تقبیل

بوسیدن حجرالاسود و دیگر مکان‌های مقدس در حرمین شریفین   «تقبیل» از ریشه «ق ـ ب ـ ل» به معنای بوسیدن است[1] و در منابع فقهی نیز به همین معنا به کار می‌رود و با واژگانی چون قُبله[2] و لثم[3] نیز بدان اشاره می&zwn

بوسيدن حجرالاسود و ديگر مكان‌هاي مقدس در حرمين شريفين

 

«تقبيل» از ريشه «ق ـ ب ـ ل» به معناي بوسيدن است[1] و در منابع فقهي نيز به همين معنا به كار مي‌رود و با واژگاني چون قُبله[2] و لثم[3] نيز بدان اشاره مي‌شود. از بُعد فقهي، احكامي گوناگون بر اين رفتار ترتب مي‌يابد. از جمله احكام آن در باب حج، حرمت بوسيدن همسر در حال احرام[4] و استحباب بوسه بر حجرالاسود و ديگر مكان‌هاي مقدس (← همين مقاله) در حرمين است.

 

از جنبه كلامي، اندكي از افراد بوسه بر مكان‌هاي مقدس را شرك خوانده‌اند (← ادامه مقاله) و بسياري به آن پاسخ داده‌اند. يكي از تك‌نگاري‌هايي كه از اين جنبه به موضوع پرداخته، كتاب ازاحة الوسوسة عن جواز تقبيل الاعتاب المقدسه نگاشته ملا عبدالله مامقاني (م.1351ق.)[5] است. مواردي از تقبيل كه در مبحث حج و حرمين شريفين، بدان‌ها پرداخته شده، عبارتند از:

 

1. تقبيل حجرالاسود: بر پايه منابع روايي، نخستين بار حضرت آدم (ع) به بوسيدن حجرالاسود پرداخت.[6] روايت شده كه پيامبر (ص) و امامان معصوم:[7] و صحابه[8] حجرالاسود را مي‌بوسيده‌اند. در برخي روايات، بوسيدن حجرالاسود به معناي تجديد پيمان با خداوند شمرده شده[9] و در پاره‌اي منابع، بوسه ديانت (قُبلة الديانه) خوانده شده است.[10] (تصوير شماره 26)

 

فقيهان امامي[11] و اهل سنت[12] بوسيدن حجرالاسود را همراه با استلام* آن، جز براي زنان[13] و در صورت ازدحام[14]، مستحب دانسته‌اند. در شماري از منابع فقهي، به پيروي از برخي احاديث، بوسيدن جزء مفهوم اصطلاحي «استلام» قلمداد شده است.[15] اندكي از فقيهان بوسيدن حجرالاسود را از واجبات حج به شمار آورده‌اند.[16]

 

بر اساس ديدگاه‌هايي در فقه اسلامي، بوسيدن حجرالاسود در اين موارد مستحب است: أ. آغاز طواف.[17] ب. آغاز هر شوط از طواف[18] به ويژه در شوط‌هاي فرد (يكم، سوم، پنجم، هفتم)[19]يا در شوط‌هاي اول و آخر.[20] ج. پس از گزاردن نماز طواف و پيش از به جا آوردن سعي.[21] به باور بسياري از فقيهان امامي[22] و اهل سنت[23]، هر گاه بوسيدن حجرالاسود ممكن نباشد، دست كشيدن بر آن و سپس بوسيدن دست مستحب است. به تصريح شماري از فقيهان، در اين حالت، بوسيدن دست پس از اشاره كردن به حجرالاسود نيز استحباب دارد.[24]

 

در منابع فقهي امامي و اهل سنت، بوسيدن حجرالاسود آدابي دارد؛ از جمله: جويدن اذخر پيش از بوسيدن حجرالاسود[25]، طهارت داشتن هنگام بوسيدن آن[26]، سه بار بوسيدن حجرالاسود[27]، گفتن الله‌ اكبر با هر بوسه[28]، بي‌صدا بودن بوسه بر حجرالاسود[29]، و نهادن صورت[30] و پيشاني بر حجرالاسود پس از بوسيدن آن.[31]

 

2. تقبيل ركن يماني: بر پايه برخي روايات، پيامبر (ص) و امامان: افزون بر حجرالاسود، ركن يماني را نيز مي‌بوسيده‌اند.[32] از اين رو، بسياري از فقيهان امامي[33] و شماري از فقيهان اهل سنت[34] تقبيل ركن يماني را مستحب دانسته‌اند. بيشتر فقيهان اهل سنت، انجام دادن اين رفتار را از سوي پيامبر (ص) قطعي ندانسته[35] و آن را مستحب نشمرده‌اند.[36] در باور شافعيان، بوسيدن دست پس از استلام ركن يماني، مستحب است.[37]

 

3. تقبيل همه اركان كعبه: شماري از فقيهان امامي، تقبيل اركان چهارگانه كعبه را از سنن طواف شمرده‌اند.[38] بعضي به استحباب بوسيدن همه اجزاي كعبه، به ويژه مستجار، باور دارند.[39] برخي شافعيان نيز بوسيدن همه اجزاي كعبه را نيكو دانسته[40] و شماري از حنفيان به جواز تقبيل عَتَبه كعبه (درگاه كعبه) تصريح كرده‌اند.[41] (تصوير شماره 27)

 

4. تقبيل قبر و ضريح پيامبر (ص) و ديگر صالحان: فقيهان امامي به پشتوانه روايات متعدد[42] بر آنند كه بوسيدن قبر و ضريح پيامبر (ص) و ديگر امامان: مستحب است.[43] نيز آنان عتبه‌بوسي حرم پيامبر (ص) و ديگر معصومان را در شمار سيره اماميه دانسته‌اند و اگر مورد سوء استفاده ديگران قرار نگيرد، آن را جايز شمرده‌اند.[44] شماري از اهل سنت هم تقبيل قبرهاي صالحان و عتبه‌بوسي به قصد تبرك را جايز دانسته و سيره دانشوران را بر آن جاري دانسته‌اند.[45] در برابر، بعضي اين تقبيل را خلاف ادب خوانده و حكم به كراهت يا عدم استحباب آن داده‌اند.[46] ابن تيميه، فقيه حنبلي سده هشتم ق. و وهابيان بوسيدن قبرها، حتي قبرهاي پيامبران، را به ادعاي اجماع همه مسلمانان، حرام دانسته و آن را مصداق شرك شمرده‌اند.[47] از اين رو، بوسه زدن بر ضريح پيامبر (ص) را ممنوع كرده‌اند و از آن سخت پيشگيري مي‌كنند.[48] در پاسخ مي‌توان گفت كه بوسه بر اين مكان‌ها، با اعتقاد به استقلال غير خدا در تأثير، همراه نيست تا شرك به شمار آيد؛ بلكه به قصد احترام به آنان و تبرك انجام مي‌شود. احترام به صالحان و بوسيدن آثارشان حتي پس از مرگ آنان، خود، نوعي اظهار محبت به آن‌ها است. در سيره پيامبر (ص) و صحابه، نمونه‌هايي از اين احترام و بوسه به چشم مي‌خورد. از آن جمله، مي‌توان به بوسه پيامبر بر جنازه عثمان بن مظعون[49]، بوسه جابر بن عبدالله بر جنازه پدرش در حضور پيامبر (ص)[50]، و بوسه ابوبكر بر جنازه پيامبر (ص)[51] اشاره كرد. افزون بر اين، در رفتار صحابه، موارد بسيار از تبرك آنان به آثار پيامبر (ص) به ويژه قبر و منبر ايشان ديده مي‌شود.[52] گذشته از اين‌ها، احمد بن حنبل، امام حنبليان، بوسيدن قبر و منبر پيامبر اسلام (ص) را روا دانسته است.[53] برخي جواز آن را از مشروعيت تقبيل حجرالاسود برداشت كرده‌اند.[54] (← تبرك )

 

5. تقبيل مكان ولادت پيامبر (ص): به تصريح شماري از فقيهان امامي، تقبيل مكان ولادت پيامبر در مكه به قصد تيمن و تبرك مستحب است.[55] از سخن برخي شافعيان نيز برمي‌آيد كه بوسيدن هر مكان شريفي به قصد تبرك نيكو است.[56]

 

6. تقبيل مصحف: در شماري از منابع امامي[57]، شافعي[58]، حنفي و حنبلي، به پشتوانه سيره شماري از صحابه[59] بوسيدن قرآن كاري نيكو يا جايز شمرده شده است.[60]

 

7. تقبيل زائر خانه خدا: بر پايه منابع حديثي امامي، بوسيدن دهان و چشم و پيشاني و صورت كسي كه از مكه بازگشته، مستحب است.[61]

 

8. در شماري از منابع، مواردي ديگر نيز به عنوان تقبيل مباح يا مستحب ياد شده‌اند؛ از جمله: دست فرد عالم و صالح، فرزند، و كسي كه از سفر برگشته است.[62]

 

منابع

آيين وهابيت: سبحاني، قم، انتشارات اسلامي، 1373ش؛ ارشاد السائل: سيد محمد رضا گلپايگاني، بيروت، دار الصفوة، 1413ق؛ اسني المطالب: احمد زيني دحلان، قاهره، 1323ق؛ اشارة السبق: علي بن حسين الحلبي (م. قرن6ق.)، به كوشش بهادري، قم، جامعه مدرسين، 1414ق؛ اصول مذهب الشيعه: ناصر بن عبدالله القفاري، دار النشر، 1414ق؛ اقبال الاعمال: ابن طاوس (م.664ق.)، به كوشش القيومي، قم، دفتر تبليغات، 1418ق؛ الام: الشافعي (م 204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ الانتصار: السيد المرتضي (م.436ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1415ق؛ البحر الرائق: ابونجيم المصري (م.970ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ البرهان في علوم القرآن: الزركشي (م.794ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قاهره، دار احياء الكتب العربيه، 1376ق؛ التبرك: علي الاحمدي الميانجي، تهران، مشعر، 1422ق؛ تبيين الحقائق: عثمان الزيلعي (م.743ق.)، قاهره، دار الكتب الاسلامي، 1313ق؛ التحفة السنيه: سيد عبدالله الجزائري (م.1180ق.)؛ تحفة المحتاج: احمد بن حجر الهيتمي، مصر، المكتبة التجارية الكبري، 1983م؛ تفصيل الشريعه: محمد فاضل لنكراني، بيروت، دار التعارف، 1418ق؛ توضيح المسائل مراجع: گردآورنده: سيد محمد حسن بني‌هاشمي، قم، انتشارات اسلامي، 1377ش؛ الثمر الداني: الآبي الازهري (م.1330ق.)، بيروت، المكتبة الثقافيه؛ جامع الفتاوي: سيد مرتضي موسوي شاهرودي، تهران، مشعر، 1428ق؛ جامع المسائل لابن تيميه: ابن تيميه (م.728ق.)، به كوشش محمد عزيز، دار عالم الفوائد، 1422ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ حاشية الدسوقي: الدسوقي (م.1230ق.)، دار احياء الكتب العربيه؛ حاشية العدوي: علي الصعيدي العدوي (م.1189ق.)، به كوشش البقاعي، بيروت، دار الفكر، 1412ق؛ حاشية رد المحتار: ابن عابدين (م.1252ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الحاوي الكبير: الماوردي (م. 450ق.)، به كوشش علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ حواشي الشرواني و العبادي: الشرواني (م.1301ق.) و العبادي (م.994ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ الدر المختار: الحصكفي (م.1088ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الدروس الشرعيه: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ الذريعة الي تصانيف الشيعه: آقا بزرگ تهراني (م.1389ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1403ق؛ رسالة القيرواني: عبدالله بن ابي‌زيد القيرواني (م.386ق.)، بيروت، دار الفكر؛ رسائل الشهيد: الشهيد الثاني (م.965ق.)، قم، بصيرتي، سنگي؛ رسائل و مسائل: احمد نراقي (م.1245ق.)، قم، كنگره نراقيين، 1422ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ الروضة البهية في شرح اللمعه: الشهيد الثاني (م.965ق.)، به كوشش كلانتر، قم، مكتبة الداوري، 1410ق؛ زيارة القبور: ابن تيميه (م.728ق.)، رياض، الادارة العامه، 1410ق؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابي‌داود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش سعيد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، بيروت، دار الفكر، 1348ق؛ الشرح الكبير: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ شمس العلوم: نشوان الحميري (م.573ق.)، به كوشش العمري و الاريابي، دمشق، دار الفكر، 1420ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ صراط النجاة: ميرزا جواد التبريزي، دار الاعتصام، 1417ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ علل الشرائع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ العلل و معرفة الرجال: احمد بن حنبل (م.240ق.)، به كوشش وصي‌ الله بن محمد، بيروت، المكتب الاسلامي؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فتاوي الرملي: احمد بن حمزة الرملي (م.957ق.)، به كوشش محمد بن ابي‌العباس، المكتبة الاسلاميه؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فتح العزيز: عبدالكريم بن محمد الرافعي (م.623ق.)، دار الفكر؛ الفقه الاسلامي و ادلته: وهبة الزحيلي، دمشق، دار الفكر، 1418ق؛ الفواكه الدواني: احمد بن غنيم النفراوي (م.1126ق.)، به كوشش رضا فرحات، مكتبة الثقافة الاسلاميه؛ الفوائد المدنيه: محمد امين استرآبادي (م.1033ق.)، اهل بيت، خطي؛ قلائد الدرر في مناسك من حج و اعتمر: احمد بن علي كاشف الغطاء (م.1344ق.)، نجف، كاشف الغطاء، 1367ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع الانهر في شرح ملتقي الأبحر: عبدالرحمن بن محمد شيخي‌زاده (م.1078ق.)، دار احياء التراث العربي؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المختصر من مرشد الانام لحج بيت الله الحرام: علي بن محمد كاشف الغطاء، نجف، كاشف الغطاء، 1423ق؛ مختلف الشيعه: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛ المراسم العلويه: سلار حمزة بن عبدالعزيز (م.448ق.)، به كوشش بستاني، قم، منشورات الحرمين، 1404ق؛ المراسم العلويه: سلار حمزة بن عبدالعزيز (م.448ق.)، به كوشش حسيني، قم، المجمع العالمي لأهل البيت:، 1414ق؛ المزار الكبير: محمد بن المشهدي (م.610ق.)، به كوشش القيّومي، قم، النشر الاسلامي، 1419ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مستند الشيعه: احمد النراقي (م.1245ق.)، قم، آل البيت:، 1415ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المعالم المأثوره: ميرزا هاشم الآملي، قم، ناشر: مؤلف، 1406ق؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ المقنعه: المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ نهاية المحتاج: محمد بن ابي‌العباس الشافعي (م.1004ق.)، دار الكتب العلميه؛ نيل الاوطار: الشوكاني (م.1255ق.)، بيروت، دار الجيل، 1973م؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1412ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش خالد عبدالغني، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م؛ هداية الامه: الحر العاملي (م.1104ق.)، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1412ق.

 

حميدرضا خراساني

 
[1]. العين، ج5، ص168؛ شمس العلوم، ج8، ص5360؛ لسان العرب، ج11، ص544، «قبل».

[2]. فتح العزيز، ج7، ص480؛ المجموع، ج8، ص35؛ حواشي الشرواني4، ص84.

[3]. المراسم العلويه، ص105؛ مختلف الشيعه، ج4، ص195.

[4]. فتح العزيز، ج7، ص480؛ الدروس، ج1، ص372؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2304.

[5]. الذريعه، ج1، ص528.

[6]. الكافي، ج4، ص186؛ علل الشرائع، ج2، ص427؛ هداية الامه، ج5، ص314.

[7]. الكافي، ج4، ص408، 532؛ صحيح البخاري، ج2، ص162؛ السنن الكبري، ج5، ص74.

[8]. مسند احمد، ج1، ص26؛ صحيح مسلم، ج4، ص67.

[9]. الكافي، ج4، ص185؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص191.

[10]. عمدة القاري، ج11، ص241؛ البحر الرائق، ج8، ص226.

[11]. اشارة السبق، ص132؛ الروضة البهيه، ج2، ص255؛ رياض المسائل، ج7، ص37.

[12]. الام، ج2، ص186؛ المجموع، ج8، ص33، 265؛ الشرح الكبير، ج3، ص402.

[13]. الحاوي الكبير، ج4، ص136؛ ارشاد السائل، ص85؛ صراط النجاة، ج4، ص159.

[14]. الحاوي الكبير، ج4، ص136؛ جامع الفتاوي، ص95.

[15]. دعائم الاسلام، ج1، ص314؛ الثمر الداني، ص366.

[16]. المراسم العلويه، ص105؛ رسالة القيرواني، ص149؛ الفواكه الدواني، ج2، ص170-172.

[17]. المقنعه، ص402؛ الشرح الكبير، ج2، ص40؛ فتح العزيز، ج7، ص317.

[18]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص531؛ المقنعه، ص402؛ الروضة البهيه، ج2، ص255.

[19]. فتح العزيز، ج7، ص316؛ المجموع، ج8، ص35.

[20]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص531؛ الدروس، ج1، ص398؛ حواشي الشرواني، ج4، ص85.

[21]. المبسوط، طوسي، ج1، ص377؛ مواهب الجليل، ج4، ص155؛ اسني المطالب، ج1، ص483.

[22]. المقنعه، ص402؛ مستند الشيعه، ج12، ص66؛ جواهر الكلام، ج19، ص345.

[23]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص10؛ المجموع، ج8، ص57؛ المغني، ج3، ص395.

[24]. مستند الشيعه، ج12، ص67.

[25]. الكافي، ج4، ص398.

[26]. حاشية العدوي، ج1، ص664.

[27]. المجموع، ج8، ص33-35؛ مغني المحتاج، ج1، ص488.

[28]. مواهب الجليل، ج4، ص153؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2153.

[29]. الحاوي الكبير، ج4، ص135؛ المجموع، ج8، ص13؛ مواهب الجليل، ج4، ص152؛ البحر الرائق، ج2، ص573.

[30]. حاشية الدسوقي، ج2، ص41.

[31]. فتح العزيز، ج7، ص319؛ المجموع، ج8، ص33؛ الحاوي، ج4، ص136.

[32]. الكافي، ج4، ص408؛ اخبار مكه، ج1، ص122.

[33]. الانتصار، ص256؛ الدروس، ج1، ص399؛ الروضة البهيه، ج2، ص255.

[34]. حاشية رد المحتار، ج6، ص703؛ نيل الاوطار، ج5، ص116؛ فتح الباري، ج3، ص380.

[35]. شفاء الغرام، ج1، ص231.

[36]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص49؛ المغني، ج3، ص394؛ المجموع، ج8، ص34.

[37]. الام، ج2، ص230؛ المجموع، ج8، ص35، 38؛ اسني المطالب، ج6، ص169.

[38]. اشارة السبق، ص132؛ رسائل الشهيد، ص376.

[39]. تفصيل الشريعه، ج4، ص423.

[40]. تحفة المحتاج، ج3، ص175؛ نهاية المحتاج، ج10، ص334؛ فتاوي الرملي، ج4، ص106.

[41]. حاشية رد المحتار، ج6، ص702؛ تبيين الحقائق، ج2، ص16؛ مجمع الانهر، ج1، ص283-284.

[42]. اقبال الاعمال، ج2، ص64، 66؛ المزار الكبير، ص260.

[43]. الدروس، ج2، ص23؛ الحدائق، ج17، ص421؛ رسائل و مسائل، ج3، ص15.

[44]. الدروس، ج2، ص24؛ التحفة السنيه، ج2، ص197؛ جواهر الكلام، ج20، ص101.

[45]. وفاء الوفاء، ج4، ص218؛ حواشي الشرواني، ج3، ص175.

[46]. المغني، ج3، ص591؛ مغني المحتاج، ج1، ص364.

[47]. جامع المسائل، ج3، ص45، 149؛ زيارة القبور، ج1، ص30، 54؛ اصول مذهب الشيعه، ج2، ص473.

[48]. آيين وهابيت، ص181.

[49]. سنن ابي داود، ج2، ص71، 73؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص468؛ المستدرك، ج1، ص361.

[50]. الطبقات، ج3، ص561؛ نك: كشاف القناع، ج2، ص85.

[51]. الطبقات، ج2، ص265؛ سنن الترمذي، ص229؛ سنن النسائي، ج4، ص11.

[52]. نك: وفاء الوفاء، ج1، ص67، 116؛ نك: التبرك، ص36، 39، 48، 56-57.

[53]. العلل و معرفة الرجال، ج2، ص492.

[54]. نيل الاوطار، ج5، ص114-115؛ فتح الباري، ج3، ص475.

[55]. قلائد الدرر، ص91؛ المختصر من مرشد الانام، ص133.

[56]. عمدة القاري، ج9، ص241.

[57]. المعالم المأثوره، ج4، ص169؛ توضيح المسائل، ج1، ص186.

[58]. البرهان، ج1، ص478؛ حواشي الشرواني، ج1، ص155.

[59]. الدر المختار، ج6، ص702-703؛ البداية و النهايه، ج7، ص41؛ التفاوي الكبري، ج1، ص49.

[60]. كشاف القناع، ج1، ص161؛ الدر المختار، ج6، ص702-703.

[61]. الخصال، ج2، ص634؛ السرائر، ج3، ص461؛ وسائل الشيعه، ج11، ص445.

[62]. المجموع، ج4، ص637-640؛ حواشي الشرواني، ج1، ص155؛ ج7، ص208؛ كشاف القناع، ج1، ص162. 


| شناسه مطلب: 86840




شرك