمدٍ نَبي الرَّحمةِ يا مُحمَّدُ اِنّي اَتَوجَّهُ بِك الى رَبّي، فَتَقْضِي لي حاجَتي»؛ «پروردگارا! از تو ميطلبم و با نبيت محمد، كه پيامبر رحمت است، به تو توجه ميكنم. اي محمد! من به وسيله تو به پروردگارم توجه ميكنم، پس حاجاتم را برآور». آنگاه حاجتت را از خدا بخواه. او نيز چنين كرد و پس از آن نزد عثمان رفت و حاجتش برآورده شد.[9]
دليل ديگر كه بر توسل به پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از حيات ايشان دلالت دارد، اين روايت است:
عَنْ مالكِ الدّار قالَ: أصابَ النَّاسَ قَحْطٌ في زَمَنِ عُمرَفَجاءَ رَجلٌ إلى قَبر النَّبي ـ صَلَى الله عَليه وَ سَلَّم ـ فقالَ: يا رَسولَ الله، اِسْتَسْقِ لِأمّتك فَإنَّهم قَد هَلَكوا، فأتَى الرَّجلُ في المْنامِ فَقيلَ لَه: أئتِ عُمَر فَاقْرئهُ السَّلامَ وَ أخبِرهُ أنَّهم مُسقَون [10]
مالك ميگويد: در زمان عمر مردم به خشكسالي مبتلا شدند. مردي بر سر قبر پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) رفت وگفت: اي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) براي امتت باران بطلب، زيرا آنان نابود شدند، آنگاه به خواب رفت. در خواب به او گفته شد: نزد عمر برو و سلام برسان و به او خبر بده كه سيراب خواهند شد.
دليل سوم: «بخاري» در كتاب «صحيح» روايت ميكند:
إنّ عُمَربن الخطّابِ رَضي اللهُ عَنه كَاَن إذا قَحَطُوا إسْتَسقَى بالْعباسِبن عَبدالمطلّب فَقالَ: اَللّهمّ إنّا كُنّا نَتوسّلُ إليكَ بِنبينا فَتَسْقينا و إنّا نَتَوسَّلُ إليكَ بِعَمِّ نَبينا فَاسْقِنا قالَ فَيسُقَون.[11]
هرگاه قحطي رخ ميداد، عمربنخطاب به وسيله عباسبنعبدالمطلب ـ عموي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) طلب باران ميكرد و ميگفت: خدايا! ما در گذشته به پيامبر متوسل ميشديم و باران رحمت خود را بر ما نازل ميفرمودي. اكنون به عموي پيامبر بهسوي تو متوسل ميشويم تا ما را سيراب كني و سيراب ميشدند.
اين روايت نيز با دو واسطه، توسل به منزلت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است؛ يعني اگر مسلمانان با منزلت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به خدا توسل ميجويند خليفه دوم با دو واسطه توسل جست و گفت: «إنّا نَتَوسَّلُ إليكَ بِعَمِّ نَبينا فَاسْقِنا».
او نگفت: خدايا! ما به عباس توسل ميجوييم، چون در نزد تو مقرب است، بلكه گفت: به عموي پيامبر(صلي الله عليه و آله) توسل ميجوييم؛ چون پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيش تو جاه و مقام دارد و اين شخص عموي اوست كه نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مقرب است.
از منظر «ابنادريس شافعي»، پيشواي مذهب شافعي، اين نوع توسل يعني توسل به جاه و مقام انبياء و اولياء در نزد خدا پس از مرگ آنان پذيرفتني است. وي در دو بيت، به اين امر اشاره ميكند:
آلُ النبيّ ذريعتي
|
وَهُم اليه وسيلتي
|
ارجو بهم اعطي غداً
|
بيدي اليمين صحيفتي[12]
|
«خاندان پيامبر، وسيله من بهسوي خدا هستند و اميدوارم كه به خاطر آنان، نامه عملم به دست راست من داده شود.»
عالمان ديگر اهل سنت نيز اين امر را تأييد كردهاند. باتوجه به اهميت مسئله توسل، به چند مورد ديگر هم اشاره ميكنيم. «نورالدين سمهودي» چنين مينويسد:
استغاثه و طلب شفاعت و توسل به پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) و جاه و بركت او نزد خداوند، از كردار انبياء و سيره سلف صالح بوده و در هر زماني انجام ميگرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، در حيات دنيوي و حتي در برزخ و چه در قيامت.[13]
«قسطلاني» مينويسد: «بر زائر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) سزاوار است كه زياد دعا و تضرع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاك رسول خدا(صلي الله عليه و آله) كند و سزاوار كسي كه از او طلب شفاعت شده اين است كه خدا شفاعتش را بپذيرد».[14]
«زيني دحلان» نيز مينويسد:
هركس كه ذكرهاي پيشينيان و دعاها و اوراد آنان را دنبال كند، در آنها مقدار زيادي از توسل به ذوات مقدسه مييابد، كه اگر قرار باشد نمونههاي توسل آنها را جمع كنيم، كتابي عظيم ميشود و كسي بر آنان ايراد نگرفت تا اينكه اين منكران [وهابيان] آمدند.[15]
با توجه به اين اسناد، شرك و بدعت دانستن توسل، از ديدگاه وهابيان، تنها براي خودشان مقبول است و شيعه و سني، به دليل ستيزهجويي وهابيان، توسل را انكار نخواهند كرد.
دليل سوم: گفتهاند ارتباط پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) پس از مرگ با اين دنيا قطع ميشود و ديگر توانايي كاري را ندارد و نميتواند براي كسي دعا كند. بنابراين، توسل به فرد ناتوان، از نظر عقلي، باطل و شرك است.
پاسخ: اين سخن مردود است؛ زيرا قرآن براي زندگي پس از مرگ صالحان دليل ميآورد و ادعاي وهابيان در قطع ارتباط افراد با دنيا، پس از مرگ، صحيح نيست. خداوند به صراحت به حيات پس از مرگ شهيدان اشاره ميكند و ميفرمايد:
{وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْياء عِندَ رَبِّهِمْ يرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلاَ هُمْ يحْزَنُونَ. يسْتَبْشِرونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ} (آل عمران: 169ـ171)
هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شدهاند، مرده نپنداريد، بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند و براي كساني كه از پي ايشانند و هنوز به آنان نپيوستهاند، بشارت دهند كه نه بيمي بر ايشان است و نه اندوهگين ميشوند آنان بشارت دهند بر نعمت و فضل خدا، و خداوند پاداش مؤمنان را تباه نميگرداند.
در اين آيات، شهيدان از نعمتهاي الهي و آنچه كسب كردهاند، خشنود هستند و اين دليلي بر زندگي دوباره آنان است. اين آيات همچنين دلالت دارد كه شهيدان با زندگان ارتباط دارند و به آنان بشارت ميدهند كه: (أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلاَ هُمْ يحْزَنُونَ. يسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ)
چگونه ميتوان پذيرفت كه شهيدان زندهاند و بشارت ميدهند، ولي پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه دين را آورده و پيشواي شهيدان است، پس از مرگ، حيات نداشته باشد و پاسخ سلام و تقاضاي شفاعت امت را ندهد؟
روايات بسياري حيات پس از مرگ انبياء بهويژه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را اثبات ميكنند. «هيثمي» نويسنده و دانشمند مشهور اهل سنت، در كتاب «مجمع الزوايد» از «عبداللهبن مسعود» نقل ميكند:
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمود: «زندگي من براي شما خير و بركت است؛ زيرا با همديگر گفتوگو ميكنيم. شما سخن ميگوييد و من هم با شما سخن ميگويم. مرگ من هم براي شما خير است، چون كارهاي شما بر من عرضه ميشود و هر كار خوبي را كه ديدم، خدا را شكر ميكنم و براي هر كار ناپسندي براي شما از خدا آمرزش ميخواهم».
هيثمي دراينباره ميگويد: «اين حديث را بزّاز نقل كرده است و راويان اين حديث همان راويان صحيح هستند».[16]
از اين روايت ميفهميم كه رابطه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) حتي پس از مرگ با پيروانش برقرار است.
در روايتي ديگر تصريح شده است كه حتي بدن پيامبران نيز از بين نميرود. رسولالله(صلي الله عليه و آله) فرمود:
فأكثِرُوا عَلَيَّ مِنَ الصَّلاةِ فيهِ (يوم الجمعه) فإنَّ صَلاتَكم مَعروضَةٌ عَلَيَّ: قالوا: وَ كيفَ تعُرضُ صَلاتُنا عَليكَ وَ قَدْ أرمت؟ قال: اِنَّ اللهَ حَرَّم عَلَى الْارضِ أنْ تَأكُلَ أجسادَ الاْنَبياءِ. [17]
روز جمعه زياد بر من درود بفرستيد؛ زيرا درودهاي شما بر من عرضه ميشود. پرسيدند: اي رسول خدا! بدن شما پس از مرگ ميپوسد. درودهاي ما چگونه به محضر شما ميرسد؟ فرمود: زمين به بدن پيامبران آسيب نميرساند؛ زيرا خداوند، خوردن و نابودي بدنهاي آنان را بر زمين حرام فرموده است.
«حاكم نيشابوري» اين روايت را صحيح ميداند.[18]
با توجه به اين آيات و روايات بسياري از علماي اهل سنت حيات پس از مرگ انبياء را از مسلمات ميدانند و برخي از آنان كتابي مستقل از زندگي پس از مرگ پيامبران نگاشتهاند، «ابنحجر عسقلاني» ميگويد: «بيهقي» كتابي زيبا درباره زندگي پيامبران پس از مرگ گردآورده و اين حديث را از انس نقل كرده است كه «اِنَّ الاْنبياءَ أحياءٌ فِي قُبورِهم يصلّون»؛ «پيامبران در درون قبر زندهاند و نماز ميخوانند».[19]
«قسطلاني» نيز ميگويد:
«شكي نيست كه زنده بودن پيامبران پس از مرگ، امري ثابت و روشن و جاودانه است و پيامبر ما چون برتر از همه پيامبران است، زندگي او پس از مرگ كاملتر از ديگر پيامبران خواهد بود».[20]
دليل چهارم: وهابيان بر اين باورند كه افرادي كه از دنيا رفتهاند، عاجزند و توسل به آنها، باطل و شرك است.
پاسخ: بر فرض كه بپذيريم انبياي و اولياي خدا پس از مرگ از پاسخگويي عاجزند. با اين فرض نهايت چيزي كه مدعي ميتواند بگويد اين است كه توسل به فرد ناتوان، حتي اگر زنده باشد، خلاف عقل است، و معيار شرك نيست. حال، اگر فرد متوسل بر اين باور باشد كه كسي پيش خداوند آبرو دارد و ميتواند براي برآوردن نيازهايش واسطه شود يا درخواست او را به امر خداوند انجام دهد، در اين صورت توسل نه تنها شرك نيست، بلكه خلاف عقل نيز نيست و مسلمانان معتقدند كه پيامبران و اولياي الهي قادرند اما بدون استفاده از قدرت الهي نميتوانند حاجات مردم را برآورده كنند؛ چون مؤثر اصلي خداوند است. حضرت عيسي(عليه السلام) نيز زنده كردن مردگان و شفايابي بيماران را به اجازه پروردگار ميداند و ميفرمايد:
{أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيكُونُ طَيرًا بِإِذْنِ الله وَأُبْرِىءُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيـي الْمَوْتَى بِإِذْنِ الله} (آل عمران: 49)
من از گِل چيزي به شكل پرنده ميسازم. سپس در آن ميدمم و به اجازه خدا پرنده ميشود. كور مادرزاد و مبتلايان به بيماري پيسي را به اذن خدا شفا ميدهم و مردگان را به فرمان خدا زنده ميكنم.
بنابراين، توسل مسلمانان به انبياء و اولياي الهي، به دليل استقلال آنها در برآوردن حاجت نيست. همچنان كه «سمهودي شافعي» ميگويد:
گاهي توسل به پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) براي گرفتن حاجت، به اين دليل است كه چون او را وسيله براي درخواست و شفيع نزد پروردگار قرار ميدهيم و او هم چون اين مقام را داراست، قدرت انجام دادن آن را دارد، كه در حقيقت، درخواست از او، به درخواست از خداوند بازميگردد. مثل اينكه كسي از پيامبر بخواهد در بهشت همنشين او باشد و قصدش اين باشد كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) سبب و وسيله همنشيني را فراهم كند.[21]
با توجه به مبناي قرآني و روايي، نه تنها توسل در نظر علماي اهل سنت نيز جايز است، بلكه فقيهان حنابله نيز، توسل را مجاز ميدانند. براي نمونه «ابنقدامه» از فقيهان بزرگ حنبلي، در مستحبات ورود به مسجد نبوي مينويسد:
مستحب است، با پاي راست داخل شود ... آنگاه نزد قبر حضرت آمده و پشت به قبله و وسط قبر بايستد و بگويد: السلام عليك ايها النبي و رحمة الله وبركاته.... [آنگاه بخواند:] تو در كتابت فرمودي و كلامت حق است: {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا}؛ (نساء: 64)؛ اگر آنها هنگامي كه به خود ستم ميكنند [و مرتكب گناهي ميشوند]، نزد تو آيند و از خدا طلب آمرزش كنند و پيامبر نيز براي آنها استغفار كند، خدا را تواب و رحيم مييابند. اينك نزد تو آمدهام و از گناهان خويش استغفار ميكنم. پس تو را نزد خداوند متعال شفيع خود قرار ميدهم.[22]
ابنقدامه در اين كلام به صراحت بيان ميكند كه آيه قرآن، مخصوص زمان حيات پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيست. او دستور داده است كه زائران براي احترام، روبهروي قبر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و پشت به قبله بايستند. درحاليكه وهابيان همواره پشت به ضريح حضرت ميايستند و مسلمانان را نيز از ايستادن در مقابل آن حضرت منع ميكنند.
«سُبكي شافعي» از عالمان مشهور اهل سنت (درگذشت 756 ه .ق) هم مينويسد:
جواز توسل و درخواست شفاعت از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) براي هر مسلماني، روشن و واضح است و عمل پيامبران و سيره صالحان گذشته و علما و دانشمندان، حتي عوام بر او گواهي ميدهد. هيچ آدم دينداري اين كار را انكار نكرده و در هيچ زمان اين سخن باطل به گوش نرسيده است تا اينكه ابنتيميه با سخنان باطل خود، قضيه را بر افراد ضعيف و نادان مشتبه كرد و بدعتي را پايهگذاري كرد كه در هيچ عصري سابقه نداشت.[23]
با توجه به آنچه از سخنان پيشوايان متقدم اهل سنت آورديم، به كذب بودن ادعاي وهابيان پي ميبريم.
والحمدلله
[1]. عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم لما اقترف آدم الخطيئة قال يا رب أسألك بحق محمد لما غفرت لي فقال الله يا آدم وكيف عرفت محمد أو لم أخلقه قال يا رب لأنك لما خلقتني بيدك ونفخت في من روحك رفعت رأسي فرأيت علي قوائم العرش مكتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله. فعلمت انك لم تضف إلي اسمك الا أحب الخلق إليك فقال الله صدقت يا آدم انه لأحب الخلق إلي ادعني بحقه فقد غفرت لك ولولا محمد ما خلقتك، هذا حديث صحيح الاسناد؛ المستدرك، ج2، ص615.
[2]. الجامع الفريد، محمد بن ابراهيم نعمان، ص501.
[3]. كشف الشبهات، محمد بن عبدالوهاب، ص58.
[4]. الردّ علي الاخنائي، ابن تيميه، ص18.
[5]. همان، ص25.
[6]. لسان العرب، محمد بن مكرم (ابن منظور)، ج11، ص725.
[7]. مسند، احمد بن حنبل، ج4، ص138.
[8]. البداية و النهاية، ابن كثير، ج6، ص179.
[9]. معجم الكبير، طبراني، ج9، ص31؛ مجمع الزوائد، ج2، ص279؛ تحفة الاحوزي، مباركفوري، ج10، ص24.
[10]. المصنف، ابن ابيشيبه، ج7، ص482؛ فتح الباري، ج2، ص412.
[11]. صحيح بخاري، محمد بن اسماعيل بخاري، جزء 2، ص20، ح1010.
[12]. الصواعق المحرقه، احمد بن حجر هيتمي، ج2، ص524.
[13]. «اعلم أن الاستغاثة و التشفع بالنبي صلى الله عليه و سلم و بجاهه و بركته إلى ربه تعالى من فعل الأنبياء و المرسلين، و سير السلف الصالحين، واقع في كل حال، قبل خلقه صلى الله تعالى عليه و سلم و بعد خلقه، في حياته الدنيوية و مدة البرزخ و عرصات القيامة»؛ وفاء الوفاء، علي بن عبدالله سمهودي، ج4، ص193.
[14]. «وينبغي للزائر أن يكثر من الدعاء و التضرع و الاستغاثة و التشفع و التوسل به ـ صلى الله عليه و سلم ـ، فجدير بمن استشفع به أن يشفعه الله تعالى فيه»؛ المواهب اللدنية بالمنح المحمدية، احمد بن محمد قسطلاني، ج3، ص604.
[15]. الدرر السنيه، احمد بن ذيني دحلان، ص31.
[16]. مجمع الزوائد، ج9، ص24.
[17]. المستدرك، حاكم نيشابوري، ج4، ص560.
[18]. همان.
[19]. فتح الباري، ج6، ص352.
[20]. المواهب اللدنية بالمنح المحمدية، ج3، ص599.
[21]. وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفي، ج4، ص196.
[22]. المغني، عبدالله بن قدامه، ج3، ص590.
[23]. شفاء السقام، تقيالدين سبكي، ص293.