آیا طلب شفاعت شرک و بدعت است؟

مقدمه شفاعت، از اصول مسلم اسلام است که فرق اسلامی به پیروی از آیات قرآن و روایات، آن را پذیرفته‏اند. بیشتر فرق اسلامی به حقِّ شفاعت اولیای الهی و پیامبران به‌ویژه پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله)، در روز رستاخیز اعتقاد دارند. طلب شفاعت از انبی

مقدمه

شفاعت، از اصول مسلم اسلام است كه فرق اسلامي به پيروي از آيات قرآن و روايات، آن را پذيرفته‏اند. بيشتر فرق اسلامي به حقِّ شفاعت اولياي الهي و پيامبران به‌ويژه پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله)، در روز رستاخيز اعتقاد دارند. طلب شفاعت از انبياء و اولياي الهي در اين جهان، از موارد اختلاف نظر بين وهابيان و ساير مسلمانان پيرو مذاهب اربعه و شيعه است. وهابيان در برخي اقسام و ويژگي‏هاي شفاعت با ديگر مسلمانان اختلاف نظر دارند، آنان طلب شفاعت از مردگان را بدعت و عملي شرك‏آميز مي‌دانند.

مشروعيت شفاعت از ديدگاه انديشمندان اسلامي

شفاعت در قيامت، توسط انبياء و اولياء صالح خدا از ضروريات مذاهب اسلامي است و عالمان مسلمان درباره آن اجماع دارند. آيات بسياري در قرآن بر حق و اجازه شفاعت انبياء و اولياء الهي اشاره و تأكيد دارند. كه در اينجا به برخي از اين آيات اشاره مي‌شود:

ـ {وَلَسَوْفَ يعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى} (الضحي: 5)

و بزودي پروردگارت تو را عطاي خواهد داد، تا خرسند گردي.

ـ {وَمِنَ اللَّيلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا} (الاسراء: 79)

و پاسي از شب را زنده بدار، تا براي تو [به منزله] نافله‌اي باشد، اميد كه پروردگارت تو را به مقامي ستوده برساند.

مراد از «مقام محمود» به عقيده مفسران شيعه و سني، مقام شفاعتي است كه خداوند به پيامبرش وعده داده است. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمودند:

«اُعطيتُ خمساً ... و اعطيت الشفاعة فادّخرتها لامّتي فهي لِمَنْ لايشرك بالله شيئاً».[1]

خداوند بزرگ به من پنج امتياز داده است... كه يكي از آنها شفاعت است و آن را براي امت خود نگه داشته‌ام. شفاعت براي كساني است كه شرك نورزند.

در روايت ديگر پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «من نخستين كسي هستم كه شفاعت مي‌كند و نخستين كسي هستم كه شفاعت او پذيرفته مي‌شود».[2]

«فخر رازي» از عالمان و مفسران بزرگ اهل سنت در اين‌باره مي‌گويد:

أجمعت الأمة على أنّ لمحمد(صلي الله عليه و آله) شفاعة فى الآخرة وحمل على ذلك قوله تعالى: {عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً} وقوله تعالى: {وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى}.[3]

تمامي امت اسلامي بر اين مطلب اجماع دارند كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) در قيامت حق شفاعت دارد و اين دو آيه «اميد كه پروردگارت تو را به مقامي ستوده برساند»؛ «و بزودي پروردگارت تو را عطاي خواهد داد، تا خرسند گردي» را به همين معنا حمل كرده‌اند.

مرحوم «شيخ مفيد» از متكلمان بزرگ شيعه مي‌فرمايد:

اتفقت الامامية على أن رسول الله(صلي الله عليه و آله) يشفع يوم القيامة لجماعة من مرتكبي الكبائر من أمته، وأن أمير المؤمنين(عليه السلام) يشفع في أصحاب الذنوب من شيعته، وأن أئمة آل محمد: كذلك، وينجي الله بشفاعتهم كثيرا من الخاطئين.[4]

اماميه بر اين مطلب اتفاق دارند كه رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) در روز قيامت گروهي از كساني را كه گناهان كبيره انجام داده‌اند، شفاعت مي‌كند. و نيز بر اين مطلب اتفاق دارند كه امير المؤمنين و بقيه ائمه: گناه‌كاران را شفاعت مي‌كنند و با شفاعت آنها خداوند بسياري از گناه‌كاران را نجات مي‌دهد.

«علامه مجلسي»= نيز در اين‌باره مي‌فرمايد:

أما الشفاعة فاعلم أنه لا خلاف فيها بين المسلمين بأنها من ضروريات الدين وذلك بأن الرسول يشفع لأمته يوم القيامة، بل لِاَممٍ أخرى.[5]

تمامي مسلمين بر اين مطلب اتفاق دارند كه شفاعت از ضروريات دين است و شفاعت، يعني اينكه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) نه تنها امت خود را، بلكه امت‌هاي ديگر را نيز شفاعت خواهد كرد.

«نووي» عالم بزرگ اهل سنت و شارح «صحيح مسلم» از «قاضي عياض‌بن موسي» نقل مي‌كند:

قال القاضي عياض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا ووجوبها سمعا بصريح قوله تعالى: (يوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِي لَهُ قَوْلًا) وقوله (وَلَا يشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضـَى) وأمثالهما وبخبر الصادق صلى الله عليه وسلم وقد جاءت الآثار التي بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة في الآخرة لمذنبي المؤمنين وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنة عليها.[6]

قاضي عياض مي‌گويد: مذهب اهل سنت بر اين است كه شفاعت عقلا جايز و شرعا واجب است؛ به دليل اينكه خداوند به صراحت در آيه قرآن فرموده است: «در آن روز، شفاعت [به كسي] سود نبخشد، مگر كسي را كه [خداي] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد» و نيز گفته خداوند كه مي‌فرمايد: «و جز براي كسي كه [خدا] رضايت دهد، شفاعت نمي‌كنند» و امثال اين آيات. همچنين به جهت روايات پيامبر راستگو صلي‌الله عليه وسلم مبني بر صحت شفاعت در آخرت براي گناه‌كاراني از مؤمنين كه مجموع اين روايات به حد تواتر مي‌رسد.

علماي اهل سنت، از گذشته تا كنون بر صحت شفاعت اجماع دارند. «أبوبكر كلاباذي» (متوفي 380) در اين‌باره مي‌گويد:

إن العلماء قد أجمعوا على أن الإقرار بجملة ما ذكر الله سبحانه وجاءت به الروايات عن النبي(صلي الله عليه و آله) في الشفاعة واجب، لقوله تعالى: (وَلَسَوْفَ يعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى) ولقوله: (عَسَى أَنْ يبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا) وقوله: (وَلَا يشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضـَى). وقال النبي(صلي الله عليه و آله): «شفاعتي لاهل الكبائر من أمتي».[7]

علما بر اين مطلب اجماع دارند كه اقرار به تمامي آنچه كه خدا و رسول او(صلي الله عليه و آله) درباره شفاعت گفته‌اند، واجب است. به دليل فرموده خداوند: «و به زودي پروردگارت تو را عطاي خواهد داد، تا خرسند گردي» و فرموده خداوند: «اميد كه پروردگارت تو را به مقامي ستوده برساند» و نيز فرموده خداوند: «و جز براي كسي كه [خدا] رضايت دهد، شفاعت نمي‌كنند» و همچنين سخن پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه فرمود: «من گناه‌كاراني از امتم را شفاعت مي‌كنم».

نظر ابن‌تيميه و محمدبن عبدالوهاب درباره شفاعت

ابن‌تيميه و محمدبن عبدالوهاب نيز شفاعت در قيامت را قبول دارند؛ و ابن‌تيميه مي‌‌گويد:

للنبي(صلي الله عليه و آله) في يوم القيامة ثلاث شفاعات... وأما الشفاعة الثالثة فيشفع في من استحق النار وهذه الشفاعة له (صلي الله عليه و آله) ولسائر النبيين والصديقين غيرهم في من استحق النار أن لا يدخلها ويشفع في من دخلها.[8]

براي پيامبر(صلي الله عليه و آله) در روز قيامت سه شفاعت است... ؛ شفاعت سوم براي كساني است كه مستحق آتش هستند؛ شفاعت آن حضرت، ساير انبياء، صديقين و ديگران به اين است كسي‌كه سزاوار آتش است، وارد آن نشود، و نيز درباره كسي‌كه داخل آتش شده شفاعت مي‌كند.

محمدبن عبدالوهاب نيز مي‌گويد:

وثبتت الشفاعة لنبينا محمد(صلي الله عليه و آله) يوم القيامة ولسائر الانبياء والملائكة والاولياء والاطفال حسبما ورد، ونسألها من المالك لها والآذن فيها بأن نقول: «اللهم شفع نبينا محمدا فينا يوم القيامة أو اللهم شفع فينا عبادك الصالحين، أو ملائكتك، أو نحو ذلك مما يطلب من الله لا منهم ... إنّ الشفاعة حق في الآخرة، و وجب على كل مسلم الإيمان بشفاعته... .[9]

شفاعت براي پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) در روز قيامت و نيز براي ساير انبياء، ملائكه، اولياء و اطفال بنابر آنچه كه وارد شده است، قطعي است و ما درخواست مي‌كنيم از مالك و اجازه‌دهنده شفاعت به اين صورت كه بگوييم: بار خدايا! پيامبر ما را در روز قيامت شفيع ما قرار بده». يا اينكه بگوييم: بار خدايا! صالحان و ملائكه خود را شفيع ما قرار بده و مانند اين سخنان كه از خداوند طلب مي‌كنيم نه از غير خدا . شفاعت در آخرت حق و واجب است بر هر مسلماني كه به آن ايمان داشته باشد... .

وهابيان با مسلمانان ديگر درباره درخواست شفاعت از انبياء واولياي الهي اختلاف دارند و آن را بدعت و عملي مشركانه مي‌دانند. آنها عقيده دارند انسان بايد اجازه شفاعت پيامبر را از خدا بخواهد و جايز نيست كسي به طور مستقيم از پيامبر و اولياي خدا طلب شفاعت كند و بگويد: «يا محمدٌ اِشفَع لنا عندالله»، «اي پيغمبر! نزد خدا از من شفاعت كن.»

ابن‏تيميه مي‏گويد: «اگر كسي بگويد: از پيامبر به جهت نزديكي به خدا مي‏خواهم تا شفيع من در اين امور باشد، اين از كارهاي مشركان است».[10]

محمدبن عبدالوهاب مي‏گويد: «طلب شفاعت تنها بايد از خدا باشد نه شافعان؛ يعني بايد گفت: بار خدايا! محمد را در حق ما در روز قيامت شفيع گردان...».[11]

ادله وهابيت

وهابيان به پيروي از ابن‌عبدالوهاب و ابن‌تيميه طلب شفاعت از انبياء و اولياء را بدعت و حرام و حتي در حد شرك مي‌دانند و براي آن دلايلي مي‌آورند كه به بررسي و پاسخ آن مي‌پردازيم.

دليل اول: تقاضاي شفاعت، شرك و عبادت غير خداست؛ زيرا مخالف توحيد ربوبي وعبادي خداست. وهابيان طلب شفاعت را مصداق آيه {يعبُدونَ مِن دُونِ اللهِ مالا يضُرُّهُم و لا ينفَعُهُم} (يونس: 188) مي‌دانند و آن را پرستش كساني مي‌دانند كه مالك سود و زيان براي بشر نيستند.

وقتي انسان بين خود و خدايش واسطه‌اي قرار مي‌دهد و خودش به‌طور مستقيم از خداوند نيازش را نمي‌خواهد و از كسي غير از خدا طلب شفاعت مي‌كند، در حقيقت اين فرد را معبود خود قرار داده و او را شريك خداوند خوانده است.

محمدبن عبدالوهاب مي‌گويد:

من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم ويسألهم الشفاعة كفر إجماعاً. [12]

كسي‌كه بين خود و خدايش واسطه قرار دهد و آن واسطه‌ها را بخواند و از آنها طلب شفاعت كند به اجماع مسلمين چنين فردي كافر است.

وهابيان مي‌گويند طلب شفاعت از شفيع، خواندن غير خداست و اين شرك در عبادت است؛ زيرا خداوند متعال مي‏فرمايد: (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً)؛ «با خدا هيچ‏كس را نخوانيد».[13]

پاسخ:

براي پاسخ دادن به اين شبهه ابتداء لازم است به مفهوم و حقيقت شفاعت بپردازيم.

حقيقت شفاعت

برخي بندگان صالح كه نزد خداوند منزلت دارند، مي‌توانند از جانب خداوند دستگيري و شفاعت كنند، مانند انبياء و اولياي الهي؛ يعني نزد خدا براي بخشيدن گناهان يا ارتقاي منزلت انسان، واسطه شوند.

شفاعت، در كتاب‌هاي حديثي و تفسيري به معناي درخواست دعا آمده است. «بخاري» محدث معروف اهل سنت در كتاب «صحيح»، بابي را به اين عنوان نوشته است: «إذا اسْتَشْفَعُوا إِلَى الإمامِ لِيسْتَسْقِي لَهُمْ لَمْ يرُدَّهُمْ»[14]؛ «هرگاه مردم در زمان قحطي از پيشواي خود بخواهند كه براي آنان از خدا باران بطلبد، نبايد درخواست آنان را رد كند.»

«نيشابوري» در تفسير آيه شريفه (مَن يشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يكن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا ...) مي‌گويد: «شفاعت به درگاه خداوند همان دعا كردن شخص مسلمان است» (نساء: 85).[15]

درخواست شفاعت، كه در واقع طلب دعا از اولياي الهي است، مي‏تواند به دو شيوه باشد:

1. بگويد: «اللّهم شَفِّعْ نبينا محمّداً فينا يومَ القيامة»؛ «پروردگارا! پيامبر را در روز رستاخيز شفيع ما قرار بده».

2. از پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بخواهد كه در روز قيامت در حق او شفاعت كند و چنين بگويد: «إشفَعْ لَنا عندالله».[16]

درخواست شفاعت از شفيع، به معناي طلب دعا از اوست و همان‌گونه كه درخواست دعا از پيامبر، اولياي صالح و هر فرد مؤمني در تعاليم اسلامي جائز است، درخواست شفاعت نيز از پيامبر و اوليا كه به تصريح آيات قرآن دعايشان مستجاب است جائز و امري مشروع است.

بنابراين شفاعت چيزي جز درخواست دعا نيست و شفاعت پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) و ديگر شافعان راستين در روز جزا، طلب مغفرت از خدا براي گناه‌كاران امت است. با اين تعريف، طلب شفاعت، در واقع طلب دعا از آنان خواهد بود و درخواست دعا از انبيا و اوليا و برادران مؤمن، يك امر پسنديده است كه عقل هيچ عيبي در آن نمي‌بيند. ما از افراد موجه، ارواح مقدسه و يا ملائكه الهي مي‌خواهيم كه براي ما طلب آمرزش كند. درخواست دعا و آمرزش از پيامبر يا صالحان، امري پسنديده است زيرا دعاي آنان، به جهت منزلت و مقامي كه نزد خدا دارند، اجابت مي‌شود و طلب دعا از برادر مؤمن و نبي گرامي(صلي الله عليه و آله) هيچ اشكالي ندارد؛ اگر مي‌گوييم: «يا وجيهاً عند الله، اشفع لنا عند الله»؛ «اي كسي‌كه در پيشگاه خدا مقام و منزلت داري، شفاعت كن (دعا كن) براي ما نزد خدا» به معناي آن است كه خداوند به جهت مقام و منزلت ايشان، گناه ما را ببخشد و يا حاجت ما را برآورده كند.[17]

با توجه به معنا و حقيقت شفاعت كه بيان شد، معلوم نيست وهابيان براساس كدام معيار و دليل موجهي طلب دعا از پيامبر، اولياي الهي و هر مؤمني را در زمان حيات جايز مي‌دانند، (به عبارت ديگر، طلب شفاعت از شفيع زنده را بي‌اشكال و روا مي‌دانند)، ولي درخواست شفاعت، از انبياء و اوليايي را كه از دنيا رفته‌اند حرام و مساوي با شرك مي‌دانند.

جائز بودن طلب شفاعت از پيامبر در دنيا

در صحت طلب شفاعت كه در حقيقت درخواست دعاست، شك و ترديدي نيست؛ زيرا طلب شفاعت به معناي درخواست دعا از شفيع است كه از نظر قرآن و سنت امري معقول ومشروع است. اگر دين و سيره صحابه را ملاك قرار دهيم، مي‌بينيم كه در صدر اسلام رايج و مجاز بوده است و پيامبر اسلام به هيچ وجه از آن منع نكرده‌اند.

از سويي ديگر بايد توجه داشت كه حيات شفيع در طلب شفاعت ملاك نيست؛ زيرا طلب شفاعت در زمان حيات و ممات شفيع چون از مرز درخواست دعا فراتر نمي‏رود. افزون بر اين، در تاريخ و منابع معتبر آمده است كه برخي ياران پيامبر از خود آن حضرت در زمان حيات و يا پس از درگذشتشان طلب شفاعت مي‌كردند. قرآن نيز اين عمل را تأييد مي‌كند؛ زيرا خداوند در قرآن مي‌فرمايد:

{وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً}؛ (نساء: 64)

و اگر آنان وقتي به خود ستم كرده بودند، پيش تو مي‌آمدند و از خدا آمرزش مي‌خواستند و پيامبر [نيز] براي آنان طلب آمرزش مي‌كرد، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مي‌يافتند.

مسلمانان پس از رحلت پيامبر نيز بر اساس اين آيه عمل مي‌كردند. از سوي ديگر اگر درخواست شفاعت، پس از مرگ، موجب شرك شود، درخواست آن در حال زندگي نيز بايد چنين باشد؛ زيرا ماهيت عمل مشركانه وابسته به حيات و مرگ افراد نيست.

نمونه‌هايي از عمل صحابه مبني بر واسطه و شفيع قرار دادن پيامبر(صلي الله عليه و آله)

1. حديث «انس‌بن مالك»‏

«ترمذي» يكي از نويسندگان سنن چهارگانه، از انس‌بن مالك نقل مي‌كند:

سألتُ النبي أن يشْفَع لي يوم القيامة، فقالَ: أنا فاعِل، قلتُ: فأين اطلُبك. فقَال: عَلى الصِّراطِ.[18]

از پيامبر(صلي الله عليه و آله) درخواست كردم كه در روز قيامت درباره من شفاعت كند، وي پذيرفت و گفت: من اين كار را انجام مي‌دهم. به پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ فرمود: در كنار صراط.

انس‌بن مالك از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در دنيا طلب شفاعت كرد و از خداوند طلب نكرد؛ آيا اين صحابه رسول خدا با اين عملش گناه‌كار و مشرك مي‌شود؟! يا اينكه (نعوذ بالله) پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) آيه‌هاي: {لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً} (زمر: 44)؛ و {فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً} (جن: 18) را نشنيده بودند تا انس را از طلب شفاعت نهي كنند، يا آيه را شنيده بودند، ولي (نعوذ بالله) معناي آيه را نفهميده بودند! ولي ابن‌تيميه و محمدبن عبدالوهاب و پيروانشان معناي آيه را فهميده‌اند!

شايد از نظر وهابيان، ابن‌تيميه و محمدبن عبدالوهاب از پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اصحابش فهم و آگاهي بيشتري به آيات قرآن داشته باشند! به هر حال اين حديث و احاديث ديگر نشان مي‏دهد طلب شفاعت جايز است و در زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) از حضرت طلب شفاعت شده است و ايشان، اين رفتار را رد نكرده، بلكه به آن متعهد شده‌اند. بنابر چنين دليل معتبري، هيچ مسلماني نبايد به خود اجازه دهد طلب شفاعت را شرك‌آميز بداند.

2. حديث «سواد بن قارب»

سوادبن قارب، يكي از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از رحلت آن حضرت به آن حضرت مي‏گويد: «فكن لي شفيعاً يوم لا ذو شفاعةٍ، مُغنٍ فتيلًا عن سوادبن قارب»[19]؛ «شفيع من باش، روزي كه شفاعت كسي هيچ سودي براي سوادبن قارب نخواهد داشت‏».

3. طلب شفاعت ابوبكر

وقتي پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) درگذشت، بدن مبارك او را با پارچه‌اي پوشاندند، منتظر شدند تا مسلمانان در كنار مسجد جمع شوند و مراسم «تجهيز» (تغسيل، تكفين، نماز و تدفين) را انجام دهند. در اين شرايط، وقتي ابوبكر وارد خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) شد، پارچه را از روي چهره پيامبر(صلي الله عليه و آله) برداشت، خود را روي پيكر ايشان انداخت، او را بوسيد و چنين گفت: «بِأَبِي أَنْتَ وَأُمّي طِبتَ حَياً وَمَيتاً، أُذْكُرْنا يا مُحَمَّد عِنْدَ رَبِّكَ وَلْنَكُنْ مِنْ بالِكَ»؛ «پدر و مادرم فداي تو باد! تو در زندگي و پس از مرگ پاك و پاكيزه هستي، اي محمد! ما را نزد خدايت ياد كن، و ما را به خاطر داشته باش». جمله «اذكرنا عند ربّك» چيزي جز درخواست شفاعت نيست.[20]

4. حديث نوجوان‏

«مصعب‌بن اسلمي» نقل مي‌كند:

نوجواني از خاندان ما به سوي پيامبر(صلي الله عليه و آله) آمد و به او گفت: من از تو چيزي مي‌خواهم. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: آن چيست؟ نوجوان گفت: أسألُكَ أَنْ تَجْعَلَني مِمَّنْ تَشْفَعُ لَهُ يومَ القِيامَةِ، از تو مي‌خواهم مرا از كساني قرار دهي كه در روز قيامت درباره آنان شفاعت مي‌كني.

پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: چه كسي تو را به اين كار راهنمايي كرده است؟

نوجوان گفت: هيچ‌كس، خودم به اين فكر افتادم. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: من در روز قيامت در حق تو شفاعت مي‌كنم.[21]

5. روايت «ابن عباس»

شيخ مفيد= از ابن‌عباس روايت مي‏كند: «زماني كه اميرمؤمنان(عليه السلام)، پيامبر خدا را غسل داد و كفن كرد، صورتش را باز كرد و گفت: پدر و مادرم فدايت، پاكيزه زيستي و پاكيزه مُردي... ، ما را نزد پروردگارت ياد كن.[22]

با توجه به اين روايات طلب دعا در نظر اصحاب، زمان حيات ظاهري پيامبر(صلي الله عليه و آله) و پس از رحلت ايشان فرقي ندارد. حال چگونه ممكن است كه طلب دعا، استغفار و شفاعت از آن حضرت زمان حياتشان موجب شود تا انسان موحد باشد، اما اگر پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) كسي بگويد كه اي پيامبر! نزد پروردگار برايم استغفار كن، يا نزد خداوند شفاعتم كن، مشرك شود؟ با اينكه مفهوم همه اينها يكي است، هرچند در ظاهر متفاوت باشند. پذيرش يكي و شك در ديگري مانند اين است كه دو چيز به هم پيوسته را از هم جدا كنيم.

دليل دوم وهابيان: طلب شفاعت از شفيعان واقعي مانند رفتار مشركان و طلب شفاعت از بت‌ها و معبودهاي خويش است. قرآن در انتقاد از كار مشركان چنين مي‌گويد: {وَ يعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يضُـرُّهُمْ وَ لا ينْفَعُهُمْ وَ يقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ}؛ «موجوداتي را مي‌پرستند كه به آنها زيان و سودي نمي‌رسانند و مي‌گويند: آنها شفيعان ما نزد خدا هستند». (يونس: 188)

پاسخ:

1. طلب شفاعت از بت‏ها و از اولياي صالح خدا تفاوت بسياري دارد. مشركان بت‏ها را خدا مي‌دانستند يا فكر مي‌كردند خداوند كار خويش را به آنان سپرده است، درحالي‌كه موحدان بر اين باورند كه شفيعان، بندگان خالص خدايند و به جهت پرستش خالصانه، خدا اين منزلت و مقام را به آنان عطا كرده است. چگونه مي‏توان اين دو باور را يكي دانست؟

2. بنابراين آيه، مشركان بت‏ها را مي‏پرستيدند، سپس از آنان درخواست شفاعت مي‌كردند، در حالي‌كه موحدان جز خداي يكتا و بي‏شريك را نمي‏پرستند.

درخواست شفاعت از پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) يا درخواست شفاعت مشركان از بت‌ها، تفاوت آشكار ديگري نيز دارد؛ مشركان بت‌ها را خدايان خود و صاحبان اصلي مقام شفاعت مي‌دانستند و از آنها درخواست شفاعت مي‌كردند و آنان را در شفاعت خود تام‌الاختيار مي‌پنداشتند؛ از اين‌رو قرآن در بسياري از آيات يادآور مي‌شود كه هيچ فردي بدون اجازه خدا نمي‌تواند شفاعت كند. خداوند در قرآن مي‌فرمايد: {مَنْ ذَا الَّذِي يشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ}؛ «چه كسي مي‌تواند شفاعت كند، جز آنكه خدا به او اجازه دهد؟» (بقره: 255).

مشركان، باور دارند كه بت‌ها صاحبان شفاعت هستند و دست آنها در شفاعت افراد باز است، ولي مسلمانان همگي، انبياء و اولياي الهي را بندگان خدا مي‌دانند، نه اين‌كه آنان را مستقلاً مالك شفاعت بدانند و معتقدند كه شفاعت آنان در روز قيامت با اجازه خدا است و لذا با توجه به اين تفاوت چگونه مي‌توان طلب شفاعت موحدان را با درخواست شفاعت مشركان يكسان پنداشت؟

مشركان در برابر بت دو كار انجام مي‌دادند:

ـ بت‌ها را به عنوان اله مي‌پرستيدند: {وَ يعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ} (يونس: 18)؛

ـ آنان را شفيعان خود مي‌دانستند: {وَ يقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا} (يونس: 18).

پرستش بت‌ها دليل اصلي شرك آنان بود، نه درخواست شفاعت از غير خدا؛ حتي اگر طلب شفاعت دليل شرك آنها باشد، به جهت اعتقاد به الوهيت بت‌هاست. بنابراين درخواست شفاعت ملاك شرك نيست.[23]

مشركان عصر رسالت، بت‏ها و معبودهاي خود را عبادت مي‏كردند و براي آنان مقام شفاعت قايل بودند. همچنين براي آنها بدون هيچ قيد و شرطي حق شفاعت قايل بودند كه البته خداوند چنين مقامي را به آنان نداده بود. اين امور سبب شرك در اعتقاد و درخواست آنان شد، ولي اگر باور به مقام شفاعت در حق كسي باشد كه خداوند اين حق را به آنها داده است و شفاعت را نيز به اذن خدا بداند و اين اعتقاد موجب عبادت شفيع نشود، دليلي بر حرمت آن نيست.

نفي شفاعت بت‌ها در قرآن به جهت آن است كه بت‌ها هيچ خاصيتي نداشتند از اين‌رو خداوند در قرآن مي‌فرمايد: {وَ يعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يضُرُّهُمْ وَ لا ينْفَعُهُمْ وَ يقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ}؛ «آنها غير از خدا معبودهايي را مي‏پرستند كه نه زياني به آنها مي‏رساند و نه سودي و مي‏گويند اينها شفيعان ما نزد خدا هستند»! (يونس: 18)

دليل سوم: شفاعت حق ويژه خداوند است. قرآن كريم مي‌فرمايد: {قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً}؛ «بگو شفاعت تنها از آن خداوند است» (زمر: 44). بنابراين بايد شفاعت را فقط از خداوند درخواست كرد.

پاسخ: اين آيه مخصوص شفاعت بت‌هاست و ارتباطي به شفاعت انبياء و اولياء ندارد. بت‌ها هيچ اجازه‌اي از جانب خدا ندارند، ولي انبياء و اولياء الهي با اجازه خدا حق شفاعت دارند. براساس عقيده مسلمين شفاعت مخصوص خداست ولي اين باور با حق شفاعت پيامبران و صالحان منافات ندارد؛ زيرا شفاعت آنان با اجازه و مشيت الهي است. اين مطلبي است كه از قرآن كريم بهه روشني به دست مي‏آيد: {مَنْ ذَا الَّذِي يشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ}؛ «كيست كه در پيشگاه الهي به شفاعت برخيزد، مگر به فرمان او». همچنين است آيه: {ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ‏}؛ «هيچ شفيعي جز به اجازه او نخواهد بود» (يونس: 3).[24]

اين آيات، شفاعت را با اجازه خداوند در طول اراده الهي، جايز مي‌دانند، اما شفاعت بت‌هاي مشركان (در عرض اراده الهي) را رد مي‌كنند.

دليل چهارم وهابيان؛ طلب شفاعت از اولياي الهي در اين جهان، درخواست حاجت از مرده‌اي است كه حس شنوايي ندارد. قرآن مجيد مي‌فرمايد: {اِنَّكَ لاتُسْمِعُ الْمَوْتى‌ وَلاتُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ اِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ}؛ «تو نمي‏تواني مردگان و كران را كه گوش به سخن تو نمي‏دهند تفهيم كني [و هدايت نمايي]» (نمل: 80).

پاسخ: برخلاف تصور وهابيان، شفيعان واقعي زنده‌اند؛ از اين‌رو مسلمانان در نمازهاي خود پيامبر(صلي الله عليه و آله) را خطاب مي‌كنند و به او سلام مي‌دهند و مي‌گويند: «السلام عليكَ أيها  النبي ورحمةُ اللّه وبركاتُه». از اين گذشته، در جايي‌كه شهيدان راه خدا به حكم آيات قرآن‏، زنده و شنوا هستند، به يقين، پيامبر و امامان نيز زنده و شنوا هستند.

بنابراين رفتار مؤمنان و عمل مشركان با هم تفاوت دارد و يكي دانستن آن، دليل برهاني و مستند علمي ندارد.

خلاصه و نتيجه

با توجه به آيات قرآن و احاديث فريقين، شفاعتي كه به اذن خدا باشد با توحيد منافات ندارد و پرستش غير خدا نيست؛ بلكه مقبول است و قرآن و روايات به آن توصيه مي‌كنند. بنابراين درخواست شفاعت از پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اولياي خدا جايز است و در قرآن و سنت به آن توصيه شده است.[25]

به اجماع عالمان اسلام، شفاعت براي پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله) و هر كسي كه خداوند به او اذن دهد در روز قيامت ثابت است و كسي نمي‌تواند منكر حق شفاعت كساني باشد كه از جانب خدا اذن دارند و مسلمانان را از درخواست شفاعت به اين معنا منع كند؛ مگر آن كسي كه مخالف قرآن و سنت و يا جاهل به تعاليم قرآن و معارف اسلامي باشد.

بنابراين با ملاحظه آيات مربوط به شفاعت كه برخي شفاعت را فقط مخصوص خدا مي‌دانند و برخي شفاعت انبياء، اولياء و مؤمنان را با اجازه خدا جايز مي‌دانند، معلوم مي‌شود كه شفاعت بر دو قسم است: شفاعت مردود؛ يعني شفاعت بدون اذن خدا يا شفاعت بت‏ها كه باطل و مردود است و شفاعت مأذون و مقبول؛ يعني شفاعت افرادي كه خدا به آنان اذن داده است.[26]

شفاعتي مذموم است و در قرآن نهي شده است كه برپايه اعتقاد به استقلال شفيع از خدا باشد. بنابراين اگر كسي اولياء، انبياء و فرشتگان را رب و معبود قرار ندهد و آنان را مستقلاً مالك سود و زيان انسان نداند، بلكه گرامي و عزيز بداند و به مقام، منزلت و حق شفاعت آنها نزد خدا، باور داشته باشد، هرگز مشمول آيات نفي و نهي كننده شفاعت نخواهند بود.[27] بلكه مشمول آياتت  ذيل است:

يعني آياتي كه به حق شفاعت با اذن الهي اشاره دارند.

1. {مَنْ ذَا الَّذِي يشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ}؛ «كيست كه نزد خدا شفاعت كند، مگر به اذن او». (بقره: 255)

2. {ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ}؛ «هيچ شفيعي نيست، مگر پس از اجازه او». (يونس:3)

از طرف ديگر نيز بايد توجه داشت كه مهم‌ترين ادعاي وهابيان اين است كه شفاعتِ از غير خدا، كاري مشركانه است و واسطه تراشي در درگاه خداست.[28] وهابيان يا خود را به تجاهل و تغافل مي‌زنند و يا نمي‌دانند كه درخواست شفاعت از انبياء و اولياء به معناي پرستش آنها نيست؛ زيرا درخواست دعا و شفاعت از آنان با اعتقاد به الوهيت و ربوبيت شافعان نيست، بلكه مانند كمكك گرفتن از هزاران وسيله ديگر است كه با توحيد ربوبي و عبادي منافات ندارد.

بنابراين نمي‌توان گفت شفاعت، شرك يا در حرام است؛ چون در واقع شفاعت همان طلب دعا از غير خدا است. درخواست شفاعت، تنها در صورتي شرك است كه انسان، فرد شافع را اله، خدا، رب، گرداننده جهان آفرينش و يا مبدأ و صاحب كارهاي خدايي بداند و او را عبادت كند؛ اما شفاعت با اين اعتقاد و انگيزه نيست.

براساس باور شيعيان، شفيعان نزد خدا جايگاه استجابت دعا دارند؛ يعني انبياء و اولياء به تنهايي حق شفاعت ندارند و به طور مستقل مالك سود و زيان نيستند، بلكه هركاري كه مي‌كنند تنها با لطف وعنايت و اجازه الهي است. اگر چنين طلبي شرك باشد پس هر خواسته‌اي از غير خدا شرك خواهد بود.

از جهت ديگر، طلب شفاعت با اجازه خدا و در واقع طلب نجات، بخشش، لطف و رحمت خداست؛ خدا بايد دعا و شفاعت شافعان را بپذيرد. بنابراين حقيقت شفاعت، دعاكردنِ شفيع به درگاه الهي و درخواست بخشش از خداوند است. طلب حاجت و بخشش گاهي براي خود فرد است و گاهي براي ديگري، كه به دو صورت در شرع سفارش شده است. بنابراين، همان‏گونه كه انسان مي‏تواند از هر فرد مسلمان و مؤمني درخواست دعا كند ـ كه اين را وهابيان پذيرفته‌اند ـ طلب شفاعت از غيرخدا هم جايز خواهد بود. البته بايد توجه داشت كه در طلب شفاعت از ديگران، تنها از كساني مي‏توان درخواست شفاعت كرد كه شايستگي شفاعت دارند، مانند پيامبران، مؤمنان صالح و فرشتگان.

قرآن كريم شفاعت را قطعي مي‌داند و يادآور مي‏شود كه شفاعت تنها با اجازه خدا انجام مي‏شود: {مَنْ ذَا الَّذِي يشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ}؛ «كيست كه در پيش‌گاه الهي به شفاعت برخيزد مگر به فرمان او». همچنين مي‏فرمايد: {ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ}؛ «هيچ شفيعي جز با اجازه او نخواهد بود».[29]

از آيات قرآن اين حقيقت روشن مي‏شود كه شفاعت از اصول مسلم قرآني و اسلامي است، و كسي كه اسلام و قرآن را قبول كند، نمي‌تواند چنين اصلي را انكار كند. جاي تعجب است كه وهابيان خود را مسلمان مي‏دانند و اين اصل اسلامي و قرآني را انكار مي‏كنند، آيا مسلمان مي‌تواند منكر ضروريات اسلام و حقايق قرآن باشد؟!.

«والسلام علي من اتبع الهدي»

 

 
[1]. مسند احمد، ج1، ص301، باب مسند عبدالله بن عباس؛ سنن نسائي، ج1، ص211، باب الطواف علي النساء؛ سنن دارمي، ج1، ص323.

[2]. سنن ترمذي، ج5، ص248، باب ما جاء في فضل النبي، باب 22، حديث: 3695 ؛ سنن‌دارمي، ج1، ص26.

[3]. تفسير الرازي، فخر الدين رازي، ج3، ص55.

[4]. أوائل المقالات في المذاهب والمختارات، شيخ مفيد، ص29 با تحقيق مهدي محقق.

[5]. في ضلال التوحيد، جعفر سبحاني، ص566 به نقل از بحار الأنوار، محمد باقر مجلسي، ج8، صص29 ـ 63.

[6]. شرح مسلم، النووي، ج3، ص35.

[7]. التعرف لمذهب أهل التصوف، صص54 و 55، تحقيق د . عبدالحليم محمود، شيخ الازهر الاسبق.

[8]. مجموعة الرسائل الكبري، ابن تيميه، ج1،‌ صص403 و 404.

[9]. الهدية السنية، الرسالة الثانية، محمد بن عبدالوهاب، ص42.

[10]. زيارة القبور، ابن تيميه، ص156.

[11]. الهدية السنية، محمد بن عبدالوهاب، ص42.

[12]. مجموعة المؤلفات، محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص385؛ ج6، صص9، 68، 213.

[13]. شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج‏2، ص352.

[14]. صحيح بخاري، ‌كتاب الاستسقاء، ج2، ص29.

[15]. تفسير نيشابوري، ج3، ص40.

[16]. ر.ك: پاسداري از مرقد پيامبران و امامان، جعفر سبحاني، ص95.

[17]. پاسداري از مرقد پيامبران و امامان، ص95.

[18]. صحيح الترمذي، ج4، ص42، باب ما جاء في شأن الصراط، ص621، حديث 2433.

[19]. الاصابه: ابن حجر، ج2، ص95؛ بلوغ الارب، ج3، ص299؛ عيون الاثر؛ ج1، ص72؛ ابن حجر در الاصابه اين درخواست را با طرق ششگانه نقل كرده است.

[20]. راهنماي حقيقت، جعفر سبحاني، ص168.

[21]. مجمع الزوائد، ج10، ص369.

[22]. الامالي شيخ مفيد، ص104؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج22، ص527.

[23]. راهنماي حقيقت، ص169.

[24]. سيماي عقائد شيعه، ص89.

[25]. ر.ك: سيماي عقائد شيعه، ص90.

[26]. همان، ص95.

[27]. ر.ك: شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج‏2، ص354.

[28]. ر.ك: سيماي عقائد شيعه، ص97.

[29]. ر.ك: سيماي عقائد شيعه، ص97.


| شناسه مطلب: 86284







نظرات کاربران