اُمّ هانی
خواهر امام علی(علیه السلام) که یکی از درهای مسجدالحرام به نام او نامیده شده است ام هانی دختر ابوطالب و فاطمه بنت اسد بن هاشم[1] و خواهر تنی طالب، عقیل، جعفر و امام علی(علیه السلام) است.[2] از او با نام‌هایی چون فاخته[3]، فاطمه[4] و عاتکه[5]
خواهر امام علي(عليه السلام) كه يكي از درهاي مسجدالحرام به نام او ناميده شده است
ام هاني دختر ابوطالب و فاطمه بنت اسد بن هاشم[1] و خواهر تني طالب، عقيل، جعفر و امام علي(عليه السلام) است.[2] از او با نامهايي چون فاخته[3]، فاطمه[4] و عاتكه[5] ياد شده است. همسرش هبيرة بن ابيوهب مخزومي در شعري از او با نام «هند» ياد كرده است.[6]
از هبيره همسر وي، در دوران پيامبر(صلي الله عليه و اله) به نيكي ياد نشده است. برخي او را در شمار آزاردهندگان رسول خدا(صلي الله عليه و اله) دانستهاند.[7] شماري از مفسران نخستين، مانند مقاتل بن سليمان (م.150ق.)، نزول آيات 1-7 سوره ماعون را درباره او و عاص بن وائل (م.1ق.) پدر عمرو عاص (م.43ق.) شمردهاند.[8] برخي او را از كشته شدگان نبرد خندق ميدانند[9]؛ اما بيشتر تاريخنگاران بر اين باورند كه او پس از فتح مكه به يمن[10] يا نجران[11] گريخت و همان جا در حال كفر درگذشت. ام هاني از او داراي چهار فرزند به نامهاي هاني، عمر، يوسف و جعده شد.[12] درباره ازدواج ديگر وي، در منابع گزارشي نيامده است.
شماري از منابع از وجود دلبستگي متقابل ميان او و پيامبر(صلي الله عليه و اله) در دوران پيش از بعثت و حتي خواستگاري پيامبر(صلي الله عليه و اله) از او سخن به ميان آوردهاند.[13] به سبب مناسبات خانوادگي ابوطالب با بنيمخزوم، ابوطالب ناچار به پذيرش خواستگاري هبيرة بن ابي وهب مخزومي از ام هاني شد.[14] در پي فتح مكه نيز پيامبر(صلي الله عليه و اله) بار ديگر از او خواستگاري كرد كه وي از پذيرش خواسته پيامبر(صلي الله عليه و اله) به دو دليل عذر آورد: يكم نزول آيه 50 احزاب/33: {يا أَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتى آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَت يَمينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاَّتى هاجَرْنَ مَعَك...}؛ «اي پيامبر! براي تو آن همسراني را كه مَهْرشان را دادهاي، حلال كرديم و نيز كنيزاني را كه خدا از غنيمت جنگي در اختيار تو قرار داده و دختران عمويت و دختران عمّههايت و دختران دايي تو و دختران خالههايت كه با تو مهاجرت كردهاند.» ام هاني از آن رو كه از مهاجران نخستين به مدينه نبود، خود را در زمره مصداقهاي ياد شده در اين آيه نميديد.[15] دوم اينكه به سبب ضرورت نگهداري از فرزندان خردسالش، احتمال ميداد كه نتواند وظيفه همراهي و همسري پيامبر(صلي الله عليه و اله) را به خوبي ادا كند.[16] البته پيامبر(صلي الله عليه و اله) اين دغدغه او را خصلت ممتاز زنان قريش دانسته، او را به اين ويژگي ستود.[17] با وجود اين گزارشها، برخي وي را در شمار همسران پيامبر(صلي الله عليه و اله) دانستهاند.[18]
برخي صحابهنگاران، هنگام اسلام آوردن اُم هاني را سال هشتم ق. و در پي فتح مكه دانستهاند.[19] گويا اين اشتباه برآمده از آميختن ميان مسلمان شدن و بيعت او با پيامبر(صلي الله عليه و اله) در پي فتح مكه همراه با ديگر زنان قريش[20] باشد؛ زيرا شواهدي در دست است كه اسلام او را در موارد گوناگون پيش از فتح مكه ثابت ميكند. از جمله آنها، تعيين سهمي از غنيمتهاي خيبر براي او پيش از فتح مكه است.[21] برخي نويسندگان سدههاي نخستين، پيشينه هر گونه شرك را براي او منتفي دانستهاند.[22]
از نكات برجسته زندگي ام هاني كه در تاريخ مكه نقش ويژه دارند، ميتوان اين موارد را برشمرد: 1. نخستين چاهي كه در مكه و به دست قصيّ بن كلاب حفر شد، در خانه او[23] بود. 2. ابن عباس گزارش كرده كه ابابيل (پرندگاني كه با نابود كردن سپاه ابرهه، از كعبه و مردم مكه محافظت كردند) را در خانه ام هاني ديده است.[24] همچنين نمونهاي از سنگهايي كه اين پرندگان حمل ميكردند، در خانه او نگهداري ميشده است.[25] 3. پيامبر(صلي الله عليه و اله) پياپي در خانه او حضور مييافت.[26] 4. مهمترين رخدادي كه نام ام هاني را با رويدادهاي آغاز اسلام پيوند داده و پيشينه اسلام وي پيش از فتح مكه و حتي پيش از هجرت را تأييد ميكند، آغاز اسراء* و معراج* از خانه او است.[27] پيامبر(صلي الله عليه و اله) در پي اقامه نماز عشا همراه ام هاني و در خانه او[28]، سفر اسراء را آغاز كرد. اين خانه نزديك مسجدالحرام قرار داشت (خانه ام هاني) و شايد از همين رو يا بر اثر واقعه معراج، از ديرباز نام يكي از درهاي بيست و سهگانه مسجدالحرام، باب ام هاني بوده است.[29]
گزارش آغاز معراج از خانه ام هاني، با ظاهر آيات اول سوره اسراء كه مبدأ اين سفر را مسجدالحرام دانسته، ناسازگار است. از اين رو، برخي مفسران با تكيه بر روايتي از ام هاني، مسجدالحرام را مجازاً شامل قلمروي گسترده حتي به اندازه شهر مكه و حرم دانستهاند.[30] برخي نيز واقعه معراج را تنها يك بار ندانسته و احتمال دادهاند كه اين خانه مبدأ سفرهاي ديگر بوده است.[31] البته برخي گزارشها درباره آغاز اين سفر از شعب ابيطالب[32] را نميتوان با گزارش نخست در تعارض دانست؛ زيرا خانه ام هاني در آن دوره در محدوده شعب ابي طالب بوده است.[33] در بخشي ديگر از گزارشهاي معراج پيامبر(صلي الله عليه و اله) آمده است كه ابوطالب در پي نگراني از غيبت پيامبر(صلي الله عليه و اله) 70 تن از فرزندان مطّلب را براي نابودي تهديدكنندگان احتمالي جان رسول خدا(صلي الله عليه و اله) فراخواند. اما با يافتن پيامبر(صلي الله عليه و اله) در حالي كه در برابر خانه ام هاني سفر الهي خود را به پايان رسانده بود، از تصميم خود بازگشت.[34] 5. از ام هاني در واقعه ليلة المبيت* نيز سخن رفته است. ايشان در پي بيرون آمدن شبانه از خانه خود، به خانه ام هاني رفت و پس از درنگي كوتاه، از مكه بيرون شد.[35]
ام هاني تا هنگام فتح مكه در اين شهر ماند. در دوران فتح مكه، جايگاه او نزد رسول خدا(صلي الله عليه و اله) بيشتر آشكار شد؛ زيرا در روز فتح، بر پايه گزارشي، در خانه او منزل گزيد.[36] همچنين مجرماني چون حارث بن هشام و زهير بن ابي اميه[37] يا عبدالله بن ابي ربيعه[38] را كه ام هاني به آنها امان داده بود، بخشود.[39] امان دادن او در روز فتح مكه، مستندي براي جواز امان دادن زنان در اسلام دانسته شده است.[40] بيان احكام و فرمانهايي در خانه ام هاني از جانب پيامبر(صلي الله عليه و اله)[41]، علي بن ابيطالب(عليه السلام)[42] و عبدالله بن عباس[43]، ازديگر شواهد اهميت جايگاه اجتماعي ام هاني در آن دوره است.
ام هاني در پي فتح مكه، همراه ديگر زنان مسلمان با پيامبر(صلي الله عليه و اله) بيعت و سپس به مدينه هجرت كرد.[44] جايگاه ويژه وي نزد رسول خدا(صلي الله عليه و اله) حسادت برخي صحابه همچون عمر بن خطاب را برانگيخت؛ اما پيامبر(صلي الله عليه و اله) بر حمايت از ام هاني و بنيهاشم تأكيد كرد.[45] او در سال دهم ق. و در حجة الوداع* همراه پيامبر(صلي الله عليه و اله) بود و از نخستين راويان غدير خم دانسته شده است.[46]
پس از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه و اله) ام هاني نقشي ويژه كنار اهل بيت: و برادرش امام علي(عليه السلام) در دوران حكومتش ايفا كرد. او از مهمترين راويان سخنان حضرت فاطمه(عليها السلام) با ابوبكر در موضوع فدك*[47] و حديث ثقلين[48] به شمار ميرود. همچنين نامه امام علي(عليه السلام) به ام هاني در موضوع نبرد جمل[49]، موضعگيري وي در برابر ناكثين[50] و گزارش او از عهدشكني وتوطئه طلحه و زبير (م.36ق.)[51] از نكات برجسته زندگاني سياسي و اجتماعي ام هاني در مدينه هستند.
در عرصه فكري و علمي، ام هاني با گزارش 48 حديث[52] درحوزههاي گوناگون فقهي، اعتقادي و به ويژه تاريخي كه در منابعي چون مسانيد و صحاح سته نيز آمدهاند[53]، نقشي ويژه داشته است. گزارشي از بردگان آزاد شده او در منابع حديثي، بيانگر بعدي ديگر از اثرگذاري او در تاريخ فكري و سياسي آغاز اسلام است. ازجمله اين افراد، ابوصالح باذان / باذام[54] صاحب كتاب تفسيري شنيده شده از ابن عباس[55]، محمد بن عمران[56]، ذكوان[57]، ابي مره يزيد[58]، ابوالجنيز ثوير بن ابيفاخته از تابعين و صحابه امامان سجاد و باقر و صادق:[59] و ام راشد[60] هستند.
ام هاني نه تنها نزد رسول خدا(صلي الله عليه و اله) و ديگر مسلمانان محترم بود، بلكه اهل بيت نيز به انتسابشان به او مباهات ميكردند. پيامبر(صلي الله عليه و اله) فرمود: آيا شما را راهنمايي نكنم به كساني كه از جهت عمو و عمه، بهترين مردمان هستند؟ صحابه گفتند: بله. پيامبر(صلي الله عليه و اله) فرمود: ايشان حسن و حسين(عليهما السلام) هستند؛ زيرا عموي ايشان، جعفر بن ابي طالب و عمه آنان، ام هاني دختر ابوطالب است.[61]
همچنين فرمود: خدايا! تو ميداني كه حسن و حسين(عليهما السلام) و والدينشان و عمو و عمهشان همه از اهل بهشت هستند.[62] از ميان چهار فرزند ام هاني، جعده جايگاهي مهمتر دارد. وي از شركت كنندگان در نبرد صفين بود[63] و از سوي امير المؤمنين علي(عليه السلام) به حكومت خراسان منصوب شد.[64] خاندان جعده از مؤثرترين خاندانهاي شيعي دركوفه و از دعوت كنندگان امام حسين(عليه السلام) به كوفه دانسته شدهاند.[65]
زمان وفات ام هاني به گونه دقيق در منابع گزارش نشده است. در گزارشي، سخن از ديدار او با امام حسين(عليه السلام) ساعاتي پيش از بيرون آمدن ازمدينه به ميان آمده[66] كه نشان دهنده زندگاني او تا سال 60 ق. است. در منابع متأخر، تنها به ديدار امام با يكي از عمههايش بدون ذكر نام اشاره شده است.[67] بر پايه اين گزارش، زنان بنيهاشم با آگاهي از تصميم امام حسين(عليه السلام) براي بيرون آمدن از مدينه، ام هاني را آگاه ساختند و او با چشماني اشكبار، امام را با خواندن سرودههايي از ابوطالب بدرقه كرد:
وأبيض يستسقي الغمام بوجهه
ثمال اليتامي عصمة للارامل
تطوف به الهلاك من آل هاشم
فهم عنده فى نعمة و فواضل[68]
پس از اينكه امام حسين(عليه السلام) او را به صبر و پذيرش تقدير خداوند فراخواند، خود چنين سرود:
و ما أَُمهانى وحدها ساء حالها
خروج الحسين عن مدينة جده
و لكنما القبر الشريف و من به
ومنبره يبكون من أجل فقده[69]
با توجه به همين گزارش كه متأخرترين گزارش از زندگاني او است، ميتوان مدفن وي را شهر مدينه و گويا قبرستان بقيع دانست.
منابع
الاخبار الطوال: ابن داود الدينوري (م.282ق.)، به كوشش عبدالمنعم، قم، الرضي، 1412ق؛ الارشاد: المفيد (م.413ق.)، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ الايضاح: الفضل بن شاذان (م.260ق.)، به كوشش الحسيني الارموي، دانشگاه تهران، 1363ش؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ التاريخ الصغير: البخاري (م.256ق.)، به كوشش محمود ابراهيم، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تذكرة الخواص: سبط بن الجوزي (م.654ق.)، قم، الرضي، 1418ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف و البيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير سمعاني (تفسير القرآن): السمعاني (م.489ق.)، به كوشش مصطفي مسلم، عربستان، الرشد، 1410ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان: مقاتل بن سليمان (م.150ق.)، به كوشش احمد فريد، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ الجمل و النصرة لسيد العتره: المفيد (م.413ق.)، قم، مكتبة الداوري؛ جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، قم، نشر اسلامي، 1418ق؛ خلاصة عبقات الانوار: علي الحسيني الميلاني، تهران، بعثت، 1405ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ رجال طوسي: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش القيومي، قم، نشر اسلامي، 1415ق؛ زين الاخبار: گرديزي (م.443ق.)، به كوشش عبدالحي، تهران، دنياي كتاب، 1363ش؛ السيرة النبويه: ابنهشام (م.8-213ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار عليهمالسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش جلالي، قم، نشر اسلامي، 1414ق؛ شرف النبي (شرف المصطفي): ابوسعيد خرگوشي (م.406ق.)، به كوشش محمد روشن، تهران، بابك، 1361ش؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الطرائف: ابن طاوس (م.664ق.)، قم، مطبعة الخيام، 1399ق؛ عقيل ابن ابي طالب: احمدي ميانجي، به كوشش مجتبي فرجي، دار الحديث، 1425ق؛ الغدير: الاميني (م.1390ق.)، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1366ش؛ فتوح البلدان: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش صلاح الدين، قاهره، النهضة المصريه، 1956م؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ كفاية الاثر: علي بن محمد خزاز قمي (م.400ق.)، به كوشش كوهكمري، قم، بيدار، 1401ق؛ كنز الفوائد: الكراجكي (م.449ق.)، قم، مكتبة المصطفوي، 1410ق؛ مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1402ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحاسن: ابن خالد البرقي (م.274ق.)، به كوشش حسيني، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1326ش؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ مستدركات علم رجال الحديث: علي النمازي (م.1405ق.)، تهران، حيدري، 1414ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ مسند الرضا عليهالسلام: داود بن سليمان الغازي (م.203ق.)، به كوشش حسيني، قم، دفتر تبليغات، 1418ق؛ المصنّف: ابن ابي شيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ معجم رجال الحديث: الخوئي (م.1413ق.)، بيروت، 1409ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ مناقب آل ابي طالب: ابن شهرآشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از اساتيد، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ المناقب: الخوارزمي (م.568ق.)، به كوشش مالك محمودي، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ موسوعة كلمات الامام الحسين عليهالسلام: به كوشش جمعي از محققان، دار المعروف، 1416ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ نهاية الارب: احمد بن عبدالوهاب النويري (م.733ق.)، قاهره، دار الكتب و الوثائق، 1423ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت عليهمالسلام، 1412ق؛ وقعة صفين: ابن مزاحم المنقري (م.212ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، مكتبة النجفي، 1404ق.
حامد قرائتي
[1]. الطبقات، ج8، ص38-39، 178.
[2]. الطبقات، ج8، ص178؛ الاستيعاب، ج4، ص1889، 1963.
[3]. الطبقات، ج8، ص120؛ مسند احمد، ج6، ص340.
[4]. اسد الغابه، ج6، ص228، 404.
[5]. الاصابه، ج8، ص346.
[6]. المغازي، ج2، ص848؛ السيرة النبويه، ج2، ص876.
[7]. انساب الاشراف، ج10، ص242.
[8]. تفسير مقاتل، ج3، ص527.
[9]. انساب الاشراف، ج10، ص242.
[10]. المحبر، ص396؛ انساب الاشراف، ج2، ص41.
[11]. المغازي، ج2، ص847.
[12]. الاستيعاب، ج4، ص1964.
[13]. انساب الاشراف، ج10، ص242؛ المحبر، ص396.
[14]. المحبر، ص97-98؛ الطبقات، ج8، ص120.
[15]. الطبقات، ج8، ص121؛ تاريخ طبري، ج16، ص619.
[16]. الطبقات، ج8، ص120؛ وسائل الشيعه، ج20، ص37.
[17]. انساب الاشراف، ج2، ص97؛ الكافي، ج5، ص326.
[18]. نهاية الارب، ج18، ص8.
[19]. الاستيعاب، ج4، ص1889، 1963.
[20]. الكامل، ج2، ص252.
[21].الطبقات، ج8، ص47؛ المغازي، ج2، ص649.
[22]. شرح الاخبار، ج1، ص120؛ ج2، ص375.
[23]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص240؛ معجم البلدان، ج4، ص87.
[24]. جوامع الجامع، ج3، ص845.
[25]. الدر المنثور، ج6، ص396.
[26]. المستدرك، ج4، ص54.
[27]. السيرة النبويه، ج1، ص402؛ الطبقات، ج1، ص167.
[28]. السيرة النبويه، ج1، ص402.
[29]. شرف النبي، ص406.
[30]. تفسير ثعلبي، ج6، ص55؛ التبيان، ج6، ص446.
.[31] الميزان، ج13، ص31-32؛ مناقب آل ابي طالب، ج1، ص153.
[32]. الطبقات، ج1، ص166.
.[33] الميزان، ج13، ص31-32.
.[34] تاريخ يعقوبي، ج2، ص26؛ مناقب آل ابي طالب، ج1، ص156.
[35]. كنز الفوائد، ص206.
[36]. المصنف، ج4، ص361.
.[37] السيرة النبويه، ج2، ص411.
[38]. المغازي، ج2، ص829؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص59.
.[39] الطبقات، ج2، ص110؛ المغازي، ج2، ص829-830.
.[40] المجموع، ج19، ص303.
[41]. المغازي، ج2، ص829؛ المعجم الكبير، ج24، ص406.
[42]. السيرة النبويه، ج2، ص665؛ تاريخ طبري، ج3، ص214.
[43]. المصنف، ج2، ص442.
[44]. تذكرة الخواص، ص22.
[45]. المعجم الكبير، ج24، ص434؛ مجمع الزوائد، ج9، ص257.
[46]. الطرائف، ص140-141؛ الغدير، ج1، ص18.
[47]. الطبقات، ج2، ص240؛ فتوح البلدان، ج1، ص36.
.[48] مسند الرضا7، ص209؛ خلاصة عبقات الانوار، ج1، ص31.
[49]. الجمل، ص212.
[50]. الايضاح، ص82.
[51]. الجمل، ص233؛ شرح الاخبار، ج1، ص396.
[52]. اسد الغابه، ج5، ص624.
.[53] مسند احمد، ج6، ص341؛ صحيح البخاري، ج1، ص74؛ صحيح مسلم، ج1، ص182.
.[54] صحيح البخاري، ج1، ص273؛ المعارف، ص479.
.[55] الطبقات، ج6، ص299-300؛ تفسير صنعاني، ج3،ص246.
.[56] رجال طوسي، ص291.
[57]. مستدركات علم رجال الحديث، ج3، ص378.
.[58] صحيح مسلم، نووي، ج4، ص28.
[59]. معجم رجال الحديث، ج4، ص321-322.
[60]. المحاسن، ج2، ص546-547؛ رجال طوسي، ص111، 174.
[61]. شرح الاخبار، ج1، ص120؛ كفاية الاثر، ص98.
[62]. شرف النبي، ص264؛ المناقب، ص289.
.[63] وقعة صفين، ص465.
[64]. انساب الاشراف، ج10، ص242؛ الاخبار الطوال، ص173.
[65]. انساب الاشراف، ج3، ص366.
[66]. موسوعة كلمات الامام الحسين، ص359-360.
[67]. بحار الانوار، ج45، ص88.
.[68] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص359-360.
[69]. موسوعة كلمات الامام الحسين، ص359-360.