بنیضَمْره
از قبایل عدنانی هم‌پیمان پیامبر(ص) بنی‌ضمره فرزندان بکر بن عبد مناة از تیره‌های قبیله کِنانه هستند که منسوبان به آن را ضَمْری گویند.[1] سه قبیله بنودِیل، بنی‌لیث و عُریج از قبایل هم‌عرض و بنی‌غِفار از زیرشاخه‏های بنی&z
از قبايل عدناني همپيمان پيامبر(ص)
بنيضمره فرزندان بكر بن عبد مناة از تيرههاي قبيله كِنانه هستند كه منسوبان به آن را ضَمْري گويند.[1] سه قبيله بنودِيل، بنيليث و عُريج از قبايل همعرض و بنيغِفار از زيرشاخههاي بنيضمرهاند.[2] قبيلهاي ديگر نيز با نام بنيضمره وجود دارد كه از شاخههاي قُشير بن كعب از زيرمجموعههاي قبيله هوازن است.[3]
بنيضمره در دوران جاهلي
سرزمين بنيضمره در جنوب غربي يثرب (مدينه) جاي داشته و مشهورترين مكان سكونت آنان ودّان بوده كه بر راه مكه قرار داشته است.[4] آنها به صورت مجموعههاي پراكنده در منطقهاي گسترده ميان بندر يَنْبُع در غرب يثرب تا جُحْفه در ميانه راه مكه و در مناطقي چون مَرُّود[5]، بَزْواء[6]، هَدَّه[7]، اُثَيْل[8]، ودّان[9]، مِرْجَم[10]، يَنْبُع[11]، اَبْواء[12] و بدر[13] مستقر بودند؛ كوه نِصع در پايين حجاز و ثافل اكبر (جبل صبح) و ثافل اصغر (جبل بنيايوب)[14] از كوههاي تهامه[15] و وادي جُميش[16] و دوْم[17] و آبهاي شُبيكه[18]، بَرود[19] و كُلَيّه[20] را نيز به بنيضمره نسبت دادهاند. خرّار نيز آبي براي بنيزُهير و بنيبدر از تيرههاي فرعي بنيضمره[21] بوده و بُغَيبغه، غَيقَه و اَذناب الصفراء از آبهاي مشترك بنيغفار و بنيضمره شمرده شدهاند.[22] آنها براي ييلاق به جايي به نام رُكبه و براي قشلاق به ذات نُكيف، از سرزمينهاي يلملم نزديك مكه[23] در تهامه ميرفتند.[24] سكونت بنيضمره در مسير تجارت مكه به شام، فرصت تجارت را برايشان مهيا ساخته بود. آنها را داراي ثروت فراوان و جمعيت بسيار خواندهاند.[25]
بنيضمره در دوران جاهلي در نبرد فِجار كه حدود 26 سال پيش از بعثت رخ داد، همراه قريش با قبيله قيس عيلان جنگيدند.[26] برّاض بن قيس ضمري با قتل عروة الرحال بن عتبه، از بنيكِلاب[27]، آتش نبردهاي مشهور به فجار را برافروخت و ضربالمثل «فَتَكَهُ البرّاض: برّاض او را غافلگيرانه كشت» از آن هنگام رايج شد.[28]
معبد بن صخر ضمري، پرچمدار ضمريان در نبرد عُكاظ از نبردهاي فجار بود.[29] نبرد ديگر او با بنومحارب بن فِهر، به انگيزه آب دادن به شتران درگرفت.[30] بنيضمره گاه در برابر قريش و برخي از قبايل همعرض خود، چون بنوديل و بنيليث، وارد نبرد شدند.[31] بنيضمره با برخي از ديگر قبايل كناني چون بنياشجع، همپيمان بودند.[32] از شخصيتهاي بنيضمره در دوران جاهليت ميتوان به مالك بن صَخر بن حَرّيم از رؤساي اين قبيله[33] و مخشي بن عمرو رهبر آن اشاره كرد.[34]
بنيضمره در دوران رسول خدا(ص): از بعثت رسول خدا(ص) تا هجرت او به مدينه، گزارشي از بنيضمره در رويدادهاي مربوط به پيامبر در دست نيست. ميتوان دوري سكونتگاههاي بنيضمره از مكه را از عوامل اين امر دانست؛ برخي مفسران آيه 100 نساء/4: (و مَن يَخرُج مِن بَيتِهِ مُهاجِرًا اِلَى اللهِ ورَسولِهِ ثُمَّ يُدرِكهُ المَوتُ) را درباره يكي از مسلمانان بنيضمره دانستهاند كه پس از پذيرش اسلام، قصد هجرت به مدينه را داشت، اما به محض بيرون آمدن از مكه، بر اثر بيماري درگذشت.[35] شأن نزولهايي ديگر نيز براي اين آيه وجود دارد.[36]
پس از حضور رسول خدا(ص) در مدينه، بنيضمره از نخستين قبايلي بودند كه با او پيمان بستند. آنها در غزوه ودّان، نخستين غزوه پيامبر(ص) كه در ماه صفر سال دوم ق. براي تصرف كاروان تجارت قريش در ابواء صورت پذيرفت، با او پيمان عدم تعرض بستند.[37] بر پايه گزارشهاي ديگر، رسول خدا(ص) از ابتدا به منظور برخورد با بنيضمره و تصرف كاروان تجاري قريش[38] از مدينه بيرون شد. اما اين گزارش با توجه به عدم تحرك ضمريان بر ضد رسول خدا(ص) پذيرفتني نيست؛ بر اساس پيماني كه رسول خدا(ص) با ضمريان بست، آنها نبايد در برابر وي با دشمنان اسلام همكاري ميكردند. ابن سعد و برخي ديگر، متن مكتوب اين پيماننامه را ثبت كردهاند كه داراي بندهايي از جمله تعهد دو طرف به ياري يكديگر است.[39]
بنيضمره در رويداد غزوه ذوالعشيره (2ق.) هنگامي كه رسول خدا به منطقه مسكوني آنها در ابواء رسيد، همراه همپيمان مدلجي خود، پيماني ديگر را با او منعقد كردند.[40] به احتمال، برخي از طوايف فرعي بنيضمره كه پيش از اين به پيمان ابواء نپيوسته بودند، در اين فرصت توانستند همراه بنيمُدلِج خود را همپيمان رسول خدا(ص) سازند. يعقوبي بر خلاف ديگران، بدون ياد كردن از پيمان رسول خدا(ص) با ضمريان در غزوه ابواء، گزارش پيمان پيامبر با بنيضمره را در غزوه ذوالعشيره آورده است.[41]
پيامبر(ص) بر پايه روابط خود با بنيضمره، چارپاياني را كه در حمله سعد بن ابيوقاص به كاروان قريش در سريّه خرّار پس از غزوه ابواء به سال دوم ق.[42] از بنيضمره به غنيمت گرفته شده بود، به آنها بازگرداند.[43]
رسول خدا(ص) به پيماني كه با ضمريان داشت، وفادار ماند. اما با توجه به گزارشها و شواهد ميتوان در وفاداري بنيضمره به اين پيمان پس از ناكامي مسلمانان در نبرد اُحد و رويدادهايي مانند بئر معونه و رجيع، ترديد كرد. دو گزارش مؤيد تزلزل ضمريان و ناديده گرفتن پيمان از سوي آنها است. نخستين گزارش مربوط به فرستادن نُميلة بن حارث از سوي رسول خدا(ص) به سوي بنيضمره است كه آنها اعلام كردند هيچ تعهدي درباره نبرد و صلح با پيامبر امضا نميكنند. پيامبر نيز آنها را به حال خود واگذاشت و به ياران خود نيروي بسيار و بزرگي بنيضمره را يادآور شد.[44] دومين گزارش مربوط به سريّه اسامة بن زيد به سوي بنيضمره است.[45] در اين رويداد، اسامه فردي از بنيضمره را كه به او سلام كرد، كشت؛ زيرا به گمان وي، سلام او فريبكارانه و براي فرار از مرگ بود. با نزول آيه 94 نساء/4: (... و لا تَقولوا لِمَن اَلقى اِلَيكُمُ السَّلمَ لَستَ مُؤمِنًا) كار وي مورد نكوهش قرار گرفت.[46]
رسول خدا به سال چهارم ق. پس از غزوه اُحد بر پايه وعدهاي كه با قريش داشت، براي نبرد در منطقه بدر، سكونتگاه بنيضمره، حاضر شد. مَخْشي بن عمرو، بزرگ قبيله بنيضمره، نزد او آمد و در برابر سخن وي كه از آمادگي مسلمانان براي نبرد با بنيضمره در صورت پيمانشكني گزارش داد، بر پايبندي خود به پيمان پيشين تأكيد كرد.[47] برخورد مقتدرانه رسول خدا(ص) با ضمريان كه با هدف آمادگي كامل مسلمانان براي نبرد با قريش انجام ميگرفت، سياستي حساب شده از سوي او بود؛ زيرا ميدانست كه مخشي بن عمرو و شماري ديگر كه با قريش سر و سرّي دارند، چنين كاري را خواهند كرد.[48] بر اساس گزارشي، آن گاه كه رسول خدا(ص) به سال ششم ق. رهسپار حديبيه بود، اصحاب از بيم يورش ضمريان به مدينه پيشنهاد نبرد دادند كه رسول خدا(ص) وفا و صله رحم ضمريان را ستود و آنها را از اين كار بازداشت.[49]بنيضمره از سال هشتم ق. به بعد كه اسلام گسترشي چشمگيري يافت، به همكاري مثبت و سازنده با رسول خدا(ص) روي آوردند. در اين سال، پيامبر(ص) بنيضمره را به مدينه فراخواند تا براي فتح مكه به او بپيوندند.[50] ابوجَعد ضمري عهدهدار فراخواندن آنها شد و آنان دعوت رسول خدا را اجابت كردند.[51] ايشان با دو قبيله كناني ديگر دسته واحدي را به شمار 200 تن تشكيل داده بودند كه همراه ديگر نيروهاي شركت كننده در فتح مكه، به فرمان پيامبر براي نمايش قدرت از برابر عباس عموي پيامبر و ابوسفيان كه براي واپسين كوششها جهت حفظ مكه نزد پيامبر(ص) آمده بود، عبور كردند.[52] پس از فتح مكه نيز بنيضمره همراه دو قبيله كناني ديگر به شمار 200 تن زير پرچم ابوواقد ليثي در غزوه حُنين رسول خدا(ص) را همراهي كردند.[53] آنها همچنين در غزوه تبوك (9ق.) به پرچمداري ابوجعد ضمري به ياري پيامبر شتافتند.[54]
در سال نهم ق. در ماجراي لغو پيمانهاي دوران جاهليت و اعلام برائت از مشركان، آياتي نازل شد كه با بنيضمره ارتباط مييافت. آيات 4 و 7 برائت/9، بنيضمره را شامل حكم كلي لغو پيمانها ندانسته، آنها را استثنا كرد. به گزارش سدّي آيه (إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ...) درباره بنيضمره و بنيمدلج از تيرههاي كنانه است كه با پيامبر(ص) پيمان داشتند و هنوز نُه ماه به پايان قراردادشان مانده بود.[55] اين آيات پيامبر را به استمرار رعايت آن پيمان سفارش ميكند؛ چنانكه ابن عباس آيه نخست سوره توبه/9 را كه به لغو كلي پيمانها اشاره دارد، درباره مشركان عرب جز بنيضمره دانسته است.[56] آيه 7 همين سوره نيز برخي از پيمانها را كه در مسجدالحرام بسته شد، از شمول حكم كلي بيرون ميكند: (كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمسجدالحرام فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ). مفسران اين استثنا را درباره بنيضمره و قبايل ديگر كه در صلح حديبيه همراه قريش با رسول خدا(ص) پيمان بستند و بر خلاف قريش به پيمان خود وفادار ماندند، ذكر ميكنند.[57] برخي نيز اين آيه را مربوط به پيماني ديگر به مدت چهار ماه ميدانند كه مشركان از جمله بنيضمره در مسجدالحرام با رسول خدا(ص) بستند.[58] در منابع به نحوه اسلام آوردن بنيضمره اشاره نشده و هنگام سخن از آمدن هيئتهاي قبايل شبه جزيره نزد پيامبر(ص) از هيئت ضمره ياد نشده است؛ وجود محلهاي به نام بنيضمره در مدينه، حاكي از مهاجرت برخي ضمريان به مدينه است. در شرح حال برخي از منسوبان به اين قبيله آوردهاند كه در محله بنيضمره مدينه خانه داشتهاند.[59] بر پايه گزارشها، برخي از ضمريان در محلهاي از مدينه كه به نام آنان شناخته ميشد، سكونت گزيدند و همان جا مسجدي ساختند.[60] برخي از افراد اين قبيله نيز پس از اسلام به مصر كوچ كردند.[61]
منابع درباره برجستگان اين قبيله در دوره اسلامي گزارشهايي عرضه كرده و گاه عنواني را به رجال و بزرگان ضمري اختصاص دادهاند. از مشهورترين شخصيتهاي آنها در اين دوره، عمرو بن اميه از نخستين مسلمانان بنيضمره و از كارگزاران رسول خدا است.[62] از مأموريتهاي وي، قتل ابوسفيان به سال چهارم ق. در مكه بود[63] كه نتيجهاي نداشت. از اين مأموريت با عنوان سريّه «عمرو بن اميه ضمري» و «سلمة بن أسلم بن حريش» ياد ميشود. بر پايه گزارشي، پيامبر در منزل عمرو بن اميه در مدينه نماز خوانده است.[64] وي راوي حديث رسول خدا است.[65] بلاذري[66]، ابن حزم[67] و خليفة بن خياط، برخي از شخصيتهاي بنيضمره را ياد كردهاند.[68]
منابع
اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، به كوشش علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ اعلام الوري: الطبرسي (م.548ق.)، قم، آل البيت عليهمالسلام، 1417ق؛ الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م؛ الاغاني: ابوالفرج الاصفهاني (م.356ق.)، به كوشش علي مهنّا و سمير جابر، بيروت، دار الفكر؛ الاكمال: علي بن هبة الله ابن ماكولا (م.475ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ الانساب: عبدالكريم السمعاني (م.562ق.)، به كوشش عبدالله عمر، بيروت، دار الجنان، 1408ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّة النميري (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ خليفه: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تفسير ابن ابيحاتم (تفسير القرآن العظيم): ابن ابيحاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق؛ تفسير ثعالبي (الجواهر الحسان): الثعالبي (م.875ق.)، به كوشش عبدالفتاح و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛ تفسير صنعاني (تفسير عبدالرزاق): عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش محمود محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ تفسير فرات الكوفي: الفرات الكوفي (م.307ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ تهذيب الكمال: المزي (م.742ق.)، به كوشش بشار عواد، بيروت، الرساله، 1415ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلي، ترجمه: آيتي، مشعر، تهران، 1375ش؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحميري (م.900ق.)، بيروت، مكتبة لبنان، 1984م؛ زاد المسير: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الطبقات: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ عيون الاثر: ابن سيد الناس (م.734ق.)، بيروت، مؤسسة عزالدين، 1406ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ اللباب في تهذيب الانساب: ابن اثير (م.630ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مراصد الاطلاع: صفي الدين عبدالمؤمن بغدادي (م.739ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ المعالم الاثيره: محمد محمد حسن شراب، بيروت، دار القلم، 1411ق؛ معاني القرآن: النحاس (م.338ق.)، به كوشش الصابوني، عربستان، جامعة ام القري، 1409ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم قبائل العرب: عمر كحّاله، بيروت، الرساله، 1405ق؛ معجم ما استعجم: عبدالله البكري (م.487ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، عالم الكتب، 1403ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المفصل: جواد علي، دار الساقي، 1422ق؛ المنمق: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق؛ المواهب اللدنيه: القسطلاني (م.923ق.)، التوفيقيه، قاهره.
منصور داداشنژاد
[1]. الانساب، ج4، ص20؛ اللباب، ج2، ص264.
[2]. انساب الاشراف، ج11، ص85؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص232؛ جمهرة انساب العرب، ص180.
[3]. المعارف، ص116؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص954.
[4]. حجاز در صدر اسلام، ص160.
[5]. معجم البلدان، ج5، ص112.
[6]. معجم ما استعجم، ج2، ص248؛ معجم البلدان، ج1، ص411.
[7]. الطبقات، ابن سعد، ج2، ص9.
[8]. معجم البلدان، ج1، ص93-94.
[9]. معجم البلدان، ج5، ص365.
[10]. معجم البلدان، ج5، ص102.
[11]. معجم ما استعجم، ج4، ص1402.
[12]. معجم البلدان، ج1، ص79؛ المفصل، ج14، ص39.
[13]. معجم البلدان، ج1، ص357؛ المفصل، ج14، ص64.
[14]. معجم البلدان، ج5، ص288.
[15]. معجم ما استعجم، ج1، ص136؛ معجم البلدان، ج2، ص71؛ ج5، ص288.
[16]. المغازي، ج3، ص1112.
[17]. معجم ما استعجم، ج2، ص563.
[18]. معجم ما استعجم، ج3، ص781.
[19]. معجم ما استعجم، ج1، ص246.
[20]. معجم ما استعجم، ج3، ص956.
[21]. معجم ما استعجم، ج2، ص492.
[22]. معجم ما استعجم، ج2، ص659؛ الروض المعطار، ص113.
[23]. معجم البلدان، ج5، ص303؛ مراصد الاطلاع، ج3، ص1388.
[24]. معجم ما استعجم، ج2، ص669.
[25]. معجم البلدان، ج1، ص411؛ الاعلام، ج3، ص216.
[26]. السيرة النبويه، ج1، ص184-185؛ انساب الاشراف، ج1، ص100؛ البداية و النهايه، ج2، ص289.
[27]. انساب الاشراف، ج1، ص100؛ معجم البلدان، ج4، ص61.
[28]. جمهرة انساب العرب، ص185-186؛ الكامل، ج1، ص590.
[29]. الاكمال، ج3، ص136.
[30]. المنمق، ص123.
[31]. المنمق، ص132-133.
[32]. تفسير قمي، ج1، ص146.
[33]. انساب الاشراف، ج11، ص119-120.
[34]. المغازي، ج1، ص388؛ الطبقات، ابن سعد، ج2، ص5.
[35]. تفسير صنعاني، ج3، ص3؛ معاني القرآن، ج5، ص214.
[36]. تفسير ابن ابي حاتم، ج3، ص1051؛ زاد المسير، ج1، ص458.
[37]. السيرة النبويه، ج1، ص591؛ الطبقات، ابنسعد، ج2، ص5؛ عيون الاثر، ج1، ص295.
[38]. تاريخ خليفه، ص30؛ تاريخ طبري، ج2، ص121؛ اعلام الوري، ج1، ص164.
[39]. الطبقات، ابن سعد، ج1، ص210؛ سبل الهدي، ج4، ص14؛ المواهب اللدنيه، ج1، ص203.
[40]. السيرة النبويه، ج1، ص599؛ الطبقات، ابن سعد، ج2، ص7.
[41]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص66.
[42]. السيرة النبويه، ج2، ص251.
[43]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص69.
[44]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص73.
[45]. اسد الغابه، ج5، ص135؛ الاصابه، ج6، ص59؛ فتح الباري، ج12، ص171.
[46]. جامع البيان، ج5، ص304.
[47]. السيرة النبويه، ج2، ص210؛ المغازي، ج1، ص388.
[48]. المغازي، ج1، ص388.
[49]. تفسير قمي، ج1، ص146.
[50]. المغازي، ج2، ص799؛ الاغاني، ج7، ص306.
[51]. انساب الاشراف، ج11، ص122.
[52]. المغازي، ج2، ص820.
[53]. المغازي، ج3، ص896.
[54]. المغازي، ج3، ص990.
[55]. مجمع البيان، ج5، ص9؛ تفسير ثعالبي، ج3، ص162.
[56]. تفسير فرات الكوفي، ص158.
[57]. مجمع البيان، ج5، ص15؛ روض الجنان، ج9، ص178.
[58]. تفسير ابن ابي حاتم، ج6، ص1756.
[59]. انساب الاشراف، ج11، ص122؛ تهذيب الكمال، ج33، ص188.
[60]. تاريخ المدينه، ج1، ص263؛ تهذيب الكمال، ج33، ص188.
[61]. تاريخ دمشق، ج56، ص333؛ معجم قبائل العرب، ج2، ص668.
[62]. الطبقات، ابن سعد، ج4، ص187؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص73؛ التنبيه و الاشراف، ص212.
[63]. التنبيه و الاشراف، ص213.
[64]. المعالم الاثيره، ص265.
[65]. الطبقات، ابن سعد، ج4، ص187؛ اسد الغابه، ج4، ص181؛ الاصابه، ج4، ص496.
[66]. انساب الاشراف، ج11، ص121.
[67]. جمهرة انساب العرب، ص185.
[68]. الطبقات، خليفه، ص70.