ایران
کشور مسلمان در خاورمیانه ایران از بزرگ‌ترین کشورهای اسلامی است و مردم آن در طول تاریخ اسلام، بسیاری از جمعیت حج‌گزار را تشکیل داده‌اند و روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آنان با حرمین در تحولات مکه و مدینه تأثیر فراوان داشته است. اکن
كشور مسلمان در خاورميانه
ايران از بزرگترين كشورهاي اسلامي است و مردم آن در طول تاريخ اسلام، بسياري از جمعيت حجگزار را تشكيل دادهاند و روابط سياسي و اقتصادي و فرهنگي آنان با حرمين در تحولات مكه و مدينه تأثير فراوان داشته است. اكنون هر سال بيش از صد هزار تن از اين كشور براي حج به حرمين سفر ميكنند.
تاريخ و جغرافياي ايران
ايران كشوري است با مساحت ۱۶۴۸۱۹۵ كيلومتر مربع كه بخش بيشتر فلات ايران را در بر گرفته است. فلات ايران با وسعت 000/600/2 كيلومتر مربع با درياي خزر و جلگه رودهاي جيحون و سيحون در شمال شرقي، درياي عمان و خليج فارس در جنوب، رود سند و پنجاب در جنوب شرق، و رود دجله در غرب محصور شده است. امروزه كشور ايران از شمال با جمهوري آذربايجان و ارمنستان و تركمنستان، در شرق با افغانستان و پاكستان، و در غرب با تركيه و عراق مرز زميني دارد. جمعيت اين كشور بيش از 75 ميليون تن بر پايه سرشماري سال 1390ش. و مذهب رسمي آن تشيع و زبان رسمياش فارسي است.[1]
مرزهاي سياسي ايران در طول تاريخ تغييرهاي فراوان به خود ديده است. حكومتهاي ايران گاه تنها بخشي از فلات ايران را زير سلطه داشتند و گاه مرزهاي قدرتشان تا بيرون از فلات ايران كشيده ميشد. مرزهاي سياسي امروزين ايران در سده نوزدهم م. و پس از جدا شدن برخي سرزمينها از آن در شمال و شرق و غرب شكل گرفته است.[2]
تاريخ ايران باستان
در باره ريشه و معناي واژه ايران، ديدگاههاي گوناگون وجود دارد كه بر پايه مشهورترين آنها، اين واژه برگرفته از نام قوم آريايي و به معناي سرزمين آرياييان است. آرياييان كه يكي از شاخههاي مردم هند و اروپايي ساكن در ايران ويج بودند، در هزاره دوم پيش از ميلاد، مهاجرت خود را به ايران آغاز كردند و در طول سدهها بر ساكنان بومي اين سرزمين غلبه يافتند.[3] پيش از ورود آرياييان، ايران تاريخي كهن را پشت سر نهاده، سكونتگاه اقوام گوناگون و تمدنهايي همچون عيلامي و كاسي در غرب اين سرزمين بود.[4]
در سده هفتم پيش از ميلاد مسيح، يك شاخه از قوم آريايي با نام مادها نخستين حكومت آريايي را در شمال و شمال غرب ايران به پايتختي همدان (هگمتان) تشكيل دادند. حكومت مادها در دوران هووخشتره (633-585ق.م.) به اوج قدرت رسيد و توانست پادشاهي آشور در شمال عراق امروزي را به سال 610ق.م از ميان بردارد و بخشهايي از شمال بين النهرين و آسياي صغير را تصرف كند.[5] همزمان با مادها، شاخهاي ديگر از آرياييها با نام پارسها در جنوب ايران، شوش، ساكن شدند و حكومتي مستقل تشكيل دادند.
كوروش دوم، شاه پارسيان، به سال 550ق.م. بر قلمرو مادها تاخت و با برانداختن حكومت ماد، پادشاهي هخامنشيان را كه به زودي بزرگترين حكومت دوران خود شد، بنيان گذارد.[6] كوروش قلمرو پادشاهي ليديه (546ق.م.) و سپس بابِِل (538ق.م.) را تصرف كرد. هخامنشيان با تصرف قلمرو ليديه، همه آسياي صغير از جمله مستعمرههاي يونانيان در اين منطقه را به چنگ آوردند.[7] اين سرآغاز نبردهاي طولاني حكومتهاي ايراني با يونانيان بود؛ جنگهايي كه در دوران جانشينان كوروش ادامه يافت، اما هيچگاه به غلبه قطعي ايرانيان بر يونان نينجاميد. هخامنشيان در دوران كمبوجيه، جانشين كوروش، مصر را به سال 525ق.م تصرف كردند.[8]
در دوران داريوش (522-486ق.م.) با اصلاحات اداري و يكپارچه كردن نظام سياسي كشور، بهبود و گسترش راهها و اصلاحات اقتصادي حكومت هخامنشي به اوج رسيد. در اين دوران، مرزهاي قلمرو زير فرمان هخامنشيان، از غرب به صحراي ليبي و از شرق به رود پنجاب در هند ميرسيد.[9]
ضعف هخامنشيان به دليل درگيريهاي دروني همزمان با ظهور اسكندر در غرب يونان شد. اسكندر به سال 332ق.م. در نبرد گوگمل سپاه هخامنشيان را شكست داد و به سال 331ق.م. به شوش و تخت جمشيد وارد شد. از اين دوران، ايرانيان حكومت جانشينان اسكندر موسوم به سلوكيان را كه همراه با نفوذ تمدن هلنيستي در ايران بود، تجربه كردند.[10]
قوم آريايي پارت، بنيانگذاران سلسله اشكاني، در حدود سال 250ق.م. در پارت، سرزميني ميان جيحون و خزر، بر ضد حاكم يوناني خود شوريدند.[11] پارتيان به تدريج قدرت خويش را به سرزمينهاي ديگر ايران گسترش دادند تا اينكه در دوران حكومت مهرداد اول (م.137-138ق.م.) همه ايران را تصرف كردند[12] و در دوران مهرداد دوم، واپسين بازماندههاي سلوكيان را شكست دادند و با رساندن مرزهاي حكومت خود به رود فرات با روميان همسايه شدند. اين آغازي بر نبردهاي ايران و روم در سراسر دوره پارتيان و ساسانيان در بين النهرين و ارمنستان بود. در دوران مهرداد دوم، ارمنستان به تصرف پارتيان درآمد و در اين سرزمين، شاخهاي از اشكانيان به طور نيمه مستقل حكومت كردند.[13]
ساسانيان كه سلسلهاي محلي در پارس بودند، در دوران اردشير، حكومت خود را گسترش دادند و اشكانيان را از قدرت به زير كشيدند.[14] ساسانيان نيز در سراسر دوران حكومت خود در ارمنستان و بين النهرين با روميان در نبرد بودند.[15] در دوران ساسانيان، دين زرتشتي دين رسمي ايران شد و پيوند دين و دولت در اين دوران و قدرت يافتن روحانيان زرتشتي، عامل برخوردهاي سياسي در ميان ساسانيان گشت. مهمترين ويژگي دين زرتشت، مانند ديگر اديان ايران باستان، باور داشتن ثنويت در اصل آفرينش جهان است. بر پايه اين اعتقاد، مبدأ روشنايي (خير) اهورامزدا و منشا تاريكيها (شر) اهريمن است و جهان صحنه ستيز نيكي و بدي است و وظيفه انسان ياري به نيكي براي غلبه نهايي بر بدي است. [16]
تاريخ ايران پس از اسلام
همزمان با تضعيف دولت ساساني، دين اسلام در عربستان ظهور كرد. مسلمانان پس از وفات پيامبر اسلام9 در دوران خلافت ابوبكر (13ق.) به سرزمينهاي شمال شبه جزيره از جمله ايران لشكر كشيدند.[17] مداين، پايتخت ساسانيان، به سال 16ق. فتح شد[18]؛ اما شكست كامل ايرانيان از اعراب و سقوط پادشاهي ساساني به سال 21ق. و در نبرد نهاوند رقم خورد.[19] ناخرسندي مردم ايران از نظام طبقاتي حاكم و بيعدالتي حاصل از آن در ايران دوران ساساني، در برابر پيام عدالتي كه از تعاليم دين اسلام به گوش ميرسيد، پذيرش دين جديد را براي ايرانيان آسان كرد.[20] با اين حال، گرايش ايرانيان به اسلام، در سرزمينهاي گوناگون روندي متفاوت داشت. مردم برخي مناطق ايران با ورود مسلمانان به آيين اسلام درآمدند؛ اما در برخي مناطق، گرايش مردم به اسلام تا سده پنجم ق. به طول انجاميد.[21]
ايران در دو سده نخست ق. به طور كامل زير فرمان خلفاي اموي(41-123ق.) و عباسي (123-656ق.) بود و عاملان خليفه بر سرزمينهاي گوناگون ايران فرمان ميراندند. در دوران خلافت عباسيان، بر خلاف دوره امويان، ايرانيان از اركان خلافت بودند و مناصبي مهم مانند وزارت را بر عهده داشتند. از دوران خلافت مأمون (حك: 198-201ق.) به تدريج حكومتهايي در نقاط گوناگون ايران تشكيل شد كه به ظاهر خود را پيرو خليفه ميدانستند و از سوي خليفه عباسي خلعت و لواي حكومت ميگرفتند. اما در عمل به شكل مستقل بر قلمرو خود حكم ميراندند و حتي شماري از آنان با خلافت عباسي روابطي دشمنانه داشتند.[22]
حكومت طاهريان (205-259ق.) نخستين حكومت نيمه مستقل ايران، را طاهر بن حسين (206-207ق.) پايه نهاد كه از سرداران مأمون عباسي (حك: 198-201ق.) بود و از سوي خليفه حكومت خراسان را بر عهده داشت.[23] به سال 247ق. يعقوب ليث صفاري در سيستان حكومتي مستقل تشكيل داد كه با نام صفاريان (247-393ق.) شهرت يافت. يعقوب ليث صفاري (247-265ق.) حكومت طاهريان را از خراسان برانداخت (259ق.) و سرزمينهاي جنوب ايران، فارس و كرمان، را تصرف كرد و حتي براي نبرد با خليفه به سوي عراق لشكر كشيد (262ق.)؛ اما شكست خورد.[24] پس از صفاريان، سامانيان (279-389ق.) حاكمان خراسان بزرگ شدند. سامانيان در آغاز حاكمان محلي ماوراء النهر بودند و از نيمه دوم سده سوم ق. دولتي بزرگ و مستقل در ماوراء النهر پديد آوردند و به سال 287ق. قدرت صفاريان را در خراسان در هم شكستند.[25] سامانيان كه خود را وارث پادشاهان باستاني ايران ميدانستند، به احياي سنتهاي باستاني ايرانيان دست زدند. حمايت آنان از اديبان پارسيگوي، از عوامل ياري به احياي زبان فارسي در ايران پس از اسلام بود.[26]
حكومت سامانيان به دست غزنويان (366-582ق.) از ميان رفت و دوران حكومت تركان در ايران آغاز شد. غزنويان از غلامان ترك بودند كه به سپاه سامانيان پيوستند و در دستگاه سامانيان پيشرفت كردند و به سرداران بزرگ سپاه تبديل شدند و هنگامي كه سامانيان ضعيف گشتند، قدرت را از آن خود كردند.[27] محمود غزنوي، پادشاه بزرگ سلسله غزنويان، به سبب فتوحاتش در هند كه غارت معابد آن، ثروتي افسانهاي برايش به ارمغان آورد و نيز حمايتش از اديبان و مخالفتش با شيعيان و سركوب آنان، در تاريخ شناخته شده است.[28]
همزمان با دولت غزنويان در شرق ايران، آل بويه يا ديلميان (320-454ق.) بر مركز و غرب ايران حاكم بودند. معزالدوله ديلمي به سال 334ق. وارد بغداد شد. با ورود وي به بغداد، خلافت عباسي كه سالها پيش با قدرت يافتن اميران ترك در جايگاه خلافت، قدرت خود را از دست داده بود، تسليم حكمرانان شيعه مذهب آل بويه شد.[29] در دوران ايشان، شعائر مذهبي شيعي مانند سوگواري روز عاشورا و جشن عيد غدير خم با حمايت حكمرانان اين سلسله احيا و بدون پرده پوشي به دست شيعيان اجرا شد.[30]
در سده پنجم ق. دولت غزنويان و آل بويه به دست اقوام تركمن سلجوقي مغلوب شدند. سلجوقيان (431-590ق.) در سالهاي آغازين سده پنجم ق. بر سراسر ايران چيره شدند و به سال 447ق. خلافت عباسي را زير سلطه خود درآوردند.[31] قلمرو سلجوقيان در غرب به شام رسيد. آلب ارسلان (455-465ق.) دومين پادشاه سلجوقي توانست در نبرد با پادشاه روم نيز به پيروزي دست يابد.[32] اين پيروزي مقدمه تصرف همه آناتولي به دست شاخهاي از خاندان سلجوقي و تشكيل حكومت سلجوقيان روم (473-707ق.) بود. [33]
با زوال قدرت سلجوقيان در ايران، دولت خوارزمشاهيان (490-628ق.) كه پيش از آن حاكمان خوارزم بودند، بيشتر قلمرو زير فرمان سلجوقيان را تصرف كردند؛ اما به سال 612ق. گرفتار حمله مغول شدند. در سالهاي بعد، سراسر ايران چند بار مورد هجوم مغولان قرار گرفت. با تصرف بغداد و سقوط خلافت عباسي به دست هلاكوخان به سال 656ق. مغولان در ايران دولت ايلخانان (654-754ق.) را تشكيل دادند.[34] با فروپاشي قدرت ايلخانان و شكلگيري حكومتهاي محلي از جمله جلايريان، چوپانيان، سربداران و آل مظفر در سرزمينهاي گوناگون، ايران وارد دورهاي از فترت سياسي شد. با حمله تيمور به ايران، دولت تيموريان (771-913ق.) در شرق ايران تشكيل شد و دولتهاي آق قويونلو (798-914ق.) و قرهقويونلو (752-847ق.) در غرب ايران جاي خود را به ديگري دادند.[35]
با قدرت يافتن صفويان شيعه مذهب در ايران (907-1148ق.) اين كشور وارد مرحله تازهاي از زندگاني خويش شد. در دوران صفويان، ايران داراي حكومتي يكپارچه گشت و مذهب تشيع در ايران فراگير شد. دولت صفويه با دو دشمن خارجي سني مذهب، دولت عثماني در غرب و دولت ازبكان در شرق، روبهرو بود و سالهاي بسياري را در نبرد با اين دولتها سپري كرد.[36]
بعد از سقوط صفويان به دست افغانها، نادر شاه افشار (حك: 1148-1160ق.) چندي قدرت مركزي را در ايران بازسازي كرد.[37] با مرگ او باز هم زد و خورد بر سر قدرت در سرزمينهاي گوناگون ايران بالا گرفت تا اينكه كريم خان زند (حك: 1164-1193ق.) مدتي بر رقيبان چيره شد و حكومت زنديه (1164-1209ق.) را تشكيل داد. دوران كوتاه حكومت كريم خان در ايران، به دليل رعيت نوازي شاه، در تاريخ پر آوازه است. در پي تضعيف زنديه، آغا محمد خان قاجار (حك: 1193-1211ق.) رقبا را سركوب كرد و سلسله قاجاريه (1193-1344ق.) را بنياد نهاد.[38]
در دوران قاجاريان، در پي دخالتهاي انگليس در شرق و نبردهاي روسيه با ايران در شمال، بخشي از خاك ايران جدا شد و شكل جغرافيايي ايران به حالت امروز درآمد. انحطاط اخلاقي و ناكارآمدي خاندان حاكم و نابساماني اجتماعي و اقتصادي در ايران دوران قاجار از يك سو و آشنايي ايرانيان با تحولات اروپاي مدرن از سوي ديگر، زمينهساز انقلاب مردم ايران براي برقراري دولت مشروطه و تأسيس مجلس قانونگذاري شد.[39] فرمان مشروطيت به دست مظفرالدين شاه قاجار به سال 1285ش/1324ق. امضا شد؛ اما پيروزي قطعي مشروطهخواهان تنها پس از نبرد دروني نيروهاي آزاديخواه با پادشاه جديد، محمد علي شاه، و طرفداران او و شكست شاه در 1288ش/1327ق. رخ داد.[40]
آشفتگي اوضاع سياسي در نتيجه ستيز نيروهاي سياسي و احزاب با يكديگر و دخالت كشورهاي خارجي در امور كشور و سرانجام آغاز جنگ جهاني اول (1914-1921م./ 1293-1300ش.) و اشغال شهرهاي ايران به دست متفقين، اوضاع دروني ايران را پس از انقلاب مشروطه دچار پريشاني ساخت. اين اوضاع نابسامان به كودتايي نظامي بر ضد واپسين شاه قاجار و قدرت يافتن رضا پهلوي در سمت سردار سپه و سپس نخست وزيري و سرانجام رسيدن او به پادشاهي و انقراض دولت قاجار به سال 1304ش. انجاميد.[41] به رغم نوسازي تشكيلات اداري، اقتصادي و اجتماعي ايران در اين دوران، كارهاي رضا شاه در اجراي قانون لباس متحد الشكل، تضعيف قدرت ايلات، تضعيف روحانيون و سياستهاي ضد ديني همراه ديكتاتوري و سركوب مخالفان، اعتراضاتي بسيار بر ضد او برانگيخت.[42] با آغاز جنگ جهاني دوم، به سال 1320ش. نيروهاي متفقين وارد خاك ايران شدند و ايران را از شمال و جنوب تصرف كردند. رضا شاه از كار بركنار شد و فرزندش محمد رضا شاه بر جاي او نشست.
سلطنت محمد رضا شاه پهلوي با ايجاد فضاي باز سياسي در دهه 1320ش. آغاز شد. اما از دهه سي، شاه به سوي برقراري قدرت مطلق پيش رفت و نيروهاي مخالف خود از جمله نيروهاي ملي، ماركسيستها، بازاريان، روحانيون و نيروهاي مذهبي را سركوب كرد.[43]
در پي مديريت ناصحيح درآمدهاي نفتي كه در دهه پنجاه به ناگهان افزايشي چشمگير يافته بود و در نتيجه بالا رفتن تورم، تظاهرات خياباني گسترده بر ضد شاه از سال 1356ش. آغاز شد.[44] با چاپ مقالهاي توهينآميز درباره امام خميني در روزنامه اطلاعات 17دي ماه 1356ش. شدت اين تظاهرات بالا گرفت و به شهرهاي گوناگون ايران كشيده شد.
امام خميني كه از سال 1342ش. با سياستهاي غربگرايانه و غير ديني محمد رضا شاه به مخالفت برخاسته و از رهبران برجسته منتقدان رژيم پهلوي بود و سالها در تبعيد از كشور به سر ميبرد، اكنون رهبري همه گروههاي مخالف شاه را بر عهده داشت و با رهبري وي، تظاهرات خياباني به وقوع انقلاب اسلامي در بهمن ماه 1357ش. و برقراري نظام جمهوري اسلامي در ايران انجاميد.[45]
روابط سياسي ايران و حرمين و تأثير آن بر حجگزاري ايرانيان
ايران و حجاز روابط سياسي ديرينهاي با هم داشتهاند كه شكل آن از تأثيرگذاري مستقيم حكومتهاي ايراني در سرنوشت سياسي مكه و مدينه در يك دوره تا قطع رابطه سياسي ميان دو سرزمين در دورهاي ديگر، متغير بوده است. روابط سياسي پادشاهان و حكومتهاي ايراني با حكومتهاي حجاز، در كنار اوضاع سياسي دروني ايران، از عوامل تأثيرگذار بر تاريخ حجگزاري ايرانيان بوده و گاه به رونق حجگزاري ايرانيان و گاه به توقف آن انجاميده است.
1. پيش از اسلام: روابط ايران و جزيرة العرب در دوران باستان، پيشينهاي ديرينه دارد. درباره اين روابط در دوران حكومت هخامنشيان (700-330ق.م) و اشكانيان (250ق.م.-220م.) آگاهي چندان در دست نيست؛ اما درباره روابط ساسانيان (224-650م.) با عربها گزارشهاي تاريخي فراوان بر جاي مانده است. ساسانيان در برخي از نقاط شبه جزيره عربي، نفوذ سياسي فراوان داشتند. سواحل جنوب خليج فارس، شامل بحرين و عمان، در دوران ساسانيان بخشي از سرزمين زير سلطه ساسانيان به شمار ميرفت و مرزبان ايراني داشت.[46] منابع تاريخي از حضور مرزبانهاي ايراني در شماري ديگر از نقاط شبه جزيره مانند كنده و حضرموت نيز خبر ميدهند.[47] بخشي از راههاي بازرگانان ايراني مانند راهي كه عمان را به يمن پيوند ميداد، از درون شبه جزيره ميگذشت و ايرانيان براي حفظ امنيت اين راهها با قبايل عرب مناسباتي برقرار ميكردند و برخي از اين قبايل كه از حمايت ايران برخوردار بودند، مراقبت از راهها را در برابر تجاوز ديگر قبايل بر عهده داشتند.[48]
نفوذ سياسي و نظامي ايرانيان در شبه جزيره، با تصرف يمن در دوران خسرو انوشيروان (531-579م.) به اوج رسيد.[49] بر پايه روايتهاي موجود در منابع ادبي و تاريخي، روابط ايران و يمن را شايد بتوان تا دورانهاي بسيار قديمتر از آن نيز عقب برد.[50] از هنگام تصرف يمن به سال 570م. تا ورود اسلام به يمن، ايرانيان بر يمن حكومت داشتند و پس از پذيرش اسلام، از سوي پيامبر بر آن ناحيه ابقا شدند.[51]
شاهدي ديگر از حضور ايرانيان در نقاط گوناگون شبه جزيره، خبري است كه ساخته شدن بندر جده را به ايرانيان نسبت ميدهد. بر پايه اين گزارش، علت بناي بندر جده، از ميان رفتن بندر سيراف در خليج فارس و كوچ بازرگانان ايراني به جده بود.[52] درباره آنكه اين بندر دقيقا چه هنگام ساخته شده، آگاهي دقيقي در دست نيست. شايد بناي بندر جده همزمان با حضور ايرانيان در يمن بوده است. اما شماري از پژوهشگران حضور ايرانيان در جده را ديرينهتر دانستهاند.[53]
نبردهاي ساسانيان و قبايل عرب، بخشي ديگر از تاريخ روابط سياسي ايران با عربها در دوران باستان بود. نخستين گزارشهاي تاريخي در اين زمينه مربوط به حمله گروهي از قبايل عرب به شهرهاي جنوب و جنوب غربي ايران در آغاز سلطنت شاپور دوم ساساني(310-379م.) و حمله تلافيجويانه و سركوبگرانه شاپور به شبه جزيره و كوچاندن برخي از اين قبايل به درون ايران از كرمان و اهواز و ديگر مناطق جنوب ايران است.[54] نبردي ديگر كه در آستانه ظهور اسلام ميان ساسانيان و عربها روي داد و شهرت فراوان يافت، نبرد ذي قار بود كه با شكست سپاهيان خسرو پرويز از اعراب بنيشيبان و متحدانش به سال 2ق./610م. پايان يافت.[55]
مهمترين واسطه نفوذ سياسي و فرهنگي ايرانيان در سرزمينهاي شبه جزيره عربي، دولت حيره در شمال شرقي شبه جزيره عربي بود. حاكمان عرب حيره، دست نشانده ساسانيان و نگاهبان مرزهاي ايران در برابر هجوم قبايل بيابانگرد و غارتگر عرب بودند و با دربار ايران ارتباط نزديك داشتند. بسياري از ايرانيان در حيره زندگي ميكردند و دستههاي نظامي ايرانيان در اين شهر مستقر بودند. از سوي ديگر، دولت حيره با اعراب درون شبه جزيره نيز ارتباط داشت. رفت و آمد بازرگانان و شماري از اهل دانش حجاز همچون حرث بن كلده، نضر بن حارث، و اعشي بن قيس به حيره، از اسباب انتقال فرهنگ ايراني به حجاز بود.[56]
در شماري از منابع ادبي، حتي از سفر شخصيتهاي مهم قريش مانند ابوسفيان به دربار شاهان ايراني سخن به ميان آمده است.[57] تأثير موسيقي ايران بر موسيقي عرب حجاز و وجود كلمات فراوان فارسي در زبان عرب پيش از اسلام، از شواهد نفوذ فرهنگ ايران در حجاز است.[58]
دامنه نفوذ فرهنگ ايران در شبه جزيره عربي، به رواج اديان ايراني در نقاط گوناگون شبه جزيره نيز ميرسيد. حضور زرتشتيان در مناطق زير نفوذ ايران، مانند بحرين و يمن، دور از انتظار نيست. اما منابع از نفوذ دين زرتشتي و مزدكي در حجاز و در ميان قبايل تميم و قريش نيز خبر دادهاند.[59]
در باره رابطه ايران و ايرانيان با حج و كعبه در دوران باستان، جز گزارش مسعودي در مروج الذهب درباره حجگزاري ايرانيان در دوران پادشاهان ساساني، خبري ديگر در دست نيست. به گفته مسعودي، ايرانيان كه خود را از نسل ابراهيم ميدانستند، به كعبه احترام مينهادند و به طواف آن ميپرداختند. به گفته او، دو آهوي زرين كه در سالهاي پيش از اسلام به دست عبدالمطلب در محل چاه زمزم يافت شد، هداياي ساسان پسر بابك، جد ساسانيان، به كعبه بود. مسعودي براي توجيه اين ادعا، به ناتواني قبايل عرب براي فراهم آوردن چنان هداياي گرانبهايي اشاره كرده است.[60] وي همچنين نامگذاري چاه زمزم را به زمزمه ايرانيان در هنگام زيارت كعبه بر سر اين چاه نسبت داده و گويا به برخي مناسك مذهبي ايرانيان باستان نظر داشته و در تاييد سخن خود، پاره اي از شعرهاي دوران جاهلي را گزارش كرده است.[61]
2. از ورود اسلام تا حمله مغول: پيشينه حضور ايرانيان در عرصه قدرت سياسي در حرمين، به دوران خلافت عباسيان (132-656ق.) بازميگردد. همزمان با حضور ايرانيان در بسياري از مناصب مهم در دوران خلافت عباسيان، نام آنان در مناصب حكومتي در حجاز و رياست امور مربوط به حج نيز ديده ميشود.
هيثم بن معاويه عتكي (م.156ق.) كه منابع تاريخي او را از مردم خراسان دانستهاند، نخستين ايراني است كه به سال 141ق. به امارت مكه و طائف منصوب شد.[62]
حسن بن سهل (م.236ق.) وزير مأمون، دومين ايراني است كه ولايت بر مكه و مدينه را هر چند به شكل غير مستقيم عهدهدار بود. وي از جانب خليفه، حكومت همه سرزمينهاي جبال، جنوب ايران، عراق و حجاز را در اختيار داشت.[63]
حكومت عاملان ايراني بر مكه و مدينه، در دوران خلفاي پس از مأمون نيز ادامه يافت و طاهريان (205-278ق.) و صفاريان (247-393ق.) مدتي بر مكه حكم راندند. طاهريان نخستين حاكمان مستقل در خراسان و از اركان دولت مأمون بودند و افزون بر حكومت خراسان، مدتي رياست شرطه بغداد را بر عهده داشتند. به سال 248ق. مستعين عباسي (حك: 248-252ق.) اداره امور حرمين (عمل الحرمين) را به محمد بن عبدالله بن طاهر (م.248ق.) واگذار كرد. وي پيش از آن نيز به سال 246ق. امارت حج را بر عهده داشت و اموالي فراوان در مكه و مدينه انفاق كرد.[64]
خاندان ابوساج از ديگر ايرانياني بودند كه در حجاز مناصبي مهم داشتند. به سال 242ق. خليفه متوكل، ديوداد پسر ديودست، مشهور به ابوساج (م.266) را به راهداري مكه گماشت.[65] بعدها ابوساج به دليل همكاري با يعقوب ليث صفاري (حك: 247-265ق.) بر ضد خليفه مقتدر عباسي (حك: 295-320ق.) مورد غضب خليفه قرار گرفت.[66] پس از مرگ يعقوب و اظهار اطاعت عمرو بن ليث (حك: 265-287ق.) از خليفه، ابوساج در سپاه عمرو بوده و در دوران بازگشت به بغداد وفات يافته است.[67]
در همين هنگام و با بهبود روابط خليفه با عمرو بن ليث صفاري، خليفه اداره امور حرمين (عمل الحرمين) را به عمرو واگذار كرد. به اين ترتيب، يك سلسله ايراني امارت بر حرمين را به عنوان امتيازي از خليفه بر عهده گرفت. پس از مرگ ابوساج، عمرو بن ليث صفاري پسرش محمد (م.288ق.) را در سال 266ق. براي ولايت مكه برگزيد.[68] پس از محمد نيز برادرش يوسف بن ابي الساج حاكم مكه شد؛ اما به دليل بدرفتاري با امير الحاج و نبرد با او، اسير و به بغداد برده شد.[69]
به سال 269ق. كه سپاه احمد ابن طولون، حاكم مصر (254-270ق.) به مكه حمله كرد، 230 تن از سواران نظامي عمرو بن ليث در مكه حضور داشتند و هارون بن محمد، حاكم مكه، با ياري آنان و حاجيان ايراني توانست بر لشكر ابن طولون پيروز شود.[70] چنين برميآيد كه اين گروه از نظاميان به سرپرستي نمايندهاي از سوي عمرو بن ليث صفاري در مكه حضور داشتند. نويسنده تاريخ سيستان، به حضور اين نماينده تصريح كرده و از خوانده شدن خطبه براي عمرو و نصب پرچم او در سمت راست منبر هنگام موسم حج خبر داده است.[71] قدرت و نفوذ صفاريان بر مكه به دليل بالا گرفتن دشمني خليفه معتمد عباسي(حك: 256-279ق.) با عمرو، دوام چندان نداشت و به سال 271ق. با بركناري او از حكومت خراسان به پايان رسيد.[72]
آل بويه: حضور ايرانيان در تاريخ تحولات سياسي منطقه حجاز، با غلبه دولت شيعي آل بويه (320-454ق.) بر بغداد بيشتر شد. در سالهاي پيش از حكومت آل بويه، مكه و مدينه زير سلطه اميران دولت اخشيدي مصر (323-358ق.) بود. بر پايه برخي گزارشهاي تاريخي در همان سال ورود معزالدوله به بغداد (334ق.) در مكه به نام مطيع خليفه عباسي و معزالدوله خطبه خوانده شد.[73] ذكر نام خليفه يا سلطان بر منبر و در خطبههاي مكه، نشان سلطه او بر مكه و از عوامل مشروعيت خلفا و حكمرانان بود.[74] از آن پس رقابتي سخت براي سلطه بر حرمين، ميان دو دولت آل بويه و اخشيديان درگرفت. اين رقابت به نبرد ميان كاروان حج عراق و كاروان حج مصر در مكه و موسم سالهاي 342 و 343 و 348ق. انجاميد كه با پيروزي كاروان عراقي و خوانده شدن خطبه به نام خليفه عباسي و معزالدوله بويهي پايان يافت.[75] اين گونه درگيريها موجب تعطيلي حج نميشد؛ اما از آنجا كه معمولاً در موسم حج صورت ميگرفت، باعث آزار حاجيان بود.
بعد از سرنگوني اخشيديان به دست دولت فاطميان مصر (297-567ق.) به سال 358ق. مكه و مدينه عرصه رويارويي حكومت آل بويه با دولت فاطمي مصر بود. در اين دوران، سلطه فاطميان و آل بويه به صورت پياپي بر اين دو شهر برقرار ميشد. در سال 358ق. امارت اشراف حسني بر مكه پايه نهاده شد. اشراف حسني هر چند در امارت خود بر مكه مستقل بودند، سلطه يكي از خلفاي فاطمي يا حكمرانان بغداد را ميپذيرفتند و به نام ايشان خطبه ميخواندند و در عوض چشم به كمكهاي مالي و حمايتهاي نظامي آنان داشتند.[76]
در برخي از اين سالها مانند 356 و 359 و 368ق. خطبه مكه به نام خلفاي عباسي و حكمرانان آل بويه خوانده شده است.[77] در سالهاي امارت شرفا بر مكه، حكومت عباسي و حكمرانان آل بويه معمولا امارت حج را به نقباي علوي ميسپردند تا با بهرهوري از رابطه خوب آنان با شرفا، منافع دولت آل بويه و خلافت عباسي را حفظ كنند.[78] در اين دوران، تلاش فاطميان و آل بويه براي تسلط بر مكه به درگيريهاي نظامي انجاميد؛ از جمله در نبردي كه به سال 364ق. روي داد، لشكريان عضدالدوله ديلمي (338-372ق.) لشكر فاطميان را شكست دادند.[79] به سال 366ق. نيز محاصره مكه به دست لشكر فاطميان، مردم مكه را به سختي انداخت و حاكم مكه را ناچار به خواندن خطبه به نام العزيز (حك: 365-386ق.) خليفه فاطمي كرد. با استيلاي سپاه فاطميان بر مكه به سال 367ق. نيز خطبه به نام خليفه فاطمي خوانده شد.[80]
در باره نقش حكومتهاي سامانيان و غزنويان كه همزمان با آل بويه در شرق ايران حكومت داشتند، در حجگزاري ايرانيان گزارشهاي چندان در دست نيست. از گزارش منابع درباره هدايايي كه نوح بن منصور ساماني(365-389ق.) هر سال به مكه ميفرستاد، ميتوان دريافت كه در اين دوران، كارواني از حوزه قدرت سامانيان به حج ميرفته است.[81] درباره حجگزاري در دوران غزنويان نيز مهمترين گزارشها مربوط به سال 412ق. است. در اين سال، در حالي كه حج ايرانيان چند سالي تعطيل شده بود، محمود غزنوي كارواني بزرگ را همراه سپاهي براي محافظت از آن به حج فرستاد. سپس سفر حج ايرانيان از قلمرو غزنويان مدتي تعطيل بود تا اينكه به سال 415ق. كارواني ديگر از سوي غزنويان و با امارت حسنك وزير به حج رفت.[82]
در نيمه اول سده پنجم ق. حركت كاروان حج عراق جز در برخي سالها متوقف شد. گزارش توقف حركت كاروان از سال 407ق. در منابع ياد شده كه تا سال 457ق. ادامه داشته است. در بسياري از سالها، كاروان حج عراق به دليل تأخير اهل خراسان (ايرانيان) از حركت به سوي مكه بازمانده است.[83] اين گفته بدين معنا است كه حاجيان ايراني در اين سالها به حج نميرفتهاند و محمل عراق كه منتظر ورود حاجيان ايراني بوده، به دليل گذشت زمان، از حج بازميمانده است. درباره اينكه چرا كاروان حج خراساني تأخير داشته، آگاهي دقيق در دست نيست. در سالهاي پاياني سده چهارم ق. با تضعيف آل بويه، هجوم قبايل راهزن عرب در راه حج بالا گرفت و گاهي همين مايه تعطيلي حج كاروان عراق بود.[84] اما تعطيلي حج ايرانيان بيشتر مربوط به مسائل دروني و گويا درگيري پادشاهان محلي با يكديگر بوده است. در اوايل سده پنجم ق. در حالي كه به دليل اختلافهاي خاندان آل بويه در شهرهاي مركزي و غربي ايران آتش نبرد ميان برادران و عموزادگان بويهي شعلهور بود، در شرق ايران، محمود غزنوي مشغول كشورگشايي در هند و دستاندازي به سرزمينهاي زير سلطه آل بويه بود.[85] از دهه سوم سده پنجم ق. هجوم سلجوقيان به ايران، به عوامل ناامني اوضاع دروني ايران افزوده شد.
سلجوقيان (حك: 431-590ق.): با تصرف بغداد به دست طغرل سلجوقي (431-455ق.) به سال 447ق. آل بويه جاي خود را در كشمكش با فاطميان بر سر نفوذ در مكه و مدينه، به حكومت سلجوقيان دادند. سلجوقيان سني مذهب كه خلافت عباسيان را به رسميت ميشناختند، خوانده شدن نام خليفه فاطمي در خطبه مكه و مدينه را برنميتافتند. طغرل، نخستين سلطان سلجوقي، در نامهاي كه براي خليفه نوشت، انگيزه ورودش به بغداد را بازگشايي راه حج، خدمت به قبر نبي9 و حمله به مصر و برانداختن حكومت فاطميان مصر اعلام كرد. مفاد همين نامه، سياست دولت سلجوقيان در طول سالهاي حكومت در برابر مكه و مدينه را بازمينمايد.
خود طغرل فرصتي براي اجراي اين برنامهها نيافت؛ اما ستيز جانشينان او با خلافت فاطمي، در عرصه مبارزه براي سلطه بر حجاز ادامه يافت.[86]
گويا به دليل ناپايداري سياسي در نخستين سالهاي قدرت اين دولت، توقف كاروان حج تا سال 456ق. ادامه يافت و در اين سال نخستين كاروان حج به مكه راهي شد.[87] به سال 456ق. ابوالغنائم زيني (م.512ق.) كه
امير الحاج بود، از سوي سلطان آلب ارسلان سلجوقي (455-465ق.) و خليفه المقتدي مامور شد تا درباره قطع خطبه به نام فاطميان، با محمد بن جعفر هاشمي (455-487ق.) امير مكه، مذاكره كند. وي در اين مأموريت توفيق يافت و تا سال 459ق. نام خليفه فاطمي و سلطان سلجوقي در خطبه مكه جاري شد.[88]
امير الحاج بود، از سوي سلطان آلب ارسلان سلجوقي (455-465ق.) و خليفه المقتدي مامور شد تا درباره قطع خطبه به نام فاطميان، با محمد بن جعفر هاشمي (455-487ق.) امير مكه، مذاكره كند. وي در اين مأموريت توفيق يافت و تا سال 459ق. نام خليفه فاطمي و سلطان سلجوقي در خطبه مكه جاري شد.[88]
هنگامي كه بار ديگر به سال 462ق. خطبه به نام عباسيان و آلب ارسلان خوانده شد، شريف مكه سفيري به دربار آلب ارسلان كه در آن هنگام در ري بود، فرستاد تا خبر خطبه خواندن به نام خليفه عباسي و حذف «حي علي خير العمل» از اذان را به او برساند.
آلب ارسلان به سفير سي هزار دينار پاداش داد و براي امير مكه خلعت فرستاد و مبلغي سالانه براي مكه تعهد نمود. وي همچنين امير مكه را تشويق كرد تا سلطه سلجوقيان بر مدينه را برقرار سازد و براي اين كار پاداشي كلان به وي وعده داد.[89] بدين ترتيب، اوجگيري قدرت نظامي سلجوقيان باعث شد در بيشتر دوران امارت محمد بن جعفر (حك: 455-484ق.) خطبه مكه به نام خليفه عباسي و سلطان سلجوقي خوانده شود.[90]
محمد بن جعفر به سال 463ق. با حمايت نيروهاي نظامي كه همراه امير الحاج عراق به مكه آمده بودند، به مدينه لشكر كشيد و حسين بن مهنا، امير مدينه، را از اين شهر اخراج كرد.[91] در مكه، كشمكش خلافت فاطمي و عباسي براي ذكر نامشان در خطبه ادامه داشت و خليفه فاطمي چند سال از جمله در سالهاي 467 و 470 و 478 و 479ق. توانست خطبه خواندن به نام خود را در مكه احيا كند.[92]
در دوران ملكشاه سلجوقي (حك: 465-485ق.) نفوذ سلجوقيان بر مكه بدان جا رسيد كه به سال 468ق. قرار نهاده شد كه امير مكه با خواهر ملكشاه ازدواج كند.[93] به سال 484ق. سپاهي از تركمانان به دستور ملكشاه سلجوقي با هدف تسلط بر يمن به شبه جزيره رفت و مكه را مدتي تصرف كرد و سپس امير مكه به دربار سلجوقيان در عراق گريخت.[94]
حضور نظامي سلجوقيان در مكه به همين جا پايان نيافت. به سال 487ق. در پي امارت قاسم بن محمد بن جعفر (حك: 487-515ق.) بر مكه پس از مرگ پدر و خطبه خواندن به نام خلفاي فاطمي، سلطان بركيارق سلجوقي (حك: 487-498ق.) سپاهي به فرماندهي اسپهبد بن ساوتكين به مكه فرستاد و سبب شد كه امير مكه بگريزد. قاسم با گردآوري نيرو توانست چند ماه بعد به مكه بازگردد و براي فاطميان خطبه بخواند؛ اما سپس خود وي از سال 489ق. خطبه خواندن براي حكمرانان سلجوقي را از سر گرفت.[95]
در سالهاي پاياني حكومت سلجوقيان در صحنه سياسي حجاز، كمتر نامي از حكمرانان سلجوقي برده ميشود. آغاز اختلاف ميان خلفاي عباسي و سلجوقيان و افزايش قدرت خلفا سبب شد كه از دخالت سلجوقيان در امور عراق و حجاز كاسته شود. اين اختلافها از هنگام خلافت مسترشد (حك: 512-529ق.) آغاز شد و در دوران المقتفي (حك:530-555ق.) و الناصر (حك: 575-622ق.) به اوج رسيد و به نبردهايي ميان حكمرانان سلجوقي و خلفاي عباسي انجاميد.[96]
گزارشهاي موجود از حجگزاري ايرانيان در سالهاي پيش از حمله مغول، مربوط به سال 609ق. و هنگام قدرت يافتن سلطان محمد خوارزمشاه (حك: 596-617ق.) در ايران است. در اين سال، خليفه الناصر در كاروان حج پرچم و محمل جلال الدين اسماعيلي (حك: حدود 609-653ق.) ملقب به تازه مسلمان را كه رهبر اسماعيليان در الموت بود، اما به مذهب اهل سنت درآمد و با خليفه دوستي كرد، بر پرچم خوارزمشاه پيش انداخت و محمد خوارزمشاه از اين پيشآمد بسيار ناخرسند شد. يكي از بهانههاي لشكركشي بزرگ محمد خوارزمشاه به بغداد براي نبرد با خليفه، همين رخداد بود.[97] از اين گزارش ميتوان دريافت كه در اين سالها راه اندازي محمل عراقي به دست خليفه بوده و از قلمرو زير سلطه محمد خوارزمشاه نيز كاروان و محملي به حج فرستاده ميشده است.
3. حمله مغول و دوران ايلخانان: با آغاز حمله مغول به شرق ايران (616ق.) گزارشهايي از قطع حركت كاروان حاجيان از شهرهاي ايران در سالهاي 617 و 618ق. در دست است.[98] با نفوذ مغولها به مناطق ايران و آغاز هجوم آنان به بغداد، كاروان حج عراق نيز از رفتن به حج بازماند.[99] آن گاه كه به سال 634ق. مغولها قصد حمله به بغداد كردند، خليفه عباسي از دانشوران فتواي قطع حج به دليل اولويت نبرد با مغول را گرفت.[100] پس از هفت سال، با سرد شدن آتش نبردها، حركت كاروان عراق به سال 640ق. از سر گرفته شد.[101] از اينكه حضور ايرانيان در اين سالها در كاروان حج عراقي چه اندازه بوده، آگاهي دقيق در دست نيست. به گزارش منابع تاريخ مكه، در دو دهه پاياني خلافت عباسي، در چندين سال، كاروان حج از عراق حركت نكرد كه عامل اصلي آن، نبردهاي پراكنده با مغولان بود.[102]
هنگامي كه مغولها بغداد را به سال 656ق. تصرف كردند، حركت كاروان حج از بغداد براي ده سال متوقف شد. گزارش نخستين سفر حج از عراق پس از اين سال به 666ق. يا 667ق. مربوط است كه اباقا خان مغول به بغداد آمد و عطا ملك جويني با گوشزد كردن اهميت حج، توانست فرماني براي بازگشايي راه حج از او بگيرد.[103] از اينكه پس از آن، فرستادن كاروان حج به طور منظم ادامه داشته يا نه، گزارشي در دست نيست.[104] فرمانروايان نخست ايلخان مسلمان نبودند و به حج توجهي نداشتند. با اين حال، گزارشهايي از سفر حج ايرانيان در دوران ايلخانان غير مسلمان نيز در دست است. براي نمونه، در دوران ارغون (حك: 683-690ق.) به سال 688ق. كاروان بزرگي از حاجيان ايراني از عراق به حج رفت كه بسياري از دانشوران و بزرگان ايران نيز در آن حضور داشتند.[105]
با مسلمان شدن ايلخانان، حجگزاري ايرانيان رونقي بيشتر يافت. از راهي شدن كاروان حج در دوران احمد تكودار (حك: 681-683ق.) نخستين ايلخان مسلمان گزارشهايي در دست است. بر پايه اين گزارشها، در اين دوران، موقوفاتي براي حرمين شريفين وجود داشته كه به دستور وي اين موقوفات را گردآوري كرده و به مكه ميفرستادهاند.[106] در دوران غازان خان (حك: 694-703ق.) دومين ايلخان مسلمان كه كارهايي فراوان براي گسترش اسلام ميان مغولان انجام داد، حجگزاري رونقي بيشتر يافت. غازان خان فرماني براي تعظيم و تكريم سادات مكه و خادمان بيت الله صادر نمود و براي كعبه پردهاي گرانبها فراهم كرد و همراه اموال بسيار براي انعام مكيان به مكه فرستاد. او به سال 702ق. كارواني شكوهمند را به حج فرستاد و براي حفظ امنيت آن، امير قتلغ شاه را امير الحاج كرد.[107]
نقش سياسي ايران در مكه، در دوره دو تن از حكمرانان ايلخان يعني اولجايتو معروف به خدابنده (حك: 703-716ق.) و پسرش ابوسعيد (حك: 716-736ق.) از سر گرفته شد. در اين دوران، قدرت اصلي در مكه از آن مملوكان مصر بود. در واپسين سال حكومت اولجايتو (حك: 703-716ق.) امير مكه، حميضة بن ابي نمي كه با برادران خود براي امارت مكه اختلاف و رقابت داشت، براي ياري گرفتن از ايلخانان، نزد اولجايتو رفت. اولجايتو با راهي كردن سپاهي براي ياري حميضه، رقابت ديرينه شرق و غرب جهان اسلام براي سيادت بر حجاز را از سر گرفت.[108] منابع درباره موفقيت اين سپاه اختلاف نظر دارند. به گفته شماري از منابع، اين لشكر به دليل مرگ ايلخان از انجام مأموريت بازماند.[109]
به گزارش شماري ديگر، حميضه با حمايت سپاه ايلخانان بر مكه حاكم شد.[110] بر پايه گزارشي ديگر، محمد بن عيسي، برادر مهنا، با متحدكردن قبايل عرب، به نبرد سپاه ايلخانان رفت و آنان را شكست داد.[111] حميضه به سال 717ق. بر مكه حاكم بود و به نام سلطان ابوسعيد پسر اولجايتو (حك: 716-736ق.) كه پس از مرگ پدر (716ق.) ايلخان شده بود، خطبه ميخواند.[112] مماليك مصر سپاهي بزرگ به مكه روانه كردند و به عطيفه ياري دادند تا برادرش حميضه را از آن شهر بيرون كند.[113] ابوسعيد، ايلخان جديد، كه در پي ايجاد روابط مناسب با دولت مصر و كسب مشروعيت در ميان دولتهاي اسلامي بود، اين درگيريها را دنبال نكرد و باب دوستي با دولت مصر را گشود. نمايندگاني از سوي ايران به مصر رفتند و نمايندگاني از مصر به ايران آمدند و عهدنامههايي ميان دو دولت به امضا رسيد كه همكاري در زمينه حج و تامين امنيت حاجيان، از مفاد آنها بود.[114]
حجگزاري ايرانيان پس از حمله مغول در دوران حكومت ابوسعيد (حك: 716-736ق.) به اوج رونق رسيد. در اين دوران، محمل عراقي با شكوه و عظمت راهي مكه ميشد و شمار حاجيان بسيار فراوان بود.[115] گزارشهاي ابن بطوطه از كاروان عراق كه در همين سالها به حج رفته، نشانگر رونق حجگزاري ايرانيان است. او از فراواني حاجيان ايراني و امكانات و سامان مناسب كاروان عراق خبر داده است.[116] اهتمام ابوسعيد ايلخان به امور حج، از جمله آراستن محمل عراق با گوهرهاي گرانبها و حمايت از كاروان و حتي پرداخت خسارت وارد شده بر حاجيان بر اثر حمله دزدان، مورد توجه منابع قرار گرفته است.[117] او به سال 730ق. يك فيل همراه كاروان عراق به حجاز فرستاد. فاسي، تاريخنگار مشهور تاريخ مكه، از اين رفتار تعجب كرده و دليل آن را درنيافته است.[118] برخي از پژوهندگان معاصر اين كار را نمايشي سياسي ـ تبليغاتي براي برجسته نشان دادن حضور محمل عراق دانستهاند.[119]
از آنجا كه رابطه سياسي ابوسعيد با مماليك مصر خوب بود، كاروان حج عراق مورد حمايت مصريان نيز قرار ميگرفت. هنگامي كه به سال 720ق. كاروان حاجيان با اموال بسيار راهي حج بود، مورد تعرض اعراب باديهنشين قرار گرفت؛ اما اين قبايل به احترام يا از بيم سلطان مصر كه حامي كاروان ايران بود، به ايشان صدمهاي نزدند.[120] در همين سال، سلطان مصر براي اميران مغول شركتكننده در حج هدايايي فرستاد و نام ابوسعيد پس از سلطان مصر در خطبه مكه خوانده شد.[121]
4. دوران فترت پس از ايلخانان: با مرگ ابوسعيد ايلخان (سال736ق.) حركت كاروان حج عراق متوقف شد و پس از11 سال، به سال 748ق. محمل عراق ديگر بار به حج رفت. از اين سال، حج ايرانيان دورههاي چند ساله تعطيلي را تجربه كرد كه بيش از هر چيز برآمده از ناپايداري سياسي در ايران به دليل اختلاف حكومتهاي محلي با يكديگر و درگيريهاي دامنهدار جانشينان پس از مرگ حاكم پيشين بود.[122]
از سال 740ق. حدود يك سده عراق به دست آل جلاير (حك: 740-836ق.) افتاد. در اين دوران، تجهيز كاروان عراق بر عهده حكومت آل جلاير بود. حركت كاروان عراق در اين دوران منظم نبود و درگيري آل جلاير با همسايگان و نيز مشكلات داخلي، حج را به تعطيلي ميكشاند. براي نمونه، از سال 795ق. حركت محمل عراق چند سال قطع شد كه گويا به دليل حمله تيمور به ايران بود.[123] مرگ احمد بن اويس(813ق.) نيز باعث تعطيلي چند ساله حج شد.[124]
در برخي از سالهاي حكومت جلايريان، كاروان عراقي از رونق فراوان برخوردار بود. از جمله در سالهاي سلطنت اويس جلايري (حك: 757-776ق.) كاروان عراقي بسيار پر شمار و با شكوه بود. در برخي سالهاي دهه 770ق. به دليل حمايتهاي مالي او از عجلان بن رميثه (حك: 762-774ق.) شريف مكه، نامش در خطبه مكه ياد ميشد.[125]
از ميان رفتن حكومت جلايريان به دست قرايوسف قراقويونلو (حك: 810-812ق.) به سال 813ق. مدتي اعزام كاروان حج عراق را به تعطيلي كشاند.[126] اما از سال 816ق. قرايوسف كاروان عراق را كه ايرانيان نيز با آن همراه بودند، تجهيز كرد و به مكه فرستاد. در اين سال، در خطبههاي نماز مسجدالحرام، براي قرايوسف دعا كردند.[127] از 821 تا 823ق. نبرد قرايوسف با شاهرخ تيموري و حاكم شام، باعث تعطيلي حج شد.[128] درگذشت قرايوسف به سال 823ق. نيز حج را مدتي با تعطيلي روبهرو كرد. اين تعطيلي تا سال 831ق. كه امير حله حسين بن علي بن اويس كاروان عراق را تجهيز كرد، ادامه داشت.[129] از اين هنگام تا دهه 850ق. كه گزارشهايي از حج محمل عراق به دستور احمد شاه پسر قرايوسف در دست است، خبري از حركت كاروان عراق بازتاب نيافته است.[130]
به سال 871ق. پس از نزديك دو دهه، محمل عراق ديگر بار به راه افتاد و حركت آن تا سال 896ق. در دوران آق قويونلوها (798-914ق.) و در دوره قدرت اوزون حسن (حك: 872-882ق.) مدتي بدون وقفه ادامه داشت.[131] اختلاف دولت آق قويونلو با مصر در دوران قدرت اوزون حسن، چند بار براي حاجيان ايراني مشكل آفريد. براي نمونه، به سال 876ق. بدين دليل كه محمل عراق ميخواست بر محمل مصر پيشي بگيرد، اختلافهايي روي داد و به حاجيان عراقي توهين شد.[132] سال بعد به دستور اوزون حسن براي كعبه جامهاي دوختند كه با كاروان عراقي به حجاز حمل شد. امير الحاج كه نخست به مدينه رفته بود، مردم مدينه را ناچار به خواندن خطبه به نام اوزون حسن كرد. اين كار سبب اختلاف حاجيان كاروان عراق با شريف مكه و امير الحاج مصر شد و امير الحاج عراق به دستور او زنداني گشت و تا ششم ذيحجه به كاروان عراق اجازه ورود به مكه داده نشد.[133] به سال 880ق. نيز امير الحاج مصري از ورود محمل همراه كاروان عراق به مكه پيشگيري كرد و تنها اجازه ورود حاجيان را داد. به سال 881ق. نيز امير الحاج مصري اجازه ورود محمل عراقي به مكه را نداد. كاروانيان محمل را در منطقه زاهر نهادند و تنها پس از پرداخت رشوه به امير الحاج توانستند محمل را وارد عرفه كنند.[134]
با توجه به تعطيلي حركت كاروان عراق در بسياري از سالها و همچنين درگيري حكومتهاي عراق با حاكمان مناطق ايران، اين احتمال بسيار است كه در موارد فراوان، حاجيان ايراني از راه عراق به حج نرفته باشند. از مسيرهايي كه دراين دوران مورد استفاده حاجيان ايراني بوده، مسير شام و مصر است. از اواخر اين دوران، گويا به سال 898ق. سفرنامهاي در دست است كه نويسنده آن همراه قافله مصر به حج رفته است.[135]
اين دوران مقارن است با حكومت تيموريان (771-913ق.) در قسمتي از مركز و شرق ايران كه شماري از آنان مانند شاهرخ تيموري (حك: 811-850ق.) به امور حج و حرمين اهتمام فراوان داشتند. شاهرخ تيموري به حاكم مصر نامهاي نوشت و از اينكه برخي حاجيان ايراني نزديك مصر دچار حمله راهزنان شدهاند و به شكايت آنان اعتنايي نشده است، گلايه كرد.[136] اين گزارش از حركت كاروان حاجيان شرق و مركز ايران از راه شام حكايت دارد.
كارواني ديگر كه در اين دوران از ايران به حج راهي ميشد، كاروان حاجيان شيرازي بود. نخستين گزارش از حضور اين كاروان مربوط به سال 758ق. در دوران حكومت آل مظفر (حك: 713-795ق.) در شيراز و مناطق مركزي ايران است.[137] از اينكه حاجيان چه مناطقي از ايران با كاروان شيراز همراه ميشدند و حركت اين كاروان تا چه زماني ادامه داشته، آگاهي در دست نيست. گزارش حضور اين كاروان در سالهاي757، 784، 813، 815ق. در منابع آمده است. مسير حركت اين كاروان از راه احساء و قطيف بود.[138]
5. دوران صفويه: در دوران صفويه، اختلافهاي سياسي ايران و عثماني، در حجگزاري ايرانيان اثر فراوان داشت. مسير حج ايرانيان از سرزمينهاي زير نظر دولت عثماني ميگذشت و سفر آنان به قلمرو دشمن، به ويژه هنگامي كه آتش نبرد ميان دو دولت برافروخته بود، با موانع و مشكلاتي روبهرو ميشد. گزارشها حاكي از تعطيلي حج به دليلهاي سياسي در برخي سالها بوده است؛ از جمله به سال1047ق. كه نبرد صفوي با عثماني جريان داشت، ايرانيان به فرمان سلطان عثماني مراد چهارم (حك: 1032-1049ق.) از مكه اخراج و براي چند سال از حجگزاري بازداشته شدند.[139] شاه عباس صفوي (حك: 995-1038ق.) كه حجگزاري ايرانيان را عامل سرازير شدن پول بسيار به كشور دشمن ميديد، سفر حج را مدتي ممنوع كرد.[140] جز اين موارد، گزارشهاي مشخصي درباره قطع شدن حج ايرانيان در دوران صفويه در دست نيست.
دولت عثماني براي حفظ وجهه ديني خود به عنوان خادم حرمين، از ممنوع كردن حج ايرانيان پرهيز ميكرد. اما با توجه به روابط ايران و عثماني در اين دوران، ميتوان حدس زد كه حجگزاري ايرانيان در زماني كه دو دولت در نبرد بودهاند، متوقف يا سخت محدود بوده است. توقف حج ايرانيان و مشكلات آنها را از نامههاي دو دولت عثماني و صفوي ميتوان دريافت. در اين نامهها به مشكلات حج ايرانيان و بسته بودن راه آنان اشاره و رسيدن به صلح براي آسايش حاجيان ضروري دانسته شده است.[141] هنگامي كه دولت ايران و عثماني در صلح به سر ميبردند، حجگزاري ايرانيان با آزادي و گستردگي بيشتر انجام ميشده است. گزارشهايي از سفر پر شمار ايرانيان در برخي سالها و نيز سفر افراد، به ويژه بزرگان دولت صفوي ودانشوران شيعي و سكونت شماري از آنان در مكه و مدينه، در دوران صفويه در دست است.[142]
در باره رابطه دولت صفوي با حاكمان مكه نيز گزارشهاي گونهگون در دست است. خبر اعلان جشن و پايكوبي شريف مكه به مناسبت پيروزي سلطان عثماني بر شاه تهماسب صفوي (941 و 942ق.) در منابع آمده است.[143] اما گزارشهايي نيز در زمينه ارتباط خوب دولت صفوي با اشراف مكه يافت ميشود. نامهاي كه شاه عباس دوم (حك: 1052-1077ق.) به شريف مكه نوشته و در آن به بهبود روابط خود با اشراف مكه اشاره كرده، نشانهاي از اين روابط است.[144] نيز گزارش پذيرايي شايان توجه شريف مكه از بزرگان حكومت صفوي حاضر در كاروان حج ايراني در سال 1111ق. بدبيني و ناخرسندي شماري از تاريخنگاران سني را برانگيخته است.[145]
آنچه در زمينه روابط صفويان با حجاز ميدانيم، رابطه خوب دولت صفوي با خانوادههاي شرفاي شيعه مدينه، به ويژه از دوران شاه عباس كبير (996-1038ق.) است. از اين خاندانها اشراف بنو شدقم بودند كه شماري از ايشان در دوران صفويه به ايران آمدند و مورد احترام شاهان صفوي قرار گرفتند. اين دسته از شرفا با آمدن به ايران، افزون بر فراگيري علوم نزد دانشوران ايران، با دربار شاهان ارتباط مييافتند و هداياي بسيار دريافت ميكردند و موقت يا دائم در ايران سكونت مييافتند. موقوفه بزرگي كه در دوران شاه عباس كبير به سادات مدينه اختصاص يافت و شامل نيمي از اجاره دكانها، كاروانسراها و حمام در ميدان نقش جهان اصفهان بود، نشانه دلبستگي صفويان به سادات مدينه است.[146]
احساسات ضد ايراني در ميان مردم و دانشوران حجاز در آن دوران بيشتر بود و چنانكه خواهيم ديد، همين به كشته شدن برخي ايرانيان در مكه انجاميد. نويسندگان كتابهاي تاريخ مكه نيز در اين دوران از اين گونه احساسات دور نماندند و در آثار خود، اشارات فراوان به نبردهاي دولت عثماني با ايرانيان كردند و داستانهاي دروغين درباره صفويان نقل نمودند و به شايعات ضد ايراني و احساسات ضد شيعي دامن زدند.[147] در همين فضاي ضد صفوي بود كه مير ويس افغاني در اواخر دوران صفويان توانست از دانشوران مكه بر ضد صفويان شيعه فتوا بگيرد و به حمله خود به اصفهان مشروعيت بخشد.[148]
6. دوران افشاريه: دوران افشاريه (حك: 1148-1218ق.) بيشتر به دليل مذاكره نادر شاه (حك: 1148-1160ق.) با حكمرانان عثماني براي به رسميت شناختن مذهب جعفري و برگزاري نماز شيعيان در مسجدالحرام، در تاريخ حجگزاري ايرانيان شهرت دارد. در مذاكرات صلح ميان دو دولت، برقراري صلح از سوي نادر شاه وابسته به پذيرش شرايطي از سوي عثماني بود. وي افزون بر درخواست پذيرش مذهب شيعه به عنوان مذهب پنجم، از سلطان عثماني خواست يكي از اركان مسجدالحرام به نماز شيعيان و به نام امام جعفر صادق7 اختصاص يابد. درخواست ديگر نادر شاه، تعيين امير الحاج براي حاجيان ايراني بود تا از آن پس ايرانيان نيز در كاروان شام امير الحاجي ويژه خود داشته باشند.[149]
دولت عثماني از برآوردن اين درخواستها سر باززد و تعيين امير الحاج ايراني را تنها در راه نجف پذيرفت.[150] اين مذاكرات چند بار ديگر نيز تكرار شد و سرانجام بينتيجه ماند. در عهدنامهاي كه ميان دو دولت به سال 1159ق. بسته شد، بر حفظ سلامت و امنيت حاجيان ايراني، خواه در راه بغداد و خواه در راه شام، تأكيد گشت.[151]
7. دوران قاجار: اختلافهاي سياسي و مذهبي ميان ايران و عثماني در دوران قاجاريه نيز كم و بيش ادامه يافت. اين اختلافها جز در سالهاي آغازين استقرار قاجاريه، باعث محدوديت حج ايرانيان نشد.[152] در مذاكرات دولت قاجار با دولت عثماني، موضوع حج ايرانيان ياد شده بود. از جمله در برخي عهدنامههايي كه در دوران فتحعلي شاه ميان دو دولت بسته شد، تأمين امنيت حاجيان، رفتار مناسب و نگرفتن ماليات راه از حاجيان ايراني، از سوي مقامهاي عثماني تعهد گشت.[153]
از مواردي كه در دوران قاجار به تعطيلي و اختلال در حج انجاميد و دولت ايران را به واكنش واداشت، ظهور حكومت وهابي آل سعود در نجد و تصرف شهرهاي طائف و مكه و مدينه به سال 1217ق. بود كه به تعطيلي حج از كشورهاي اسلامي از جمله ايران انجاميد.[154]
در پي حمله نخست سعوديان به مكه و مدينه و كربلا و نجف (1216ق.) فتحعلي خان قاجار (حك: 1212-1250ق.) پادشاه وقت ايران، نامهاي به عبدالعزيز بن سعود نوشت و خواستار بازگرداندن اشياي ربوده شده از مكانهاي مقدس عتبات عاليات و پرداخت ديه كشته شدگان شد و تهديد كرد در صورت خودداري از اين كار، دولت ايران به درعيه حمله خواهد كرد.[155] شاه ايران همچنين نامهاي به حكمران بغداد نوشت و خواستار برخورد با وهابيان شد. سليمان پاشا، حكمران بغداد، با دادن پاسخ مساعد، مسؤوليت جبران خسارات عتبات را بر عهده گرفت.[156] افزون بر اين، عباس ميرزا، وليعهد فتحعلي خان (م.1249ق.) به سال 1235ق. از سوي فتحعلي شاه قاجار نامهاي به محمد علي پاشا، حاكم مصر (حك: 1220-1264ق.) نوشت و در آن، بر لزوم برخورد سخت با وهابيان و حمله به حجاز و بازپسگيري مكه و مدينه و تصرف درعيه تأكيد كرد. حيدر علي خان شيرازي كه از ايران براي بردن اين نامه مأمور شده بود، تا شكست كامل وهابيان به دست محمد علي پاشا در مصر ماند و سپس به مكه رفت و از آنجا به ايران بازگشت.[157]
عنصر ديگر در روابط سياسي ايران و حجاز، وجود اشراف مكه بود كه هر چند زير فرمان دولت عثماني قرار داشتند، بر مكه و مدينه به طور مستقل حكومت ميكردند. در دوران قاجار، روابط اشراف مكه با ايرانيان خوب بود. برخي سفرنامههاي قاجاري از احترام اشراف مكه به بزرگان ايراني كه به حج ميرفتند، گزارش دادهاند.[158] شرفاي مكه از خاندان سادات بودند و از لحاظ مذهبي نزديكيهايي با ايرانيان داشتند.[159] نيز از جنبه سياسي و مالي، به حفظ و گسترش روابط با ايرانيان دلبسته بودند. به همين دليل، معمولاً گزارشهايي كه از برخورد شرفاي مكه با ايرانيان در دست است، از احترام آنان به ايرانيان حكايت دارد. ايرانيان همچنين در زمان برگزاري حج از امكانات ويژهاي برخوردار بودند. مثلا كنسول ايران در جده افزون بر حضور در منا و عرفات، پرچم ايران را بر چادر خود برميافراشت و مانند دولت عثماني و مصر، حق برگزاري آتشبازي در عرفات را داشت.[160]
8. دوران پهلوي: در سالهاي پاياني دولت قاجار، به دليل وقوع جنگ جهاني اول (1914-1918م./1333-1336ق.) و درگير شدن خاور ميانه در اين نبردها، به ويژه گسترش دامنه نبرد به عراق، حجگزاري ايرانيان و ديگر كشورهاي منطقه به مدت پنج سال قطع شد. تنها به سال 1334ق. انگليسيها كه در آن هنگام كنترل عراق را به دست گرفته بودند، براي فراهم كردن امكان حج اعلان آمادگي كردند و گروهي از ايرانيان نيز به حج رفتند.[161] اما باز شدن راه حج چندان ديري نپاييد و مرحله جديدي از تعطيلي در حج ايرانيان با تصرف حجاز به دست آل سعود آغاز شد.
تصرف مكه و مدينه به دست عبدالعزيز سعودي (1344ق.) و تشكيل پادشاهي حجاز و نجد در حجاز با شكلگيري سلطنت پهلوي و آغاز پادشاهي رضا پهلوي در ايران (1344ق./1304ش.) همزمان بود.[162] با حاكميت آل سعود در حجاز و ناآرامي اوضاع آن ديار و پخش خبر ويرانسازي مكانهاي مقدس در مكه و مدينه، بسياري از كشورهاي مسلمان سفر حج شهروندان خود را ممنوع كردند.[163] دولت ايران نيز به سال 1304ش. سفر حج ايرانيان به مكه و مدينه را ممنوع كرد و كنسولگريهاي خود در كشورهاي عراق، سوريه و مصر را مأمور پيشگيري از سفر ايرانيان به مكه نمود.[164] دولت ايران همچنين در اين سال ويرانسازي بقاع متبركه بقيع را رسماً محكوم كرد.[165] با تصويب مجلس شوراي ملي به سال 1305ش. كميسيوني از نمايندگان مجلس با نام كميسيون حرمين شريفين تشكيل شد تا با همكاري دولت به بررسي اوضاع حرمين و تعيين تكليف در اين زمينه بپردازد.[166] در 14 شهريور 1304ش. دولت تعطيل عمومي اعلان كرد و مردم تهران در محكوميت ويرانسازي قبور بقيع راهپيمايي كردند.[167]
ممنوعيت سفر حج از سوي كشورهاي اسلامي هم به مشروعيت آل سعود لطمه وارد ميكرد و هم موجب ضرر مالي براي اين كشور بود.[168] آل سعود با ارسال نامههايي به كشورهاي گوناگون از جمله ايران، بر امنيت كامل حجاز تأكيد كردند و مسؤوليت حفظ امنيت حاجيان را بر عهده گرفتند و از همه كشورهاي اسلامي خواستند تا نمايندگاني براي بررسي اوضاع حجاز و امنيت آن به حجاز بفرستند. ايران از نخستين كشورهايي بود كه به اين درخواست پاسخ داد و هيأتي را با ماموريت بررسي اوضاع حجاز وديدار از بقاع متبركه در مكه و مدينه به حجاز فرستاد.[169]
ممنوعيت حج از سوي دولت ايران تا سال 1307ش. ادامه يافت. در اين مدت، حكومت ايران هنوز دولت سعودي را به رسميت نشناخته بود. با وجود اين، برخي ايرانيان از راههاي غير رسمي به حج ميرفتند و دولت ايران نيز در برخي سالها سفر ايرانيان را از راههايي جز راه عراق آزاد گذاشته بود. در برخي از اين سالها، شمار حاجيان به حدود سه هزار تن نيز ميرسيد.[170]
به سال 1308ش. مذاكراتي ميان دولت ايران و عربستان صورت گرفت كه سرانجام به بهبود روابط آن دو انجاميد. با ورود نمايندگان سعودي به ايران، دولت ايران در 21 مرداد 1308ش./1348ق. دولت حجاز را به رسميت شناخت و عهدنامه مودت ميان ايران و عربستان بسته شد. از بندهاي اين عهدنامه، تعهد عربستان براي تأمين امنيت و فراهم ساختن وسايل آسايش حاجيان ايراني بود.[171]
از آن پس، روابط ايران و عربستان شتابان بهبود يافت. به سال 1311ش. شاهزاده فيصل بن سعود به ايران سفر كرد و با رضا شاه ديدار نمود. در همين سال، شش ناو جنگي ايران در رزمايش دوستانه وارد بندر جده شدند و مورد استقبال مقامهاي سعودي قرار گرفتند.[172]
با آغاز جنگ جهاني دوم به سال 1945م./1320ش. كه با آغاز حكومت محمد رضا شاه پهلوي همراه شد، وضعيت منطقه سخت رو به وخامت رفت و سفر حج به ويژه از راه عراق بسيار خطرناك گشت. از اين رو، مقامهاي ايران صدور گذرنامه حج را در سال 1321ش. ممنوع كردند. با اين حال، سفر حاجيان ايراني به مكه و مدينه قطع نشد و به سال 1321ش. حدود 1600 تن و به سال 1322ش. حدود 4000 تن از حاجيان ايراني از راه كويت و راههاي ديگر به صورت غير قانوني به حج رفتند. به دليل نبود امكانات و درگير بودن منطقه در نبرد، بسياري از مسافران در ميانه راه ناچار به بازگشت ميشدند. در اين سالها، به دليل مشكلات مالي پديد آمده از جنگ جهاني، دولت ايران كنسولگري خود را در جده تعطيل كرد و دولت عربستان نيز به دليل همين مشكلات، امكانات سازماندهي حاجيان را نداشت.[173] در همان سال (1322ش.) زائري ايراني از مردم يزد به اتهام اهانت به حرم، دستگير و اعدام شد. اين زائر كه ابوطالب يزدي نام داشت، به دليل گرمي هوا درون مسجدالحرام دچار تهوع شد و مأموران حرم كه ميپنداشتند وي قصد آلوده ساختن حرم را داشته، او را دستگير و پس از محاكمه اعدام كردند.[174] دولت ايران به اجراي اين حكم سخت اعتراض كرد و خواستار عذرخواهي عربستان سعودي شد. در نامهنگاريهاي ميان دو دولت، مقامهاي سعودي صدور حكم اعدام را صحيح و آن را پشتوانه گواهي شاهدان و اعترافات مقتول دانستند. نامهنگاريها و نيز ميانجيگري مصر براي حل اختلاف سودي نداشت و دولت ايران به سال 1323ش. در اعتراض به اين رخداد، با كشور سعودي قطع رابطه نمود و حج ايرانيان را ممنوع كرد.[175]
تعطيلي حج تا سال 1327ش. ادامه يافت و در پي نامه عبدالعزيز سعودي، روابط ايران و عربستان از سر گرفته شد.[176] سپس روابط سياسي ايران و عربستان رو به بهبود رفت و مسائل سياسي دخالتي در امور حج ايرانيان نداشت.
9. انقلاب اسلامي: حجگزاري ايرانيان پس از انقلاب، بيش از هر چيز زير تأثير روابط سياسي پر نوسان ايران و عربستان قرار گرفت. در همان سالهاي نخست انقلاب اسلامي ايران، با اينكه دو دولت موضع دشمنانه آشكاري در برابر هم نداشتند[177]، تنشهايي ميان حاجيان و مسؤولان حج ايراني با پليس عربستان ايجاد ميشد.[178]
اختلافهاي سياسي ايران و عربستان در دوران جنگ تحميلي عراق بر ضد ايران، به دليل حمايت عربستان از عراق بيشتر شد.[179] اوج اختلاف دو كشور كه به سال 1366ش. به قطع روابط سياسي آن دو به مدت سه سال انجاميد، به دليل برگزاري مراسم برائت از مشركين از جانب حاجيان ايراني در موسم حج بود. مراسم برائت از مشركين، راهپيمايي حاجيان ايراني نزديك ساختمان بعثه ايران در مكه بود كه به فرمان امام خميني1 از سال 1358ش. برگزار ميشد. حاجيان شركتكننده در اين مراسم، با سر دادن شعار بر ضد دولتهاي امريكا و اسرائيل، از كارهاي آنها اعلان بيزاري ميكردند.[180]
از ديدگاه امام خميني1 اين مراسم بخش جداييناپذير مراسم حج و اجراي دستور قرآن كريم و سنت پيامبر در اعلان برائت از مشركين در حج سال نهم ق. بود.[181] مقامهاي عربستان تا سال 1366ش. اجازه برگزاري اين مراسم را به ايرانيان ميدادند؛ هر چند گاهي اين مراسم با برخورد پليس عربستان همراه ميشد.[182] اما به سال 1366ش. دولت عربستان با برگزاري مراسم مخالفت كرد و در روز برگزاري مراسم، پليس عربستان به سوي حاجيان شركتكننده تيراندازي نمود و 400 تن را شهيد كرد. اين رخداد كه ميان ايرانيان به واقعه حج خونين مشهور شده، قطع كامل روابط سياسي ايران و عربستان و تعطيلي حج ايرانيان را به مدت سه سال در پي داشت.[183]
به سال 1370ش. روابط سياسي دو كشور از سر گرفته شد و پس از سه سال كاروان حج ايران به مكه رفت.[184] از آن سال تا كنون مراسم برائت از مشركين هر سال در موسم حج برگزار ميشود؛ هر چند مقامهاي عربستان معمولاً مخالفت خود را با آن اعلان مينمايند و حتي برخي از سالها انجام مراسم را ممنوع ميكنند. به سال 1372ش. دولت عربستان اجازه برگزاري مراسم را در مكان معمول كه نزديك ساختمان بعثه جمهوري اسلامي بود، نداد. مسؤولان ايراني اين مراسم را هنگام وقوف در منا برگزار كردند. از آن هنگام، برائت از مشركين در منا برگزار ميشود.[185]
حج ايرانيان پس از انقلاب اسلامي ابعاد سياسي تازهاي يافته است. مردم و مسؤولان جمهوري اسلامي ايران از موسم حج و همايش مسلمانان جهان، براي تبليغ آرمانهاي انقلاب اسلامي در ميان مسلمانان بهره ميبرند و به اين منظور روابطي پويا با حاجيان و مسؤولان حج ديگر كشورهاي اسلامي برقرار ميسازند و به برگزاري نشستها و همايشهاي گوناگون درباره مسائل روز جهان اسلام ميپردازند.[186]
راههاي حج ايرانيان
راه حج حاجيان ايراني در طول تاريخ تغييرهاي بسيار به خود ديده است. عوامل سياسي و بسته شدن مرزها به دليل نبرد ميان حكومتها، قدرت يافتن راهزنان، عوامل طبيعي و آب و هوا، و نيز پيشرفت فناوري حمل و نقل از عوامل تغيير و تحول در راههاي حج ايرانيان بوده است.
1. راه عراق: كهنترين و مهمترين راه حج ايرانيان، راه عراق بود. در سدههاي نخستين اسلامي كه ايران زير نظر خلافت اسلامي و واليان عراق اداره ميشد، مسافران مكه از نقاط گوناگون ايران به سوي شهرهاي عراق راهي ميشدند و از آنجا همراه كاروان عراق به سوي حجاز ميرفتند. محل اجتماع ايرانيان در دوران حكومت امويان، شهر كوفه بود. پس از قدرت يافتن عباسيان و تأسيس شهر بغداد، كاروان عراقي از اين شهر راهي مكه ميشد.[187]
مسافران كاروان عراق در اين راه كه در طول تاريخ با عناويني مانند درب زبيده، راه كوفه، راه نجد و راه جبل شناخته شده[188]، از بغداد به كوفه و از آنجا به جنوب عراق ميرفتند و با عبور از صحراي نفود و نجد و گذر از منازلي مانند قادسيه، عذيب، مغيثه، زباله، ثعلبيه، فيد، حاجر و معدن النقره به حجاز ميرسيدند و به مدينه يا مكه ميرفتند.[189] راه ديگر كه از عراق به مكه ميرفت، راه بصره بود كه از بصره آغاز ميشد و در معدن النقره به راه كوفه ميپيوست.[190]
راه عراق براي حاجي ايراني كوتاهترين راه بود؛ اما به دليل وضعيت بد آب و هوايي و خطر هميشگي حمله راهزنان، بدترين راه حج نيز به شمار ميرفت. در بيابانهاي راه مكه، تهيه آب تنها از چاهها و بركههاي محدود و شناخته شدهاي ميسر بود كه ميزان آب آنها هميشه به يك اندازه نبود و بعضي سالها كاروانيان را به دشواري ميانداخت. نبود آب و وقوع طوفان در برخي سالها باعث توقف كاروان حج يا كشته شدن بسياري از حاجيان ميشد.[191]
حمله راهزنان و قبايل عرب به كاروان حاجيان، مشكل ديگر مسافران مكه در راه عراق بود كه تا روزگار معاصر نيز ادامه داشته است. اين راهزنان با حمله به كاروان حاجيان، گاه به كشتار و غارت ميپرداختند و گاه در ازاي دريافت اموال كاروانيان، به آنان اجازه بازگشت يا ادامه مسير ميدادند. رويارويي با اين قبايل به نيروي نظامي نياز داشت و در مواردي كه پادشاهان و خلفا ضعيف بودند يا به دليل مشكلات داخلي، به حج بها نميدادند، قدرتنمايي اين باديهنشينان چنان بالا ميگرفت كه سفر حج را سالها به تعطيلي ميكشاند.[192]
ناامني حاصل از ظهور قرمطيان (273-470ق.) يعني پيروان ابوطاهر قرمطي در جزيرة العرب نخستين مورد مهم راهزني است كه از سال 294ق. آغاز شد و با حمله قرمطيان به مكه در سال 316ق. به اوج رسيد و حجگزاري ايرانيان و حركت كاروان عراق را سالها با دشواري روبهرو كرد.[193] حتي پيش از آن نيز حمله قبايل عرب به كاروان حاجيان از جمله به سال 287ق. رخ داده بود.[194] در هر دوره، يكي از قبايل عرب مانند بنو سليم، طي، خفاجه و بنيحرب قدرتي بيشتر مييافت و مدتي عامل اصلي ناامني در راه حج ميشد.[195]
پس از تشكيل دولت صفوي در ايران و فراگيري مذهب تشيع در اين سرزمين، راه عراق به دليل وجود مزارهاي امامان شيعه در عتبات براي ايرانيان اهميتي بيشتر يافت. در اين دوران، راه عراق در سرزمينهاي زير سلطه دولت عثماني قرار داشت. حكومت عثماني بر سرزمينهاي جنوب عراق نظارت كامل نداشت و اين سرزمينها معمولا شاهد قدرت يافتن قبايل عرب بود. ناامني، گرفتن ماليات فراوان از حاجيان در طول مسير، و معطل كردن آنان به بهانههاي گوناگون باعث ميشد گاه عبور كاروانهاي حج از اين مسير، از سوي شاهان ايران ممنوع شود. در نامهاي كه شاه عباس دوم به شريف مكه نوشت، به منع حاجيان براي عبور از راه بصره اشاره و بازگشايي راه حج وابسته به تعهد حاكم بصره و شريف مكه به برقراري امنيت در طول مسير شده است.[196]
در دوران حكومت قاجار، راه عراق را بيشتر با عنوان راه نجد يا راه جبل ميشناختند.[197] از نيمه سده سيزدهم ق. دولتي نيمه مستقل در سرزمين نجد يا جبل با نام آل رشيد (1252-1340ق.) تشكيل شد. آل رشيد مسؤوليت حفظ امنيت راه جبل را بر عهده داشتند و در برابر از كاروانداران ماليات ميگرفتند.[198] مسافران زير نظر شخصي كه از سوي او به عنوان امير الحاج تعيين ميشد، سفر ميكردند.[199] هر چند حاكمان آل رشيد از اقتدار بسياري برخوردار بودند، باز هم احتمال حمله راهزنان و قبايل در راه جبل بسيار بود.[200] با اين حال، مشكل اصلي راه جبل براي حاجي، نه حمله راهزنان، كه بدرفتاري و زيادهخواهي خود حاكمان جبل بود.
امير جبل به بهانههاي گوناگون بيش از اندازه از مردم پول ميگرفت و براي دريافت آن با مردم بدرفتاري ميكرد.[201] پول فراوان كه امير جبل از حملهداران طلب ميكرد، باعث ميشد حملهداران بيشتر به حاجي فشار بياورند و به بهانههاي گوناگون از او پول بگيرند. گاه حملهداران در شهرهاي درون ايران يا در راه برگشت در مدينه، با حاجي بر مبلغي معين قرارداد ميبستند و در ميان بيابان كه حاجي هيچ كس را نداشت و به دليل بلد نبودن راه كاملا به حملهداران محتاج بود، بيش از توافق پيشين طلب ميكردند.[202] با وجود دريافت اين مبالغ، خدمات ارائه شده به حاجي بسيار اندك بود و در برخي سالها به دليل كمبود شتر، مسافران مدتها در مسير معطل ميشدند.[203] رفتار عوامل امير جبل، حملهدار، شتردار و عكام (خدمتكار) با حاجي، بسيار بد بود. گاه عكام و جمّال (اجاره دهنده شتر به كاروانيان) به دليلهاي گوناگون حاجي را به قصد كشت، كتك ميزدند و اگر درخواستي اضافي داشت و مثلا نان فراوان ميخواست يا بيش از اندازه براي قضاي حاجت ميايستاد يا شترش بر زمين ميخورد، او را به باد فحش و ناسزا ميگرفتند.[204] اگر كسي از حاجيان در ميانه راه ميمرد، براي حمل جسدش از بستگانش پول فراوان طلب ميكردند.[205] اگر حاجي ناخوش و بيمار بود و نميتوانست به راه ادامه دهد، براي آزاد كردن شتر در فرصتي او را در بيابان مينهادند و به ديگران خبر مرگ حاجي را ميدادند.[206]
به دليل اين گونه مشكلات، راه جبل بدترين راه حج شناخته ميشد و سفرنامههاي حج دوران قاجاري لبريز از شرح مشكلات راه جبل است تا آنجا كه برخي سفرنامهها مانند «تير اجل در صدمات راه جبل» اصولا براي تذكر سختيهاي اين راه و منع حاجيان از انتخاب اين راه نوشته شدهاند.[207] اين وضعيت باعث شد كه بعضي از دانشوران و شاهان قاجار، سفر از راه جبل را گاهي ممنوع كنند.[208] در اين زمانها، امير جبل كه به درآمد سفر حاجيان نياز داشت، به طور موقت خدماتي بهتر به حاجيان ارائه مينمود و براي لغو ممنوعيت با دولت ايران مذاكره ميكرد.
2. راه احساء: از ديگر راههاي حاجيان ايراني كه از صحراهاي شبه جزيره ميگذشت، راه احساء يا لحساء بود. احساء يا لحساء، سرزميني در جنوب غرب خليج فارس و نام قديم آن بحرين بود.[209] حاجيان ايراني براي گذر از راه احساء معمولاً با عبور از عرض خليج فارس، نخست به بحرين ميرفتند و سپس با عبور از يمامه به حجاز ميرسيدند. اين راه از ديرباز مورد استفاده ايرانيان بوده است. ناصر خسرو هنگام بازگشت به ايران از مكه، به سال 443ق. از اين راه بهره برد. او از مكه به يمامه و سپس به احساء رفت و از آنجا به بصره و آبادان و سرزمينهاي ايران سفر كرد.[210] ابن بطوطه نيز به سال 732ق. از راه احساء به مكه رفت. او از بندر سيراف و با عبور از عرض خليج فارس، به بحرين سفر كرد و از آنجا به احساء و يمامه و مكه رسيد.[211] سفر از راه خليج فارس به بحرين و احساء در دوران صفويه رونقي بيشتر يافت و مورد استفاده برخي دانشوران شيعه ايراني قرار گرفت.[212]
3. راه شام: اين راه از شهرهاي شام آغاز ميشد و با گذشتن از سرزمينهاي سوريه و اردن امروزي و منازلي چون بصري، كرك، معان، عقبه، ذات حج، و تبوك به مدينه و مكه ميرسيد.[213] اين راه معمولاً مسير اصلي ايرانيان نبود؛ اما در برخي دورهها بيشتر مورد استفاده ايرانيان قرار ميگرفت. تا پيش از دوران صفويه، اين راه يا از سوي افرادي كه ميخواستند در مسير حج از بيت المقدس يا مصر ديدن كنند، استفاده ميشد يا هنگامي كه راه عراق به دليل خطر هجوم راهزنان بسته بود.
با قدرت يافتن حكومت عثماني در عراق و آناتولي و شبه جزيره، راه عراق اهميت خود را از دست داد و راه شام به عنوان مسير اصلي حج از سوي دولت عثماني مورد توجه قرار گرفت. از اين دوران، معمولاً ايرانيان از دو راه به شام ميرفتند. راه معمول، عراق و بغداد و سپس كركوك، موصل و عرفه به حلب و دمشق بود. راه ديگر، شمال ايران و نخجوان و اردوباد و آناتولي و حلب و دمشق بود. نويسنده يك سفرنامه به جاي مانده از دوران صفوي، از سفر كاروان رسمي يا بخشي از كاروان رسمي حاجيان ايراني كه با گروهي از تفنگداران حمايت ميشدهاند، از اين راه خبر داده است. اين مسير افزون بر اينكه كوهستاني و بسيار خطرناك و دشوار بود، در معرض حمله راهزنان نيز قرار داشت و دانسته نيست كه چرا ايرانيان از اين راه استفاده ميكردند.[214]
راه شام براي مسافر ايراني بسيار طولانيتر از راه عراق بود. با آنكه اين راه با سربازان عثماني محافظت ميشد، همچنان احتمال حمله راهزنان وجود داشت. قسمتي از راه نيز از بيابانهاي خشك عبور ميكرد. افزون بر اينها، به دليل اختلاف عثماني با حكومتهاي ايران، مسافر ايراني دچار برخي مشكلات نيز بود؛ از جمله آنكه ناچار بود ماليات بيشتر بپردازد. [215]
4. راه دريايي جنوب ايران: راه دريايي جنوب ايران نيز از راههاي قديم بود كه از دوران صفويه و در پي رواج كشتيراني اروپاييان در اقيانوس هند، رونقي بيشتر يافت. براي عبور از اين راه، حاجيان در بنادر جنوبي ايران مانند بندر كنگ و بوشهر به كشتي مينشستند و با گذر از خليج فارس و درياي عمان و اقيانوس هند و جنوب شبه جزيره عربي، وارد درياي سرخ ميشدند و به بندر جده ميرفتند.[216]
بهرهوري از اين راه در دوران قاجار بيشتر شد. در اين دوران، افزون بر بهرهوري از بنادر جنوب ايران، برخي از حاجيان نخست به عتبات ميرفتند و پس از زيارت عتبات، از بصره به قصد جده سوار كشتي ميشدند.[217] راهي ديگر كه در اوايل دوران پهلوي استفاده ميشد، مسير زميني از ايران به بمبئي و از آنجا با كشتي به سوي جده بود.[218] سفر دريايي در اين دوران معمولا با كشتيهاي اروپايي موجود در خليج فارس انجام ميشد و حاجيان بهرهوري از كشتيهاي خارجي را كه از لحاظ امكانات مناسبتر بودند، سفارش ميكردند.[219] كشتيهايي كه حاجيان را جابهجا ميكردند، معمولا شلوغ بودند و همين باعث ناراحتي زائران ميشد. مسافران براي انتخاب جاي مناسب در كشتي و نيز از نظر بهداشتي بسيار در تنگنا بودند.[220] راه طولاني دريايي كه بيشتر با بيم از طوفان و غرق شدن ميگذشت، براي حاجي دشوار بود.[221] در دوران قاجار، برخي ايرانيان از جمله پسر حاجي زين العابدين بازرگان شيرازي با خريد كشتي به حمل و نقل ايرانيان در اين مسير پرداختند.[222] كشتي ايراني ديگر كه در منابع اين دوره از آن ياد شده، احمدي خوانده ميشد كه به سال 1319ق. فعال بوده است.[223]
5. راه استانبول: راه ديگر كه تنها از دوران قاجاريه استفاده ميشد، راه استانبول بود. ايرانياني كه اين مسير را انتخاب ميكردند، معمولا از شهرهاي نيمه شمالي كشور به سوي انزلي راهي ميشدند. در انزلي با كشتي به باكو ميرفتند و از باكو به سوي باتوم يا يكي از ديگر بنادر درياي سياه ميرفتند. مسافرت در اين مسير پس از احداث راه آهن باكو تا باتوم بسيار رونق گرفت و مورد استفاده ايرانيان به ويژه ثروتمندان بود. مسافران معمولا از باتوم با كشتي به استانبول ميرفتند و از استانبول با كشتي به اسكندريه در مصر رهسپار ميشدند و سپس در خاك مصر به بندر سوئز ميرسيدند و با كشتي به سوي جده راهي ميگشتند. كساني كه قصد داشتند نخست به مدينه بروند، در ينبع؛ و آنان كه نخست به مكه ميرفتند، در جده پياده ميشدند.[224]
احرام حاجياني كه با كشتي به جده ميرفتند، همسو با ميقات، درون كشتي انجام ميشد. اين حاجيان نيز مانند آنها كه از جنوب ايران به درياي سرخ ميآمدند، با مشكل كمبود آب در كشتي براي غسل و احرام رويارو بودند.[225]
مسافر راه استانبول با عبور از شهرهاي امپراتوري روسيه و دولت عثماني، با بخشي از پيشرفتهاي فني به ويژه در امر حمل و نقل آشنا ميشد و برخي از جلوههاي تمدن جديد غرب را تجربه ميكرد. سفرنامههاي اين دوران شامل وصف پيشرفت تكنولوژيك، وضع اجتماعي و اقتصادي، سيماي شهرهاي قفقاز و استانبول، و بيان تجربههاي حاجيان از شركت در مكانها و اجتماعاتي مانند تئاتر، پارك و تالار كنسرت است. در حقيقت، بخشي از تجربه آشنايي ايرانيان با مظاهر تمدن غرب، حاصل همين سفرها بوده است.[226]
6. راه دريايي از بيروت: در دوران معاصر و پيش از رواج هواپيما، براي سفر به حج، راه دريايي بيروت مورد استفاده حاجيان ايراني قرار ميگرفت. در اين مسير، حاجيان ايراني نخست از راه زميني و با اتومبيل و قطار به عراق سفر و سپس بيروت سفر ميكردند و با كشتيهاي اروپايي به جده راهي ميشدند. بهرهوري از راه دريايي بيروت تا مدتها ادامه داشت و در دوران پهلوي اول، از راههاي اصلي حاجيان ايراني بود. در سالهاي پيش از جنگ جهاني دوم، سفير ايران در جده براي حمل و نقل حاجيان ايراني از بيروت به جده و بر عكس، با يك شركت فرانسوي قراردادي امضا كرد.[227] به سال 1327ش. كه پس از جنگ جهاني دوم نخستين بار حج ايرانيان به طور رسمي انجام شد، حدود دو هزار تن از جمعيت چهارده هزار نفري حاجيان ايراني، از اين راه به حج رفتند.[228]
7. راه هوايي: از سال 1328ش. راه هوايي به راههاي حج ايرانيان افزوده شد. در سالهاي آغازين، مسير هوايي ميان ايران تا جده به طور مستقيم وجود نداشت و حاجيان يا از راه زميني يا با هواپيما از تهران به بغداد، بصره، بيروت يا شهرهاي اردن و سوريه ميرفتند و از فرودگاه اين شهرها راهي جده ميشدند.[229] در سال 1327ش. حدود 600 تن از ايرانيان با هواپيما به مكه رفتند.[230] راه هوايي به تدريج رونق گرفت و پس از چندي پرواز مستقيم از ايران به جده برقرار و اين راه به مسير اصلي حج ايرانيان تبديل شد و حجگزاري از راه زميني ممنوع گشت. امروز نيز سفر حج ايرانيان تنها از راه هواپيما و با پروازهاي مستقيم از ايران به شهرهاي عربستان صورت ميگيرد.
مشكلات مذهبي ايرانيان در حج: بخشي از دشواريهاي حج ايرانيان از مسائل مربوط به راه حج و دشواريهاي حاصل از اوضاع سياسي، در بخشهاي پيشين اين مقاله گذشت. اين گونه مشكلات اختصاص به ايرانيان نداشت و مسلمانان ديگر سرزمينها نيز با چنين دشواريهايي روبهرو بودند. مشكل ويژه ايرانيان، مشكلات مذهبي بود كه پس از فراگيري مذهب تشيع در پي تشكيل دولت صفوي در سده دهم ق. پيش روي آنان قرار گرفت. از اين دوران، اختلافهاي مذهبي مردم ايران با حاكمان عثماني و مردم حجاز در موارد بسيار به آزار و حتي كشتار ايرانيان ميانجاميد. معمولاً آن چه بيشتر به اين اختلافها دامن ميزد، دشمني سياسي ميان حكومت ايران و عثماني بود.[231]
ميزان تعصبات ديني در حجاز به اندازهاي بود كه شايعاتي همچون اعتقاد شيعيان به نجس كردن كعبه در ميان مردم رواج يافته بود.[232] اين اتهام چند بار دستاويز كشتار شيعيان قرار گرفت. براي نمونه، به سال 1088ق. پيدا شدن آلودگي همانند نجاست بر ديوار كعبه، بهانهاي به دست متعصبان داد تا برخي شيعيان حاضر در مسجدالحرام را به گونهاي دردناك با سنگ و چوب بكشند.[233] در اين رخداد، يكي از دانشوران ايراني مجاور مكه به نام محمد مؤمن استرآبادي نيز كشته شد.[234] از ديگر دانشوران ايراني كه در اين دوران كشته شدند، زين العابدين فرزند نورالدين بود.[235] يك بار نيز يكي از دانشوران ايرانيتبار ساكن مكه به جرم دفاع از تشيع در مجلس درس، با اينكه قاضي حكم به برائت او داده بود، به دست متعصبان به قتل رسيد.[236] به سال 1143ق. كه شيعيان ايراني ديرتر از موسم به مكه رسيدند و ناچار شدند تا سال آينده در مكه بمانند، برخي مردم مكه با همكاري نيروهاي نظامي به بهانه آلوده ساختن حرم بر آنان شوريدند و آنها را از شهر بيرون راندند.[237]
اينگونه رفتارها نه تنها مردم عادي و دانشوران را آزار ميداد، بلكه گريبان بزرگان سياسي را نيز ميگرفت. دولت عثماني نگران تلاشهاي جاسوسي حاجيان ايراني بود، به ويژه اگر اين حاجيان از بزرگان سياسي ايران بودند.[238] معصوم بيگ كه مدتي مقام وكالت شاه تهماسب را داشت، به سال 976ق. نزديك مكه همراه برخي نزديكانش به دست راهزنان كشته شد.[239] شائبه سياسي بودن اين قتل درمنابع دوران صفوي آمده[240] و امروزه نيز برخي محققان، قتل او را كاري سياسي دانستهاند. گويا مقامهاي عثماني هدف سفر او را شوراندن گروههايي از جامعه بر ضد دولت عثماني ميدانستهاند.[241] محمد هاشم پسر شاه نورالدين كه در پي مشكلات سياسي دربار به حج رفت و در مسجدالحرام به دليل درگيري با اهل سنت كشته شد، نمونهاي ديگر از اين موارد است.[242]
از مواردي كه در مكه براي حاجيان شيعه مشكل ساخت، مسئله اختلاف در رؤيت هلال ماه ذيحجه بود كه به اختلاف در زمان عيد قربان و وقوف ميان شيعه و سني ميانجاميد. شيعيان بر پايه مباني فقهي در حكم رؤيت هلال بايد به دانشوران شيعه اقتدا ميكردند و در موارد فراوان، حكم دانشوران شيعه با علماي سني حجاز متفاوت بود. معمولاً دانشوران اهل سنت حلول هلال ماه ذيحجه را يك روز زودتر از علماي شيعه اعلان ميكردند. اين موضوع از دوران صفويه باعث گرفتاري حاجيان ايراني بود. در سالهايي كه احتمال وقوع حج اكبر ميرفت، يعني روز عرفه همزمان با روز جمعه بود، مشكلات حاجيان ايراني بيشتر ميشد؛ زيرا اين شائبه در ميان بود كه حاكمان سني مذهب مكه تمايل داشتند حلول ماه را با يك روز اختلاف اعلان كنند تا روز عرفه با جمعه همزمان شود؛ زيرا در سال حج اكبر حضور حاجيان بسيار بيشتر ميشد و منافع مالي فراوان در پي داشت.[243]
اين مشكل از دوره صفويه تا روزگار معاصر ادامه داشت. به سال 1260ق. حاجيان ايراني براي اينكه بتوانند يك روز بيشتر در عرفات بمانند، 500 غازي به شريف مكه پرداختند كه از حاجيان گردآوري شد.[244] گاه نيز بدون دريافت پول، اجازه وقوف شيعيان در عرفات يك روز پس از ديگران داده ميشد.[245] معمولاً در صورت وجود يكي از بزرگان دولت ايران در كاروان حج، امكان وقوف در غير روز اعلان شده از سوي اهل سنت براي حاجيان ايراني فراهم ميشد. به سال 1279ق. كه حسام السلطنه، يكي از بزرگان قاجار، به حج رفت و بسيار مورد احترام شريف مكه قرار گرفت، به دستور حسام السلطنه، حاجيان شيعه يك روز پس از اهل سنت اعمال حج را انجام دادند و كسي اعتراضي نكرد.[246]
اين مشكل در دوران پهلوي نيز ادامه داشت. در دوران حكومت آل سعود در عربستان، اجازه وقوف حاجيان شيعه در غير وقت اعلان شده داده نميشد. به سال 1371ق. آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني به حج رفت و در نامهاي به پادشاه سعودي درخواست كرد تا اجازه وقوف ايرانيان با يك روز اختلاف در عرفه داده شود. اين درخواست با مخالفت سرسختانه پادشاه عربستان روبهرو و موجب ناراحتي آيت الله كاشاني شد.[247] با فتواي دانشوران شيعه از جمله آيت الله بروجردي درباره درستي اعمال حج در صورت عمل به اعلان رسمي حكومت عربستان در رؤيت هلال، از اختلاف در اين زمينه كاسته شد.[248]
مشكلات شيعيان در مكه و مدينه به اينجا ختم نميشد. حاجيان ايراني در انجام اعمال مذهبي خود به ويژه در زيارت آزادانه حرم و مزارهاي امامان در مدينه با دشواري فراوان روبهرو بودند. آنان با ورود به حجاز ناچار بودند نماز به روش شيعيان را تعطيل و بر شيوه تقيه، به امامان ديگر مذاهب اقتدا كنند. حتي گاه كه دشمني با شيعه اوج ميگرفت، ايرانيان لباس عربي يا تركي ميپوشيدند.[249]
وضعيت برخورد با ايرانيان و شيعيان در مدينه بسيار بدتر از مكه بود و حاجيان شيعي براي زيارت بقيع و حتي مسجد النبي آزادي نداشتند. در سفرنامههاي قاجاري، بيش از هر چيز از رفتار بسيار بد مردم مدينه با شيعيان و ايرانيان گلايه شده است. مردم مدينه جان و مال ايرانيان را حلال ميدانستند و اگر فرصتي مييافتند، در ضرب و شتم و حتي كشتار ايرانيان كوتاهي نميكردند.[250]
حاجيان ايراني حتي نميتوانستند در مسجد مدينه بسيار توقف كنند و معمولاً از مسجد رانده ميشدند.[251] خادمان حرم نيز با ايرانيان بسيار بد رفتار ميكردند و به بهانههاي گوناگون آنان را به چوب ميبستند؛ تا جايي كه آنها ناچار بودند در ميان ديگر گروهها به حرم بروند.[252] همچين براي زيارت قبرهاي بقيع نيز از حاجيان پول ميگرفتند.[253]
اين مشكلات معمولاً وجود داشت؛ اما گاه نيز در سفرنامههاي ايراني دوران قاجار از آسايش ايرانيان در انجام اعمال مذهبي بدون نياز به تقيه به ويژه در مكه سخن رفته است. يكي از عوامل رفتار بهتر مكيان، حمايت شريف مكه از شيعيان و به ويژه ايرانيان بود. چنانكه پيشتر اشاره شد، شرفاي مكه در برابر ايرانيان رفتاري احترامآميز داشتند و براي جلب نظر بزرگاني كه به حج ميآمدند، با شيعيان خوشرفتاري ميكردند.[254]
در دوران پهلوي نيز اختلاف مذهبي وهابيان با ايرانيها براي حاجيان ايراني مشكلساز بود. در عصر پهلوي اول، در پي بهبود روابط ايران و عربستان به سال 1308ش. گزارشهايي از بدرفتاري مأموران حكومت سعودي با حاجيان ايراني به ايران ارسال ميشد. حتي به سال 1309ش. كميسيوني در ايران براي بررسي شكايات حاجيان در اين زمينه تشكيل گشت.[255] بدترين اين رخدادها چنانكه ديديم، به قتل يكي از حاجيان ايراني به بهانه آلودن مسجدالحرام به سال 1322ش. و قطع رابطه سياسي و تعطيلي چند ساله حج ايرانيان انجاميد. (نك: همين مقاله) به سال 1327ش. كه حاجيان ايراني پس از چند سال ديگر بار به حج رفتند، ماموران سعودي باز هم دو تن از ايرانيان را به اتهام اهانت به مسجدالحرام دستگير كردند كه با دخالت اميرالحاج ايران آزاد شدند.[256] برخوردهاي مذهبي با ايرانيان در سالهاي ديگر نيز ادامه يافت؛ از جمله به سال 1340ش. ميان حاجيان ايراني و خادمان مسجد نبوي برخوردي صورت گرفت كه به دستگيري 36 تن از حاجيان انجاميد.[257]
از دوران پهلوي، دانشوران مذهبي ايران و مسؤولان برگزاري حج كوشيدند تا با آموزش از ميزان برخوردهاي ايرانيان با متعصبان حجاز بكاهند. از سال 1327ش. مسؤولان حج با تهيه جزوات و مذاكره با روحانياني كه در ميان حاجيان بودند، سفارش كردند تا حاجيان از كارهاي تحريككننده خودداري ورزند. در اين سالها، كارهايي مانند استفاده حاجيان از مهر در نماز و بوسيدن ضريح مسجد پيامبر و خواندن زيارت براي قبور بقيع، مورد اختلاف بود. در صورت بوسيدن ديوارها، خادمان حرمين حاجي را به باد كتك ميگرفتند. حاجيان ايراني نميتوانستند بلند اذان بگويند و در محل اقامت خود در مدينه اين موضوع را رعايت ميكردند. آنان معمولاً براي زيارت بقيع نيز محدوديت داشتند و بايد در وقت مشخص از قبور ديدن ميكردند.
دانشوران شيعه ايران در اين دوران، براي از ميان بردن عوامل اختلاف ميان ايرانيان و سنيهاي وهابي ميكوشيدند؛ از جمله بسياري از دانشوران بزرگ كه در حج حاضر بودند، در نماز جماعت مسجد شركت ميكردند.[258] يكي از كارهاي دانشوران ايران در اين زمينه، صدور فتاوي ديني بود كه مسائل مورد اختلاف را حل ميكرد.[259]
اختلافهاي مذهبي پس از انقلاب اسلامي نيز ادامه داشت و گاه درگيريهايي ميان مردم ايران با نيروهاي امنيتي عربستان صورت ميگرفت كه البته هيچگاه دامنهاي گسترده نيافت. بازرسي افراد و بارهايشان در فرودگاه هنگام ورود به جده و گرفتن كتابهاي مذهبي ويژه شيعه از زائران[260]، پيشگيري از زيارت آزادانه بقيع[261]، بدرفتاري مأموران سعودي با ايرانيان به دليل برگزاري مناسك ويژه شيعه در حرم پيامبر و بقيع [262] و ... از موارد معمول در اين دوران است. گاه نيز توهين به شيعيان و اعتقادات آنان در نمازهاي جماعت و نماز جمعه بر زبان خطيبان جاري شده است.[263]
پس از انقلاب اسلامي تلاش مسؤولان ايراني براي كاستن از اختلافهاي حاجيان ايراني و مسؤولان عربستان ادامه داشته است. بخشي از اين تلاشها از راه ارتباطهاي ديپلماتيك صورت گرفته و بخشي نيز با آموزش حاجيان ايراني براي پرهيز از كارهاي مورد اختلاف ميان شيعه و سني انجام شده است. عالمان شيعه با صدور فتواهايي كوشيدهاند تا از مشكلات حاجيان ايراني بكاهند. از مسائل ياد شده در فقه امروز شيعي، لزوم تقيه مداراتي براي پيشگيري از درگيري ميان ايرانيان و شرطه عربستان در موسم حج است. قبول نظر دولت عربستان در مسئله رؤيت هلال، تأكيد بر استحباب شركت در نماز جماعت در مساجد عربستان، درستي نماز در صورت استفاده نكردن از مهر، و حتي تحريم اعمالي كه موجب وهن شيعيان و بروز اختلاف شود، از فتواهايي است كه مراجع تقليد شيعه در اين زمينه صادر كردهاند.[264]
حجگزاري ايرانيان؛ شيوهها و آداب
سازماندهي حج در گذشته: سفر حج ايرانيان تا پيش از رواج وسايل حمل و نقل جديد، در قالب كاروانهاي محلي صورت ميگرفت. در اين كاروانها، معمولاً شماري از اهالي يك شهر و روستا گرد ميآمدند و به راهنمايي يك ساربان و قافلهدار كه به آن «حملهدار» گفته ميشد، به سوي سرزمين حجاز راهي ميشدند. حملهداران كساني بودند كه به سازماندهي كاروانهاي حج در شهرهاي ايران ميپرداختند و راهنمايي حاجيان، تهيه محل اسكان، فراهم نمودن مركب، و مذاكره و ارتباط با اميران و حاكمان محلي را در برابر پولي كه از حاجيان ميگرفتند، بر عهده داشتند.[265] گاه نيز يك كاروان حج تنها از برخي دوستان و بستگان و با اسباب سفر محدود تشكيل ميشد.[266]
مركب اصلي سفر در كاروان حج به ويژه در صحراهاي شبه جزيره عربي شتر بود. كاروانيان معمولاً شتر را از شترداران (جمّالها) اجاره ميكردند. كساني كه پولي بيشتر داشتند، بر كجاوه مينشستند. معمولاً هر فرد يك شتر براي آب و يك شتر براي بار كرايه ميكرد. برخي حاجيان نيز به صورت پياده و بدون شتر سفر مينمودند؛ چنانكه در سفرنامههاي دوران قاجار آمده است. افزون بر كارواندار و شتردار، عكامها كه خدمتگزاران حاجيان بودند، آنان را در برابر گرفتن پولي همراهي ميكردند و برخي كارها را از جمله گذاردن بار بر شتر، گردآوري هيزم براي آتش، گرفتن افسار شتر، گردآوري آب در منازل سفر، پختن نان و ... بر عهده داشتند.[267]
كاروانهاي حج بيشتر شكل محلي داشت. اهالي يك شهر كارواني جداگانه داشتند كه در كاروان شام يا عراق ادغام ميشد. شماري از اهل محل يا بستگان و دوستان، هسته اصلي كاروانهاي يك شهر را تشكيل ميدادند. اين شكل از همراهي افراد آشنا و بستگان تا دوران معاصر نيز ادامه داشت و حتي امروزه نيز حاجيان معمولاً با بستگان خود مسافرت ميكنند. كاروان هر شهر در مكه و مدينه به طور متحد حركت ميكردند و حتي در مكه نيز در طول سالها مطوفاني ويژه داشتند. براي نمونه، مطوف حاجيان شيراز با مطوف حاجيان اصفهان متفاوت بود.[268]
در باره اينكه حركت كاروانها از چه نقطهاي در يك سرزمين آغاز ميشده و محل جمع شدن افراد محلي براي تشكيل يك كاروان بزرگ كجا بوده و با هر كاروان چند تن همراه بودهاند، آگاهيهاي دقيق در دست نيست. به درستي نميدانيم كه آيا كاروانهاي هر منطقه، زير نظر حاكم بوده است يا نه؟ اما پيدا است كه در موارد بسيار، به دليل اشتغال شاهان به امور ديگر، ساماندهي حاجيان در قالب كاروانها زير نظر پادشاه نبوده و كاروان حج نيز مانند ديگر كاروانها با جمع شدن خود مردم سامان مييافته است. اما گاه ساماندهي كاروان حج زير نظر حكمرانان انجام ميشد كه گزارشهاي آن در
كتابهاي تاريخ آمده است. مردم از شهرها و روستاهاي پيرامون به اين كاروان ميپيوستند يا با رسيدن كاروان به هر يك از شهرها، دلبستگان حج با آن همراه ميشدند. اين كاروانها معمولاً با نظامياني همراهي ميشد تا در برابر راهزنان از حاجيان محافظت كنند. در كاروانهاي دولتي، معمولاً فردي به عنوان امير الحاج (در تاريخ بيهقي: «سالار حاجيان» و در سفرنامه به جا مانده از دوره صفويه: «عجم آقاسي») كه از بزرگان حكومت بود، انتخاب ميشد.[269]
كتابهاي تاريخ آمده است. مردم از شهرها و روستاهاي پيرامون به اين كاروان ميپيوستند يا با رسيدن كاروان به هر يك از شهرها، دلبستگان حج با آن همراه ميشدند. اين كاروانها معمولاً با نظامياني همراهي ميشد تا در برابر راهزنان از حاجيان محافظت كنند. در كاروانهاي دولتي، معمولاً فردي به عنوان امير الحاج (در تاريخ بيهقي: «سالار حاجيان» و در سفرنامه به جا مانده از دوره صفويه: «عجم آقاسي») كه از بزرگان حكومت بود، انتخاب ميشد.[269]
پادشاهان چون تصميم به آمادهسازي و راهي كردن كاروان حج ميگرفتند، جارچيان را به سراسر مملكت ميفرستادند و اعلان ميكردند كه پادشاه قصد دارد كاروان حج را با ساز و برگ راهي حجاز كند و هر كس ميخواهد، ميتواند خود را آماده سفر نمايد. منشيان نيز نامههايي به واليان شهرها ميفرستادند و اين موضوع را خبر ميدادند.[270] معمولاً اينگونه دستورها با اين وعده همراه بود كه به فرمان پادشاه، واليان و راهداران از حاجيان هيچ ماليات و باج و خراج نخواهند گرفت.[271]
آمادهسازي و راهاندازي كاروانهاي حج و بازگشايي راه آن، براي پادشاهان مايه فخر و نشانهاي از اسلامدوستي و وسيله كسب مشروعيت بود. از اين رو، آن گاه كه در دوران محمود غزنوي (388-421ق.) سفر حج مدتي تعطيل شد، برخي بزرگان حكومت نزد سلطان رفتند و لزوم بازگشايي راه حج را به «پادشاه اسلام» گوشزد كردند. سلطان اعلان سفر حج كرد و سي هزار دينار براي هزينه سفر و پرداختن به راهزنان اختصاص داد. مردم بسيار كه از نقاط گوناگون جمع شده بودند، با كاروان حج به سرپرستي قاضي القضات محمد ناصحي راهي مكه شدند و به سال 412ق. حج گزاردند.[272]
حضور بزرگان حكومت در كاروان حج براي حاجيان نعمتهاي بسيار داشت. بزرگان دولت به بهبود وضع حاجيان ميپرداختند و به شكايات و نارضايتيهاي مردم رسيدگي ميكردند. نيز به دليل حضور آنان، امكانات امنيتي بهتري آماده ميشد و همچنين حكمرانان سرزمينهاي ميان راه به كاروانيان احترامي بيشتر مينهادند. براي نمونه، بسياري از مشكلات مذهبي كه ايرانيان شيعه در دوران قاجار با مردم و حاكمان حجاز داشتند، به دليل همراهي اشرافزادگان و بزرگان دولت قاجار از ميان ميرفت.[273]
حكمرانان همچنين در تسهيل كارهاي حاجيان و كاستن از بار مالياتها و مشكلات كاروانهاي حج و نيز در مبارزه با راهزنان ميكوشيدند. بدر بن حسنويه كُرد كه در كردستان حكومت داشت (370-405ق.) با پرداخت پنج هزار دينار به راهزنان، آسايش كاروانيان حج را تضمين كرد. او همچنين مالي فراوان را به اشراف مكه و مدينه بخشيد و تا آن گاه كه زنده بود، به اين روش ادامه داد.[274] ابوسعيد ايلخان نيز يك بار كه كاروان حج مورد غارت قبايل عرب قرار گرفت، دو برابر خسارت را به كاروانيان پرداخت كرد.
با وجود اهميتي كه پادشاهان براي حج باور داشتند، جز اندكي از پادشاهان و حاكمان ايران، مانند خلف بن احمد ليثي حاكم سيستان (حك: 352-393ق.)، غياث الدين از حاكمان آل كرت (حك: 707-729ق.)، و محمد رضا شاه پهلوي فرصت حجگزاري نيافتند. چنين برميآيد كه مهمترين دليل حج نرفتن شاهان ايران، دوري راه و احتمال شورش مخالفان و مدعيان سلطنت در نبودِ پادشاه و نيز اشتغال هميشگي پادشاهان به نبرد بود كه فرصت حجگزاري را از آنان ميگرفت.[275]
دوري راه حج، براي اين سفر كاركردهاي سياسي نيز ساخت. فرستادن مخالفان سياسي به سفر حج، يكي از انواع تبعيد بود. موارد بسيار از حجگزاري درباريان و اميراني كه در دربار مورد غضب قرار ميگرفتند، گزارش شده است. در اين موارد، يا شاه اين گونه افراد را به حج ميفرستاد و اصطلاحا به او رخصت حج ميداد و يا خود فرد كه جانش در خطر بود و موقعيت خود را از دست رفته ميديد، با كسب اجازه از شاه به سوي حج راهي ميشد و گاه در حجاز باقي ميماند.[276]
در دوران قاجار، كنسولگري ايران در جده افتتاح شد. با اينكه كنسول ايران در ساماندهي حاجيان ايراني نقش داشته و برخي سفرنامهها از خدمات اين كنسولگري در حمايت از ايرانيان شيعه خبر دادهاند،[277] بيشتر سفرنامههاي قاجاري از رفتار كنسولگري با شهروندان ايراني، به ويژه دريافت پول از حاجيان به بهانههاي گوناگون، شكايت كردهاند. در آغاز ورود مسافر، كنسولگري گذرنامه او را ميگرفت و در پي دريافت مبلغي بازپس ميداد.[278] بخشي از كرايه حمل و نقل كه حاجيان به شترداران ميدادند، سهم كنسولگري بود[279] و كنسول با حمالان و شترداران و كاروانداران براي گرفتن پول بيشتر از حاجي همدست بود.[280] كنسولگري اموال حاجيان متوفي را تصرف ميكرد و براي صدور اجازه دفن متوفي پول اضافه ميگرفت، به نوشته برخي، با گرفتن رشوه از كاروانداران، هنگام اختلاف ميان حاجي و كارواندار، به سود كارواندار رأي ميداد[281] و حتي گاه با دزدان همدستي داشت.[282] كنسولگري در مكه نيز از مردم پول ميگرفت و گاهي اجازه حركت از مكه را به حاجيان نميداد.[283] كنسول ايران به سبب دريافت پول، جان حاجيان را به خطر ميانداخت. براي نمونه، در سالي كه افشار ارومي در حج حضور داشت، با اينكه راه جبل از سوي دولت ايران ممنوع شده بود، نايب كنسول ايران با گرفتن مبلغي كلان از امير جبل، اجازه عبور ايرانيان از جبل را داد و حملهداران با تبليغ و تشويق، مردم را از اين راه حركت دادند.[284]
ساماندهي حج در دوران معاصر: تا سالهاي نخست پس از بازگشايي حج به سال 1327ش. دخالت دولت در امور حج محدود به صدور گذرنامه براي حاجيان و پيگيري امور حاجيان به دست كنسولگري ايران در جده بود. از سال 1327ش. نخستين بار هيأتي براي سرپرستي حاجيان ايراني تشكيل شد و يك امير الحاج براي حاجيان ايراني انتخاب شد كه براي انجام امور حاجيان همراه آنان به مكه و مدينه ميرفت.[285]
روند ساماندهي حاجيان در دوره پهلوي دوم چنين بود كه خواستار حج با حضور در كميسيوني كه هر سال دو ماه از 25 رمضان تا 21 شوال فعاليت ميكرد، گواهي سلامت جسمي و استطاعت مالي ميگرفت. سپس از شهرباني تقاضاي گذرنامه ميكرد. افراد اين كميسيون كه در تهران و برخي شهرستانهاي بزرگ تشكيل ميشد، معمولاً چند تن از مسؤولان ادارات مانند رئيس بهداري و رئيس بانك ملي و دو تن از معتمدان محلي بودند و زير نظر فرماندار كار ميكردند. اين كميسيون در هر سال راههاي حج آن سال و بهاي بليتهاي وسايل نقليه را تعيين ميكرد.[286] خواستار حج پس از تقاضاي گذرنامه بايد در يكي از كاروانهاي حج ثبت نام ميكرد. البته در اين سالها امكان سفر فردي به حج نيز وجود داشت.[287] اين كاروانها در واقع موسسات موقتي بودند كه به دست حملهداران قديم و آشنايان به امور حج اداره ميشدند. آنها بليت هواپيما را فراهم ميكردند و در مدينه و مكه، وظيفه اسكان و حمل و نقل و آمادهسازي غذاي حاجيان را بر عهده داشتند. خدمات هر يك از كاروانها متفاوت بود و بخشي از مشكلات حج مربوط به خدمات نامناسب برخي از همين كاروانها بود. گاه آنها براي سود بيشتر، بيش از اندازه حاجي با خود ميبردند؛ در حالي كه امكانات مناسب براي پذيرايي از ايشان را نداشتند.[288]
تا پيش از ساماندهي حج به دست سازمان اوقاف به سال 1351ش. مسائل مربوط به حج با انتقادهاي فراوان از سوي مردم رويارو بود. در سالهاي آغازين، نبود امكانات مناسب براي حمل و نقل و نداشتن برنامه مشخص، از جمله اين مشكلات بود.[289] بخشي از نارضايتيها درباره امور حج نيز به برخورد مسؤولان با حاجيان مربوط ميشد. افزون بر اينكه گرفتن مجوز و گذرنامه حج طولاني و وقت گير بود، برخوردي كه با حاجيان در فرودگاه صورت ميگرفت، آنان را ناخرسند ميكرد. در فرودگاه مهرآباد، براي حاجيان جايگاهي ويژه با نام آشيانه حاجيان فراهم شده بود كه امكانات مناسب نداشت. جدا كردن حاجيان از ديگر مسافران كه به گفته نويسندگان آن دوره به دليل نامرتب بودن ظاهر حاجيان و اسباب و اثاثيه آنان بود، از انتقادهاي برخي نويسندگان بوده است.[290]
نبود مسكن مناسب براي حاجيان، از مهمترين مشكلات حاجيان بود. در مدينه كاروانها معمولا با اجاره بخشي از باغ صفا، حاجيان را بدون امكانات مناسب، در چادر اسكان ميدادند.[291] نبود امكانات مناسب بهداشتي و درماني نيز از ديگر مشكلاتي است كه در سفرنامههاي پيش از دهه پنجاه به آن اشاره شده است.[292]
نبود امكانات حمل و نقل مناسب براي حاجيان ايراني در عربستان به ويژه در راه مدينه و مكه كه در زمان احرام نبايد زير سقف باشند، مشكل ديگر حاجيان بود. در سالهاي نخستين حج ايرانيان در دوران پهلوي دوم، مسافران ايراني به دليل كافي نبودن اتوبوسهاي بدون سقف، ناچار بودند از كاميونهاي باري استفاده كنند كه از لحاظ ايمني بسيار خطرناك بود و چند بار به كشته شدن حاجيان انجاميد.[293]
سازمان اوقاف و امور خيريه: از سال 1351ش. تحولي اساسي در حجگزاري ايرانيان رخ داد كه به بهبود وضعيت حاجيان ايراني و ايجاد نظم و ترتيب در امر حجگزاري انجاميد. در اين سال، وظيفه ساماندهي حاجيان و انجام امور حج به سازمان اوقاف محول شد.[294] بر پايه قانوني كه تصويب شد، شوراي عالي حج در محل سازمان اوقاف و به رياست رئيس اين سازمان به كار پرداخت.[295] به سال 1351ش. كاروانداران حج به عنوان مباشر زير نظر سازمان اوقاف درآمدند و تعهدهاي كاروانها درباره خوراك و مسكن زير نظر سازمان قرار گرفت.[296] از سال 1352ش. خود سازمان حج به تشكيل كاروانهاي حج پرداخت و كاروانداران قديم را به عنوان كارمند سازمان استخدام كرد.[297] با اين تغيير، امور حج ايرانيان كاملا دولتي شد و به شكل متمركز انجام گرفت. خواستاران حج با مراجعه به مساجد تعيين شده در هر يك از روستاها و شهرها، براي انجام حج ثبت نام ميكردند و با رفتن به بانك وجوه لازم را ميپرداختند. گرفتن گذرنامه و بليت مسافرت بر عهده سازمان اوقاف بود كه حاجيان را در كاروانها تقسيمبندي و مسكن و غذاي آنان را در حرمين فراهم ميكرد. معاينات پزشكي پيش از حج نيز با برنامهريزي سازمان اوقاف انجام ميشد و محل و هنگام حضور فرد براي اين معاينات با نامه به آگاهي او ميرسيد تا از گرد آمدن افراد در مراكز بهداشتي پيشگيري شود.
شمار حاجيان ايراني در برخي سالهاي دوره پهلوي[298]
|
|
سال
|
شمار حاجيان (هزار نفر)
|
1327ش.
|
14
|
1340ش.
|
12
|
1341ش.
|
11
|
1342ش.
|
17
|
1343ش.
|
16
|
1344ش.
|
24
|
1345ش.
|
27
|
1346ش.
|
15
|
1347ش.
|
9
|
1348ش.
|
5/8
|
1349ش.
|
27
|
1350ش.
|
31
|
1351ش.
|
43
|
سازمان حج و زيارت: با وقوع انقلاب اسلامي به سال 1357ش. تغييرهايي در ساماندهي امور حج رخ داد. سازمان حج كه پيش از انقلاب اسلامي بخشي از سازمان اوقاف بود، به سال 1358ش. از اين سازمان جدا شد و به طور مستقل زير نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به كار خود ادامه داد. در سال 1363ش. اين سازمان بار ديگر در تشكيلات سازمان اوقاف و امور خيريه ادغام شد و به سال 1370ش. ديگر بار از آن جدا گشت و تا امروز با نام سازمان حج و زيارت زير نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به كار خود ادامه ميدهد.[299]
امروزه در ايران با اعلام مقامهاي سازمان، داوطلبان سفر حج در بانكها ثبت نام ميكنند. به دليل بسيار بودن شمار خواستاران حج در ايران، مدت انتظار براي اعزام تا چند سال ممكن است طول بكشد.[300] فراهمسازي همه مقدمات حج بر عهده سازمان حج و زيارت است.[301] حاجيان در كاروان هايي كه به طور متمركز زير نظر سازمان اداره ميشوند، تقسيمبندي ميگردند. مديران كاروانها با آزمونهايي انتخاب و در سازمان حج آموزش داده ميشوند.[302] تهيه و تعيين محل اسكان حاجيان ايراني در حرمين و برنامهريزي زمان حضور ايرانيان در هر يك از شهرهاي مكه و مدينه، بر عهده سازمان است. همچنين با همكاري مسؤولان حج عربستان، پروازها و حمل و نقل حاجيان ايراني در عربستان برنامهريزي ميشود.[303] تهيه غذا به صورت متمركز در مكه و مدينه صورت ميگيرد و ميان كاروانها توزيع ميگردد.[304] در ايام حج، هيأت پزشكي كه زير نظر سازمان هلال احمر جمهوري اسلامي ايران و با هماهنگي سازمان حج تلاش ميكند، خدمات پزشكي كاملي به حاجيان ارائه مينمايد. هر يك از كاروانها را يك پزشك همراهي ميكند. در مكه و مدينه، بيمارستانهاي ويژه ايرانيان تأسيس ميگردد و در ايام تشريق نيز بيمارستان صحرايي در عرفات و مني بر پا ميشود.[305]
در ايران، ساماندهي خواستاران عمره مفرده و اعزام آنان با همكاري شركتهاي خصوصي زير نظر سازمان حج و زيارت انجام ميشود. براي عمره نيز خواستاران در فراخوانهاي عمومي در بانكها ثبت نام ميكنند و با تأخيري چند ساله به حج ميروند. شمار خواستاران سفر عمره در ايران بسيار فراوان است و به سال 1391ش. شمار عمرهگزاران ايراني به بيش از 000/700 تن در سال رسيده است.[306]
شمار حاجيان ايراني در برخي سالهاي پس از انقلاب اسلامي
|
|
سال
|
تعداد حاجيان (هزار نفر)
|
1363ش.
|
154958[307]
|
1370ش.
|
110
|
1371ش.
|
118617[308]
|
1372ش.
|
115000[309]
|
1373ش.
|
113000
|
1379ش.
|
87800[310]
|
1381ش.
|
88500
|
1382ش.
|
96103[311]
|
1383ش.
|
97080[312]
|
1384ش.
|
89716
|
1385ش.
|
99860[313]
|
1386ش.
|
102020[314]
|
1387ش.
|
104
|
1388ش.
|
65000[315]
|
1389ش.
|
94471[316]
|
بعثه حج جمهوري اسلامي: بعثه حج سازماني ديگر است كه زير نظر رهبر جمهوري اسلامي و با رياست امير الحاج ايران كه نماينده رهبري در ميان حاجيان ايراني است، اداره ميشود. مسؤوليت اصلي اين سازمان، برنامهريزي و تصميمگيري در زمينه امور مذهبي و فرهنگي و آموزش حاجيان ايراني در طول سفر حج و ساماندهي و انجام برنامههاي مطالعاتي و تحقيقاتي و تبليغي مربوط به امور حج و حرمين شريفين در ايران است.[317] بعثه حج همچنين بر حسن اجراي مراسم حج به دست سازمان حج و زيارت و فراهمسازي آسايش حاجيان نظارت دارد.[318]
انتخاب، آموزش و ساماندهي روحانيان كاروانها از مهمترين وظايف اين سازمان است. در هر كاروان حج ايراني، دستكم يك روحاني براي تعليم امور حج و مديريت و اجراي برنامههاي فرهنگي حضور دارد.[319] آموزش حاجيان پيش از سفر و در حين آن، وظيفه ديگر اين سازمان است. هر سال پيش از آغاز موسم حج، جلسات آموزشي برگزار ميشود و افراد يك كاروان با جمع شدن كنار هم، افزون بر آموزش مناسك حج، با مسائل جاري سفر حج آشنا ميشوند.[320] علاوه بر تشكيل كلاسها و حضور روحاني در هر كاروان، كتابها، كتابچهها، و نرم افزارهاي آموزشي به همت مركز تحقيقات حج تهيه ميشود كه همه مسائل مورد نياز حاجيان ايراني در آنها تشريح ميشود. بعثه همچنين با صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در تهيه برنامههاي آموزشي درباره حج همكاري دارد.[321]
چنانكه گفته شد، بعثه رهبري جمهوري اسلامي وظيفه مطالعات و تحقيقات درباره حج و حرمين شريفين را بر عهده دارد. پژوهشكده حج از زير مجموعههاي اين سازمان است كه به تحقيقات و آموزش درباره امور مربوط به حج ميپردازد. از كارهاي بعثه در اين زمينه، انتشار كتابها و نشريات متفاوت در سطوح تحقيقاتي و تبليغي با موضوع حج و حرمين است. نشريات ميقات، زيارت، صفا، مروه و خبرنامه زائر كه در ميان حاجيان در عربستان منتشر ميشود، از نشريات مرتبط با موضوع حج و زيارت است كه به همت اين سازمان تهيه ميشود. همچنين يك انتشارات تخصصي زير نظر اين سازمان با نام نشر مشعر به چاپ كتابهاي مربوط به حج و حرمين ميپردازد.[322]
برنامهريزي و اجراي مراسم مذهبي ايرانيان در حرمين و اجراي كارهاي فرهنگي و تبليغي در موسم حج، از جمله برگزاري نشستها و همايشها با موضوعات سياسي و فرهنگي و ديدار با نمايندگان بعثه ديگر كشورهاي اسلامي، از ديگر برنامههاي بعثه حج جمهوري اسلامي ايران است.[323]
افزون بر بعثه رهبري جمهوري اسلامي، بعثه ديگر مراجع تقليد ايراني نيز در موسم حج در مكه و مدينه بر پا ميشوند و به مقلدان خود خدمات مذهبي ارائه ميكنند. هر سال تقريبا 17 بعثه از سوي عالمان ايراني به حج ميروند.[324]
آداب و رسوم حج ايرانيان: سفر حج نزد ايرانيان از اهميت فراوان برخوردار بوده و حاجيان پس از بازگشت از مكه، در جامعه از احترام فراوان بهره داشته و مورد اعتماد مردم و بازرگانان بودهاند.[325] امروزه نيز اشتياق فراوان ايرانيان به حجگزاري باعث شده كه خواستاران حج و عمره در هر نوبت ثبت نام به ميليونها تن برسد و امكان حجگزاري و سفر عمره تنها پس از چند سال براي ثبت نام كنندگان فراهم شود.
در زمانهاي پيشين، با وجود احترام و اهميتي كه ايرانيان براي سفر حج باور داشتند، شايد مهمترين ويژگي اين سفر در ذهن ايرانيان، دوري و دشواري راه بود. دشواري راه حج در ادبيات فارسي بازتابي گسترده يافته و اين سفر را به نمادي براي تحمل دشواري در راه رسيدن به معشوق تبديل كرده است. برخي از اين سرودهها حالت ضرب المثل گرفتهاند؛ همچون: «جمال كعبه چنان ميدواندم به نشاط / كه خارهاي مغيلان حرير ميآيد» و «چون عشق حرم باشد، سهل است بيابانها».[326]
از آنجا كه احتمال مرگ و مير در راه حج بسيار بوده، مسافر حج معمولا پيش از سفر، از دوستان و نزديكانش حلاليت ميطلبيد. تعيين طالع سعد براي آغاز سفر و گرفتن استخاره براي زمان آغاز حركت، كاري بود كه بسياري از حاجيان پيش از سفر براي تعيين هنگام سفر انجام ميدادند و اگر نتيجه استخاره بد بود، سفر را تا سال بعد به تعويق ميانداختند و سال بعد ديگر بار استخاره ميكردند. مسافران گاه حتي در تعيين مسيرهاي حركت در ميانه راه نيز استخاره ميكردند.[327]
سفر حج هزينه فراوان داشت. اگر حاجي تنها سفر ميكرد، بايد هزينه خانواده خود را دست كم براي يك سال تهيه مينمود و سپس راهي سفر حج ميشد. اين استطاعت مالي براي حاجيان به آساني حاصل نميشد و حجگزاري هميشه ويژه توانگران بود.[328]
همين موضوع سبب رواج پارهاي از ضرب المثلهاي كنايهآميز درباره حاجيان در ميان مردم بود كه به بيعدالتي اجتماعي در توزيع ثروت در جامعه اعتراض ميكردند. درونمايه اين ضرب المثلها و همانندهاي آنها در ادبيات منظوم و منثور، مخالفت با رياكاري و دل خوش كردن به ظواهر شريعت است؛ ضرب المثلهايي چون: «انگور بدزد شيره كن/ خرجي راه مكه كن»؛ «حاجي را از شكمش بايد شناخت»؛ «سه دزد بيصدا دارم الهي/ حاجي و مشهدي و كربلايي»؛ «افزون ز هزار كعبه باشد يك دل»؛ «دل به دست آور كه حج اكبر است».[329]
در ادبيات مكتوب حج، آن چه از ميراث گذشتگان تا پيش از دوران معاصر براي ما باقي مانده، بيشتر درباره حجگزاري ثروتمندان است. به ويژه در دوران حكومت قاجار، بيشتر سفرنامهها از آنِِ اشراف است. از حجگزاري طبقه فرودست ايراني، گزارشي چندان در دست نيست؛ جز آن چه در داستانهاي مربوط به حجگزاري عارفان و صوفيان آمده است. صوفيان معمولاً بر پايه انديشه توكل، بدون زاد و توشه در راه دشوار حج گام مينهادند و گاه روزهاي فراوان گرسنگي را تحمل ميكردند.[330] اما امروزه حجگزاري اختصاصي به ثروتمندان ندارد و بسياري از مردم طبقه متوسط جامعه نيز به حج ميروند.
رفتن به مكانهاي زيارتي در طول مسير حج به ويژه تا پيش از دوران معاصر كه مسافرتها از راه زميني انجام ميشد، بسيار رواج داشته است. كاروانهاي حج در مسير خود، مزار بزرگان صوفيه و عالمان و صالحان را زيارت ميكردند.[331] ايرانيان شيعه مذهب پايبند بودند كه در راه حج، قبور امامان در عراق را زيارت كنند و ثواب حج و زيارت امامان را در يك سفر جمع نمايند.[332] گروهي از مردم ايران زيارت مشهد امام رضا7 در خراسان را نيز پيش يا پس از سفر حج خود به جا ميآوردهاند.[333]
از آداب سفر حج در ايران، بدرقه و استقبال حاجيان بوده است كه در نقاط گوناگون ايران با آداب و رسوم محلي آميخته شده و امروزه نيز كم و بيش اجرا ميشود. در گذشته، بستگان و آشنايان حاجي تا قسمتي از بيرون شهر يا روستاي محل اقامت حاجي يا گاه تا نخستين آبادي يا شهرهاي دورتر، او را بدرقه و در آنجا وداع ميكردند. در دوران معاصر نيز بدرقه كنندگان تا محل گرد آمدن و حركت حاجيان مانند اداره درشكه يا گاراژ اتومبيل، او را همراهي ميكردند.[334] از آنجا كه معمولا شماري از مردم يك محل يا روستا با هم سفر مينمودند، شمار اين بدرقه كنندگان بسيار فراوان بوده است؛ به حدي كه روبوسي و خداحافظي با همه افراد گاه موجب خستگي و آزار حاجي ميشد.[335]
هنگام استقبال از حاجي نيز مردم معمولاً به بيرون از شهر ميرفتند. برخي نزديكان حاجي گاه به شهرهاي سر راه وي و حتي شهرهاي مرزي ايران سفر ميكردند و آنجا منتظر ورود حاجيان ميماندند.[336] مراسم استقبال از حاجيان براي مردم شهر اهميت فراوان داشته و با شادي بسيار و جشن همراه بوده است. در گلستان سعدي حكايتي است كه نشان ميدهد گاه واليان شهر به يُمن ورود حاجيان و سلامت آنان، زندانيان را آزاد ميكردهاند. داستاني ديگر در گلستان سعدي، ماجراي فردي را حكايت ميكند كه براي كسب احترام حاكم خود را حاجي خواند و با حاجيان به شهر وارد شد. اين نيز نشانگر احترام بسيار حاجي هنگام بازگشت به زادگاه خود است.[337] افزون بر همشهريهاي حاجي، مردم شهرهاي سر راه كه عبور كاروان حاجيان را ميديدند، شادي ميكردند و به آنان خوشآمد ميگفتند.[338]
امروزه بستگان و نزديكان حاجي معمولاً تا فرودگاه به بدرقه يا استقبال او ميروند. گاه برخي بستگان براي بدرقه حاجي از نقاط دور به فرودگاه محل اعزام وي ميروند.[339] دوستان و آشنايان حاجي با نصب پارچهنوشتههايي در پيرامون منزل وي، ورود او را تبريك ميگويند. در روز ورود حاجي نيز افزون بر گروهي كه به بدرقه او ميروند، شماري در منزل منتظر ورودش ميمانند و با قرباني كردن و فرستادن صلوات از وي استقبال ميكنند.
حاجي پس از بازگشت از حج، بستگان وآشنايان را به يك مهماني دعوت كرده، به آنان وليمه ميدهد. حاجيان ايراني معمولاً به آوردن سوغاتي از سفر مكه پايبندي دارند. اين سوغاتيها شامل هديههاي مذهبي مانند آب زمزم و نيز ديگر سوغاتيهايي است كه از بازار مكه و مدينه خريداري ميشود و براي يادبود به افراد دور و نزديك فاميل داده ميشود.[340]
در باره ويژگيهاي ايرانيان در حج و رفتارهاي خاص آنها، به چند موضوع ميتوان اشاره كرد. كهنترين منبعي كه درباره آداب و رفتار ايرانيان در حج سخن گفته، سفرنامه ابن جبير است كه از شور و شوق ايرانيان براي زيارت كعبه خبر داده كه در سال حضور او بسيار پرشمار بودهاند. با ورود ايرانيان به مكه، ديگر امكان ورود به درون خانه خدا براي ابن جبير پيش نيامده و ازدحام ايرانيان به اندازهاي بوده كه تلف شدن حاجيان زير دست و پا احتمال فراوان داشته است. او همچنين از تعويض پوشش چوبين روي سنگ مقام با پوشش آهنين به مناسبت ورود حاجيان ايراني و از بيم نابود شدن سنگ به دليل ازدحام ايرانيان براي لمس آن گزارش ميدهد. سبقت جستن براي روشن كردن شمع در مكه و مدينه، از آدابي بوده كه به احترام مكه و مدينه رواج داشته و به گفته ابن جبير، ايرانيان در آن سالها، در انجام اين كار از ديگران پيشي ميگرفتهاند. به گفته او، مسجدالحرام در مدت اقامت ايرانيان شبها كاملا روشن بود؛ زيرا هر يك از ايرانيان شمع و مشعلي در دست داشت و حتي برخي شمعها به قدري بزرگ بود كه آن را روي دوش حمل ميكردند.[341] پنج سده پس از ابن جبير، نويسندهاي روسي كه در آستانه سده بيستم م. (1898م.) به حج رفته، حاجيان ايراني را از نظر ابراز احساسات فراوان هنگام انجام اعمال حج، ممتاز دانسته و به سر و صداي حاجيان ايراني، گريههاي آنان و همچنين رفتار آنان در بوسيدن و لمس كردن در و ديوار مسجدالحرام اشاره كرده است.[342]
پس از دوران صفويه، حضور ايرانيان به دليل تفاوت مذهب با ديگر مسلمانان، جلوههايي ويژه يافت. سفرنامهنويسان از آداب ويژه ايرانيان در حرمين سخن گفتهاند. مهمترين اين آداب، پايبندي ايرانيان به زيارت قبور امامان در بقيع بوده است. مشكلاتي كه حاجيان ايراني در اين زمينه داشتند، در بخشهاي ديگر اين مقاله به ميان آمده است. امروزه نيز رفتار ايرانيان در پايبندي و دلبستگي به زيارت بقيع در مدينه، آنان را از ديگر حاجيان متمايز ميكند؛ هر چند به دليل مخالفت پليس عربستان، ايرانيان امكان بوسيدن مكانها و خواندن زيارت براي قبور يا نماز گزاردن در بقيع را ندارند. برگزاري مراسم دعاي كميل كه دو شب جمعه در مدينه در جوار بقيع با حضور زائران ايراني به صورت رسمي برگزار ميشود، از ويژگيهاي زيارت آنان در موسم حج است.[343]
از ديگر ويژگيهاي حج ايرانيان كه در مكه و مدينه، آنان را متمايز ميساخت و گاه دردسرهايي برايشان پديد ميآورد، مراسم عزاداري در محرم الحرام بود. گاه حضور ايرانيان در مكه و مدينه تا پس از ماه ذيحجه و آغاز ماه محرم ادامه داشت و در اين هنگام، ايرانيان به برگزاري مراسم عزاداري در خانههاي خود و منازل ايرانيان ساكن در حجاز ميپرداختند. گزارشهاي اين گونه مراسم در برخي سفرنامههاي ايراني دوران قاجار بازتاب يافته است.[344]
ايرانيان همچنين در موسم حج ارتباطي ويژه با اقليت شيعيان ساكن در مدينه كه نخاوله خوانده ميشوند، برقرار ميكردند و امروزه نيز اين ارتباط برقرار است. ايرانيان از دوران قاجار افزون بر ديدار با نخاوله، در خانه آنان در مدينه ساكن ميشدند و از آنجا كه اين گروه از طبقه فقير مدينه بودند، ايرانيان به روشهاي گوناگون به آنان ياري مالي ميرساندند.[345]
ايرانيان و آباداني حرمين: خدمت به حرمين به ويژه ساخت بناهاي داراي سود همگاني و بازسازي بناهاي مقدس حرمين، همواره مورد توجه پادشاهان و مردم ايران بوده است. كهنترين گزارشها از ارسال هدايا به دست حاكمان ايران پس از اسلام، مربوط به حجگزاري طاهر بن عبدالله بن طاهر (م.248ق.) و اهداي قفلي زرين به كعبه از سوي او است كه از هزار مثقال طلا ساخته شده بود. محمد بن عبدالله بن طاهر از ديگر اعضاي خاندان طاهريان كه به سال 246ق. امير الحاج بود، نيز در اين سال اموالي فراوان ميان مردم مكه و مدينه انفاق كرد.[346]
گزارش ديگر كه از اهتمام شاهان ايراني در خدمت به حرمين در دست است، مربوط به هدايايي است كه نوح بن منصور ساماني (حك: 365-387ق.) هر سال به دست وزيرش احمد خوارزمي به حرمين ميفرستاد.[347] از ميان حكمرانان آل بويه، نام عضدالدوله به دليل خدماتش در آباداني راههاي حج، بازسازي چاههاي آب در مسير حاجيان، ياري به مجاوران مكه و مدينه، فراهم ساختن جامه كعبه كه از ديباي شوشتر بود و در اين شهر بافته ميشد، و نيز ساختن ديواري براي مدينه با هدف پيشگيري از حمله راهزنان در تاريخ حرمين ثبت شده است.[348]
در باره هداياي پادشاهان غزنوي (366-582ق.) به حرمين، منابع از تهيه جامهاي براي كعبه به فرمان محمود غزنوي (388-421ق.) گزارش ميدهند كه بعدها در دوران سلجوقيان به دستور خواجه نظام الملك طوسي و به دست ابونصر استرآبادي به سال 466ق. به مكه برده و بر ديوار كعبه نصب شد.[349] ابراهيم بن مسعود بن محمود بن سبكتكين (م.481ق.) از ديگر شاهان غزنوي است كه هر سال قرآني به خط خود مينوشت و براي مكه وقف ميكرد و همراه هداياي ديگر به مكه ميفرستاد.[350]
در ميان پادشاهان سلجوقي نيز نام ملكشاه (465-485ق.) فرزند آلب ارسلان به دليل توجه فراوان به حج شهرت دارد. او به ساختمان منارهها و چاهها در راه مكه پرداخت و ماليات بر كاروانيان حج را برانداخت.[351]
ايلخانان نيز پس از قبول اسلام به حج اهميت فراوان ميدادند. چنانكه پيشتر گذشت، در دوران احمد تكودار، حاصل موقوفات حرمين در ايران گردآوري و به مكه فرستاده شد و غازان خان نيز جامهاي براي كعبه فراهم كرد و اموالي فراوان براي انفاق در مكه به حج فرستاد. ابوسعيد ايلخان نيز همراه كاروانيان اموال بسيار براي انفاق در مكه راهي ميكرد. (نك: همين مقاله) اميران و وزيران ابوسعيد نيز در توجه به حج با او شريك بودند. به سال 718ق. عليشاه وزير ابوسعيد كه به تازگي جاي خواجه رشيد الدين را گرفته بود، دو قفل زرين آراسته با گوهرها و سنگهاي قيمتي براي نصب بر در كعبه همراه كاروان فرستاد.[352] از آن مهمتر، كار بازان بود كه به نيابت از چوپان، امير مقتدر ايلخاني، به ساختن نهري براي رساندن آب به مكه پرداخت كه بعدها به نهر بازان شناخته شد.[353] ساختن مدرسهاي در مدينه كه به نام او مدرسه چوپانيه / جوبانيه خوانده ميشد، از ديگر كارهاي عمراني چوپان در حرمين است. جسد وي را پس از مرگ براي دفن همراه كاروان حج به سال 728ق. به مدينه فرستادند.[354]
نام سلسله آل مظفر نيز به دليل موقوفات شاه شجاع (حك: 759-765ق.) در تاريخ حرمين ماندگار شده است. شاه شجاع در مكه كاروانسرايي ساخت و كتابهايي را براي آن وقف كرد.[355] مسؤول كارهاي شاه شجاع در مكه، محمد بن اسحق شيرازي بود كه از دانشوران دوران خود به شمار ميرفت و در دانش طب دستي توانمند داشت و 30 سال در مكه مجاور بود و به اخلاق نيكو شهرت داشت.[356]
از ميان هداياي پادشاهان ايراني به حرمين، جامهاي كه شاهرخ تيموري در سال 848ق. به مكه فرستاد، در تاريخ بازتاب فراوان داشته است. اين جامه كه در يزد بافته شده بود، به دست هيأتي از بزرگان دولت تيموري به مصر فرستاده شد و سپس آن را به مكه بردند و بر كعبه آويختند. تهيه پوشش كعبه به طور سنتي بر عهده مصريان بود و اين افتخاري به شمار ميرفت كه مصريان نميخواستند از دست بدهند. شاهرخ تيموري به ملك الاشرف برسباي نامه نوشت تا اجازه فرستادن جامه كعبه را بگيرد. اما ملك الاشرف (حك: 825-842ق.) در پاسخ، تهيه جامه كعبه را ويژه مصريان دانست. با مرگ ملك الاشرف به سال 841ق. و نشستن الملك الظاهر (حك: 842-857ق.) به جاي او، روابط حكومت مصر با شاهرخ تيموري بهبود يافت و اجازه نصب پرده كعبه به شاهرخ داده شد.[357]
از موقوفهاي كه در دوران شاه عباس صفوي براي سادات مدينه وقف شد، پيش از اين سخن گفتيم. (نك: همين مقاله) از ديگر هداياي پادشاهان صفوي به حرمين، بايد از يك شمامه (گوي مركب از مواد خوشبوكننده) ياد كرد كه سلطان حسين صفوي به سال 1119ق. براي نصب در حجره پيامبر به مدينه فرستاد. اين شمامه ارزش بسيار فراوان داشت و با طلا و الماس و ياقوت تزيين شده بود؛ اما به دليل سهلانگاري خادمان حرم، از ميان رفت.[358]
گزارشهايي درباره هداياي شاهان قاجار در زمينه امور حج وحرمين نيز در دست است كه از جمله آنها، ياري مظفر الدين شاه (حك: 1313-1324ق.) به راه آهن حجاز است. دولت عثماني براي ساخت راه آهن حجاز كه دمشق را به مدينه متصل ميكرد، از حكومتهاي كشورهاي اسلامي ياري مالي خواست و شاه ايران 50 هزار ليره عثماني براي انجام اين طرح ياري كرد.[359]
در دوران پهلوي، پيشنهادي از سوي مسؤولان دولت ايران براي ساختن سايباني در بقيع براي زائران به مسؤولان عربستان ارائه شد كه به دليل مخالفت دولت سعودي به نتيجه نرسيد. به سال 1378ش. نيز پيشنهادي مشابه از مسؤولان جمهوري اسلامي ايران براي ساختن سايهبان و سنگفرش كردن قبرستان با هزينه دولت ايران به مسؤولان سعودي ارائه شد كه بيپاسخ ماند.[360] افزون بر اينها، معمولاً هر سال از گلاب ايران براي شستشوي كعبه استفاده ميكنند.[361]
خدمت به حرمين، اختصاص به شاهان نداشت. افزون بر پادشاهان، نام بسياري از بازرگانان و ثروتمندان ايراني نيز به دليل خدمت به اهل حرمين يا ساخت بناهاي عمومي يا بازسازي برخي بناهاي مقدس حرمين، در تاريخ ثبت شده است. ابراهيم بن محمد بن علي، معروف به ابونصر فارسي استرآبادي (م.466ق.) از افرادي است كه به دليل فراواني تلاشهاي خيرخواهانهاش در مكه و مدينه، به لقب مغيث الحرمين نامبردار شد. علي بن محمد بن علي، برادر ابونصر، نيز در اين كارها با او همكاري داشته است. برخي او را فرستاده آلب ارسلان شاه سلجوقي به شمار آوردهاند. پرداخت سي هزار دينار به حاكم مكه كه براي بازسازي بخشهايي از مسجدالحرام و بازسازي نهر زبيده هزينه شد، بازسازي مسجد هليجه، تهيه جامه كعبه، نقرهكاري ناودان كعبه، و بخشش فراوان به فقيران مكه و مدينه از خدمات او به حرمين است.[362]
ابراهيم بن حسين فارسي، معروف به رامشت (م.534ق.) از ديگر بازرگانان و ثروتمندان ايراني ساكن مكه است كه به دليل كارهاي عمرانياش در مكه و مدينه، از شهرت فراوان برخوردار است. كاروانسرايي كه او به سال 529ق. در مكه ساخت و براي صوفيان و فقيران وقف كرد، سدهها به نام كاروانسراي رامشت خوانده ميشد. به سال 532ق. هنگامي كه جامه كعبه از سوي خليفه عباسي به مكه نرسيد، رامشت فارسي با پول خود جامهاي براي كعبه فراهم كرد كه هجده هزار دينار ارزش داشت. او همچنين ناوداني براي كعبه و حطيمي براي امام حنبليان ساخت.[363]
محمد بن علي بن ابي منصور اصفهاني، معروف به جواد اصفهاني (م.559ق.) كه وزير اتابك قطب الدين زنگي، حاكم سلجوقي موصل، بود، ايراني ديگري است كه به دليل فراواني خيرات و انفاقهايش به الجواد شناخته شد. نوسازي مسجد خيف در منا، تزيين كعبه با طلا، بازسازي مسجدي بر كوه عرفات، ساختن بركهها، بازسازي قنات ها، ساختن ديواري براي شهر مدينه، بازسازي بخشهايي از مسجد نبوي، و انفاق اموال فراوان از كارهاي نيك او است. هنگامي كه جواد اصفهاني درگذشت، پيكرش را به مكه و مدينه بردند و در مدينه به خاك سپردند.[364]
خاندان وراميني از خاندانهاي سرشناس ايراني در دوران سلجوقيان بود. ابوسعد وراميني كه معمار حرمين لقب داشت و نيز پسرش حسين، بناهاي فراوان از جمله مدرسه و مسجد در مكه و مدينه ساختند.[365] از ديگر افرادي كه در مكه و مدينه كاروانسرا يا مدرسهاي را وقف كردند، ميتوان به افراد زير اشاره كرد: ابراهيم بن محمد بن ابراهيم اصفهاني (م.756ق.) معروف به العز اصفهاني به سال 749ق. كاروانسرايي را براي فقيران در مكه ساخت.[366] امير زين الدين فرامرز محمود افزري يك كاروانسرا و يك دار المؤذنين در مكه براي صوفيان غريب وقف كرد.[367] عبدالعزيز بن علي بن عثمان اصفهاني، معروف به عجمي (م.764ق.) مكاني را براي زائراني كه در راه مانده بودند، وقف نمود.[368] محمد بن علي گيلاني، معروف به خواجه پير محمد گيلاني (زاده 808ق.) در مكه كاروانسرايي ساخت.[369]
خدمات عمراني ايرانيان در حرمين، تنها به ساختن كاروانسرا محدود نشده است. نام دانيال بن علي بن سليمان لرستاني (م.750ق.) به دليل همكاري در ساخت چشمه بازان،[370] عبدالله بن ابيبكر كردي به دليل وقف كتابهاي بسيار براي كاروانسراي ربيع رامشت،[371] حسين بن احمد بن محمد گيلاني معروف به ابن قاوان براي بازسازي چاه غرس در مدينه و ساختن مسجدي نزديك آن[372]، و محمد بن محمد كازروني معروف به خواجه امام براي بازسازي و صاف كردن راه كوههاي جبل و ثور[373] در منابع تاريخي ثبت شده است.
گزارشي كه ابن جبير از بازسازي چاه زمزم به دست يك ايراني ناشناس ارائه ميكند، نشان ميدهد كه نام همه ايرانياني كه در بازسازي حرمين شريفين نقش داشتهاند، در منابع تاريخي ثبت نشده است.[374]
در دوران معاصر نيز شماري از ايرانيان در كارهاي مربوط به آباداني حرمين نقش داشتهاند. از آن جمله بايد از محمد كمالپور، مهندس ايراني، كه در 1344ش. به رياض رفت و در راهاندازي سازمان نقشهبرداري عربستان و تهيه نخستين نقشه هوايي از شهر مكه نقش داشت و نيز محمد علي شهرستاني (زاده1311ش.) مهندس عمران كه طرحهايي براي اجرا در صحراي عرفات داد، نام برد.
نگاشتههاي ايرانيان درباره حج و حرمين
از همان سدههاي نخستين اسلامي، ايرانيان نيروي فكري پويا و كارآمدي براي پيشرفت علوم اسلامي فراهم آوردند. ايرانيان در نگارش آثار ماندگار در موضوع حج و حرمين به زبان عربي و فارسي در حوزه تاريخ و جغرافياي حرمين، فقه حج و ادبيات منظوم و منثور با موضوع حرمين و حج نقشي ارزنده ايفا كردند.
ايرانيان درنگارش آثار در حوزه جغرافياي سرزمينهاي اسلامي، پيشگام بودند. در آثار جغرافيايي دانشوران مسلمان، افزون بر اينكه راههاي مسافرتي از مسيرهاي حج معرفي ميشد، بخشي از كتاب به شناخت شهرهاي مكه و مدينه و ديگر نقاط شبه جزيره اختصاص داشت. از نخستين كتابهايي كه در زمينه جغرافياي عمومي جهان اسلام نگاشته شده و بخش عمدهاي از آن اختصاص به شناسايي راههاي مكه دارد، المسالك و الممالك نوشته ابن خردادبه، جغرافينگار مشهور ايراني، است.[375] احمد بن عمر بن رسته، ديگر جغرافيداني است كه در كتاب خود با عنوان الاعلاق النفيسه كه در حدود سال 290ق. نگاشته است، افزون بر اينكه به تاريخ بناي كعبه و جغرافياي مكه و مدينه پرداخته، راههاي مكه را نيز معرفي كرده است.[376] بحث از جغرافياي حرمين و راههاي آن در ديگر آثار جغرافيايي ايرانيان مسلمان از جمله البلدان ابن فقيه همداني و المسالك و الممالك ابراهيم بن محمد استخري يافت ميشود.[377]
ايرانيان در نگارش كتابهايي با موضوع ويژه جغرافيا و تاريخ محلي مكه و مدينه نيز جايگاهي برجسته داشتهاند. يكي از كهنترين آثار در جغرافياي حجاز و شناسايي راهها و معالم مكه و مدينه، نوشته ابواسحق حربي (زاده 198ق. در مرو) است كه با عنوان كتاب المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره به چاپ رسيده است.[378] از ديگر آثاري كه در تاريخ محلي حجاز به دست ايرانيان نگاشته شده، بايد از اين آثار ياد كرد: تاريخ مكه يا اخبار مكه نوشته عبدالرحمن بن ابوحاتم رازي،[379] زبدة الاعمال و خلاصة الافعال نوشته سعد الله بن عمر اسفرايني(م.786ق.)[380]، مهيج الغرام الي البلد الحرام و إثارة الحجون الي زيارة الحجون در تاريخ و فضائل مكه و كتاب المغانم المطابه در تاريخ مدينه، هر سه نوشته محمد بن يعقوب شيرازي فيروزآبادي(729-817ق.)[381]، الايجاز في اخطار الحجاز نوشته عبدالكريم بن محمد رافعي قزويني (557-623ق.)[382]، المرور بين العلمين في مفاخرة الحرمين نوشته علي بن محمد زرندي(776ق.)[383]، تاريخ في حوادث مكه نوشته عبدالملك بن جمال الدين عصامي اسفراييني مشهور به ملا عصام (1037)، تحديد الاماكن الشريفة في مكة و بيان مساحتها نوشته باقر بن غلام علي تستري (1327ق.).[384]
در ادبيات منظوم و منثور فارسي نيز موضوعات مربوط به حج و حرمين جايگاهي مهم دارد. در قلمرو نثر فارسي، سفرنامه ناصر خسرو كه نمونه درخشاني از نثر فارسي در سده پنجم ق. به شمار ميرود، كهنترين سفرنامه حج در زبان فارسي است. ناصر خسرو در اين سفرنامه، گزارشي از سفر خود به حج در سالهاي 437 تا 444ق. ارائه كرده و آگاهيهايي فراوان از جغرافياي مكه و مدينه و راههاي حج در اختيار خواننده قرار داده است.[385]
سفرنامهنويسي به نثر فارسي در سدههاي پسين چندان رونقي نداشت. تنها سفرنامههاي حج منثور كه در اين دوران به فارسي نگاشته شده، كتابي است از ابوالاشرف يزدي (م.762ق.) با عنوان حجازيه و سفرنامهاي ديگر با عنوان بيان واقع نوشته عبدالكريم كشميري كه هر چند قرار بوده سفرنامه حج باشد، بخشي عمده از آن، تاريخ رويدادهاي دوران سلطنت نادر شاه افشار است.[386]
اين سفرنامهها تنها گزارشهاي سفر حج در نثر فارسي تا دوران قاجاريه نيست. گزارشهاي پر شمار كوتاه از سفر بزرگان حكومت و دانشمندان و نامآوران در ميانه كتابهاي گوناگون تاريخي و ادبي و تذكرهها نگاشته شده است. كتابهاي شرح حال دانشوران به ويژه صوفيان نيز از سفر حج بسياري از صوفيان و برخي عوالم عرفاني آنان در اين سفر گزارش ميدهد. نيز بسياري از نويسندگان گزارشي مختصر از سفر حج خود را در كتابهاي خود نگاشتهاند.[387]
دوران اوج رونق سفرنامهنويسي در ادبيات فارسي در سدههاي دوازدهم و سيزدهم ق. همزمان با حكومت قاجاريه بود. افزايش سفرهاي ايرانيان به ديگر نقاط جهان و تأثيرپذيري از شيوه مرسوم سفرنامهنويسي در غرب، از عوامل رشد سفرنامهنگاري در ايران به شمار ميرود. سفر حج از انگيزههاي مهم طبقهاي از اهل قلم و اشراف قاجاري براي نوشتن سفرنامه بود. از اين رو، دهها سفرنامه حج قاجاري از آن دوران در دست است كه افزون بر آگاهيهاي فراوان درباره شيوه حجگزاري ايرانيان، بخشي از تاريخ ايران و حرمين را در دوران قاجاريه بازتاب بخشيدهاند.[388] از مهمترين اين سفرنامهها بايد به سفرنامه فرهاد ميرزا، امين الدوله، ميرزا علي خان اعتماد السلطنه، تذكرة الطريق نوشته ميرزا داود مير وظايف، حسام السلطنه، محمد حسين فراهاني، و نايب الصدر شيرازي اشاره كرد.
بزرگداشت حج و حرمين در قلمرو ادبيات منظوم فارسي نيز جايگاهي بلند داشته است. افزون بر سرودههاي بسياري كه به وصف و مدح حرمين اختصاص يافته و در آثار بيشتر شاعران پارسيگوي ديده ميشود، حجنامههاي منظوم نيز از شاعران باقي مانده است.[389] سنايي و خاقاني دو تن از شاعراني هستند كه بزرگداشت حج و حرمين در آثارشان جايگاهي ممتاز يافته است. سنايي در قصايد خود گزارشهايي از سفر حج كه سرآغاز تحول معنوي وي نيز بوده، ارائه كرده است. خاقاني شرواني نيز افزون بر قصايد بسيار در مدح مكه و مدينه، منظومهاي با نام تحفة العراقين در شرح سفرش به حج (569ق.) از خود باقي نهاده است.[390]
از ديگر حجنامههاي منظوم ادب فارسي، بايد به منظومه فتوح الحرمين نوشته محيي الدين لاري(م933ق.) اشاره كرد كه در آن، افزون بر دريافتهاي عرفاني خود، به معرفي مشاهد و معالم حرمين پرداخته و نيز سفرنامه منظوم حسين ابيوردي، شاعر سده دهم ق. و از دبيران دربار تيموري و شيبانيان ازبك، كه در آن به شرح سفر حج خود با كاوان شام پرداخته و همچنين سفرنامه سروده يكي از زنان درباري دوران صفوي كه شامل شرحي مفصل و دقيق از سفر كاروانيان است.[391]
حج و حرمين شريفين در دوران معاصر نيز در ادبيات مكتوب منظوم و منثور فارسي جايگاهي بسيار والا داشته است. سفرنامههاي گوناگون به قلم فرهيختگان ايراني نگاشته شده كه يا راهنمايي براي حج گزاران و يا بياني اديبانه از تجربه معنوي نويسنده بودهاند. از مهمترين اين سفرنامهها بايد به كتاب خسي در ميقات نوشته جلال آل احمد، به سوي خدا ميرويم نوشته آيت الله طالقاني، با من به خانه خدا بياييد نوشته محمد رضا خليلي عراقي، و ارمغان حجاز نوشته منوچهر سالور اشاره كرد.[392]
نگارش آثار پژوهشي در موضوعات گوناگون مربوط به حج و حرمين نيز در دوران معاصر و به ويژه پس از انقلاب اسلامي، بسيار رشد يافته است. از قديمترين آثار پژوهشي در تاريخ و جغرافياي مكه و مدينه، دو كتاب مدينهشناسي نوشته محمد باقر نجفي و حرمين شريفين نوشته حسين قرهچانلو را ميتوان نام برد. آثار رسول جعفريان، پژوهشگر تاريخ، كه در مقالات و كتابهاي خود بخشهايي از تاريخ حجگزاري ايرانيان را بررسي نموده و به تصحيح بسياري از سفرنامههاي حج پرداخته، از مهمترين اين موارد است.[393] چنانكه پيشتر اشاره شد، بخشي از سازمان بعثه حج ايران وظيفه پژوهش در زمينه حج و حرمين را بر عهده دارد. اكنون كتابها و نشريات گوناگون با موضوع مسائل فقهي، اجتماعي، و سياسي حج و نيز تاريخ و جغرافياي حرمين، به همت اين سازمان به چاپ رسيده است.[394]
توجه به نقش اجتماعي ـ سياسي حج در جامعه اسلامي، عرصهاي جديد در پژوهشهاي مربوط به حج است كه در دوران معاصر مورد توجه انديشمندان اسلامي قرار گرفت. علي شريعتي از مهمترين پيشگامان نگارش آثاري در اين زمينه در ايران و جهان اسلام بود.[395] ديدگاههاي امام خميني1 و آيت الله خامنهاي و ديگر مسؤولان حج نظام جمهوري اسلامي ايران كه به صورت مجموعههايي مكتوب چاپ شده، از ديگر آثاري است كه مراسم حج را نه تنها به منزله عملي عبادي، بلكه به عنوان گردهمايي سياسي و اجتماعي و بهترين فرصت براي بهرهبرداري از اتحاد جامعه اسلامي جهت رسيدن به اهداف اسلامي ارزيابي ميكند.[396]
اسرار و معارف عرفاني حج و شرح فلسفه و اهداف معرفتي و اخلاقي و اجتماعي اعمال و مناسك حج، عرصه گسترده ديگري است كه نويسندگان ايراني آثاري فراوان در زمينه آن آفريدهاند. از مشهورترين اين آثار ميتوان از كتابهاي آيت الله عبدالله جوادي آملي ياد كرد.[397]
مجاورت ايرانيان در مكه و مدينه
علاقه به زندگي در جوار حرم الهي و اعتقاد به فضيلت آن، انگيزه مهم ايرانيان براي مهاجرت به حرمين و ساكن شدن در مكه و مدينه بوده است. اين باور كه مدفون شدگان در حرمين، بيحساب به بهشت ميروند، حتي در ميان عامه مردم رواج داشته است.[398]
انگيزه سفر به حرمين براي دانشوران كه اميد بهره بردن از محيط علمي مكه و مدينه را داشتند، دو چندان بود. سفر حج بخشي از زندگي بيشتر علما، فقيهان و متصوفه ايراني بوده است. مجاورت ايرانيان در حرمين، مختص دانشوران نبود. بسياري از مردم عادي و نيز بازرگانان و ثروتمندان در مكه و مدينه ساكن ميشدند يا بارها به آنجا سفر ميكردند. چنانكه ديديم، گروهي از همين بازرگانان و ثروتمندان و حتي دانشوراني كه توانايي مالي داشتند، با مشاركت در ساختن بناهاي سودمند براي همگان يا بازسازي بخشهايي از حرمين، در آباداني مكه و مدينه نقش داشتند.
سفر دانشوران ايران به مكه و مدينه از نخستين سدههاي اسلامي رواج داشت. بسياري از طالبان علوم ديني بخشي از زندگي خود را در مكه و مدينه ميگذراندند يا بارها به اين شهرها سفر ميكردند. برخي نيز در اين شهرها ساكن ميشدند و براي هميشه در آن ميماندند.
در سدههاي هفتم تا نهم ق. سفر دانشوران از سراسر سرزمينهاي اسلامي به مكه و مدينه رونق فراوان داشت. پس از حمله مغول و تصرف بغداد، شهرهاي مكه و مدينه از مراكز علمي جهان اسلام بود و بسياري از دانشوران را به سوي خود ميكشاند. در اين دوران، شرححالنامههاي مهم و مفصلي از اهالي مكه و مدينه مانند العقدالثمين و التحفة اللطيفه نگاشته شد كه نام بسياري از اين دانشوران در آنها ثبت شده است. بسياري از دانشوران ايراني مجاور حرمين، جايگاهي بلند در عرصه علمي حرمين يافتند و به مناصبي مهم در مكه و مدينه رسيدند.
گاه فرزندان يكي از دانشوران ايراني ساكن در مكه و مدينه، راه پدر را ادامه ميدادند و به اين ترتيب يك خاندان ايراني براي چند سده در عرصه علمي يا اجتماعي مكه و مدينه شهرت مييافت. مشهورترين اين خاندانها در مكه، خاندان طبري بود. خاندان طبري از سده هفتم ق. در مكه شهرتي فراوان يافت. دانشوراني بزرگ از اين خاندان، افزون بر نگاشتن كتابهاي فراوان، عهدهدار مناصب مهم مذهبي مانند قضاوت شدند. احمد بن عبدالله بن محمد، معروف به محب الدين طبري (615-694ق.) نخستين فردي است كه از نظر علمي شهرت فراوان يافت. او كتابهاي بسيار در تفسير، حديث، قرآن، تاريخ، اعلام و فضائل مكه نگاشت. فرزندش محمد بن احمد بن عبدالله، معروف به جمال الدين طبري (636-695ق.) نيز افزون بر تدريس و تعليم در مكه و نگارش كتابي در تاريخ آن، به منصب قضاوت اين شهر رسيد.[399] بسياري از زنان خاندان طبري نيز از نظر علمي منزلتي برجسته يافتند.[400]
از سده هشتم ق. خاندان زرندي در مدينه از شهرت فراوان برخوردار گشت. آنان فرزندان عزالدين يوسف بن حسن زرندي بودند.[401] يكي از فرزندان وي، نورالدين علي بود كه قضاوت و حسبه مدينه را بر عهده داشت.[402] منصب قضاوت در خاندان علي بن يوسف ماندگار شد. فتح الدين محمد پسر علي بن يوسف، يوسف پسر فتح الدين، محمد بن عبدالوهاب بن علي بن يوسف[403] و پس از او فرزندان محمد بن عبدالوهاب يكي پس از ديگري قضاوت حنفيان مدينه را عهدهدار بودند.[404] جالب اينكه اعضاي اين خاندان ارتباطشان را با زادگاهشان حفظ كردند و گاه به ايران سفر مينمودند.
خاندان شوشتري، ديگر خاندان ايراني بود كه به احمد بن عثمان بن عبدالغني (م.737ق.) نسب ميرساند كه فردي صوفي و زاهد بود. خاندان كازروني از ديگر خاندانهاي ايراني، به محمد بن روزبه منسوب بود و در دوران محمد بن احمد، يعني نوه او كه قاضي شافعيان بود، به شهرت رسيد.[405]
جز خاندانهايي كه گفته شد، برخي ايرانيان مجاور مكه از بزرگان علمي و ديني حرمين بودند و مناصبي چون قضاوت، شيخوخت حرم و امامت نمازهاي جماعت را بر عهده داشتند. از ايرانياني كه به مقام شيخ الحرمي در مكه رسيدند، بايد به محمد بن ابراهيم بن منذر نيشابوري (م.309/318ق.)[406]، سعد بن علي بن محمد بن علي بن حسين زنجاني (م.470ق.)، محمد بن ابراهيم بن يوسف نيشابوري (م.348ق.)[407]، سعيد بن منصور معروف به ابوعثمان خراساني،[408] و عبدالجبار بن ابراهيم بن ابي عمرو معروف به ابونصر اصفهاني (زاده 468ق.)[409] اشاره كرد. از ايرانياني كه به مقام قضاوت در مكه يا مدينه رسيدند، ميتوان از احمد بن محمد بن عبدالله نيشابوري (م.351ق.)[410]، طاهر بن محمد بن طاهر بن سعيد ابوالمظفر بروجردي (وفات 528)،[411] عبدالملك بن ابي مسلم بن ابي نصر نهاوندي،[412] علي بن داود بن علي گيلاني (م.842)[413]، و سعيد بن محمد زرندي (م.874)[414] نام برد.
برخي دانشوران ايراني نيز امامت نمازهاي مذاهب گوناگون به ويژه حنفي و شافعي را در مسجدالحرام يا مسجد النبي بر عهده داشتند. زاهر بن رستم اصفهاني (م.609ق.)،[415] علي بن يوسف بن ابوبكر سگزي (م.675ق.) و پسرش عبدالله بن علي بن يوسف (زاده623ق.)،[416] محمد بن ابي بكر طوسي (م.598ق.)،[417] و عبدالمحسن بن ابي عُميد ابهري[418] از اين دسته هستند.
نام گروهي ديگر از دانشوران و صوفيان ايراني مجاور مكه و مدينه در منابع آمده كه منصب ديني و شهرت فراوان نداشتهاند؛ همچون: محمد بن هبة الله بن محمد شيرازي[419]، احمد بن محمد بن احمد گيلاني[420]، علي بن احمد شيرازي (788-861ق.)[421]، محمد بن احمد بن ابي بكر خراساني (م.542ق.)[422]، محمد بن علي بن حسين همداني (م.393ق.)[423]، محمد بن يحيي بن منصور جنزي نيشابوري (م.549ق.)[424]، احمد بن احمد بن اسحق دندانقاني (زاده پيش از 490ق.)[425]، ابراهيم بن محمد ابوالقاسم نصرآبادي (م.369ق.)[426]، سيد حسين حسني خلخالي (م.1014ق.).[427]
گروهي از ايرانيان ساكن در مكه و مدينه، به خدمات ديگر در حرمين مشغول بودند. براي نمونه، ميتوان از حسن عجمي خادم قبه حمزه[428]، حسين بن علي بن رستم شيرازي و فرزندش حسن از سقايان مسجد نبوي، ابراهيم بن حسين شيرازي دربان (بوّاب) حرم شريف نبوي (زنده در 769ق.) نام برد.[429] حضور ايرانيان به ويژه كازرونيها در سمت مؤذن در حرمين بسيار چشمگير بوده است. بسياري از مؤذنان حرم در سدههاي هشتم و نهم ق. از خانوادههاي كازروني بودهاند.[430]
سفر ايرانيان به مكه و مدينه حتي پس از روي كار آمدن دولت صفويه در ايران ادامه داشت. با اينكه بدرفتاري مردم حجاز با ايرانيان شيعي جان آنان را به خطر ميانداخت، بسياري از دانشوران شيعي ايراني سالها در مكه ساكن گشتند و برخي از ايشان در فتنههاي برخاسته از تعصب ديني كشته شدند.[431] از اين افراد، ميتوان اينان را نام برد: سيد حسين حسيني خلخالي، شمس الدين حسين بن محمد شيرازي، حسين بن محمد علي خراساني، زين العابدين بن نورالدين بن مقصود كاشي، محمد مؤمن استرآبادي، معين الدين عبدكي استرآبادي، زين الدين بن محمد (م.1074ق.)[432]، علي بن نظام الدين احمد بن مير محمد معصوم حسيني دشتكي (1052-1120ق.).[433]
منابع
آثار الوزراء: سيف الدين حاجي بن نظام عقيلي، به كوشش حسيني ارموي، تهران، اطلاعات، 1364ش؛ آداب سفر حج: سيد علي قاضي عسكر؛ آشنايي با عربستان: عبدالله نصيري، تهران، مشعر، 1387ش؛ آيينه آثار (فهرست آثار منتشر شده بعثه): مركز تحقيقات حج، تهران، مشعر، 1387ش؛ ابوطالب يزدي شهيد مروه: سيد علي قاضي عسكر، تهران، مشعر، 1388ش؛ اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ اثارة الترغيب: محمد بن اسحق الخوارزمي (م.827ق.)، به كوشش الذهبي، مكه، مكتبه نزار مصطفي الباز، 1418ق؛ احسن التقاسيم: المقدسي البشاري (م.380ق.)، قاهره، مكتبة مدبولي، 1411ق؛ احسن التواريخ: حسن بيگ روملو (م.985ق.)، به كوشش نوايي، تهران، اساطير، 1384ش؛ احياء الملوك تاريخ سيستان تا عصر صفوي: ملك شاه حسين بن ملك غياث الدين سيستاني (م.قرن10ق.)، به كوشش ستوده، تهران، 1383ش؛ الاخبار الطوال: ابن داود الدينوري (م.282ق.)، به كوشش عبدالمنعم، قم، الرضي، 1412ق؛ از شيخ صفي تا شاه صفي: سيد حسن بن مرتضي استرآبادي (م.قرن12ق.)، به كوشش اشراقي، تهران، نشر علمي، 1366ش؛ اسناد روابط ايران و عربستان: علي محقق، تهران، مركز اسناد وزارت امور خارجه، 1379ش؛ اسناد و مكاتبات تاريخي ايران (دوره افشاريه): به كوشش محمد رضا نصيري، گيلان، جهاد دانشگاهي، 1364ش؛ اسناد و مكاتبات تاريخي ايران از تيمور تا شاه اسماعيل: به كوشش نوايي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1356ش؛ اسناد و مكاتبات سياسي ايران از سال 1038 تا 1105ق.: به كوشش عبدالحسين نوايي، تهران، بنياد فرهنگ ايران،1360ش؛ اسناد و مكاتبات سياسي ايران از سال 1105 تا 1135ق.: به كوشش عبدالحسين نوايي، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363ش؛ اشكانيان: دياكونف، ترجمه: كريم كشاورز، تهران، پيام، 1378ش؛ الاعلاق النفيسه: ابن رسته (م.قرن3ق.)، بيروت، دار صادر، 1892م؛ الاعلام باعلام بيت الله الحرام: محمد بن احمد النهروالي (م.990ق.)، به كوشش علي محمد، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، 1425ق؛ الاعلان بالتوبيخ: شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، به كوشش فرانز روز، بيروت، دار الكتب العلميه؛ امل الآمل: الحر العاملي (م.1104ق.)، نجف اشرف، مكتبة الاندلس، 1385ش؛ انقراض سلسله صفويه : لارنس لاكهارت (م.قرن20م.)، ترجمه: اسماعيل دولتشاهي، تهران، علمي و فرهنگي، 1383ش؛ ايران از آغاز تا اسلام: رومن گيرشمن، ترجمه: معين، تهران، علمي فرهنگي، 1379ش؛ ايران بين دو انقلاب: يرواندآبراهاميان، ترجمه: محمدي و فتاحي، تهران، نشر ني، 1377ش؛ ايران در دوره سلطنت قاجار: علي اصغر شميم، تهران، بهزاد، 1387ش؛ ايران در زمان ساسانيان: آرتور كريستين سن، ترجمه: رشيد ياسمي، تهران، دنياي كتاب، 1368ش؛ ايران در زمان نادر شاه: مينورسكي، ترجمه: رشيد ياسمي، تهران، دنياي كتاب، 1387ش؛ ايران در قرن بيستم: ژان پيرديگار و برنارد هوركاديان رشار، ترجمه: عبدالرضا مهدوي، تهران، البرز، 1378ش؛ اي قوم به حج رفته : جواد مجابي، تهران، نشر موج، 1352ش؛ با كاروان ابراهيم در حج71: رسول جعفريان و محمد علي خسروي؛ با كاروان صفا در سال 82: رسول جعفريان، تهران، مشعر، 1383ش؛ با كاروان عشق: مهدوي راد و جعفريان، گزارشي از فعاليتهاي بعثه مقام معظم رهبري و سازمان حج و زيارت؛ با من به خانه خدا بياييد: محمد رضا خليلي عراقي، تهران، شركت طبع كتاب، 1340ش؛ البدء و التاريخ: المطهر المقدسي (م.355ق.)، بيروت، دار صادر، 1903م؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ بررسيهاي تاريخي مجله تاريخ و تحقيقات ايرانشناسي: مدير مسئول: مهندس جهانگير قائم مقامي، تهران، ستاد بزرگ ارتشتاران اداره سوم؛ البلدان: ابن الفقيه (م.365ق.)، به كوشش يوسف الهادي، بيروت، عالم الكتب، 1416ق؛ البلدان: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1422ق؛ به سوي ام القري: رسول جعفريان، تهران، مشعر، 1373ش؛ به سوي خدا ميرويم: سيد محمود طالقاني، تهران، مشعر، 1381ش؛ بيان واقع سرگذشت احوال نادر شاه و سفرهاي مصنف: خواجه عبدالكريم بن خواجه عاقبت محمود كشميري، دانشگاه پنجاب لاهور، 1970م؛ پنجاه سفرنامه حج قاجاري: به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشر علم، 1389ش؛ پيراسته تاريخنامه هرات: سيف بن محمد سيفي الهروي (م.721ق.)، به كوشش محمد آصف، تهران، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1381ش؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق؛ تاريخ ابي الفداء (المختصر في اخبار البشر): اسماعيل بن ابي الفداء (م.732ق.)، به كوشش محمود ديوب، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ تاريخ ادبيات در ايران: ذبيح الله صفا، تهران، فردوس، 1378ش؛ تاريخ امراء المدينه: عارف عبدالغني، دمشق، دار كنان، 1417ق؛ التاريخ الشامل للمدينة المنوره: عبدالباسط بدر، مدينه، 1414ق؛ تاريخ المستبصر (صفة بلاد اليمن و مكة و بعض الحجاز): يوسف ابن مجاور (م.690ق.)، به كوشش ممدوح حسن، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، 1996م؛ تاريخ اولجايتو: عبدالله بن محمد القاشاني (م.738ق)، به كوشش همبلي، تهران، علمي و فرهنگي، 1384ش؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه: حسن پيرنيا و عباس اقبال، تهران، خيام، 1380ش؛ تاريخ ايران باستان: اردشير خداداديان، تهران، سخن، 1383ش؛ تاريخ ايران باستان: حسن پيرنيا، دنياي كتاب، 1375ش؛ تاريخ ايران باستان: دياكونف، ترجمه: روحي ارباب، تهران، ترجمه و نشر كتاب، 1346ش؛ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي: برتولد اشپولر، ترجمه: جواد فلاطوري ومريم ميراحمدي، تهران، علمي و فرهنگي، 1373ش؛ تاريخ ايران كمبريج دوره صفويان: ترجمه: يعقوب آژند، تهران، جامي، 1380ش؛ تاريخ ايران كمبريج دوره پهلوي: پيتر آوري، گاوين هميلي و چارلز ملوين، ترجمه: تيمور قادري، تهران، مهتاب، آبفام، 1388ش؛ تاريخ ايران كمبريج از فروپاشي دولت ساسانيان تا آمدن سلجوقيان: ترجمه: انوشه، تهران، امير كبير، 1372ش؛ تاريخ ايران كمبريج از آمدن سلجوقيان تا فروپاشي دولت ايلخانان: باسورث، لمبتون و باساني و ديگران، ترجمه: انوشه، اميركبير، 1390ش؛ تاريخ ايران كمبريج دوره تيموريان: ترجمه: آژند، تهران، جامي، 1379ش؛ تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان: تئودور نولدكه، ترجمه: عباسي و زرياب، تهران، انجمن آثار ملي، 1358ش؛ تاريخ حبيب السير: غياث الدين خواند امير (م.942ق.)، به كوشش سياقي، خيام، 1380ش؛ تاريخ آل مظفر: محمود كتبي (م.قرن 9ق.)، به كوشش نوايي، تهران، اميركبير، 1364ش؛ تاريخ بخارا: محمد بن جعفر نرشخي (م.348ق.)، به كوشش رضوي، تهران، توس، 1363ش؛ تاريخ بيهقي: محمد بن حسين بيهقي (م.470ق.)، به كوشش خليل خطيب، تهران، مهتاب، 1374ش؛ تاريخ تحليلي اسلام از آغاز تا نيمه نخست سده چهارم: سيد جعفر شهيدي، تهران، علمي فرهنگي، 1383ش؛ تاريخ تيموريان به روايت كمبريج: ترجمه: يعقوب آژند، تهران، جامي، 1379ش؛ تاريخ جهانگشاي جويني: عطاملك بن محمد جويني (م.681ق.)، به كوشش قزويني، تهران، دنياي كتاب، 1385ش؛ تاريخ جهانگشاي نادري: مهدي خان استرآبادي (م.1180ق.)، دنياي كتاب، 1368ش؛ تاريخ حجگزاري ايرانيان: اسرا دوغان، تهران، مشعر، 1389ش؛ تاريخ دولة آل سلجوق: محمد بن حامد اصفهاني (م.597ق.)، به كوشش يحيي مراد، بيروت، دار العلميه، 1425ق؛ تاريخ ذوالقرنين: ميرزا فضل الله شيرازي خاوري (م.1266ق.)، به كوشش افشارفر، تهران، وزارت ارشاد، 1380ش؛ تاريخ سلاجقه يا مسامرة الاخبار: محمود بن محمد آقسرايي، به كوشش عثمان توران، تهران، اساطير، 1362ش؛ تاريخ سلسله سلجوقي: فتح بن علي بنداري اصفهاني (م.643ق.)، ترجمه: جليلي، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1356ش؛ تاريخ سني ملوك الارض و الانبياء: حمزة بن الحسن الاصفهاني، بيروت، مكتبة الحياة؛ تاريخ سيستان: ناشناس (م.قرن5ق.)، به كوشش ملك الشعراي بهار، تهران، كلاله خاور، 1366ش؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ عالمآراي اميني: فضل الله روزبهان خنجي (م.قرن10ق.)، به كوشش عشيق، تهران، ميراث مكتوب، 1382ش؛ تاريخ عالمآراي عباسي: اسكندر بيگ تركمان (م.1043ق.)، به كوشش ايرج افشار، تهران، اميركبير، 1382؛ تاريخ گزيده: حمدالله مستوفي (م.750ق.)، به كوشش نوايي، تهران، امير كبير، 1364ش؛ تاريخ گيلان: ملا عبدالفتاح فومني گيلاني (م.قرن11ق.)، به كوشش ستوده، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1349ش؛ تاريخ ماد: دياكونف، ترجمه: كريم كشاورز، بنگاه ترجمه و نشركتاب، 1357ش؛ تاريخ مختصر الدول: غريغوريوس الملطي ابن العبري، قاهره، دار الآفاق العربيه، 1421ق؛ تاريخ مردم ايران: عبدالحسين زرينكوب، اميركبير، 1373ش؛ تاريخ مشروطه ايران: احمد كسروي (م.1324ش)، تهران، اميركبير، 1383ش؛ تاريخ مغول در ايران: برتولد اشپولر، ترجمه: ميرآفتاب، تهران، علمي و فرهنگي، 1386ش؛ تاريخ مغول: عباس اقبال آشتياني، تهران، امير كبير، 1384ش؛ تاريخ مكه: احمد السباعي (م.1404ق.)، نادي مكة الثقافي، 1404ق؛ تاريخ منتظم ناصري: محمد حسن خان اعتماد السلطنه (م.1313ق.)، به كوشش رضواني، تهران، دنياي كتاب، 1367ش؛ تاريخ نگارستان: قاضي احمد بن محمد غفاري كاشاني (م.975ق.)، به كوشش مدرس گيلاني، تهران، كتابفروشي حافظ، 1414ق؛ تاريخ نوشتههاي جغرافيايي در جهان اسلام: ايگناتي يوليانوويچ كراچوفسكي، ترجمه: پاينده، تهران، علمي و فرهنگي، 1379ش؛ تاريخ و سفرنامه حزين: محمد علي حزين لاهيجي (م.1180ق.)، به كوشش دواني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1375ش؛ تاريخ و فرهنگ ايران: محمد مهدي ملايري، تهران، توس، 1379ش؛ التاريخ و المورخون: محمد الحبيب الهيله، مكه، موسسة الفرقان، 1994م؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تجارب الامم: ابوعلي مسكويه (م.421ق.)، به كوشش امامي، تهران، سروش، 1379ش؛ تحرير تاريخ وصاف: عبدالمحمد آيتي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني، 1383ش؛ تحصيل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.1321ق.)، به كوشش ابن دهيش، 1424ق؛ تحفة العراقين (ختم الغرايب): خاقاني شرواني (م.قرن6ق.)، به كوشش صفري آققلعه، تهران، ميراث مكتوب، 1387ش؛ التحفة اللطيفه: شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، به كوشش القسطلاني، مركز بحوث و دراسات المدينه، 1430ق؛ تخريب و بازسازي بقيع به روايت اسناد: سيد علي قاضي عسكر، تهران، مشعر، 1384ش؛ تذكرة الاولياء: عطار نيشابوري (م.618ق.)، به كوشش آرام، تهران، گنجينه، 1387ش؛ تذكرة الطريق في مصائب حجاج بيت الله العتيق: محمد عبدالحسين كربلايي (م.قرن13ق.)، به كوشش جعفريان و اسرا دوغان، قم، مورخ، 1386ش؛ تذكره تحفه سامي: سام ميرزا صفوي، به كوشش همايون فرخ، كتب ايران؛ تذكره صفويه كرمان: مير محمد سعيد مشيزي، به كوشش باستاني پاريزي، نشر علم، 1369ش؛ تذكرة الحفّاظ: الذهبي (م.748ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ ترجمه تاريخ يميني: ابوالشرف ناصح جرفادقاني (م.قرن7ق.)، به كوشش جعفر شعار، تهران، علمي فرهنگي، 1374ش؛ تكملة الاخبار: عبدي بيگ شيرازي نويدي، به كوشش نوايي، تهران، نشر ني، 1369ش؛ التنافس السلجوقي الفاطمي علي بلاد الحجاز و امرة الحج: سليمان الخرابشه، اردن، بخش تاريخ دانشگاه يرموك، 1999م؛ جامع التواريخ اسماعيليان: رشيد الدين فضل الله همداني (م.718ق.)، به كوشش روشن، تهران، ميراث مكتوب، 1387ش؛ جامع مفيدي: محمد مفيد مستوفي بافقي (م.قرن11ق.)، به كوشش افشار، تهران، اساطير، 1385ش؛ جغرافياي تاريخي كشورهاي اسلامي: حسين قرهچانلو، تهران، سمت، 1380ش؛ جغرافياي حافظ ابرو: عبدالله حافظ ابرو خوافي (م.833ق.)، تهران، ميراث مكتوب، 1375ش؛ جواهر الاخبار: بوداق منشي قزويني (م.قرن10ق.)، به كوشش محسن بهرام نژاد، تهران، ميراث مكتوب، 1387ش؛ جهانگشاي نادري: مهدي خان استرآبادي (م.1180ق.)، به كوشش انوار، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1377ش؛ چهل سال تاريخ ايران: حسين محبوبي اردكاني، به كوشش افشار، تهران، اساطير، 1374ش؛ حج 25 : رضا مختاري، گزارشي از حجگزاري 1425ق.، 1383ش؛ حج 26: محمد حسين رجبي، گزارشي از حجگزاري 1426ق.، 1384ش؛ حج 27: حسن مهدويان، گزارشي از حجگزاري 1427ق.، 1385ش؛ حج 28: رضا بابايي و علي اكبر جوانفكر، تهران، 1387ش؛ حج 30: سيد جواد ورعي و جواد منصوري، تهران، مشعر؛ حج در ادب فارسي: خليل الله يزداني، تهران، مشعر، 1379ش؛ حديث قافلهها: به كوشش سيد علي قاضي عسكر، دانشپژوه، 1382ش؛ حرفي از هزاران كه اندر عبارت آمد: حاج محمد تقي جورابچي، به كوشش قيصري، تهران، نشر تاريخ ايران، 1386ش؛ الحقيقة و المجاز في رحلة بلاد الشام و مصر و الحجاز: عبدالغني بن اسماعيل بن عبدالغني بن اسماعيل (م.1143ق.)، به كوشش رياض عبدالحميد، دمشق، دار المعرفه، 1419ق؛ حيات يحيي: يحيي دولتآبادي، تهران، عطار، 1371ش؛ خاطرات حج: محمد عظيمي، موسسه مطبوعاتي دهخدا، 1363ش؛ خاطرات زيارت خانه خدا و عتبات عاليات در خدمت راهنما: محمد رضا خاني، به كوشش پاكگوهر و موسوي سعيدي، خواجه، 1366ش؛ خاطرات سر هارد فورد: سر هارد فورد (م.قرن19م.)، ترجمه: ماني صالحي، تهران، نشر ثالث، 1386ش؛ خاطرات سفر حج: سلطان حسين تابنده گنابادي، تهران، تابان، 1378ق؛ خاطرات سفر مكه: احمد هدايتي و محمدعلي هدايتي، تهران، 1343ش؛ الخراج و صناعة الكتابه: قدامة بن جعفر (م.328ق.)، بغداد، دار الرشيد، 1981م؛ خسي در ميقات: جلال آل احمد، قم، كتاب سعدي، 1369ش؛ خلاصة الاثر: محمد امين المحبي (م.1111ق.)، بيروت، دار صادر؛ خلاصة التواريخ: قاضي احمد بن شرف الدين الحسيني القمي (م.1015ق.)، به كوشش اشرافي، دانشگاه تهران، 1383ش؛ الدر الكمين بذيل العقد الثمين: عمر بن فهد المكي (م.558ق.)، به كوشش ابن دهيش، مكه، دار خضر،1421ق؛ در حريم كعبه: سيد محمد باقر حجتي، تهران، مشعر، 1384ش؛ درب زبيدة طريق الحج من الكوفة الي مكة المكرمة: سعد عبدالعزيز سعد الراشد، الرياض، دار الوطن، 1414ق؛ درر الفوائد المنظمه: عبدالقادر بن محمد بن الجزيري (م.977ق.)، قاهره، المطبعة السلفيه، 1384ق؛ دره نادره تاريخ عصر نادر شاه: مهدي خان استرآبادي (م.1180ق.)، به كوشش شهيدي، تهران، علمي و فرهنگي، 1384ش؛ دستور الكاتب في تعيين المراتب: محمد بن هندوشاه نخجواني (م.قرن8ق.)، به كوشش عليزاده، آذربايجان، فرهنگستان علوم شوروي، 1976م؛ دين و دولت در ايران عهد مغول: شيرين بياني (اسلامي ندوشن)، تهران، نشر دانشگاهي، 1371ش؛ الذريعة الي تصانيف الشيعه: آقا بزرگ تهراني (م.1389ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1403ق؛ راحة الصدور و آية السرور در تاريخ آل سلجوق: محمد الراوندي (م.قرن6ق.)، به كوشش اقبال و مينوي، تهران، اميركبير، 1364ش؛ راه حج: رسول جعفريان، تهران، زيتون سبز، 1389ش؛ راه هاي نفوذ فارسي در فرهنگ و زبان عرب جاهلي: آذرتاش آذرنوش، تهران، توس، 1374ش؛ راهي به سوي خدا: بتول جامع ناييني، قم، تسنيم، 1385ش؛ رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.779ق.)، به كوشش التازي، رباط، المملكة المغربيه، 1417ق؛ رحلة ابن جبير: محمد بن احمد (م.614ق.)، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1986م؛ الرحلة السرية للعقيد الروسي: عبدالعزيز دولتشين، الدار العربية للموسوعات، 1428ق؛ روابط سياسي ايران و عربستان در سده بيستم: حميد احمدي، تهران، وزارت امورخارجه، 1386ش؛ روزنامه خاطرات عين السلطنة: قهرمان ميرزا سالور عين السلطنة (م.1350ق.)، به كوشش سالور و افشار، تهران، اساطير، 1374ش؛ روزنامه رسمي كشور: سايت قوه قضاييه (www.dastour.ir)؛ روزنامه سفر حج عتبات عاليات و دربار ناصري 1309-1312ق.: حاجيه خانم علوي كرماني، به كوشش جعفريان، قم، مورخ، 1386ش؛ روضات الجنات في اوصاف مدينة هرات: محمد زمچي اسفزازي (م.899ق.)، به كوشش سيد محمد كاظم، دانشگاه تهران، 1338ش؛ روضة الصفا: محمد بن خاوند شاه، ميرخواند (م.903ق.)، به كوشش كيانفر، تهران، اساطير، 1380ش؛ ره يافتگان، گزارش عمليات حج تمتع 1389ش.: روابط عمومي سازمان حج و زيارت، 1390ش؛ رياض العلماء و حياض الفضلاء: عبدالله افندي اصفهاني(قرن12ق.)، به كوشش حسيني و مرعشي، قم، خيام، 1401ق؛ ريشههاي انقلاب اسلامي: نيكي آر. كدي، ترجمه: عبدالرحيم گواهي، قم، نشر قلم، 1369ش؛ زبدة التواريخ: علي بن ناصر حسيني (م.622ق.)، ترجمه: روح اللهي، به كوشش نورالدين، تهران، ايل شاهسون بغدادي، 1380ش؛ زبور آل داود: هاشم ميرزا سلطان (م.1236ق.)، به كوشش نوايي، تهران، ميراث مكتوب، 1379ش؛ زمزم تاريخچه، تحولات، آثار: محمد تقي رهبر، تهران، مشعر، 1382ش؛ زين الاخبار: عبدالحي بن ضحاك گرديزي (م.443ق.)، به كوشش حبيبي، تهران، دنياي كتاب، 1363ش؛ سفرنامه امين الدوله: علي خان صدر اعظم، به كوشش كاظميه، توس، 1354ش؛ سفرنامه حاج اياز خان قشقايي به مكه، مدينه و عتبات عاليات: به كوشش شاكري، مركز اسناد شوراي اسلامي، 1388ش؛ سفرنامه حج و راهنماي حاج: حسين ذوالقدر شجاعي، تهران، خرمي، 1334ش؛ سفرنامه شاردن: شواليه شاردن، ترجمه: يغمايي، توس، 1374ش؛ سفرنامه فرهاد ميرزا: فرهاد ميرزا، به كوشش طباطبايي، موسسه مطبوعاتي علمي، 1366ش؛ سفرنامه كازاما نخستين وزير مختار ژاپن در ايران: آكي يوكازا، ترجمه: هاشم رجبزاده، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1380ش؛ سفرنامه كروسينسكي يادداشتهاي كشيش لهستاني عصر صفوي: ترجمه: عبدالرزاق دنبلي مفتون، به كوشش ميراحمدي، تهران، 1363ش؛ سفرنامه مكه دليل الانام في سبيل زيارة بيت الله الحرام: سلطان مراد حسام السلطنه (م.1300ق.)، به كوشش جعفريان، تهران، مشعر، 1374ش؛ سفرنامه مكه معظمه: عبدالحسين افشار ارومي، به كوشش جعفريان، نشر علم، 1386ش؛ سفرنامه منظوم حج: بانويي اصفهاني(نيمه اول قرن12ق.)، به كوشش جعفريان، تهران، مشعر، 1374ش؛ سفرنامه ميرزا داود ميروظايف: داود ميروظايف، به كوشش قاضي عسكر، مشعر، 1388ش؛ سفرنامه ميرزا محمد حسين حسيني فراهاني(1302-1303ق.): به كوشش مسعود گلزاري، تهران، فردوسي، 1362ش؛ سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.481ق.)، تهران، زوّار، 1381ش؛ سفرهاي زيارتي در فرهنگ مردم: سيد علي رضا هاشمي، تهران، مشعر، 1388ش؛ سلجوقنامه: خواجه امام ظهير الدين نيشابوري، تهران، خاور، 1332ش؛ سلسله هاي اسلامي جديد راهنماي گاهشماري و تبارشناسي: ادمون كليفورد باسورث، ترجمه: فريدون بدرهاي، تهران، مركز باستانشناسي اسلام و ايران، 1381ش؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ سيماي حج در سال 70: سرهنگي و گيويان و بهبودي، تهران، مشعر، 1371ش؛ شاه طهماسب صفوي: عبدالحسين نوايي، تهران، ارغوان، 1368ش؛ شرح زندگاني من: عبدالله مستوفي(م.1329ق.)، تهران، زوار، 1384ش؛ الشعر و الشعراء: ابن قتيبه (م.276ق.)، قاهره، دار الحديث، 1423ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش مصطفي محمد، مكه، النهضة الحديثه، 1999م؛ شكلگيري انقلاب اسلامي از سلطنت پهلوي تا جمهوري اسلامي: محسن ميلاني، ترجمه: عطارزاده، تهران، گام نو، 1383ش؛ شنيدنيهاي سفر حج: محمد دشتي، قم، موسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمومنين عليهالسلام، 1382ش؛ صفويه در عرصه دين فرهنگ و سياست: رسول جعفريان، تهران، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1379ش؛ ضيوف الرحمن الحج: روبرت بيانكي و سعيد محمد الاسعد، الرياض، العبيكان، 1428ق؛ عالمآراي نادري: محمدكاظم مروي وزير مرو، به كوشش رياحي، تهران، نشر علمي، 1374ش؛ العقد الثمين في تاريخ البلد الامين: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش فؤاد سير، مصر، الرساله، 1406ق؛ العقد الفريد: احمد بن عبد ربه (م.328ق.)، به كوشش مفيد قميحه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1404ق؛ علاقات السعودية الايرانيه 1922-1982: سعيد محمد باديب، لندن، دار الساقي، 1994م؛ غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم: ابومنصور ثعالبي، به كوشش زتنبرگ، پاريس، 1900م؛ فارسنامه ناصري: حسن حسيني فسايي (م.1316ق.)، به كوشش رستگار، تهران، اميركبير، 1382ش؛ فتوح البلدان: البلاذري (م.279ق.)، بيروت، دار الهلال، 1988م؛ الفتوح: ابن اعثم الكوفي (م.314ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق؛ فرهنگ امثال سخن: حسن انوري وديگران، تهران، سخن، 1384ش؛ فرياد برائت پيام حضرت امام خميني به حجاج بيت الله الحرام ذيحجه سال1407ق./ مرداد1366ش.: وزارت ارشاد اسلامي، 1366ش؛ قابوسنامه: كيكاووس قابوس بن وشمگير زياري، تهران، طهوري؛ كارنامه حج1351ش. گزارش سازمان اوقاف: سازمان اوقاف، فروردين 1352ش؛ كارنامه حج1352ش. گزارش سازمان اوقاف: سازمان اوقاف، فروردين 1353ش؛ كتاب كوچه: احمد شاملو با همكاري آيدا سركيسيان، مازيار، 1378ش؛ كتابشناسي حج و زيارت: اباذر نصر اصفهاني، تهران، مشعر، 1390ش؛ كتابنامه حج: محمد حسن بكايي، مشعر، 1374ش؛ كشف الظنون: حاجي خليفه (م.1067ق.)، بيروت، دارالفكر، 2007م؛ كليات جغرافياي طبيعي و تاريخي ايران: عزيز الله بيات، تهران، سپهر، 1373ش؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ گلواژههاي حج و عمره: عليرضا بصيري، تهران، مشعر، 1387ش؛ گلستان سعدي نسخه علمي و انتقادي: به كوشش برات زنجاني، تهران، سپهر، 1373ش؛ لغتنامه: دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مآثر الملوك: غياث الدين بن همام الدين خواندمير (م.942ق.)، تهران، رسا، 1372ش؛ مثنوي فتوح الحرمين: محيي الدين لاري (م.933ق.)، به كوشش جعفريان، قم، انصاريان، 1373ش؛ مجالس المومنين: سيد نورالله شوشتري (م.1019ق.)، تهران، كتابفروشي اسلامي، 1354ش؛ مجلة العرب: حمد الجاسر، رياض، دار اليمام؛ مجله خاطرات وحيد (دو ماهنامه): تهران، صاحب امتياز و مدير مسئول: سيف الله وحيدنيا؛ مجله خواندنيها: تهران، بنگاه زربخش؛ مجمع التواريخ: محمد خليل مرعشي صفوي (م.1320ق.)، به كوشش اقبال آشتياني، تهران، كتابخانه طهوري و سنايي، 1362ش؛ مديران و عوامل خدماتي: حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت؛ مركز آمار ايران: گزيده نتايج سرشماري عمومي نفوس و مسكن1390ش.، تهران، دفتر رياست روابط عمومي و همكاريهاي بينالملل؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق؛ مروري بر روابط ايران و عربستان در دو دهه اخير: بهرام اخوان كاظمي، سازمان تبليغات، 1373ش؛ المسالك و الممالك: عبيدالله بن خرداذبه (م.300ق.)، بيروت، دار صادر، 1408ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم ما الف عن مكة المكرمه: عبدالعزيز السنيدي، الرياض، دار الملك عبدالعزيز، 1429ق؛ معجم ما كتب في الحج و الزياره: عبدالجبار الرفاعي، تهران، مشعر، 1427ق؛ المفصل: جواد علي، دانشگاه بغداد، 1413ق؛ مقالات تاريخي: رسول جعفريان، قم، دليل ما، 1387-1388ش؛ مكة و علاقاتها الخارجيه301-487ق.: احمد عمر الزيلعي، الدار العربية للموسوعات، 1425ق؛ مكتب اسلام (ماهنامه): قم، مؤسسه مكتب اسلام؛ منائح الكرم: علي بن تاج الدين السنجاري (م.1125ق.)، به كوشش المصري، مكه، جامعة ام القري، 1419ق؛ المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره: ابواسحق الحربي (م.285ق.)، به كوشش محمد بن حيان، دار اليمامه، 1420ق؛ المنتظم: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ مهاجران آل ابوطالب: ابراهيم بن ناصر بن طباطبا، ترجمه: عطايي، آستان قدس رضوي، 1372ش؛ ميراث باستاني ايران: ريچارد ن.فراي، ترجمه: رجبنيا، علمي و فرهنگي، 1373ش؛ ميراث شهاب: قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي؛ ميقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت؛ ناسخ التواريخ، قاجاريه: محمد تقي لسان الملك سپهر (م.1297ق.)، به كوشش كيانفر، تهران، اساطير، 1386ش؛ النجوم الزاهره: ابن تغري بردي الاتابكي (م.874ق.)، به كوشش طرخان، الهيئة المصريه، 1391ق؛ نصيحة المشاور (تاريخ المدينة المنوره): ابن فرحون (م.769ق.)، به كوشش علي عمر، قاهره، مكتبة الثفافة الدينيه، 1427ق؛ نقض: عبدالجليل قزويني رازي، تهران، انجمن آثار علمي، 1358ش؛ نيل المني بذيل بلوغ القري: جارالله محمد بن فهد المكي (م.954ق.)، به كوشش الهيله، الفرقان، 1420ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش السامرائي، مؤسسة الفرقان، 1422ق؛ وقايع السنين و الاعوام: سيد عبدالحسين الحسيني خاتونآبادي (م.1105ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1352ش؛ همراه با حج1381: سازمان حج و زيارت، 1381ش؛ همراه زائران حج تمتع2: مركز تحقيقات حج، تهران، مشعر؛ يار كجاست (سفرنامه حج): رحيم مخدومي، حوزه هنري سازمان تبليغات، 1373ش.
http://www.hajnews.ir
كامران محمدحسيني
[1]. ايران از آغاز تا اسلام، ص1-8؛ كليات جغرافياي طبيعي و تاريخي ايران، ص11؛ مركز آمار ايران، گزيده نتايج سرشماري1390.
[2]. نك: كليات جغرافياي طبيعي، ص56-59.
[3]. تاريخ ايران باستان، پيرنيا، ج1، ص153-158؛ تاريخ ايران باستان، خداداديان، ج1، ص21-22.
[4]. ايران از آغاز تا اسلام، ص49-56؛ اشكانيان، ص61.
[5]. تاريخ ماد، ص289؛ تاريخ ايران باستان، پيرنيا، ج1، ص168، 178-181.
[6]. تاريخ ايران باستان، پيرنيا، ج1، ص238-240؛ تاريخ مردم ايران، ص388-389.
[7]. ايران از آغاز تا اسلام، ص137، 140-141؛ تاريخ مردم ايران، ج1، ص116-128.
[8]. تاريخ ايران باستان، پيرنيا، ج1، ص489؛ ايران از آغاز تا اسلام، ص214-233.
[9]. نك: تاريخ ايران باستان، دياكونف، ص102-105؛ تاريخ مردم ايران، ج1، ص150-152؛ ايران از آغاز تا اسلام، ص155-158.
[10]. اشكانيان، ص9-42؛ تاريخ مردم ايران، ج1، ص208-209، 213-214؛ ايران از آغاز تااسلام، ص234-241.
[11]. ايران از آغاز تا اسلام، ص285-286؛ اشكانيان، ص55-58.
[12]. اشكانيان، ص61-64؛ ميراث باستاني ايران، ص293.
[13]. تاريخ ايران باستان، پيرنيا، ج3، ص2272-2273؛ اشكانيان، ص75-78، 99-120.
[14]. ايران از آغاز تا اسلام، ص345-348.
[15]. تاريخ ايران باستان، دياكونف، ص383-389.
[16]. تاريخ ايران باستان، دياكونف، ص427، 432-435؛ تاريخ ايران باستان، پيرنيا، ج4، ص2889.
[17]. الاخبار الطوال، ص111-112.
[18]. تاريخ طبري، ج4، ص8؛ فتوح البلدان، ص258.
[19]. الاخبار الطوال، ص133؛ تاريخ طبري، ج4، ص114، 134-135؛ نك: الفتوح، ج2، ص289.
[20]. تاريخ تحليلي اسلام، ص129-130.
[21]. تاريخ و فرهنگ ايران، ج1، ص128؛ تاريخ ايران كمبريج، از فروپاشي دولت ساسانيان تا آمدن سلجوقيان، ج4، ص32؛ ميراث باستاني ايران، ص395-400.
[22]. تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ج1، ص100-102.
[23]. تاريخ طبري، ج8، ص577-578؛ الكامل، ج6، ص360؛ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ج1، ص101.
[24]. الكامل، ج7، ص184، 191، 261، 267، 290-291؛ تاريخ سيستان، ص200، 220، 231-232.
[25]. تجارب الامم، ج5، ص9؛ الكامل، ج7، ص279، 500-501.
[26]. تاريخ ادبيات در ايران، ج1، ص206.
[27]. تاريخ ايران كمبريج، ج4، ص143.
[28]. زين الاخبار، ص381، 385-386، 391-392، 394، 398-399، 403؛ الكامل، ج9، ص260؛ تاريخ مردم ايران، ج2، ص286-288؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ص266.
[29]. تجارب الامم، ج6، ص111، 114-115.
[30]. الكامل، ج8، ص558، 600؛ ج9، ص155.
[31]. تاريخ دولة آل سلجوق، ص184-188.
[32]. تاريخ دولة آل سلجوق، ص206؛ تاريخ سلاجقه، ص16-17؛ سلجوقنامه، ص26.
[33]. تاريخ سلاجقه، ص27-33.
[34]. تاريخ جهانگشاي جويني، ج1، ص62؛ تاريخ مغول،ص178؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ص388-399.
[35]. نك: تاريخ ايران كمبريج، دوره تيموريان، ص11-191.
[36]. تاريخ ايران كمبريج، دوره صفويان، ص7-8، 534؛ سلسلههاي اسلامي جديد، ص532.
[37]. نك: دره نادره، ص725-726؛ جهانگشاي نادري، ص28.
[38]. ايران در زمان نادر شاه، ص295؛ تاريخ نگارستان، ص417؛ ايران در دوره سلطنت قاجار، ص33-41.
[39]. ايران در دوره سلطنت قاجار، ص176-179، 212-215، 234-238.
[40]. تاريخ مشروطه ايران، ص118؛ ايران در دوره سلطنت قاجار، ص443، 513-514.
[41]. ايران در دوره سلطنت قاجار، ص525، 539؛ تاريخ ايران كمبريج، دوره پهلوي، ص11؛ ريشههاي انقلاب اسلامي، ص126-145.
[42]. ايران بين دو انقلاب، ص169-190؛ ايران در قرن بيستم، ص103-113؛ شكلگيري انقلاب اسلامي، ص79-83.
[43]. نك: ريشههاي انقلاب اسلامي، ص217-222.
[44]. ايران در قرن بيستم، ص196-198؛ ريشههاي انقلاب اسلامي، ص341.
[45]. ريشههاي انقلاب اسلامي، ص358؛ ايران در قرن بيستم، ص209-219؛ تاريخ ايران كمبريج، دوره پهلوي، ص104-110؛ شكلگيري انقلاب اسلامي، ص179-188.
[46]. فتوح البلدان، ص85؛ تاريخ و فرهنگ ايران، ج1، ص159، 173.
[47]. فتوح البلدان، ص292؛ تاريخ سني الملوك، ص108؛ معجم البلدان، ج3، ص266؛ تاريخ و فرهنگ ايران، ج1، ص157.
[48]. تاريخ و فرهنگ ايران، ج1، ص176-177؛ راههاي نفوذ فارسي، ص214.
[49]. الاخبار الطوال، ص64؛ تاريخ طبري، ج2، ص105.
[50]. تاريخ و فرهنگ ايران، ج3، ص89-111.
[51]. تاريخ طبري، ج2، ص656-657؛ تاريخ ايرانيان و عربها، ص248-253؛ ايران در زمان ساسانيان، ص495.
[52]. تاريخ المستبصر، ج1، ص55-56؛ مجلة العرب، ج2، ص195، «مورّخو مدينة جده».
[53]. تاريخ و فرهنگ ايران، ج3، ص136.
[54]. تاريخ طبري، ج2، ص55-61؛ غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم، ص517-520.
[55]. تاريخ طبري، ج2، ص193-211؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص215؛ تاريخ ايران باستان، پيرنيا، ج4، ص2818.
[56]. السيرة النبويه، ج1، ص300؛ الشعر و الشعراء، ج1، ص251؛ تاريخ مختصر الدول، ص92؛ ايران در زمان ساسانيان، ص107؛ راههاي نفوذ فارسي، ص149، 155؛ بررسيهاي تاريخي، سال اول، ش3، ص87، «نفوذ سياسي و فرهنگي و معنوي ايرانيان در عربستان هنگام ظهور».
[57]. العقد الفريد، ج1، ص288.
[58]. بررسيهاي تاريخي، سال اول، ش3، ص85-88؛ راههاي نفوذ فارسي، ص122، 159.
[59]. فتوح البلدان، ص85؛ الاعلاق النفيسه، ص217؛ البدء و التاريخ، ج4، ص31؛ المفصل، ج6، ص693.
[60]. مروج الذهب، ج1، ص265-266؛ معجم البلدان، ج3،ص148.
[61]. مروج الذهب، ج1، ص265؛ البدء و التاريخ، ج4، ص83؛ معجم البلدان، ج3، ص148.
[62]. تاريخ طبري، ج7، ص511؛ الكامل، ج5، ص507.
[63]. تاريخ طبري، ج8، ص527؛ تاريخ امراء المدينة المنوره، ص160؛ العقد الثمين، ج1، ص169؛ شفاء الغرام، ج1، ص316.
[64]. تاريخ طبري، ج9، ص221، 258؛ المنتظم، ج11، ص341؛ العقد الثمين، ج1، ص169.
[65]. تاريخ طبري، ج9، ص210، 353.
[66]. تاريخ طبري، ج9، ص516، 519.
[67]. تاريخ طبري، ج9، ص549؛ احياء الملوك، ص60.
[68]. نك: تاريخ طبري، ج9، ص549، 553؛ الكامل، ج6، ص333؛ تاريخ سيستان، ص234.
[69]. تاريخ طبري، ج10، ص8؛ العقد الثمين، ج7، ص487.
[70]. تاريخ طبري، ج9، ص652-653.
[71]. تاريخ سيستان، ص238-239.
[72]. تاريخ طبري، ج10، ص7؛ الكامل، ج7، ص413-414.
[73]. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص129؛ اتحاف الوري، ج2، ص392؛ تاريخ مكه، ص173-176.
[74]. تاريخ مكه، ص194.
[75]. تجارب الامم، ج6، ص195؛ الكامل، ج8، ص506، 509؛ اتحاف الوري، ج2، ص398؛ تاريخ ابن خلدون، ج4، ص129.
[76]. التنافس السلجوقي، ص13، 33.
[77]. الكامل، ج8، ص612؛ اتحاف الوري، ج2، ص404، 416؛ درر الفوائد المنظمه، ص245.
[78]. مكه و علاقاتها الخارجيه، ص86-87؛ تاريخ مكه، ص195.
[79]. اتحاف الوري، ج2، ص412.
[80]. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص130؛ اتحاف الوري، ج2، ص413-416.
[81]. ترجمه تاريخ يميني، ص36.
[82]. الكامل، ج9، ص325، 341؛ اتحاف الوري، ج2، ص447، 450-451.
[83]. الكامل، ج9، ص325، 356، 363، 370، 432؛ اتحاف الوري، ج2، ص444-457.
[84]. نك: اتحاف الوري، ج2، ص428-433؛ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ج1، ص185.
[85]. تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ج1، ص202-212.
[86]. تاريخ دولة آل سلجوق، ص19؛ الكامل، ج9، ص609؛ التنافس السلجوقي، ص26-30.
[87]. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص132؛ اتحاف الوري، ج2،ص470.
[88]. اتحاف الوري، ج2، ص470-471؛ تاريخ ابن خلدون، ج4، ص132.
[89]. الكامل، ج10، ص61؛ اتحاف الوري، ج2، ص472-473.
[90]. التنافس السلجوقي، ص60.
[91]. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص133؛ التنافس السلجوقي، ص44.
[92]. المنتظم، ج16، ص167، 190؛ الكامل، ج10، ص97-98؛ اتحاف الوري، ج2، ص477، 479، 483- 484.
[93]. المنتظم، ج16، ص171.
[94]. زبدة التواريخ، ص104؛ الكامل، ج10، ص200، 204؛ اتحاف الوري، ج2، ص485؛ التنافس السلجوقي، ص61-63.
[95]. الكامل، ج10، ص239-240؛ اتحاف الوري، ج2، ص359، 487؛ تاريخ ابن خلدون، ج4، ص133؛ التنافس السلجوقي، ص68.
[96]. تاريخ دولة آل سلجوق، ص149، 337-338؛ تاريخ گزيده، ص358؛ راحة الصدور، ص205؛ تاريخ ايران كمبريج، از آمدن سلجوقيان تا فروپاشي دولت ايلخانيان، ج5، ص165-166.
[97]. تاريخ جهانگشاي جويني، ج2، ص96؛ جامع التواريخ، ص171، 173.
[98]. اتحاف الوري، ج3، ص31-32؛ تاريخ مغول در ايران، ص28؛ تاريخ مغول، ص25.
[99]. اتحاف الوري، ج3، ص51-52، 55.
[100]. البداية و النهايه، ج13، ص145؛ اتحاف الوري، ج3، ص52.
[101]. اتحاف الوري، ج3، ص59.
[102]. شفاء الغرام، ج2، ص403-404.
[103]. اتحاف الوري، ج3، ص92؛ شفاء الغرام، ج2، ص404؛ دين و دولت در ايران عهد مغول، ج2، ص399-400.
[104]. نك : اتحاف الوري، ج3، ص99-120.
[105]. العقد الثمين، ج1، ص192؛ اتحاف الوري، ج3، ص119-120؛ تحرير تاريخ وصاف، ص135.
[106]. تحرير تاريخ وصاف، ص69؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ص499.
[107]. تحرير تاريخ وصاف، ص215؛ دين و دولت در ايران عهد مغول، ج2، ص464.
[108]. تاريخ ابي الفداء، ج2، ص425؛ اتحاف الوري، ج3، ص156-157؛ العقد الثمين، ج4، ص240-241؛ تاريخ اولجايتو، ص199-200.
[109]. البداية و النهايه، ج14، ص76، 78.
[110]. تاريخ اولجايتو، ص200.
[111]. تاريخ ابي الفداء، ج2، ص426؛ اتحاف الوري، ج3، ص156.
[112]. اتحاف الوري، ج3، ص158؛ العقد الثمين، ج4، ص241.
[113]. اتحاف الوري، ج3، ص159، 167-168.
[114]. تاريخ ابي الفداء، ج3، ص446؛ تاريخ مغول، ص347.
[115]. اتحاف الوري، ج3، ص171، 181.
[116]. رحلة ابن بطوطه، ج2، ص411-412.
[117]. اتحاف الوري، ج3، ص167، 171.
[118]. شفاء الغرام، ج2، ص416.
[119]. تاريخ مكه، ص269.
[120]. اتحاف الوري، ج3، ص171.
[121]. اتحاف الوري، ج3، ص171.
[122]. شفاء الغرام، ج2، ص417.
[123]. اتحاف الوري، ج3، ص390؛ درر الفوائد المنظمه، ص315؛ درباره حكومت آل جلاير، نك: تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجار، ص594-601.
[124]. اتحاف الوري، ج3، ص482.
[125]. شفاء الغرام، ج2، ص422.
[126]. اتحاف الوري، ج3، ص482؛ تاريخ حبيب السير، ج4، ص577؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجار، ص652-653.
[127]. اتحاف الوري، ج3، ص510؛ شفاء الغرام، ج2، ص431؛ درر الفوائد المنظمه، ص320.
[128]. شفاء الغرام، ج2، ص434-435؛ درر الفوائد المنظمه، ص321.
[129]. اتحاف الوري، ج3، ص574؛ ج4، ص23؛ درر الفوائد المنظمه، ص321-325.
[130]. درر الفوائد المنظمه، ص330-331.
[131]. درر الفوائد المنظمه، ص332-344؛ درباره حكومت آق قويونلوها، نك: تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ص655-660.
[132]. درر الفوائد المنظمه، ص337.
[133]. اتحاف الوري، ج4، ص558؛ درر الفوائد المنظمه، ص337؛ تحصيل المرام، ج2، ص765-766.
[134]. اتحاف الوري، ج4، ص604-605؛ الدر الكمين، ج1، ص115؛ درر الفوائد المنظمه، ص338.
[135]. سفرنامه منظوم حج، ص85.
[136]. اسناد و مكاتبات تاريخي ايران از تيمور تا شاه اسماعيل، ص146-148.
[137]. اتحاف الوري، ج3، ص272؛ درر الفوائد المنظمه، ص310؛ درباره حكومت آل مظفر، نك: تاريخ ايران كمبريج، دوره تيموريان، ص21-26.
[138]. اتحاف الوري، ج3، ص272، 491، 500.
[139]. منائح الكرم، ج4، ص181-182.
[140]. سفرنامه كروسينسكي، ص25؛ تاريخ منتظم ناصري، ج2، ص1037.
[141]. اسناد و مكاتبات سياسي ايران از سال 1038 تا 1105، ص29؛ شاه طهماسب صفوي، ص203-237؛ نك: از شيخ صفي تا شاه صفي، ص213.
[142]. منائح الكرم، ج5، ص256، 265؛ وقايع السنين، ص553؛ صفويه در عرصه دين، ج2، ص844-850؛ خلاصة التواريخ، ج1، ص313، 440، 811؛ تذكرة تحفه سامي، ص33.
[143]. نيل المني، ج2، ص582، 609.
[144]. مقالات تاريخي، دفتر11، ص70-71.
[145]. منائح الكرم، ج5، ص255-256.
[146]. مقالات تاريخي، دفتر11، ص76-77؛ مهاجران آل ابوطالب، ص146، 646-647.
[147]. نك: الاعلام باعلام بيت الله الحرام، ص277-281.
[148]. جهانگشاي نادري، ص447-448؛ تاريخ منتظم ناصري، ج2، ص1048؛ انقراض سلسله صفويه، ص76.
[149]. تاريخ جهانگشاي نادري، ص350؛ اسناد و مكاتبات تاريخي ايران دوره افشاريه، ص89، 93، 148؛ ايران در زمان نادر شاه، ص332.
[150]. تاريخ جهانگشاي نادري، ص397.
[151]. تاريخ جهانگشاي نادري، ص496، 530؛ عالمآراي نادري، ج3، ص885-887.
[152]. مقالات تاريخي، دفتر8، ص180.
[153]. تاريخ منتظم ناصري، ج3، ص1560-1561، 1682؛ درباره جنگهاي ايران و عثماني در دوران قاجار، نك: ايران در دوره سلطنت قاجار، ص105-114.
[154]. تاريخ حجگزاري ايرانيان، ص221؛ تاريخ مكه، ص495.
[155]. مجمع التواريخ، ص151؛ ناسخ التواريخ، ج1، ص118-119؛ فارسنامه ناصري، ج1، ص682-684.
[156]. تاريخ منتظم ناصري، ج3، ص1465؛ ناسخ التواريخ، ج1، ص118-119.
[157]. ناسخ التواريخ، ج1، ص319؛ تاريخ ذوالقرنين، ص523-524.
[158]. سفرنامه ميرزا محمد حسين فراهاني، ص200؛ پنجاه سفرنامه، ج7، ص294، 299.
[159]. پنجاه سفرنامه، ج7، ص297.
[160]. ميقات حج، ش48، ص25-28، «چند نامه از كارپرداز جده».
[161]. خاطرات سفر مكه، ص49.
[162]. سلسلههاي اسلامي جديد، ص231، 543.
[163]. اسناد روابط ايران و عربستان، ص60.
[164]. روابط سياسي ايران و عربستان، ص54.
[165]. اسناد روابط ايران و عربستان، ص67.
[166]. اطلاعات، سال اول، ش44؛ تخريب و بازسازي بقيع، ص63.
[167]. مجله خواندنيها، سال4، ش27، ص15-17، «تظاهرات مردم تهران»؛ با من به خانه خدا بياييد، ص109-114.
[168]. اسناد روابط ايران و عربستان، ص21، «مقدمه».
[169]. اسناد روابط ايران و عربستان، ص26، «مقدمه»، ص61، 65؛ روابط سياسي ايران و عربستان، ص55؛ علاقات السعودية الايرانيه، ص103.
[170]. روابط سياسي ايران و عربستان، ص58-59.
[171]. اطلاعات، سال4، ش753، 810، 831، 841؛ اسناد روابط ايران و عربستان، ص75.
[172]. اسناد روابط ايران و عربستان، ص33، «مقدمه»، 95؛ روابط سياسي ايران و عربستان، ص69.
[173]. اسناد روابط ايران و عربستان، ص99-100؛ روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج10، ص8017، 9 802.
[174]. مجله خواندنيها، سال 4، ش26، ص3-5، «از تهران تا مكه»؛ اسناد روابط ايران و عربستان، ص104؛ ابوطالب يزدي شهيد مروه، ص13.
[175]. روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج10، ص8017؛ روابط سياسي ايران و عربستان، ص84-85؛ اسناد روابط ايران وعربستان، ص107-124.
[176]. اسناد روابط ايران و عربستان، ص39، «مقدمه»، 130-131.
[177]. مروري بر روابط ايران و عربستان، ص21-22.
[178]. خاطرات حج، ص97.
[179]. مروري بر روابط ايران و عربستان، ص31-32.
[180]. گلواژههاي حج و عمره، ص111.
[181]. فرياد برائت، ص4.
[182]. خاطرات حج، ص96-97.
[183]. سيماي حج، ص اول؛ آشنايي با عربستان، ص68-70.
[184]. سيماي حج در سال 70، ص اول، «مقدمه».
[185]. مروري بر روابط ايران و عربستان، ص95-96؛ با كاروان عشق، ص171؛ يار كجاست، ص104-107؛ سيماي حج، ص174.
[186]. نك: سيماي حج، ص66؛ با كاروان ابراهيم، ص71؛ با كاروان عشق، ص245؛ با كاروان صفا، ص368، 383، 397.
[187]. راه حج، ص12.
[188]. نك: الكامل، ج8، ص147؛ درب زبيده، ص65؛ نك: فارسنامه ناصري، ج1، ص710؛ سفرنامه ميرزا محمد حسين فراهاني، ص171.
[189]. المناسك، ص269-356؛ المسالك و الممالك، ص125-127؛ البلدان، ص150؛ رحلة ابن جبير، ص162-163.
[190]. المسالك و الممالك، ص146-147؛ احسن التقاسيم،ج1، ص361؛ الخراج، ص84؛ جغرافياي حافظ ابرو، ج1، ص232.
[191]. تاريخ طبري، ج8، ص150؛ ج9، ص150، 501؛ ج10، ص139؛ الكامل، ج7، ص34؛ ج9، ص205؛ درب زبيده، ص99-100.
[192]. درب زبيده، ص91-98.
[193]. تاريخ طبري، ج11، ص22، 119؛ تاريخ ابن خلدون، ج4، ص129.
[194]. تاريخ طبري، ج10، ص74؛ اتحاف الوري، ج2، ص355.
[195]. تجارب الامم، ج7، ص515؛ الكامل، ج8، ص574؛ ج9، ص69، 105، 205، 236؛ درب زبيده، ص92-98.
[196]. سفرنامه شاردن، ج2، ص616؛ نك: احياء الملوك، ص479؛ مقالات تاريخي، دفتر11، ص62-68.
[197]. نك: سفرنامه ميرزا محمد حسين فراهاني، ص171؛ تذكرة الطريق، ص22؛ سفرنامه فرهاد ميرزا، ص196.
[198]. خاطرات سر هارد فورد، ص13.
[199]. مقالات تاريخي، دفتر8، ص187.
[200]. به سوي ام القري، ص242، 244؛ تذكرة الطريق، ص50.
[201]. حديث قافلهها، ص113-114.
[202]. مقالات تاريخي، دفتر9، ص16-20؛ سفرنامه مكه معظمه، ص185؛ حديث قافلهها، ص204.
[203]. سفرنامه مكه معظمه، ص186، 189.
[204]. سفرنامه مكه معظمه، ص196-198.
[205]. مقالات تاريخي، دفتر9، ص23-25.
[206]. نك: سفرنامه مكه معظمه، ص195-197.
[207]. مقالات تاريخي، دفتر9، ص16.
[208]. سفرنامه مكه معظمه، ص158.
[209]. احسن التقاسيم، ص93؛ معجم البلدان، ج1، ص112؛ جغرافياي تاريخي كشورهاي اسلامي، ج1، ص234.
[210]. سفرنامه ناصر خسرو، ص147-152.
[211]. رحلة ابن بطوطه، ج2، ص151-154.
[212]. نك: تاريخ و سفرنامه حزين، ص243؛ تاريخ عالمآراي عباسي، ج1، ص156.
[213]. درباره راه شام، نك: الحقيقة و المجاز، ج3، ص387-411.
[214]. سفرنامه منظوم حج، ص41-62؛ بيان واقع، ص130-135؛ مقالات تاريخي، دفتر8، ص194-196؛ تاريخ حجگزاري ايرانيان، ص173-176.
[215]. عالمآراي نادري، ج3، ص887؛ اسناد و مكاتبات سياسي ايران از 1105 تا 1135، ص174؛ بيان واقع، ص150-151.
[216]. تاريخ حجگزاري ايرانيان، ص192-194؛ مقالات تاريخي، دفتر8، ص183؛ وقايع السنين، ص557؛ تاريخ و سفرنامه حزين، ص241.
[217]. نك: شرح زندگاني من، ج2، ص80؛ فارسنامه ناصري، ج1، ص27؛ روزنامه سفر حج، ص45-62.
[218]. ميقات حج، ش54، ص1492، «حجگزاري در سالهاي آغازين انقلاب».
[219]. پنجاه سفرنامه، ج1، ص596؛ سفرنامه حاج اياز خان قشقايي، ص66، 77؛ نك: خاطرات سفر مكه، ص62.
[220]. پنجاه سفرنامه، ج2، ص476-479؛ ج8، ص30؛ ج4، ص420.
[221] روزنامه سفر حج، ص57.
[222]. حديث قافلهها، ص101.
[223] پنجاه سفرنامه، ج7، ص255.
[224]. سفرنامه فرهاد ميرزا، ص19-127؛ سفرنامه ميرزا محمد حسين فراهاني، ص57-158؛ سفرنامه امين الدوله، ص58-156؛ پنجاه سفرنامه، ج6، ص18؛ ج7، ص200.
[225]. پنجاه سفرنامه، ج7، ص251؛ سفرنامه فرهاد ميرزا،ص164.
[226]. سفرنامه ميرزا داود وزير وظايف، ص77-78؛ سفرنامه ميرزا محمد حسين فراهاني، ص112-113؛ پنجاه سفرنامه، ج7، ص194، 197، 204-209.
[227]. روابط سياسي ايران و عربستان، ص71.
[228]. ميقات حج، ش51، ص170، 185، «خاطرات سرپرست حجاج در سفر سال 1327ش.».
[229]. مجله خاطرات وحيد، ش7، ارديبهشت1351، ص38، «مقدمات عزيمت به مكه»؛ خاطرات زيارت خانه خدا، ص35، 39؛ خاطرات سفر حج، ص12؛ به سوي خدا ميرويم، ص105، 113؛ سفرنامه حج و راهنماي حاج، ص9.
[230]. ميقات حج، ش51، ص170، 185.
[231]. نك: صفويه در عرصه دين فرهنگ و سياست، ج2، ص827-828.
[232]. تاريخ مكه، ص422.
[233]. منائح الكرم، ج4، ص488.
[234]. وقايع السنين، ص534؛ خلاصة الاثر، ج3، ص432-433؛ صفويه در عرصه دين فرهنگ و سياست، ج2، ص839.
[235]. رياض العلماء، ج2، ص399.
[236]. نيل المني، ج2، ص763-764.
[237]. تاريخ مكه، ص422.
[238]. صفويه در عرصه دين فرهنگ و سياست، ج2، ص828.
[239]. تكملة الاخبار، ص131؛ خلاصة التواريخ، ج1، ص559-560.
[240]. جواهر الاخبار، ص232؛ تاريخ عالمآراي عباسي، ج1، ص161.
[241]. نك: تاريخ حجگزاري ايرانيان، ص106-110.
[242]. تذكره صفويه كرمان، ص469؛ تاريخ حجگزاري ايرانيان، ص111.
[243]. صفويه در عرصه دين فرهنگ و سياست، ج2، ص835-836؛ پنجاه سفرنامه، ج4، ص106.
[244]. به سوي ام القري، ص245.
[245]. تذكرة الطريق، ص93؛ نك: حرفي از هزاران كه اندر عبارت آمد، ص121-122.
[246]. سفرنامه مكه حسام السلطنه، ص118-120.
[247]. ميقات حج، ش43، ص67، «سفر حج مرحوم آيت الله كاشاني».
[248]. با من به خانه خدا بياييد، ص7؛ خسي در ميقات، ص64.
[249]. حديث قافلهها، ص111؛ نك: سفرنامه ميرزا محمد حسين فراهاني، ص199.
[250]. حديث قافلهها، ص110؛ سفرنامه مكه معظمه، ص170-171.
[251]. تذكرة الطريق، ص123؛ حديث قافلهها، ص111.
[252]. به سوي ام القري، ص249.
[253]. به سوي ام القري، ص249؛ حديث قافلهها، ص111.
[254]. سفرنامه ميرزا محمد حسين فراهاني، ص237؛ پنجاه سفرنامه، ج1، ص625-626؛ ج7، ص294؛ سفرنامه حاج اياز خان قشقايي، ص148.
[255]. روابط سياسي ايران و عربستان، ص69-70.
[256]. مجله خواندنيها، سال9، ش3، ص2؛ ش4، ص8.
[257]. با من به خانه خدا بياييد، ص217-218.
[258]. مجله خواندنيها، سال9، ش2، ص27، «مصاحبه با نخستين حاجي ايراني»؛ ميقات حج، ش51، ص178-179، «خاطرات سرپرست حجاج در سفر حج سال 1327ش.»؛ خاطرات وحيد، ش7، ص37، «مقدمات عزيمت مكه»؛ با من به خانه خدا بياييد، ص213، 229.
[259]. با من به خانه خدا بياييد، ص159-160.
[260]. يار كجاست، ص20-21؛ در حريم كعبه، ص141؛ ميقات حج، ش15، ص155، «حج 75 از ديدگاه نماينده محترم ولي فقيه و امير الحاج».
[261]. يار كجاست، ص52؛ نك: راهي به سوي خدا، ص282؛ حج 27، ص104.
[262]. ميقات حج، ش18، ص172، «نامه رئيس سازمان حج و زيارت به وزير حج عربستان».
[263]. ميقات حج، ش30، ص71، «مصاحبه با آيت الله هاشمي رفسنجاني»؛ ش18، ص172، «نامه رئيس سازمان حج و زيارت به وزير عربستان»؛ ش15، ص154؛ شنيدنيهاي سفر حج، ص93.
[264]. ميقات حج، ش30، ص151-175، «تقيه مداراتي».
[265]. نك: مقالات تاريخي، دفتر9، ص16-17؛ لغتنامه، ج6، ص8084، «حملدار».
[266]. نك: حيات يحيي، ج1، ص68.
[267]. روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج2، ص1509؛ سفرنامه فرهاد ميرزا، ص160؛ حديث قافلهها، ص202؛ به سوي ام القري، ص241، 279؛ پنجاه سفرنامه، ج5، ص436.
[268]. پنجاه سفرنامه، ج5، ص412؛ ج6، ص78.
[269]. تاريخ بيهقي، ج3، ص1151؛ احسن التواريخ، ج2، ص748؛ روضات الجنات، ج1، ص513-516؛ سفرنامه منظوم حج، ص45.
[270]. تاريخ عالمآراي اميني، ص222-223.
[271]. تاريخ عالمآراي اميني، ص222-224.
[272]. الكامل، ج9، ص325؛ دستور الكاتب، ج1، ص374.
[273]. نك: به سوي ام القري، ص240؛ مقالات تاريخي، دفتر8، ص210-212.
[274]. تجارب الامم، ج7، ص339؛ تاريخ ابن خلدون، ج4، ص687-688.
[275]. نك: تاريخ طبري، ج9، ص221؛ پيراسته تاريخنامه هرات، ص166؛ با من به خانه خدا بياييد، ص225؛ ترجمه تاريخ يميني، ص41.
[276]. تاريخ بخارا، ص346؛ جامع مفيدي، ج3، ص247؛ تاريخ گيلان، ص213؛ احياء الملوك، ص121؛ تاريخ سلسله سلجوقي، ص89.
[277]. حديث قافلهها، ص110.
[278]. پنجاه سفرنامه، ج7، ص263-264؛ ج5، ص403، 406.
[279]. پنجاه سفرنامه، ج7، ص263-264.
[280]. پنجاه سفرنامه، ج5، ص410-411.
[281]. پنجاه سفرنامه، ج7، ص291.
[282]. پنجاه سفرنامه، ج5، ص409.
[283]. سفرنامه ميرزا داود ميروظايف، ص140.
[284]. سفرنامه مكه معظمه، ص158.
[285]. مجله وحيد، ش 6، ص18، «كشته شدن ابوطالب يزدي و بقيه موارد».
[286]. روزنامه رسمي كشور، مصوبه هيئت وزيران مورخه 28/1/ 1333.
[287]. با من به خانه خدا بياييد، ص79؛ خاطرات سفر مكه، ص202-203.
[288]. با من به خانه خدا بياييد، ص82؛ ميقات حج، ش48، ص186، «مصاحبه با آيت الله محمد علي فيض»؛ كارنامه حج1351، ص10-11.
[289]. به سوي خدا ميرويم، ص71-72.
[290]. با من به خانه خدا بياييد، ص131؛ خسي در ميقات، ص10-11؛ كارنامه حج 1351، ص12.
[291]. با من به خانه خدا بياييد، ص169-170.
[292]. با من به خانه خدا بياييد، ص313-314.
[293]. با من به خانه بياييد، ص365-366، 378.
[294]. كارنامه حج 1351، ص5؛ كارنامه حج 1352، ص14-15.
[295]. كارنامه حج 1352، ص15.
[296]. كارنامه حج 1351، ص23-26، 72-77؛ كارنامه حج 1352، ص20.
[297]. كارنامه حج1352، ص60-61.
[298]. كارنامه حج1352، ص159.
[299]. مديران و عوامل خدماتي، ص14-15.
[300]. با كاروان صفا، ص337-338.
[301]. همراه با حج 1381، ص10؛ ميقات حج، ش20، ص172-173، «حج و زيارت، انتقال تشكيلات مديريتي، خط مشيها و وظايف».
[302]. با كاروان صفا، ص340.
[303]. نك: با كاروان صفا، ص348؛ حج 25، ص101؛ همراه زائران حج تمتع2، ص79-80.
[304]. حج 27، ص43.
[305]. با كاروان صفا در سال 82، ص181-182، 215، 321؛ حج 28، ص118، 165؛ با كاروان عشق، ص331-342.
[306].http://www.hajnews.ir/View.aspx?/L6/u33UyWArk/tjUmAeH sDQ3B4OzIlOY7OD9UOOG5rwDBNgYcVcnQ=.
[307]. مكتب اسلام، سال 1363، ش8، ص24.
[308]. با كاروان ابراهيم، ص273.
[309]. با كاروان عشق، ص53.
[310]. ميقات حج، ش37، ص159، «گفتگو با نماينده ولي فقيه و سرپرست حجاج ايراني».
[311]. با كاروان صفا، ص23.
[312]. حج 25، ص28.
[313]. حج 27، ص39-40.
[314]. حج 28، ص81.
[315]. حج30، ص160.
[316]. رهيافتگان، ص32.
[317]. همراه با حج 1381، ص11.
[318]. حج 27، ص112.
[319]. همراه با حج 1381، ص11؛ با كاروان ابراهيم در حج 71، ص28-31؛ حج 26، ص363.
[320]. حج 26، ص412.
[321]. با كاروان ابراهيم در حج 71، ص26-27؛ با كاروان صفادر سال 82، ص53؛ حج 26، ص414؛ حج 28، ص59- 61.
[322]. با كاروان صفا در سال 82، ص37؛ حج26، ص44؛ حج28، ص348-349.
[323]. نك: حج 26، ص409؛ حج 27، ص219-222، 236-251؛ حج 28، ص119، 130، 154، 177، 206-207.
[324]. حج 25، ص547-548؛ حج 28، ص348.
[325]. سفرنامه كازاما، ص113.
[326]. فرهنگ امثال سخن، ج1، ص273، 328.
[327]. سفرنامه فرهاد ميرزا، ص19؛ خاطرات سفر مكه، ص5؛پنجاه سفرنامه، ج7، ص165؛ سفرنامه ميرزا داود ميروظايف، ص23.
[328]. قابوس نامه، ص16.
[329]. فرهنگ امثال سخن، ج1، ص16، 85، 119، 346، 682.
[330]. نك: گلستان سعدي، ص58، 124.
[331]. تاريخ بيهق، ص188-189.
[332]. تاريخ حجگزاري ايرانيان، ص178، 318.
[333]. نك: زبور آل داود، ص136-137.
[334]. خاطرات سفر مكه، ص6.
[335]. پنجاه سفرنامه، ج8، ص760-761.
[336]. پنجاه سفرنامه، ج6، ص137؛ ج8، ص822؛ ميراث شهاب، ش41-42، ص21-22، «روزنگار استقبال از حجاج»؛ سفرنامه مكه معظمه، ص259.
[337]. گلستان سعدي، ص42.
[338]. سفرنامه حاج اياز خان قشقايي، ص180.
[339]. با من به خانه خدا بياييد، ص129.
[340]. اي قوم به حج رفته، ص11، 18-21؛ آداب سفر حج، ص227؛ زمزم، ص108؛ سفرهاي زيارتي در فرهنگ مردم، ص176.
[341]. رحلة ابن جبير، ص107-108، 128-129، 139، 141.
[342]. الرحلة السريه، ص124، 297.
[343]. نك: با كاروان ابراهيم، ص146-147؛ با كاروان عشق، ص297-298؛ حج25، ص63.
[344]. پنجاه سفرنامه، ج5، ص480؛ نك: تذكرة الطريق، ص123.
[345]. سفرنامه حاج اياز خان قشقايي، ص147-148؛ پنجاه سفرنامه، ج4، ص154؛ ج5، ص482؛ سفرنامه ميرزا داود ميروظايف، ص157.
[346]. تاريخ طبري، ج9، ص221؛ اتحاف الوري، ج2، ص290،325.
[347]. ترجمه تاريخ يميني، ص36.
[348]. تجارب الامم، ج6، ص457؛ احسن التقاسيم، ص254؛ وفاء الوفاء، ج3، ص106؛ مآثر الملوك، ص117.
[349]. اتحاف الوري، ج2، ص476.
[350]. الكامل، ج10، ص167.
[351]. تاريخ دولة آل سلجوق، ص228؛ الكامل، ج10، ص213؛ سلجوقنامه، ص32.
[352]. اتحاف الوري، ج3، ص160-161.
[353]. اتحاف الوري، ج3، ص182؛ روضة الصفا، ج5، ص4381؛ العقد الثمين، ج1، ص126.
[354]. تاريخ حبيب السير، ج3، ص213؛ روضة الصفا، ج5، ص4380-4381؛ وفاء الوفاء، ج3، ص26.
[355]. العقد الثمين، ج5، ص3-4؛ تاريخ آل مظفر، ص96.
[356]. العقد الثمين، ج1، ص409-410.
[357]. تاريخ حبيب السير، ج3، ص632؛ جامع مفيدي، ج3، ص156؛ النجوم الزاهره، ج15، ص52، 364-365.
[358]. منائح الكرم، ج5، ص433-434.
[359]. تاريخ مكه، ص579؛ التاريخ الشامل، ج3، ص13.
[360]. ميقات حج، ش46، ص166-167، «تخريب بقيع به روايت اسناد»؛ ش30، ص70، «مصاحبه با آيت الله هاشمي رفسنجاني».
[361]. حج25، ص45؛ گلواژههاي حج و عمره، ص462.
[362]. العقد الثمين، ج3، ص261-262؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص256-257.
[363]. اتحاف الوري، ج2، ص504-505؛ شفاء الغرام، ج1، ص609؛ العقد الثمين، ج4، ص385-386.
[364]. الكامل، ج11، ص306-308؛ العقد الثمين، ج2، ص212؛ وفاء الوفاء، ج3، ص9، 155.
[365]. نك: مجالس المومنين، ج1، ص94؛ نك: آثار الوزراء، ص358؛ نقض، ص200، 222-223.
[366]. اتحاف الوري، ج3، ص238؛ العقد الثمين، ج3، ص239-240.
[367]. اتحاف الوري، ج3، ص31؛ العقد الثمين، ج6، ص363.
[368]. العقد الثمين، ج5، ص454.
[369]. الدر الكمين، ج1، ص216.
[370]. العقد الثمين، ج4، ص343.
[371]. العقد الثمين، ج5، ص116.
[372]. التحفة اللطيفه، ج2، ص337.
[373]. العقد الثمين، ج2، ص322-323.
[374]. رحلة ابن جبير، ص93-94.
[375]. المسالك و الممالك، ص125-150؛ تاريخ نوشتههاي جغرافيايي، ص120.
[376]. تاريخ نوشتههاي جغرافيايي، ص129-130؛ الاعلاق النفيسه، ص24-73.
[377]. تاريخ نوشتههاي جغرافيايي، ص128؛ المسالك و الممالك، ص15-18؛ البلدان، ابن فقيه، ص74-85.
[378]. المناسك، ص16و 281 به بعد.
[379]. الاعلان بالتوبيخ، ص281.
[380]. الاعلان بالتوبيخ، ص281؛ معجم ما الف عن مكه، ص46-47.
[381]. الاعلان بالتوبيخ، ص282؛ معجم ما الف عن مكه، ص179؛ التاريخ و المورخون، ص90، 95.
[382]. كشف الظنون، ج1، ص210.
[383]. معجم ما الف عن مكه، ص110.
[384]. معجم ما الف عن مكه، ص68.
[385]. نك: سفرنامه ناصر خسرو.
[386]. بيان واقع، ص5-114؛ معجم ما كتب في الحج، ص126.
[387]. نك: وقايع السنين، ص552-558؛ تذكره صفويه كرمان، ص469، 476؛ احياء الملوك، ص477.
[388]. نك: پنجاه سفرنامه؛ نك: چهل سال تاريخ ايران، ج1، ص173.
[389]. نك: حج در ادب فارسي، ص201-248.
[390]. نك: ديوان سنايي؛ تحفة العراقين، ص81-176؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج2، ص776-779؛ ج3، ص555.
[391]. نك: مثنوي فتوح الحرمين؛ سفرنامه منظوم حج، ص25-81، 85-90.
[392]. نك: كتابشناسي حج و زيارت، ص141-245؛ كتابنامه حج، ص31، 48.
[393]. كتابشناسي حج و زيارت، ص55، 79، 89.
[394]. آيينه آثار، ص139.
[395]. نك: ضيوف الرحمن، ص57-65؛ كتابشناسي حج و زيارت، ص299-300.
[396]. نك: آيينه آثار، ص20، 62؛ كتابشناسي حج و زيارت، ص575-578.
[397]. كتابشناسي حج و زيارت، ص273-330.
[398]. كتاب كوچه، ج5، ص1886.
[399]. العقد الثمين، ج1، ص294؛ ج3، ص61؛ التاريخ و المورخون، ص53-58.
[400]. العقد الثمين، ج8، ص223-224، 234.
[401]. نصيحة المشاور، ص111-114.
[402]. نصيحة المشاور، ص114؛ التحفة اللطيفه، ج5، ص194.
[403]. التحفة اللطيفه، ج6، ص332-333.
[404]. الدر الكمين، ج2، ص751؛ ج1، ص392.
[405]. التحفة اللطيفه، ج6، ص23-28، 150؛ نصيحة المشاور، ص121.
[406]. العقد الثمين، ج1، ص406؛ اتحاف الوري، ج2، ص368.
[407]. تذكرة الحفاظ، ج3، ص782؛ العقد الثمين، ج1، ص408.
[408]. سير اعلام النبلاء، ج10، ص586.
[409]. العقد الثمين، ج5، ص324-325.
[410]. العقد الثمين، ج3، ص145؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص408.
[411]. العقد الثمين، ج5، ص59-60.
[412]. العقد الثمين، ج5، ص516.
[413]. الدر الكمين، ج2، ص1025-1027.
[414]. الدر الكمين، ج2، ص751-752.
[415]. العقد الثمين، ج4، ص426-427؛ اتحاف الوري، ج3،ص17.
[416]. العقد الثمين، ج6، ص277؛ ج5، ص214.
[417]. العقد الثمين، ج1، ص434.
[418]. العقد الثمين، ج5، ص493.
[419]. العقد الثمين، ج2، ص380.
[420]. الدر الكمين، ص515.
[421]. الدر الكمين، ص991-992.
[422]. العقد الثمين، ج2، ص288.
[423]. العقد الثمين، ج2، ص150.
[424]. العقد الثمين، ج2، ص389.
[425]. العقد الثمين، ج3، ص12.
[426]. اثارة الترغيب، ج1، ص214.
[427]. خلاصة الاثر، ج2، ص122.
[428]. التحفة اللطيفه، ج2، ص333.
[429]. التحفة اللطيفه، ج2، ص298، 350-351؛ العقد الثمين، ج3، ص211.
[430]. العقد الثمين، ج2، ص145، 214، 250؛ ج3، ص52، 419؛ ج4، ص387.
[431]. ميقات حج، ش4، ص27، «حجاج شيعي در دوره صفويه».
[432]. الذريعه، ج9، ق2، ص410؛ ج4، ص19؛ ج1، ص196، 252؛ ج7، ص56؛ امل الآمل، ج2، ص166.
[433]. الذريعه، ج9، ق3، ص754.