جبرئیل (ع)
فرشته وحی، آموزگار حج به پیامبران: «جبرئیل» مرکب از «جبر» به معنای عبد[1] یا قدرت [2] و «ئیل» است که به سخن برخی، یکی از اسماء الله[3] و به سخن بعضی، به معنای «الله» است.[4] این واژه در اصل عبری
فرشته وحي، آموزگار حج به پيامبران:
«جبرئيل» مركب از «جبر» به معناي عبد[1] يا قدرت [2] و «ئيل» است كه به سخن برخي، يكي از اسماء الله[3] و به سخن بعضي، به معناي «الله» است.[4] اين واژه در اصل عبري[5] يا سرياني[6] و به معناي بنده خدا[7] يا قدرت خدا است. اين واژه در عبري به صورت گَبريل (Gabriel) بوده[8] و در عربي به صورتهاي گوناگون[9] گزارش شده است؛ از جمله: جِبْرِيل، جَبْرِيل، جَبْرائيل، جَبْرَئيل، جَبْرَئِل، جَبْرِين، و جِبْرِين.[10] جبرئيل يكي از چهار فرشته مقرّب خداوند (جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل) است[11] كه در كتابهاي آسماني تورات و انجيل[12] و قرآن از او ياد شده است. در قرآن كريم سه بار نام اين فرشته با واژه «جبريل» آمده است: بقره/2، 97-98؛ تحريم/66، 4. تصريح به نام جبرئيل و ميكائيل (بقره/2، 98) از ميان همه فرشتگان، بيانگر فضيلت اين دو بر ديگر فرشتگان است.[13] در آيات متعدد نيز به جبرئيل (ع) با اوصافي همچون روح (قدر/97،4؛ معارج/70، 4)[14]، روح القدس (بقره/2، 87؛ نحل/16، 102)[15]، روح الامين (شعراء/26، 193)[16]، روحنا (مريم/19، 17)[17]، شديد القوي (نجم/53، 5-6)[18]، ذومرّة (نجم/53، 5-6)[19]، ذيقُوَّة، رَسُولٍ كَرِيم، مَكِين، مُطَاع، و أَمِين (تكوير/81، 19-21)[20] اشاره شده است.
قرآن كريم در آيات متعدد به نقش فرشتگان در امور عالم اشاره كرده (براي نمونه: نازعات/79، 1، 5؛ ذاريات/51، 4)[21] است. با توجه به صفات گوناگون كه در قرآن كريم براي جبرئيل (ع) آمده، ميتوان دريافت كه اين فرشته افزون بر جايگاه والا نزد خدا، نقشي مهم در تدبير امور هستي دارد كه از مهمترين موارد آنها، نزول وحي(بقره/2، 97؛ نحل/16، 102) و تعليم آن (نجم/53، 5)[22] به پيامبر اسلام (ص) است.
از نقش جبرئيل (ع) در امور تكويني، براي نمونه، ميتوان به دحو الارض اشاره كرد. به سخني، گسترش زمين كه در آيه (وَالأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا) (نازعات/79، 30) به آن اشاره شده، به دست جبرئيل (ع) و از زير كعبه انجام گرفت.[23] بر پايه روايات، جبرئيل در بناي كعبه و راهنمايي و ياري پيامبران، از جمله تعليم مناسك حج به آنان، نقش داشته است. (← ادامه مقاله)
بر پايه روايات شيعي، هبوط آدم و حوا از بهشت در سرزمين مكه و قرار گرفتن آدم (ع) بر كوه صفا و حوا بر كوه مروه، به فرمان خدا و به دست جبرئيل انجام شد. سپس جبرئيل (ع) به امر خدا يكي از خيمههاي بهشتي را در جايي كه بعداً خانه كعبه در آن بنا شد، بر پا كرد و آدم و حوا را در آن، جاي داد. نور ستون اين خيمه، كوههاي مكه و پيرامون آن را روشن كرد و خداوند محدودهاي را كه نور ستون به آن جا رسيد، حرم نام نهاد. سپس جبرئيل (ع) به امر خدا خيمه را برچيد و به جاي آن، خانه كعبه را بنا كرد[24] ودر روز هشتم ذيحجه، آدم (ع) را مكلف به غسل و احرام نمود و آن گاه مناسك حج مانند تلبيه، وقوف در منا و عرفات، حلق (تراشيدن سر)، رمي جمرات، و طواف را به وي آموخت. چون آدم (ع) در حال طواف به ملتزم (فاصله ميان حجرالاسود و در خانه كعبه) رسيد، جبرئيل از او خواست كه به درگاه خدا توبه كند.[25] بر پايه روايتي ديگر كه با توجه به روايات ديگر چندان معتبر به نظر نميرسد، آن گاه كه آدم (ع) از هند به مكه ميآمد، جبرئيل او را راهنمايي كرد.[26] بر پايه روايات اهل سنت، جبرئيل (ع) در صحراي عرفات و منا نيز آدم (ع) را همراهي كرد. در عرفات به آدم يادآوري كرد كه فرشتگان پنجاه هزار سال پيش از آفرينش او، خانه خدا را طواف كردهاند.[27] هنگام جدا شدن از آدم (ع) در سرزمين منا،گفت: «تمن» يعني: «هر چه ميخواهي، از خدا طلب كن!»[28] بر پايه روايتي شيعي، جبرئيل اين سخن را به ابراهيم گفت.[29] بدين سبب، اين سرزمين منا ناميده شد.[30] پارهاي از آن چه در باره بناي كعبه و مناسك حج به دست آدم و با راهنمايي جبرئيل (ع) گزارش شد، در باره ابراهيم (ع) نيز گزارش شده است. از اين رو، احتمال تكرار رفتار جبرئيل در چند زمان وجود دارد. هنگامي كه ابراهيم (ع) به فرمان خدا مأمور ساختن خانه كعبه شد، جبرئيل جاي آن را به او نشان دادك (وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْت) (حج/22، 26)[31] آن گاه كه به مكان حجرالاسود رسيد، اسماعيل (ع) را فرستاد تا سنگي را براي آن جا بياورد.[32] جبرئيل (ع) كه هنگام طوفان نوح (ع) حجرالاسود را در كوه ابوقبيس پنهان كرده بود[33]، آن را به اسماعيل (ع) سپرد تا به پدر خود دهد.[34] پس از بناي كعبه، جبرئيل (ع) به ابراهيم (ع) فرمان داد تا مردم را به حج دعوت كند. ابراهيم (ع) خطاب به خداوندگار گفت: «صداي من به كجا ميرسد؟» وحي آمد: «تو دعوت كن! من آن را به انسانها خواهم رساند.»[35] سپس ابراهيم و اسماعيل8 از خداوند خواستند تا مناسك حج را به آنان بياموزد: (وَ أَرِنا مَناسِكَنا) (بقره/2، 128) جبرئيل (ع) نزد آن دو آمد و مناسك حج را به آنان آموخت.[36] در روز ترويه، به ابراهيم (ع) گفت: «ارتو من الماء لك و لأهلك»؛ «براي خود و خانواده ات آب بردار!» از اين رو، آن را روزِ ترويه ناميدند. مزدلفه را نيز از آن رو به اين اسم خواندهاند كه جبرئيل در آن جا به ابراهيم (ع) گفت: «ازدلف إلى المشعر الحرام»؛ «به سوي مشعر الحرام برو!»[37] روايت كردهاند كه جبرئيل (ع) در ظهر عرفه از ابراهيم (ع) درخواست توبه كرد.[38] به روايتي، پس از آموزش مناسك حج، از او پرسيد: «عرفتَ»؛ «آموختي؟» ابراهيم (ع) پاسخ داد: «آري.» از همين رو، آن روز را عرفه و آن مكان را عرفات ناميدند.[39] در مكان رمي جمرات، ابليس بر ابراهيم (ع) آشكار ميشد تا او را بفريبد. ايشان با راهنمايي جبرئيل (ع) به سوي شيطان سنگ افكند و همين رفتار ابراهيم (ع) به سنتي در حج تبديل گشت.[40] ماجراي پيدايش آب زمزم نيز به زماني بر ميگردد كه ابراهيم (ع) به فرمان خدا، همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل (ع) را كنار بيت الحرام كه در آن روز بياباني خشك و بيآب و علف بود، سكونت داد. (ابراهيم/14، 37) پس از پايان يافتن آبي كه همراه داشتند و چيره شدن تشنگي بر آنان و بينتيجه ماندن تلاش هاجر3 براي جستوجوي آب در ميان دو كوه صفا و مروه، جبرئيل (ع) براي آنان آب زمزم را جاري ساخت و به هاجر3 دلداري داد.[41] از اين رو، از نامهاي زمزم، رَكضَة جبرئيل (محل گام برداشتن جبرئيل) است.[42] بر پايه برخي روايات اهل سنت، ابراهيم با راهنمايي جبرئيل، قلمرو حرم مكي را تعيين و علامتگذاري كرد.[43] (← حرمين) بر پايه روايتي شيعي، جبرئيل هنگام حجگزاري موسي (ع) نيز حضور داشت و در پاسخ به پرسش موسي (ع) در باره پاداش كسي كه حج را خالصانه به جا آورد، از سوي خدا پيام آورد كه او را در ملكوت اعلي همراه پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان جاي خواهد داد.[44]
جبرئيل در دوران بعثت پيامبر اسلام (ص): بعثت پيامبر (ص) با نزول آياتي از قرآن بر ايشان از جانب جبرئيل (ع) در غار حراء آغاز شد.[45] پس از آن نيز جبرئيل (ع) در طول 23 سال دوران رسالت، خواه در مكه و خواه در مدينه، پيوسته براي نزول آيات قرآن و راهنمايي و ياري ايشان در وضع خاص، نزد ايشان حضور مييافت. بر پايه روايتي، هنگامي كه پيامبر (ص) در مكه بود، دو بار نزديك در كعبه به امامت جبرئيل (ع) نماز خواند.[46] به سال ششم بعثت، قريش عهدنامهاي نوشتند و در كعبه نهادند. بر پايه اين عهدنامه، پيامبر (ص) همراه بنيهاشم و بنيمطلب، به محاصره سخت در شعب بنيهاشم محكوم شدند. پس از سه سال، جبرئيل به ايشان گزارش داد كه موريانهاي به فرمان خدا نوشتههاي عهدنامه را جز بخشهايي كه مشتمل بر نام خدا بوده، خورده است. پيامبر (ص) اين خبر را به قريش رساند و آنان ناچار به لغو عهدنامه شدند و بدين ترتيب، آنها آزاد شدند.[47] نيز جبرئيل (ع) در شب معراج به فرمان خدا نزد پيامبر (ص) آمد و او را بر بُراق سوار كرد و از مسجدالحرام به بيت المقدس سير داد. (اسراء/17، 1)[48] در شبي كه قريش نقشه قتل پيامبر (ص) را كشيدند، جبرئيل (ع) به او خبر داد و دست وي را گرفت و در حالي كه قريشيان خواب بودند، با خواندن آيه 9 يس/36 وي را از نزد آنان عبور داد و به او گفت كه از مكه بيرون آيد و به سوي كوه ثور رود و سپس به مدينه هجرت كند.[49]
پس از هجرت پيامبر (ص) به مدينه، حضور جبرئيل (ع) نزد ايشان براي فرود آوردن آيات قرآن و ياري رساندن به ايشان و مسلمانان، به ويژه در جنگها، بسيار بيشتر شد. آوردهاند كه جبرئيل (ع) در مدينه بيشتر به صورت «دِحيه كلبي» كه از اصحاب رسول خدا (ص) و شخصي زيبا بود، نزد پيامبر (ص) ميآمد.[50] يك بار پيامبر (ص) به جبرئيل فرمود: «دوست دارم تو را به صورت خودت ببينم.» جبرئيل (ع) جايي را در بقيع تعيين كرد تا شبي خود را به او نشان دهد.[51] هر گاه جبرئيل (ع) نزد رسول خدا (ص) ميآمد، در جايي نزديك خانه او توقف ميكرد و از وي اجازه ورود ميگرفت. از اين رو، اين مكان «مقام جبرئيل» ناميده ميشود.[52] در روايتي ديگر آمده كه جبرئيل (ع) در پايان غزوه خندق، در اين مكان به محضر پيامبر (ص) آمد و پيام خدا را به ايشان رساند كه براي نبرد با يهوديان بنيقريظه آماده شود.[53] برخي به خطا، با توجه به اينكه در روايت آمده كه مقام جبرئيل (ع) زير «ميزاب» (ناودان) قرار دارد، گمان كردهاند كه مقصود، ناودان بام كعبه است و نتيجه گرفتهاند كه كنار كعبه هم محلي به نام مقام جبرئيل (ع) قراردارد.[54] اما مقصود از آن، ناوداني است كه بر درِ خانه حضرت زهرا3 بوده است.[55] نامگذاري يكي از درهاي مسجدالنبي به باب جبرئيل (ع) نيز بدان جهت است كه جبرئيل (ع) از آن جا به حضور پيامبر (ص) ميرسيد. رواياتي از طريق شيعيان در فضيلت اين باب وارد شده است.[56] مستحب است كه زائر پيامبر (ص) از اين در وارد مسجد شود.[57] نيز در ماجراي تغيير قبله از بيتالمقدس به سوي مسجدالحرام، جبرئيل (ع) براي زدودن ناخرسندي پيامبر (ص) از قبله بودن بيت المقدس، او را به دعا براي تغيير قبله تشويق كرد و خداوند نيز دعايش را اجابت نمود (بقره/2، 144)[58] و در حالي كه دو ركعت از نماز ظهر را خوانده بود، جبرئيل (ع) بازويش را گرفت و به سوي كعبه چرخاند.[59]
جبرئيل (ع) به فرمان خدا در برخي جنگها مانند بدر[60]، اُحُد[61]، خيبر[62] و نبرد با يهوديان بنيقريظه[63] به ياري مسلمانان آمد. آوردهاند كه در ماجراي صلح حديبيه به سال ششم ق.[64] جبرئيل (ع) نزد رسول خدا (ص) آمد و از او خواست كه شترها را قرباني كند و به مدينه بازگردد.[65] در فتح مكه نيز جبرئيل (ع) رسول خدا (ص) را دركشف توطئه جاسوسي ياري كرد.[66] سپس پيامبر (ص) با اشاره جبرئيل (ع)، بتهاي پيرامون خانه كعبه را با عصايش فروريخت.[67] پس از نزول آيات نخست سوره برائت در اعلان برائت از مشركان پيمانشكن، جبرئيل وظيفه تلاوت آن آيات را بر عهده پيامبر (ص) يا نزديكترين فرد به ايشان نهاد. در پي آن، پيامبر (ص) اين مأموريت را به امام علي (ع) واگذار كرد و ايشان در مراسم حج سال 9ق. اين وظيفه را به انجام رساند.[68] در اواخر عمر پيامبر (ص)، جبرئيل (ع) نزد وي آمد و از او خواست اعلان نمايد تا مسلمانان مدينه و ديگر مناطق براي انجام حج بيايند.[69] در همين سفر (حجة الوداع) جبرئيل (ع) مناسك حج را به پيامبر (ص) نشان داد.[70] بر پايه روايتي كه در منابع شيعي آمده، جبرئيل (ع) در حالي كه پيامبر (ص) سعي ميان صفا و مروه را انجام داده بود، از ايشان خواست از سوي خدا به مردم بگويد كه هر كس قرباني با خود نياورده، از احرام بيرون شود.[71] در جاي ديگر هم از وي خواست تا به مؤمنان بگويد كه تلبيه را با صداي بلند ادا كنند؛ زيرا تلبيه شعار حج است.[72]
منابع
الاحتجاج: ابومنصور الطبرسي (م.520ق.)، به كوشش سيد محمد باقر، دار النعمان، 1386ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البرهان في تفسير القرآن: البحراني (م.1107ق.)، قم، البعثه، 1415ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التحرير و التنوير: ابن عاشور (م.1393ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ تفسير اثني عشري: حسين حسيني شاه عبدالعظيمي، تهران، ميقات، 1363ش؛ تفسير ثعلبي (الكشف و البيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير سورآبادي: عتيق نيشابوري (م.494ق.)، به كوشش سيرجاني، تهران، نشر نو، 1381ش؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گرجي، تهران، 1378ش؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ الدرر في اختصار المغازي و السير: ابن عبدالبر (م.463ق.)؛ روح البيان: بروسوي (م.1137ق.)، بيروت، دار الفكر؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ روضة الواعظين: الفتال النيشابوري (م.508ق.)، به كوشش سيد محمد مهدي، قم، الرضي؛ زاد المسير: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق؛ زبدة التفاسير: فتح الله الكاشاني (م.988ق.)، قم، المعارف الاسلامي، 1423ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ سرزمين يادها و نشانهها: محمد فرقاني، تهران، مشعر، 1387ش؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ السيرة الحلبيه: الحلبي (م.1044ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1400ق؛ سيره ابن اسحق (السير و المغازي): ابن اسحق (م.151ق.)، به كوشش زكار، قم، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، 1368ش؛ صحيح ابن حبان: علي بن بلبان الفارسي (م.739ق.)، به كوشش الارنؤوط، الرساله، 1414ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ علل الشرائع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ عوالي اللئالي: ابن ابيجمهور (م.880ق.)، به كوشش عراقي، قم، سيد الشهداء، 1403ق؛ عيون اخبار الرضا (ع): الصدوق (م.381ق.)، بيروت، اعلمي، 1404ق؛ فرهنگ كامل لغات قرآن: عباس شوشتري، به كوشش كاسب، تهران، گنجينه، 1374ش؛ قاموس الكتاب المقدس: بطرس عبدالملك و ديگران، قاهره، دار الثقافه، 1994م؛ قاموس قرآن: علي اكبر قرشي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1371ش؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كشف الاسرار: ميبدي (م.520ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361ش؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1402ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحاسن: ابن خالد البرقي (م.274ق.)، به كوشش حسيني، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1326ش؛ مستدرك الوسائل: النوري (م.1320ق.)، بيروت، آل البيت:، 1408ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند ابن راهويه: اسحق بن راهويه (م.238ق.)، به كوشش البلوشي، مدينه، مكتبة الايمان، 1412ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ المعجم الاوسط: الطبراني (م.360ق.)، قاهره، دار الحرمين، 1415ق؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ المعرب من الكلام الاعجمي: الجواليقي (م.540ق.)، به كوشش خليل عمران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ من هدي القرآن: سيد محمد تقي مدرسي، تهران، دار محبي الحسين (ع)، 1419ق؛ مناقب آل ابيطالب: ابن شهرآشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از اساتيد نجف، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ منهج الصادقين: فتح الله كاشاني (م.988ق.)، تهران، كتابفروشي محمد علمي، 1336ش؛ مواهب الرحمن: سيد عبدالاعلي السبزواري، بيروت، مؤسسه اهل بيت:، 1409ق؛ مواهب عليّه (تفسير حسيني): حسيني كاشفي (م.910ق.)، به كوشش جلالي، تهران، اقبال؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ نثر طوبي: الشعراني (م.1393ق.)، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1398ق؛ النوادر: سيد فضل الله الراوندي (م.571ق.)، به كوشش عسكري، قم، دار الحديث، 1418ق؛ واژههاي دخيل در قرآن مجيد: آرتور جفري، ترجمه: بدرهاي، توس، 1386ش؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1412ق؛ الوسيلة الي نيل الفضيله: ابن حمزه (م.560ق.)، به كوشش الحسون، قم، مكتبة النجفي، 1408ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش خالد عبدالغني، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م؛ اليقين: سيد ابن طاوس (م.664ق.)، به كوشش انصاري، دار الكتاب، 1413ق.
احمد جمالي
[1]. المعرب، ص154؛ لسان العرب، ج2، ص166، «جبر»؛ مجمع البيان، ج1، ص324.
[2]. نثر طوبي، ج1، ص122؛ التحرير و التنوير، ج1، ص602.
[3]. المجموع، ج3، ص20؛ نثر طوبي، ج1، ص123؛ التحرير و التنوير، ج1، ص602.
[4]. الكشاف، ج1، ص169؛ مواهب عليه، ص30؛ مجمع البيان، ج1، ص324.
[5]. مواهب عليه، ص30؛ واژههاي دخيل، ص166؛ نثر طوبي، ج1، ص122.
[6]. مجمع البيان، ج1، ص324؛ كشف الاسرار، ج1، ص291؛ مواهب عليه، ص30.
[7]. التبيان، ج1، ص363؛ الكشاف، ج1، ص169؛ مجمع البيان، ج1، ص324.
[8]. فرهنگ كامل لغات قرآن، ص149.
[9]. التبيان، ج1، ص362؛ تفسير قرطبي، ج2، ص37.
[10]. المجموع، ج3، ص20؛ المعرب، ص60؛ لسان العرب، ج2، ص166.
[11]. نك: الكافي، ج4، ص72؛ النوادر، ص260؛ بحار الانوار، ج56، ص206.
[12]. قاموس الكتاب المقدس، ص245؛ قاموس قرآن، ج2، ص5؛ نثر طوبي، ج1، ص123.
[13]. تفسير سورآبادي، ج1، ص103؛ روح البيان، ج1، ص188؛ مواهب الرحمن، ج1، ص341.
[14]. التبيان، ج10، ص386؛ الكشاف، ج4، ص609؛ مجمع البيان، ج10، ص790.
[15]. التبيان، ج6، ص426؛ كشفالاسرار، ج1، ص263؛ مجمعالبيان، ج3، ص404؛ ج6، ص595.
[16]. جامع البيان، ج19، ص68؛ كشف الاسرار، ج7، ص156؛ مجمع البيان، ج7، ص320.
[17]. جامع البيان، ج16، ص46؛ التبيان، ج7، ص114؛ مجمع البيان، ج6، ص783.
[18]. زاد المسير، ج4، ص184؛ الميزان، ج19، ص27-28.
[19]. زاد المسير، ج4، ص184؛ الميزان، ج19، ص27-28.
[20]. زاد المسير، ج4، ص408؛ الميزان، ج20، ص218.
[21]. جامع البيان، ج30، ص18-20؛ ج26، ص116-117؛ الميزان، ج18، ص364-365؛ ج20، ص180.
[22]. جامع البيان، ج27، ص25؛ تفسير ابن كثير، ج7، ص412؛ زاد المسير، ج4، ص184؛ الميزان، ج19، ص27.
[23]. روض الجنان، ج20، ص140.
[24]. الكافي، ج4، ص195-197؛ تفسير عياشي، ج1، ص35-38.
[25]. تفسير قمي، ج1، ص44-45؛ الكافي، ج4، ص191-194.
[26]. روض الجنان، ج2، ص166.
[27]. السيرة الحلبيه، ج1، ص246؛ سبل الهدي، ج1، ص209؛ الدر المنثور، ج1، ص130.
[28]. عمدة القاري، ج6، ص286-287.
[29]. عيون اخبار الرضا، ج1، ص98.
[30]. عيون اخبار الرضا، ج1، ص98.
[31]. روض الجنان، ج2، ص168؛ منهج الصادقين، ج6، ص142.
[32]. المستدرك، ج1، ص458-459.
[33]. سيره ابن اسحق، ص96.
[34]. المستدرك، ج1، ص458-459.
[35]. عوالي اللئالي، ج4، ص35-36.
[36]. الكافي، ج4، ص202-203؛ روض الجنان، ج2، ص160، 171؛ تفسير قرطبي، ج2، ص128-129.
[37]. المحاسن، ج2، ص336؛ علل الشرائع، ج2، ص436.
[38]. علل الشرائع، ج2، ص436.
[39]. علل الشرائع، ج2، ص436؛ روض الجنان، ج3، ص123؛ التفسير الكبير، ج4، ص69.
[40]. علل الشرائع، ج2، ص437.
[41]. الخصال، ج2، ص455؛ سيره ابن اسحق، ص26؛ الكافي، ج4، ص202.
[42]. الخصال، ص455؛ عمدة القاري، ج9، ص277.
[43]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص273-375؛ المصنف، ج5، ص25.
[44]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص235-236.
[45]. تاريخ الاسلام، ج1، ص131.
[46]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص350؛ المجموع، ج3، ص18.
[47]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص31-32.
[48]. تفسير عياشي، ج2، ص276-277؛ تفسير ثعلبي، ج6، ص55.
[49]. تفسير قمي، ج1، ص275-276؛ بحار الانوار، ج19، ص46، 50-51، 54.
[50]. المعجم الاوسط، ج1، ص7؛ مجمع الزوائد، ج8، ص257.
[51]. مسند ابن راهويه، ج2، ص491-492؛ الدر المنثور، ج1، ص92 .
[52]. الكافي، ج4، ص452، 557.
[53]. نك: وفاء الوفاء، ج1، ص236-237.
[54]. سرزمين يادها و نشانهها، ص69.
[55]. الكافي، ج4، ص452؛ وسائل الشيعه، ج13، ص464.
[56]. الكافي، ج4، ص557؛ التهذيب، ج6، ص8-9؛ وسائل الشيعه، ج14، ص346.
[57]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص565-566؛ الوسيله، ص196-197.
[58]. البرهان، ج1، ص340.
[59]. تفسير قمي، ج1، ص63؛ بحار الانوار، ج19، ص201.
[60]. صحيح البخاري، ج5، ص14؛ تفسير قمي، ج1، ص266-267؛ روض الجنان، ج9، ص71.
[61]. صحيح مسلم، ج7، ص72؛ المناقب، ج2، ص78.
[62]. كشف الاسرار، ج9، ص214؛ تفسير اثناعشري، ج12،
ص160.
ص160.
[63]. كشف الاسرار، ج8، ص39؛ روض الجنان، ج15، ص396؛ مجمع البيان، ج7، ص551-552.
[64]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص54.
[65]. جامع البيان، ج30، ص212؛ الدر المنثور، ج6، ص403؛ من هدي القرآن، ج18، ص395.
[66]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص58؛ الدرر، ص213.
[67]. الكشاف، ج2، ص689؛ جوامع الجامع، ج2، ص342؛ زبدة التفاسير، ج4، ص64.
[68]. تفسير قمي، ج1، ص282؛ الكشاف، ج2، ص243؛ الدر المنثور، ج3، ص209.
[69]. الاحتجاج، ج1، ص67-77؛ روضة الواعظين، ص89-95؛ اليقين، ص343-352.
[70]. المستدرك، ج1، ص477؛ السنن الكبري، ج5، ص153.
[71]. الكافي، ج4، ص246؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص236.
[72]. صحيح ابن حبان، ج9، ص113؛ المعجم الكبير، ج5، ص229؛ مستدرك الوسائل، ج9، ص177.