جایگاه تبرک در دین مبین اسلام (2)
در بخش نخست این مقاله، مستندات قرآنی و حدیثی تبرّک ـ که وهابیان آن را بدعت شمرده و موجب گمراهی می‌پندارند ـ مطرح و تبیین گردید. در این بخش، نمونه‌هایی از تبرّک مسلمانان عصر نبوی به آثاری مانند: آب وضوی پیامبر، قبر پیامبر، قرآن مجید و... براسا
در بخش نخست اين مقاله، مستندات قرآني و حديثي تبرّك ـ كه وهابيان آن را بدعت شمرده و موجب گمراهي ميپندارند ـ مطرح و تبيين گرديد.
در اين بخش، نمونههايي از تبرّك مسلمانان عصر نبوي به آثاري مانند: آب وضوي پيامبر، قبر پيامبر، قرآن مجيد و... براساس احاديث متعدد، مطرح، و به شبهات مطرح شده در اين زمينه پاسخ داده ميشود.
تبرك در روايات اهلبيت:
در روايات ائمة اهلبيت: تبرك به امور متعددي، مستحب شمرده شده است كه برخي را يادآور ميشويم:
تبرك به نام خداوند
امام حسن عسكري(عليه السلام) از جد بزرگوارشان اميرمؤمنان نقل ميكنند كه رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) فرمود: «كُلُّ أمرٍ ذِى بالٍ لم يذكر اسمُ اللهِ فيه فهو أبتر».[1] هركار مهمي كه نام خدا درآن گفته نشود، به پايان نميرسد.
تبرك به قرآن مجيد
امام صادق(عليه السلام) از اميرمؤمنان نقل ميكند: هر خانهاي كه در آنجا قرآن خوانده شود، و نام خدا آورده شود، بركت آن افزايش مييابد و فرشتگان حاضر ميشوند و شياطين را دور ميكنند.[2] و در همين باب رواياتي در مورد تبرك به قرآن وارد شده است.
تبرك به آب وضوي پيامبر(صلي الله عليه و آله)
امام رضا(عليه السلام) ميفرمايد: از پدرم شنيدم، كه او از پدرانش از جابر بن عبدالله روايت كرد كه رسول خدا در زير خيمهاي چرمين وضو گرفت، بلال حبشي ازخيمه بيرون آمد، درحاليكه باقي ماندة آب وضو را به همراه آورده بود، مردم هجوم آوردند و هركس ميتوانست چيزي از آن آب به صورت خود زد، و هر كس نتوانست از رطوبت دست ديگران تبرك جست.[3]
تبرك به تربت قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله)
آنگاه كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به خاك سپردند، دخت گرامي ايشان، حضرت فاطمه(عليها السلام) در كنار قبر آن حضرت ايستاد و مشتي از خاك قبر را برداشت و بر چشمان خود نهاد و گريست و دو بيت شعر سرود به اين مضمون:
كسي كه خاك پيامبر را ببويد، باكي ندارد اگر در همه عمر هيچ عطري به مشامش نرسد، اندوههاي فراوان بر من باريده است، كه اگر بر روزها ببارد به شب تبديل ميشوند.[4]
تبرك به قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله)
علي بن جعفر از برادرش امام موسي كاظم(عليه السلام) و او از پدرش امام جعفر صادق(عليه السلام) و از جدش علي بن الحسين(عليه السلام) نقل ميكند كه وي همواره در كنار قبر پيامبر ميايستاد و بر او سلام ميكرد، و شهادت و گواهي ميداد كه او رسالت خود را ابلاغ كرده است. آنگاه رو به قبله ميكرد و پشت خود را به سنگ سبزي كه بر ديوار قبر بود، ميچسباند و دعايي را ميخواند.[5]
ابن فضّال ميگويد: امام هشتم را ديدم آنگاه كه ميخواست مدينه را براي عمره ترك كند، پس از نماز مغرب نزد قبر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و بالاي سر آن حضرت آمد، بر پيامبر سلام كرد و خود را به قبر چسبانيد و آنگاه بهسوي منبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) آمد، سپس بهسوي قبر بازگشت و در كنار قبر ايستاد و نماز گزارد و دوش چپ خود را به قبر چسبانيد.[6]
معاوية بن عمار ميگويد: امام صادق(عليه السلام) فرمود: هرگاه از دعا در كنار قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) فارغ شديد، به طرف منبر برويد و دست خود را به آن دستگيرهها بگذاريد و آنگاه آن را بر دو چشم و صورت خود بكشيد.[7]
منطق مخالفان تبرك به آثار كنوني رسولخدا(صلي الله عليه و آله) و امامان:
در آغاز سخن يادآور شديم كه تبرك، يك امر مسلم بين فقيهان اسلامي است و اگر اختلافي باشد، در برخي از موارد و مصاديق است. امروز زائران خانة خدا خواهان تبرك به ضريح و يا در و ديوار مسجدالنبي و مسجدالحرام هستند، ولي وهابيان به شدت از آن جلوگيري ميكنند و دليل آنان يك رشته اموري است كه به آنها اشاره ميشود.
1. تبرك تنها به آثاري جايز است كه با بدن پيامبر تماس داشته است.
بن باز در نامة خود به آقاي واعظزاده مينويسد: درست است كه ياران رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به آثار وي تبرك ميجستند، ولي تبرك آنها در مواردي بود كه آن اشيا با پيامبر(صلي الله عليه و آله) تماسي داشتهاند، ولي در و ديوار مسجد و يا ضريح پيامبر(صلي الله عليه و آله) تماسي با پيامبر نداشته و لذا نميتوان به آنها تبرك جست.[8]
پاسخ اين استدلال روشن است:
اولاً: از نظر مكتب حنبلي و حتي اشعري، علل طبيعي كوچكترين تأثيري در پديدهها ندارند، بلكه اين سنن الهي است كه به همراه آتش، حرارت، و به همراه آب، سردي پديد ميآورد، اما خود آب و آتش، در پديدهها، كوچكترين تأثيري ندارند، و شعار بزرگان اين دو مكتب شعر زير است:
و مَن يقُل بالطبعِ أو بالعلّة
|
فذاك كفر عند أهل الملّة
|
هركس بگويد اين اثر طبيعي چيزي است يا چيزي علت چيز ديگري است، اين سخن نزد مسلمانان كفر بهشمار ميرود.
در اين مكتب، تماس با بدن پيامبر(صلي الله عليه و آله) اثري در خير و بركت ندارد و نسبت اين آثار كه با بدن او تماس داشته با آثار كنوني كه به نوعي به آن حضرت وابسته است، يكسان است.
ثانياً: شيخين وصيت كردند كه آنان را در كنار قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) به خاك بسپارند. حتي عمر بن خطاب پيامي به عايشه فرستاد و از او اجازه گرفت كه در كنار قبر پيامبر به خاك سپرده شود. ابن اثير داستان را چنين بيان ميكند:
عُمَر فرزند خود را به خانة عايشه فرستاد و او را در حال گريه كردن ديد. گفت: پدرم سلام ميرساند و از تو اجازه ميخواهد كه در كنار دو يار خود، دفن شود. عايشه گفت: من آنجا را براي خود نگه داشته بودم. اكنون او را بر خود مقدم ميدارم.[9]
از اينكه او علت دفن خود را بودن در كنار دو يار خويش بر ميشمارد، جز اين نيست كه ميخواهد از وجود آن دو تبرك بجويد.
ثالثاً: در گذشته يادآور شديم كه از احمد بن حنبل دربارة بوسيدن قبر پيامبر سؤال كردند، او گفت: اشكالي ندارد، آيا سنگ و گل قبر موجود در زمان احمد (نيمة قرن سوم) همان سنگ و گل دوران نخست بوده است؟
رابعاً: يادآور شديم كه عبدالله بن عمر و همچنين فرزند او در نقاطي كه پيامبر نماز خوانده بود، نماز ميگزاردند؛ آيا باد و طوفان هيچ نوع دگرگوني در آن خاك ايجاد نكرده بود؟
2. تبرك نوعي بدعت است
ميگويند: تبرك نوعي عبادت است، و عبادات، توقيفي است. و هيچكس نميتواند از خود، عبادتي را اختراع كند و آنگاه به آن تبرك جويد. ابن تيميه ميگويد: «استلام دو ركني كه در طرف حجرالاسود قرار گرفتهاند و ديوارهاي كعبه و مقام ابراهيم و صخرة بيتالمقدس و قبر هيچيك از انبيا و صالحان درست نيست، زيرا اين كار بدعت است».[10]
مقصود ابن تيميه آن است كه اين كار بدعت در عبادت است، ولي سخن وي از دو نظر مخدوش است:
اولاً: تبرك؛ خواه در مورد مشروع و خواه در غير مشروع (از نظر وي)، مطلقا از مقولة عبادت به معني پرستش نيست. براي توضيح به دو نوع عمل توجه كنيم: نماز و روزه و حج خانة خدا، پرستش خدا است، درحاليكه پرداخت فرايض مالي مانند زكات و خمس و صلة رحم و نيكي به ايتام، عبادت خدا نيست، بلكه اطاعت امر خدا است، عبادت خدا، اطاعت خدا است، ولي اطاعت خدا در همهجا، پرستش او نيست. لذا در علم اصول اوامر الهي به دو نوع تقسيم شده است: «اوامر عبادي» و «اوامر قربي» و براي هر دو پاداش هست، ولي قسم نخست عبادت خدا و قسم دوم، موجب خشنودي او و ماية نزديكي بنده به رحمت حق است[11] از اين بيان روشن ميشود تبرك به آثار پيامبر خدا عبادت خدا و يا پيامبر نيست، بلكه يك رشته اعمالي است كه موجب رضاي خدا و وسيلة نزديكي بنده به خداوند متعال است.
ثانياً: اگر فرض كنيم تبرك از مقولة عبادت است، در صورتي بدعت شمرده ميشود كه دليل بالخصوص يا به نحو عموم بر مشروعيت آن نباشد، آيا اين همه آيات و روايات در اثبات مشروعيت آن كافي نيست؟
ما از همة آنها صرف نظر ميكنيم ولي يادآور ميشويم مهر ورزيدن به پيامبر و عترت آن حضرت، از اصول مسلم در اسلام است و آيات و روايات در آن مورد، فزونتر از آن است كه در اينجا نقل شود، و اعمال زائران در حرمين شريفين، از مظاهر و مصاديق مهرورزي به پيامبر است. اينك بهعنوان نمونه، به دو آيه در اين مورد اشاره ميكنيم:
1. {قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يأْتِي اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ} (توبه: 24)
بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفة شما و اموالي كه بهدست آوردهايد و تجارتي كه از كساد شدنش ميترسيد و خانههايي كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند! و خداوند جمعيت نافرمانبردار را هدايت نميكند.
2. {فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ} (اعراف: 157)
آنانكه به او ايمان آوردند و او را گرامي داشتند و ياري كردند و از نوري كه بر او فرود آمده، پيروي نمودهاند، آنان رستگارانند.
واژة «عزّروه» به معني تكريم و احترامگزاري است، نه كمك كردن به او، زيرا موضوع كمك به او با جملة «نصروه» به روشني بيان شده است.
اما از نظر سنت: بيهقي در كتاب خود به نام «شعب الايمان» مهرورزي به رسول خدا را از شعب ايمان شمرده و دلايلي بر آن اقامه نموده است.[12] مسلم در صحيح خود بابي به نام «وجوب محبة رسول الله» دارد كه در آن، رواياتي را نقل كرده است. بر اين اساس تمام حركات و سكنات زائران در حرمين شريفين و سائر اماكن متبركه برخاسته از عشق به خاندان رسالت و اظهار مودت به آنان است و چون دستشان به تبرك به وجود مقدس آنان نميرسد، به آثار وابسته به آنها احترام ميگزارند؛ تو گويي همگي مضمون اين دو بيت را در خانة دل زمزمه ميكنند:
أمرُّ على الدِّيارِ ديار لَيلي
|
اُقبِّلُ ذا الجِدارَ و ذا الجدارا
|
آنگاه كه از درِ خانة ليلي ميگذرم در و ديوار آن را ميبوسم
و ما حُبُّ الدِّيارِ شَغَفن قلبى
|
ولكنْ حُبُّ مَن سَكَن الدّيارا
|
عشق به خانه، دلم را نربوده است بلكه عشق كسي كه در خانه سُكني گزيده است.
يادآوري دو نكته:
1. فرقة وهّابي كه مذهب و مسلك خود را از احمد بن تيميه گرفته است، بايد توجه داشته باشد كه هنگام درگذشت ابن تيميه، در سال 728 در شام، پيروانش چگونه به آثار برجاي مانده از او تبرك ميجستند، شاگرد او ابن كثير دمشقي در حوادث سال 728 مينويسد:
هزاران نفر در تشييع او حاضر شدند و پيش از غسل، عدة زيادي نزد جنازه جمع شدند و با نگاهكردن و بوسيدن به او تبرك ميجستند، و گروهي باقيماندة آب غسل او را نوشيدند و گروهي ديگر باقيماندة سدري كه براي حنوط او به كار رفته بود، بين يكديگر تقسيم كردند. و نخي كه برگردن او بود، به يكصد و پنجاه درهم به فروش رسيد. عرقچيني كه بر سرش بود، به پانصد درهم معامله شد و در تشييع جنازة او ناله و شيون بلند شد و در مدرسة صالحيه قرآنهايي براي او ختم كردند و مردم تا مدتها كنار قبر او رفتوآمد ميكردند و شبها تا صبح بيدار ميماندند.[13]
2. در مهد وهابيت (عربستان سعودي) كتاب ارزشمندي پيرامون تبرك به قلم مورخ محقق آقاي محمد طاهر بن عبدالباقي كه از علماي شافعي مذهب قرن چهاردهم هجري و اهل مكه است، به نام «تبرك الصحابه» نوشته شده و براي نخستين بار در مصر در سال 1385هجري قمري، برابر 1966 ميلادي در مطبعةالمدنى چاپ شده است.
مؤلف با رواياتي فراوان، تبرك صحابه به آثار بهجا مانده از پيامبر را گرد آورده، ولي متأسفانه مصادر و منابع روايات را نه در متن و نه در پاورقي ذكر نكرده است.
[1]. وسائل الشيعه، ج7، ص 170، باب 17، از ابواب ذكر، ح 4.
[2]. وسائل الشيعه، ج6، ص 199، باب 16، از ابواب ذكر، ح1.
[3]. بحارالانوار، ج17، ص33، باب آداب العشرة، ح 15.
[4]. المغني، ابن قُدامه، ج2، ص 411.
[5]. وسائل الشيعه، ج14، ص 343، باب 6، از ابواب مزار، ح2.
[6]. همان، ص 359، باب 15، از ابواب مزار.
[7]. همان، ص 345، باب 7، از ابواب مزار.
[8]. التبرك و التوسل والصلح مع العدوّ الصهيوني، ص 40.
[9]. اُسدالغابة، ج4، ص 75.
[10]. مجموع فتاواي ابن تيميه، ج 27، ص 79، به نقل از بدع القبور، تأليف صالح بن مقبل عصيمي تميمي.
[11]. تهذيب الاصول، ج1، ص 147.
[12]. شعب الايمان، ج2، ص 129.
[13]. البداية و النهاية، ج8، صص 141 و 142.