اُمّ مَعبد
میزبان پیامبر(صلی الله علیه و اله) در مسیر هجرت به مدینه نام وی عاتِکه دختر خالد بن مُنْقِذ، مشهور به ام معبد است.[1] این شهرت از آن رو است که فرزندی به نام معبد داشته است.[2] او از تیره بنی‌کَعب از قبیله خُزاعه[3] بود و در میان قوم خود به بزرگی ی
ميزبان پيامبر(صلي الله عليه و اله) در مسير هجرت به مدينه
نام وي عاتِكه دختر خالد بن مُنْقِذ، مشهور به ام معبد است.[1] اين شهرت از آن رو است كه فرزندي به نام معبد داشته است.[2] او از تيره بنيكَعب از قبيله خُزاعه[3] بود و در ميان قوم خود به بزرگي ياد ميشد.[4] وي از راويان حديثهاي نبوي[5] و شهرتش در منابع تاريخي مديون خيمههايي است كه به «خيام ام معبد» معروف بودهاند. در اين خيمهها كه به عنوان شاخصي در منابع جغرافياي تاريخي از آنها ياد ميشود[6]، وي از مهمانان و رهگذران پذيرايي ميكرد.[7] اين خيمهها كه شمارشان دو[8]، سه يا بيشتر[9] بوده، در سرزمين «قَديد» در فاصله 27 ميلي جُحفِه[10] در مسير مكه به مدينه قرار داشتهاند. اين مكان به سبب وجود چاهي نزديك آنها به «بئر ام معبد» نيز شناخته ميشد.[11]
از ديگر عوامل شهرت او در تاريخ اسلام، ميزباني وي از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) در سفر هجرت است. او در اين ميان كراماتي از پيامبر مشاهده كرده است. رسول خدا(صلي الله عليه و اله) در پي بيرون آمدن از غار ثُور در شب دوشنبه اول ربيع الاول سال سيزدهم بعثت همراه ابوبكر، عامر بن فَهِيره و راهنمايش، عبدالله بن اُريقَط ليثِي، راه مدينه را در پيش گرفت[12] و روز سهشنبه كه ام معبد آن را بسيار گرم شمرده[13]، به قَديد رسيد و در آنجا براي خريد آذوقه[14] يا استراحت[15] مهمان ام معبد شد.
در اين اقامت كوتاه، معجزات پيامبر(صلي الله عليه و اله) موجب ايمان آوردن مردم آن سرزمين شد.[16] اين معجزات مورد توجه دلايلنگاران قرار دارد.[17] ازجمله اين حوادث، شير آوردن گوسفندي به بركت دستان پيامبر(صلي الله عليه و اله) بود كه پيشتر شيرش خشك شده بود.[18] در گزارشي از ام معبد، به شيرآوري آن گوسفند تا سال دوازدهم ق. به رغم خشكي بيابانها اشاره شده است.[19]
از ديگر رخدادهايي كه كنار خيام ام معبد اتفاق افتاد، سبز شدن و روييدن برگ و ميوه بر درختي خشك به نام «عَوسَجه» (از خانواده تمشك) در پي وضو گرفتن حضرت زير آن بود.[20] اين درخت بعدها با عنوان «المُبارَكه» شهرت يافت[21]؛ زيرا تا سالها در پي اين رخداد، از ميوه و برگ آن براي شفاي بيماران و نيز تبركجويي در سفر استفاده ميشد.[22] در شماري از منابع شيعي آمده كه در پي رحلت پيامبر(صلي الله عليه و اله) اين درخت پژمرد و در پي شهادت امام علي(عليه السلام) بيثمر شد؛ اما تا سال 61ق. باقي بود و پس از شهادت امام حسين7 خوني تازه از آن جاري گشت و سپس درخت خشك شد.[23]
رخداد سوم شفا يافتن پسر هفت ساله ام معبد بود كه توان تكلم و تحرك نداشت. او با خوردن خرمايي كه قبلاً پيامبر(صلي الله عليه و اله) به دهان گرفته بود، شفا يافت.[24] برخي دانشمندان شيعه با تكيه بر اين دسته از گزارشهاي تاريخي، بر جواز استشفا و توسل به اولياي خدا استدلال كردهاند.[25]
اندكي از آن پس كه پيامبر(صلي الله عليه و اله) اين خيمهها را ترك كرد، همسر ام معبد به آنجا رسيد و او با خوشحالي از حضور مهمان پر بركت خود خبر داد و به بيان ويژگيهاي ظاهري و اخلاقي پيامبر(صلي الله عليه و اله) پرداخت. وصفهاي او به عنوان يكي از منابع مهم در شمايلنگاري دانسته شده است.[26] برخي وصفهاي او از اين قرارند: ظاهري آراسته، چهرهاي درخشان واخلاقي پسنديده داشت. چشمانش سياه، گردنش افراخته، محاسنش انبوه و نسبتاً بلند و ابروانش به هم پيوسته بودند.[27]
خيمههاي ام معبد به سبب حضور رسول خدا(صلي الله عليه و اله) و نيز نزديكي به غديرخم[28] قرنها مورد توجه مسلمانان بوده است. ابن خلكان از وجود مسجدي در محل اين خيمهها به سال 473ق. خبر ميدهد.[29] به باور مَقدسي، اين خيمهها نزديك شهر ويران شده قوم ثمود به نام «الطاغيه» قرار داشتهاند.[30] از آثار شهرت خيمههاي او در دوران رسول خدا(صلي الله عليه و اله)، حضور دوستان[31] و دشمنان[32] پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) در آنجا پس از آگاهي از آن ماجرا است. در پي شنيدن شعري كه هاتفي ميان زمين و آسمان[33]، كوه ابوقُبَيْس[34] يا در كوچههاي مكه[35] آن را ندا داده و در آن به حضور پيامبر(صلي الله عليه و اله) در خيمههاي ام معبد اشاره كرده، مشركان و گروههايي از مسلمانان مكه از هجرت پيامبر(صلي الله عليه و اله) به مدينه آگاهي يافتند و خود را به خيمههاي ام معبد رساندند.[36]
برخي گزارشگران هنگام ايمان آوردن او را پيش از هجرت پيامبر(صلي الله عليه و اله)[37] يا به پشتوانه اين گزارش، همزمان با همين ديدار دانستهاند.[38] شماري ديگر آن را در پي هجرت و سكونت رسول خدا(صلي الله عليه و اله) در مدينه ميدانند.[39] ميتوان اين را زمان اعلام رسمي ايمان و بيعت او دانست. تنها گزارش موجود از او در دوران پيامبر(صلي الله عليه و اله) روايتي است كه در آن به حضور پيامبر(صلي الله عليه و اله) در باغ ام معبد و ديدار با وي اشاره شده است. در اين ملاقات، پيامبر(صلي الله عليه و اله) فرمودهاند: هر مسلماني كه درختي بكارد و انسان يا چارپا و يا پرندهاي از آن بهره بَرَد، براي او تا روز قيامت صدقهاي خواهد بود.[40]
در دوره پس از رسول خدا(صلي الله عليه و اله)، از ام معبد به عنوان وصفكننده كاروان حج همسران پيامبر(صلي الله عليه و اله) در دوره خلافت عمر بن خطاب ياد شده است. آنان در مسير خود به مكه، نزديك خيمههاي او توقف كرده بودند. او ميگويد: ديدم كه همسران پيامبر(صلي الله عليه و اله) بر هودجهايي كه با پردههايي سبز رنگ پوشانده شده بود، حركت ميكردند. عثمان بن عَفّان پيشاروي آنها و عبدالرحمن بن عُوف پشت سر آنها ديگران را از نزديك شدن به مركبهاي ايشان بر حذر ميداشتند. آنها نزديك خيمههاي من و در محلي كه با درختان و پارچههايي پوشيده شده بود، منزل گزيدند. من نزد آنها كه هشت تن از همسران رسول خدا بودند، رفتم و از حضور پيامبر(صلي الله عليه و اله) در خيمههاي خود ياد آوردم كه سبب گريه و اندوه آنها شد. در اين ديدار، ام معبد نيز از آنها پذيرايي كرد و سرانجام هر يك از همسران رسول خدا(صلي الله عليه و اله) 50 دينار به او هديه دادند.[41]
سرانجام ام معبد به سال دوازدهم ق.[42] يا در دوره خلافت عثمان[43] درگذشت. نسل او از طريق فرزندش معبد تا قرنها نامدار بودند كه از آنها با عنوان «مَعبدي» ياد شده و ابوبكر محمد بن فارس بن حَمدان مَعبَدي (م.361ق.) از راويان شيعه و منتسب به ام معبد است.[44]
منابع
الآحاد و المثاني: ابن ابي عاصم (م.287ق.)، به كوشش فيصل، رياض، دار الدرايه، 1411ق؛ احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم: المقدسي البشاري (م.380ق.)، قاهره، مكتبة مدبولي، 1411ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ الانساب: عبدالكريم السمعاني (م.562ق.)، به كوشش عبدالله عمر، بيروت، دار الجنان، 1408ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ بلاغات النساء: احمد بن ابي طاهر طيفور (م.280ق.)، قم، الرضي؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الثاقب في المناقب: ابن حمزة الطوسي (م.560ق.)، قم، الصدر، 1412ق؛ الثقات: ابنحبان (م.354ق.)، به كوشش شرف الدين احمد، هند، وزارت معارف و شؤون فرهنگي؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الخرائج و الجرائح: الراوندي (م.573ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدي عجلاللهتعاليفرجه؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبد المعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحميري (م.900ق.)، بيروت، مكتبة لبنان، 1984م؛ سؤالات الآجري لابي داود: سليمان بن اشعث (م.275ق.)، به كوشش عبدالعظيم البستوي، السعودي، دار الاستقامه، 1418ق؛ السيرة النبويه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مصطفي عبدالواحد، بيروت، دار المعرفه، 1396ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق؛ شذرات الذهب: عبدالحي بن العماد (م.1089ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ العقد النضيد و الدر الفريد: محمد بن الحسن القمي (م.قرن 7ق.)، به كوشش علي اوسط، قم، دار الحديث، 1423ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ معالم المدرستين: العسكري (م.1386ش.)، بيروت، النعمان، 1410ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1399ق؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ وفيات الاعيان: ابن خلكان (م.681ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر.
حامد قرائتي
[1]. اسد الغابه، ص497.
[2]. الاصابه، ج6، ص129.
[3]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص337؛ الاستيعاب، ج4، ص1876.
[4]. الخرائج و الجرائح، ج1، ص25؛ بحار الانوار، ج18، ص26.
[5]. الدر المنثور، ج5، ص349.
[6]. معجم البلدان، ج1، ص90.
[7]. الاستيعاب، ج4، ص1876.
[8]. تاريخ طبري، ج2، ص105؛ جمهرة انساب العرب، ص238.
[9]. السيرة النبويه، ابن كثير، ج2، ص258.
[10]. الروض المعطار، ص454.
[11]. معجم البلدان، ج1، ص90.
[12]. الطبقات، ج1، ص230-232.
[13]. العقد النضيد، ص107.
[14]. تاريخ طبري، ج11، ص580؛ المستدرك، ج3، ص9.
[15]. الطبقات، ج1، ص186.
[16]. الآحاد و المثاني، ج6، ص253.
[17]. دلائل النبوه، ج1، ص54.
[18]. الطبقات، ج1، ص230.
[19]. الطبقات، ج8، ص289؛ انساب الاشراف، ج1، ص262.
[20]. الثاقب، ص111؛ بحار الانوار، ج109، ص93.
[21]. العقد النضيد، ص108؛ شذرات الذهب، ج1، ص183.
[22]. العقد النضيد، ص109؛ بحار الانوار، ج109، ص93.
[23]. الثاقب، ص112؛ شذرات الذهب، ج1، ص183.
[24]. الخرائج و الجرائح، ج1، ص146؛ بحار الانوار، ج19، ص76.
[25]. معالم المدرستين، ج1، ص37.
[26]. الطبقات، ج1، ص231؛ بلاغات النساء، ص43-46.
[27]. الطبقات، ج1، ص231؛ بلاغات النساء، ص43-46.
[28]. الروض المعطار، ص156.
[29]. وفيات الاعيان، ج2، ص51.
[30]. احسن التقاسيم، ص103.
[31]. الطبقات، ج1، ص231.
[32]. السيرة النبويه، ابن كثير، ج2، ص257.
[33]. الطبقات، ج1، ص231.
[34]. المعجم الكبير، ج7، ص106.
[35]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص337.
[36]. الثقات، ج1، ص128.
[37]. الطبقات، ج8، ص289.
[38]. الاستيعاب، ج4، ص1959.
[39]. المحبر، ص410.
[40]. صحيح مسلم، ج5، ص28.
[41]. الطبقات، ج8، ص208-210؛ انساب الاشراف، ج2، ص103-104.
[42]. الاصابه، ج8، ص477.
[43]. سؤالات الآجري، ج1، ص282.
[44]. الانساب، ج5، ص336.