ترتیب الرحلة...
سفرنامه حج، نوشته ابن عربی معافری اشبیلی این اثر با نام کامل ترتیب الرحلة للترغیب فی الملة از سفرنامه‌های اندلسی است که پژوهشگران آن را نخستین سفرنامه‌ای می‌دانند که سفر از مغرب اسلامی را به شرق و از جمله مکه، به گونه دقیق وصف
سفرنامه حج، نوشته ابن عربي معافري اشبيلي
اين اثر با نام كامل ترتيب الرحلة للترغيب في الملة از سفرنامههاي اندلسي است كه پژوهشگران آن را نخستين سفرنامهاي ميدانند كه سفر از مغرب اسلامي را به شرق و از جمله مكه، به گونه دقيق وصف كرده است.[1] اين كتاب را ميتوان آغازگر سفرنامهنويسي حج از مغرب اسلامي دانست. كتاب در زمان نويسنده از ميان رفته[2] و تنها بخشي از مطالب آن از طريق ديگر آثار او در دسترس است. (← ادامه مقاله)
ابوبكر محمد بن عبدالله ابن عربي مَعافري اشبيلي، فقيه و محدث مالكي، به سال 468ق.[3] در اشبيليه (Sevilla) مركز بخش خودمختار اَندُلُس و استان سبيا در اسپانياي امروز، زاده شد. نسب او به معافر بن يعفر بن مالك از قحطان ميرسد. بنيمَعافر بيشتر در يمن، اندلس و مصر ساكن بودهاند.[4] ابن عربي تحصيلات خويش را زير نظر استادان اشبيليه، از جمله پدرش ابومحمد عبدالله بن محمد ابن عربي (م.493ق.) از دانشمندان نامدار و بانفوذ اشبيليه كه مقامي معتبر در دولت آل عباد داشت[5] و نيز دايياش ابوالقاسم حسن بن عمر هوزني و ابوعبدالله سرقسطي پي گرفت[6] و بعدها در سفر به شرق جهان اسلام نزد استادان و مشايخ بسيار در ممالك گوناگون مانند محمد بن وليد طرطوشي فقيه مالكيان (م.520ق.) و مكي بن عبدالسلام رميلي (م.492ق.) در بيت المقدس[7]، ابوالفتح مقدسي و ابومحمد ابن اكفاني و ابوالفضل ابن فرات شيعي در دمشق[8] و حسين بن علي طبري فقيه شافعي و محدث مكه (م.489ق.)[9] و ابوزكريا يحيي خطيب تبريزي (م.502ق.) و ابوحامد محمد غزالي (م.505ق.) در بغداد، فقه و حديث و كلام آموخت.[10] ابن عربي شاگردان بسيار نيز پرورده كه برخي از نامدارترين آنها قاضي عياض، ابن بشكوال و ابن خير اشبيلي هستند.[11]
درباره علت سفر ابن عربي و پدرش به شرق، ابهاماتي در ميان است. به گفته ابن عربي در خلاصة ترتيب الرحله آن گاه كه دولت آل عباد به سال 485ق. به دست مرابطون (حك: 448-541 ق.) برافتاد، زندگي بر خانوادهاش سخت شد و ناچار ترك وطن كردند.[12] اما بر پايه پارهاي از قرائن، ابن عربي و پدرش از سوي يوسف بن تاشفين، حاكم مرابطي، نزد خليفه عباسي مأموريت سياسي داشته و در پي دريافت مشروعيت براي حكومت او از دستگاه خلافت بودهاند.[13] به ظاهر، در نظر اين پدر و پسر، از ميان برداشتن شكاف سياسي ميان شرق و غرب جهان اسلام و تقويت حكومت مرابطي براي رويارويي با خطر حمله صليبيان، ضرورت داشته است. آنان توفيق يافتند كه مستظهر، خليفه عباسي، را راضي كنند تا ابن تاشفين را به عنوان نماينده خود در مغرب به رسميت بشناسد و بدين سان، مشروعيت حكومت ابن تاشفين تأييد شود.[14] ابن عربي و پدرش از دانشوران نامدار همچون ابوحامد محمد غزالي نيز تأييديههايي براي ابن تاشفين گرفتند.[15] با اين حال، سفر ابن عربي وجه علمي برجستهاي نيز داشت. او در اين سفر با بسياري از دانشمندان ديني ديدار كرد و در حلقه درس و مناظره آنان شركت جست. خلاصة ترتيب الرحله وجه علمي اين سفر را بازميتاباند. ابن عربي جنبه سياسي سفر را در اثري ديگر به نام شواهد الجلة و الأعيان في مشاهد الإسلام و البلدان نگاشته است.[16]
ابن عربي در سال 495ق. به وطن بازگشت و چند سال در سِمَتهاي قضايي و سياسي در اشبيليه و مدتي نيز در قرطبه به تدريس پرداخت.[17] سالهاي پاياني عمر او با روي كار آمدن موحدون همزمان شد.[18] سرانجام وي به سال 543ق. هنگام بازگشت از سفري سياسي به مراكش، در حومه فاس درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد.[19] ابن عربي آثاري پرشمار و متنوع در دانشهاي ديني مانند فقه، تفسير، حديث و كلام دارد.[20] از آن ميان، كتاب قانون التأويل در زمينه علوم قرآني است كه چكيدهاي از ترتيب الرحله در مقدمه آن آمده است. (← ادامه مقاله)
ترتيب الرحله را آغازگر گونهاي سفرنامهنويسي در ادب عرب دانستهاند كه هر چند با حج ارتباط دارد، بيشتر مطالب آن در باره حج نيست و گزارشي از دورهگرديهاي علمي دانشوري جوان كه بيش از هر چيز از استادان و مشايخي كه ديده، سخن گفته است. اينگونه سفرنامهنويسي با ابن عربي آغاز گشت و با ابن جبير تحول يافت و به اوج رسيد. (← رحلة ابن جبير)[21]
به تصريح ابن عربي، ترتيب الرحله در روزگار خود او، به دليلي كه از آن سخن نگفته، از ميان رفت و او منتخبي از آن را با عنوان مختصر ترتيب الرحله در آغاز كتاب قانون التأويل بازنوشت. اين مختصر به صورت جداگانه به همت سعيد اعراب در اثري با عنوان مع القاضي ابوبكر ابن العربي در بيروت چاپ شده است. در مختصر ترتيب الرحله از سفر به شهرهاي متعدد در اندلس، افريقاي شمالي، شامات و عراق مانند مالَقَه[22]، مَرِيّه[23]، بِجايه[24]، بونه، سُوسه، مهديه[25]، قاهره[26]، بيت المقدس[27]، عَكّا، حَوران، دمشق[28] و بغداد[29]ياد شده؛ اما از سفر به حجاز و
شرح سفر حج گزارشي در دست نيست. گويا ابن عربي در بازنويسي و تلخيص كتاب، تنها به جنبه علمي سفرهاي خويش نظر داشته و فقط به مناطقي پرداخته كه در آنها ديدارهاي علمي مهمي داشته است. از خلاصة ترتيب الرحله برميآيد كه كتاب بيش از سير در آفاق، به گزارش سير و سلوك علمي ابن عربي پرداخته است. به ظاهر، بخش مربوط به مكه نيز چندان پربرگ نبوده و تنها بخشي از سفرنامه به شرح سفر حج اختصاص داشته است. وصف بناها و آثار مادي مانند ساختمانها، پلها، بيمارستانها و مدارس نيز در خلاصه كتاب بسيار كمرنگ است. ابن عربي بيشتر به طرح مباحث علمي پرداخته و حتي آن گاه كه از مدارس و مراكز علمي ديدار كرده، از دانشوران و مباحث علمي سخن گفته و از وجوه مادي سفر چندان سخن نگفته است.[30]
شرح سفر حج گزارشي در دست نيست. گويا ابن عربي در بازنويسي و تلخيص كتاب، تنها به جنبه علمي سفرهاي خويش نظر داشته و فقط به مناطقي پرداخته كه در آنها ديدارهاي علمي مهمي داشته است. از خلاصة ترتيب الرحله برميآيد كه كتاب بيش از سير در آفاق، به گزارش سير و سلوك علمي ابن عربي پرداخته است. به ظاهر، بخش مربوط به مكه نيز چندان پربرگ نبوده و تنها بخشي از سفرنامه به شرح سفر حج اختصاص داشته است. وصف بناها و آثار مادي مانند ساختمانها، پلها، بيمارستانها و مدارس نيز در خلاصه كتاب بسيار كمرنگ است. ابن عربي بيشتر به طرح مباحث علمي پرداخته و حتي آن گاه كه از مدارس و مراكز علمي ديدار كرده، از دانشوران و مباحث علمي سخن گفته و از وجوه مادي سفر چندان سخن نگفته است.[30]
سفرنامهنويسان پسين مغرب اسلامي مانند ابن جبير و ابن بطوطه، بسياري از گزارشهاي خود را به رخدادهاي سفر، راهها، مشكلات مسافران، و وصف مفصل اماكن، بناها و آثار و وجوه مادي تمدن مسلمانان اختصاص دادهاند. (← رحله ابن جبير ـ رحله ابن بطوطه)
ابن عربي دستكم دو بار به حج رفته است و برخي گزارشهاي او را از مكه كه رهاورد اين دو سفر بوده، ميتوان از لابهلاي آثار موجود او بازيافت. وي در برخي از اين آثار تصريح كرده كه به سال 489ق. از ميقات ذاتُ عِرق به مكه رفته است. او از وقوف در عرفات و رفتن به مزدلفه نيز سخن گفته است.[31]محرم شدن او از ذات عرق كه ميقات اهل عراق است، نشان ميدهد كه او از راه هموطنان اندلسي خود به حج نرفته و در چند سالي كه در عراق ساكن بوده، بدين سفر پرداخته است. بر پايه برخي آثار ديگر، او به سال 489ق. نيز در موسم حج در مكه بوده است. وي از تجربه معنوي خود بر اثر نوشيدن آب زمزم سخن گفته[32] و مقام ابراهيم را وصف كرده است.[33] بخشي از گزارشهاي او به حوزه مورد علاقهاش، يعني آموزش و تعليم و تربيت، مربوط است. از جمله به نظام آموزشي مكه در آن روزگار اشارت برده است. به گفته او، مكيان روشي ويژه در تعليم كودكان داشتهاند. كودكان پس از آموختن خواندن و نوشتن و حساب و صرف و نحو، به حفظ قرآن نزد قاريان ميپرداخته و آن گاه به سراغ دانشهاي ديگر ميرفتهاند.[34] ابن عربي در دو سفر خود، ضمن گزاردن مناسك حج و دريافت دانش از استادان مكه و مناطق ديگر[35]، از كوششهاي سياسي نيز بازنماند و كوشيد شرح مجاهدتهاي يوسف بن تاشفين در برابر صليبيان را به گوش حجگزاران برساند.[36]
منابع
احكام القرآن: ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الانساب: عبدالكريم السمعاني (م.562ق.)، به كوشش عبدالرحمن، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، 1382ق؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق؛ تاريخ الادب الجغرافي: كراچكوفسكي (م.1951م.)، ترجمه: عثمان هاشم، قاهره، لجنة التأليف، 1963م؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تاريخ نوشتههاي جغرافيايي در جهان اسلام: كراچكوفسكي (م.1951م.)، ترجمه: پاينده، تهران، علمي و فرهنگي، 1379ش؛ تذكرة الحفّاظ: الذهبي (م.748ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ الصلة في تاريخ ائمة الاندلس: ابن بشكوال (م.578ق.)، قاهره، الدار المصريه، 1966م؛ عارضة الاحوذي: محمد بن عبدالله بن العربي (م.543ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الغنيه فهرست شيوخ القاضي عياض: قاضي عياض (م.544ق.)، به كوشش ماهر زهير جرار، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1402ق؛ فهرسة ابن خير الاشبيلي: محمد بن خير الاشبيلي (م.575ق.)، به كوشش فؤاد منصور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ قانون التأويل: ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش محمد سليمان، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1990م؛ مطمح الانفس و مسرح التأنس في ملح اهل الاندلس: فتح بن عبدالله الاشبيلي (م.529ق.)، به كوشش علي شوابكه، بيروت، دار النشر، 1983م؛ مع القاضي ابيبكر بن العربي: سعيد اعراب، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1407ق؛ نفح الطيب: احمد بن محمد المقري (م.1041ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر، 1408ق؛ وفيات الاعيان: ابن خلكان (م.681ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر.
ابراهيم احمديان
[1]. نك: تاريخ نوشتههاي جغرافيايي، ص240-241؛ تاريخ الادب الجغرافي، ص298.
[2]. قانون التأويل، ص68.
[3]. تذكرة الحفاظ، ج4، ص1295.
[4]. جمهرة انساب العرب، ص418؛ الانساب، ج12، ص328؛ تاريخ الادب الجغرافي، ص298.
[5]. نك: وفيات الاعيان، ج4، ص296؛ تذكرة الحفاظ، ج4، ص1295؛ تاريخ الادب الجغرافي، ص298.
[6]. تاريخ دمشق، ج54، ص24؛ نفح الطيب، ج2، ص28.
[7]. قانون التأويل، ص91-93؛ احكام القرآن، ج1، ص5، «مقدمه»؛ تذكرة الحفاظ، ج4، ص1295.
[8]. تاريخ دمشق، ج54، ص24.
[9]. قانون التأويل، ص108.
[10]. قانون التأويل، ص111-113؛ تذكرة الحفاظ، ج4، ص1295.
[11]. الغنيه، ص68-69؛ الصله، ج2، ص591؛ فهرسة ابن خير، ص57، 136.
[12]. قانون التأويل، ص75-76؛ مطمح الانفس، ص150؛ الغنيه، ص66.
[13]. نك: تاريخ ابن خلدون، ص285-286؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص223.
[14]. نك: مع القاضي ابي بكر، ص58-60.
[15]. نك: مع القاضي ابي بكر، ص61-64.
[16]. مع القاضي ابي بكر، ص183.
[17]. الغنيه، ص68.
[18]. تاريخ ابن خلدون، ج6، ص312-313.
[19]. تذكرة الحفاظ، ج4، ص1297؛ وفيات الاعيان، ج4، ص297.
[20]. نك: مع القاضي ابي بكر، ص121-138؛ احكام القرآن، ج4، ص1599.
[21]. تاريخ نوشتههاي جغرافيايي، ص240-242.
[22]. مع القاضي ابي بكر، ص14، 193.
[23]. مع القاضي ابي بكر، ص14، 194.
[24]. مع القاضي ابي بكر، ص14، 194.
[25]. مع القاضي ابي بكر، ص15، 196-197.
[26]. مع القاضي ابي بكر، ص17، 201.
[27]. مع القاضي ابي بكر، ص19-20، 203.
[28]. مع القاضي ابي بكر، ص30، 213-214.
[29]. مع القاضي ابي بكر، ص33، 215.
[30]. نك: قانون التأويل، ص100.
[31]. نك: عارضة الاحوذي، ج2، ص262-263، 309-310.
[32]. احكام القرآن، ج3، ص1124.
[33]. احكام القرآن، ج1، ص39.
[34]. احكام القرآن، ج4، ص1894-1895.
[35]. نك: تاريخ دمشق، ج54، ص24؛ سير اعلام النبلاء، ج20، ص197-198.
[36]. مع القاضي ابي بكر، ص37، 52.