علت قیام نکردن حضرت مهدی با وجود یاوران بسیار

نویسنده در صفحه 62 می‌‌گوید که مدعیان وجود صاحب‌الزمان می‌گویند: «تنها علتی که مانع ظهور او شده، ترس امام از کشته شدن است. وگرنه خود را پنهان نمی‌کرد و مثل پیامبران و ائمه: اذیت مردم را در راه خدا تحمل می‌کرد». سپ

نويسنده در صفحه 62 مي‌‌گويد كه مدعيان وجود صاحب‌الزمان مي‌گويند: «تنها علتي كه مانع ظهور او شده، ترس امام از كشته شدن است. وگرنه خود را پنهان نمي‌كرد و مثل پيامبران و ائمه: اذيت مردم را در راه خدا تحمل مي‌كرد». سپس مي‌افزايد كه مؤمنانِ به صاحب‌الزمان، غيبت او را با پنهان شدن پيامبر(صلي الله عليه و آله) به مدت پنج سال در آغاز بعثت مقايسه مي‌كنند تا آنكه خداوند دستور علني كردن دعوت را داد. اين قياس به چند دليل ناصحيح است:

الف) پيامبر(صلي الله عليه و آله) از نظر مردم پنهان نشد، بلكه دعوت را پنهاني كرد؛

ب) خديجه و علي٨ و غير از اين دو همراه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بودند. اما مهدي به ادعاي شما كسي همراه او نيست؛

ج) پيامبر(صلي الله عليه و آله) بعد از مدتي ظاهر شد و در همان مدت پنهاني،
افرادي را آماده كرد تا او را در امرِ دعوت ياري كنند. اما مهدي پنهان است و پيرواني ندارد، گرچه اماميه پيرو اويند. شيعه از همان روز غيبت، پيروان او بوده‌اند و اكنون به ميليون‌ها نفر مي‌رسند. آيا چنين تعداد زيادي براي ايجاد امنيت و ظهور ايشان كافي نيست تا به همراه آنان جهاد نمايد؟

پاسخ

ترس از كشته‌شدن، يكي از عوامل غيبت حضرت حجت است. عوامل ديگري، مثل امتحان مردم، جداسازي افراد نيك از بد، رهايي از بيعت با طاغوتيان و امور ديگري كه بر ما مخفي است نيز جزء دلايل غيبت حضرت است. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در مورد غيبت حضرت حجت فرمود: «اي جابر! اين امر از امور الهي و سرّي از اسرار خداوند است كه از بندگان پوشيده است. مبادا در آن شك كني كه كفر است».[1]

امام صادق(عليه السلام) در حديثي به «عبدالله بن فضل هاشمي» فرمود:

حكمت غيبت او جز بعد از ظهور وي ظاهر نمي‌شود؛ همچنان‌كه حكمت كارهاي خضر (سوراخ كردن كشتي، كشتن پسر بچه و برپا داشتن ديوار) براي موسي(عليه السلام) روشن نگشت جز هنگام جدايي آن دو. اي پسر فضل! اين كار از كارهاي الهي و سرّي از اسرار الهي و غيبي از غيب‌هاي اوست و ما چون خداوند را به حكمت قبول كرديم، پذيرفتيم كه همه افعال او حكيمانه است؛ هر چند علت آن بر ما معلوم نباشد.[2]

بنابراين، اين اعتراض كه چرا نمي‌آيد يا مي‌بايد مثل اجداد خود اذيت و آزار را تحمل كند، بي‌مورد است. اصولاً اگر خداوند با اعجاز، او
را نگه دارد، با حكمت «آزمايش الهي» منافات دارد و اگر او را مثل اجداد بزرگوارش شهيد كند، با فلسفه امامت، ظهور و قيام ايشان منافات دارد.

اما در مسئله مقايسه غيبت امام زمان[ با پنهان شدن پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) بهتر بود نويسنده قبل از اعتراض، علت مقايسه را بيان مي‌كرد؛ زيرا شيعه مدعي همانندي كامل غيبت امام زمان با غيبت پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيست، بلكه شيعه در پاسخ به اين سؤال كه چگونه مي‌شود كسي امام و حجت خدا باشد، اما مردم به او دسترسي نداشته باشند، مي‌گويد كه عدم دسترسي مردم به امام، مانع امامت نيست؛ زيرا در ميان انبياي گذشته، مثل ادريس، صالح، ابراهيم، موسي، شعيب، الياس و دانيال هم غيبت سابقه داشته است كه سال‌هايي از دسترس مردم دور بوده‌اند. حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) نيز پيامبر بود؛ ولي دعوت را جز براي خديجه و حضرت علي(عليه السلام) آشكار نكرد. اگر دسترسي نداشتن مردم به امام، مانع باشد، بايد دسترسي نداشتن به پيامبر(صلي الله عليه و آله) هم مانع پيامبري ايشان مي‌بود؛ زيرا در اين جهت فرقي ميان حضور پيامبر و نشناختن پيامبري وي با در دسترس نبودن او نيست؛ چون در هر حالت، مردم از وي استفاده نمي‌كردند. امروز نيز اگر بزرگ‌ترين پزشك جهان ميان جمعي باشد، اما او را به پزشك بودن نشناسند با نبود او در آن جمع از نظر استفاده مردم يكسان است.

اگر مصلحت اقتضا مي‌كند كه نبوت پيامبر(صلي الله عليه و آله) سه سال در ميان مردم آشكار نشود مي‌تواند اين مصلحت، براي ساليان طولاني‌تري هم باشد. بنابراين، پنهان شدن از مردم با پنهان كردن دعوت، از لحاظ استفاده نكردن مردم فرقي ندارد. همراه بودن حضرت خديجه و علي٨ ربطي به اين مسئله ندارد؛ زيرا سخن از عموم مردم است نه دو نفر. وگرنه همراه حضرت حجت[ نيز افرادي هستند، حتي بيش از دو نفر.

در مقايسه دو امر، اشتراك در همه ويژگي‌ها لازم نيست، بلكه مي‌بايست در نكته اصلي مشترك باشند. بنابراين مسئله آماده‌سازي پيامبر(صلي الله عليه و آله) ربطي به مسئله حـضرت حجت ندارد؛ زيرا اين امر برمي‌گردد به حكمت كتمان نبوّت و لازم نيست حكمت اختفاي حضرت حجت نيز همان باشد كه در نبي‌ مكرم(صلي الله عليه و آله) بود، بلكه براي پاسخ اين شبهه كه امام ناشناس چه فايده‌اي دارد همين مقدار كافي است كه بگوييم هر دو از مردم مخفي بودند؛ يعني گرچه مردم هر دو را مي‌بينند؛ اما آنها را امام يا پيامبر نمي‌دانند تا از ايشان بهره‌مند شوند. حكمت غيبت پيامبر(صلي الله عليه و آله) ممكن است با حكمت غيبت حضرت حجت فرق داشته باشد. افزون بر اين، چرا نتوان گفت كه حضرت حجت نيز براي آماده‌سازي مردم و جهان، در پشت پرده غيبت قرار دارد؟

از آنجا كه اين قيام مصالح ديگري نيز دارد و ماهيت آن نيز جهاني است، نبايد انتظار داشت كه مدت آن نيز مثل بعثت 23 سال و دعوت مخفيانه‌اش سه سال باشد. يك قيام جهاني، به زمان و مقدمات فراواني نياز دارد كه به تدريج هموار مي‌شود؛ از جمله بلوغ فكري و آمادگي روحي مردم جهان كه به تدريج محقق مي‌شود. از همين‌جا معلوم مي‌شود كه پرسش نويسنده درباره علت قيام نكردن حضرت با وجود ميليون‌ها پيرو، سخن نادرستي است؛ زيرا ظهور حضرت به آمادگي جهاني نياز دارد كه محقق نشده است.

نمونه كوچك آن، انقلاب اسلامي ايران است كه با وجود هزاران طرفدار قيام مسلحانه، رهبر عظيم‌الشأن آن، دستور قيام مسلحانه را نداد؛ زيرا مي‌خواست، شرايط به گونه‌اي آماده شود كه مردم و از جمله‌ نيروهاي مسلح بيدار شوند تا بتواند با كمترين تلفات و خسارات، بزرگ‌ترين موفقيت را به دست آورد.

براي تحقق اين آرمان (ظهور حضرت) گاهي بايد سال‌ها منتظر ماند. خداوند متعال اراده كرده است تا حكمت‌ها و اسرار غيبت به تدريج محقق شود تا زمينه ظهور فراهم گردد.

 
[1]‌. بحارالانوار، ج 51، ص 73.

[2]‌. همان، ج 52، ص 92.


| شناسه مطلب: 86201