تغییر قبله
رخدادی مهم در مدینه به سال دوم ق. تاریخ‌نگاران و سیره‌نویسان و مفسران، چگونگی و علل و پیامدهای تغییر قبله از بیت‌المقدس به کعبه را با توجه به آیات 142 تا 150 سوره بقره آورده‌اند. کعبه از زمان حضرت آدم (ع) قبله بود[1] تا هن
رخدادي مهم در مدينه به سال دوم ق.
تاريخنگاران و سيرهنويسان و مفسران، چگونگي و علل و پيامدهاي تغيير قبله از بيتالمقدس به كعبه را با توجه به آيات 142 تا 150 سوره بقره آوردهاند. كعبه از زمان حضرت آدم (ع) قبله بود[1] تا هنگامي كه حضرت ابراهيم (ع) آن را بازسازي كرد (بقره/2، 127)[2] و حضرت موسي (ع) براي نجات مسجدالاقصي از شرك و انحراف، به امر خداوند، بيت المقدس را قبله يهوديان قرار داد.[3]
قبله* رسمي مسلمانان پس از بعثت پيامبر (ص) در مكه و پيش از هجرت به مدينه، تا سال دوم ق. به سخن مشهور، بيت المقدس بود.[4] كعبه مهمترين جايگاه را براي انتخاب به عنوان قبله داشت (آل عمران/3، 96)؛ اما در آن هنگام، به صورت بتخانهاي درآمده بود و نماز گزاردن به سوي آن، شبهه احترام به بتها را ايجاد ميكرد.[5]
با توجه به احترام عمومي كعبه و حضور يهوديان در مدينه، ديدگاههاي ديگر نيز در اين زمينه ابراز شده است.[6] برخي قبله را تا پيش از هجرت، كعبه دانستهاند.[7] لازمه اين سخن، تغيير دو مرحلهاي قبله، يعني از كعبه به بيت المقدس و به عكس، است.
بعضي امكان جمع ميان اين دو قبله را نقد ميكنند[8] و باور دارند كه با توجه به موقعيت جغرافيايي سه شهر بيت المقدس و مكه و مدينه، امكان تحقق قبله تنها در جنوب شرقي مكه وجود دارد؛ زيرا بيت المقدس در شمال غربي مدينه و خود مدينه هم در شمال مكه قرار دارد. در مورد هجرت مسلمانان به حبشه[9] كه در جنوب شرقي مكه قرار دارد، رعايت اين مسأله امكانپذير است؛ اما در موارد ديگر مانند مسافرت پيامبر (ص) به طائف در جنوب غربي مكه، پيش از هجرت[10] يا در سه سال محاصره مسلمانان در شعب ابيطالب در شمال شرقي مكه، جمع ميان دو قبله امكان ندارد.
برخي با توجه به آيه 115 سوره بقره: (وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ) از تخيير پيامبر (ص) و مسلمانان ميان دو قبله سخن گفتهاند.[11] آنان در تأييد نظر خويش، به عدم مخالفت صريح رسول خدا (ص) با كار براء بن معرور در سفري به مكه پيش از هجرت استناد ميكنند كه به سوي كعبه نماز گزارد.[12] در برابر، بعضي آيه ياد شده را در باره نافلههاي در حال سفر ميدانند.[13]
ديدگاه چهارم همان نظر مشهور است كه قبله رسمي مسلمانان تا سال دوم ق. بيتالمقدس بوده است.[14] اما در همين مدت، با توجه به جايگاه اصلي كعبه، پيامبر (ص) به اندازه امكان، ميان دو قبله جمع ميكرد و در صورت عدم امكان جمع، به سوي مسجد الاقصي نماز ميگزارد.[15] پس از هجرت، با توجه به عدم امكان جمع به علت موقعيت جغرافيايي آن سه شهر، به باور همه دانشمندان،[16] بيت المقدس تنها قبله پيامبر (ص) و مسلمانان بود. برخي جذب يهوديان را از حكمتهاي آن دانستهاند. [17]
پس از مدتي، يهوديان ساكن در مدينه براي اصيل نشان دادن دين خود و به شك افكندن مسلمانان و سست كردن پايههاي حكومت نوپاي نبوي، اينگونه به بهانهجويي و اعتراض بر ضد مسلمانان نمودند و ادعا كردند: مسلمانان با اينكه مخالف دين ما هستند، استقلال ندارند و از دين ما پيروي ميكنند و به سوي قبله ما نماز ميخوانند.[18] پيامبر از اين ادعا بسيار رنج ميبرد و مايل بود به سوي كعبه نماز بگزارد. (بقره/2، 144) درخواست عرب براي ايمان آوردن و اينكه كعبه قبله ابراهيم هم بوده، از ديگر دليلهاي تمايل رسول خدا ياد شده است.[19] از اين رو، ايشان نيمههاي شب از استراحتگاه خود بيرون ميآمد و به انتظار نزول وحي در مورد تغيير قبله به آفاق چشم ميدوخت.[20] سرانجام با نزول آيه 144 سوره بقره: (قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمسجدالحرام) فرمان تغيير قبله صادر شد.
در منابع به قطعي روشن نيست كه چند ماه پس از هجرت پيامبر (ص) به مدينه و در كدام مكان و نماز و چه جزئي از آن، حكم تغيير قبله نازل و اجرا شد. روايات عامه و خاصه در اين زمينه بسيار فراوان و نزديك به هم هستند. اين مدت را ابن عباس 17 ماه؛ براء بن عازب 16 يا 17 ماه؛ انس بن مالك 19 يا 10 ماه؛ معاذ بن جبل 13 ماه؛ و علي بن ابراهيم 17 ماه[21] پس از هجرت نقل كردهاند. در مجموع، اين زمان از هفت تا نوزده ماه ياد شده است.[22] بيشتر منابع كهن تاريخي، تغيير قبله را در ماه شانزدهم يا هفدهم (شعبان يا دوشنبه نيمه رجب) سال دوم ق. ياد كردهاند.[23] در شماري از اين منابع، تبديل قبله دو ماه پيش از نبرد بدر در ماه رمضان گزارش شده است.[24] برخي با توجه به وحدت نظر در گزارش ورود پيامبر (ص) به مدينه در ماه ربيع الاول، از جمع اين گزارشها 17 ماه را برگزيدهاند.[25]
مكان نزول و جاري شدن حكم تغيير قبله، بر پايه نقلهاي گوناگون، مسجد محله بنيسَلِمة[26] در شمال غربي مدينه[27] كه تا كنون به «مسجد القبلتين»[28] مشهور است يا مسجد قبيله «بني سالم بن عوف» كه پيامبر (ص) نخستين نماز جمعه را در آن گزارد[29] و يا مسجد خود پيامبر (ص)[30] ياد شده است. (تصوير شماره 25)
پيامبر (ص) به سوي بيت المقدس نماز ظهر گزارد و طبق معمول، مردان پشت سر ايشان و زنان نيز پشت مردان به نماز ايستادند. هنگامي كه دو ركعت از نماز خوانده شده بود، جبرئيل بر پيامبر (ص) نازل شد و با ابلاغ آيه 144 بقره/2 پيامبر (ص) را به سوي كعبه برگرداند.[31]بسته به ترديد راوي، در باره لحظه تغيير قبله يا مكان برگزاري كامل نخستين نماز پيامبر (ص) به سوي كعبه پس از تغيير قبله[32] و نيز چگونگي انتشار خبر در مساجد، اختلاف يافت ميشود و آن را در نماز عصر يا صبح نيز دانستهاند.[33]
بيت المقدس در سمت شمال مدينه و مسجدالحرام در جهت جنوب آن است. از اين رو، پيامبر (ص) به عكس آن جهت كه روي بدان داشت، چرخيد.[34] گزارش منابع از چگونگي تغيير قبله، شبهه پيش افتادن مأمومان بر امام و نيز زنان بر مردان را پديد ميآورد؛ زيرا نقل شده است: «فتحوّل النساء مكان الرجال و الرجال مكان النساء.»[35] اما بر پايه برخي منابع ديگر، پيامبر (ص) پس از رويآوري به سوي كعبه، از جاي خود در جلو مسجد به آخر آن حركت كرد[36] و مأمومان نيز به پيروي از امام جماعت خود، رو به كعبه جا به جا شدند.[37] بر اين اساس، امام جماعت تنها به چرخش180 يا 160[38] درجهاي اكتفا نكرد؛ زيرا پشت سر امام در مسجد جايي نبود تا صف مردان و زنان تشكيل شود.[39]
تعيين جهت و سمت قبله مدينه طيبه، از معجزههاي پيامبر (ص) است كه بدون كاربرد وسايل نجومي و قواعد رياضي و ستارهشناسي و يا زيج (جدول محاسبات نجومي) و ديگر ابزارهاي شناخت طول و عرض جغرافيايي، آن را در غايت دقت و استواري تعيين كرد و به سوي ناودان كعبه ايستاد[40] و فرمود: «محرابي علي الميزاب.»[41] (← مسجدالنبي، قبله)
مدينه و مكه تقريباً بر يك دايره نصف النهار قرار گرفتهاند و طول مدينه از مكه اندكي بيشتر و عرض مدينه نيز نزديك به چهار درجه از مكه بيشتر است. قبله مدينه در جنوب آن[42] است و اندكي به سوي مغرب انحراف دارد.[43] ناودان كعبه نيز در سمت غرب آن قرار دارد.
نماز خواندن به سوي بيت المقدس براي كساني كه كعبه را سرمايه معنويِ نژاد خود ميدانستند، مشكل بود. نيز روي برگرداندن از بيت المقدس به سوي كعبه براي آنان كه به بيت المقدس عادت كرده بودند، دشوار بود. پس چرا خداوند از همان آغاز قبله مسلمانان را كعبه قرار نداد؟ چرا در ميان نماز و به اين صورت ناگهاني، بايد اين تغيير انجام ميگرفت؟ مفسران علل تغيير قبله را چنين برشمردهاند:
1. آن گاه كه پيامبر اكرم (ص) در مكه بود، خانه كعبه كانون بتهاي مشركان به شمار ميرفت. از اين رو، به طور موقت با فرمان خداوند به بيت المقدس روي گرداند و به اين ترتيب، صفوف مسلمانان از مشركان كه به كعبه اهتمام ميورزيدند، جدا گشت.[44] پس از هجرت پيامبر (ص) به مدينه، يهوديان مسئله قبله را دستاويز قرار دادند و از آن سوء استفاده ميكردند. دانشوران يهود و نصارا بر پايه كتابهاي ديني خود، از آمدن پيامبري كه به دو قبله نماز ميخواند، خبر داشتند. (بقره، 146؛ انعام، 20)[45] بر پايه آيه 144 بقره/2 كه در آن، عبارت «اوتوا الكتاب» به كار رفته، يكي از نشانههاي پيشگويي شده رسول خدا در متون اهل كتاب و صحف پيامبران پيشين، تغيير قبله بود. از سوي ديگر، با تشكيل حكومت پيامبر (ص) در مدينه، قدرت مسلمانان تا حدي استوار گشته و صفوف آنان از ديگران كاملاً مشخص شده بود. از اين رو، ديگر قبله بودن بيت المقدس ضرورت نداشت و پيامبر (ص) خواستار تغيير آن شد. در اين هنگام، قبله به سوي كعبه، كهنترين خانه توحيد و اصيلترين كانون پيامبران، بازگشت. (آل عمران/3، 96) با صدور حكم تغيير قبله، مسلمانان فرمان يافتند كه به سوي كعبه توجه كنند تا از يهوديان كه به سوي بيت المقدس متوجه بودند، مشخص شوند[46]؛ زيرا تأثير نگرفتن از عادات محيط، بهترين كمال است. نيز بر پايه فرمايش خداوند (بقره/2، 145) براي پيامبر (ص) آشكار شد كه اهل كتاب ايمان نخواهند آورد. وانگهي به رسميت شناختن قبله يك اقليت در برابر دلبستگي سنتي مكيان (بقره/2، 143)[47] به كعبه تا سال دوم ق. بر خلاف شبههافكني يهود[48]، از صدق دعوت پيامبر (ص) و الهي بودن آيين اسلام نشان داشت.
2. يكي از حكمتهاي تغيير قبله، بازشناسي و آزمايش (بقره/2، 143)[49] مسلمانان بوده است؛ زيرا آنان كه پيرو راستين فرمان خداوند بودند، بدون تعصب و اكراه اين تغيير را پذيرفتند؛ ولي آنان كه ايمان خالص نداشتند و به مقام تسليم نرسيده بودند، همآوا با يهوديان، بهانهجويي و چون و چرا را آغاز كردند و اطاعت از اين دستور را بسيار دشوار يافتند.[50] اين آزمايش سخت خداوند، آثار و رسوب شرك را از وجود مسلمانان زدود و بذر تسليم مطلق در برابر فرمان حق را در جانشان روياند. بر پيامبر (ص) هم آشكار شد كه پيروان واقعي او چه كساني هستند و اين پيام براي مسلمانان سدههاي بعد باقي ماند كه در همه امور بايد تابع محض ولايت باشند.
3. اصولاً خداوند بدون مكان است.[51] پس قبله رمزي براي وحدت صفوف و احياي خاطرههاي توحيدي است و تغيير آن هيچ چيز را دگرگون نخواهد كرد. مهم آن است كه انسان در برابر فرمان خدا تسليم باشد و بتهاي تعصب و لجاجت و خودخواهي را در هم بشكند.
گرديدن قبله يك پيروزي فرهنگي بر يهوديان بود[52] و نقشي بسزا در بازيابي هويت و استقلال مسلمانان داشت و آنان را در رسيدن به آرمانهاي بلند الهي و فتح قلههاي فضيلت، استوار ساخت و دشمنان را نااميد كرد؛ زيرا قبله كه در كانون توجه امت اسلامي قرار داشت، به شركآلوده شده بود[53] و اين ميتوانست سلطه فرهنگي سختي را بر امت اسلامي تحميل كند.
از ديگر سو، گشتن قبله مسلمانان از بيتالمقدس به خانه كعبه، در ميان گروههاي گوناگون چندگونه واكنش پديد آورد. نخست بر اثر وسوسه اهل كتاب، شماري از افراد نادان و سستايمان نزد پيامبر (ص) رفتند و نگراني خود را از بر باد رفتن پاداش عبادتهاي گذشته خود و مردگانشان بيان كردند.[54] پيامبر (ص) پاسخ آنان را با تلاوت آيه ۱۴۳ سوره بقره داد: (وَ ما كانَ اللهُ لِيُضيعَ إيمانَكُمْ إِنَّ اللهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيم).[55] مشركان نيز در صدد اثبات اين نكته بودند كه از آغاز حق با آنان بوده كه كعبه را قبله ميدانستهاند.[56]
تغيير قبله مسلمانان به سوي خانه كعبه، موجب كوتاه شدن زبان گروه مشرك مخالف اسلام و حتي علاقهمندي بيشتر مردم حجاز كه توجهي خاص به كعبه داشتند، براي پذيرش آيين اسلام شد. قرآن كريم با اشاره به اين مطلب مهم ميفرمايد: «از هر جا بيرون شدي، روي خود را به سوي مسجدالحرام كن تا مردم بهانهاي بر ضد شما نداشته باشند.» (بقره/2، 150) اما يهوديان از اين رويداد سخت ناخرسند شدند و به شيوه ديرينه خود، به گونهاي ديگر به بهانهجويي، ايرادگيري و تبليغات منفي پرداختند. (بقره/2، 142)
آوردهاند كه چون قبله مسلمانان از بيتالمقدس به كعبه تغيير يافت، شماري از اشراف يهود كه احساس ميكردند برگ برنده را از دست دادهاند، نزد پيامبر (ص) آمدند و علت تغيير قبله را جويا شدند و گفتند: «تو كه ميگفتي بر كيش ابراهيم هستي، از چه رو قبلهات را عوض كردهاي؟ اگر ديگر بار به سوي بيت المقدس نماز بگزاري، ما نيز از تو پيروي و تصديقت ميكنيم.»[57]
منابع
آثار اسلامي مكه و مدينه: رسول جعفريان، قم، مشعر، 1386ش؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسي (م.520ق.)، به كوشش سيد محمد باقر، دار النعمان، 1386ق؛ احكام القرآن: الجصاص (م.370ق.)، به كوشش قمحاوي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ إعلام الوري: الطبرسي (م.548ق.)، قم، آل البيت:، 1417ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ بهجة المحافل و بغية الاماثل: يحيي بن ابيبكر العامري (م.893ق.)، بيروت، دار صادر؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1391ق؛ تاريخ خليفه: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش فواز، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره: اصغر قائدان، تهران، مشعر، 1386ش؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تفسير ابن ابيحاتم (تفسير القرآن العظيم): ابن ابيحاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق؛ تفسير القرآن المجيد: المفيد (م.413ق.)، به كوشش ايازي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1424ق؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان: مقاتل (م.150ق.)، به كوشش عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربي، 1423ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1418ق؛ الدرة الثمينه: محمد ابن النجار (م.643ق.)، به كوشش شكري، بيروت، دار الارقم؛ دروس معرفة الوقت و القبله: حسن حسنزاده آملي، قم، جامعة المدرسين، 1416ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.481ق.)، تهران، زوّار، 1381ش؛ السيرة الحلبيه: الحلبي (م.1044ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1400ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213ق./218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ عيون الاثر: ابن سيد الناس (م.734ق.)، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فقه القرآن: الراوندي (م.573ق.)، به كوشش الحسيني، قم، مكتبة النجفي، 1405ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المحرر الوجيز: ابن عطية الاندلسي (م.546ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ المعرفة و التاريخ: الفسوي (م.277ق.)، به كوشش العمري، بيروت، الرساله، 1401ق؛ المفصل: جواد علي، دار الساقي، 1424ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ نهج البلاغه: صبحي صالح، تهران، دار الاسوه، 1415ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش خالد عبدالغني، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.
علي اصغر رجاء
[1]. الكافي، ج4، ص199؛ نهج البلاغه، خطبه 192.
[2]. تفسير قمي، ج1، ص62.
[3]. تاريخ ابن خلدون، ج1، ص483.
[4]. اخبار مكه، ج2، ص31.
[5]. الكشاف، ج1، ص200.
[6]. التبيان، ج2، ص6؛ فقه القرآن، ج1، ص87-91؛ سبل الهدي، ج3، ص373-374.
[7]. الكشاف، ج1، ص200؛ تفسير قرطبي، ج2، ص150.
[8] الكافي، ج3، ص286؛ الاحتجاج، ج1، ص43؛ روض الجنان، ج2، ص202.
[9]. السيرة النبويه، ج1، ص321.
[10]. السيرة النبويه، ج1، ص419.
[11]. روض الجنان، ج2، ص202.
[12]. السيرة النبويه، ج1، ص439ـ440.
[13]. مجمع البيان، ج1، ص421.
[14]. اخبار مكه، ج2، ص31.
[15]. الاحتجاج، ج1، ص43.
[16]. عيون الاثر، ج1، ص268.
[17]. جامع البيان، ج2، ص4؛ الكشاف، ج1، ص200؛ سبل الهدي، ج3، ص371.
[18]. تفسير قمي، ج1، ص63.
[19]. التبيان، ج2، ص13؛ المحرر الوجيز، ج1، ص221؛ التفسير الكبير، ج4، ص94.
[20]. تفسير مقاتل، ج1، ص144؛ تفسير ابن ابي حاتم، ج1، ص253؛ جوامع الجامع، ج1، ص87.
[21]. مجمع البيان، ج1، ص413.
[22]. وفاء الوفاء، ج1، ص277-278.
[23]. السيرة النبويه، ج1، ص550؛ الطبقات، ج1، ص186؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص42.
[24]. الطبقات، ج1، ص186؛ تاريخ خليفه، ص25.
[25]. بهجة المحافل، ج1، ص173؛ وفاء الوفاء، ج1، ص278؛ دروس معرفة الوقت و القبله، ص372.
[26]. الطبقات، ج1، ص186؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص42؛ الكشاف، ج1، ص202.
[27]. تاريخ و آثار اسلامي، ص268.
[28]. الدرة الثمينه، ص115؛ عيون الاثر، ج1، ص308.
[29]. تفسير قمي، ج1، ص63؛ الاعلام الوري، ج1، ص154.
[30]. الطبقات، ج1، ص186؛ وفاء الوفاء، ج1، ص278.
[31]. الطبقات، ج1، ص186؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص275.
[32]. فتح الباري، ج1، ص98؛ السيرة الحلبيه، ج2، ص352-353.
[33]. الطبقات، ج1، ص186-187؛ عيون الاثر، ج1، ص269؛ المعرفة و التاريخ، ج2، ص628.
[34]. الدرة الثمينه، ص126.
[35]. سبل الهدي، ج3، ص370.
[36]. الدرة الثمينه، ص126؛ سبل الهدي، ج3، ص372.
[37]. الطبقات، ج1، ص186؛ عيون الاثر، ج1، ص269؛ وفاء الوفاء، ج1، ص278.
[38]. تاريخ و آثار اسلامي، ص306.
[39]. وفاء الوفاء، ج3، ص372.
[40]. دروس معرفة الوقت و القبله، ص380.
[41]. بحار الانوار، ج97، ص433؛ قس: الطبقات، ج1، ص186.
[42]. سفرنامه ناصر خسرو، ص102.
[43]. سفرنامه ناصر خسرو، ص102.
[44]. الكشاف، ج1، ص200.
[45]. مجمع البيان، ج1، ص420؛ الكشاف، ج1، ص203.
[46]. التبيان، ج2، ص5؛ روض الجنان، ج2، ص203؛ مجمع البيان، ج1، ص412-414.
[47]. الاحتجاج، ج1، ص45-46.
[48]. المفصل، ج6، ص548.
[49]. الكشاف، ج1، ص200.
[50]. جامع البيان، ج2، ص8.
[51]. تفسير القرآن المجيد، ص93؛ التبيان، ج9، ص204.
[52]. آثار اسلامي، ص45.
[53]. المفصل، ج6، ص36، 431، 436، 806.
[54]. تفسير مقاتل، ج1، ص146.
[55]. دلائل النبوه، ج2، ص575؛ مجمع البيان، ج1، ص417.
[56]. مجمع البيان، ج1، ص413؛ سبل الهدي، ج3، ص371.
[57]. السيرة النبويه، ج1، ص550؛ سبل الهدي، ج3، ص541.