بررسی پیمان مؤاخات بررسی پیمان مؤاخات بررسی پیمان مؤاخات بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بررسی پیمان مؤاخات بررسی پیمان مؤاخات بررسی پیمان مؤاخات بررسی پیمان مؤاخات بررسی پیمان مؤاخات

بررسی پیمان مؤاخات

    علی جان‌محمدی (قره‌باغی) واژه «اُخُوَّه» از ریشه «اَخ»، و در لغت به معنای برادری است. لغت‌شناسان گفته‌اند: اخ در اصل اَخُو بوده که حرف آخر (واو) آن حذف شده است. ازاین‌رو هنگامی‌که

    علي جان‌محمدي (قره‌باغي)
واژه «اُخُوَّه» از ريشه «اَخ»، و در لغت به معناي برادري است. لغت‌شناسان گفته‌اند: اخ در اصل اَخُو بوده كه حرف آخر (واو) آن حذف شده است. ازاين‌رو هنگامي‌كه تثنيه بسته مي‌شود، حرف محذوف برمي‌گردد و اَخوان گفته مي‌شود. جمع اين واژه، «إخْوة» و «إخْوان»، به كسر همزه و ضم آن، مي‌آيد. اما جمع بستن آن با واو و نون و نيز به صورت «آخاء» بر وزن «آباء» اندك است.  
واژه «اُخْت» مؤنث كلمه «اخ» است كه «تاء» در آن عوض واو محذوف در مذكر است.  بنابراين «تاء»، براي تأنيث نيست و البته برخي هم آن را علامت تأنيث دانسته‌اند كه از نظر سيبويه و برخي ديگر صحيح نيست.  جمع مؤنث سالم آن نيز «اخوات» مي‌شود.
با توجه به كلمات لغويان، واژه اخ يا اخوه درباره دو يا چند فرد اطلاق مي‌شود كه از يك پدر و مادر، يا از يك پدر و دو مادر يا بالعكس به دنيا آمده باشند يا از يك زن، شير خورده باشند. 
تعريف اصطلاحي اخوه
هرچند در اصطلاح، واژه اخ يا اخوه به معناي لغوي آن نيز استعمال مي‌شود، معناي ديگري نيز دارد كه گسترده‌تر از معناي لغوي است و البته بستگي به تناسب مقام و موقعيت دارد. بنابراين اگر دو فرد يا جمعيتي، در مواردي از قبيل دين، قبيله، نژاد، كشور، افكار و اهداف، مذهب يا حتي صنعت و شغل يا مناسبات ديگر مشترك باشند، در اصطلاح برادر گفته مي‌شوند.  به تعبير برخي از محققان لغات قرآن كريم، واژه اخ به كساني گفته مي‌شود كه در نسب يا امور مادي يا معنوي اشتراك داشته باشند. 
قرآن كريم درباره مؤمناني كه مباني ديني مشترك‌ دارند، مي‌فرمايد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) (حجرات: 10). درباره كافران نيز كه در عقيده مشترك‌اند مي‌فرمايد: (لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ) (آل عمران: 156) ازاين‌رو وقتي گفته مي‌شود: «تَآخَى الرجُلانِ»؛ «آن دو مرد با هم برادر شدند»، مراد برادري نسبي نيست بلكه برادري سببي بر اساس جهات مشترك است.
منظور در «روايات مؤاخات» نيز كه موضوع اين نوشتار است، اثبات برادري سببي است؛ نه نسبي. ازاين‌رو گفته‌اند كلمه «مؤاخاه» از باب «اخوه»، به معناي اين است كه دو فرد بر ياري يكديگر پيمان مي‌بندند؛ به گونه‌اي كه همانند دو برادر نسبي به حساب مي‌آيند و حتي مي‌توانند از همديگر ارث ببرند. 
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در پيمان برادري كه ميان مهاجران، تنها، يا ميان مهاجران و انصار برقرار كرد، فرمود: «تآخوا في الله اخوين اخوين» ؛ «در راه خدا دو تا دو تا با هم برادر شويد». روشن است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با حضرت علي(عليه السلام) يا عمر با ابوبكر، از يك پدر و مادر متولد نشده بودند. بلكه در مباني ديني و ويژگي‌هايي با هم اشتراك داشتند. با توجه به اين مشتركات و ويژگي‌ها بود كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان مهاجران يا ميان مهاجران و انصار و بين خود و علي(عليه السلام)، برادري برقرار كرد.
ضرورت و اهميت بحث از موضوع
دشمنان اهل‌بيت: در طول تاريخ بسيار كوشيده‌اند كه به هر شكل ممكن، از نقل، تبيين و گسترش فضايل اهل‌‌بيت: جلوگيري كنند و براي رسيدن به اين هدف، برنامه‌هاي زير را اجرايي كردند:
1. تا حدود صد سال، به طور كلي، از نقل، ضبط و تدوين احاديث رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ممانعت كردند.
2. با جعل احاديث فراوان درباره فضايل ديگران، كوشيدند فضايل امام علي(عليه السلام) را كمرنگ و بي‌اهميت جلوه دهند.
3. معاندان، به ويژه ابن تيميه و وهابيت، تلاش كردند تا حد امكان روايات فضايل امام علي(عليه السلام) را تضعيف كنند؛ به گونه‌اي كه هيچ حديث مهم و راهبردي در فضايل حضرت نماند؛ مگر آنكه آن را تضعيف كردند كه از آن جمله، همين حديث معروف مؤاخات است. بنابراين ضرورت دارد كه اين حديث، از زواياي مختلف، بررسي گردد و به شبهات در اين‌باره پاسخ داده شود.
تبيين اصل موضوع در انديشه اسلامي
يكي از رويدادهاي مهم تاريخي زندگاني پربار و بابركت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و صحابه آن حضرت، از مهاجران و انصار، پيمان برادري است كه در لسان علما، از اين جريان به «عقدة الاخوه»  يا «عقد المؤاخاة»  تعبير شده است.
طبق نظر مورخان، مفسران و نويسندگان فريقين، پيمان اخوت در صدر اسلام، ميان مسلمانان در دو مرحله اتفاق افتاده است: مرحله اول آن در مكه مكرمه و مرحله دوم آن در مدينه منوره، پس از هجرت بوده است و به اتفاق همه، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در هر دو مرحله، با علي(عليه السلام) برادر شد؛ بار اول از مرحله اول پيمان اخوت، در قضيه «يوم الانذار» يا «يوم بيعة العشيره» اتفاق افتاد كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مأموريت يافته بود رسالتش را آشكار كند. ازاين‌رو آن حضرت ابتدا از بني‌عبدالمطلب دعوت را شروع كرد و در جمعي كه حدود چهل نفر از فرزندان عبدالمطلب بود، آنها را به اسلام دعوت كرد و فرمود: «فأيكم يبايعني على أنه أخي ووارثي ووصيي؟»؛ «كدام يك از شما با من اين‌گونه بيعت مي‌كنيد كه برادر، وارث و جانشين من باشيد؟» رسول خدا(صلي الله عليه و آله) سه بار اين دعوتش را تكرار كرد. در هر سه بار، علي(عليه السلام) پاسخ داد. در مرتبه سوم، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دستش را به دست علي(عليه السلام) گذاشت و فرمود: «فبذلك ورثت ابن عمي دون عمي».  همچنين طبق روايت ديگر حضرت فرمود:
يا بني عبدالمطلب هذا أخي ووارثي ووصيي ووزيري وخليفتي فيكم بعدي. 
اي فرزندان عبدالمطلب! اين (علي) برادر، وارث، وصي، هميار و جانشين من ميان شما بعد از من است.
بار دوم در مكه، ميان اصحاب خود، پيمان برادري برقرار كرد. در اين ماجرا، ابوبكر با عمر، حمزه با زيد بن حارثه، عثمان با عبدالرحمان بن عوف، زبير با عبدالله بن مسعود، عبيدة بن الحارث با بلال و... برادر شدند و خود حضرت نيز با علي(عليه السلام) پيمان اخوت بست.  بعد از هجرت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و صحابه به مدينه، مرحله دوم مؤاخات نيز در دو نوبت صورت پذيرفت.
در تاريخ انعقاد پيمان نوبت اول، ميان مورخان، اختلاف نظر است. اما بيشتر گفته‌اند، بعد از اينكه مسجد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مدينه ساخته شد، آن حضرت در مسجد، ميان دو فرد مهاجر و نيز ميان مهاجران و انصار عقد اخوت بست. بار دوم نيز در قضيه مباهله، ميان مهاجران و انصار، اين پيمان برقرار شد.
روايات «اخوت» در منابع فريقين
پيش‌تر اشاره شد كه طبق روايات شيعه و اهل سنت، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان اصحاب، سه نوبت، طي دو مرحله، عقد اخوت بست: نوبت اول در مكه قبل از هجرت ، و نوبت دوم و سوم بعد از هجرت (مرحله دوم) بوده است. اما پيمان برادري ميان خود رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و امير مؤمنان(عليه السلام) در چهار نوبت بوده است. ازاين‌رو روايات هر دو مرحله را به صورت جداگانه نقل و بررسي مي‌كنيم:
برقراري پيمان اخوت در مكه قبل از هجرت
ابتدا رواياتي را بيان مي‌كنيم كه برقراري اخوت را ميان 
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و امير مؤمنان(عليه السلام) اثبات مي‌كند:
1. اعلام اخوت ميان پيامبر(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه السلام) در يوم الانذار
ابن شهرآشوب  و ديگر  علماي شيعه نوشته‌اند كه نخستين پيمان اخوت ميان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و امير مؤمنان(عليه السلام) در جريان معروف به «يوم الدار»، «يوم الانذار» يا «يوم بيعة العشيره» بوده است. در اين روز كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دعوتش را علني كرد، به فرزندان عبدالمطلب فرمود: «فأيكم يبايعني على أنه أخي ووارثي ووصيي؟»؛ «كدام يك از شما با من اين‌گونه بيعت مي‌كنيد كه برادر، وارث و جانشين من باشيد؟»
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) سه بار دعوتش را تكرار كرد. در هر سه بار علي(عليه السلام) پاسخ داد. در مرتبه سوم، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دستش را به دست علي(عليه السلام) گذاشت و به او فرمود: «فبذلك ورثت ابن عمي دون عمي». 
بنا به روايت شيخ صدوق= و شيخ طوسي=، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود:
يا بني عبدالمطلب هذا أخي ووارثي ووصيي ووزيري وخليفتي فيكم بعدي. 
اي فرزندان عبدالمطلب! اين (علي) برادر، وارث، وصي، هميار و جانشين من ميان شما بعد از من است.
علماي شيعه گفته‌اند رواياتي كه در اين‌باره از طريق شيعه و سني نقل شده، مستفيض  و قضيه يوم الانذار، نزد خاص و عام، مشهور است.  تاريخ‌نويسان، مفسران و محدثان اهل سنت نيز همانند طبري ، جلال‌الدين سيوطي ، بغوي ، ابن جوزي در دو كتابش ، ابن اثير شيباني ، ابوالفداء ، ابن الوردي  و ابوحفص دمشقي  اين روايت را از طريق امير مؤمنان(عليه السلام) و نيز از طريق ابن عباس و براء بن عازب و ابورافع  نقل كرده‌اند.
طبق اين روايات، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) برادري خودش را با علي(عليه السلام)، در همان ابتداي رسالت و آغاز دعوت علني، در جمع فرزندان عبدالمطلب كه تعدادشان به چهل نفر مي‌رسيد، اعلام كرد و به طور رسمي و آشكار، با ايشان دست برادري داد.
2. پيمان برادري ميان اصحاب
داستان «يوم الانذار»، تنها جريان پيمان برادري رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با 
امير مؤمنان(عليه السلام) را در آغاز رسالت علني، بيان مي‌كند. اما قبل از 
هجرت حضرت از مكه به مدينه نيز، ميان اصحابش (مهاجران) پيمان برادري برقرار ساخت  و در اين عقد اخوت، خودش با علي(عليه السلام) برادر شد.
ابن عبدالبر در كتاب «الدرر»  آورده است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان اصحابش به منظور مواسات و ياري كردن همديگر، پيمان بست. برخي ديگر از علماي اهل سنت نيز مانند ابن حجر عسقلاني  و صالحي شامي،  اين سخن عبدالبر را نقل كرده‌اند. در اين ماجراي اخوت، ابوبكر با عمر، حمزه با زيد بن حارثه، عثمان با عبدالرحمان بن عوف، زبير با عبدالله بن مسعود، عبيدة بن الحارث با بلال و... و پيامبر(صلي الله عليه و آله) با علي(عليه السلام) برادر شدند. عقد برادري پيامبر(صلي الله عليه و آله) با علي(عليه السلام) در اين نوبت را نيز علماي شيعه  و اهل سنت  گزارش كرده‌اند.
گفتني است عقد اخوت ميان مهاجران در مكه، به صورت محدود و شامل مسلمانان موجود در مكه بوده است. اما اين پيماني كه ميان مهاجران و انصار، در مدينه برقرار شد، فقط براي آنان نبود. بلكه شامل همه مسلمانان تا روز قيامت است.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با اجراي اين دستور الهي، اساس اسلام را 
استوار و ميان مسلمانان الفت قلبي ايجاد كرد و كينه و كدورت را از آنها دور ساخت و مرز قوميت، نژادپرستي، عبد و آزاد را درهم ريخت و آنها را زير چتر اسلام، با عنوان (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) گرد آورد و براساس اين برادري، روحيه تعاون و همكاري را بين مسلمانان زنده كرد.
پيمان برادري بعد از هجرت به مدينه
دسته ديگري از روايات، پيمان برادري را در مدينه بازگو مي‌كنند و بيانگر اين نكته‌اند كه در مدينه نيز دو بار ميان پيامبر(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه السلام) و ميان مهاجران و انصار اين پيمان برقرار شده است:
1. پيمان برادري در ابتداي ورود به مدينه
طبق گزارش محدثان و مورخان، هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) وارد مدينه شد، ميان مهاجران و انصار عقد اخوت بست و خودش نيز با علي(عليه السلام) برادر شد. ابن حجر عسقلاني، يكي از شارحان صحيح بخاري، تعبيري دارد كه نشان مي‌دهد بعد از اينكه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) وارد مدينه شد، قضيه مؤاخات چندين مرتبه و نخستين بار آن، در ابتداي ورود به مدينه بوده است؛ چنان كه مي‌گويد:
وكان ابتداء المؤاخاه أوائل قدومه المدينه واستمر يجددها بحسب من يدخل في الإسلام أو يحضر إلى المدينه. 
شروع مؤاخات از ابتداي ورود آن حضرت به مدينه بود و اين قضيه استمرار داشت؛ به گونه‌اي كه هركسي مسلمان مي‌شد يا به مدينه مي‌آمد، او را با مسلمانان ديگر برادر مي‌ساخت.
روايت برقراري پيمان در ابتداي ورود به مدينه را «ابن سعد» با سه سند كه دو سند ‌آن معتبر است، از سه راوي نقل كرده است؛ آنها گفته‌اند:
لما قدم رسول الله المدينه آخى بين المهاجرين بعضهم لبعض وآخى بين المهاجرين والأنصار. 
هنگامي‌كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به مدينه آمد، ميان برخي مهاجران با برخي ديگر و ميان مهاجران و انصار پيمان برادري بست. 
در روايت ديگري آمده است: پس از اينكه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان برخي مهاجران و ميان مهاجران و انصار عقد برادري ايجاد كرد، خودش با حضرت علي(عليه السلام) برادر شد: «فآخى رسول الله بينه وبين علي بن ابي طالب». 
ابن اسحاق مي‌گويد:
بنابرآنچه به ما رسيده است و پناه مي‌بريم به خدا از اينكه بگوييم آنچه را نفرموده است، حضرت فرمود: در راه خداوند دو نفر دو نفر برادر شويد. سپس دست علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) را گرفت و فرمود: «اين برادر من است». پس رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، سردار پيامبران، پيشواي پرهيزكاران، فرستاده پروردگار جهانيان، شخصيت عالي‌قدري كه همانندي ميان بندگان ندارد و علي بن ابي‌طالب(عليه السلام)، برادر شدند. 
ابن عبدالبر نيز تصريح مي‌كند قول صحيح نزد اهل سيره و عالمان اين است كه مؤاخات، ميان مهاجران و انصار، در زمان ورود رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به مدينه، بوده است و در اينجا ابوبكر با خارجة بن زيد، عمر بن خطاب با عتبان ابن مالك و عثمان بن عفان با اوس بن ثابت برادر شدند. بعد از آن مي‌گويد:
وآخى بين علي بن ابي‌طالب وبين نفسه فقال له أنت أخي في الدنيا والآخرة. 
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) را با خودش برادر ساخت و فرمود: «تو برادر من در دنيا و آخرت هستي».
از اين نقل‌ها روشن مي‌شود كه در ابتداي ورود به مدينه، 
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) پيمان برادري را ميان مهاجران و انصار و نيز ميان خود و حضرت علي(عليه السلام) برقرار ساخت.
تاريخ انعقاد پيمان برادري در مدينه
در تاريخ انعقاد پيمان برادري مرتبه اول در مدينه، سيره‌نويسان چند قول را بيان كرده‌اند؛ چنان‌كه حلبي در كتاب «السيرة الحلبية» مي‌گويد: «وكانت المؤاخاة بعد بناء المسجد وقيل والمسجد يُبنى» ؛ «برقراري عقد اخوت بعد از بناي مسجد بوده است و نيز گفته شده است زماني كه مسجد بنا مي‌شد 
[يعني مؤاخات قبل از بناي مسجد بوده است]». ابن جماعه نيز همين دو قول را در كتابش آورده است.  همچنين ابن حجر عسقلاني، با ذكر اين دو قول،‌ مي‌گويد:
در تاريخ انعقاد اخوت، اختلاف است. برخي پنج ماه، برخي نه ماه، برخي يك سال بعد از هجرت و برخي سه ماه قبل از جنگ بدر و 
بعد از هجرت، تاريخ وقوع ماجراي اخوت ميان مهاجران و انصار 
را گفته‌اند. 
ابن سعد نيز تاريخ عقد اخوت را قبل از جنگ بدر مي‌داند.  بدرالدين عيني از ابوعمر (گويا مراد از آن، قرطبي است) نقل كرده است كه وي مي‌گويد: «صحيح اين است كه مؤاخات در مدينه، بعد از بناي مسجد بوده است».  
با اختلافي كه در تاريخ انعقاد اخوت وجود دارد، نكته مسلّم اين است كه اين پيمان، پس از ورود پيامبر(صلي الله عليه و آله) به مدينه (حداكثر يك سال بعد از هجرت)، واقع شده و حضرت علي(عليه السلام) در اين واقعه، با پيامبر(صلي الله عليه و آله) برادر شده است.
اهداف و فلسفه پيمان برادري
هر كاري كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) انجام داده، بدون هدف و حكمت نبوده است؛ براي مثال در كتاب‌هاي اهل سنت، فلسفه انعقاد اخوت را ارث بردن مهاجران از انصار ذكر كرده‌اند. ابن حجر عسقلاني در كتاب «فتح الباري»، سخن ابن تيميه را در رد سخنان علامه حلي، درباره حديث مؤاخات كه در مدينه ايجاد شد، آورده است و خودش در پاسخ ابن تيميه مي‌گويد:
اين سخن او، رد نص با قياس و غفلت از حكمت اين پيمان است؛‌ زيرا برخي از مهاجران از نظر مال و عشيره، قوي‌تر بودند. بنابراين بين قوي و ضعيف آنها پيمان ايجاد شد تا اينكه قوي بر ضعيف، ارفاق و كمك كند. از اينجاست كه حكمت برادري رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با علي(عليه السلام) روشن مي‌شود؛ زيرا پيامبر(صلي الله عليه و آله) همان كسي است كه قبل از بعثت، سرپرست و همراه علي(عليه السلام) بود و با اين عقد، همراهي او استمرار يافت. 
به گفته ابن سعد و ديگران، در جنگ بدر، نزول‌ آيه: (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ) (احزاب: 6)، حكم اخوت در ارث بردن از يكديگر را نسخ كرد. در نتيجه، همان قرابت فاميلي مطرح شد.  البته برخي همانند «زهري» كه سخن آن را واقدي نقل كرده، به كلي عقد اخوت، را بعد از جنگ بدر، منسوخ دانسته است. ابن حجر در پاسخ او مي‌گويد:
نزول اين آيه، اصل مؤاخات را از بين نبرده است. بلكه عقد مؤاخاتي را باطل كرد كه طبق آن از همديگر ارث مي‌بردند. اما لازمه نسخ توارث، اين نيست كه ديگر هيچ پيمان اخوت و مساوات ديگري منعقد نشده باشد؛ زيرا عقد مؤاخات ميان سلمان و ابودرداء و غير ‌آن، بعد از اين نيز با سند صحيح نقل شده است.  
اما حقيقت اين است كه فلسفه اخوت ميان مهاجر و انصار، به كمك‌هاي اقتصادي منحصر نمي‌شود. بلكه هدف پيامبر(صلي الله عليه و آله) بالاتر و والاتر از اين بوده است. بالاترين هدف ايشان، نزديك ساختن دل‌هاي صحابه و اتحاد و انسجام آنها در مقابل دشمنان اسلام بود.
2. پيمان اخوت ميان مهاجران و انصار در روز مباهله
بنابر مضمون برخي روايات، ميان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و امير مؤمنان(عليه السلام) و ميان مهاجران و انصار براي بار ديگر و در جريان مباهله نيز پيمان برادري صورت گرفت. گفتني است آيه مباهله، بنا به نوشته برخي از عالمان  و محدثان فريقين ، بعد از فتح مكه در سال دهم هجرت، هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از مسيحيان نجران دعوت كرد، نازل شد.
اكنون جريان پيمان دوم اخوت را از ديدگاه روايات بررسي مي‌كنيم. ابن بطريق حلي (م 600ه‍ .ق) از كتاب «مناقب» ابن مغازلي (م 483ه‍ .ق) نقل كرده است كه انس مي‌گويد كه در روز مباهله، وقتي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان مهاجران و انصار پيمان اخوت برقرار ساخت، علي(عليه السلام) ايستاده بود و اين قضيه را مشاهده مي‌كرد و جايگاه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را مي‌شناخت. حضرت ميان او و هيچ فرد ديگري پيمان اخوت برقرار نكرد. ازاين‌رو ايشان‌، با چشمان اشكبار، برگشت. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ايشان را نيافت. سؤال كرد: «ابوالحسن چه شد؟» گفتند: «او با چشمان اشكبار به خانه برگشت». حضرت، بلال را دنبالش فرستاد.
امام علي(عليه السلام) نزد حضرت آمد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) علت گريه را جويا 
شد. ايشان عرض كرد: «شما ميان مهاجران و انصار پيمان برادري 
برقرار كرديد، اما مرا درحالي‌كه ايستاده بودم، با هيچ كسي برادر 
نساختي. حضرت فرمود: «إنما ادخرتك لنفسـي اما يسـرك أن تكون أخا نبيك قال: بلى يا رسول الله، انى لي بذلك؟»؛ «من تو را براي خودم ذخيره كردم. آيا 
خوشحالت نمي‌كند كه برادر پيامبرت باشي؟» عرض كرد: «بله، يا رسول الله! آيا مي‌توانم چنين جايگاهي داشته باشم؟» حضرت دستش را گرفت و فرمود:
اللهم ان هذا مني وأنا منه، ألا وانه مني بمنزلة هارون من موسى ألا من كنت مولاه فهذا علي مولاه، قال فانصرف علي قرير العين فاتبعه عمر بن الخطاب، فقال: بخ بخ يا أبا الحسن أصبحت مولاي ومولى كل مسلم. 
خدايا! من از علي‌ام و علي از من است. آگاه باشيد! هركه را من سرپرست اويم، علي سرپرست اوست. آن‌گاه علي(عليه السلام) با چشمان خوشحال برگشت و عمر به دنبالش آمد و گفت: «مباركت باد اي ابوالحسن! مولاي من و مولاي تمام مسلمانان شدي».
شبيه اين روايت نيز از طريق «زيد بن اوفي»، در منابع اهل سنت، نقل شده است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه السلام) فرمود:
وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ مَا أَخَّرْتُكَ إِلا لِنَفْسِـي فَأَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلا أَنَّهُ لا نَبِي بَعْدِي وَأَنْتَ أَخِي وَوَارِثِي.
سوگند به حق آن كسي كه مرا بر حق فرستاده است! تو را براي برادري خودم به تأخير انداختم. پس نسبت تو به من، همانند نسبت هارون به موسي است؛ مگر اينكه بعد از من پيامبري نيست و تو برادر و وارث مني.  
اما در اين روايت از روز مباهله سخن به ميان نيامده است.
شبهات ابن تيميه درباره روايت مؤاخات
ابن تيميه و همفكرانش در روايات اخوت، چند شبهه را مطرح كرده‌اند:
اولاً: قضيه اخوت ميان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و امير مؤمنان(عليه السلام) اصلاً صورت نگرفته و روايات آن، ساختگي و دروغ است. اگر بنا بود كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با كسي برادر مي‌شد، بايد با ابوبكر برادر مي‌شد، نه با حضرت علي(عليه السلام)؛ ثانياً: ميان مهاجران، نه در مكه و نه در مدينه، و نيز ميان انصار با انصار، عقد اخوت برقرار نشد و هيچ‌گونه ضرورتي نيز براي انعقاد اين پيمان نبود. بلكه اين پيمان در مدينه، ميان مهاجران و انصار ايجاد شد؛ ثالثاً: طبق روايات صحيح، عقد اخوت ميان مهاجران و انصار، در مدينه در «دار بني‌نجار» بود؛ نه در مسجد رسول خدا(صلي الله عليه و آله).
شبهه اول: ساختگي بودن روايات اخوت پيامبر(صلي الله عليه و آله) با امام علي(عليه السلام)
نخستين شبهه ابن تيميه اين است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با هيچ‌يك از مهاجران و انصار در مكه و مدينه (در هر دو مرتبه) پيمان برادري نبسته و رواياتي كه اين مطلب را بيان مي‌كنند، همه ساختگي و باطل است؛ چنان‌كه مي‌نويسد: «أما حديث المؤاخاة فباطل موضوع فإن النبي صلى الله عليه وسلم لم يؤاخ أحدا».  وي در جاي ديگر به روشني مي‌گويد: «پيمان اخوت ميان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه السلام) در مكه باطل است و سند رواياتي كه درباره پيمان برادري آن حضرت با علي(عليه السلام) در مدينه نقل شده است،‌ ضعيف‌اند». 
پاسخ
اولاً: طبق رواياتي كه بيان مي‌شود، در مكه ميان پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) و حضرت علي(عليه السلام) و ميان مهاجران و نيز بعد از هجرت، ميان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و امير مؤمنان(عليه السلام) و مهاجران و انصار، عقد اخوت برقرار شده است.
ثانياً: علماي اهل سنت تصريح كرده‌اند كه در مكه و مدينه، 
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در هر دو مرتبه، حضرت علي(عليه السلام) را به عنوان برادرش انتخاب كرد و اين مطلب، ميان علماي شيعه و اهل سنت، مسلّم و قطعي است. آيا علماي اهل سنت، به اندازه ابن تيميه درك نداشته‌اند كه بفهمند اين روايات ساختگي و باطل است؟! در حقيقت اين اشكال او، توهين به فهم علماي اهل سنت است. ابن عبدالبر در دو كتابش مي‌نويسد:
صحيح نزد اهل سيره و عالمان به اخبار اين است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مدينه ميان ابوبكر و عمر، پيمان اخوت برقرار ساخت و خودش با علي(عليه السلام) برادر شد و به ايشان فرمود: «انت اخي في الدنيا والآخرة». 
مزي در «تهذيب الكمال» ، سخن ابن عبدالبر را آورده است و 
ابن اثير نيز در «اسد الغابه» ، عيني در «عمدة القاري»  و انصاري تلمساني در «الجوهرة في نسب النبي و اصحابه العشرة»،  بر پيمان اخوت پيامبر(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه السلام) و اين فرمايش رسول خدا(صلي الله عليه و آله) تصريح كرده‌اند.
صالحي شامي نيز عقيده ابن اسحاق، سنيد بن داوود، ابوعمر و ابوالفرج را نقل كرده است كه آنها گفته‌اند رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بين علي(عليه السلام) و خودش پيمان اخوت بست و درباره‌اش فرمود: «انت اخي في الدنيا والآخرة». 
از عبدالله بن عمر نيز نقل شده است كه مي‌گويد: «وقتي 
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان اصحابش عقد اخوت بست، بعد از برقراري پيمان برادري با علي(عليه السلام)، فرمود: أنت أخي في الدنيا والآخرة». 
ابوعيسي ترمذي در «سنن»  نووي در «تهذيب الاسماء» ، پس از نقل روايت، مي‌نويسد: «رواه الترمذي وقال حديث حسن»؛ «اين روايت را ترمذي نقل كرده و گفته است كه سند آن حسن است».
شاهد ديگر بر اينكه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مكه، ميان مهاجران و در مدينه، ميان مهاجران و انصار عقد اخوت بسته، اين است كه در مكه، ميان زبير و عبدالله بن مسعود، اما در مدينه، ميان زبير و سلمة بن سلامه پيمان بست. اين مطلب را ابن عبدالبر در «الاستيعاب» ، ابن اثير در 
«اسد الغابه»  و نووي در «تهذيب الأسماء واللغات»  نقل كرده‌اند.
شبهه دوم: انحصار عقد اخوت در مدينه، تنها بين مهاجران و انصار
ابن تيميه در جاي ديگر، تنها اخوت بين مهاجران و انصار را مي‌پذيرد و مي‌گويد: «رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان دو فرد مهاجر، مثل اخوت ميان پيامبر(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه السلام) يا ميان ابوبكر و عمر و نيز ميان دو فرد انصار، هيچ‌گاه عقد اخوتي نبسته است؛ بلكه تنها اخوت، ميان مهاجر و انصار بوده است». 
در دو جاي ديگر نيز تصريح مي‌كند كه روايت اخوت بين مهاجران و انصار، صحيح است؛ از جمله مي‌گويد: «ولا آخى بين المهاجرين بعضهم مع بعض ولا بين الأنصار بعضهم مع بعض ولكن آخى بين المهاجرين والأنصار كما آخى بين سعد بن الربيع وعبد الرحمن بن عوف وآخى بين سلمان الفارسي وأبي الدرداء كما ثبت ذلك في الصحيح». 
دليل ابن تيميه در رد اخوت ميان پيامبر(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه السلام) و مهاجران اين است كه اگر برادري ميان دو فرد مهاجر يا دو فرد انصار مي‌بود، انگيزه نقل آن فراوان بود و راويان آن را نقل مي‌كردند؛ درحالي‌كه روايت آن صحيح نيست و هيچ‌يك از نويسندگان صحاح آن را نقل نكرده‌اند. 
پاسخ اول از ابن حجر به ابن تيميه
ابن حجر عسقلاني از اين شبهه ابن تيميه كه اخوت بين مهاجران در مدينه را رد مي‌كند، دو پاسخ ارائه داده است: اولاً اين سخن ابن تيميه، رد نص [روايت]، با قياس است ؛
ثانياً ابن تيميه از حكمت برقراري اين اخوت غافل بوده كه اين چنين سخن گفته است. در واقع حكمتش اين بوده است كه برخي مهاجران، از نظر مال و عشيره، از برخي ديگر قوي‌تر بودند. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بين آنها پيمان بست تا ميان قوي و ضعيف پيوند دهد و آنها ياور همديگر باشند. با توجه به اين حكمت، اسرار پيمان برادري رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با علي(عليه السلام) هم روشن مي‌شود. 
ابن كثير مي‌گويد: «مگر بگوييم چون رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، علي(عليه السلام) را تربيت كرده است، مصلحت را بر اين ديده است». 
پاسخ دوم: روايات معتبر دال بر عقد اخوت ميان مهاجران در مدينه
روايات صحيحي در منابع اهل سنت آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مدينه، افزون بر اينكه ميان مهاجران و انصار پيمان برقرار كرد، ميان مهاجران نيز پيمان بسته است. در اينجا به نمونه‌هايي از آن اشاره مي‌كنيم:
يپمان اخوت ميان ابوبكر و عمر
طبق روايات متعددي، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بين ابوبكر و عمر، عقد اخوت برقرار كرد و تعبير روايت در بيشتر نقل‌ها اين است: «فَآخَى بَينَ أَبِي بَكْرٍ 
وَ عُمَر».
اين روايت را سعيد بن مسيب با سند معتبر ، عبدالله بن عمر ، انس ابن مالك ، عبدالله بن محمد بن عمر بن علي بن ابي‌طالب ، شعبي از تابعان  و برخي ديگر نقل كرده‌اند. در روايتي كه ابن اثير جزري از «زيد ابن ابي اوفي» نقل كرده، به صراحت آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مدينه، ميان صحابه از جمله بين ابوبكر و عمر...، و بين علي(عليه السلام) و خودش، پيمان اخوت بست. 
پيمان اخوت ميان عثمان و عبدالرحمان بن عوف
براساس رواياتي كه قضيه پيمان برادري را بيان مي‌كنند، عثمان بن عفان در مرتبه اول، در مكه، با عبدالرحمان بن عوف و در مرتبه دوم، در مدينه، با اوس بن ثابت برادر شد. ابن سعد در كتاب «الطبقات الكبري»، در ضمن يك روايت، داستان هر دو ماجرا را بيان مي‌كند و مي‌گويد: «رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بين عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف و بين عثمان و اوس بن ثابت، پيمان برادري برقرار كرد». 
برخي دانشمندان ديگر اهل سنت نيز به تفكيك، اين دو قضيه را متذكر شده‌اند؛ چنان‌كه ابوجعفر بغدادي در كتاب «المحبر» مي‌نويسد:
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان ابوبكر و عمر و ميان عثمان بن عفان و عبدالرحمان ابن عوف پيمان برادري ايجاد كرد.... اين پيمان در مكه بود. اما وقتي به مدينه آمدند، ميان مهاجران و انصار پيمان برادري برقرار كردند و در مدينه، عثمان بن عفان با اوس بن ثابت، برادر شد. 
پيمان اخوت ميان زيد بن حارثه و حضرت حمزه
زيد بن حارثه و حضرت حمزة بن عبدالمطلب نيز از مهاجراني‌اند 
كه از مكه به مدينه هجرت كرده‌اند. ابويعلي موصلي با سند معتبر 
نقل كرده است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان دو فرد مهاجر در مدينه، از 
جمله ميان زيد بن حارثه و حمزه، پيمان اخوت بست. زيد بن حارثه 
از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) سؤال كرد: «يا رسول الله آخيت بيني وبين حمزة بن عبدالمطلب» ؛ «اي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آيا ميان من و حمزة بن عبدالمطلب، اخوت برقرار كردي؟»
اين روايت را علماي اهل سنت، از جمله هيثمي  و صالحي شامي ، تصحيح كرده‌اند.
پيمان اخوت ميان زبير و عبدالله بن مسعود
پيمان اخوت ميان زبير و عبدالله بن مسعود، از طريق عبدالله بن عباس در كتاب‌هاي معجم كبير و اوسط طبراني نيز نقل شده است و هيثمي، رجال سند را موثق مي‌داند.  بيهقي اين روايت را از طريق انس نقل كرده  و الباني هم آن را تصحيح كرده است. 
اينها نمونه‌هايي بود كه با سند‌هاي معتبر نقل شد و نشان مي‌دهد كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) افزون بر اينكه در مدينه، ميان مهاجران و انصار پيمان اخوت بست، ميان مهاجران نيز اين پيمان را برقرار ساخت. در نتيجه، شبهه ابن تيميه بي‌اساس است.
شبهه سوم: انعقاد عقد اخوت در خانه‌هاي بني‌نجار
شبهه ديگر ابن تيميه اين است كه عقد اخوت در مسجدالنبي(صلي الله عليه و آله) نبوده است. بلكه در خانه‌هاي بني‌نجار واقع شده است و روايت صحيح انس نيز آن را تأييد مي‌كند. 
پاسخ اول:تصريح روايات بر عقد اخوت در مسجد مدينه
در منابع فريقين، در مكان برگزاري عقد اخوت چند قول بيان شده است: براساس روايت انس، مكان عقد اخوت، «دار بني‌نجار» بوده است. برخي روايات ديگر، مسجد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را محل وقوع پيمان برادري گفته‌اند. برخي روايات هم اشاره‌اي به مكان اين ماجرا نداشته و تنها به نقل داستان اخوت پرداخته‌اند. برخي از علما نيز معتقدند اين قضيه در هر دو مكان اتفاق افتاده است و جمع بين روايات هم اقتضاي اين راه حل را دارد.
احمد بن حنبل، دو روايت از طريق زيد بن ابي‌اوفي نقل كرده است كه براساس آن، عقد اخوت در مسجد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) برقرار شده است. زيد بن ابي اوفي‌ مي‌گويد:
بر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) كه در مسجد بود، وارد شدم. ايشان فرمود: فلاني و فلاني كجايند؟! و با نگاه به صورت اصحابش آنها را جست‌وجو ‌كرد. آن‌گاه به سراغ آنها ‌فرستاد تا نزد حضرت بيايند. پس از آنكه همه نزد حضرت آمدند، حضرت حمد خداوند را به جاي آورد و بعد از ايراد سخن، ميان آنها عقد اخوت برقرار ساخت.
ايشان قضيه مؤاخات را ذكر مي‌كند تا به اينجا مي‌رسد كه علي(عليه السلام) به پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود:
لَقَدْ ذَهَبَتْ رُوحِي وَانْقَطَعَتْ ظَهْرِي حِينَ رَأَيتُكَ فَعَلْتَ بِأَصْحَابِكَ مَا فَعَلْتَ غَيرِي... .
روح از بدنم رفت و پشتم شكست، هنگامي كه ديدم ميان اصحابت برادري ايجاد كردي و مرا با كسي برادر نساختي. اگر اين كار شما از روي خشم بر من است، به شماست كه مرا از روي كرمت ببخشي.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه السلام) فرمود:
وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ مَا أَخَّرْتُكَ إِلا لِنَفْسِي فَأَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلا أَنَّهُ لا نَبِي بَعْدِي وَأَنْتَ أَخِي وَوَارِثِي. 
سوگند به آن خدايي كه مرا بر حق فرستاده است! تو را براي برادري خودم گذاشته‌ام. تو براي من همانند هارون نسبت به موسي هستي؛ مگر اينكه پيامبري بعد از من نيست و تو برادر و وارث من هستي.
اين روايت در منابع شيعه نيز از طريق عبدالله بن ابي‌اوفي نقل شده است.  طبق نقل طبراني ، ابونعيم اصفهاني ، ابوجعفر طبري  و برخي ديگر، در همين روايت آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ابوبكر و عمر، عثمان و عبدالرحمان بن عوف و نيز طلحه و زبير را با همديگر برادر ساخت.
طبق نقل ابن حبان، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) اين پيمان را ميان مهاجران 
و انصار، در ماه رمضان برقرار ساخت.  ابوسعيد خادمي نيز همين 
قول را نقل كرده  و ابوسعيد در «شرف المصطفي»  نيز عقيده‌اش همين است.
بنابراين ثابت شد كه براساس برخي روايات، قضيه اخوت در مسجد مدينه اتفاق افتاده است ولي ابن تيميه آن را انكار كرده و معتقد است كه اين قضيه در «دار بني‌نجار» واقع شده است. حال بر فرض كه اين قول صحيح نباشد، بنابر قول خود او باز هم قضيه مؤاخات قطعي است؛ زيرا ابن تيميه عقيده دارد روايت انس صحيح است. پس قول وي مستند به اين روايت صحيح است و در نتيجه عقد اخوت، به عقيده وي، براساس اين روايت صحيح واقع شده است و ما هم به دنبال اثبات اصل قضيه اخوت هستيم.
پاسخ دوم: پيمان برادري ميان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه السلام)، با سند معتبر
قضيه اخوت ميان مهاجران و انصار و نيز ميان مهاجران تنها، از جمله رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و امير مؤمنان(عليه السلام)، ابوبكر و عمر و... در مدينه، يك امر قطعي و از طريق روايات معتبر ثابت شده است؛ حال تفاوتي ندارد كه در مسجد انجام شده باشد يا در خانه‌هاي بني‌نجار. در واقع وقتي اصل مسئله قطعي باشد، ديگر بهانه‌اي براي انكار نمي‌ماند. وقتي ابن تيميه مي‌بيند كه قضيه اخوت از نظر سند قطعي است، مكان و زمان وقوع اين برادري را براي انكار بهانه مي‌گيرد كه در نهايت نيز راه به جايي نمي‌برد. روايات صحيح تصريح دارند كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مدينه ميان اصحابش پيمان اخوت برقرار كرد و خودش با علي(عليه السلام) برادر شد.
روايت اول: عبدالله بن عمر، با سند حسن
ترمذي، روايت مؤاخات را از عبدالله بن عمر، با اين سند، چنين نقل كرده است:
حدثنا يُوسُفُ بن مُوسَى الْقَطَّانُ الْبَغْدَادِيُّ حدثنا عَلِيُّ بن قَادِمٍ حدثنا عَلِيُّ بن صَالِحِ بن حيي عن حَكِيمِ بن جُبَيْرٍ عن جُمَيْعِ بن عُمَيْرٍ التَّيْمِيِّ عن ابن عُمَرَ قال آخَى رسول الله بين أَصْحَابِهِ فَجَاءَ عَلِيٌّ تَدْمَعُ عَيْنَاهُ فقال 
يا رَسُولَ اللهِ آخَيْتَ بين أَصْحَابِكَ ولم تُؤَاخِ بَيْنِي وَبَيْنَ أَحَدٍ. فقال له 
رسول الله أنت أَخِي في الدُّنْيا وَالْآخِرَة.
عبدالله بن عمر مي‌گويد: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان اصحابش، اخوت برقرار كرد. علي(عليه السلام) با چشمان اشكبار آمد و عرض كرد:‌ «اي رسول خدا! ميان اصحاب خود برادري ايجاد كردي و مرا با هيچ‌يك از آنها برادر نساختي!» رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «تو برادر من در دنيا و آخرتي».
ابوعيسي ترمذي بعد از نقل روايت، مي‌گويد: «اين روايت، حسن است و از زيد بن ابي‌اوفي نيز نقل شده است» . نووي نيز اين روايت را نقل كرده و در پايان آن مي‌نويسد: «رواه الترمذي وقال حديث حسن»؛ «اين روايت را ترمذي نقل كرده و گفته است كه روايت حسن است». 
محب‌الدين طبري نيز مي‌گويد: «اين روايت را بغوي در كتاب مصابيح، در شمار روايات حسن آورده است».  خطيب تبريزي  و حلبي  نيز روايت را نقل كرده و تصحيح ترمذي را نيز آورده‌اند.
روايت دوم: زيد بن ارقم، با سند معتبر
بلاذري، روايت زيد بن ارقم را با اين سند نقل كرده است:
عن يونس بن أرقم، عن أبي حرب، عن أبي الأسود عن أبيه عن زيد بن أرقم قال: آخى رسول الله بين أصحابه فقال علي: يا رسول الله آخيت بين أصحابك وتركتني؟
زيد مي‌گويد: رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان اصحابش، پيمان برادري بست. علي(عليه السلام) عرض كرد: «اي رسول خدا! ميان اصحابت برادري برقرار كردي و مرا واگذاردي؟» رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود:
أَنْتَ أَخِي أَمَا تَرْضَى أَنْ تُدْعَى إِذَا دُعِيتُ وَتُكْسَ إِذَا كُسِيتُ وَتَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِذَا دَخَلْتُ؟ قَالَ: بَلَى يا رَسُولَ الله. 
تو برادر مني. آيا راضي نيستي كه دعوت شوي؛ وقتي من دعوت شوم و جامه در بر كني؛ زماني كه من جامه در بر كنم و داخل
 بهشت شوي؛ وقتي من وارد بهشت شوم؟! علي عرض كرد: «بلي اي رسول خدا(صلي الله عليه و آله)».
بررسي سند روايت
اين روايت از نظر سند، معتبر است. در اينجا به راويان آن اشاره‌اي مي‌كنيم:
«علي بن محمد بن عبدالله المدائني»: نخستين فرد راوي در اين روايت است. ذهبي از علماي بزرگ رجال اهل سنت، از وي با عناوين «علامه، حافظ و صادق» ياد مي‌كند و تصريح مي‌كند كه وي راستگو بوده و آنچه را نقل كرده، با سند عالي آورده است. به نقل ذهبي، «احمد بن ابي خثيمه» مي‌گويد:
پدرم و مصعب الزبيري و يحيي بن معين نشسته بودند كه شخصي آمد و يحيي بن معين، از وي مسئله پرسيد و او نيز جواب داد. وقتي آن شخص رفت، يحيي بن معين سه مرتبه درباره وي گفت: «ثقة ثقة ثقة». از پدرم سؤال كردم: «او چه كسي بود؟!». گفت: «مدائني بود». 
ـ «يونس بن ارقم»: روايتش نزد اهل سنت، مقبول است و ابن حبان او را در كتاب «الثقات»  توثيق كرده و بخاري نيز او را معروف الحديث  دانسته و درباره وي هيچ‌گونه جرحي را ذكر نكرده است.
ـ «محجن بن ابي‌اسود»: ابن حجر عسقلاني  و ذهبي ، او را توثيق كرده‌اند.
ـ «ابوالاسود دوئلي»: ذهبي  و ابن حجر،  او را توثيق كرده‌اند.
ـ «زيد بن ارقم»: از صحابه رسول خدا(صلي الله عليه و آله)  است. گفتني است كه همه صحابه نزد اهل سنت، عادل و بي‌نياز از توثيق‌اند.
اين روايت، در منابع اهل سنت، از طريق ابن عباس ، ابي‌امامه ، يعلي ابن مره ، ابوهريره ، زيد بن حارثه  و برخي ديگر نيز نقل شده است كه براي رعايت اختصار از ذكر متون روايات، خودداري مي‌كنيم.
روايت سوم: از حضرت علي(عليه السلام) با سند‌هاي صحيح (أنا عبدالله و أخو رسول الله(صلي الله عليه و آله
روايت مؤاخات، از طريق امير مؤمنان(عليه السلام) نيز بيان شده است كه فرمود: «أنا عبدالله وأخو رسول الله لا يقولها أحد غيري إلا كذاب». روايت آن حضرت، دست كم داراي شش سند است كه برخي از سندهايش معتبر است.
سند اول: زيد بن وهب
ابن ابي‌شيبه، روايت زيد بن وهب را اين‌گونه در كتابش آورده است:
حَدَّثَنَا عبدالله بْنُ نُمَيْرٍ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُوسُلَيْمَانَ الْجُهَنِيُّ يَعْنِي زَيْدَ بْنَ وَهْبٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيًّا عَلَى الْمِنْبَرِ. أَنَا عبدالله وَأَخُو رَسُولِهِ(صلي الله عليه و آله) لَمْ يقُلْهَا أَحَدٌ قَبْلِي وَلَا يقُولُهَا أَحَدٌ بَعْدِي إلَّا كَذَّابٌ مُفْتَرٍ. 
زيد بن وهب گفته است: از علي(عليه السلام) درحالي‌كه بر منبر بود شنيدم كه مي‌گفت: «من بنده خدا و برادر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) هستم. اين سخن را پس از من، كس ديگري نخواهد گفت؛ مگر اينكه دروغگو و افترازننده است.
نسائي اين روايت را با همين سند آورده و در پايانش آمده است كه مردي گفت: «من عبدالله و برادر رسول خدايم». اما او خفه شد: 
«فَخُنِقَ فَحُمِلَ». 
بررسي سند روايت
ـ عبدالله بن نمير: از راويان بخاري و مسلم و ساير صحاح سته است و از نظر علماي اهل سنت، موثق است. 
ـ حارث بن حصيره: يحيي بن معين و نسائي، او را ثقه دانسته‌اند. 
ـ زيد بن وهب جهني: او از نظر علماي اهل سنت موثق است و ابن حجر بر اين مطلب، تصريح كرده است .
سند دوم: عباد بن عبدالله
ابن ابي‌شيبه مي‌نويسد: «حَدَّثَنَا عبدالله بْنُ نُمَيْرٍ، عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الصَّالِحِ، عَنِ الْمِنْهَالِ، عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِاللهِ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيًّا، يَقُولُ». عباد بن عبدالله مي‌گويد كه از امير مؤمنان(عليه السلام) شنيدم فرمود: «أَنَا عبدالله وَأَخُو رَسُولِهِ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يقُولُهَا بَعْدِي إلَّا كَذَّابٌ مُفْتَر». 
بررسي سند روايت
ـ عبدالله بن نمير: توثيق وي در سند قبل بيان شد.
ـ علاء بن صالح: از نظر ذهبي، عالم بزرگ رجال‌شناس اهل سنت، موثق  و مزي نيز توثيق يحيي بن معين و ابوداوود را درباره وي 
آورده است. 
ـ منهال بن عمرو: از راويان بخاري و صحاح سته بوده و از نظر يحيي بن معين و عجلي، موثق و از نظر دار قطني صدوق است. 
ـ عباد بن عبدالله: از نظر عجلي كوفي  و ابن حبان  موثق است.
تا اينجا دو سند روايت امير مؤمنان(عليه السلام) بررسي شد و در نتيجه، اين روايت معتبر است و نشان مي‌دهد كه آن حضرت به سبب عقد اخوتي كه ميان ايشان و رسول خدا(صلي الله عليه و آله) برقرار شده است، خود را برادر آن حضرت خوانده است. همچنين اين روايت، از طريق سعد بن جعفر بن عمرو ، عدي بن حاتم ، يعلي بن مره  و برخي ديگر در منابع اهل سنت نقل شده است.
در منابع شيعه نيز اين فرمايش اميرمؤمنان(عليه السلام) از طريق امام هشتم(عليه السلام) ، اصبغ بن نباته ، سليم بن قيس ، عبدالله بن شريك، از پدرش ، ابويحيي ، سالم بن ابي‌الجعد  و غير آنها وارد شده است. در روايت مشهور ديگري نيز آمده است: امير مؤمنان(عليه السلام) در زمان شورا كه بعد از عمر بن خطاب براي انتخاب خليفه برگزار شد، به روايت مؤاخات، بر افضليت خود استدلال كرد و اين احتجاج ايشان، در منابع شيعه و اهل سنت گزارش شده است. 
«ابوالطفيل»، يكي از صحابه رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، نقل كرده است كه وقتي عمر در حال احتضار قرار گرفت، شوراي شش نفره‌اي را با حضور علي(عليه السلام)، عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف و سعد تشكيل داد. علي(عليه السلام) آنها را سوگند داد و فرمود:
هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ آخَى رَسُولُ الله بَينَهُ وَبَينَهُ، إِذْ آخَى بَينَ الْمُسْلِمِينَ غَيرِي؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ لا. قَالَ: أنا عبدالله وأخو رَسُول اللهِ، لا يقولها أحد غيري إلا كذاب. 
آيا ميان شما كسي هست كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان خود و او برادري برقرار كرده باشد جز من؛ هنگامي‌كه ميان مسلمانان برادري برقرار ساخت؟! گفتند: «نه». علي(عليه السلام) مي‌گفت: «من بنده خدا و برادر 
رسول خدايم. اين سخن را بعد از من، جز دروغگو، كسي 
ديگر نمي‌گويد».
نتيجه‌گيري
از آنچه تا كنون بيان شد، اين نتايج به دست مي‌آيد:
1. قضيه مؤاخات و ايجاد برادري در صدر اسلام ميان مهاجران تنها و ميان مهاجران و انصار و نيز ميان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و امير مؤمنان(عليه السلام)، از قضاياي مسلّم و پذيرفته شده تاريخ ميان همه مسلمانان است. ازاين‌رو تشكيك و شبهه‌افكني برخي از دشمنان اهل بيت: نمي‌تواند به هيچ وجه، اين واقعيت را زير سؤال ببرد.
2. طبق رواياتي كه بيان شد، قضيه مؤاخات، هم در مكه و هم در مدينه اتفاق افتاده است: در مكه، نخستين بار در سال سوم بعثت، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به فرمان الهي در قضيه «يوم الانذار» با علي(عليه السلام) برادر شد كه روايت معتبر بر اين ماجرا دلالت دارد و قبل از هجرت نيز ميان ديگر صحابه پيمان اخوت بست.
در مدينه نيز بعد از هجرت پس از اينكه مسجد آن حضرت ساخته شد، ميان مهاجران تنها و نيز ميان مهاجران و انصار، پيمان اخوت برقرار ساخت. مرتبه چهارم نيز در روز مباهله، ميان مهاجران و انصار مؤاخات انجام شد. اين چهار مرتبه عقد اخوت، از مجموع رواياتي كه بررسي شد به دست مي‌آيد؛ هرچند بيشتر محدثان، مورخان و مفسران فريقين، تنها دو مرتبه عقد اخوت: يكي در مكه و يكي در مدينه را به صورت قطعي و مسلّم قبول دارند. 
3. طبق روايات معتبر ثابت شد كه در هر مرتبه‌اي كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميان مهاجران يا بين مهاجران و انصار پيمان بست، خودش با علي(عليه السلام) برادر شد. 
4. روايت مؤاخات، يكي از بي‌نظيرترين فضيلت‌ها را براي امير مؤمنان(عليه السلام) به اثبات مي‌رساند.
5. از طريق اين فضيلت مي‌توان بر امامت آن حضرت استدلال كرد؛ همان‌گونه كه برخي از استدلال‌هاي علماي شيعه بيان شد. 
6. با توجه به پاسخ‌هايي كه بيان شد، تمام اشكالات ابن تيميه در انكار مؤاخات امير مؤمنان(عليه السلام) با رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، بي‌اساس است.

 

فهرست منابع
* ‌قرآن كريم.
1. احاديث ام‌المؤمنين عائشة،‌ السيد مرتضي العسكري، چاپ پنجم، التوحيد للنشر، صدر، 1414ه‍ .ق.
2. الاربعين في امامة الائمة الطاهرين، محمد طاهر بن محمد حسين الشيرازي النجفي القمي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، چاپ اول، امير، 1418ه‍ .ق
3. الاستيعاب في معرفة الاصحاب، ابو عمر القرطبي، دار الجيل، بيروت، 1412ه‍ ‌.ق.
4. اسد الغابة في معرفة الصحابه، علي بن محمد ابن اثير الجزري، تحقيق: عادل احمد الرفاعي، چاپ اول، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1417ه‍ .ق.
5. اقبال الاعمال، علي بن موسي السيد بن طاووس، تحقيق: جواد القيومي الاصفهاني، چاپ اول، مكتب الاعلام الاسلامي، 1414ه‍ .ق.
6. الامالي، محمد بن الحسن الطوسي، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية. مؤسسة البعثه، چاپ اول، دارالثقافه، قم، 1414ه‍ .ق.
7. الامالي، محمد بن محمد بن النعمان بن المعلم ابي عبدالله العكبري البغدادي (شيخ مفيد)، تحقيق: الحسين استاد ولي و علي‌اكبر الغفاري، چاپ دوم، دارالمفيد للطباعة والنشر والتوزيع، 1414ه‍ .ق.
8. انساب الاشراف، احمد بن يحيي بن جابر البلاذري، طبق برنامة الجامع الكبير.
9. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، 1403ه‍ .ق.
10. بريقة المحموديه، محمد بن عمر خادمي، مطبعة الحلي، بي‌نا، بي‌تا، بي‌جا.
11. تاريخ ابن الوردي، عمر بن مظفر بن الوردي، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ه‍ .ق.
12. تاريخ الطبري، محمد بن جرير الطبري، بيروت، دارالكتب العلمية، بي‌تا.
13. التاريخ الكبير، ابوعبدالله محمد بن اسماعيل البخاري الجعفي، تحقيق: السيد هاشم الندوي، دارالفكر.
14. تاريخ مدينة دمشق و ذكر فضلها و تسمية من حلها من الاماثل، علي بن الحسن ابن عساكر الدمشقي الشافعي، تحقيق: محب‌الدين ابي‌سعيد عمر بن غرامة العمري، بيروت، دارالفكر، 1995م.
15. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360ه‍ .ش
16. تفسير البغوي، الحسين بن مسعود البغوي، تحقيق: خالد عبدالرحمان العك، بيروت، دارالمعرفه، بي‌تا.
17. تقريب التهذيب، احمد بن علي بن حجر ابوالفضل العسقلاني الشافعي، تحقيق: محمد عوامه، چاپ اول، سوريا، دارالرشيد، 1406ه‍ .ق.
18. تهذيب الكمال، يوسف بن الزكي المزي، تحقيق: د. بشار عواد معروف، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الرساله، 1400ه‍ .ق.
19. الثقات، محمد بن حبان بن احمد ابوحاتم التميمي البستي، تحقيق: السيد شرف‌الدين احمد، چاپ اول، دارالفكر، 1395ه‍ .ق.
20. جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، عبدالرحمان السيوطي، بي‌نا، بي‌تا، طبق برنامة الجامع الكبير.
21. جامع البيان عن تاويل آي القرآن، محمد بن جرير الطبري، بيروت، دارالفكر، 1405ه‍ .ق.
22. الجامع الصحيح سنن الترمذي، محمد بن عيسي الترمذي السلمي، تحقيق: احمد محمد شاكر وآخرون، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي‌تا.
23. الجوهرة في نسب النبي واصحابه العشره، محمد بن ابي‌بكر الانصاري التلمساني، المعروف بالبري بي‌نا، بي‌تا، طبق برنامة الجامع الكبير.
24. خلاصة الوفا باخبار دار المصطفي، علي بن عبدالله الحسني السمهودي، بي‌نا، بي‌تا، طبق برنامه الجامع الكبير. 
25. الدرر، يوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر النمري، بي‌نا، بي‌تا، طبق برنامة الجامع الكبير.
26. ذخائر العقبي، محب‌الدين طبري، دارالكتب المصريه، 1356.
27. الرياض النضرة في مناقب العشرة، ابوجعفر محب‌الدين احمد بن عبدالله بن محمد الطبري، تحقيق: عيسي عبدالله محمد مانع الحميري، چاپ اول، بيروت، دارالغرب الاسلامي، 1996م.
28. سبل الهدي و الرشاد، محمد بن يوسف شامي، دار الكتب العلميه، 1414ه‍ .ق.
29. سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، محمد بن يوسف الصالحي الشامي، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت، چاپ اول، دارالكتب العلميه، 1414ه‍ .ق.
30. السقيفه، الشيخ محمدرضا المظفر، تحقيق و تقديم: الدكتور محمود المظفر، چاپ دوم، قم، مؤسسه انصاريان، 1415ه‍ .ق.
31. السلسلة الصحيحه، محمد ناصرالدين الالباني، الرياض، مكتبة المعارف، بي‌تا.
32. السنن الكبري، أحمد بن الحسن بيهقي، دار الكتب العلمية، دوم، 1424ه‍‌ .ق.
33. السنن الكبري، ابوعبدالرحمان احمد بن شعيب بن علي النسائي، تحقيق: د. عبدالغفار سليمان البنداري، سيد كسروي حسن، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411ه‍ .ق.
34. سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، دار الحديث، 1427ه‍ .ق.
35. السيرة الحلبية في سيرة الامين المأمون، علي بن برهان‌الدين الحلبي، بيروت، دارالمعرفه، 1400ه‍ .ق.
36. السيرة النبوة، أبوالفداء اسماعيل، دار المعرفة، بيروت، 1395ه‍ .ق.
37. الشافي في الامامه، علي بن الحسين الشريف المرتضي، تحقيق و تعليق: السيد الحسيني الخطيب، چاپ دوم، مؤسسه قم، اسماعيليان، 1410ه‍ .ق
38. شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، نعمان بن محمد ابن حيون، جامعه مدرسين، قم، اول، 1409ه‍ .ق.
39. الشيعة في الاسلام، محمدحسين الطباطبائي، بي‌نا، بي‌تا.
40. الطبقات الكبري، محمد بن سعد الزهري، بيروت، دارصادر، بي‌تا.
41. علل الشرائع، محمد بن علي الصدوق، تحقيق و تقديم: السيد محمدصادق بحرالعلوم، النجف الاشرف، منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها، 1385ه‍ .ق
42. عمدة القاري شرح صحيح البخاري، محمود بن احمد العيني الغيتابي الحنفي، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي‌تا.
43. عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه ابي‌جعفر الصدوق، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الاعلمي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1404ه‍ .ق.
44. فتح الباري شرح صحيح البخاري، احمد بن علي بن حجر العسقلاني الشافعي، تحقيق: محب‌الدين الخطيب، بيروت، دارالمعرفه، بي‌تا.
45. فضايل الصحابه، احمد بن حنبل الشيباني، تحقيق: د. وصي‌الله محمد عباس، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الرساله، 1403ه‍ .ق.
46. الكتاب المصنف، ابوبكر ابن ابي‌شيبه، مكتبة الرشد، رياض، اول، 1409ه‍ .ق.
47. الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب السته، شمس‌الدين ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبي الشافعي، تحقيق: محمد عوامه، چاپ اول، دارالقبلة للثقافة الاسلاميه، مؤسسة علو، جده، 1413ه‍ .ق.
48. الكامل في التاريخ، علي بن محمد بن اثير الجزري، تحقيق: عبدالله القاضي، چاپ دوم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ه‍ .ق.
49. كتاب سليم بن قيس الهلالي، سليم بن قيس الهلالي، قم، انتشارات هادي، چاپ اول، 1405ه‍ .ق.
50. اللباب في علوم الكتاب، عمر بن علي الدمشقي الحنبلي، تحقيق: الشيخ عادل احمد عبدالموجود والشيخ علي محمد معوض، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1419ه‍ .ق.
51. لسان العرب، جمال‌الدين محمد بن مكرم بن منظور الافريقي المصري، دارصادر، بيروت، چاپ اول، بي‌تا.
52. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، علي بن ابي‌بكر الهيثمي، القاهره، بيروت، دارالريان للتراث /‏ دار الكتاب العربي، 1407ه‍ .ق.
53. مجموع الفتاوي، تقي‌الدين ابن تيميه، مجمع ملك فهد، 1416ه‍ .ق.
54. المحبر، محمد بن حبيب بغدادي، دار الآفاق، بيروت، بي‌تا.
55. المختصر الكبير في سيرة الرسول(صلي الله عليه و آله)، ابن جماعة الكتاني، تحقيق: سامي مكي العاني، چاپ اول، عمان، دارالبشير، 1993م.
56. المختصر في اخبار البشر، اسماعيل بن علي ابوالفداء، بي‌نا، بي‌تا، طبق برنامة الجامع الكبير.
57. مستدرك سفينة البحار، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، تحقيق وتصحيح: الشيخ حسن بن علي النمازي،‌ قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفه، 1418ه‍ .ق.
58. المستدرك علي الصحيحين، محمد بن عبدالله الحاكم النيسابوري، تحقيق: مصطفي عبدالقادر عطا، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411ه‍ .ق.
59. مسند ابي يعلي، ابويعلي أحمد موصلي، دار المأمون، اول، 1404ه‍ .ق.
60. مسند ابي‌حنيفه، أبو نعيم اصفهاني، مكتبة الكوثر، اول، 1415ه‍ .ق.
61. مسند الشاميين، ابوالقاسم سليمان بن احمد بن ايوب الطبراني، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الرساله، 1405ه‍ .ق.
62. مشكاة المصابيح، محمد بن عبدالله خطيب، المكتب الاسلامي، سوم، 1985م.
63. مصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، احمد بن محمد بن علي المقري الفيومي،‌ بيروت، المكتبة العلميه، بي‌تا.
64. مصباح الهداية في اثبات الولايه، السيد علي البهبهاني، تحقيق و اشراف: رضا الاستادي، چاپ چهارم، مدرسة دار العلم، 1418ه‍ .ق.
65. المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانيه، احمد بن علي بن حجر العسقلاني، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبدالعزيز الشتري، چاپ اول، السعوديه، دارالعاصمه/ دار الغيث، 1419ه‍ .ق.
66. المعجم الكبير، سليمان بن احمد طبراني، بي‌نا، بي‌جا، بي‌تا.
67. معرفة الثقات، ابوالحسن العجلي، مكتبة الدار، اول، 1405ه‍ .ق.
68. معرفة الصحابه، ابي‌نعيم الاصبهاني، بي‌نا، بي‌تا، طبق برنامة الجامع الكبير.
69. المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم الحسين بن محمد الراغب الاصفهاني، تحقيق: محمد سيد كيلاني، لبنان، دارالمعرفه، بي‌تا.
70. مناقب الامام اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب، محمد بن سليمان الكوفي القاضي، تحقيق: محمدباقر المحمودي، چاپ اول، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، 1412ه‍ .ق.
71. مناقب آل ابي‌طالب، رشيدالدين ابي‌عبدالله محمد بن علي السروي المازندراني ابن شهرآشوب، تحقيق: لجنة من اساتذة النجف الاشرف، المكتبة والمطبعة الحيدريه، 1376ه‍ .ق.
72. المنتظم في تاريخ الملوك والامم، ابوالفرج عبدالرحمان بن علي بن الجوزي الحنبلي، چاپ اول، بيروت، دارصادر، 1358ه‍ .ق.
73. منهاج السنة النبويه، احمد عبدالحليم ابن تيميه الحراني الحنبلي، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، چاپ اول، مؤسسة قرطبه، 1406ه‍ .ق.
74. منهاج الكرامة في معرفة الامامه، الحسن بن يوسف بن المطهر الحلي، تحقيق: عبدالرحيم مبارك، چاپ اول، مشهد، انتشارات تاسوعاء، 1379ه‍ .ش
75. ينابيع المودة لذوي القربي، سليمان بن ابراهيم قندوزي، دار الأسوة للطباعة والنشر، اول، 1416ق.


| شناسه مطلب: 86256







نظرات کاربران