بیعت نساء
بیعت رسول خدا(ص) با زنان در مکه پس از فتح این شهر بیعت از ماده بیع «ب ـ ی ـ ع» به معنای پیمان و پذیرش ریاست و حکومت کسی یا اعلام وفاداری و فرمانبرداری است.[1] بیعت از مهم‌ترین سنت‌های پیش از اسلام در میان مردم عرب بود که مورد
بيعت رسول خدا(ص) با زنان در مكه پس از فتح اين شهر
بيعت از ماده بيع «ب ـ ي ـ ع» به معناي پيمان و پذيرش رياست و حكومت كسي يا اعلام وفاداري و فرمانبرداري است.[1] بيعت از مهمترين سنتهاي پيش از اسلام در ميان مردم عرب بود كه مورد پذيرش اسلام نيز قرار گرفت و بارها رسول خدا(ص) و مسلمانان از آن بهره گرفتند. زنان در دوران جاهليت نقشي در بيعتها و امور مهم نداشتند؛ اما ظهور اسلام و استقبال رسول خدا از حضور سياسي و اجتماعي زنان، مشاركت آنها در امور گوناگون از جمله بيعتها را در پي داشت.
به گزارش منابع تاريخي، زنان در دوران نبوي در بيعتهاي گوناگون حضور داشتند. سياسيترين بيعت دوران مكي كه زنان هم در آن حضور داشتند، بيعت عقبه دوم (13بعثت) بود كه در آن دو تن از زنان خزرجي يثرب (نسيبه دختر كعب و اسماء دختر عمرو) همراه مردان و طبق همان مفاد با پيامبر بيعت كردند.[2] البته شيوه بيعت آنها گفتاري بود و با روش مردان تفاوت داشت.[3] گزارشهايي نيز از بيعت زنان مكه در آن دوره حكايت دارند. به مفاد اين بيعت تصريح نشده است؛ اما با توجه به اين كه در آغاز دعوت پيامبر(ص) ايمان همان اقرار به اسلام و شهادتين بوده و نيز با پيشينهاي كه مردم از بيعتهاي عصر جاهلي داشتند وآن را براي پذيرش رياست و فرمانبرداري ميدانستند و همچنين با عنايت به اين كه بيشتر آيات احكام در دوره مدني نازل شده و تا بيعت عقبه دوم بيعت بر نبرد نبوده، ميتوان گفت كه مفاد بيعتهاي دوران مكي، پذيرش اسلام و شهادتين بوده است. عبارت «اسلمت بمكة و بايعت[4]» نيز اين نكته را تأييد ميكند كه همراه اطاعت از رسول خدا بوده است؛ هجرت به يثرب و رهايي از فشار و تهديد مشركان، افزايش كوشش اجتماعي زنان را نيز در پي داشت كه نمونه بارز آن را ميتوان در بيعت گروههاي زنان يثرب با پيامبر مشاهده كرد. در اين دوره، هم مفاد و هم شمار زنان بيعت كننده و هم عرصههاي حضور آنان با دوران مكي تفاوت داشت. پس از حضور رسول خدا در اين شهر، زنان به صورت گروهي[5] و گاه انفرادي[6] براي بيعت با او ميرفتند و گاه نيز در جايي گرد ميآمدند و پيامبر يكي از اصحاب را براي بيعت گرفتن از آنها ميفرستاد.[7] گاهي نيز زنان در رخدادهاي ويژه همراه مردان بيعت ميكردند. در بيعت رضوان، شماري از زنان مسلمان از جمله ام سلمه همسر رسول خدا، ام عماره، ام منيع، و ام عامر اشهليه حضور داشتند.[8]
مواد بيعت در دوره مدني تنها پذيرش اسلام نبود و تعهداتي ديگر بر آنها افزوده شد كه شامل تكاليف فردي و اجتماعي بود. از ام عطيه انصاري گزارش شده كه پس از ورود رسول خدا به مدينه، زنان انصاري در خانهاي گرد آمدند و پيامبر يكي از اصحاب را براي بيعت به سوي آنها فرستاد و او از جانب رسول خدا، از آنها بيعت گرفت كه به خدا شرك نورزند، مرتكب دزدي و زنا نشوند و... . زنان انصار نيز اين پيمان را پذيرفتند.[9]
مهمترين و معروفترين بيعت زنان در دوره مدني، بيعت نساء بود كه پس از فتح مكه (8ق.) و در اين شهر انجام گرفت. البته برخي بيعت عقبه اول* را بيعت نساء دانستهاند؛ اما اين نظر به دليلهاي زير چندان پذيرفتني نيست:
1. منابع در هنگام بيان عقبه اول گفتهاند: «اما الاولي فانما كانت علي بيعة النساء»[10] يا «بايعوه علي بيعة النساء»[11] و يا از زبان حاضران در عقبه آوردهاند: «بايعنا رسول الله(ص) علي بيعة النساء».[12] اين نشان ميدهد كه بيعت نساء جز عقبه اول بوده و بعدها به سبب تطابق مفاد آن با بيعت نساء، تاريخنگاران يا گزارشگران رخداد بيعت عقبه، چنين روايت كرده و برخي از آنها شيوه بيعة النساء را در ادامه بيعت پس از فتح آوردهاند.[13]
2. آيهاي كه مواد بيعت نساء را بيان ميكند، پس از فتح مكه و در رويداد بيعت زنان با رسول خدا نازل شده[14] است كه ميفرمايد: (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحيم) (ممتحنه/60، 12).
3. برخي منابع تصريح كردهاند كه بيعت نساء پس از فتح مكه بوده است.[15]
4. ابن هشام در احوال سلمي دختر قيس ميگويد: او همراه رسول خدا به سوي دو قبله نماز خوانده و با او بيعت نساء را انجام داده است.[16] اما در عقبه اول هيچ زني حضور نداشته است.
5. بيعت زنان پس از فتح مكه جدا از بيعت مردان صورت پذيرفت و حاضران در آن، تنها زنان بودند. اما در عقبه اول، تنها 12 مرد حضور داشتند.[17] رسول خدا در پي پاكسازي كعبه از بتها، نخست مردان و سپس زنان را به بيعت فراخواند. زنان هم در حالي كه پيامبر بالاي كوه صفا بود، براي بيعت نزد او رفتند.[18]
مفاد و چگونگي بيعت نساء
مفاد بيعت نساء بر پايه آيه فوق، عبارت است از: خودداري از شرك، سرقت، زنا، كشتن فرزندان، اين كه فرزندان ديگران را به شوهران خود نسبت ندهند، و در هيچ كار شايستهاي نافرماني پيامبر را نكنند. تنها فراز پاياني آيه: (وَ لا يَعْصينَكَ في مَعْرُوفٍ) داراي مفهومي كلي است كه درباره آن ديدگاههايي ارائه شده است. برخي مفهوم آن را عام ميدانند كه بر اطاعت از فرمانهاي پيامبر تأكيد دارد.[19] بعضي آن را به نهي از خلوت كردن زنان با مردان نامحرم تفسير كردهاند.[20] شماري در تفسير آن به نهي از آداب و رسمهاي زنان عصر جاهلي در سوگواريها اشاره كردهاند. زنان در دوران جاهليت با شيون ويژه خود (نوح) به مجالس عزا شور ميدادند و به نشانه عزا چهره خود را خراشيده، موهاي خويش را ميبريدند و گريبان چاك ميكردند. اين كارها باعث تازه شدن كدورتها وتحريك حميت مردان ميشد. برخي بر اين باورند كه بخش پاياني آيه، اين كار زنان را ناپسند دانسته و از آن نهي كرده است.[21]
در اين بيعت، برخي همسران پيامبر و فاطمه (س) دختر او و ام هاني دختر ابوطالب حضور داشتند.[22] از نكات قابل توجه در اين بيعت، حضور پنهاني هند همسر ابوسفيان ميان بيعتكنندگان بود. او كه به دليل دشمنيهايش با رسول خدا و مثله كردن پيكر حمزه سيدالشهداء از انتقام او بيم داشت، به صورت ناشناس در جمع زنان حضور يافت؛ اما هنگام ارائه مفاد بيعت از جانب پيامبر، زمام خود را از دست داد و زبان به اعتراض گشود و آن را تبعيض بر ضد زنان دانست. او با واكنش درباره بندهاي گوناگون، خود را معرفي كرد؛ اما پيامبر وي را بخشيد و از مجازاتش خودداري نمود.[23]
درباره شيوه بيعت رسول خدا با زنان در بيعت نساء يا بيعتهاي ديگر، روشهاي گوناگون بيان شده است. برخي گفتهاند كه پيامبر(ص) با پيچيدن پارچه به دست خود، با زنان بيعت كرد.[24] اما بيشتر گزارشها دست دادن پيامبر با زنان را رد كردهاند و در چگونگي بيعت اختلاف دارند. برخي تصريح كردهاند كه بيعت پيامبر(ص) با زنان گفتاري بوده و او هيچگاه با زنان مصافحه نكرده است.[25] بعضي گفتهاند پارچهاي ميان پيامبر و زنان پهن شد و رسول خدا با گرفتن يك طرف آن و بيان مفاد بيعت، با زنان بيعت كرد.[26] برخي درباره نيابت ديگران از رسول خدا(ص) در بيعت گرفتن از زنان سخن گفتهاند.[27] اما بيشتر تاريخنگاران بر آنند كه رسول خدا براي بيعت با زنان ظرفي آب ميخواست و دست خود را در آن فروميبرد و سپس با قرائت مواد بيعت زنان به آنها ميفرمود تا دست خود را در آب فروبرند و بدين گونه، با آنها بيعت ميكرد.[28] شايد اين شيوه برگرفته از رسم همپيماني عربها در دوران پيش از اسلام باشد. در حلف المطيبين* همپيمانان بنيعبدمناف دست خود را در ظرفي پر از عطر فروبردند و پيمانشان به حلف المطيبين معروف شد؛ با توجه به موارد فوق و تصريح پيامبر(ص) به مصافحه نكردن با زنان (اني لا اصافح النساء)[29] ميتوان گفت كه وجه مشترك همه بيعتهاي زنان با او و تفاوت صوري آن با بيعت مردان، ترك مصافحه است.
منابع
الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاصفي: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1418ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ البحر المحيط: ابوحيان الاندلسي (م.754ق.)، بيروت، دار الفكر، 1412ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تفسير ابن ابيحاتم (تفسير القرآن العظيم): ابن ابيحاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق؛ تفسير ثعالبي (الجواهر الحسان): الثعالبي (م.875ق.)، به كوشش عبدالفتاح و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ تفسير ماوردي (النكت و العيون): الماوردي (م.450ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق.
حميد رضا مطهري
[1]. لسان العرب، ج8، ص26، «بيع».
[2]. السيرة النبويه، ج1، ص441؛ الطبقات، ج8، ص303.
[3]. الطبقات، ج8، ص7-8.
[4]. الطبقات، ج8، ص183؛ الاستيعاب، ج4، ص1800؛ اسد الغابه، ج6، ص48؛ المنتظم، ج5، ص180.
[5]. الطبقات، ج8، ص8؛ تاريخ دمشق، ج69، ص49.
[6]. تاريخ دمشق، ج69، ص50.
[7]. الطبقات، ج8، ص4؛ الدر المنثور، ج6، ص209؛ مسند احمد، ج6، ص409.
[8]. المغازي، ج2، ص574؛ امتاع الاسماع، ج1، ص276.
[9]. الطبقات، ج8، ص4.
[10]. تاريخ طبري، ج2، ص368؛ الكامل، ج2، ص101.
[11]. انساب الاشراف، ج1، ص276؛ جامع البيان، ج4، ص24؛ السيرة النبويه، ج1، ص454.
[12]. تاريخ طبري، ج2، ص356؛ جامع البيان، ج28، ص52-53.
[13]. تاريخ طبري، ج3، ص61-62.
[14]. تفسير قمي، ج2، ص364؛ مجمع البيان، ج9، ص413-414.
[15]. تفسير ثعالبي، ج5، ص422.
[16]. السيرة النبويه، ج2، ص244.
[17]. الطبقات، ج1، ص170؛ الكامل، ج2، ص96.
[18]. مجمع البيان، ج9، ص413.
[19]. الكشاف، ج4، ص519؛ مجمع البيان، ج9، ص414؛ الاصفي، ج2، ص1295.
[20]. جامع البيان، ج28، ص54؛ الطبقات، ج8، ص8؛ البحر المحيط، ج10، ص160.
[21]. جامع البيان، ج28، ص52؛ التبيان، ج9، ص588؛ تفسير قرطبي، ج19، ص73.
[22]. المغازي، ج2، ص850.
[23]. تاريخ طبري، ج3، ص61-62؛ جامع البيان، ج28، ص51؛ البداية و النهايه، ج4، ص319.
[24]. الطبقات، ج8، ص3؛ تفسير ابن ابي حاتم، ج10، ص3351.
[25]. مسند احمد، ج6، ص357؛ صحيح البخاري، ج6، ص61.
[26]. روض الجنان، ج19، ص169.
[27]. تفسير ماوردي، ج5، ص524؛ الدر المنثور، ج6، ص209.
[28]. تاريخ طبري، ج3، ص62؛ جامع البيان، ج28، ص51؛ تفسير قمي، ج2، ص364؛ المغازي، ج2، ص851؛ روض الجنان، ج19، ص169.
[29]. المغازي، ج2، ص850؛ الطبقات، ج8، ص8، 188؛ الاصابه، ج8، ص31.