تبرک
، مصدر باب تفعّل از بَرْ و بَرکت ـ که به معنای خیر کثیر، نموّ و زیاده است ـ اشتقاق یافته و به معنای دعا به برکت، میمنت، خجستگی، شگون، فرخندگی، فرخی، خوش شگونی، فال نیک، فراوانی نعمت، سعادت و خوشبختی است.[1] توضیح تبرک به اصطلاح دین تبرک به معنای خیر
، مصدر باب تفعّل از بَرْ و بَركت ـ كه به معناي خير كثير، نموّ و زياده است ـ اشتقاق يافته و به معناي دعا به بركت، ميمنت، خجستگي، شگون، فرخندگي، فرخي، خوش شگوني، فال نيك، فراواني نعمت، سعادت و خوشبختي است.[1]
توضيح تبرك به اصطلاح دين
تبرك به معناي خير فراواني كه غالباً غير محسوس است و به هر چه تعلّق گرفت معناي ازدياد و كثرت همراه فرخندگي و خجستگي را تداعي دارد، اطلاق ميشود؛ از باب نمونه طعام متبرّك بدين معناست كه يك نحوة خير معنوي در طعام وجود دارد، مثلاً داراي شفاست و خلق كثيري از آن سير ميشوند، و نسل متبرّك نسلي را گويند كه سعادتمند، فرخنده، فراوان و شكوهمند باشند.
گفتني است كه معناي فرخندگي يك امر نسبي است و به اختلاف اغراض، مختلف ميشود؛ مثلاً طعام متبرّك نسبت به گرسنه سير كننده است، نسبت به بيمار شفابخش است و يا مزاجش را به اعتدال ميآورد، و نسبت به خواهان بندگي، نوري پديد ميآورد كه جهت عبادت خداوند توانا ميشود.[2]
مفهوم كلامي تبرك
محمد بن عبدالوهاب (1206 ـ 1115ه ) مؤسس وهابيت در كتاب التوحيد، بابي به عنوان «من تبرك بشجر او حجر أو نحوهما» (يعني كسي كه به درخت يا سنگ و مانند آن تبرك جويد) گشوده و تبرك به آنها، و نيز تبرّك به بقعهها و مشاهد مشرفه را جزء شرك دانسته و غير مشروع قلمداد كرده است. او ميگويد: چنين تبركي غلو است و به تدريج به عبادت و پرستش آنها ميانجامد كه در اين صورت «شرك اكبر» ناميده ميشود.
بنابراين، از تبرك به مقام ابراهيم(عليه السلام)، حرم رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، بيتالمقدس و غير آنها از ساير بقعهها بايد دوري جست.[3]
حسن بن آل شيخ در شرح كتاب مزبور، قبرها را هم افزوده است.[4] و به گفتة عبدالعزيز بن باز در تأييد سخنان مذكور، ضريحهاي زرد ـ از جنس طلا و مس ـ كه امروز بر تربت حسين و زينب(عليهما السلام) و صالحان گذاشته شده و مردم به آنها تبرك ميجويند نيز از همين قبيل (شرك) است.[5]
بنابراين، تبرك به آثار صالحان و گذشتگان در آيين وهابيت حرام و جزء شرك به حساب ميرود.
وهابيون بر پاية عقيدة مزبور هرگاه اقتدار يافتند اماكن مقدسه، مشاهد مشرفه و بقعههاي متبركه، قبور ائمه و بزرگان و صالحان دين را به عنوان مظاهر شرك تخريب و از ميان برداشتند، از جمله در تاريخ 1216ه .ق سعود بن عبدالعزيز پسر محمد بن سعود وهّابي نجدي لشگري متشكل از عرب نجد مجهّز كرد كه بنا به گفتة برخي از مورخان اروپا ششصد پياده و چهارصد سوار در آن شركت داشتند و در فرصتي مناسب، يعني روز 18 ذيحجّه آن سال، برابر با اول بهمن يكهزار و صد و هشتاد (1/11/1180) شمسي درحاليكه اكثر مردم به زيارت حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) به نجف اشرف مشرف شده بودند، به شهر كربلا هجوم آوردند و چهار يا پنج هزار از زن و كودك و پيرمرد را قتل عام كردند، سپس به حرم حضرت امام حسين(عليه السلام) يورش بردند و آنچه از فرش، لوازم و ذخاير وجود داشت همه را غارت كرده، ضريح مقدّس را كندند و قبر مطهر را ويران ساختند، آنان با هتّاكي و گستاخي تمام، اسبان خود را در صحن مطهّر بستند و مرتكب اعمال ننگين و شرمآور شدند.[6]
در اين مقالة كوتاه، به پاسخ اين توهّم پرداخته، مسئلة تبرك و عدم تنافي آن با توحيد را بيان خواهيم كرد.
بررسي مسئلة تبرك
دانشمندان اديان آسماني بهويژه مسلمانان اعم از سني و شيعه عقيدة وهابيون را مخالف با تورات، انجيل، قرآن و حديث دانسته و بطلان آن را بديهي قلمداد كردهاند، ما در اين مقاله سخن آنان را به اختصار از نظر خواهيم گذراند.
1ـ تبرك در تورات
در عهد عتيق (تورات) در سفر پيدايش پيرامون احوال حضرت يعقوب(عليه السلام) در ابواب 24، 27، 32، 48، 49 سخن از تبرك، بركت، تبريك، فرخي و فرخندگي به ميان آمده است و دربارة حضرت يوسف(عليه السلام) نيز در ابواب 22، 26 و 29 همين مطلب به چشم ميخورد.[7]
2ـ تبرك در انجيل
در انجيل مرقس ميخوانيم: «نان و طعام تبرك يافته و خلق فراوان از آن سير شدهاند.» (مرقس، باب 8) و در باب يازده نيز از تبرك سخن رفته و در باب چهاردهم حضرت مسيح(عليه السلام) را متبرّك دانسته است.[8] و در انجيل برنابا آمده است كه آفريدگان به وسيلة پيامبر تبرك يافتهاند (فصل 43) چنانكه دربارة پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) مينويسد: «چه فرخنده است آن روزگاري كه به زودي در آن روزگار به عالم بيايد». (فصل 44 آيه 27)[9]
3ـ تبرك در قرآن
در قرآن مجيد واژه تبرك در قالبهاي گوناگون و بهطور متعدد بهكار رفته است از جمله: لفظ {بارَكَ} (1)؛ {بارَكْنا} (6)؛ {بُورِكَ} (1)؛ {تَبارَكَ} (9)؛ {بَرَكاتٍ} (2)؛ {بَرَكاتُهُ} (1)؛ {مُبارَكٌ} (4)؛ {مُبارَكاً} (4)؛ و {مُبارَكَةٍ} (4) بار در قرآن آمده است.
مواردي كه در قرآن صريحاً از فرخندگي آنها نام برده شده، فراوان است كه از جملة آنها شگون و خجستگي است كه در زمين نهاده شده است (فصلت: 10) تبرك و خجستگيهاي زمين عبارتاند از: معادن، چشمهها، درختان و ميوهها. (حويزي و قمشهاي ذيل آيه).[10]
مشارق و مغارب زمين خجستهاند، (اعراف: 137) به عقيدة مفسّران مراد آيه، سرزمينهاي ميان فرات، شام، فلسطين تا عريش مصر است بهويژه كه قبور حضرت ابراهيم، اسحاق، يعقوب: و... را در برگرفته است.[11] در سورة إسراء (آيه 1) صريحاً از خجستگي مسجدالأقصي و اطراف آن سخن رفته و در آية ديگر به نجات ابراهيم و لوط از سرزمين بابل به سوي زمين فرخنده شام اشاره شده است. (انبياء: 71)
فخر رازي سرزمين مكه را نيز مورد اشارة آية مذكور قرار داده و با استدلال به آية يكم سورة إسراء سرزمين شام را ـ چون اكثر پيامبران از آنجا مبعوث به شرايع و آثار ديني شدهاند ـ فرخنده خوانده است، او فرخندگي آية هفتاد و يكم سورة انبياء را نيز اشاره به سرزمين شام دانسته است.[12]
قرآن برخي «قريه»ها را داراي فرخندگي، شگون و خير فراوان معرفي كرده (سبأ: 18) كه به گفتة انصاري، منظور سرزمين شامات است.[13] امام سجاد و امام باقر(عليهما السلام) قريههاي فرخنده را به پيامبران و اهلبيت: تأويل كردهاند (حويزي ذيل آيه) قرآن، حضرت موسي و كساني كه اطراف او در آتش فرخندة هدايت و معرفت قرار گرفتند را چنين بازگو كرده است: {فَلَمَّا جاءَها نُودِي أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها} (نمل: 8).
4ـ تبرك در احاديث
محدّثان بزرگ اسلام اعم از شيعه و سني معتقدند شدت محافظت و نگهداري آثار رسول خدا(صلي الله عليه و آله) جهت تبرك از قبيل مو، ناخن، عرق بدن، قطرات آب وضو، جام آب، نيم خورده آب و شير، ته مانده غذا، آب دهان، مورد توجه همه ياران و صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بوده و در اين سخن كسي انكار و استبعاد ندارد؛ زيرا او رسول خدا، خليل و حبيب خدا و گراميترين مخلوق خداست. كسي كه وجودش جامع همة خيرات و بركات است چرا به همة آثارش تبرّك جسته نشود؟[14] كردي مكّي شرح حال كفش پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) و تبرك جستن شمار زيادي (حدود 20 نفر) از اشخاصي كه در شهر فاس اندلس به كفش پيامبر تبرك جستهاند را نام برده و شكل كفش را نيز رسم كرده است.
احمد بن حنبل روايت كرده كه نوزادان را جهت تبرك و بالا بردن كام خدمت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) ميآوردند.[15] احمدي در اينباره چهارده حديث ذكر كرده و نام بيش از صد نوزاد را به شماره آورده است[16] او مينويسد: ياران پيامبر از ماندة آب وضوي او خود را مسح كرده و چه بسا كار به نزاع و كشمكش ميرسيد، چنانكه ابوسفيان صبح روز فتح مكه از اين عمل در شگفت شد، و حتي آب چاهي كه آب دهان پيامبر در آن ريخته شده بود مانند چاه زمزم و چاه حديبيه مورد تبرّك اصحاب قرار ميگرفت، آنان از نيم خورده آب او و زماني به آبي كه تنها دست مبارك را در آن فرو برده بود متبرّك ميشدند و چه بسياري از معجزات او از بركات آب دهان و لمس دست او رخ داده است.[17]
در ينابيع المودّه ميخوانيم كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) شب تزويج فاطمه به علي(عليه السلام) پس از وضو، بقية آب را به سر و صورت و اندام علي و فاطمه(عليها السلام) پاشيد و گفت: خدايا خجسته گردان بر آنان و فرخنده گردان در نسلشان.[18] احمدي احاديث تبرك به آب وضوي آن حضرت را در 28 مورد و تبرّك به نيمخورده او را در 25 مورد و آبي كه دست مبارك در آن فرو برده و يا بدان دعا خوانده در يازده حديث بيان كرده است.[19]
سمهودي بيش از بيست عدد چشمه و چاه كه بهدست آن حضرت متبرك شده را نام برده[20] و گفته است خاك مدينه شفاي جذام است و به تجربه ثابت شده كه خاك قبر صعيب از ميان بردارندة تب، و تربت حضرت حمزه دواي سردرد است.[21]
بنا به نوشتة احمدي، تبرك به موي پيامبر و وصيت به گذاشتن آنها در كفن در سي حديث، و در 19 حديث تبرك به آب دهان و عرق و ناخن، و تبرك به جام و ظرف غذاي او در 6 حديث و تبرك به منبر او در 19 حديث و تبرك به قبر آن حضرت و قبور صالحان و جنازههاي آنان و حتي تبرك به خاك مدينه در هفت حديث وارد شده است.[22]
تبرك به عصاي آن حضرت(صلي الله عليه و آله) در 9 حديث و تبرك به لباس او در 52 حديث نيز به چشم ميخورد.[23]
ابنحجر گفته است: عبداللهبنحازم عمّامهاي داشت كه هنگام نبرد از باب تبرّك ميپوشيد و پس از فتح ميگفت اين عمامه را رسولخدا(صلي الله عليه و آله) به من پوشانده است.[24]
عبدالله بن عمر به پيروي از آثار قدمهاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) هنگام مسافرت در هر منزلي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) پياده شده بود پياده ميشد، و هر جا نماز خوانده بود، نماز ميخواند و زير هر درختي استراحت كرده بود، استراحت ميكرد و حتي آن درخت را آبياري ميكرد تا خشك نشود.[25]
سمهودي تبرك به مكانهايي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آنها نماز گزارده كه برخي به عنوان مسجد و برخي غير مسجد است در شصت مورد ذكر كرده و مساجد ميان راه مكه و مدينه را چهل عدد، مساجد ميان راه تبوك و مدينه را 17 عدد، مساجد ميان راه مدينه و خيبر را 5 عدد و ساير مساجد مبارك را هفت عدد شماره كرده است.[26]
تبرك به آثار و اقوام پيامبر(صلي الله عليه و آله)
تبرك اصحاب پيامبر به آثار او و به اقوام و نزديكان او بسيار است از جمله تبرك به تخت پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه مردم تبركاً جنازههاي خود را با آن حمل ميكردند، تبرك به ميل سرمهدان، كفش، سجاده و لواء او، حتي به قطعات چوب و آهن، قبضة شمشير او، و پردة باب الثوبه. تبرك به پرچمهاي امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)، به شمشير جعفر طيار، به قرآني كه به خط علي بن ابيطالب(عليه السلام) است، تبرك به خانة فاطمه(عليها السلام)، به عباس عموي پيامبر، به علي، حسن، حسين، و علي بن موسي الرضا: در طي احاديث فراوان، تبرك به تربت امام حسين(عليه السلام) در چهل و پنج حديث، تبرك به آب فرات در ده حديث، احاديثي كه ترغيب به تبرك ميكند 21 عدد و تبرك به پردة كعبه در دو حديث وارد شده است.[27]
جالب اينكه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) به عرق پيشاني و صورت امير مؤمنان(عليه السلام) تبرك جسته و در حق او فرموده است: به آن خدايي كه جانم در دست اوست، اگر نبود كه در حق تو گروهي بگويند آنچه را نصاري در حق عيسي بن مريم(عليها السلام) گفتهاند، دربارة تو سخني ميراندم كه به هيچ مسلماني نميرسيد مگر اينكه خاك زير پاي تو را از باب تبرك و فرخندگي بر ميگرفت.[28]
روايات خاصه
اكثر احاديث ياد شده را دانشمندان اهلسنت به نگارش آوردهاند كه ما فشرده آنها را جهت رعايت حجم مقاله در اينجا نگاشتيم. از طريق محدّثان شيعه نيز روايات فراواني پيرامون تبرّك وجود دارد كه هم اينك ما تنها به نمونههايي از آنها بسنده ميكنيم:
1ـ در باب زيارت رسولخدا(صلي الله عليه و آله) ميخوانيم: خدايا تو در برابر قبر رسولخدا تبرك به نماز و دعا را واجب كردي. «وأوجبت على عبادتك التبرك بالصّلاة والدّعاء فيه».[29]
2ـ شخصي از امام حسن عسكري(عليه السلام) از جهت فرخندگي و تبرك دعاي آن حضرت، خواسته است حضرتش دعا كند خداوند به او پسري عطا فرمايد.[30]
3ـ عصاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) در دست امام صادق(عليه السلام) بود، وقتي ابوحنيفه اين مطلب را فهميد، به خاك افتاد، عصا را بوسيد و گفت: «أردت التبرك بها» خواستم بدان تبرّك جويم.[31]
4ـ وقتي غذا در سفرههاي «آل محمد(صلي الله عليه و آله)» نهاده شد، فرشتهاي گويد: اي بندة خدا بخور و بدان تبرك جوي «كل يا عبدالله و تبرّك به».[32]
5ـ خرماي صيحاني مايه تبرك و شفاست.[33]
6ـ نكاح را با خطبه متبرك سازيد.[34]
7ـ نيم خوردة آب برادر مؤمن تبرك است.[35]
تذكر:
نكتة قابل توجه براي وهابيان (و نيز خود محمد بن عبدالوهاب كه اكثر عقايد خود را از ابن تيميه (661 ـ 728) اخذ كرده است) آن است كه اگر در عمل پيروان ابن تيميه هم انديشهاي ميكردند، سخني از شرك بودن تبرك نميگفتند و گرنه بايد كساني را كه در تشييع جنازة ابن تيميه شركت كرده بودند، مشرك خواند؛ چون موّرخان نوشتهاند: وقتي ابن تيميه فوت كرد مردم در تشييع جنازة او، دستمال و عمّامههاي خود را جهت تبرك به تابوت او ميانداختند.[36]
[1]. المحيط في اللغة، صاحب بن عبدلله؛ أقرب الموارد، سعيد حوزي؛ لسان العرب، ابن منظور؛ تاج العروس، زبيدي؛ فرهنگ رشيدي، عبدالرشيد؛ لغتنامه، دهخدا.
[2]. تفسير الميزان، سيد محمد حسين طباطبايي، ذيل آيه 92 سورة انعام.
[3]. التوحيد، محمد بن عبدالوهاب، ص40 و بعد، و كتاب قول السديد في مقاصد التوحيد، للشيخ عبدالرحمان سعدي، ط5، مطابع الجامعة الإسلامية، مدينه 1404.
[4]. فتح المجيد في شرح كتاب التوحيد، حسن بن آل شيخ، با حواشي عبدالعزيز بن باز، ص 133، ط5، نشر مكتبه سلفيه، مدينه منوره 1319ه .
[5]. حاشيه فتح المجيد، عبدالعزيز بن باز، ص 141.
[6]. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج1، ص 629؛ دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1406ه/1986م.
[7]. قاموس كتاب مقدس، جيمز هاكس، چاپ دوم، نشر كتابخانة طهوري، تهران، 1349 ش.
[8]. انجيل يا كتاب تازه، هنري مارتن، ط، ريچاد واتس، لندن 1873م.
[9]. انجيل برنابا، ترجمة مرتضي فهيم كرماني، چاپخانه پيك ايران، 1346 ش.
[10]. تفسير نورالثقلين، عبد علي بن جمعه حويزي، دار الكتب العلميه، اسماعيليان، قم؛ مختصر التفسير، مهدي الهي قمشهاي، ذيل آيات قرآن.
[11]. درّ المنثور، جلال الدين سيوطي، ذيل آيه، ط2، دارالفكر 1409ه/ 1988م.
[12]. تفسير كبير، محمد بن عمر رازي، ط2، نشر دار الكتب العلميه، تهران.
[13]. كشف الأسرار، عبدالله انصاري، نگارش حبيب الله آموزگار، چاپ دوم، نشر شركت اقبال 1346.
[14]. تبرك الصحابه، محمد طاهر كردي مكّي، ترجمة حيدر انصاري، فصل دوم به بعد، 1396ه. .
[15]. مسند، احمد بن حنبل، ج6، ص 212، دارالفكر.
[16]. التّبرك، علي احمدي، ص15، الدار الاسلاميه، بيروت، 1403.
[17]. التبرك، ص63.
[18]. ينابيع الموده، شيخ سليمان خواجه كلان، صص 174، 175، 196، مطبعه اختر، اسلامبول، 1301ه .
[19]. التبرك، ص87.
[20]. وفاءالوفاء، علي بن احمد سمهودي، تحقيق محمد عبدالحميد، ج3، ص492، داراحياء تراث عربي، 1401ه .
[21]. وفاء الوفاء، ج1، ص67.
[22]. التبرك، ص142.
[23]. همان، ص187.
[24]. الاصابه، احمد بن علي بن حجر عسقلاني، ج2، ص 293، مطبعه مصطفي محمد، مصر، 1358ه .
[25]. اسد الغابه، علي بن محمد بن اثير، ج3، ص227؛ افست، مطبعه اسلاميه تهران 1377ه .
[26]. التبرك، ص 241.
[27]. همان، صص 99 ـ 261.
[28]. شرح نهج ابلاغه، ابن أبي الحديد، ج18، ص 282، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، انتشارات اسماعيليان، تهران، 1963م.
[29]. بحارالأنوار، ج100، صص 164 و 172؛ مكتبه اسلاميه، تهران 1385.
[30]. همان، ج50، ص269.
[31]. همان، ج40، ص28.
[32]. مستدرك الوسائل، حسين نوري، ج16، ص329؛ ط1، تحقيق مؤسسه آل البيت قم، 1407ه.
[33]. همان، ج16، ص380.
[34]. همان، ج14، ص211.
[35]. وسايل الشيعه، محمد حسن، حر عاملي، ج17، ص218، ط 5، تحقيق رباني شيرازي، دار احياء تراث عربي، 1403ه.
[36]. الكني والألقاب قمي، ج1، ص 237، ط 4؛ نشر مكتبه صدر، تهران 1397ه .