بیعت عقبه دوم
دومین پیمان یثربیان با پیامبر(ص) در عقبه منا به سال 13 بعثت پس از بیعت عقبه اول (12 بعثت) و اعزام مصعب بن عمیر٭ برای تبلیغ اسلام در یثرب[1]، به سال سیزدهم بعثت برخی یثربیان مسلمان همراه حدود 500 تن از مشرکان، برای شرکت در مراسم حج راهی مکه شدند. مسلمان
دومين پيمان يثربيان با پيامبر(ص) در عقبه منا به سال 13 بعثت
پس از بيعت عقبه اول (12 بعثت) و اعزام مصعب بن عمير٭ براي تبليغ اسلام در يثرب[1]، به سال سيزدهم بعثت برخي يثربيان مسلمان همراه حدود 500 تن از مشركان، براي شركت در مراسم حج راهي مكه شدند. مسلمانان كه شمار آنها را90[2]، 70 يا 75 تن (سه زن و 72 مرد)[3] ياد كردهاند، بر پايه قرار پيشين با گذشتن پاسي از شب، دور از ديد مشركان كنار جمره عقبه با رسول خدا(ص) ديدار كردند.[4]
در اين ديدار، نخست عباس بن عبدالمطلب كه مسلمان نبود، از آن جا كه ميخواست كار پيامبر(ص) را استحكام بخشد، ضمن آگاه ساختن يثربيان از جايگاه رسول خدا ميان مردم خويش، به آنها يادآور شدكه او قصد هجرت به شهر آنها را دارد. از اين رو، اگر توان حمايت از او را ندارند، وي را به حال خود رها سازند.[5] پس از سخنان عباس، براء بن معرور يثربيان را راستگويان و وفاداراني خواند كه جان خود را در راه رسول خدا(ص) فدا ميكنند. سپس پيامبر با خواندن آياتي از قرآن، آنها را به خدا و اسلام فراخواند. براء، ايمان و تصديق انصار را به آگاهي پيامبر رساند و همراه بيعت با وي، سوگند ياد كرد كه از جان پيامبر، همانند جان زنان و فرزندان خود دفاع كند.[6]
ابوهيثم بن تيهان٭ نيز آمادگي خود را براي دفاع از پيامبر(ص) اعلام كرد.[7] او كه اسلام آوردن بيعتكنندگان را موجب گسستن پيمانشان با يهوديان ميدانست، نگراني خود را از روزي كه پيامبر(ص) به ميان قوم خود بازگردد و يثربيان را تنها بگذارد، ابراز كرد.[8] رسول خدا با تأكيد بر اين پيمان[9]، خود را در نبرد و صلح يثربيان همراه آنها خواند.[10]
همچنين اسعد بن زراره* خزرجي پيش از انجام بيعت، خطاب به انصار پيامد و دشواري اين بيعت، از جمله واكنش عرب و رويارويي با آنها را گوشزد كرد و از آنها خواست اگر از جانشان هراس دارند، از بيعت منصرف شوند. ولي انصار بر بيعت تأكيد كردند.[11]
به گزارش از عاصم بن عمرو بن قتاده و عبدالله بن ابيبكر، عباس بن عباده خزرجي نيز خطاب به خزرجيان پيامدهاي بيعت با پيامبر را كه ممكن بود به كشته شدن بزرگان قوم و از دست رفتن اموالشان بينجامد، گوشزد كرد و از آنها خواست تا اگر تحمل اين سختيها را ندارند، از بيعت خودداري كنند تا بر اثر پيمانشكني، رسوايي دنيا و آخرت گريبانشان را نگيرد.[12] اما يثربيان آنگاه كه در سؤال از رسول خدا دانستند در برابر همه سختيها بهشت نصيب آنها خواهد شد، همراه اعلام وفاداري، با او بيعت كردند. عباس بن عباده نيز پس از بيعت، براي درگيري با كافران اعلام آمادگي كرد كه رسول خدا(ص) او را منع نمود.[13] ابن قتيبه، عباس[14] را و ابن شهر آشوب، امام علي(ع)[15] را مأمور گرفتن بيعت از يثربيان دانستهاند. پيامبر نُه تن ازخزرجيان و سه تن از اوسيان را به عنوان نقيب خود ميان قبايل يثرب برگزيد و اسعد بن زراره را «نقيب نقيبان» خواند.[16]
به گزارش ابونعيم، هنگامي كه پيامبر(ص) مشغول گفتوگو با نقباي انصار بود، عباس بن عبدالمطلب صداي آنها را شنيد و به سوي آنها رفت و با اوس و خزرج به گونهاي سخن گفت كه موجب ناخرسندي آنها شد. اسعد از رسول خدا اجازه خواست و پاسخ او را بدون تعرض داد تا روشن شود كه دعوت آنها از سر صدق است و بر آن وفادار خواهند بود. اسعد در سخنان خود، بر اطاعت از فرمانهاي پيامبر(ص) تأكيد كرد.[17]
در تعيين نخستين شخص بيعتكننده با رسول خدا(ص) در عقبه دوم اختلاف است.[18] از ابوهيثم بن تيهان[19]، اسعد بن زراره، و براء بن معرور[20] در اين ميان ياد شده است. به نظر ميرسد رقابتهاي قبيلهاي گزارشگران، منشأ اختلاف گزارشها باشد.[21]
اين بيعت را به سبب تعهد يثربيان بر دفاع از پيامبر «بيعة الحرب» گفتهاند.[22] نيز به سبب وقوع اين پيمان در مكان عقبه آخر، آن را «عقبة الآخره[23]»و شركتكنندگان در آن را «عَقَبيّون[24]» گفتهاند. شماري از مفسران مقصود از (رِجَالٌ) در آيه (مِنَ المُؤمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا...) (احزاب/33، 23) را بيعت كنندگان در عقبه دوم دانستهاند.[25] نيز مقصود از «ميثاق» در آيه 7 مائده/5 و 15 احزاب/33[26] و «انصار» در آيه 100 توبه/9 را بيعت كنندگان روز عقبه شمردهاند.[27]
به رغم مخفيكاري يثربيان براي حضور در عقبه و تأكيد عباس بر پوشيده ماندن اين بيعت تا پايان موسم حج[28]، قريش در همان شب از اين ديدار آگاهي يافتند[29] و به سوي عقبه آمدند. يثربيان به دستور پيامبر پراكنده شدند و از درگيري با قريش دوري جستند. فرداي آن روز كه بزرگان قريش از سران يثرب درباره شب گذشته پرسيدند، آنها اظهار ناآگاهي كردند. اما قريش قانع نشدند و سعد بن عباده را به اسارت گرفتند. مطعم بن عدي و حارث بن حرب به سبب پيماني كه با سعد داشتند، وي را نجات دادند.[30]
منابع
الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279)ق.، به كوشش سهيل زكار و رياض زركلي، دار الفكر، بيروت، 1417ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، بيروت، اعلمي، 1410ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1111ق.)، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار التراث؛ تاريخ الصحابة الذين روي عنهم الاخبار: ابن حبان (م.354ق.)، به كوشش الضناوي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408ق؛ جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1418ق؛ الثقات: ابن حبان (م.354ق.)، به كوشش شرف الدين، هند، وزارت معارف و شؤون فرهنگي؛ الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحميري (م.900ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، مكتبة لبنان، 1980م؛ زاد المسير: ابن جوزي (م.597ق.)، بيروت، المكتب الاسلامي، 1407ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ صحيح ابن حبان: علي بن بلبان الفارسي (م.739ق.)، به كوشش شعيب الارنؤوط، الرساله، 1414ق؛ الصحيح من سيرة النبي صلياللهعليهوآله: جعفر مرتضي العاملي، بيروت، دار السيره، 1414ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق؛ غرر التبيان: بدر الدين الحموي (م.733ق.)، به كوشش عبدالجواد خلف، دمشق، دار قتيبه، 1410ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصنف: ابن ابيشيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ المعارف: ابن قتبيه (م.376ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ معرفة الصحابه: ابونعيم الاصفهاني (م.430ق.)، به كوشش محمد حسن و مسعد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1422ق؛ مناقب آل ابيطالب: ابن شهرآشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از اساتيد، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش نعيم زرزور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق.
رمضان محمدي
[1]. انساب الاشراف، ج9، ص407؛ الصحيح من سيرة النبي، ج3، ص312.
[2]. المنتظم، ج3، ص39-42.
[3]. السيرة النبويه، ج1، ص454؛ الكامل، ج1، ص98.
[4]. صحيح ابن حبان، ج14، ص173.
[5]. السيرة النبويه، ج1، ص441؛ الكامل، ج2، ص98.
[6]. السيرة النبويه، ج1، ص442؛ الطبقات، ج1، ص172.
[7]. الطبقات، ج1، ص172؛ جوامع الجامع، ج1، ص89.
[8]. جوامع الجامع، ج1، ص89.
[9]. السيرة النبويه، ج1، ص442.
[10]. السيرة النبويه، ج1، ص442؛ تاريخ طبري، ج2، ص363.
[11]. الطبقات، ج3، ص456-457؛ مسند احمد، ج3، ص322-323؛ صحيح ابن حبان، ج14، ص173.
[12]. السيرة النبويه، ج1، ص446؛ الثقات، ج1، ص110؛ اسد الغابه، ج3، ص59.
[13]. مسند احمد، ج3، ص462.
[14]. المعارف، ص21.
[15]. المناقب، ج2، ص31.
[16]. المصنف، ج8، ص587؛ فتح الباري، ج7، ص173.
[17]. معرفة الصحابه، ج1، ص262.
[18]. الكامل، ج2، ص100.
[19]. الكامل، ج2، ص100.
[20]. الاستيعاب، ج3، ص1348؛ بحار الانوار، ج15، ص370.
[21]. السيرة النبويه، ج1، ص447.
[22]. السيرة النبويه، ج1، ص454؛ تاريخ طبري، ج2، ص368.
[23]. الطبقات، ج1، ص171؛ ج3، ص335.
[24]. انساب الاشراف، ج9، ص332؛ المناقب، ج1، ص333؛ بحار الانوار، ج2، ص57.
[25]. غرر التبيان، ص419.
[26]. مجمع البيان، ج3، ص260؛ زاد المسير، ج2، ص360.
[27]. جوامع الجامع، ج2، ص90؛ تفسير بيضاوي، ج2، ص104.
[28]. الطبقات، ج4، ص172.
[29]. الطبقات، ج4، ص172-173.
[30]. الطبقات، ج1، ص173؛ الروض المعطار، ص418.