بهجة النفوس والاسرار فی تاریخ دار هجرة المختار
کتابی در تاریخ محلی مدینه، نوشته عبدالله بن عبدالملک مرجانی (زنده تا 770ق.) کتاب بهجة النفوس والاسرار فی تاریخ دار هجرة المختار در تاریخ و فضائل مدینه و مسجد نبوی و بعضی از مکان‌های مذهبی آن شهر و در ضمن، مباحثی در سیره نبوی و خلفای راشدین ا
كتابي در تاريخ محلي مدينه، نوشته عبدالله بن عبدالملك مرجاني (زنده تا 770ق.)
كتاب بهجة النفوس والاسرار في تاريخ دار هجرة المختار در تاريخ و فضائل مدينه و مسجد نبوي و بعضي از مكانهاي مذهبي آن شهر و در ضمن، مباحثي در سيره نبوي و خلفاي راشدين است. برخي با عنوان «تاريخ مدينه» از آن ياد كردهاند.[1] تقي الدين فأسي در فصل يازدهم شفاء الغرام از اين كتاب اقتباس كرده است.[2]
عبدالله بن عبدالملك بن عبدالله بن مروان بكري قرشي ملقب به عفيف الدين از خاندان مرجاني است كه به تونس نسب ميبرند. مرجاني در اسكندريه زاده شد و پس از مهاجرت به شبه جزيره در مكه ساكن گشت. وي به سال 770ق. به تونس و سپس مغرب سفر كرد و از آن پس گزارشي از او در دست نيست. مرجاني در علوم گوناگون تبحر داشت و زندگي خود را وقف اصلاح امور ديني و معنوي مردم، از جمله آموزش قرآن به ايتام در مسجدالحرام، كرد.[3] شرححالنگاران به مذهب او اشاره نكردهاند؛ اما ميدانيم كه جدش مالكي بوده است.[4]
برخي او را درگذشته به سال 699ق. ميدانند.[5] اما به ظاهر او را با جدّش به اشتباه يكي شمردهاند. خود وي در بهجة النفوس تاريخ وفات جد خويش را همين سال ميداند و به مدفن او در كوههاي معروف به زلاج در تونس اشاره ميكند. (ص392-393) جد مرجاني، عبدالله بن عمر، از رجال سرشناس تونس، واعظ، مفسر و در فقه مالكي و دانش حديث چيره بوده است.[6] پدر او در تونس به سال 684ق. زاده شد و به مكه هجرتكرد.[7] بعضي از معاصران، عبدالله مرجاني را زاده 724ق. و درگذشته به سال781ق. دانستهاند. (مقدمه، ص ه) با بررسي منابع ميتوان به اين اطمينان رسيد كه آنان عبدالله مرجاني را با برادرش محمد بن عبدالملك مرجاني (724-781ق.) كه او نيز در زمره دانشوران بوده، به اشتباه يكي دانستهاند و تاريخ تولد و وفات او را بر عبدالله مرجاني تطبيق دادهاند.[8] به نظر ميرسد اشتباه ناسخان در ثبت نام نويسنده بر نسخههاي بهجة النفوس موجب اين آميختگي شده است. از استادان عبدالله مرجاني ميتوان از محمد بن محمد اليعمري (م.734ق.) صاحب كتاب عيون الاثر في فنون المغازي و السير نام برد.[9] او را تاريخنگار و صاحب آثاري در تصوف دانستهاند.[10]
اين كتاب از اعتباري والا نزد تاريخنگاران حجاز برخوردار است و منابع بعد مانند شفاء الغرام تقي فأسي (775-832ق.)[11]، تاريخ مكه ابن ضياء (م.854ق.)[12]، وفاء الوفاء سمهودي (م.911ق.)[13]، تاريخ المدينه نهروالي (م.990ق.)[14]، تحصيل المرام ابن صباغ (1243-1321ق.)[15]، افادة الانام عبدلله الغازي (1290-1365ق.)[16] و بسياري از آثار ديگر به كتاب بهجة النفوس ارجاع دادهاند. بهجة النفوس چندان اهميت داشت كه كتابي با نام تاريخ المدينه به عنوان ذيلي بر بهجة النفوس به قلم عبدالله بن حسين السيوني الحضرمي (م.1091ق.) در يك مجلد نگاشته شد.[17]
مرجاني همراه با استفاده از منابع تاريخي مانند اخبار مدينه ابن زباله (م.199ق.) (براي نمونه: ص20، 22)، الدرة الثمينة في اخبار المدينه ابن نجار (م.643ق.) (براي نمونه: ص138، 215)، التعريف بما آنست مطري (م.741ق.) (براي نمونه: ص20، 127)، مثير العزم الساكن ابن جوزي (م.597ق.) (براي نمونه: ص22)، معجم ما استعجم بكري (م.487ق.) و المسالك و الممالك ابن خرداذبه (م.280ق.) (مقدمه: ص ع) ديدههاي خود را نيز نگاشته است. او با يادكرد سخنان ديگران گاه به نقد آنها پرداخته و با عباراتي همچون «الاول اصح» نظر خود را بازگفته است. (براي نمونه: ص24)
كتاب با خطبه نويسنده آغاز ميشود. مرجاني در خطبه آغازين با نثر مسجع، فضيلتهاي مدينه و پيامبر(ص) را برميشمارد. او در ادامه به حذف سلسله سند راويان و استفاده از بيش از 200 كتاب به عنوان منبع و نامگذاري كتاب به بهجة النفوس و الاسرار في تاريخ دار هجرة المختار اشاره ميكند. (ص5-9)
كتاب پس از خطبه شامل ده باب است و هر باب چند فصل دارد. مجموع فصول ده باب به 88 ميرسد. مهمترين موضوعات و مباحث كتاب بدين قرار است:
باب اول: محدوده (ص11-18) و نامها و منشأ نامگذاري مدينه (ص19-25)، نخستين ساكنان شهر (ص26-31)، چگونگي هجرت قبيله اوس و خزرج به اين سرزمين (ص34) و غلبه بر يهوديان و شكلگيري قبيلههاي متفاوت. (ص36-38) باب دوم: هجرت پيامبر و اصحاب به مدينه (ص42-61). باب سوم در دوازده فصل: فضيلت و حرمت شهر مدينه (ص63-67)، محصولات كشاورزي آن (ص70)، دعاي پيامبر(ص) براي بركت اين شهر (ص76) و فضيلت صبر در مشكلات و سختيهاي مدينه (ص78)، نكوهش كساني كه مردم مدينه را بيازارند (ص82) يا از اين شهر روي برگردانند (ص80)، امنيت مدينه در برابر طاعون و دخول دجّال (ص84)، حدود حرم مدينه (ص94) و برخي احكام فقهي. (ص101) باب چهارم در پنج فصل: وادي عقيق (ص104-118)، چشمه و چاههاي منسوب به رسول خدا(ص) (ص130)، فضيلت كوه و شهداي اُحد (ص132-138) و 25 غزوه مشهور پيامبر(ص). (ص162) باب پنجم در سه فصل: دشمنيهاي بنينضير (ص170)، دستور پيامبر پس از نبرد خندق به كندن چاههايي در بازار مدينه و گردن زدن مردان بنيقريظه و انداختن اجساد آنها به درون چاهها. (ص175) باب ششم: مسجد رسول خدا(ص) و فضيلت و ويژگيهاي آن، آغاز ساخت مسجد (ص179)، قبله و تغيير آن به سوي كعبه (ص183) و اين كه بر پايه تقوا بنيان نهاده شده (ص192)، حجره پيامبر(ص) (ص200)، قرار گرفتن خانه حضرت زهرا3 در سمت راست مصلّي تا پيامبر(ص) هر روز بتواند از حال او آگاه شود، همراه اين روايت كه پيامبر(ص) هر صبح به در خانه وي رفته، آيه تطهير ميخواند. (ص201)
معرفي برخي ستونهاي مسجد (ص204، 207)، روضهها (ص214)، رويداد سدّ ابواب جز باب خانه علي(ع) (ص216)، سنگچين كردن مسجد شريف (ص218)، برخي آداب مسجد (ص218-219)، مكان اصحاب صفه، اضافات دوره عمر (ص228) و عثمان (ص233) و وليد بن عبدالملك بن مروان (ص234) و مهدي عباسي (ص232) در مسجد، آتش سوزي در مسجد (ص241)، ساخت ديوار شهر مدينه به دست عضد الدوله ابن بويه و مرمتهاي ديوار تا زمان خود مؤلف. (ص251-252)
گزارشهاي مرجاني از آتشسوزي دوم مسجدالنبي(ص) به سال 651ق. دست اول به حساب ميآيد؛ زيرا اين اثر نخستين كتابي است كه بازسازي مسجدالنبي(ص) را با جزئيات بيان ميكند و از لحاظ زماني نيز به اين رخداد نزديك بوده است. به گزارش او، ترميم سقف حجره شريف نبوي(ص) به سال 655ق. به پايان رسيد. او علت تأخير بازسازي را اختلافات و نبردهاي دوره خليفه عباسي ميداند. وي به كشته شدن خليفه عباسي در بغداد اشاره ميكند و تصريح ميكند كه پس از وي، مماليك مصر و يمن عهدهدار بازسازي مسجدالنبي(ص) شدند. او ترميمات ساختمان مسجدالنبي را به دقت گزارش ميكند. مرجاني كارگزاران بازسازي، تغييرات، محل بازسازي و همچنين پيشرفت ساليانيه آن را ياد مينمايد. به گفته او، به سال 705/706ق. بازسازي به طور كامل پايان يافت. (ص241-242)
باب هفتم: معرفي مساجد معروف (ص255) و مساجدي كه پيامبر در آنها نماز گزارد (ص270)، مساجدي كه تنها بخشي از آنها باقي مانده است، مانند قري الانصار (ص270)، مكانها و مساجد ميان مكه و مدينه (ص280)، و رويداد حجة الوداع. (ص285)
باب هشتم: خلق پيامبر(ص) از نور و روايت امام علي(ع) در اين زمينه (ص305)، نسب شريف رسول خدا (ص306، 339) و شكسته شدن ايوان كسري (ص316) و پارهاي از رخدادهاي هنگام تولد پيامبر(ص) (ص314-316)، نامها و صفات و القاب پيامبر(ص) (ص319، 322، 325، 328)، اختلاف در محل دقيق دفن پيامبر(ص) (ص369)، و چگونگي قبر ابوبكر و عمر. (ص413-417)
مرجاني در باب نهم ميكوشد شبهه حرمت زيارت قبر پيامبر(ص) و توسل و شفاعتطلبي از او را در 10 فصل رد كند. او در فصل اول از لحاظ فقهي حكم زيارت قبر پيامبر را بررسي ميكند و نظر فقيهان را بر جواز و همچنين تصريح بر استحباب فراوان آن ياد مينمايد. (ص422-423) او در فصل دوم فضيلت زيارت قبر پيامبر را بررسي ميكند و رواياتي فراوان از او در اين زمينه ميآورد. در اين روايات، پيامبر به زائرانش وعده بهشت و شفاعت را داده است. (ص424-425) سپس روش زيارت قبر پيامبر(ص) و آداب زيارت را با تكيه بر آيات و روايات و سيره اصحاب بيان ميكند. (ص426-429) وي در فصل چهارم معناي صلوات بر پيامبر(ص) را بررسي ميكند و در فصل بعد به حكم فقهي و جايگاههاي سلام بر پيامبر(ص) ميپردازد. (ص430-438) بررسي فضيلت و چگونگي سلام بر پيامبر(ص) موضوع فصل ششم و هفتم است. او از ابوهريره نقل ميكند كه پيامبر(ص) فرمود: هر كس نزد قبرم بر من سلام دهد، آن را ميشنوم و هر كس از دور بر من سلام گويد، جوابش را ميگويم. (ص442)
مرجاني در فصل هشتم جواز توسل به پيامبر(ص) را بررسي كرده و آن را از طريق روايات پيامبر(ص) و اصحاب اثبات نموده است. وي كوشيده نظر مخالفان توسل و مستندات او را بياورد و آنها را رد ميكند. او اعتقاد به استحباب تبركجويي از آثار مسجدالنبي را آورده و آن را تأييد كرده است. در پايان اين فصل، اشعاري با مضمون توسل و زيارت قبر پيامبر(ص) آمده است. (ص449-455)
مرجاني در فصل نهم ميكوشد كه شبهه عدم جواز توسل به پيامبر(ص) پس از فوت وي را پاسخ گويد. او با بهرهگيري از آيات و روايتهاي پيامبر(ص) و سخن و سسيره اصحاب ميكوشد تا جواز توسل را اثبات كند. او نخست پيامبر(ص) را در حكم يك انسان زنده ميداند كه ميتواند به همان اندازه كه در روزگار حياتش براي مردم بركت داشت، پس از آن نيز داشته باشد. افزون بر روايات، قرائني ديگر مانند حرمت ازدواج با زنان پيامبر(ص) پس از مرگ او را ياد ميكند تا حيات و ممات وي را يكسان بداند. (ص456-460) او همچنين نمونههاي بسيار از كرامات و معجزات قبر رسول خدا(ص) و رفتار و توسل بزرگان سلف را كه بر قبر او نماز ميگزاردند و حاجت ميگرفتند، بازگو ميكند. او مشاهده خود از چگونگي سلام جدش به پيامبر(ص) و بازگردان پاسخ سلام از جانب پيامبر(ص) را بيان ميكند. (ص460-465) وي افزون بر اثبات جواز توسل، بر شفاعت پيامبر(ص) نيز تأكيد دارد و با آوردن روايات گوناگون بر اين امر صحه ميگذارد. (براي نمونه: ص464)
مرجاني در فصل نخست باب دهم به بقيع (ص467-478)، فضيلت و چگونگي زيارت اين مكان (ص479)، معرفي مدفونان در آن از جمله اهل بيت و صحابه (ص482) پرداخته و در فصل دوم اين باب به آداب زيارت قبرستان بقيع اشاره نموده است. وي همچون بابهاي ديگر، نخست گزارشي از پيامبر(ص) آورده است تا آداب زيارت را پيروي از سنت پيامبر(ص) و اصحاب بشمارد. (ص479-481) در ادامه به دفن امام حسن(ع) به وصيت خود او كنار مادرش (ص482) و چند روايت قدسي از پيامبر(ص) در مظلوميت امام حسين(ع) و همچنين جزئيات تاريخي رويداد كربلا پرداخته است. او همچنين به محل دفن فرزندان امام حسين(ع) در بقعه بقيع اشاره ميكند. (ص484) وي درباره قبر حضرت زهرا3 و از احتمال وجود قبر مطهرش در بقيع (ص484) سخن ميگويد و از امام علي(ع) و تولدش در كعبه ياد ميكند. (ص501) سپس فرزندان علي(ع) را نام برده، تصريح ميكند كه درباره فضيلتهاي آنان چهار هزار حديث روايت شده است. (ص502) همچنين از روز عيد غدير خم ياد ميكند. (ص503) او در پايان، بعضي از فضيلتهاي خلفا را آورده (ص505-510) و كتاب را با گزارش درباره كساني كه در مدينه ميزيستند، به پايان برده است. (ص511)
برونرفت از موضوع اصلي فصل و بيان مطالب پيراموني، از ويژگيهاي اين كتاب است. (براي نمونه: ص27-31) مؤلف در بعضي از فصول مطالب پيراموني را در پايان فصل و با عناويني همچون فائده، تنبيه، اشاره، تلويح، تفسير، غمض و تحذيره آورده است. (ص85-200) مرجاني به تمركز بر عنوان فصل پايبندي ندارد و گاهي در معرفي يك مكان، همه مكانهاي مرتبط و همانند آن را برميشمرد و آگاهيهاي گوناگون درباره آنها را بازگو ميكند. بدين سان، ميتوان گفت كه اين كتاب جنبهاي موسوعهاي و جُنگگونه دارد و تنها درباره تاريخ مدينه نيست. در بيان فضيلت بقيع و مدفونان آن، از عمر زمين سخن ميگويد و به صورت گسترده اقوال گوناگون را ميآورد و جدول زماني عمر زمين و همچنين ساخت كعبه تا هجرت پيامبر(ص) را رسم ميكند. به باور او، زمين هفت هزار سال عمر دارد و پيامبر(ص) در هزاره هفتم زاده شده است. اوج برونرفت موضوعي، در باب آخر ديده ميشود. عنوان باب بقيع است؛ اما نويسنده به موضوعات ديگر همچون وجه تسميه اعراب به «عرب» و مناطق آنها پرداخته است. در ادامه، از دجال و ويژگيهايش سخن گفته و سرانجام درباره زمان ظهور دجال و آخر الزمان پيشگويي كرده است. (ص469-479)
او همچنين به بيان ديدهها و خاطرات خود ميپردازد. براي نمونه، هنگامي كه از كوه حرا سخن ميگويد، به خاطره شخصي خود اشاره ميكند كه سنگهاي كوه حرا در دستانش به صدا درآمدند و ذكر گفتند. (ص136) ميان اين گزارشها، آگاهيهايي به چشم ميخورد كه از دانش نويسنده به علومي مانند حساب جمل (براي نمونه: ص25) و نجوم و اسطرلاب حكايت دارد. (ص136)
از جاي جاي كتاب ميتوان دريافت كه نويسنده دشمني خاصي با شعيان دارد و ميكوشد با اندك ارتباطي از شيعيان به بدي ياد كند. براي نمونه، در گزارش آتشسوزي مسجدالنبي(ص) در محرم سال 651ق. شعري ميآورد بدين مضمون كه مسجدالنبي با لمس شيعيان نجس شده بود و خداوند با اين آتش مسجد را از لوث نجاست پاك كرد. (ص241)
از ديگر ويژگيهاي كتاب، گزارش سخنان بدون سند و بيپايه و اساس است. مرجاني بدون توجه به جنبه تاريخي يا جغرافيايي مدينه، براي اثبات نظريه خود، به داستانهايي باورناپذير و بيسند تمسك ميجويد كه حتي اعتراض مصحح را نيز در پي دارد. (براي نمونه: ص461-463) اعتماد به خواب و رويا، يكي از ويژگيهاي تأليف مرجاني است. (براي نمونه: ص481)
چاپها
اين كتاب را محمد شوقي بن ابراهيم مكي با استفاده از چهار نسخه خطي كتابخانه عارف حكمت شهر مدينه با عنوان بهجة النفوس و الاسرار في تاريخ هجرة المختار و نسخه كتابخانه دانشگاه اسلامي مدينه منوره با عنوان بهجة النفوس و الاسرار تصحيح كرده است. (مقدمه: ص و، ز) ذكر نشاني آيات، تكميل احاديث متن، معرفي برخي مكانها و اعلام، ارزيابي توثيق راويان، توضيح مطالبي كه در فهم متن ضروري است، و افزودن برخي شكلها و تصويرهاي مربوط به متن از افزودههاي محقق كتاب است. اين كتاب با قطع وزيري در 613 صفحه به سال 1425ق. با همت كتابخانه ملك فهد در شهر رياض منتشر شده است؛ محمد بن عبدالوهاب فضل نيز كتاب بهجة النفوس را تصحيح كرده و در دو مجلد با قطع وزيري به سال 2002م. در انتشارات دار الغرب الاسلامي بيروت به چاپ رسانده است.
منابع
ايضاح المكنون: اسماعيل پاشا البغدادي (م.1339ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ مكة المشرفه: محمد ابن الضياء (م.854ق.)، به كوشش علاء و ايمن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ التاريخ و المورخون: محمد الحبيب الهيله، مكه، مؤسسة الفرقان، 1994م؛ التحفة اللطيفه: شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ العقد الثمين في تاريخ البلد الامين: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش فؤاد سير، مصر، الرساله، 1406ق؛ كشف الظنون: حاجي خليفه (م.1067ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ معجم المؤلفين: عمر كحّاله، بيروت، دار احياء التراث العربي و مكتبة المثني؛ هدية العارفين: اسماعيل پاشا (م.1339ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
سيد مجتبي حسيني
[1]. كشف الظنون، ج1، ص302.
[2]. شفاء الغرام، ج1، ص72، 375.
[3]. العقد الثمين، ج4، ص381؛ التحفة اللطيفه، ج2، ص56؛ بهجة النفوس، تحقيق فضل، ص130.
[4]. بهجة النفوس، تحقيق فضل، ص30.
[5]. هدية العارفين، ج1، ص463؛ معجم المؤلفين، ج6، ص130.
[6]. بهجة النفوس، تحقيق فضل، ص30.
[7]. التاريخ و المورخون، ص70-71.
[8]. العقد الثمين، ج2، ص253.
[9]. بهجة النفوس، تحقيق فضل، ص31.
[10]. كشف الظنون، ج1، ص259؛ ج2، ص1237؛ هدية العارفين، ج1، ص463؛ ج2، ص14؛ معجم المؤلفين، ج6، ص130.
[11]. ج1، ص71-72، 375.
[12]. تاريخ مكة المشرفه، ص46، 102، 245.
[13]. ج3، ص140؛ ج5، ص41.
[14]. ص44، 48، 100، 118، 156، 194.
[15]. ج1، ص488، 534؛ ج2، ص1024.
[16]. ج2، ص12-14؛ ج6، ص452، 454.
[17]. ايضاح المكنون، ج1، ص217.