بنیجماز
از تیره‌های اشراف حسینی و در شمار امیران مدینه، از نیمه دوم سده ششم تا دهم ق. بنی‌جماز و آل جَمّاز (جَمامِزَه)[1] نام دو دسته از سادات حسینی است که در دو هنگام جداگانه حکمرانی مدینه منوره را بر عهده داشتند. حکمرانی دسته نخست از583ق.
از تيرههاي اشراف حسيني و در شمار اميران مدينه، از نيمه دوم سده ششم تا دهم ق.
بنيجماز و آل جَمّاز (جَمامِزَه)[1] نام دو دسته از سادات حسيني است كه در دو هنگام جداگانه حكمراني مدينه منوره را بر عهده داشتند. حكمراني دسته نخست از583ق. تا حدود نيمه سده هفتم ق. همزمان با حكومت ايوبيان (حك: 567-648ق.) و حكمراني ديگر از 759ق. همزمان با حكومت مماليك مصر (حك: 648-923ق.) صورت پذيرفت. اين دولتها در تحولات مدينه اثرگذار بودند و در برخي از عزل و نصبهاي اميران مدينه نقش داشتند. اين دو خاندان عبارتند از:
فرزندان جماز بن قاسم: بنيجماز بن قاسم بن مهنا از سادات حسيني، از زيرشاخههاي آل مهنا هستند[2] كه در حدود سال 583ق. حكمراني مدينه را بر عهده گرفتند. نسب جماز با 13 واسطه به امام سجاد(ع) ميرسد.[3] جماز بزرگترين فرزند قاسم بن مهنا و سرسلسله خاندان بنيجماز، نخستين كسي است كه مدتي طولاني (583-612ق.) حكمراني مدينه را بر عهده داشت.[4] در روزگار سفر او به شام به سال 612ق. كه علت آن در منابع بازتاب نيافته، ابوعزيز قتاده امير مكه چند روزي مدينه را محاصره نمود و در ضمن قطع برخي از نخلستانها، در نبرد با مردم مدينه شماري را به قتل رساند. جماز در سوم شعبان، از شام همراه لشكري مشتمل بر تركمانها راهي مدينه شد و ميان راه درگذشت. فرزندش قاسم جانشين او شد. وي با شكست دادن قتاده، غنيمتهاي فراوان به دست آورد.[5] اما در نبرد بعد كه با هجوم قاسم به جده روي داد، قتاده به پيروزي دست يافت.[6] مدت حكمراني قاسم را از سال 612 تا 624ق. دانستهاند. برخي به حكمراني 25 ساله او اشاره كردهاند كه گويا با دوران حكمراني جدش، قاسم بن مهنا، اشتباه شده است.[7] گزارشهاي ديگر حكايت دارند كه قبيله زعب به سال 59۰ق. در حكمراني سالم بن قاسم، به مدينه حمله كردند. در اين ميان، برادرش قاسم براي دفاع از شهر بيرون رفت و جان بر اين راه نهاد.[8]
بر پايه گزارشي، قاسم به دست بنولام از عرب باديهنشين قحطاني و راهزن ساكن نجد به قتل رسيد.[9] در اين هنگام، شيحة بن هاشم بن قاسم حسيني (624-639ق.) از اوضاع آشفته مدينه سود جست و برمدينه تسلط يافت. جمامزه به رغم تلاش براي بازستاندن حكمراني آن شهر، موفق بدين كار نشدند.[10] برخي بدون اشاره به قتل قاسم، از بيرون ساختن حكمراني مدينه از چنگ وي به دست شيحه سخن گفتهاند.[11] در غياب شيحه كه به عراق سفر كرده بود، گروهي از بنيجماز فرصت را غنيمت شمردند و به صورت ناگهاني قصد تسلط ديگر بار بر مدينه را داشتند. اينان به دست عيسي بن شيحة بن قاسم (حك: 647-657ق.) كه جانشين پدرش بر مدينه بود، دستگير شدند و به قتل رسيدند.[12] بر پايه گزارشي، عمير بن قاسم بن جمَّاز نيز در سالهاي 639 و 640ق. امير مدينه بود[13]؛ اما منابع درباره جزئيات حكمراني او ساكتند. پس از او شيحة بن هاشم بن قاسم بار دوم از640 تا 647ق. به حكمراني مدينه دست يافت و حكمراني در نسل او مستمر ماند. ميان خاندان شيحه نيز كساني به نام جماز وجود دارند. جَمَّاز بن شيحة بن هاشم از آن جمله است كه دو بار در سالهاي 657-665ق. و سالهاي 666-700ق. امير مدينه بود. منصور بن جَمَّاز بن شيحه نيز در فاصله سالهاي 700 تا 725ق. به تناوب چند نوبت به حكمراني رسيد. نسل وي و برادرش مقبل بن جَمَّاز تا حدود نيمه سده هشتم ق. حكومت مدينه در اختيار داشتند. البته اينان به بنيجماز مشهور نيستند.[14] منابع از كشته شدن برخي از اميران مدينه در اين عصر بر اثر رقابت خبر دادهاند؛ چنانكه كبيش بن منصور بن جماز عمويش مقبل را به قتل رساند و پس از مدتي نيز فرزندان مقبل كبيش را كشتند.[15]
فرزندان جماز بن منصور: جماز بن منصور بن جماز بن شيحه حسيني كه نسبش با شانزده واسطه به امام سجاد(ع) ميرسد[16]، فرزنداني داشت كه در برخي از نوشتههاي معاصران نسل او نيز آل جماز خوانده شدهاند. شفيع، علي و هبه كه نسل آنان به ترتيب به آل شفيع، آل ابيالظهور وآل هبه شهرت يافتند، از فرزندان جماز هستند كه برخي از آنها به حكمراني مدينه دست يافتند.[17] جماز بن منصور به عنوان سرسلسله اين خاندان در 11 ربيع الثاني سال 759ق. حكمراني مدينه را عهدهدار شد و در ذيقعده همان سال درگذشت.[18] اما نسل وي بر مدينه حكمراني داشتند؛ از جمله: جماز بن منصور بن جماز بن شيحة (حك: 759ق.)، هبة بن جماز (حك: 773-782ق.)[19]، زيان بن منصور (حك: 759-760ق.)، عطية بن منصور بن جمَّاز دو بار در سالهاي 759-773ق. و 782-783ق. ، نصير بن منصور بن جَمَّاز (حك: 783ق.)، جَمَّاز بن هبة بن جَمَّاز در چند نوبت به سالهاي 783-811ق. به طور مشترك با محمد بن عطية بن منصور و نيز جداگانه، محمد بن عطية بن منصور (حك: 787-788ق.)، هَيازع بن هبه (حك: 789ق.)، علي بن عطية بن منصور (حك: 789ق.)، ثابت بن نصير بن جماز بن منصور (حك: 789-805 و 809ق.) و عُرير بن هيازع بن هبه (حك: 815ق.).[20]
برخي از نسل جماز به عنوان خاندانهاي حكومتگر در مدينه با عناويني ديگر شناخته ميشوند. آل نُعير بن منصور بن جماز كه حدود 10 تن از آنها به حكمراني رسيدند و به دو شاخه آل ابيذر بن عجلان بن نعير و آل ثابت بن نعير تقسيم ميشوند، از آن جمله هستند.[21] آل عطية بن منصور بن جماز (حك: 785-855ق)[22]، آل زَيان بن منصور[23] و آل زهير بن سليمان[24] از ديگر خاندانهاي نسل جماز هستند. تيره اخير به لحاظ فراواني و مدت حكمراني در مدينه از شهرت بيشتري برخوردار است.[25] آل طُفيل بن منصور بن جماز و آل عطية بن منصور نيز از زيرمجموعههاي اين خاندان به شمار ميروند؛ حكمراني دسته دوم از اشراف بنيجماز همزمان با حكومت مماليك (647-923ق.) در مصر بود كه براي ايفاي نقش فعال در حرمين ميكوشيدند. همين به تضعيف بنيجماز انجاميد. آنها در دوران حكمراني بنيجماز با تعيين امام جماعت و قاضي از ميان اهل سنت در مدينه، شيعيان را در تنگنا قرار دادند.[26] اوج سلطه و نفوذ مماليك در آن شهر را ميتوان در نيمه سده هشتم ق. و در حكمراني سعد بن ثابت كه از سوي خود آنها به حكمراني گمارده شده بود، مشاهده كرد كه به اهل سنت ميداني گسترده داد.[27] اين سياست در دوران حكمراني بنيجماز نيز استمرار يافت. مماليك در عزل و نصب برخي از اميران آل جماز دخالت داشتند؛ چنانكه جماز بن هبه را درسال 811 ق. بركنار نمودند و به جاي او ثابت بن نفير را امير مدينه كردند.[28]
در عصر حكمراني بنيجماز گاهي اميران مكه كه از جانب دولت مماليك بر مدينه نيز حكمراني داشتند، به عنون اميران حجاز به جاي خود اميري را كه بيشتر از همان سادات حسيني و از نسل جماز بودند، بر مدينه تعيين ميكردند. اين اقدام از سال 811ق. به بعد انجام شد؛ چنانكه شريف حسن بن عجلان بن رميثه (حك: 811-821ق.) كه از سوي سلطان مصر به عنوان امير حجاز منصوب شده بود، عجلان بن نعير بن جماز بن منصور (حك: 811-815ق.) را جانشين خود در مدينه قرار داد. برخي از ديگر اميران منصوب از جانب امير حجاز بر مدينه عبارتند از: سليمان بن هبة بن جَمَّاز بن منصور (815ق.)، غرير بن هيازع بن هبه (815-819ق.)، عجلان بن نعير بن جماز بن منصور (819-821 و 824-829ق.)، غرير بن هيازع بن هبه (821-824ق.). اينان گاهي به اشتراك با برخي از ديگر از اين خاندان و يا جداگانه از جانب اميران مكه بر مدينه حكمراني داشتند.[29] (← امراي مدينه) حكمراني بنيجماز با فراز و نشيبهايي تا اوايل سلطه عثماني بر حجاز ادامه يافت و در اين هنگام حكمراني مدينه به طور كامل در حكمراني مكه ادغام شد.[30]
سخن مشهور درباره مذهب بنيجماز، گرايش شيعي امامي آنها است؛ چنانكه از بنيجماز و نيز تيره آل عطيه اين خاندان به عنوان امامي مذهب ياد شده است.[31] بر پايه گزارشي، در حكمراني جماز بن منصور، مذهب شيعه نمود داشت و احكام و قضايا در دست شيعيان بود.[32] از ثابت بن نعير بن جماز نيز كه حكمراني مدينه را از حدود سال 829ق. بر عهده داشت، با تعبير آشكار كننده رفض ياد شده است.[33] همچنين شماري از پژوهشگران شامان بن زهير را همانند ديگر بنيحسين شيعه خواندهاند.[34] البته برخي از اميران مدينه مانند زهير بن سليمان بن جماز (حك: 865-874ق.) و فارس بن سليمان بن زهير را از مخالفان شيعه دانستهاند.[35]
منابع
اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ بدائع الزهور: محمد بن اياس (م.930ق.)، به كوشش محمد مصطفي، قاهره، الهيئة المصريه، 1404ق؛ التاريخ الشامل للمدينة المنوره: عبدالباسط بدر، مدينه، 1414ق؛ تاريخ المدينة المنوره (نصيحة المشاور): ابن فرحون (م.769ق.)، به كوشش شكري، بيروت، دار الارقم؛ تاريخ امراء المدينه: عارف عبدالغني، دمشق، دار كنان؛ تحفة الازهار و زلال الانهار: ضامن بن شدقم الحسيني (م.1090ق.)، به كوشش الجبوري، تهران، ميراث، 1420ق؛ التحفة اللطيفه: شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ الدرر الكامنه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش عبدالمعيد خان، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، 1392ق؛ الدليل الشافي: ابن تغري بردي الاتابكي (م.874ق.)، به كوشش شلتوت، قاهره، مكتبة الخانجي؛ سفرنامه ابن بطوطه (رحلة ابن بطوطه): ترجمه: موحد، تهران، علمي و فرهنگي، 1361ش؛ سمط النجوم العوالي: عبدالملك بن حسين العصامي (م.1111ق.)، به كوشش عادل احمد و معوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ صبح الاعشي: احمد بن علي القلقشندي (م.821ق.)، به كوشش زكار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م؛ الضوء اللامع: شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، بيروت، دار مكتبة الحياة؛ العقد الثمين في تاريخ البلد الامين: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ عمدة الطالب: ابن عنبه (م.828ق.)، به كوشش آل الطالقاني، نجف، المطبعة الحيدريه، 1380ق؛ غاية المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزيز بن فهد المكي (م.920ق.)، به كوشش شلتوت، السعوديه، جامعة القري، 1409ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ المدينة المنورة في العصر المملوكي: عبدالرحمن المديرس، رياض، ملك الفيصل، 1422ق؛ مرآة الحرمين: ابراهيم رفعت پاشا (م.1353ق.)، قم، المطبعة العلميه، 1344ق؛ المغانم المطابه: محمد الفيروزآبادي (م.817ق.)، مدينه، مركز بحوث و دراسات المدينه، 1423ق؛ موسوعة مكة المكرمة و المدينة المنوره: احمد زكي يماني، مصر، مؤسسة الفرقان، 1429ق؛ النجوم الزاهره: يوسف بن تغري بردي (م.874ق.)، قاهره، به كوشش شلتوت و ديگران، وزارة الثقافة و الارشاد القومي، 1392ق.
سيد محمود ساماني
[1]. عمدة الطالب، ص388؛ نصيحة المشاور، ص228؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص56.
[2]. نصيحة المشاور، ص228؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص134.
[3]. تاريخ امراء المدينه، ص254.
[4]. غاية المرام، ج1، ص554-555؛ الدرر الكامنه، ج5، ص132.
[5]. اتحاف الوري، ج3، ص21.
[6]. العقد الثمين، ج5، ص465.
[7]. تاريخ امراء المدينه، ص259.
[8]. الكامل، ج12، ص110؛ التاريخ الشامل، ج2، ص193.
[9]. غاية المرام، ج1، ص628.
[10]. غاية المرام، ج1، ص626-628؛ تاريخ امراء المدينه، ص261.
[11]. التحفة اللطيفه، ج1، ص446؛ تاريخ امراء المدينه، ص260.
[12]. تاريخ امراء المدينه، ص262؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص446-447.
[13]. العقد الثمين، ج4، ص268.
[14]. نك: التحفة اللطيفه، ج1، ص57-59؛ تاريخ امراء المدينه، ص264؛ المدينة المنورة في العصر المملوكي، ص333.
[15]. سفرنامه ابن بطوطه، ص163؛ تاريخ امراء المدينه، ص271.
[16]. عمدة الطالب، ص338.
[17]. موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص134.
[18]. المغانم المطابه، ج3، ص1186-1190.
[19]. المغانم المطابه، ج3، ص1311.
[20]. التحفة اللطيفه، ج1، ص57-59؛ تاريخ امراء المدينه، ص295؛ المدينة المنورة في العصر المملوكي، ص333-335.
[21]. الضوء اللامع، ج6، ص253؛ سمط النجوم، ج4، ص374-375؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص169-170.
[22]. نك: بدائع الزهور، ج2، ص167؛ الضوء اللامع، ج2، ص321؛ ج5، ص277.
[23]. التحفة اللطيفه، ج1، ص58.
[24]. النجوم الزاهره، ج15، ص196؛ الدليل الشافي، ج1، ص308-309؛ الضوء اللامع، ج3، ص239.
[25]. نك: موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص138.
[26]. نصيحة المشاور، ص192، 199، 2۰2، 2۰5.
[27]. نصيحة المشاور، ص2۰6-2۰7.
[28]. مرآة الحرمين، ج1، ص452.
[29]. تاريخ امراء المدينه، ص508.
[30]. نك: تاريخ امراء المدينه، ص300.
[31]. صبح الاعشي، ج6، ص305-306.
[32]. المغانم المطابه، ج3، ص1189.
[33]. النجوم الزاهره، ج13، ص173؛ تاريخ امراء المدينه، ص300.
[34]. تاريخ امراء المدينه، ص313.
[35]. التحفة اللطيفه، ج1، ص357؛ ج2، ص371-372.