بنیرُمیثه
امیران مکه در سده هشتم ق. بنی‌رمیثه فرزندان و نسل رمیثة بن ابی‌نُمی محمد بن حسن بن علی بن قتاده از اشراف حسنی بودند. رمیثه پسرانی به نام ثَقبه، سند، مغامس، عِجلان و مبارک داشت که اینان و نسلشان بدین نام و نیز ذوی رمیثه شناخته می‌شوند.[1]
اميران مكه در سده هشتم ق.
بنيرميثه فرزندان و نسل رميثة بن ابينُمي محمد بن حسن بن علي بن قتاده از اشراف حسني بودند. رميثه پسراني به نام ثَقبه، سند، مغامس، عِجلان و مبارك داشت كه اينان و نسلشان بدين نام و نيز ذوي رميثه شناخته ميشوند.[1] دوران حكمراني آنها از متلاطمترين زمانها بود كه با رقابت سه قدرت همجوار مصر، يمن و ايلخانان مغول در ايران براي نفوذ بيشتر در مكه همزمان گشت و پيامد آن ايجاد بحران سياسي و دست به دست شدن حكمراني ميان اشراف و بنيرميثه و ناخرسندي مردم و حاجيان بود.
رميثه سرسلسله اين خاندان به طور متناوب هفت بار از 701 تا 746ق. به حكمراني مكه رسيد.[2] در حكومت او درگيريهايي ميان وي و برخي از برادرانش كه به صورت مشترك حكمراني مكه را بر عهده داشتند، پديد آمد.[3] رميثه پس از شكايت برادرانش نزد ملك ناصر محمد بن قلاوون مملوكي (حك: 693-741ق.) از مماليك مصر، به دست بَيبرس امير الحاج مصريان دستگير و در قاهره زنداني شد و به جاي او برادرش شريف عَطيفة بن ابينمي (حك: 719-734ق.) به حكمراني رسيد.[4] رميثه به رغم حمايت مماليك مصر از برادرش عطيفه و ناتواني ايلخانان مغول به دليل گرفتاري در جنگهاي داخلي از حمايت او، همچنان در انديشه گرفتن انتقام از برادر و مماليك بود. از اين رو، به تحريك قبايل بر ضد برادرش پرداخت. نيز به نامهنگاري با اشراف مكه پرداخت كه در اين هنگام به دليل گرايش سخت عطيفه به مماليك مصر كه به نابودي استقلال مكه و تضعيف حكمراني آن انجاميده بود، به رميثه علاقهمندتر بودند. تلاشهاي رميثه بر ضد برادرش در حدود سال 729 يا 730ق. به نتيجه رسيد و او حكمراني مكه را به دست آورد.[5] گويا وضع ماليات بر حاجيان شام و مصر از علل مخالفت حكمرانان مصر با برخي از اشراف ميشد و آنها را وادار به واكنش و دخالت در امور مكه ميكرد.[6] البته مماليك مصر در رقابت رميثه با برادر ديگرش حُميضه به پشتيباني از رميثه پرداختند و موجب تسلط وي بر مكه شدند. سپس حميضه با پناهنده شدن به ايلخانان مغول در ايران، همراه سپاهي از مغولان وارد حجاز شد.[7] اما امارتش بر مكه كوتاه بود[8] و ديگر بار رميثه با پشتيباني مصريان بر آن تسلط يافت.[9] در اين دوره از حكمراني رميثه، ايلخانان نيز كه در حرمين نفوذ داشتند، به دست كساني چون امير چوپان، از فرماندهان و اميران ايلخانان م.728ق. منشأ خدماتي در حرمين شدند كه لايروبي چشمه عرفه و انتقال آب آن به مكه[10] و بازسازي چشمه بازان از آن جمله هستند.[11] همچنين رميثه پسرش احمد را نزد سلطان ابوسعيد ايلخاني به ايران فرستاد كه از اكرام او بهره گرفت و پس از مدتي همراه شماري از سپاهيان و كمكهاي مالي به مكه بازگشت و در كاري كمسابقه توانست در عرفات محمل ابوسعيد را بر محمل مصري مقدم دارد.[12]
به گزارش فأسي، به سال 730ق. طي درگيري ميان عراقيهاي حاضر در مكه و برخي از اشراف، اسبسواران ضمن ورود به مسجدالحرام به غارت بازار پرداختند.[13] به باور سباعي، شايد اين كار از سوي عطيفه به قصد انتقام از عراقيان در حمايت از رميثه رخ داده باشد.[14] دشمني دو برادر به سال بعد نيز رسيد و درگيري آنها موجب شد تا رميثه نتواند براي استقبال كاروان مصري از مكه بيرون شود. اين موضوع موجب شكايت امير محمل مصري از اين دو برادر و وجود فتنه در مكه نزد سلطان مصر شد و او در نامهاي آن دو را به مصر فراخواند. رميثه و عطيفه ضمن رد دعوت او، با يكديگر صلح كردند و در پي قطع ارتباط با مصر برآمدند. پس از اين اقدام، قلاوون تصميم گرفت كه براي مستأصل كردن آن دو، سپاهي اعزام كند. اما با موعظه قاضي جلال الدين محمد قزويني كه در مجلس سلطان حاضر بود و يادآوري لزوم حفظ حرمت حرم، قلاوون نامهاي در تأييد حكمراني رميثه نوشت و 600 سپاهي را براي تأمين امنيت به مكه فرستاد. رميثه به رغم ترديد ابتدايي، ضمن استقبال از فرستادگان مصري، به مسجدالحرام آمد و خلعت و هداياي سلطاني را دريافت كرد.[15] قلاوون پس از اين رويدادها، به سال 732ق. براي سومين بار همراه قافلهاي بزرگ با70 تن از اميران مملوكي به حج آمد[16] و مورد استقبال رميثه قرار گرفت.[17] به سال 734ق. به دستور قلاوون، عُطَيفه ديگر بار تا سال 736ق. در حكمراني مكه با رميثه شريك شد. اما پس از بالا گرفتن اختلاف آن دو، عطيفه به مصر رفت و به سال 743ق. در آن جا درگذشت و رميثه به صورت مستقل به حكمراني در مكه پرداخت.[18]
در سال 743ق. سلطان يمن الملك المؤيد به مكه آمد و بر خلاف خواست مماليك مصر كه خواهان برخورد رميثه با او در عرفات بودند، امير مكه به استقبال وي رفت. رميثه با درخواست اين سلطان براي ارسال پرده كعبه از يمن مخالفت كرد[19]؛ اما با واكنش ملك صالح سلطان مصر (حك: 743-746ق.) روبهرو شد. او به سال 746ق. فرزند رميثه، عجلان، را به قاهره دعوت نمود و حكمراني مكه را به وي واگذاشت.[20] بدين ترتيب، حكمراني بنيرميثه آغاز شد و از ميان آنها چند تن حكمراني مكه را به صورت مشترك يا مستقل عهدهدار شدند:
1. عجلان (حك: 745-777ق): وي پس از تأييد امارتش از سوي مماليك مصر، توانست همراه برادرش ثقبه در برابر پرداخت 60 هزار درهم به پدرش رميثه، او را براي واگذاري حكومت به آنها قانع كند.[21] آغاز حكمراني وي بر آن شهر، سال 745 يا 746ق. گزارش شده است. حكمراني عجلان با پشتيباني حاكمان يمن و مماليك مصر[22] و نيز تدبير خود وي حدود 30 سال تا 777ق. به صورت مشترك و مستقل ادامه يافت.[23] وي كه در آغاز امارتش از توقع مشاركت برادرانش سند و مغامس در حكمراني مكه آگاه بود، آنها را براي دور كردن از تحولات مكه به وادي نخله فرستاد و پس از مدتي كوتاه برادر سومش ثقبه را نيز روانه آن جا كرد.[24] اما آنها به مصر رفتند و به سال 746ق. سلطان مصر زنداني شدنشان را طي نامهاي كه در تأييد حكومت عجلان به مكه فرستاد، اعلام كرد.[25] آنها پس از آزادي (747ق.) با بازگشت به مكه در حالي كه نامهاي از سلطان مصر در تأييد مشاركت اين سه برادر در نيمي از حكمراني مكه داشتند، با مخالفت عجلان روبهرو شدند؛ اما توانستند او را به سال 748ق. از مكه اخراج كنند. وي به مصر رفت و پس از مدتي در شوال سال 750ق. بر مكه تسلط يافت. برادرانش كه از شهر رانده شده بودند، به يمن رفتند.[26] در همان سال، ميان عجلان و برادرش ثقبه درباره حكمراني مكه كه به صورت مشترك در دستان آنها بود، اختلاف پديد آمد. سپس ميان آنها صلح برقرار شد و با رفتن عجلان به قاهره (750ق.) ثقبه به تنهايي به حكمراني پرداخت.[27] البته حكمراني عجلان بر مكه در پي بازگشتش از مصر ديگر بار تحقق يافت. وي را به دليل عدالتورزي و سيره پسنديدهاش ستودهاند.[28] با مرگ او در 777ق. فرزندانش احمد، علي، محمد، كُبَيش و حسن كه از آنها با عنوان آل عجلان[29] ياد ميشود، مدعي حكومت بر مكه بودند و از ميان آنها كساني چون احمد[30] و حسن[31] (حك: 809-821ق.) به حكمراني مكه دست يافتند.
2. ثقبة بن رميثه (حك: 754-762ق): وي چند سال با برادرش عجلان در حكمراني مكه شريك بود. سالياني نيز در غياب برادرش به طور مستقل به حكمراني مكه رسيد. حكمراني مشترك وي با عجلان و اختلافات آن دو كه آزار حاجيان را در پي داشت، سبب شد تا عجلان به دستور امير حج مصر، ثقبه را در موسم حج دستگير و روانه زندان مصر كند. بازگشت ديگر بار وي، ستيز اين دو برادر را در پي داشت و موجب شد تا به سال 752ق. آنها از سوي سلطان مصر به قاهره فراخوانده شوند. ثقبه نخست زير بار نرفت؛ اما سپس با عذرخواهي براي دريافت فرمان حكمراني مكه به مصر رفت. وي در بازگشت با برادرش عجلان درگير شد؛ ولي با ميانجيگري امير كاروان حج مصر و قاضي عزالدين بن جماعه (م.767ق.) ميان آن دو صلح برقرار شد و توافق كردند كه مكه را به صورت مشترك اداره كنند. اختلاف آن دو موجب اخراج عجلان به دست ثقبه از مكه و سپس اخراج ثقبه از آن جا شد. از رويدادهاي دوران حكمراني ثقبه، حجگزاري سلطان يمن الملك المؤيد به سال 753ق. بود.[32]
در سال بعد، امير الحاج مصر از سوي مصريان مأموريت يافت تا ثقبه را دستگير و به مصر منتقل كند.[33] زنداني شدن ثقبه در قاهره با استقبال و شادي مردم مكه همراه بود؛ زيرا در امارتش قيمتها بالا رفته بود. ثقبه پس از مدتي كوتاه از زندان گريخت و به ستيز با برادر پرداخت. گاهي ميان او صلح و گاهي اختلاف حكمفرما بود.[34] به سال 760ق. سلطان مصر از آن پس كه آن دو را دعوت به مصر كرد و آنها نپذيرفتند، فرمان بركناريشان را نوشت و برادرشان سند بن رميثه را با مشاركت پسر عمويش محمد بن عطيفه كه هر دو اين هنگام در مصر بودند، همراه سپاهي به مكه اعزام نمود و آنان را به صورت مشترك به حكمراني مكه گماشت. عجلان و ثقبه سپس زنداني شدند.[35]
از رويدادهاي اين دوره، درگيري اشراف با تركان مصري و پناهنده شدن آنها به مسجدالحرام بود. برخي از اشراف آنها را وادار به تسليم كردند و تركان تعهد سپردند تا ضمن بر جاي گذاشتن ساز و برگ نظامي، مكه را ترك گويند. در اين درگيري، برخي از اشراف هم كشته شدند كه از آن جمله مغامس فرزند رميثه بود.[36] برخي اين رخداد را پايان اشغال مكه از سوي مماليك دانستهاند. با رسيدن گزارش اين رخداد به مصر، به دستور ملك ناصر صالح، عجلان را كه زنداني بود، به برجي در اسكندريه منتقل كردند و تصميم گرفتند به مكه لشكركشي كنند. اما با شورش مماليك بر ملك ناصر و انتقال سلطنت به منصور محمد ابوالمعالي، اين تصميم تحقق نيافت.[37] برخي از فرزندان ثقبه نيز به حكمراني مكه رسيدند. نسل او به ذوي ثقبه مشهورند.[38]
3. مغامس بن رميثه (حك: 764ق.): وي حكمراني مكه را از سال 764ق. همراه با احمد بن ثقبه و عقيل بن مبارك بن رميثه و علي بن مبارك بر عهده داشت.[39] مغامس با حدود 200 تن از بنيحسن كه در اجياد موضع گرفته بودند، با تركان زير فرماندهي امير الحاج مصر درگير شد كه به قتل مغامس انجاميد. او در قبرستان معلات دفن شد.[40] فرزند او عنان دو بار به حكمراني مكه رسيد.[41] حكمراني او پس از كشته شدن محمد بن عجلان و از سوي مماليك مصر تحقق يافت.[42] وي افزون بر مكه، جده را به قلمرو خود افزود. حكمراني او با همراهي احمد بن ثقبه، عقيل بن مبارك و پس از او علي بن مبارك صورت پذيرفت. سرانجام عنان در قاهره درگذشت.[43] از كارهاي او اين بود كه پردهداران كعبه را از پرداخت اموالي كه اميران پيشين مكه از آنها ميگرفتند، معافكرد. پيش از آن، يا بخشي از پرده كعبه را ميگرفتند و يا شش هزار درهم به جاي آن ميستاندند. افزون بر اين، پرده در و پرده مقام ابراهيم را به حاكم مكه واگذار ميكردند.[44] از رويدادهاي دوره حكمراني او، مخالفت فرزندان عجلان با وي بود كه با حمله تركها و كشته شدن برخي از ياران محمد بن عجلان به سال 788ق. پايان يافت. از اين پس به تناوب عنان در حكمراني با فرزندان عجلان شريك شد يا جداگانه امير مكه بود.[45] نسل مغامس از عنان استمرار يافت كه به ذوو عنان مشهورند و اكنون در شمال مكه در وادي خوار ساكن هستند.[46]
4. سند بن رميثه: وي با برادرش ثقبه تا سال 762ق. در حكمراني مكه شريك بود. در اين سال، عجلان كه در مصر زنداني بود، آزاد شد و نزديك مكه فرود آمد و از آن جا كه برادرش ثقبه بيمار بود، منتظر ماند و با درگذشت وي وارد مكه شد و در حكمراني آن شهر با برادرش سند شريك شد.[47] با درگذشت سند، حكمراني آن شهر گاهي به صورت مشترك و گاهي مستقل ادامه يافت. در بيشتر اوقات آل عجلان بر مكه حاكم بودند. برخي از فرزندان مبارك بن رميثه مانند علي بن مبارك و عقيل بن مبارك هم حاكميت مكه را در اختيار داشتند.[48]
منابع
اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ الارج المسكي في التاريخ المكي: علي عبدالقادر الطبري (م.1070ق.)، به كوشش الجمال، مكه، المكتبة التجاريه، 1416ق؛ افادة الانام: عبدالله بن محمد الغازي (م.1365ق.)، به كوشش ابن دهيش، مكه، مكتبة الاسدي، 1430ق؛ امراء مكه عبر عصور الاسلام: عبدالفتاح راوه، طائف، مكتبة المعارف؛ تاريخ مكه: احمد السباعي (م.1404ق.)، نادي مكة الثقافي، 1404ق؛ تحصيل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.1321ق.)، به كوشش ابن دهيش، 1424ق؛ الجامع اللطيف: محمد ابن ظهيره (م.986ق.)، به كوشش علي عمر، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، 1423ق؛ جداول امراء مكه و حكامها: مساعد بن منصور، مكة المكرمه، مملكة العربية السعوديه، 1422ق؛ خلاصة الكلام في بيان امراء البلد الحرام: احمد بن زيني دهلان (م.1304ق.)، مصر، المطبعة الخيريه، 1305ق؛ الدرر الكامنه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش عبدالمعيد خان، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، 1392ق؛ رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.779ق.)، به كوشش التازي، الرباط، المملكة المغربيه، 1417ق؛ الرحلة الحجازيه: اوليا چلپي، قاهره، دار الآفاق العربيه، 1999م؛ سفرنامه ابن بطوطه (رحلة ابن بطوطه): ترجمه: موحد، تهران، علمي و فرهنگي، 1361ش؛ السلوك لمعرفة دول الملوك: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ العقد الثمين في تاريخ البلد الامين: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش فؤاد سير، مصر، الرساله، 1406ق؛ غاية المرام و حجة الخصام: البحراني (م.1107ق.)، به كوشش عاشور؛ معجم قبائل الحجاز: عاتق بن غيث البلادي، مكة المكرمه، دار مكه، 1403ق؛ منائح الكرم: علي بن تاج الدين السنجاري (م.1125ق.)، به كوشش المصري، مكه، جامعة ام القري، 1419ق؛ المنهل الصافي: ابن تغري بردي الاتابكي (م.874ق.)، به كوشش محمد امين و سعيد عبدالفتاح، مصر، الهيئة المصريه؛ موسوعة مكة المكرمة و المدينة المنوره: احمد زكي يماني، مصر، مؤسسة الفرقان، 1429ق؛ النجوم الزاهره: يوسف بن تغري بردي (م.874ق.)، مصر، دار الكتب.
سيد محمود ساماني
[1]. العقد الثمين، ج5، ص190؛ غاية المرام، ج2، ص140.
[2]. اتحاف الوري، ج3، ص134؛ العقد الثمين، ج5، ص190.
[3]. الارج المسكي، ص121-122.
[4]. اتحاف الوري، ج3، ص135؛ الرحلة الحجازيه، ص181.
[5]. تاريخ مكه، ص326-327.
[6]. تاريخ مكه، ص327-328.
[7]. العقد الثمين، ج4، ص239-240؛ غاية المرام، ج2، ص76-77؛ اتحاف الوري، ج3، ص155-158.
[8]. اتحاف الوري، ج3، ص158-159؛ العقد الثمين، ج4، ص241.
[9]. غاية المرام، ج2، ص64-65؛ اتحاف الوري، ج3، ص160؛ العقد الثمين، ج4، ص239.
[10]. اتحاف الوري، ج4، ص527.
[11]. اتحاف الوري، ج3، ص185، 187؛ العقد الثمين، ج3، ص292.
[12]. سفرنامه ابن بطوطه، ج2، ص56.
[13]. اتحاف الوري، ج3، ص191.
[14]. شفاء الغرام، ج2، ص242، 245.
[15]. تاريخ مكه، ص269-270.
[16]. شفاء الغرام، ج2، ص246.
[17]. اتحاف الوري، ج3، ص198-200، 204.
[18]. العقد الثمين، ج1، ص332-333؛ منائح الكرم، ج2، ص349؛ تحصيل المرام، ج2، ص751.
[19]. العقد الثمين، ج1، ص134؛ تاريخ مكه، ص271.
[20]. المنهل الصافي، ج4، ص199؛ العقد الثمين، ج4، ص107- 108.
[21]. اتحاف الوري، ج3، ص226.
[22]. افادة الانام، ج3، ص199.
[23]. افادة الانام، ج3، ص198.
[24]. تاريخ مكه، ص272.
[25]. شفاء الغرام، ج2، ص205.
[26]. شفاء الغرام، ج2، ص205.
[27].العقد الثمين، ج5، ص189-190.
[28]. النجوم الزاهره، ج10، ص266؛ العقد الثمين، ج5، ص190.
[29]. شفاء الغرام، ج2، ص207-208، 247-248.
[30]. اتحاف الوري، ج3، ص320؛ تحصيل المرام، ج2، ص754.
[31]. اتحاف الوري، ج3، ص582.
[32]. الدرر الكامنه، ج1، ص530-531؛ النجوم الزاهره، ج10، ص226؛ تاريخ مكه، ص274-276.
[33]. تاريخ مكه، ص276.
[34]. شفاء الغرام، ج2، ص244-245.
[35]. شفاء الغرام، ج2، ص244-245؛ اتحاف الوري، ج2، ص276؛ العقد الثمين، ج5، ص194.
[36]. شفاء الغرام، ج2، ص248-249.
[37]. تاريخ مكه، ص279-280.
[38]. موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص110.
[39]. الجامع اللطيف، ص278.
[40]. اتحاف الوري، ج3، ص283.
[41]. معجم قبائل الحجاز، ص357؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص110.
[42]. نك: تاريخ مكه، ص287؛ تحصيل المرام، ج2، ص755.
[43]. العقد الثمين، ج5، ص416، 419، 422؛ شفاء الغرام، ج2، ص207.
[44]. شفاء الغرام، ج1، ص173؛ الجامع اللطيف، ص102؛ تحصيل المرام، ج1، ص161.
[45]. غاية المرام، ج2، ص223-224.
[46]. معجم قبائل الحجاز، ص357.
[47]. الجامع اللطيف، ص277.
[48]. شفاء الغرام، ج2، ص247؛ العقد الثمين، ج1، ص334.