اَسعد بن زُراره
نخستین سازنده مسجد، برپاکننده نماز جمعه در مدینه، نخستین انصاری مدفون در بقیع اَسعد بن زُرارة بن عدس بن عبید بن ثعلبه از بزرگان مدینه و به لحاظ طایفه‌ای از قبیله بنی‌نجار بوده است.[1] وی بیشتر به کنیه‌اش ابواَمامه شناخته می‌شد
نخستين سازنده مسجد، برپاكننده نماز جمعه در مدينه، نخستين انصاري مدفون در بقيع
اَسعد بن زُرارة بن عدس بن عبيد بن ثعلبه از بزرگان مدينه و به لحاظ طايفهاي از قبيله بنينجار بوده است.[1] وي بيشتر به كنيهاش ابواَمامه شناخته ميشد و او را اَسعدُ الخير ميناميدند.[2] او از اندك كساني بود كه پيش از اسلام، توحيد را باور داشت[3] و پس از گرويدن به اسلام شكستن بتهاي قبيله خود را بر عهده گرفت.[4]
درباره چگونگي گرايش وي به اسلام، آرايي متفاوت در ميان است. گروهي علت آن را خوابي ميدانند كه در سفر شام ديده و بشارت ظهور پيامبر(صلي الله عليه و اله) را در مكه دريافت كرده بود.[5] دستهاي ديگر ديدار وي و گروهي از انصار با پيامبر(صلي الله عليه و اله) را در موسم حج علت اسلام آوردن او ميدانند.[6] گروه سوم علت سفر اسعد و ذَكوان بن عبد قيس٭ به مكه و آشنا شدن با پيامبر(صلي الله عليه و اله) را درخواست از عُتبة بن رَبيعه، ازكشته شدگان در بدر[7] براي وساطت ميان اوس و خزرج و رفع درگيري ميان اين دو قبيله ميشمرند.[8] در اين سفر، عتبه به رغم دوستي با اسعد بن زراره، به دليل مشكلات دروني قريش در مكه كه ظهور پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) بارزترين آنها بود، اين درخواست را نپذيرفت. اسعد و ذكوان با وجود هشدارهاي عتبه، به ديدار پيامبر(صلي الله عليه و اله) رفتند و پس از شنيدن آياتي از قرآن و دعوت پيامبر(صلي الله عليه و اله) ايمان آوردند[9] و زمينهساز ديدارهاي بعدي انصار با پيامبر(صلي الله عليه و اله) شدند.
او در هر سه ديدار انصار با رسول خدا(صلي الله عليه و اله) كه به عَقبههاي اول، دوم و سوم[10] شهرت يافتند، حضور داشت و به اعتقاد برخي، وي نخستين مسلمان و بيعت كننده با پيامبر(صلي الله عليه و اله) از انصار در اين ديدارها بود[11] كه با سخنان خود، ديگر حاضران را به بيعت با پيامبر(صلي الله عليه و اله) تشويق ميكرد.[12]
وي با اينكه در جمع 72 نفري عقبه سوم[13] پس از جابر بن عبدالله جوانترين حاضران بود[14]، به سبب پيشينه شركستيزي[15] و اهتمام ويژهاش به گسترش دين اسلام، نه تنها به عنوان نقيب قبيله بنينجار[16] يا بنيساعده[17] بلكه به منزله رئيس نقباي دوازدهگانه از سوي پيامبر(صلي الله عليه و اله) در مدينه برگزيده شد.[18] وي همچنين با ميزباني و حمايت از مُصعب بن عُمير، فرستاده رسول خدا(صلي الله عليه و اله) به مدينه براي تعليم قرآن، و دعوت از مردم و بزرگان مدينه براي شنيدن سخنان مصعب[19] نقشي مهم در ترويج اسلام در مدينه داشت، به گونهايكه مخالفان از رويارويي با مصعب پرهيز كردند و تصميم به قتل اسعد گرفتند.[20] در نتيجه تلاشهاي مصعب و او، در مدتي كوتاه جز چند جاي، هيچ خانه و محلهاي در مدينه نماند كه زن يا مرد مسلماني در آن زندگي نكند.[21]
از ديگر كارهاي وي، گزاردن نماز جماعت تا پيش از آمدن پيامبر به مدينه[22] و ساخت مسجدي در مدينه است. اين مسجد داراي نشانهاي در جهت بيت المقدس بود[23] و ميتوان مسجدالنبي را بناي كامل شده مسجد او دانست؛ زيرا پيامبر(صلي الله عليه و اله) پس از گزاردن نماز در مسجد او، زمين پيوسته به آن را كه از آنِ دو يتيم به نامهاي سهل و سهيل، فرزندان رافع ابن ابيعَمرو بود، به رغم اصرار ايشان براي اهدا، از اسعد سرپرست آنها، به 10 دينار خريد.[24] اين زمين كه «مربد» نام داشت، جاي خشككردن خرما بود و پس از انتقال استخوانهاي برخي از مردگان جاهلي مدفون در آن به فرمان پيامبر(صلي الله عليه و اله)[25]، مسطح گشت و براي توسعه مسجد اسعد بن زراره كه سپس به مسجدالنبي شهرت يافت، آماده شد.
به باور بسياري از تاريخنگاران، او برگزار كننده نخستين نماز جمعه بود.[26] اين نماز در زميني پست و پايين به نام « نقيع» (گودالي كه در آن آب جمع ميشود) در محله بنيبياضه برپا شد[27] و 40 تن از تازه مسلمانان در آن حضور داشتند[28] و اسعد بن زراره گوسفندي را براي آنها ذبح كرد.[29] گزاردن نماز جمعه تا آن هنگام به سبب محدوديتهاي موجود در مكه، براي پيامبر(صلي الله عليه و اله) ميسر نشده بود.[30] به باور برخي، نزول آيه 9 جمعه/62:[31] {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصلَوةِ مِن يَومِ الجُمُعَةِ فَاسعَوا إِلَى ذكر اللهِ...} پس از گزاردن اين نماز صورت پذيرفت. مرسوم بودن دعا و استغفار براي اسعد بن زراره پس از اذان ظهرهاي جمعه[32] از آثار اين اقدام او به شمار ميرود.
درباره رابطه او با پيامبر(صلي الله عليه و اله) پس از هجرت ميتوان به اين موارد اشاره كرد: وي مشاوري صادق[33] و ميزباني براي پيامبر(صلي الله عليه و اله) و بستگان او بود. در آغاز ورود پيامبر(صلي الله عليه و اله) و اصحاب ايشان به مدينه، حمزة بن عبدالمطلب[34] يا طلحة بن عبيدالله[35] در خانه اسعد سكونت يافت و او مركب پيامبر(صلي الله عليه و اله) را به خانه برد و نگهداري از آن را بر عهده گرفت.[36] پيامبر(صلي الله عليه و اله) در بيماري اسعد به عيادت او ميرفت و حتي هنگامي كه به بيماري الذبحه مبتلا شده بود، خود به مداواي او ميپرداخت. از نشانههاي اين بيماري درد سخت و خفگي بر اثر جريان خون در گلو است.[37] همچنين ايشان سرپرستي دختران او را بر عهده گرفت و به ازدواج آنها[38] و حتي نامگذاري نوادگان او اهتمام ميورزيد.[39] توجه پيامبر(صلي الله عليه و اله) به پاسداشت ياد او تا آنجا بود كه نام و كنيه او را براي فرزند حبيبه، يكي از دختران اسعد، برگزيد.[40] پس از درگذشت اسعد، ايشان خود را نقيب بنينجار خواند.[41]
اين امر بيش از اينكه افتخاري براي بنينجار باشد، فضيلتي براي اسعد به شمار ميرفت. از ديگر نشانههاي دلبستگي پيامبر(صلي الله عليه و اله) به اسعد بن زراره، سخنان و رفتار حضرت پس از درگذشت او است. پيامبر(صلي الله عليه و اله) بيماري و مرگ اسعد را به جهت دشمني آشكار او با يهوديان، حربهاي براي آنها بر ضدّ خود دانست.[42]
اسعد نخستين مسلماني بود كه بر جنازهاش نماز گزاردند[43] و پيامبر(صلي الله عليه و اله) خود تغسيل، تكفين و نماز بر او را بر عهده گرفت.[44] در برابر مهاجران كه عثمان بن مظعون را نخستين مدفون در بقيع ميدانند، انصار، اسعد را نخستين مدفون در بقيع دانستهاند.[45] براي سازگاري ميان اين دو دسته سخن، ميتوان گفت كه اسعد نخستين تن از انصار بوده كه در بقيع به خاك سپرده شد. به باور برخي از مفسران، نزول آيه 143 بقره/2 براي بيان حكم نماز اسعد و ديگر مسلماناني بود كه پيش از تغيير قبله درگذشته بودند.[46] ابن شبه مكان دفن وي را محدودهاي به نام «الروحاء» در وسط بقيع دانسته است.[47]
از ميان فرزندان و نوادگان وي اسعد بن سهل، نوه دختري وي، از تابعين[48] و عمره دختر عبدالرحمن از صحابه و از راويان مشهور حديثهاي پيامبر(صلي الله عليه و اله) به شمار ميروند.[49] عمر بن عبدالعزيز در نامهاي به حاكم مدينه نوشت كه در كتابت حديثها و سنت گذشته، به ويژه حديثهاي عمره بنت عبدالرحمن، اهتمام ورزد.[50] محمد بن عبدالله بن عبدالرحمن بن اسعد بن زراره از شهيدان حرّه دانسته شده است.[51]
درباره هنگام درگذشت اسعد به تاريخهايي چون پيش از ورود پيامبر به مدينه[52] يا شهادت در نبرد بدر[53] اشاره شده است. اما بيشتر منابع بر ماه شوال سال اول ق. و همزمان با ساخت مسجدالنبي(صلي الله عليه و اله) اتفاق دارند.[54]
منابع
الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ البدء و التاريخ: المطهر المقدسي (م.355ق.)، بيروت، دار صادر، 1903م؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ خليفه: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش فواز، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ عيون الاثر: ابن سيد الناس (م.734ق.)، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ فتوح البلدان: البلاذري (م.279ق.)، بيروت، دار الهلال، 1988م؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المحاضرات و المحاورات: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1424ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.
حامد قرائتي
[1]. السيرة النبويه، ج1، ص429.
[2]. اسد الغابه، ج1، ص86.
[3]. الطبقات، ج1، ص169؛ ج3، ص341؛ البدء و التاريخ، ج5، ص114.
[4]. الطبقات، ج3، ص321، 457-458.
[5]. الطبقات، ج1، ص131؛
http://aa.mg2.mail.yahoo.com/dc/blank.html?bn=182.10&.int.l=aa&.lang=en-SG - -ftnref5
[6]. اسد الغابه، ج1، ص307.
[7]. انساب الاشراف، ج1، ص171.
[8]. الطبقات، ج3، ص456؛ الاستيعاب، ج1، ص81.
[9]. الطبقات، ج3، ص456؛ الاستيعاب، ج1، ص81.
[10]. الطبقات، ج1، ص170-172؛ السيرة النبويه، ج1، ص429، 447؛ اسد الغابه، ج1، ص87.
[11]. السيرة النبويه، ج1، ص447؛ الطبقات، ج1، ص169؛ تاريخ طبري، ج2، ص364.
[12]. مسند احمد، ج3، ص322-323؛ تاريخ الاسلام، ج1، ص298.
[13]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص38.
[14]. اسد الغابه، ج1، ص87.
[15]. الطبقات، ج1، ص169؛ ج3، ص341؛ البدء و التاريخ، ج5، ص114.
[16]. السيرة النبويه، ج1، ص507-508؛ تاريخ طبري، ج2، ص398.
[17]. اسد الغابه، ج1، ص87.
[18]. انساب الاشراف، ج1، ص293؛ الاصابه، ج7، ص99.
[19]. السيرة النبويه، ج1، ص434؛ دلائل النبوه، ج2، ص437.
[20]. السيرة النبويه، ج1، ص435-436؛ تاريخ طبري، ج2، ص358.
[21]. السيرة النبويه، ج1، ص438؛ تاريخ طبري، ج2، ص359.
[22]. انساب الاشراف، ج1، ص282؛ الطبقات، ج3، ص457.
[23]. انساب الاشراف، ج1، ص314؛ الطبقات، ج1، ص184؛ ج3، ص457.
[24]. فتوح البلدان، ص16؛ عيون الاثر، ج1، ص225.
[25]. الطبقات، ج1، ص185-184؛
http://aa.mg2.mail.yahoo.com/dc/blank.html?bn=182.10&.intl=aa&.lang=en-SG - -ftnref28
[26]. السيرة النبويه، ج1، ص435؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص344؛ تاريخ الاسلام، ج1، ص295.
[27]. سنن ابن ماجه، ج1، ص344؛ الاصابه، ج1، ص208.
[28]. السيرة النبويه، ج1، ص435.
[29]. المصنف، ج3، ص159-160؛ مجمع البيان، ج10، ص10.
[30]. سبل الهدي، ج3، ص334.
[31]. مجمع البيان، ج10، ص10؛ سبل الهدي، ج3، ص334.
[32]. السيرة النبويه، ج1، ص435؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص344.
[33]. تاريخ دمشق، ج12، ص412.
[34]. السيرة النبويه، ج1، ص478.
[35]. السيرة النبويه، ج1، ص477.
[36]. انساب الاشراف، ج1، ص314.
[37]. مسند احمد، ج4، ص65؛ الطبقات، ج3، ص458؛ اسد الغابه، ج1، ص87.
[38]. البدء و التاريخ، ج5، ص114-115؛ الاصابه، ج8، ص258.
[39]. الاستيعاب، ج4، ص1858؛ البدء و التاريخ، ج5، ص114.
[40]. الاصابه، ج8، ص78.
[41]. السيرة النبويه، ج1، ص507-508؛ تاريخ طبري، ج2، ص398.
[42]. مسند احمد، ج4، ص138؛ تاريخ طبري، ج2، ص397؛ البداية و النهايه، ج3، ص229.
[43]. تاريخ المدينه، ج1، ص96.
[44]. الطبقات، ج3، ص459.
[45]. الاستيعاب، ج1، ص81؛ ج4، ص1600.
[46]. مجمع البيان، ج1، ص417.
[47]. تاريخ المدينه، ج1، ص100-101؛ وفاء الوفاء، ج3، ص89.
[48]. تاريخ خليفه، ص153.
[49]. السيرة النبويه، ج2، ص664.
[50]. المحاضرات و المحاورات، ص93.
[51]. الاستيعاب، ج1، ص82.
[52]. اسد الغابه، ج5، ص16.
[53]. المحبر، ص271.
[54]. السيرة النبويه، ج1، ص457؛ تاريخ خليفه، ص19؛ التنبيه و الاشراف، ص201.