وجود نداشتن دلیل بر جواز تبرک قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله)

وهابیان می‌گویند: «سلف از صحابه و افرادی که بعد از آنها آمدند، چنین کاری نکرده‌اند و از صحابه و تابعین و تابعان آنان، نقل نشده که آنان به قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تبرک جسته و امر به چنین کاری کرده باشند».[1] پاسخ: اول:

وهابيان مي‌گويند: «سلف از صحابه و افرادي كه بعد از آنها آمدند، چنين كاري نكرده‌اند و از صحابه و تابعين و تابعان آنان، نقل نشده كه آنان به قبر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) تبرك جسته و امر به چنين كاري كرده باشند».[1]

پاسخ:

اول: براساس مباني وهابيت كه عمل صحابه را حجت مي‌دانند، تبرك جستن صحابه به آثار پيامبر(صلي الله عليه و آله)، دليل بر جواز است و روايات متعددي درباره تبرك جستن صحابه به قبر آن حضرت نقل شده است كه تنها به چند مورد بسنده مي‌كنيم:

1. حافظ ابن‌عساكر در تحفه از طريق طاهر بن يحيي حسيني نقل كرده است: پدرم، از جدم، از جعفر بن محمد، از پدرش، از علي(عليه السلام)روايت كرده است: هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به خاك سپرده شد، فاطمه بالاي قبر آن حضرت(صلي الله عليه و آله) آمد و مشتي از خاك قبر برداشت و بر چشم‌هايش گذاشت و گريست و اين شعر را خواند:

چه سرزنش است بر آن كسي كه تربت احمد را استشمام كرده است، تا زماني كه دنيا باقي است، سختي‌ها و مشكلات را استشمام نكند؟

آن‌چنان مصيبت‌هايي بر من وارد شد كه اگر اين مصيبت‌ها بر روزگار وارد مي‌شد، هميشه شب بود و هيچ‌گاه روز نمي‌شد.[2]

2. از علي(عليه السلام) روايت شده است: سه روز پس از آنكه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) را دفن كرديم، باديه‌نشيني آمد و خود را روي قبر آن حضرت انداخت؛ او خاك قبر را بر سر و صورتش مي‌پاشيد و مي‌گفت: «اي پيامبر خدا، تو سخناني را گفتي و ما سخنان تو را شنيديم و تو از خدا چيزهايي را دريافت كردي و ما آنها را از تو دريافت كرديم و قبول نموديم و از جمله چيزهايي كه بر تو نازل شد اين بود كه: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ...)؛ «اگر آنها به خود ظلم كردند و سپس پيش تو آمدند...». حال من به خودم ظلم كرده و آمده‌ام تا برايم استغفار كني». پس آن‌گاه از قبر ندايي برخاست كه: «هر آينه خدا تو را بخشود».[3]

3. از داود بن صالح روايت شده است:

أَقْبَلَ مَرْوَانُ يَوْمًا فَوَجَدَ رَجُلًا وَاضِعًا وَجْهَهُ عَلَى الْقَبْرِ، فَأَخَذَ بِرَقَبَتِهِ وَقَالَ: أَتَدْرِي مَا تَصْنَعُ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، فَقَالَ: جِئْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَمْ آتِ الحَجَرَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: «لَا تَبْكُوا عَلَى الدِّينِ إِذَا وَلِيَهُ أَهْلُهُ، وَلَكِنِ ابْكُوا عَلَيْهِ إِذَا وَلِيَهُ غَيْرُ أَهْلِهِ».[4]

روزي مروان پيش آمد و ديد كه مردي صورتش را بر قبر نهاده است. از او پرسيد: «آيا مي‌داني چه مي‌كني؟». او صورتش را بلند كرد؛ ديدند كه ابوايوب انصاري است. ابوايوب گفت: «آري، مي‌دانم چه مي‌كنم؛ من پيش رسول الله(صلي الله عليه و آله) آمده‌ام و نزد خاك و سنگ نيامده‌ام. از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) شنيدم كه مي‌فرمود: وقتي كه دين در دست اهلش قرار دارد، براي آن گريه نكنيد، بلكه وقتي در دست غير اهلش قرار دارد، بر آن گريه كنيد».

حاكم نيشابوري مي‌گويد، اين حديث صحيح السند است و ذهبي نيز با او موافقت كرده است.[5]

4. از ابودرداء نقل شده است: بلال، پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) را در خواب ديد كه مي‌فرمايد: «اين چه بي‌وفايي و جفايي است اي بلال؟ آيا وقت آن نرسيده است كه به زيارت من بيايي؟» بلال با اندوه و ترس بيدار شد و به سوي مدينه حركت كرد؛ به سوي قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله)رفت و صورتش را بر قبر ماليد و گريه و زاري كرد. در همين حال، حسن و حسين(عليه السلام) پيش آمدند. او آنها را در بغل گرفت و ايشان را بوسيد.[6]

5. سمهودي مي‌نويسد:

وعن المطلب قال: كانوا يأخذون من تراب القبر، فأمرت عائشة بجدار فضرب عليهم، وكانت في الجدار كوة فكانوا يأخذون منها، فأمرت بالكوت فسدت.[7]

مردم خاك قبر را براي تبــرك بر مي‌داشتند كه عايشه دستور داد تا از اين كار جلوگيري كنند و در ديوار، روزنه‌اي بود كه از آن خاك بر مي‌داشتند و او دستور داد كه آن را مسدود كنند.

آنچه بيان شد، نمونه‌هايي از تبرك‌جستن صحابه به قبر پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بود؛ آنان حتي از خاك قبر ايشان نيز تبرك مي‌جستند و اين عمل صحابه، دليل بر جواز چنين كاري بر اساس ديدگاه وهابيت است.

دوم: بر فرض كه براي جواز يا استحباب تبرك جستن، دليلي وارد نشده باشد، از سوي ديگر بر مجاز نبودن يا كراهت آن نيز دليلي وارد نشده است و قاعده اين است كه اگر دليلي بر مجاز نبودن يا كراهت وارد نشده باشد، حكم به اباحه آن داده مي‌شود؛ زيرا اصل در نزد عالمان و انديشمندان اسلامي، بر حليت اشياء و اعمال است؛ مگر آنكه دليل بر حرمت اقامه شود. بنابراين حرمت كار و عملي، دليل مي‌خواهد، نه حليت و جواز. خداوند در قرآن نيز مي‌فرمايد:

(قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) (انعام: 145)

بگو: «در آنچه بر من وحي شده، هيچ غذاي حرامي نمى‏يابم، به جز اينكه مردار باشد يا خوني كه (از بدن حيوان) بيرون ريخته يا گوشت خوك [كه اينها همه پليدند] يا حيواني كه به گناه، هنگام سر بريدن، نام غير خدا [نام بت‌ها] بر آن برده شده است». اما كسي كه مضطر [به خوردن اين محرمات] شود، بي آنكه خواهان لذت باشد يا زياده‌روي كند، [گناهي بر او نيست]؛ زيرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است.

بر اساس اين آيه، محرمات نادرند و دليل مي‌خواهند و اصل بر حليت است.

سوم: آنچه نزد همه فرقه‌ها و مذهب‌هاي اسلامي حجت است، قول و فعل و تقرير معصوم است، نه ترك و فعل صحابه.

از پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل شده است كه فرمود:

اَلحَلالُ مَا أَحَلَّ اللهُ فِي كِتَابِهِ، وَ الحَرَامُ مَا حَرَّمَ اللهُ فِي كِتَابِهِ، وَ مَا سَكَتَ عَنْهُ فَهُوَ مِمَّا عَفَا عَنْهُ.[8]

حلال، هر چيزي است كه خداوند آن را در كتابش حلال كرده و حرام، هر چيزي است كه خداوند آن را در كتابش حرام نموده است و آنچه را كه از آن سكوت كرده، از جمله چيزهايي است كه عفو نموده است.

علوي مالكي مي‌گويد:

انّ كون النبي(صلي الله عليه و آله) او السلف الصالح لم يفعله ليس بدليل بل هو عدم دليل، و دليل التحريم انّما يكون بورود نصّ يفيد النهي عند فعل الشيء أو الإنكار علي فعله من المشرّع الأعظم(صلي الله عليه و آله)، أو ممّن يقوم مقامه من الذين جعل سنتهم هي سنته و طريقتهم هي طريقته... .[9]

اينكه پيامبر(صلي الله عليه و آله) يا سلف صالح، اين كار را انجام نداده، دليل بر حرمت نمي‌شود، بلكه عدم دليل است و دليل تحريم، تنها به ورود نصّي است كه دلالت بر نهي از انجام شيء يا انكار از كاري از جانب مشرع اعظم(صلي الله عليه و آله) يا از كساني كه جانشين وي بوده و سنت و روش آنها همان سنت و روش پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بوده است... داشته باشد.

چهارم: اگر صحابه كاري را در عصر خود انجام ندادند، دليل بر حرمت نيست؛ چه‌بسا ترك آنان، دليل ديگري داشته است. همچنان كه شمس‌الدين ذهبي در علت تبرك نجستن صحابه به قبر پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) مي‌گويد:

فان قيل: فهلاّ فعل ذلك الصحابة؟ قيل: لانّهم عاينوه حيّاً و تملّوا به و قبلوا يده، و كادوا يقتتلون علي وضوئه و اقتسموا شعره المطهرّ يوم الحجّ الأكبر، و كان إذا تختم لا تكاد تخامته تقع إلاّ علي يد رجل فيدلك بها وجهه و نحن فلمّا لم يصحّ لنا مثل هذا النصيب الأوفر ترامينا علي قبره بالالتزام و التبجيل و الاستلام و التقبيل. ألا تري كيف فعل ثابت البناني، كان يقبّل يد انس بن مالك و يضعها علي وجهه و يقول: يد مست يد رسول الله(صلي الله عليه و آله)... ألا تري الصحابة من فرط حبّهم للنبي(صلي الله عليه و آله) قالوا: ألا نسجد لك؟ فقال: لا، فلو اذن لهم لسجدوا له سجود اجلال و توقير لا سجود عبادة، كما قد سجد اخوة يوسف(عليه السلام) ليوسف. و كذلك القول في سجود المسلم لقبر النبي(صلي الله عليه و آله) علي سبيل التعظيم و التبجيل لا يكفر به اصلاً، بل يكون عاصياً، فليعرف انّ هذا منهيّ عنه، و كذلك الصلاة إلي القبر.[10]

اگر گفته شود: «چرا صحابه چنين نكردند؟»، پاسخش آن است كه صحابه، پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در زمان حيات او مشاهده كرده و از ديدنش بهره‌مند شده و دستش را بوسيدند و نزديك بود كه به جهت بهره‌مندي از آب وضوي پيامبر(صلي الله عليه و آله) با هم بجنگند و موهاي پاك آن حضرت را در روز حج اكبر، تقسيم كردند و چون آب دهان مي‌انداخت، تلاش مي‌كردند تا در دستان يك نفر از آنها قرار گيرد و آن را به صورت خود مي‌ماليد. و ما چون به اين بهره وافر نائل نشديم، خودمان را بر قبر او مي‌اندازيم و به آن پناه جسته و شاد مي‌شويم و دست كشيده و مي‌بوسيم. آيا نديدي كه ثابت بناني چه كرد؟ او دست انس بن مالك را مي‌بوسيد و بر صورتش مي‌كشيد و مي‌گفت: «دستي است كه دست رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را مسّ كرده است».

آيا نديدي صحابه را كه از شدت محبتشان نسبت به پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفتند: «آيا اجازه مي‌دهي بر تو سجده كنيم؟»؛ حضرت فرمود: «هرگز» و اگر به آنها اجازه سجده مي‌داد، برايش سجده اجلال و بزرگداشت مي‌كردند، نه سجده عبادت؛ همان‌گونه كه برادران يوسف(عليه السلام) براي يوسف چنين كردند. همچنين است گفتار درباره سجده مسلمان نسبت به قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) به جهت تعظيم و بزرگداشت كه اين امر، هرگز كفر و سبب آن نمي‌گردد؛ بلكه تنها معصيت است. از اين‌رو بايد دانست كه سجده و نماز به طرف قبر آن حضرت، مورد نهي واقع شده است.

 
[1]. التبرك، ابن‌جديع، ص332.

[2]. الاكتفاء ابوالربيع حميري كلاعي، ج2، ص62؛ المواهب اللدنيه، قسطلاني، ج3، ص582; وفاء الوفا، سمهودي، ج4، ص218; سير اعلام النبلاء، ج2، ص134.

[3]. سبل الهدي والرشاد، ج12، ص381; وفاء الوفا، ج4، ص186.

[4]. المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص560؛ مسند احمد، ج37، ص558.

[5]. المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص560.

[6]. تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج7، ص137; اسد الغابة، ج1، ص244؛ تاريخ الاسلام، ذهبي، ج5، ص553.

[7]. وفاء الوفا، ج2، ص111.

[8]. سنن ترمذي، ج4، ص220.

[9]. منهج السلف في فهم النصوص، ص412.

[10]. معجم شيوخ الذهبي، ص55.


| شناسه مطلب: 86233