جعفر بن محمد(علیه السلام)

ششمیـن پیشوای امامیه، یکی از چهار امام مدفون در بقیع، و دارای دیدگاه‌های فقهی درباره حج ابوعبدالله[1] جعفر بن محمد بن علی بن الحسین(علیهم السلام) از نوادگان امام علی و حضرت فاطمه(علیها السلام) است. به نقلی نامش را به سفارش پیامبر(صلی الله علیه و آ

ششميـن پيشواي اماميه، يكي از چهار امام مدفون در بقيع، و داراي ديدگاه‌هاي فقهي درباره حج

ابوعبدالله[1] جعفر بن محمد بن علي بن الحسين(عليهم السلام) از نوادگان امام علي و حضرت فاطمه(عليها السلام) است. به نقلي نامش را به سفارش پيامبر(صلي الله عليه و آله) جعفر نهادند.[2] مادرش فاطمه ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابوبكر، و
جده مادري‌اش اسماء بنت عبدالرحمن بن ابي‌بكر بود.[3] از اين رو برخي، از آن حضرت
با تعبير «ابن المُكرمه» ياد كرده‌اند.[4] روايتي از خود آن حضرت، مادرش را از كساني دانسته كه ايمان در دلش رسوخ كرده بود و
بر ايمانش پايدار بود.[5]

معروف‌ترين كنيه آن حضرت ابوعبدالله
(به اعتبار فرزندش عبدالله افطح) است.[6] ابواسماعيل، ابوموسي و ابواسحاق، به اعتبار فرزنداني از آن حضرت به اين نام‌ها، از ديگر كنيه‌هاي غير مشهور امام صادق(عليه السلام) است.[7] از القاب مشهور امام، صادق، صابر، فاضل و طاهر[8] و از القاب غير مشهور مي‌توان به عادل، تام، منجي و قاهر اشاره كرد.[9]

لقب صادق از سوي شماري از شاگردان امام، مانند مالك بن انس[10]، و نيز در منابع اهل سنت، مانند «مسند احمد» در سده سوم، ديده مي‌شود.[11] در سبب نامگذاري لقب صادق كه مشهورترين لقب آن حضرت است، وجوهي ذكر شده است. به نظر شيعيان، رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، ضمن پيشگويي تولد آن حضرت، سفارش كرده بود او را صادق بنامند.[12] به نظر برخي دانشوران اهل سنت، راستگويي امام صادق(عليه السلام) سبب اين نامگذاري بوده است.[13] برخي لقب صادق را در مقابل كذاب خوانده شدن محمد نفس زكيه٭، از شاخه حسني، دانسته‌اند كه بر خلاف نظر امام، كه او را از قيام ضد عباسيان پرهيز داده بود، قيام كرد (144ق.) و طبق پيشگويي آن حضرت به قتل رسيد.[14] بنابراين راستگويي آن حضرت و تحقق يافتن قتل محمد نفس زكيه (144ق.)، به پيشگويي آن امام، از دلايل ديگر نامگذاري اين لقب است. منصور عباسي كه خلافتش (136- 158ق.)
از سوي امام پيشگويي شده بود، چنين لقبي را براي آن حضرت بارها به كار مي‌برد.[15]
در قولي ديگر لقب صادق براي حضرت در برابر جعفر كذاب، كه از نسل پنجم آن حضرت بود و به دروغ ادعاي امامت داشت، نهاده شده است.[16]

امام صادق(عليه السلام)، بنا بر قول مشهور نزد شيعه، در سال 83[17] و به نقل اهل سنت سال 80 هجري در مدينه[18]، در سپيده‌دم روز جمعه يا سه‌شنبه، هشتم رمضان، متولد شد.[19] به رغم ثبت نشدن روز تولد امام در منابع متقدم،
از سده ششم به بعد، منابع اماميه 17ربيع الاول را به عنوان روز تولد امام[20] شناسانده و ميان متأخرين شهرت يافته است.[21] در اين كه زادگاه امام صادق مدينه بوده اختلاف نيست. مطابق قولي تأييد نشده، زادگاه حضرت در مكه، در خانه‏اي معروف به دار ابي‏سعيد، نزديك دارالعجله (سمت صفا و مروه) بوده است. با اينكه فاسي مكي كتيبه‏اي در اين خانه ديده كه بر آن نوشته شده بود: «هذا مَولدُ جَعفر الصّادق عليه السلام و دَخَلَهُ النَّبي صلي الله عليه و آله». اين خانه در سال 623ق. در امارت اشراف حسني تعمير گرديد. اما به نظر مي‌رسد اين خانه، زادگاه جعفر طيار بوده است[22] كه پس از تسلط آل سعود٭ بر مكه، همراه دارالعجله، تخريب شد.[23]

امام صادق(عليه السلام)، به سبب عمر طولاني نسبت به ديگر امامان، به شيخ الائمه نامبردار شده است.[24] قول مشهور، سن امام را 65 سال[25] و برخي اقوال ديگر 67 و 68 سال دانسته‌اند.[26] از اين مدت، 12 سال همزمان با زندگي جدش، امام سجاد(عليه السلام)، 31 سال هم‌دوره با پدر بزرگوارش و مابقي آن، دوران امامتش بود كه از سال 114 تا سال 148ق.، به مدت 34 سال ادامه يافت.[27]

امام صادق(عليه السلام) بيشتر زندگي خود را در مدينه سپري كرد. سفر او به شام به همراه پدر بزرگوارش[28] كه تاريخ دقيق آن مشخص نيست و نيز سفرهاي آن حضرت به عراق در دوران امامت، به رغم ميل حضرت، دليل سياسي داشت و بنا به اجبار دستگاه خلافت عباسي انجام شد.[29] گزارش‌هايي از اقامت آن حضرت در حيره (از شهرهاي عراق) در دوران امام باقر(عليه السلام) وجود دارد.[30]

بنا بر قول مشهور شيعه آن حضرت در
سال 148ق. در 25 شوال يا نيمه آن ماه،
در 65 سالگي، به سبب توطئه و مسموميت از سوي منصور عباسي، در مدينه، به شهادت رسيد.[31] امام صادق(عليه السلام) در يك پيشگويي از شهادت خود خبر داده بود.[32] برخي كه وفات آن حضرت را به مرگ طبيعي تلقي كرده‌اند، در تأييد ديدگاه خود، افزون بر داشتن عمر طبيعي و طولاني، به نبود گزارش روشن از منابع شيعه و سني دال بر شهادت آن حضرت، استناد مي‌كنند. دانشوراني مانند شيخ مفيد (م.413ق.) نيز رحلت امام را طبيعي دانسته‌اند.[33] اما بايد افزود كه نبود گزارش روشن، شاهدي بر عدم شهادت حضرت نيست؛ زيرا اين‌گونه خبرها و رويدادها در خفا و پنهان از همگان انجام مي‌شد و بعدها نيز بر تاريخ‌نگاران پوشيده مي‌ماند.

امام صادق(عليه السلام)، هنگام ارتحال، به جهت حفظ جان فرزندش امام كاظم(عليه السلام)، چند نفر از جمله منصور دوانيقي (خليفه عباسي)، حاكم مدينه، فرزندش موسي بن جعفر8، عبدالله افطح و نيز همسرش حميده را وصي خودقرار داد.[34]

مدفن امام صادق(عليه السلام) در بقيع و كنار قبر پدر و جدشان امام حسن(عليه السلام) واقع شده است.[35] گزارش‌ها نشان مي‌دهد، از سده ششم و حتي پيش‌تر، گنبد و ضريحي براي ائمه بقيع(عليهم السلام)، از جمله امام صادق(عليه السلام)، ساخته شده بود[36] كه در سال 1344ق.، پس از سلطه آل سعود بر حرمين، تخريب شد.[37] (تصاوير شماره 5 و 6)

 شمائل امام صادق(عليه السلام) را با ويژگي‌هاي قامتي ميانه، چهره سفيد، موهاي مجعد، بيني كشيده و داراي خال سياه بر گونه شناسانده‌اند[38] و از آراستگي ظاهري آن حضرت سخن گفته‌اند.[39] نقش انگشتري او: «الله وليي و عصمتي من خلقه»، «انت ثقتي فاعصمني من خلقك» و «ما شاء الله لا قوه الا بالله استغفر الله» بود.[40]

براي امام صادق(عليه السلام) مناقب و كرامات بسياري ياد شده است. حسن خلق امام زبانزد بوده و مالك بن انس، پيوسته آن حضرت را در حال تبسم مي‌ديده است.[41] برخورد يكسان با عرب و عجم[42]، بخشندگي بسيار[43]، سفارش به احسان[44]، كمك به مستمندان و آسيب‌ديدگان[45]، ترحم بر گناهكاران و احسان به آن‌ها و پند دادنشان[46] و شجاعت[47]، پاره‌اي از سجاياي اخلاقي امام صادق(عليه السلام)، به نقل منابع اسلامي، است.

نقل برخي كارهاي خارق‌العاده از امام صادق(عليه السلام)، همچون بارور شدن درخت خشكيده به دعاي حضرت، خبر دادن از غيب و نهان افراد، استجابت دعا و نفرين، از جمله كرامات آن حضرت است.[48] برخي از اعلام اهل سنت نيز مواردي از كرامات و علم حضرت صادق(عليه السلام) را به آينده ذكر كرده[49]، و آن حضرت را مستجاب‌الدعوه خوانده، و يادآور شده‌اند كه هرگاه چيزي از خدا طلب مي‌كرد، پيش از اتمام كلامش، دعايش مستجاب مي‌شد.[50]

آن حضرت - افزون بر جايگاه محوري ميان شيعيان اماميه كه وي را رئيس مذهب خود معرفي مي‌كنند و براي آن حضرت نقش محوري در بسط و گسترش فرهنگ شيعيان قائلند- در ميان اهل سنت نيز مقام رفيعي داشت؛ به گونه‌اي كه چهره‌هاي شاخص آنان، امام صادق(عليه السلام) را از برترين سادات اهل بيت(عليهم السلام) در فهم، دانش و فضل دانسته[51] و با تعبير بزرگ علويان و شيخ بني‌هاشم[52] ياد كرده‌اند. تكريم اهل سنت از آن حضرت، با عبارت «رضي الله عنه» كه معمولاً براي صحابه به كار مي‌رود، حاكي از جايگاه
امام صادق(عليه السلام) نزد آنان است.[53] حتي برخي دانشوران اهل سنت، فارغ از جايگاه امام، آن حضرت را در شايستگي به خلافت بر منصور ترجيح مي‌دادند.[54] دانشمندان اهل سنت، به ويژه پيشوايان اين مذهب، به مقام تقوا، علم، معنويت و عبادت آن حضرت، در كتب خود، معترف بودند و اقتباس از دانش او را براي خود شرافت و منقبت مي‌شمردند.[55]

ƒ دوران امامت: امام صادق(عليه السلام)، به عنوان فرزند ارشد امام باقر(عليه السلام)، امامت را، به نص جلي و بدون مدعي، در سال 114ق. عهده‌دار شد.
امام باقر(عليه السلام) از امام صادق(عليه السلام) با تعبير: «هذا خير البريه بعدي» و«هذا و الله قائم آل محمد» ياد كرده است.[56] امام باقر(عليه السلام) همچنين هنگام شهادت و در حضور چند نفر، به عنوان شهود، وصايت امام صادق(عليه السلام) را ابلاغ و مكتوب كرد.[57] افزون بر اين سخنان، در اثبات امامت حضرت صادق(عليه السلام) به ادله ديگري نيز استناد شده است. تصريح به امامت آن حضرت در روايات نبوي از آن جمله است. در فرازي از حديث لوح كه از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده، نام امام صادق(عليه السلام) ثبت شده و به هلاكت شك‌كنندگان در امامت آن حضرت اشاره شده و انكار امامت او، رد پيامبر(صلي الله عليه و آله) دانسته شده است.[58] حديث معراج، حديث ابي بن كعب و جابر از پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز تصريح بر امامت امام صادق(عليه السلام) دارند.[59]

از ديگر دلايل امامت، افضليت است؛
امام صادق(عليه السلام)، به اتفاق مخالفان و موافقان امامت آن حضرت، در علم و ديگر كمالات افضل اهل زمانش بود.[60] نقل برخي كرامات و كارهاي خارق‌العاده از امام صادق(عليه السلام)، همچون بارور شدن درخت خشكيده به دعاي حضرت و خبر دادن از غيب و نهان افراد و استجابت دعا و نفرين ايشان نيز، مؤيد امامت آن حضرت دانسته شده است.[61]

آن حضرت در طول امامتش، به مدت ۳۴ سال كه مصادف با اواخر حكومت امويان و اوايل حكومت عباسيان بود، با چندين خليفه هم‌عصر بود. خلفاي اموي معاصر امام عبارتند از: هشام بن عبدالملك (حك:105-125ق.)،
وليد بن يزيد بن عبدالملك (حك:125-126ق.)، يزيد بن وليد بن عبدالملك (حك: 126ق.)، ابراهيم بن وليد بن عبدالملك (حك: دو ماه و ۱۰ روز از سال126ق.) و مروان بن محمد ملقب به حمار (حك: 126-132ق.). بدين ترتيب مدت 22 سال از دوران امامت امام صادق(عليه السلام)، يعني از سال 114 تا 132ق.، در حكومت بني‌اميه سپري شد.

خلفاي عباسي معاصر آن حضرت نيز
شامل ابوالعباس، معروف به سفاح،
(حك:132-137ق.) و ابوجعفر منصور دوانيقي (حك:137-158ق.) بودند كه شانزده سال از امامت صادق اهل بيت در عصر آنان سپري شد.

حدود دو دهه از دوران امامت آن حضرت مصادف با ضعف بني‌اميه و تكاپوهاي معارضان بني‌اميه، اعم از شيعيان، خوارج و به ويژه قيام عظيم سياه‌جامگان خراسان، به فرماندهي ابومسلم خراساني، از دعوتگران عباسيان بود. آن حضرت از اين بستر مناسب و فضاي مهياي فراهم شده حداكثر استفاده را براي نشر تعاليم ديني انجام داد و آموزه‌هاي اسلام را از منظرهاي اهل بيت(عليهم السلام) ارائه داد.

سياست امام، خودداري از مقابله مستقيم با امويان بود. آن حضرت مواظب بود تا در دام خطايي كه هشام بن عبدالملك براي زيد بن علي پهن كرده، و او را گرفتار ساخته
بود[62]، نيفتد و بتواند به رسالت خطير خود، در برهه‌اي حساس از تاريخ، جامه عمل بپوشاند. شايان ذكر است كه در اين دوره خطر چنداني جان امام را تهديد نمي‌كرد؛ زيرا خاندان اموي گرفتار درگيري‌هاي مختلفي بودند، و در اقصي نقاط قلمروي امويان قيام‌هايي رخ داده بود، كه اهتمام دستگاه خلافت مقابله با آن‌ها بود. امام صادق(عليه السلام) با اين قيام‌ها همكاري نكرد و براي نمونه با قيام عمويش زيد بن علي در سال 122ق. در كوفه و قيام نفس زكيه در سال 145ق. مخالف بود.[63] امام صادق(عليه السلام) همچنين دعوت ابوسلمه خلال، از سران قيام عباسي را، براي پذيرش خلافت، رد كرد.[64] امام همچنين به نامه ابومسلم خراساني، رهبر نظامي دعوت عباسي، واكنش منفي نشان داد.[65]

اصلي‌ترين نگراني عباسيان از
امام صادق(عليه السلام)، ارسال وجوهات از سوي شيعيان به مدينه بود. برخي اخبار مؤيد چنين اقدامي است و گويا عباسيان بر آن آگاهي
داشته‌اند.[66] علت ديگر نگراني عباسيان از ناحيه امام، گرايش برخي رجال وابسته به حكومت، مانند جعفر بن محمد بن اشعث خزاعي، به آن حضرت بود.[67] به هر روي در خلافت چهار ساله سفاح براي امام صادق(عليه السلام) مشكل عمده‌اي از ناحيه دستگاه خلافت ايجاد نشد.

امام صادق(عليه السلام) درآغاز خلافت منصور، چند بار به مركز خلافت فراخوانده شد. سياست سختگيرانه منصور، حضرت را به سمتِ در پيش گرفتن نوعي سياست منفي، در قالب تاكتيك تقيه، سوق داد. اهميت اين تاكتيك سياسي در اين بود كه حضرت را در عين پرهيز دادن از مخالفت مستقيم با دستگاه خلافت عباسيان، از تأييد و همكاري و همراهي با آن‌ها بي‌نياز مي‌كرد.[68]

شايان يادآوري است كه امام صادق(عليه السلام)، به رغم همراهي نكردن با قيام‌هاي عليه عباسيان، به كلي خود را از جريانات و امور سياسي دور نگاه نداشت، بلكه همواره از فرصت‌هاي مناسب براي ترويج مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و باطل بودن هيأت حاكمه بهره مي‌برد؛ چنان‌كه با شجاعت در حضور منصور عباسي به رد و انكار اقتدارگرايي و طاغوت‌گرايي در حكومت كردن و نقد جباريت پرداخت.[69] آن حضرت دنياطلبي و روي آوردن به سلاطين را نكوهش مي‌كرد.[70] از ديگر مواضع صريح سياسي امام صادق(عليه السلام) در پي اهانت حاكم مدينه به حضرت علي(عليه السلام) است كه سرزنش شديد منصور را در پي داشت.[71]

البته روابط و مناسبات منصور عباسي با امام صادق(عليه السلام) فراز و فرود داشته و همواره يكسان نبوده است. در مواقعي، به ويژه هنگام بروز قيام‌ها، منصور از ترس همراهي امام با قيام، حضرت را به شدت زير نظر قرار مي‌داد و حتي تهديد به قتل مي‌كرد. منصور عباسي تدريجاً فشار بر شيعيان را تشديد كرد؛ چنان‌كه اين خليفه، در مدينه، جاسوساني داشت كه در پي شناسايي شيعيان و قلع و قمع آنان بودند.[72] در چنين شرايطي، امام صادق(عليه السلام)، شيعيان را به تقيه سفارش مي‌كرد.[73] بنا به نقل كليني، منصور به حسن بن زيد بن
حسن (م.168ق.)، والي خود در مدينه، دستور داد تا خانه امام صادق(عليه السلام) را آتش بزند.[74]

از مفضل بن عمر نقل شده كه منصور چند بار تلاش كرد امام صادق را به شهادت برساند و افرادي را براي آوردن او به مركز خلافت اعزام مي‌كرد. اما هنگامي كه آن حضرت وارد مي‌شد، هيبتشان منصور را مي‌گرفت و از قتل امام منصرف مي‌شد.[75]

ƒ فعاليت‌هاي فرهنگي امام صادق(عليه السلام): امام صادق(عليه السلام) بخش عمده فعاليت‌هاي خود را به احيا و نشر حديث پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) اختصاص داد و بدين ترتيب ميراث ارزشمندي به جاي گذاشت. برخي جايگاه آن حضرت را در حديث، به منزله سر نسبت به بدن دانسته‌اند.[76] احاديث نقل شده از امام صادق(عليه السلام) بيشتر از ديگر امامان است و غالب سند روايات شيعي و اصول اربعمائه به آن حضرت منتهي مي‌شود. در منابع شيعه و اهل سنت، احاديث بسياري از امام صادق(عليه السلام)، در ابواب گوناگون ديني، از جمله اصول و فروع دين، اخلاق و مواعظ و مناظرات نقل شده است. احاديث نقل شده از امام باقر و امام صادق8 از مجموع احاديث نقل شده از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بيشتر است. تنها ابان بن تغلب يا محمد بن مسلم، بالغ بر سي هزار حديث از امام نقل كرده است.[77]

فقه شيعه عمدتاً بر روايات به‌جاي مانده از امام صادق(عليه السلام) مبتني‌است؛ به همين جهت مكتب فقهي شيعيان دوازده امامي را مذهب جعفري نيز مي‌نامند. تعداد راويان از امام،
به اختلاف تا 4000 نفر دانسته شده است.[78] بسياري از فقهاي سده دوم هجري از پرورش‌يافتگان مكتب امام جعفر صادق(عليه السلام) بوده‌اند. به نقل نجاشي، تنها در مسجد كوفه، نهصد تن از شيوخ افتخار شاگردي امام را داشته و به نقل حديث از آن حضرت مشغول بودند.[79]

ƒ امام صادق(عليه السلام) در حرميـن:
امام صادق(عليه السلام) با حاكمان انتصابي اموي و عباسي متعددي در مدينه هم‌عصر بود. امراي منصوب اموي عبارت بودند از: خالد بن عبدالملك بن حارث (114-117ق.)، محمد بن هشام بن اسماعيل مخزومي (118-125ق.)، يوسف بن محمد ثقفي(125ق.)، عبدالعزيز بن عمر بن عبدالعزيز (126ق.)، عبدالواحد بن سليمان بن عبدالملك (129ق.)، مختار بن عبدالله اباضي (129ق.)، محمد بن عبدالملك بن عطيه سعدي (130ق.)، وليد بن
عروه سعدي (131ق.) و يوسف بن عروه سعدي[80] (132ق.).

در عصر عباسيان نيز امام با اميراني هم‌عصر بود كه يكي از آن‌ها، داوود بن علي، عموي سفاح و منصور عباسي بود.[81] او در مدت امارت چهار ماهه‌اش[82]، ضمن تحت فشار قراردادن شيعيان امام صادق(عليه السلام)، معلي بن خنيس، وكيل آن حضرت، را دستگير و اموال ايشان را توقيف كرد. پس از اين‌كه معلي از معرفي كردن شيعيان به داوود امتناع كرد، داوود فرمان اعدام وي را به سيرافي، رئيس شرطه مدينه، داد. اين كار، اعتراض شديد
امام صادق(عليه السلام) را به دنبال داشت. داوود در پاسخ به اين اعتراض ادعا كرد كه قتل معلي بدون هماهنگي با وي صورت گرفته و سيرافي را به جرم آن كشت.[83] امام صادق(عليه السلام) كه از نقش داوود با خبر بود، به اين كار قانع نشد و وعده داد قاتل معلي را نفرين كند. ولي به گزارشي ديگر، داوود به جاي ترتيب اثر دادن به شكايت آن حضرت، تهديد ايشان را به ريشخند گرفت[84] و داوود همان شب، بنا بر روايتي، در اثر مارگزيدگي مرد.[85]

امام صادق(عليه السلام) در مكه، نزديك دارالعجله سمت صفا و مروه، خانه‌اي داشت كه نزديك دار ابي‌سعيد واقع شده بود. طبق قولي، چنان‌كه گذشت، اين منزل زادگاه
آن حضرت بود.[86] آن حضرت در مدينه نيز منزلي داشت كه فاطميان مصر، در حكومت الحاكم، آن را كه در حال ويراني و متروك بود، گشودند و مصحف، شمشير، كساء،
و برخي ديگر از اشياي آن را به مصر منتقل كردند.[87] همچنين براي آن حضرت باغ و مزرعه‌اي پيرامون مدينه ثبت شده است[88]
كه كارگراني در آن‌ها براي آن حضرت
كار مي‌كردند.[89]

گرچه منابع شمار دفعات حج‌گزاري
امام صادق(عليه السلام) را گزارش نكرده‌اند، اما زندگي كردن آن حضرت در مدينه و حضور مستمر و مداوم ايشان در موسم حج[90]، گوياي اهتمام ويژه آن حضرت به حج و عمره است. حتي به نقلي امام، در دوران نوجواني، سفر حج داشته است.[91]

ƒ تعاليم امـام صـادق(عليه السلام) درباره حج: روايات پرشماري از امام صادق(عليه السلام) درباره آداب و مناسك حج نقل شده است. نقش آن حضرت در تبيين مسائل حج به حدي است كه به نقل از ابوحنيفه، اگر جعفر بن محمد نبود، مردم مناسك حج خود را نمي‌دانستند.[92] منابع روايي بابي را به حج اختصاص داده‌اند كه روايات آن غالباً از امام صادق(عليه السلام) است. برخي محققان، اين روايات را به صورت مستقل جمع‌آوري كرده‌اند.[93] امام درباره اهميت و لزوم فراگيري احكام و مناسك حج، كه قبولي آن در انجام درست اعمال است، به زراره (از اصحاب امام) -كه گفته بود حدود چهل سال است كه از شما درباره حج مي‌پرسم و شما فتوا مي‌دهيد- يادآور شد: «خانه‌اي كه بيش از دو هزار سال پيش از پيدايش آدم حج گزارده مي‌شد، در 40 سال مسائل آن پايان نمي‌پذيرد».[94]

از آن حضرت در باب اهميت حج رواياتي نقل شده است؛ مثل وجوب حج شخص مستطيع؛ چراكه خداوند، تارك حج را كافر شمرده است[95] يا تارك حج به آيين يهود و نصرانيت مرده است.[96] امام صادق(عليه السلام) حج را برترين راه از راه‌هاي خدا دانسته كه تنها جهاد در راه خدا و شهادت، همپايه آن‌هاست.[97] به گفته آن حضرت، هر كه دو بار حج گزارد، تا زنده است در خير و بركت به سر خواهد برد و دچار فقر نخواد شد.[98] آن حضرت، با توجه به دشواري سفر حج، آن را از انواع جهاد برشمرد و سختي آن را طبيعي دانست.[99] امام صادق(عليه السلام) حج را دو گونه، حج براي خدا و حج براي مردم دانسته، و يادآوري كرده‌اند كه هركس بايد پاداش حج خود را، از آن كه برايش حج گزارده، درخواست كند.[100]

امام صادق(عليه السلام) بخشي از فلسفه حج را، شناخت بيشتر مسلمانان از يكديگر، بهره‌گيري
از تجارب و شناخت نشانه‌ها و آثار
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بيان كرد.[101] نيز آن حضرت درباره فلسفه حج و تشويق مردم براي بزرگداشت و زيارت كعبه، آن را آزمايشي از سوي خدا، براي ميزان طاعت بندگان، عنوان كرده و پابرجايي دين را به برپايي كعبه منوط كرده است.[102] امام(عليه السلام) بهره‌مندي از منافع گوناگون تجاري، فراگيري معارف و احاديث رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، را از حكمت‌هاي حج خوانده است.[103]

از نظر امام صادق(عليه السلام) حج گزاردن، آثار و بركات بسياري دارد؛ از آن جمله است: پاك شدن از گناه در صورتي كه قصد او ريا و شهرت‌طلبي نباشد.[104] آن حضرت، به نقل از پدر بزرگوارش، حتي براي قصدكننده حج و عمره مبرا از كبر و خودپسندي، پاداش پاك شدن از گناهان - همانند روزي كه از مادر متولد گرديده- را نويد داده است. از ديگر بركات حج، نورانيت است تا زماني كه فرد به گناه آلوده نشده باشد[105]؛ همنشيني با پيامبران و صالحان[106]، در امان بودن از عذاب[107]، نوشته شدن حسنه از ابتداي حركت و افزايش درجه حج‌گزار[108]، نجات از آتش، حفظ خانواده و اموال[109]، افزايش مال و روزي[110]، استجابت دعا[111] و ايمني از هول عظيم روز قيامت، براي كسي كه در مسير رفت يا برگشت بميرد، از ديگر پاداش‌هاي حج از نظر امام صادق(عليه السلام) است. امام(عليه السلام) حج و عمره را از بازارهاي آخرت معرفي كرد كه انجام دهندگان آن‌ها در پناه خدا هستند؛ اگر به هدفش رسيد، آمرزيده مي‌شود و اگر اجل مهلت نداد، پاداشش بر عهده خداست.[112] ضمانت حج‌گزار مؤمن با خداست: در صورت مرگ، ورود به بهشت و در صورت بازگشت، نوشته نشدن گناه تا 70 شب[113] و مهمان خدا بودن تا هنگام بازگشت است.[114]

آن حضرت درباره لزوم آمادگي براي حج، در خطاب به يكي از اصحابش (عيسي ابن ابي‌منصور)، به وي توصيه كرد كه در فاصله دو حج، در حال آماده شدن براي حج بعد باشد؛ زيرا خداوند اين عمل را دوست دارد.[115] به نقل ابوبصير از امام صادق(عليه السلام) كسي كه حج بر او واجب شده، در حالي كه برايش مقدور بوده كه در مراسم حج شركت كند و چنين نكرد، از جمله كساني است كه نابينا محشور خواهد شد.[116] با توجه به لزوم پاك كردن خانه دل، پيش از ورود به حرمين شريف، امام در روايتي توبه و استغفار را هنگام اراده حج يادآور شده، فرمود: «هرگاه اراده حج كردي با آب توبه خالص، گناهانت را بشوي».[117] آن حضرت همچنين به انجام حج، با مال پاك، تأكيد كرده است.[118] امام درباره استطاعت حج در پاسخ سؤال كننده‌اي كه از آيه شريفه: (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً) پرسيده بود، مقدار مال را به اندازه‌اي دانست كه بتواند با بخشي از آن حج انجام داده و بخشي را نيز براي خوراك خانواده‌اش باقي بگذارد.[119]

امام صادق(عليه السلام) مراقبت از دارايي و اثاثيه را در سفر حج متذكر شده، و در پاسخ صفوان جمال كه از آن حضرت درباره بستن نفقه به كيسه‌‌اي در كمرش پرسيده بود آن را بي‌اشكال دانست، و حفظ نفقه را از توانمندي مسافر دانست.[120] امام حتي دراهم داراي تصوير در هميان را در حال احرام جايز دانسته و يادآوري كرده است كه آن‌ها، پس از خداوند، تكيه‌گاه مسافر است.[121]

بر اساس روايتي از امام صادق(عليه السلام) شايسته است مسافر حج، سفر حج خود را به اطلاع برادران ديني خود برساند. آنان نيز لازم است هنگام بازگشت حاجي به ديدن وي بيايند.[122] بديهي است كه چنين اقدامي موجب زدودن تيرگي‏ها و كدورت‏ها از دل انسان‏ها است. آن حضرت، ضمن توصيه به داشتن همراه در سفر و پرهيز دادن از تنها سفر كردن[123]، درباره انتخاب همراهان شايسته و هم‌شأن يادآور شد: «با كسي همسفر شو كه موجب افتخار و زينت تو باشد و با آن كس كه تو باعث افتخار او باشي، همراهي مكن».[124] سرّ اين مطلب، با توجه به سختي سفر و خطرات آن در گذشته، قابل فهم است.

امام صادق(عليه السلام) درباره استحباب وصيت پيش از سفر براي حاجي، لزوم آن را با اين عبارت كه هركسي بر مركبي سوار مي‌شود لازم است وصيت كند «مَنْ رَكبَ رَاحِلَةً فَلْيوصِ»[125] يادآور شد. شايد عدم اطمينان از بازگشت قطعي از سفر چنين ايجاب مي‌كند تا با وصيت، وارثان و بازماندگان دچار مشكل نشده و تكليف خود را بشناسند. همچنين آن حضرت صدقه دادن در آغاز سفر را مستحب، و آن را نوعي احسان به مردم دانسته است.[126] بنا به روايتي از آن حضرت، چنين استحبابي پس از انجام مناسك حج و هنگام خروج از مكه نيز وجود دارد؛ چنان‌كه امام(عليه السلام)، خريدن يك درهم خرما و صدقه دادن آن را شايسته حاجي دانسته است.[127]

همچنين امام صادق(عليه السلام)، به نقل از رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، نماز خواندن پيش از سفر و آغاز آن با نماز را بهترين عمل برشمرده است.[128] امام(عليه السلام) دعا خواندن هنگام خروج براي سفر مكه[129] و به همراه داشتن نيازمندي‌هاي سفر، مانند دارو، نخ خياطي و سوزن[130] و همراه داشتن توشه پاكيزه و بخشش آن را به همراهان، از جوانمردي دانسته است.[131] نيز آن حضرت به برداشتن تربت امام حسين(عليه السلام) توصيه كرده و آن را براي در امان ماندن از ترس، مفيد دانسته است.[132] به نقل از آن حضرت، هنگام سوار شدن بر مركب، مستحب است از خداوند سپاسگزاري كرده و دعاي: «الحمد لله الذي هدانا للاسلام...» خوانده شود.[133]

آن حضرت مسافر حج را به رعايت اخلاق اسلامي، همچون فروبردن خشم، گذشت كردن، لزوم پرهيز از خيانت، اختلاس، دزدي و ربا[134]، سخاوت داشتن در سفر حج[135]، پرهيز از ناسازگاري، آزار نرساندن به همسفران و ناديده گرفتن لغزش‌هاي آنان[136] توصيه كرده و مهرورزي را، به نقل از پيامبر(صلي الله عليه و آله)، موجب استحكام دوستي دانسته است.[137] امام صادق(عليه السلام) از دلايل جوانمردي در سفر را كتمان اسرار و رازداري پس از سفر بيان كرده است.[138] آن حضرت احترام به سالخوردگان را احترام
به خدا[139] و سلام كردن به همسفران را موجب انس با يكديگر و سلام با صداي بلند را موجب عدم شائبه جواب ندادن دانسته است.[140]

سلام كوچك به بزرگ و عابر بر نشسته و جمع كم بر بيشتر، روش اجرايي سلام كردن از نظر امام صادق(عليه السلام) است.[141] آن حضرت كمك به همسفران و نگهدارنده اثاثيه طواف‌كنندگان را داراي اجر بيشتري از آنان[142] و حتي پرستاري و در كنار بيمار بودن و مدارا با بيمار را برتر از نماز خواندن در مسجد (نبوي) دانسته است.[143] آن حضرت در روايتي، ماندن سه روز در كنار بيمار را از حقوق مسافر بر شمرده است.[144] اهميت حل مشكل همسفران در نظر امام به حدي است كه آن حضرت، حتي قطع طواف واجب براي شتافتن به كمك همسفر را جايز دانسته است.[145] داشتن ارتباط در سفر، مانند نامه‌نگاري با خانواده، خويشان و دوستان، از توصيه‌هاي امام صادق(عليه السلام) در سفر است.[146]

امام صادق(عليه السلام) به حاجيان توصيه كرده كه پيوسته مراقب وقت واجبات الهي باشند.[147] آن حضرت به خواندن نماز در مسجدالحرام و مسجدالنبي، كه نماز در اولي يكصد هزار و در دومي ده هزار پاداش دارد، توصيه كرده است.[148] لزوم پرداختن به عبادت و غنيمت شمردن اوقات[149]، شركت در نماز جماعت غير شيعه[150]، نظم صفوف[151]، رو به قبله نشستن - به تأسي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) كه بيشتر اوقات رو به قبله مي‌نشست-[152] خودداري از اسراف[153]، پرهيز از پرخوري و خواب زياد[154]، رعايت نكات بهداشتي مانند شستن دست‌ها، پيش و پس از صرف غذا[155]، و مسواك زدن كه امام آن را از اخلاق انبيا برشمرده است[156]، از ديگر آداب سفر حج است.

تكرار كردن لبيك، با صداي بلند، براي مردان، پس از احرام در مسجد شجره، هنگام سوار شدن يا پياده شدن از مركب، در سرازيري و بلندي، برخورد با سواره، هنگام سحر و قطع لبيك با ديدن خانه خدا از ديگر سفارش‌هاي امام صادق(عليه السلام) درباره فرد محرم است.[157] امام صادق(عليه السلام) كه خود و همراهانش، در منطقه فخّ غسل كرده بودند، به زائران
بيت الله الحرام، هنگام ورود به مكه، انجام غسل را سفارش كرده‌اند و در صورت عدم موفقيت، انجام آن را، هنگام ورود به حرم، يادآور شدند.[158]

حرمت حرم نزد آن حضرت تا آن‌جا بود كه از تأديب خادمان خود، در محدوده حرم، پرهيز داشت.[159] امام(عليه السلام) تواضع را از آداب دخول به حرم [160] دانسته و يادآورشده است كه مسافر كعبه، پس از نهادن اثاثيه خود در محل استقرارش[161] و پس از غسل، كنار كعبه رفته[162] و از باب بني‌شيبه وارد شود. امام(عليه السلام) حكمت دخول از اين باب را دفن شدن بت بني‌شيبه، در فتح مكه (سال هشتم هجرت)، به دست امام علي(عليه السلام) دانسته، و اين نحوه ورود را سنت نبوي دانسته است.[163] آن حضرت در محدوده حرم، اظهار بدهي بدهكار را سزاوار ندانسته است.[164]

امام صادق(عليه السلام) در آداب ورود به مسجدالحرام به موارد زير اشاره كرده‌اند: حركت با پاي برهنه، داشتن خشوع و خضوع[165]، طواف نكردن در حال خستگي، حركت آرام و معتدل در طواف براي آزار نديدن ديگر طواف‌كنندگان[166]، خودداري از طواف مستحبي و دادن امكان براي كساني كه طواف واجب انجام مي‌دهند، فرستادن تكبير و صلوات هنگام ازدحام براي استلام حجرالاسود و عدم استلام آن، و استلام آن هنگام خلوتي.[167]

امام صادق(عليه السلام) به نماز و دعا خواندن بسيار در مسجدالحرام سفارش كرده [168]و از «اِحتباء» (نشستن بر نشيمنگاه خود با حلقه زدن دست‌ها گرد زانو) منع فرموده است.[169]

امام صادق(عليه السلام)، در بيان آداب سعي بين صفا و مروه، ضمن توصيه به آرامش و وقار و نگاه به كعبه در بالاي صفا، حمد و ثناي الهي و يادآوري نعمت‌هاي الهي، ادعيه و اذكاري را، از جمله گفتن هفت مرتبه «اللهُ اكبَر»، «الحُمْدُ للهِ»، و «لا إِلهَ إِلَّا اللهُ» و سه مرتبه «لا الهَ الّا اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريك لَهُ، لَهُ المُلك وَ لَهُ الحَمْدُ، يحْيي ويميتُ وَ هُوَ حَي لا يمُوتُ وَ هُوَ عَلي كلِّ شَيء قدِير» سفارش كرده‌اند.[170] از آن حضرت خواندن دعايي خاص در عرفات نقل شده است.[171]

امام صادق(عليه السلام) بازگشت نزد خانواده را، پس از انجام مناسك حج، مستحب، و دليل آن را شوق بازگشت دوباره به حج دانست.[172] آن حضرت همچنين ماندن يك روز پيش از حج را در مكه بهتر از دو روز ماندن پس از حج بيان كرده‌اند[173] و در آداب خروج از مكه، صدقه دادن را موجب كفاره گناهان در حال احرام و مدت اقامت در مكه دانسته‌اند.[174] آن حضرت همچنين سفارش كرده كه وداع كعبه با طواف، و در صورت امكان استلام حجرالاسود در هر شوط، و نيز استلام ركن يماني و خواستن بهشت از خدا، انجام شود. گزارش شده، امام صادق(عليه السلام)، هنگام وداع خانه خدا، مدت زيادي را به سجده مي‌افتاد
و پس از آن از مسجد خارج مي‌شد.[175]
امام صادق(عليه السلام) شريك كردن ديگران را در حج نوعي صله رحم و داراي پاداش حجي همانند حج دانست.[176]

بنا به روايتي از امام صادق(عليه السلام)، آن حضرت زيارت حرم معصومين(عليهم السلام) در مدينه را وسيله كمال و اتمام حج[177] و زيارت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را همسنگ زيارت خدا در عرش عنوان كرد.[178]

بنا به روايتي، امام صادق(عليه السلام)، هديه حج را جزو حج دانست[179]و فرمود: «هنگامي كه يكي از شما به مسافرت رفت، موقع برگشتن، به هر مقدار كه براي او امكان دارد، هرچند يك سنگ، براي خانواد خود هديه بياورد».[180]

امام خوشامدگويي به حاجي و مصافحه با او را مانند كسي دانسته كه حجرالاسود را لمس كرده باشد.[181] در حديث ديگر، آن حضرت، ثواب معانقه با حاجي را همچون ثواب استلام حجرالاسود دانسته است.[182]

امام صادق(عليه السلام) انجام عمره در هر يك از ماه‌هاي سال را روا، اما عمره رجبيه را برتر مي‌دانست.[183] در نقلي آن حضرت، براي انجام عمره، منتظر بيست سوم رمضان مي‌شد، آن‌گاه احرام بسته و مشغول مناسك مي‌شد.[184] بنا به روايتي از آن امام، انجام عمره در اين ماه معادل يك حج است.[185] امام صادق(عليه السلام) مقصود از آيه (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ) را انجام آن‌ها و پرهيز از هر چيزي كه محرم در اين دو از آن پرهيز مي‌كند، تفسير كرد.[186]

‚ توصيف حرمين در سخن امام(عليه السلام): امام صادق(عليه السلام) در روايتي، مكه را دوست‌داشتني‌ترين زمين نزد خداوند دانسته كه خاك، سنگ، درخت، كوه و آبي محبوب‌تر از آن‌ها نيست.[187] آن حضرت وجه تسميه كعبه و مربع بودن آن را بدان جهت دانسته كه كعبه در مقابل بيت‌المعمور، كه به شكل مربع است، استقرار گرفته و غرض خدا بر اذكار: «سبحان الله، الحمد لله و لا اله الا الله»، استوار است.[188]

در سخني از امام صادق(عليه السلام) ركن يماني دري از درهاي بهشت است كه از هنگام گشوده شدنش، بسته نشده است.[189] آن حضرت بوسيدن و استلام حجرالاسود را، در صورتي كه ازدحام نباشد، توصيه كرده و فرموده است: «در وقت ازدحام، از دور بر او تكبير بگويند».[190] از نظر امام صادق(عليه السلام)، استلام حجرالاسود از زنان برداشته شده است.[191]

به نقل امام(عليه السلام)، حِجر اسماعيل، محل سكونت حضرت اسماعيل و نيز محل دفن او و مادرش هاجر بوده است.[192] آن حضرت ملتزم را جايي دانسته كه اگر بنده‏اي در آن‌جا به گناهانش اعتراف و طلب استغفار كند، بخشوده مي‌شود.[193] امام صادق(عليه السلام) مسعي را جايي معرفي كرده كه روي زمين دوست‌داشتني‌تر از آن نبوده و فلسفه آن را تحقير زورگويان در آن‌جا دانسته است.[194] در روايتي از امام صادق(عليه السلام) نامگذاري اين سرزمين به عرفات از اين رو بوده كه جبرئيل، در ظهر عرفه، به ابراهيم(عليه السلام) ابلاغ كرد تا به گناهان خود اعتراف كرده و مناسك را بشناسد.[195]

… منابع

الآثار: يعقوب بن ابراهيم الانصاري (م.182ق.) تحقيق ابوالوفا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1355ق؛ آداب سفر حج: سيد علي قاضي عسكر، تهران، مشعر، 1374ش؛ الاتحاف بحبّ الاشراف: عبدالله بن محمد الشبراوي، به كوشش سامي، دار الكتاب الاسلامي، 1423ق؛ اثبات الوصيه: علي بن حسين المسعودي (م.346ق.) قم، انصاريان، 1426ق؛ اثبات الهداه بن النصوص و المعجزات: محمد بن الحسن الحر العاملي، (م.1104ق.)، مقدمه سيد شهاب‌الدين مرعشي نجفي، بيروت، اعلمي، 1425ق؛ احقاق الحق: قاضي نور الله شوشتري (م.1019ق.)، قم، انتشارات كتابخانه آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي، 1409ق؛ الاخبار في فضائل الائمة الاطهار: نعمان بن محمد المغربي (م.363ق.)، به كوشش سيد محمد حسيني جلالي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1414ق؛ الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد: محمد بن محمد ابن النعمان، (شيخ مفيد) (336-413ق.)، تحقيق مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ اعلام الوري باعلام الهدي: الفضل بن الحسن الطبرسي (468-548ق.)، تصحيح مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1417ق؛ اعيان الشيعه: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش سيد حسن الامين، بيروت، دار التعارف، 1403ق؛ الامالي: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، تصحيح قسم الدراسات الاسلاميه مؤسسه البعثه، تهران، بنياد بعثت، 1417ق؛ الامالي: محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد) (م.413ق.)، تصحيح حسين استاد ولي، علي‌اكبر غفاري، بيروت، دار المفيد، چاپ دوم، 1414ق؛ الامام الصادق: محمد حسن المظفر، بيروت، دار الزهرا، 1397ق؛ الامام جعفر الصادق عليه السّلام: عبدالحليم جلندي، تحقيق شيخ احمد جاسم المالكي، المجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الاسلاميه، تهران، ١۴٢۴ق؛ انساب الاشراف: احمد بن يحيي البلاذري (م.279ق.)، تحقيق سهيل صادق زكار و رياض زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ الانوار البهية في تاريخ الحجج الالهيه: عباس قمي (1254-1319ش.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1417ق؛ الائمة الاثناعشر: محمد بن طولون (م.953ق.)، قم، الرضي؛ بازپژوهشي تاريخ ولادت و شهادت معصومان(عليهم السلام): يدالله مقدسي، قم، پژوهشگاه فرهنگ و علوم انساني، 1392ش؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار: محمد باقر المجلسي (1037-1110ق.)، تصحيح محمدباقر بهبودي و سيد ابراهيم ميانجي و سيد محمدمهدي موسوي خرسان، بيروت، دار احياء التراث العربي و مؤسسة الوفاء، 1403ق؛ البداية و النهاية في التاريخ: اسماعيل بن عمر بن كثير (700-774ق.)، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ تاريخ الطبري (تاريخ الامم و الملوك): محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التاريخ الكبير: محمد بن اسماعيل البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ تاريخ خليفة بن خياط: خليفة بن خياط (م240ق.)، تحقيق مصطفي نجيب فواز و حكمت كشلي فواز، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ تاريخ مكة المشرفه و المسجدالحرام و المدينة الشريف: محمد بن احمد الملكي الحنفي (م.854ق.) تحقيق علا ابراهيم الازهري و ايمن نصرالله الازهري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن محمد بن واضح اليعقوبي، تحقيق، خليل منصور، دار الكتب، بيروت، 1419ق؛ تحصيل المرام في اخبار البيت الحرام و المشاعر العظام و مكه و الحرم و ولاتها الفخام: محمد بن احمد الصباغ (م.1321ق.)، به كوشش عبدالملك بن عبدالله بن دهيش، مكه، مكتبة الاسدي، 1424ق؛ تحف العقول عن آل الرسول: حسن ابن شعبه الحراني (م.قرن4ق.) تصحيح علي‌اكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1404ق؛ التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفه: شمس‌الدين محمد بن عبدالرحمن السخاوي (م.902ق.)، مدينه، مركز بحوث و دراسات المدينة المنوره، 1429ق؛ تذكرة الخواص (تذكرة الخواص الائمة في خصائص الائمه): يوسف بن قزاوغلي، سبط ابن الجوزي، قم، شريف رضي، 1418ق؛ تشيع در مسير تاريخ: حسين محمد جعفري، ترجمه محمد تقي آيت‌اللهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1382ش؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): اسماعيل بن عمر بن كثير (700-774ق.)، به كوشش يوسف عبدالرحمن مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1409ق؛ تفسير العياشي: محمد بن مسعود العياشي (م.320ق.) تحقيق رسولي محلاتي، تهران، مكتبة العلمية الاسلاميه، 1380ش؛ تهذيب الاحكام في شرح المقنعة للشيخ المفيد: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به كوشش سيد حسن موسوي خرسان و علي آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ تهذيب الاحكام في شرح المقنعة للشيخ المفيد: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به كوشش سيد حسن موسوي خرسان و علي آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ تهذيب الكمال في اسماء الرجال: يوسف بن عبدالرحمن المزي (م.742ق.)، به كوشش بشار عواد معروف، بيروت، مؤسسة الرساله، 1985م؛ الثاقب في المناقب: محمد بن علي بن حمزه (م.560ق.)، به كوشش علوان، قم، انتشارات انصاريان، 1412ق؛ الثقات: محمد بن حبان (م.354ق.)، بيروت، الكتب الثقافيه، 1393ق؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، قم، شريف رضي، 1368ش؛ الجامع اللطيف في فضل مكة و اهلها و بناء البيت الشريف: محمد بن ظهيره (م.986ق.) مصحح علي عمر، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، 1423ق؛ حج الانبياء و الائمه: تحقيق معاونت آموزش و پژوهش حوزه نمايندگي ولي فقيه، اخراج حيدر الخزرجي، تهران، مشعر، 1416ق؛ الحج و العمرفة في الكتاب و السنه: محمد محمدي ري‌شهري، قم، دار الحديث؛ حج و عمره در قرآن و حديث: محمد محمدي ري‌شهري، تهران، مشعر، 1386ش؛ حلية الاولياء و طبقات الاوصياء: ابونعيم اصفهاني، بيروت، دار الكتاب العربي، 1405ق؛ حياة الامام محمد الباقر: باقر شريف قرشي، بيروت، دار البلاغه، 1413ق؛ حيات فكري و سياسي امامان شيعه: رسول جعفريان، قم، انصاريان، 1381ش. الخرائج و الجرائح: قطب‌الدين الراوندي (م.573ق.)، تحقيق باقر الموحد الابطحي، قم، مؤسسة الامام المهدي، 1409ق؛ الخصال المحموده و المذمومه: محمد ابن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، به كوشش علي‌اكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1410ق؛ الخلاف في الاحكام: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1407ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي: كاظم موسوي بجنوردي، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران، ١٣۶٩ش؛ الدر النظيم في مناقب الائمّه اللهاميم: ابن حاتم العالمي (م.646ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1420ق؛ دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام: نعمان بن محمد المغربي (م.363ق.)، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ دلايل الامامه: محمد بن جرير الطبري شيعي (قرن4ق.)، تهران، بنياد بعثت، 1413ق؛ ربيع الابرار و نصوص الاخيار: محمود بن عمر الزمخشري (م.538ق.)، تحقيق عبدالامير مهنا، بيروت، الاعلمي، 1412ق؛ رجال الكشي (اختيار معرفة الرجال): محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، تحقيق حسن مصطفوي، دانشگاه مشهد، 1348ش؛ رجال النجاشي (فهرس اسماء مصنفي الشيعه): احمد بن علي النجاشي (م.450ق.)، تحقيق سيد موسي شبيري زنجاني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ چهارم، 1413ق؛ روضة الواعظين: ابن الفتال نيشابوري (م.508ق.)، قم، الرضي، 1375ق؛ سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه(عليهم السلام): محمدرضا جباري، قم، مؤسسه امام خميني=، 1382ش؛ السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي: محمد بن احمد ابن ادريس (م.598ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1411ق؛ سير اعلام النبلاء: شمس‌الدين محمد بن احمد الذهبي (م.748ق.)، تحقيق حسين الاسد، الرساله، بيروت، 1406ق؛ سيري در سيره ائمه اطهار: مرتضي مطهري (م.1358ش.) قم، صدرا، 1383ش؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابي‌الحديد (م.656ق.)، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، قم، اسماعيليان؛ شفاء الغرام باخبار البلد الحرام: محمد بن احمد التقي الفاسي، تحقيق گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ طبقات الخليفه: خليفة بن خياط العصفري (م.240ق.)، تحقيق سهيل زكار، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ الطبقات الكبري: محمد بن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار الصادر، 1409ق؛ الطبقات: خليفة بن خياط، به كوشش سهيل زكار، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ العقد الثمين: محمد بن احمد التقي الفاسي (م.832ق.)، تصحيح محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ العقد الفريد: احمد بن محمد ابن عبد ربه (246-328ق.)، به كوشش مفيد محمد قميحه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1404ق؛ علل الشرائع و الاحكام: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، به كوشش سيد محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مكتبة الحيدريه، 1385ق؛ عيون اخبار الرضا: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، تحقيق حسين اعلمي، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1404ق؛ الغارات: ابراهيم بن محمد الثقفي (م.283ق.)، قم، دار الكتاب، 1410ق؛ الغيبه: ابوجعفر محمد بن حسن طوسي (م.460ق.)، تحقيق عبادالله الطهراني و علي احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الإسلاميه، 1425ق؛ الفصول المهمة في معرفة الائمه: علي ابن محمد بن صباغ مالكي، (م.855ق.)، تحقيق دارالحديث، قم، دار الحديث، 1422ق؛ الفهرست: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، سيد محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مكتبة المرتضويه، قم، شريف رضي؛
الكافي: محمد بن يعقوب كليني (م.329ق.)، به كوشش علي‌اكبر غفاري، تهران، اسوه، 1418ق؛ كشف الارتياب: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش سيد حسن امين، قم، مكتبة الحرمين، 1382ق؛ كشف الغمه في معرفة الائمه: علي بن ابي‌الفتح الاربلي، دار الاضواء، بيروت؛ كمال‌الدين و تمام النعمه: محمد ابن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، به كوشش علي‌اكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1405ق؛ المحاسن: محمد بن خالد البرقي، تصحيح محدث ارموي، تهران، 1370ق؛ مدينة المعاجز: هاشم بن سليمان البحراني، 1107، تحقيق علاءالدين اعلمي، مؤسسة الاعلمي، بيروت، 1423ق؛ مروج الذهب و معادن الجوهر: علي بن الحسين المسعودي (م.346ق.)، به كوشش يوسف اسعد داغر، قم، هجرت، 1409ق؛ المستجاد من الارشاد: ابومنصور حسن بن ابويوسف حلي (م.726ق.)، قم، انتشارات كتابخانه آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي، 1406ق؛ مسند الامام احمد بن حنبل: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار الصادر، بي‌تا؛ مسند الامام الصادق: عزيز الله عطاردي، تهران، عطارد، 1384ش؛ مشاهير عملاء الامصار: محمد بن حبان (م.354ق.)، تحقيق علي ابراهيم، المنصور، دار الوفاء، 1411ق؛ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه: المنسوب للامام الصادق(عليه السلام) (م.148ق.)، بيروت، الاعلمي، 1400ق؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، اعداد علي اصغر مرواريد، بيروت، مؤسسه فقه الشيعه، 1411ق؛ مطالب السوول في مناقب آل الرسول: محمد بن طلحة الشافعي (م.652ق.) اشراف عبدالعزيز الطباطبايي، بيروت، البلاغ، 1419ق؛ معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه: سيد ابوالقاسم موسوي خويي (1317-1413ق.)، بيروت، دار الزهراء، 1403ق؛ مقاتل الطالبيين: ابوالفرج اصفهاني (م.356ق.)، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفه؛ الملل و النحل: ابوالفتح محمد بن عبدالكريم شهرستاني (م.548ق.)، تحقيق محمد سيد گيلاني، بيروت، دار المعرفه؛ مكارم الاخلاق: الفضل بن الحسن الطبرسي (قرن6ق.)، قم، شريف رضي، 1392ق؛ من لايحضره الفقيه: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، تحقيق و تصحيح علي‌اكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، 1404ق؛ مناقب آل ابوطالب: ابن شهر آشوب (م.588ق.)، عده‌اي از اساتيد، نجف، مكتبة الحيدريه، 1376ق؛ مناقب و مراثي اهل بيت(عليهم السلام): احمد احمدي بيرجندي (م.1377ش.)، مشهد، آستان قدس رضوي، 1384ش؛ المنتظم في تاريخ الملوك و الامم: عبدالرحمن بن علي ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا و نعيم زرزور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ نقد و بررسي نامه ابوسلمه خلال به امام صادق(عليه السلام): اصغر فروغي ابري، نامه تاريخ‌پژوهان، سال چهارم، ش15، 1387ش؛ نقش تقيه در استنباط: نعمت الله صفري، بوستان كتاب، قم، ١٣٨١ش؛ نور الابصار: مومن بن حسن شبلنجي، قم، رضي؛ وسائل الشيعه (تفصيل وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعه): محمد بن الحسن الحر العاملي (1033-1104ق.)، به كوشش عبدالرحيم رباني شيرازي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ وسيلة الخادم الي المخدوم: فضل‌الله بن روزبهان خنجي اصفهاني (م.927ق.)، قم، انصاريان، 1375ش؛ وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان ممّا ثبت بالنقل او السماع او اثبتة العِيان: احمد بن محمد بن خلكان (م.681ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر، 1414ق؛ ينابيع الموده لذوي القربي: سليمان بن ابراهيم القندوزي (م.1294ق.)، به كوشش سيد علي جمال اشرف الحسيني، قم، دار الاسوه، 1416ق.

سيد محمود ساماني

õõõ

 
[1]. دلائل الامامه، ص247؛ مواليد الائمه، ص187؛ مطالب السوول، ص284.

[2]. دلائل الامامه، ص248؛ احقاق الحق، ج13، ص63-64.

[3]. الطبقات الكبري، ج5، ص320؛ الارشاد، ج2، ص176.

[4]. رجال الكشي، ص212؛ الانوار البهيه، ص150؛ مسند الامام الصادق، ج4، ص529.

[5]. الكافي، ج1، ص472؛ تهذيب الكمال، ج5، ص75؛ رجال الكشي، ج2، ص472.

[6]. مطالب السوول، ص284؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص293.

[7]. رجال الكشي، ص447.

[8]. كشف الغمه، ج2، ص691؛ دلائل الامامه، ص247.

[9]. مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص400؛ دلائل الامامه، ص247؛ الهداية الكبري، ص247.

[10]. الامام الصادق، ج1، ص77، 239؛ بحار الانوار، ج96، ص182؛ حلية الابرار، ج4، ص15.

[11]. مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص122.

[12]. كمال الدين، ص319؛ علل الشرائع، ج1، ص234.

[13]. وفيات الاعيان، ج1، ص327؛ الائمة الاثناعشر، ص85.

[14]. كمال الدين، ص319.

[15]. مقاتل الطالبيين، ص173؛ مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص392-393؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج18، ص181.

[16]. نك: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج18، ص180؛
الدر النظيم، ص622.

[17]. الكافي، ج1، ص472؛ الارشاد، ج2، ص179؛ وفيات الاعيان، ج1، ص327؛ دلائل الامامه، ص245.

[18]. تاريخ الكبير، ج2، ص198؛ مشاهير علماء الامصار، ص206.

[19]. وفيات الاعيان، ج1، ص327؛ روضة الواعظين، ج1، ص212.

[20]. اعلام الوري، ج1، ص514؛ روضة الواعظين، ج1، ص212.

[21]. نك: بازپژوهش تاريخ ولادت و شهادت معصومان،
ص373-394.

[22]. شفاء الغرام، ج1، ص360؛ تاريخ مكة المشرفه، ص186.

[23]. العقد الثمين، ج1، ص263؛ الجامع اللطيف، ص288؛
تحصيل المرام، ج1، ص545.

[24]. سيري در سيره ائمه، ص36؛ مناقب و مراثي اهل بيت:، ص192.

[25]. الكافي، ج1، ص472، 475؛ الارشاد، ج2، ص180.

[26]. دلائل الامامه، ص246.

[27]. الكافي، ج1، ص475؛ الارشاد، ج2، ص180؛ مناقب
آل ابي‌طالب، ج3، ص399.

[28]. اثباة الهداه، ج4، ص118؛ حياة الامام الباقر، ج2، ص61.

[29]. الامام الصادق، ج1، ص124.

[30]. الملل و النحل، ج1، ص147؛ تهذيب الكمال، ج5، ص79.

[31]. الارشاد، ج2، ص180؛ روضة الواعظين، ج1، ص212.

[32]. اعلام الوري، ج2، ص132؛ الفصول المهمه، ج2، ص1093.

[33]. الارشاد، ج2، ص193.

[34]. الكافي، ج1، ص310؛ اثبات الوصيه، ص196.

[35]. الارشاد، ج2، ص180؛ دلائل الامامه، ص246؛ الفصول المهمه، ج2، ص1093.

[36]. پنجاه سفرنامه، ج2، ص441، 587؛ ج3، ص99، 440-441.

[37]. كشف الارتياب، ص55، 287.

[38]. مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص400.

[39]. سير اعلام النبلاء، ج6، ص261-262؛ تهذيب الكمال، ج5، ص86.

[40]. الكافي، ج6، ص473؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص61؛
بحار الانوار، ج47، ص8.

[41]. احقاق الحق، ج33، ص817؛ الامام الصادق، ج1، ص382.

[42]. مطالب السوول، ص286؛ الفصول المهمه، ج2، ص916.

[43]. سير اعلام النبلاء، ج6، ص263؛ تهذيب الكمال، ج5،
ص88-89؛ مطالب السوول، ص285-286.

[44]. حلية الاولياء، ج3، ص195.

[45]. وسيلة الخادم الي المخدوم، ص196.

[46]. شرح نهج البلاغه، ج18، ص205؛ تذكرة الخواص، ص310.

[47]. الفصول المهمه، ج2، ص915؛ مطالب السوول، ص286؛
تذكرة الخواص، ص308.

[48]. الكافي، ج1، ص462؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص294-304؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج3، ص320-325.

[49]. الملل و النحل، ج1، ص165-166؛ مقاتل الطالبيين، ص226؛ ينابيع الموده، ج3، ص162.

[50]. جامع كرامات الأولياء، ج4، ص4؛ نور الابصار، ص295.

[51]. وفيات الاعيان، ج1، ص327؛ مطالب السوول، ص283.

[52]. سير اعلام النبلاء، ج6، ص255.

[53]. العقد الفريد، ج2، ص303؛ تفسير ابن كثير، ج4، ص20.

[54]. سير اعلام النبلاء، ج13، ص120؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص242.

[55]. مطالب السوول، ص283؛ كشف الغمه، ج2، ص367.

[56]. الارشاد، ج2، ص181؛ اعلام الوري، ج1، ص517-519؛ الفصول المهمه، ج2، ص909.

[57]. الكافي، ج1، ص307؛ الارشاد، ج2، ص181؛ المستجاد، ص175-176.

[58]. عيون اخبار الرضا، ج1، ص48-49؛ الغيبه، ص145؛ الكافي، ج1، ص527.

[59]. عيون اخبار الرضا، ج1، ص48-49؛ الغيبه، ص136، 151؛ كمال الدين، ص474، 501.

[60]. نك: الارشاد، ج2، ص182؛ الفصول المهمه، ج2، ص907؛ المستجاد، ص176-177.

[61]. الكافي، ج1، ص463؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص294-304؛ مناقب آل ابي‌طالب، ج4، ص239-268.

[62]. الامام الصادق، ص44-45.

[63]. الامالي، صدوق، ص94؛ الارشاد، ج2، ص267-271.

[64]. ينابيع الموده، ج3، ص161؛ مروج الذهب، ج3، ص253-254؛ عمدة الطالب، ص93.

[65]. مروج الذهب، ج3، ص254-255؛ مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص355-356.

[66]. سازمان وكالت، ج1، ص48، 63.

[67]. الكافي، ج1، ص475.

[68]. الامام الصادق، ص39-41.

[69]. الفصول المهمه، ج2، ص915؛ مطالب السوول، ص286؛ تهذيب الكمال، ج5، ص79.

[70]. سير اعلام النبلاء، ج6، ص261-262.

[71]. الامالي، طوسي، ص33-50.

[72]. الخرائج و الجرائح، ج2، ص463؛ بحار الانوار، ج47، ص172.

[73]. رجال الكشي، ج2، ص501-502؛ تشيع در مسير تاريخ، ص364؛ حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ص360.

[74]. الكافي، ج2، ص537.

[75]. مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص234.

[76]. رجال الكشي، ص163؛ اعيان الشيعه، ج1، ص35، 100؛
الامام الصادق، ج1، ص140، 187.

[77]. معجم رجال الحديث، ج1، ص133.

[78]. الارشاد، ج2، ص179؛ الامام الصادق و مذاهب الاربعه،
ج2، ص61.

[79]. رجال النجاشي، ج1، ص40.

[80]. دانشنامه حج و حرمين شريفين، ج1، ص145- 148،
«امراي مدينه».

[81]. انساب الاشراف، ج3، ص83؛ تاريخ الطبري، ج7، ص458.

[82]. الطبقات الكبري، ج6، ص336؛ تاريخ خليفه، ص270؛ الامامة و السياسه، ج2، ص179.

[83]. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص333؛ رجال الكشي، ص379-380؛ مسند الامام الصادق، ج4، ص533.

[84]. الارشاد، ج2، ص185؛ رجال الكشي، ص379.

[85]. شرح الاخبار، ج3، ص303.

[86]. شفاء الغرام، ج1، ص360.

[87]. المنتظم، ج15، ص71؛ البداية و النهايه، ج11، ص342.

[88]. وسائل الشيعه، ج17، ص39؛ بحار الانوار، ج47، ص57.

[89]. فروع الكافي، ج5، ص289؛ بحار الانوار، ج47، ص57.

[90]. حج الانبياء و الائمه، ص341-343.

[91]. الكافي، ج2، ص86.

[92]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص519.

[93]. حج الانبياء و الائمه، ص386.

[94]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص519.

[95]. تفسير العياشي، ج1، ص190.

[96]. ثواب الاعمال، ص236-237.

[97]. دعائم الاسلام، ج1، ص293.

[98]. الخصال، ج1، ص60.

[99]. الكافي، ج4، ص253.

[100]. وسائل الشيعه، ج11، ص109؛ ثواب الاعمال، ج74، ص50.

[101]. علل الشرائع، ج2، ص، 404.

[102]. علل الشرائع، ج2، ص89؛ مسند الامام الصادق، ج13، ص416.

[103]. وسائل الشيعه، ج11، ص14.

[104]. وسائل الشيعه، ج11، ص109.

[105]. الكافي، ج4، ص255.

[106]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص235.

[107]. الامالي، طوسي، ص668.

[108]. بحار الانوار، ج96، ص315.

[109]. الكافي، ج4، ص253.

[110]. الكافي، ج4، ص252.

[111]. الكافي، ج2، ص509.

[112]. حج و عمره در قرآن و حديث، ص161.

[113]. دعائم الاسلام، ج1، ص294.

[114]. الخصال، ص127.

[115]. الكافي، ج4، ص281.

[116]. الكافي، ج4، ص269.

[117]. مصباح الشريعه، ص142.

[118]. وسائل الشيعه، ج12، ص60.

[119]. وسائل الشيعه، ج11، ص37.

[120]. وسائل الشعيه، ج11، ص419.

[121]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص280.

[122]. وسائل الشيعه، ج11، ص448.

[123]. آداب سفر حج، ص45.

[124]. وسائل الشيعه، ج11، ص412؛ ج12، ص413.

[125]. وسائل الشيعه، ج11، ص369.

[126]. وسائل الشيعه، ج11، ص375.

[127]. الكافي، ج4، ص533.

[128]. وسائل الشيعه، ج11، ص379.

[129]. وسائل الشيعه، ج8، ص303؛ المحاسن، ج2، ص88.

[130]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص185.

[131]. وسائل الشيعه، ج11، ص424.

[132]. وسائل الشيعه، ج11، ص427.

[133]. وسائل الشيعه، ج11، ص387.

[134]. الكافي، ج5، ص124.

[135]. الكافي، ج4، ص286.

[136]. الكافي، ج2، ص354.

[137]. الكافي، ج2، ص642.

[138]. تحف العقول، ص373؛ الامالي، مفيد، ص44.

[139]. الكافي، ج2، ص658.

[140]. الكافي، ج2، ص645.

[141]. الكافي، ج2، ص647.

[142]. الكافي، ج4، ص545.

[143]. الكافي، ج4، ص546.

[144]. بحار الانوار، ج73، ص273.

[145]. الكافي، ج2، ص171-172.

[146]. آثار الصادقين، ج8، ص293.

[147]. مصباح الشريعه، ص48.

[148]. الكافي، ج4، ص586.

[149]. الكافي، ج2، ص86-87.

[150]. الكافي، ج2، ص635.

[151]. بحار الانوار، ج83، ص18.

[152]. مكارم الاخلاق، ص26.

[153]. بحار الانوار، ج72، ص303.

[154]. وسائل الشيعه، ج24، ص242.

[155]. فروع الكافي، ج6، ص290.

[156]. بحار الانوار، ج73، ص131.

[157]. الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص182-184، 467.

[158]. الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص56-57.

[159]. قرب الاسناد، ص364.

[160]. مصباح المتهجد، ص679؛ السرائر، ج1، ص570.

[161]. الكافي، ج4، ص399-400.

[162]. تهذيب الاحكام، ج5، ص251.

[163]. الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص67.

[164]. الكافي، ج4، ص241.

[165]. الكافي، ج4، ص401-402.

[166]. الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص191، 193.

[167]. الكافي، ج4، ص405، 407، 412.

[168]. الكافي، ج4، ص527.

[169]. الكافي، ج2، ص663.

[170]. الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص205.

[171]. اقبال الاعمال، ج2، ص73.

[172]. الحج و العمرة في الكتاب و السنه، ص267.

[173]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص525.

[174]. الكافي، ج4، ص530.

[175]. الكافي، ج4، ص531.

[176]. الكافي، ج4، ص316؛ وسائل الشيعه، ج8، ص143.

[177]. علل الشرائع، ج2، ص459.

[178]. الكافي، ج4، ص548.

[179]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص225.

[180]. وسائل الشيعه، ج11، ص459.

[181]. ثواب الاعمال، ص50.

[182]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص147.

[183]. الكافي، ج4، ص536؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص453.

[184]. الكافي، ج4، ص536.

[185]. الكافي، ج4، ص548.

[186]. الكافي، ج4، ص264.

[187]. الكافي، ج2، ص243.

[188]. علل الشرائع، ج2، ص398.

[189]. علل الشرائع، ج4، ص409.

[190]. نك: الكافي، ج4، ص404؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص103.

[191]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص326.

[192]. الكافي، ج4، ص210.

[193]. الكافي، ج4، ص410.

[194]. الكافي، ج4، ص434.

[195]. الكافي، ج4، ص436.