شفاعت ضابطهمند از نظر صدرائیان
? دکتر فاطمه صادق‌زاده قمصری ـ عضو هیئت علمی چکیده هرگاه انسان درباره امور دنیوی یا اخروی برای جلب منفعت یا دفع ضرری به کسی متوسل شود و از او درخواست وساطت نزد خدا را داشته باشد می‌توان عمل او را شفاعت‌خواهی و آن واسطه را شفیع نامید.
? دكتر فاطمه صادقزاده قمصري ـ عضو هيئت علمي
چكيده
هرگاه انسان درباره امور دنيوي يا اخروي براي جلب منفعت يا دفع ضرري به كسي متوسل شود و از او درخواست وساطت نزد خدا را داشته باشد ميتوان عمل او را شفاعتخواهي و آن واسطه را شفيع ناميد. شفاعت داراي دو نوع مختلف تشريعي و تكويني است. برخي از انواع شفاعت مانند توبه، عمل صالح و ايمان تشريعي در دنيا مؤثر است و ميتواند موجب آمرزش گردد و قسم ديگر آن در قيامت واقع ميشود. شفاعت رهبري و تفضلي از اقسام شفاعت به شمار ميآيند. البته بخشش الهي از طريق شفاعت هرگز پديدهاي استثنايي در خلقت نيست و همچون ساير عوامل تطهير در پي پاكسازي دل و روان بندگان خداست. شفيع در واقع با شفاعت خود و با مأموريتي از جانب خدا قابليتهاي موجود در شخص براي بخشوده شدن را تكميل يا تتميم ميكند. از نظر ملاصدرا و علامه طباطبايي تنها گروهي از اصحاب يمين را كه از نظر دين و اعتقادات مورد رضايت حق و از نظر اعمال در گرو گناهانشان هستند مشمول شفاعت هستند. شفاعت ضابطهمند نه بر خلاف سنت تغييرناپذير خداست و نه مستلزم تغيير علم و اراده خدا و نه اعتقاد به آن مايه تجري مردم بر معاصي ميشود.
مقدمه
موضوع شفاعت در ميان مجموعه مباحثي كه در حوزه الهيات به ويژه معادشناسي مطرح بوده است هميشه توجهات زيادي را به خود مشغول ساخته است. البته در اين باره نيز در مورد اصل شفاعت و تحقق آن همه اتفاق نظر دارند.
در درون جامعه اسلامي شايد نتوان گروهي را يافت كه از اساس منكر شفاعت باشد. حتي كساني چون ابن تيميه حراني دمشقي (م 727 ق) كه وهابيت بيشترين تأثير را از او و عقايد انحرافي او پذيرفت و محمد بن عبدالوهاب (م 1206 ق) مؤسس فرقه وهابيت هم با آنكه شيعه اماميه را به جهت اعتقاد به شفاعت تكفير ميكنند،[1] خود به صورت خاصي به شفاعت قائلند. ولي با وجود چنين اتفاق نظري درباره اصل وجود شفاعت، بيشترين اختلاف نظرها در تفسير شفاعت ميان گروههاي مختلف فكري ملاحظه ميشود. به طوري كه در تاريخ تفكر ديني ميتوان موضوع شفاعت را محور بسياري از مشاجرات و گفتوگوهاي فراوان دانست. از سوي ديگر، حساسيت و ظرافت موضوع موجب شده است در ميان خود شيعيان نيز تصاوير مختلف و گاه متضادي از شفاعت مطرح شود. برخي از اين تصاوير كاملاً نادرست و جاهلانه است و با روح و حقيقت شفاعت فرسنگها فاصله دارد.
در اين نوشتار سعي بر اين است كه درباره حقيقت شفاعت و نوع صحيح آن و چگونگي تأثير آن در نجات و رفع عذاب با توجه به مباني عقلي و نقلي توضيحاتي روشنگرانه عرضه گردد تا در پس چنين بحثي بتوان برخي از سؤالات پيرامون اين مسئله مهم كلامي را پاسخ گفت.
مفهوم شفاعت
«شفع» در ادبيات و زبان عربي معمولاً به معناي زوج در برابر فرد به كار ميرود.[2] در برخي از منابع دو معنا براي واژه شفاعت بيان شده است و ظاهراً به معناي دوم آن ـ كه با معني اصطلاحي شفاعت مناسبت بيشتري دارد ـ كمتر عنايت شده است. اين معاني عبارتند از:[3]
يك) دو تا كردن يك شيء با افزودن همانند آن شيء به آن؛
دو) خواستن از كسي تا به فرد ديگري كمك كند.
چنانچه ملاحظه ميشود در معناي دوم، طلب و درخواست كمك از غير در لغت شفاعت اخذ شده است. در برخي از كتابها نيز كلمه تشفع به معناي «طلب كرد» آمده است.[4]بر اين اساس، شفاعت ميتواند معناي تقويت كردن و نيرو بخشيدن به فرد ضعيف و نيازمند باشد. البته در پرتو چنين شفاعتي فرد ضعيف به سرحد كمال و اعتدال ميرسد.
به تعبير راغب، هنگامي كه كسي به غير خود منضم شده و او را كمك ميكند شفع يا شفيع او ميشود.[5]قاضي عبدالجبار معتزلي پس از اشاره به معناي لغوي ميگويد شفاعت در اصطلاح آن است كه كسي از غير بخواهد تا به فرد ديگري نفعي برساند يا از او ضرري را دفع نمايد.[6] بدين ترتيب هرگاه انسان براي جلب منفعت يا دفع ضرري به ابزار يا فردي متوسل شود در واقع آن شيء يا فرد را به عنوان شفيع قرار داده و از او درخواست ياري ميكند. چنين درخواستي ممكن است درباره امور دنيايي يا اخروي، امور طبيعي و غير آن، نيازهاي فردي يا اجتماعي باشد. در هر حال اگر فرد به واسطهاي متوسل شود ميتوان عمل او را شفاعتخواهي و كار واسطه را شفاعت ناميد.
اقسام شفاعت
1. شفاعت تكويني
معمولاً انسان براي جلب منافع مادي و دفع ضرر به اسباب طبيعي و سلسله علل و عواملي متوسل ميشود. با توجه به حقيقت شفاعت، حتي در اين موارد نيز چنين علل و اسبابي ميتوانند به عنوان واسطگاني ميان خدا و انسان، اسباب انتشار و بسط رحمت الهي به شمار آيند. هنگامي كه براي رفع گرسنگي و رهايي از رنج آن به غذا متوسل ميشويم، آن طعام شفيع ما نام ميگيرد. گرچه ما معمولاً در عرف در چنين مواردي كه به اسباب طبيعي چنگ ميزنيم لفظ شفاعت را به كار نميبريم وليكن استعمال لفظ شفاعت بر اين اسباب را نيز نميتوان خارج از حقيقت و به نحو مجاز دانست.
علامه طباطبايي معتقد است انسان هرگز درباره منافع و ضررهايي كه اسباب و حوادث طبيعي آن را تأمين ميكنند، متوسل به شفاعت نميشود. هنگامي كه گرسنگي بر او غلبه ميكند بيآنكه دست به دامان اسباب غير طبيعي شود، برخاسته و براي خود غذايي فراهم ميكند.[7] ظاهراً نظر ايشان تأكيد بر كاربرد لفظ شفاعت در موارد استفاده از اسباب غير طبيعي براي رسيدن به لذت و منفعت و يا دوري از رنج است. البته علامه گاهي نيز به شفاعت تكويني و نحوه آن اشاره دارد: «اما انطباق معناي شفاعت بر جهت اول ـ جهت تكوين ـ و اينكه اسباب و علل وجودي كار شفاعت را بكنند، بسيار واضح است؛ براي آنكه هر سببي واسطه است ميان سبب فوق و مسبب خودش، و روي هم آنها از صفات علياي خدا يعني رحمت و خلق و احياء و رزق و امثال آن استفاده نموده و انواع نعمتها و فضلها را گرفته به محتاجان آن ميرسانند.»[8]برخي از آيات قرآني درباره شفاعت در تكوين ظهور دارد، مانند آيه {لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ} (بقره، 255) به اعتقاد علامه طباطبايي در اين آيه پس از بيان قيوميت حق تعالي و مالكيت مطلق وي موضوع شفاعت به اذن خدا مورد تأييد قرار گرفته است و اطلاق مالكيت شامل تكوين و تشريع ميشود.[9] به طوري كه حتي ميتوان گفت با توجه به آنكه آيه ياد شده درباره خلقت آسمانها و زمين است شفاعت در اين آيه با معناي تكويني مناسبت بيشتري دارد و حداكثر ميتوان اين آيات را علاوه بر شفاعت تكويني ناظر بر شفاعت تشريعي نيز دانست. به عبارت ديگر نظام سببيت همان نظام شفاعت است و هر سببي از اسباب و علل با توسل به اوصاف و اسماء حسناي حق تعالي نعمتهاي او را به موجودات ميرسانند.
2. شفاعت تشريعي و اقسام آن
توسل به اسباب غير طبيعي براي جلب منافع و دفع مضاري است كه قوانين اعتباري حاكم بر اجتماع براي انسانها وضع ميكنند. هر حاكمي در قلمروي نفوذ خود اوامر و نواهي خاصي دارد. در صورت اجراي فرامين افراد را به جوايز و منافعي نايل ميكند و اگر كساني با عدم مراعات آن اوامر و نواهي سركشي كنند، به صورتهاي مختلف مورد عتاب او قرار ميگيرند. در اين ميان اگر كسي خود سزاوار پاداش و رهايي از عذاب نباشد به فرد ديگري متوسل ميشود تا او با نفوذ خود موجب رهايي و نجات وي شود.[10] لذا ميتوان گفت شفاعت تشريعي در دايره تكليف و پاداش و مجازات و امور مربوط به احكام حكومتي است. خدا نيز علاوه بر آفرينش نظام هستي در مورد انسانها قانوني خاص اعتبار كرده است. در اين قانون اوامر و نواهي مشخص شده است. لذا همانطور كه شفاعت در حوزه هر حكومتي ميتواند مطرح باشد، در دايره حكومت الهي نيز امكان نفوذ و تأثير شفيعان هست. البته موارد تأثير شفاعت هرگز با ساحت مقدس ربوبي تعارض ندارد.
1ـ2. در دايره حكومت الهي شفاعت تشريعي داراي انواعي است. درباره يك نوع آن گروههاي مختلف اتفاق نظر دارند و آن شفاعتي است كه در دنيا مؤثر بوده و موجب آمرزش فرد و قرب او به درگاه الهي ميشود. برخي از شفيعاني كه در دنيا و تا پيش از مرگ انسان ميتوانند شفاعت او را بر عهده گيرند عبارتند از: ايمان به رسول خدا(صلي الله عليه و آله)(حديد، 28)؛ عمل صالح (مائده، 9 و 35)؛[11] توبه (زمر، 54)؛ كتابهاي آسماني (مائده، 16)؛ هر آنچه با عمل صالح مرتبط است مانند مساجد، ايام الله و رسولان الهي (نساء، 64)؛[12] ملائك مقرب (مؤمن، 7؛ شوري، 5).[13]
درباره اينگونه شفاعتهاي تشريعي يادآور ميشود اولاً: از نظر عرف معمولاً به تأثير چنين عواملي شفاعت اطلاق نميشود؛ ثانياً اين گروه از شفيعان با آنكه هم از نظر كميت و تنوع و هم از حيث ميزان تأثير و اطمينان به آن با قسم دوم شفاعت تشريعي قابل قياس نيستند وليكن بهطور معمول مورد غفلت قرار ميگيرند و لذا لازم است درباره كليه اين موارد روشنگريهايي صورت گيرد.
2ـ2. قسم ديگر شفاعت تشريعي در روز قيامت واقع ميشود. از آنجايي كه گروههاي مختلف اسلامي درباره همين معناي شفاعت اختلاف نظر دارند. ضروري است در مورد حقيقت آن، ابعاد و شرايط و حدود آن تحقيقات گستردهاي انجام پذيرد.
دو تصوير مختلف از شفاعت اخروي
درباره شفاعت در اذهان مردم دو تصوير كاملاً متفاوت وجود دارد. در حالي كه يكي از آنها كاملاً نادرست و ظالمانه است، تصوير ديگر درست بوده و با عدالت كمترين ناسازگاري ندارد. هنگامي كه فردي بر خلاف خواست و اراده قانونگذار و بر خلاف مسير قانون كاري ميكند و مستوجب عقاب و محروميت از حقوق ميگردد، اگر براي فرار از مجازات و محروميت خود بتواند با توسل به دوستانش و از راه رابطه از چنگ قانون فرار كند و براي هميشه از مجازات برهد، در واقع او از شفاعت نادرست و ظالمانه بهره گرفته و شفاعت به نفع او نيز عين ظلم است.[14] بيشك چنين شفاعتي كه اساساً بر مبناي رابطه انجام ميشود در آخرت وجود ندارد. بسياري از خردهها و اعتراضاتي كه مخالفين درباره موضوع شفاعت مطرح كردهاند، در واقع متوجه اين معناي ناصحيح است و تعاليم ديني به ويژه قرآن كريم بيش و پيش از همه مخالفان با چنين تفسيري از شفاعت مقابله مينمايد.
در مقابل چنين تصويري ميتوان صورت ديگري از شفاعت را مطرح نمود كه نه تنها صحيح و عادلانه است بلكه هيچ مغايرتي هم با قانون و اراده قانونگذار ندارد و تحقق آن نيز به معني نقض و تبعيض در قانون به شمار نميآيد. اين نوع شفاعت با قسم قبل هيچ گونه شباهتي نداشته و لذا هيچ يك از ايرادها و اشكالات مخالفين بر آن وارد نيست. از نظر استاد مطهري اين شفاعت اگر از نوع شفاعت رهبري (يا شفاعت عمل) باشد موجب نجات از عذاب و نيل به حسنات و ترفيع درجات است و در صورتي كه شفاعت تفضلي (يا مغفرت) باشد موجب رفع عذاب و بخشش گناهان خواهد بود.[15]
يك ـ شفاعت رهبري
بنا بر تعاليم ديني، آخرت باطن دنياست و همه اعمال انسان در دنيا، به نحوي در آخرت تجلي ميكند. با تأمل در برخي از آيات ميتوان دريافت كه حتي روابط ميان انسانها نيز در عالم آخرت ظهوري خواهند داشت. آيه {يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ} (اسراء: 71) به همين معنا اشاره دارد. در اين آيه مراد از امام هر طائفه، شخص يا اشخاصي است كه مردم به آنها اقتدا ميكرده و به پيروي از آنها در راه حق يا باطل قدم گذاشتهاند. هنگامي كه كسي در دنيا سبب هدايت فرد ديگري ميشود، همين رابطه رهبري و پيروي ميان آن دو در قيامت متجلي ميشود و به صورت عيني ظهور ميكند. در مقابل اگر كسي گروهي را اغوا نمايد در قيامت با همان گمراهان محشور ميشود و پيش از آنها وارد جهنم ميگردد. علامه طباطبايي در توضيح آيه ياد شده بر آن است كه اهل ضلال هيچگاه از اوليائشان جدا نميشوند و در قيامت نيز گمراهان به اتفاق پيشوايان خود فرا خوانده ميشوند.[16]يكي از بهترين آياتي كه درباره تجسم رهبري در آخرت مورد استناد علامه طباطبايي است آيه {يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ} (هود: 98) ميباشد.[17]
از نظر استاد مطهري مطابق اين آيه، فرعون كه در دنيا پيشواي گمراهان ديگر بوده است در جهان ديگر نيز به عنوان امام آنها مجسم ميشود. او در دنيا موجب ضلالت آنها بوده و در آخرت واسطه رسانيدن آنها به آتش. در اين آيه علاوه بر مقدم بودن ورود فرعون به جهنم نسبت به فرعونيان، فرعون را واسطه وارد شدن آنها به آتش دانسته است. البته شفيع و واسطه بودن او در بردن قوم به دوزخ، تجسم واسطه بودن او در دنيا براي گمراه شدن قوم خود ميباشد.[18] از آنجايي كه در شفاعت رهبري، عمل انسان عامل اساسي نجات از دوزخ يا محروميت از بهشت ميباشد و بر اساس نوع عمل او و رهبري كه خود به اختيار خود برگزيده سرنوشت او معلوم ميشود، به پيشنهاد استاد مطهري ميتوان اين شفاعت را شفاعت عمل ناميد.[19]
از ظاهر عبارات استاد مطهري چنين برميآيد كه شفاعت رهبري از آن نوع شفاعتهايي است كه در آخرت محقق ميشود، ولي به نظر ميرسد همه مقدمات اين قسم از شفاعت در دنيا و توسط خود انسان فراهم ميگردد و تنها ثمره آن در عالم آخرت پديدار ميشود. لذا لازم است اين قسم را نيز از قبيل انواع شفاعتهايي كه در دنيا و پيش از مرگ انسان در نجات او مؤثر است به شمار آورد.[20]
دوـ شفاعت تفضلي
اين قسم شفاعت نوعي مغفرت به شمار ميآيد و نتيجه آن بخشش گناهان و رفع عذاب است. با چنين شفاعتي صحيفه اعمال انسان از گناه و آلودگي پاك ميگردد ولي مقامات معنوي براي فرد ايجاد نميشود. به عبارت ديگر، اين شفاعت حداكثر ميتواند موجب ابراء ذمه و بيرون آمدن فرد گناهكار از گروي اعمال خود شود. از آنجايي كه اين قسم مغفرت از سر تفضل و لطف خدا شامل حال انسان ميشود آن را شفاعت تفضلي ناميدهاند.[21] در جريان اين شفاعت، بنده گناهكار با اعمال خود وسايل آمرزش خود را فراهم نميكند ولي خدا به جهاتي و با وساطت ضابطهمند واسطگاني او را مورد آمرزش قرار ميدهد.
اشاره ـ بنا بر مباحثي كه در اين فصل مطرح گرديد شفاعت داراي دو معنا درست (عادلانه) و نادرست است. در ادامه اين نوشتار به بيان حقيقت شفاعت صحيح و جهت و نوع تأثير آن خواهيم پرداخت. هم اكنون تنها يادآور ميشود كه نوع نادرست شفاعت با آنكه از نظر عقلي و نقلي كاملاً مردود است ولي از سوي بسياري از عوام مسلمان پذيرفته شده است. از نظر گروهي، اولياي الهي چون افراد ذي نفوذي هستند كه در دستگاه خدا مشغولند و ميتوانند اراده خدا را تغيير دهند، قانون خدا را نقض نمايند و گناهكاري را با وجود حكم مجازات الهي درباره او نجات دهند. به اين ترتيب از نظر چنين گروهي شفيعان مستقل عمل ميكنند. چنين اعتقاداتي البته با توحيد ذاتي و افعالي و عبادي در تعارض كامل است. چنانچه استاد مطهري يادآور شده است اگر كسي بپندارد در كنار دستگاه ربوبي، اولياي الهي نيز براي خود سلطنتي دارند و به گونهاي غير از اطاعت الهي، راضي و خشنود ميشوند و بر اساس اين پندار تنها درصدد جلب رضايت آنها باشد، دچار گمراهي آشكاري است و چنين افكاري چيزي جز شرك نيست.[22]
استاد مطهري شفاعت رهبري را شفاعت عمل مينامد زيرا در چنين مواردي آن عامل اساسي كه موجب نجات انسان ميشود، عمل اوست. البته شفاعت رهبري تنها قسمي از اقسام شفاعت عمل است و نه مساوي آن. همه اقسام شفاعت كه در دنيا اثر ميكند (مانند توبه، عمل صالح و...) هم شفاعت عمل محسوب ميشوند. بنابراين شفاعت عمل اعم از شفاعت رهبري است. از طرف ديگر، به نظر ميرسد «شفاعت» ناميدن شفاعت رهبري جعل اصطلاحي خاص است. اصطلاحي كه به كلي با معناي اصطلاحي شفاعت كه در عرف مورد نظر است متفاوت ميباشد.
شفاعت تفضلي در قرآن
قرآن كريم در موضوع شفاعت مطالب مختلف و متنوعي مطرح نموده است. در برخي از آيات شفاعت بهطور مطلق نفي شده است و گاهي نيز شفاعت سودمند را براي گروهي خاص انكار ميكند. در گروهي از آيات شرايطي را براي شفيع و فرد مورد شفاعت برميشمارد. در برخي از آيات گروهي از شفيعان را نام ميبرد و در برخي ديگر شفاعت بعضي را شديداً مورد انكار قرار ميدهد. با توجه به تنوع و اختلاف آشكاري كه در ظاهر بيان و محتواي آيات ملاحظه ميشود، لازم است اين آيات را در كنار هم مورد مطالعه قرار داد. آيات قرآني در موضوع شفاعت در دو گروه عمده قرار ميگيرند:
آيات نافي شفاعت ـ آيات فراواني كه در اين گروه قرار دارند به طرق مختلفي موضوع شفاعت را مطرح و نفي كردهاند. در آيهاي خاص، شفاعت بهطور مطلق انكار شده است:
{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ} (بقره، 254)
بنابراين آيه در روز قيامت هيچگونه شفاعتي وجود ندارد. در برخي از آيات خدا شفاعت مورد نظر يهوديان را منتفي ميداند. قوم يهود به شفاعتي بيقيد و شرط معتقد بودند، از نظر آنها تنها انتساب به پيامبر موجب ميشود آن پيامبر درباره اقوام و خويشان خود شفاعت كند. اين پندار يهوديان مبتني بر آن بود كه خود را امتي برگزيده و ممتاز دانسته و لذا معتقد بودند تنها يهوديان به بهشت وارد ميشوند و آتش هم تنها ايام معدودي آنها را عذاب ميكند. {قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ} (مائده: 18). البته قوم يهود تنها درباره يهوديان چنين نظري داشت و در مقابل، مسيحيان نيز تنها خود را پسران و دوستان خدا ميدانستند. از سوي ديگر نژادپرستي اهل كتاب مانع از آن بود كه ديگران را جزء نجاتيافتگان بدانند: {وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى} (بقره: 111) {وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً} (بقره: 80). قرآن كريم در مقابل اين طرز فكر نژادپرستانه يهود گاهي چنين افكاري را تنها آرزوهاي دور و دراز آنها ميداند {تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ} (بقره: 111) و گاهي به صراحت وجود هرگونه شفيع و ياوري را در روز قيامت براي ايشان انكار ميكند:
{يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ *وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ} (بقره: 47 و 48)[23]
برخي از آيات قرآني نيز شفاعت بتها را نفي ميكند. اين گونه آيات بيانگر آن است كه هيچگونه شفاعتي بر عهده بتهاي دست ساخت شما نهاده نشده است و از اين رو هيچ يك از توقعات شما از طريق بتها برآورده نميشود: {ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ} (انعام: 94) و نيز آيه {أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ} (زمر: 43) در همه اين آيات شفاعتي كه برخيها با همان ملاكهاي غلطي كه در نظام دنيايي دارند، براي آخرت توهم نمودهاند نفي شده است. لذا چنين آياتي هرگز نميتواند نافي شفاعت صحيح كه با عدل و حكمت الهي سازگار است به شمار آيد.
آيات مثبت و مؤيد شفاعت ـ در برخي از آيات قرآني خداوند متعال به عنوان تنها شفيع معرفي ميشود و يا هرگونه شفاعت ديگران نفي ميگردد: {لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ} (انعام: 70) و {أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ * قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً} (زمر: 43 و 44) بنابراينگونه آيات، شفاعت اصيل و استقلالي تنها در مورد خداوند مصداق دارد. يكي از بهترين آياتي كه ميتواند وجود شفاعت را تأييد نمايد، آياتي است كه بيانگر گفتوگوي ميان اصحاب يمين و دوزخيان است:
{إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ * فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ *عَنِ المُجْرِمِينَ *ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ *قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ *وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ *وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ *وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ *حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ *فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ} (مدثر، 39 ـ 48)
از اين آيه چنين استفاده ميشود كه عدم برخورداري اين گروه از شفاعت، به عقايد و نوع اعمالي برميگردد كه در واقع شايستگي و زمينه شفاعت را در آنها از بين برده است و اين تعبير در صورتي رواست كه شفاعت در مورد عدهاي وجود داشته باشد و اينها به علت موانعي محروم شوند. به عبارت ديگر، نفي اين آيه متوجه سودمندي شفاعت است. به علاوه تعبير {فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ} دلالت بر آن دارد كه شفيعان روز قيامت متعدد هستند.
گروهي ديگر از اين آيات شرايط شفاعت و يا شرط تأثير شفاعت را مطرح مينمايند. اين آيات بهطور تلويحي اصل شفاعت را اثبات ميكنند، زيرا اگر شفاعت بهطور كلي و نسبت به همگان منتفي بود بيان اين شرايط موردي نداشت. از نظر آيات قرآني شفيع در شفاعت خود بايد اذن خداي متعال را داشته باشد.[24] گاهي نيز پس از نفي شفاعت بتها، فرشتگان و... گروهي خاص را كه عالمانه شهادت به حق ميدهند استثنا ميكند: {وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ} (زخرف: 86). در آياتي ديگر از همين قبيل، صريحاً اظهار شده است كه ملائك تنها كساني را مورد شفاعت قرار ميدهند كه خود با داشتن دين صحيح و مورد رضاي حق مرتضاي حق باشند:
{قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ *يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ} (انبياء: 26 ـ 28)
اين آيه پاسخ روشني به بتپرستان است كه فرشتگان را شريك خدا قرار داده و انتظار داشتند آنها شفاعت ايشان را نزد خداي متعال بكنند.[25] و سرانجام در آيهاي ديگر خداوند ميفرمايد ملائك بسياري در آسمانها وجود دارند كه پس از اذن خدا در مورد آنهايي كه خدا بخواهد و مرضي حق باشند شفاعت ميكنند: {وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى} (نجم: 26). از تمامي آياتي كه درصدد بيان شرايط شفاعت، شفيعان و افرادي كه از شفاعت بهرهمند ميشوند، هستند ميتوان چنين استفاده كرد كه شفاعت امري حتمي است و اين آيات بيانگر مشروط بودن آن به شرايطي خاص و تعيين حد و مرزهاي آن است.
اشاره ـ پس از بررسي اجمالي آيات قرآني كه به نحوي ناظر به موضوع شفاعت هستند اشاره به چند نكته مهم، ضروري به نظر ميرسد:
يك ـ بخشي از آيات قرآني كه نافي شفاعت به شمار آمدهاند، به گواهي آيات قبل و بعدشان ناظر به نفي شفاعتي است كه يهود از سر انحصارطلبي و نژادپرستي براي قوم خود قائل بودند. برخي از اين آيات خطاب به قوم يهود است و ميتوان آنها را راجع به نفي عقايد يهوديان دانست ولي از آنجايي كه مورد هرگز مخصص آيات نيست، بايد گفت اينگونه آيات هرگونه شفاعتي را كه بياساس و تنها بر پايه رابطه و نسبت و بدون ضابطه باشد نفي ميكند. بر اين اساس، بسياري از شفاعتهايي كه برخي از مسلمانان (عوام) به آن اعتقاد دارند توسط همين آيات مردود شناخته ميشود.
دوـ برخي از آيات نافي شفاعت، ناظر به پاسخگويي به شبهات وثنيين و بتپرستان است. البته در ميان بتپرستان، تودهها از روي عادت جاهلي و به تبعيت از بزرگان خود بت ميپرستيدند ولي محققان آنها براي خود دلايلي داشتند. از نظر آنها خداي متعال حقيقتي نامحدود است و انسان هم به او دسترسي ندارد. بنابراين، افرادي به عنوان واسطه، فيض او را به انسانها و ساير موجودات ميرسانند. اين واسطگان از نظر آنها ملائك، ستارگان و حتي بزرگان بشر هستند. لذا لازم است انسان اينها را بپرستد تا آنها نزد خداي متعال از او شفاعت كنند: {وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ} (يونس: 18). البته وثنيين در آغاز براي عبادت اين واسطهها و شفاعتخواهي از آنها، بتهايي به عنوان تمثال ميساختند و در برابر آنها عبادت ميكردند، ولي بعدها به همين بتهاي دستساخت خودشان به چشم استقلال نگريستند. بايد توجه داشت آن شفاعتي كه بتپرستان از آن واسطهها متوقع بودند، تنها شفاعت تكويني بود و آنها هرگز به شريعت و وحي و آخرت و بهشت و جهنم اعتقادي نداشتند. به نظر آنها جهان بهطور كلي توسط خدا آفريده شده و همو اداره كلي آن را به عهده دارد وليكن امور جزئيهاي چون فرستادن باران و افزايش روزي و... را ارباب جزئي و بتها يا حداكثر ملائك بر عهده دارند. از اين رو براي بهرهمندي از نعمتهاي دنيايي به همين واسطهها بايد متوسل شد. قرآن كريم در مواضع بسياري به اين اعتقادات بتپرستان اشاره كرده و درباره ناتوان بودن بتها و قرب خداي متعال به بندگان روشنگري ميكند.[26]
سه ـ در برخي از آيات شريفه قرآني گرچه واژه شفاعت به كار نرفته است وليكن با ملاحظه قرائن ديگر و با توجه به احاديث معتبر ميتوان آنها را نيز از جمله آيات مؤيد شفاعت به شمار آورد، از جمله: {وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسـى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً} (اسراء: 79). به گواهي مفسران قرآن مراد از مقام محمود، مقام شفاعت است.[27]برخي نيز يكي از مقامات محمود را كه موجب ستايش و تمجيد تمامي اهل محشر است، مقام شفاعت ميدانند.[28]
علامه طباطبايي نيز در بحث روايي آيه ياد شده، مقام محمود را همان شفاعت ميداند.[29] وي آيه {يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ * إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ} (دخان: 41 ـ 42) را يكي از ادله شفاعت در قيامت ميداند.[30] آيه {وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى} (ضحي: 5) نيز از نظر علامه مربوط به شفاعت است و بنا بر روايت معتبري اميدبخشترين آيات قرآني به شمار ميآيد.[31]
چهار ـ رشيدرضا صاحب تفسير المنار تحت تأثير استاد خود محمد عبده در تفسير سوره بقره ضمن برشمردن اصول عامهاي كه در اين سوره يافته در اصل 32 به موضوع بطلان شفاعت وثنيه پرداخته و اظهار ميدارد آيات زيادي در اين سوره بر بطلان چنين شفاعتي دلالت دارد. از نظر او مشركين عرب قبل از اسلام به نوعي شفاعت تكويني قائل بودند و به زعم خود با دعا و قرباني كردن و نذر، به درگاه بتهاي دستساخت خود يا فرشتگان تقرب ميجستند، تا آنها شفاعت ايشان را نزد خداي متعال كرده و آنگاه خدا با پذيرش شفاعت آنها به ايشان خيري برساند يا شري را دفع نمايد.[32] به نظر وي مشركين اهل كتاب و مؤمنين (از مسلمانان) علاوه بر چنين اعتقادي نجات از جهنم را هم از شيعيان خود خواستند. (همانجا) رشيدرضا در موضعي ديگر كسي را كه با اعتماد به عفو و شفاعت مرتكب كبائر ميشود، همانند كسي ميداند كه در ملأ عام جرمي را مرتكب شود و هنگامي كه مأموران درصدد دستگيري او هستند، اعتراض كند و بگويد امير پس از صدور حكم مرا بخشيده است. به نظر صاحب المنار بديهي است كه همه چنين كسي را احمق خواهند شمرد.[33] بر اساس چنين مقدماتي رشيدرضا همچون محمد عبده همه آيات و رواياتي كه به نحوي درباره شفاعت نظر تأييدي دارند متشابه و هر مسلمان را موظف به ايمان به ظاهر آن ميداند، هر چند به كنه و حقيقت آن واقف نبوده باشد. يا تأمل در اشكالاتي كه افرادي چون صاحب المنار درباره شفاعت مطرح كردهاند به خوبي آشكار ميشود كه آنها از ابتدا قادر به تصوير شفاعت صحيح نبودهاند و در اين باره دچار سوء فهم و برداشت نادرست شدهاند.
چگونگي تأثير شفاعت
بنا بر مباحث پيشين ميتوان گفت حقيقت شفاعت آن است كه رحمت گسترده الهي و مغفرت و آمرزش او از طريق افرادي كه به عنوان حاملان فيض به شمار ميآيند، به گناهكاراني كه واجد شرايطي خاص هستند برسد. البته قيامت ظرف وقوع شفاعت است ولي انسان در دنيا مقدمات بهرهمندي خود از شفاعت را مهيا ميكند؛ چنانچه نعمتهاي اخروي نيز بر اساس تلاش قبلي انسان در دنيا به او اعطا ميشود. لذا ميتوان گفت اين لياقت و شايستگي درباره شفاعت نيز در دنيا تحصيل ميشود. انساني كه در حيات دنيوي خود زمينه را فراهم كرده است در قيامت مشمول شفاعت گروهي از اولياي الهي ميشود. از اين رو هنگامي كه گروهي از منافقان در قيامت از مؤمنين درخواست ميكنند كه به سوي آنها بنگرند تا ايشان بتوانند از نورشان بهره ببرند پاسخ ميشنوند كه «به دنيا باز گرديد و از آنجا نور به دست آوريد».[34]
اين گفتوگو به خوبي حكايت از ضابطهمند بودن شفاعت ميكند. طبيعي است كه در محكمه الهي كسي بيسبب بخشوده نشود. با اين حال امكان شفاعت الهي و بخشش برخي از گناهكاران از اين طريق گوياي آن است كه نيل به سعادت تنها از طريق افعال خود انسان به دست نميآيد، بلكه علاوه بر گامهايي كه انسان با علم و ايمان و عمل صالح برميدارد جريان ديگري در عرض اين فعاليتها و به موازات آنها، در كار است. امدادهاي غيبي كه در همين عالم متوجه مؤمنين ميشود، ارسال رسل و وضع قوانيني كه به سعادت انسان ميانجامد، توفيقات الهي كه نصيب برخي ميشود، هدايتهاي باطني و راهنماييها و تأييدات رحماني همه نمونههايي از اين جريان است. در اين ميان شفاعت نيز به عنوان يكي از نمودها و نشانه روشني بر رحمت گسترده الهي براي تطهير گناهكاران از آلودگيهاست.
استاد مطهري رحمت سابقه پروردگار را به عنوان جريان ديگري كه علاوه بر فعاليتهاي انسان در جهان ملاحظه ميشود مطرح مينمايد.[35] از نظر وي در نظام هستي اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاري است و امور مقابل آنها از قبيل كفر و شر و عذاب اموري عارضي و غير اصيلند. هرگز نبايد گستردگي و فراواني شرور در عالم را به معني اصيل بودن آنها گرفت، بلكه همه اينها اموري عارضي به شمار ميآيد و به سبب رحمت الهي كه بر غضبش سبقت ميگيرد،[36] تا آنجا كه ممكن است مرتفع ميشوند.[37] حتي ميتوان گفت رحمت واسعه و مطلق الهي كه از راه عقل و نقل قابل اثبات است اقتضا دارد خداوند برخي از گناهكاران واجد شرايط خاص را مورد بخشايش قرار دهد.
علاوه بر اين، نظام آفرينش همواره در كار شستوشو و تطهير و رفع آلودگيهاست. استاد مطهري در اين باره اشاره ميكند كه درياها و گياهان همواره گاز انيدريد كربنيك را ميگيرند و به اين وسيله جو را تصفيه ميكنند. اگر هوايي كه با آلايندههاي مختلف مانند آثار ناشي از احتراق مواد سوختني و صنايع و حتي تنفس موجودات زنده آلوده ميشود توسط درياها و گياهان پاك و تصفيه نميشد، زمين در مدت كوتاهي قابليت خود را براي زيست موجودات زنده از دست ميداد. پس ميتوان گفت دستگاه آفرينش داراي خصيصه شستوشو و تطهير است. از آنجايي كه گناهان نيز آثار منفي و آلودگيهاي غير قابل انكاري در انسان به جاي ميگذارند طبيعي است كه آفرينش براي محو اين آثار نيز راه حلي انديشيده باشد. مغفرت الهي (از راههاي مختلف) براي تطهير قلب از چنين آلودگيهاست.[38] از اين رو بايد گفت مغفرت از طريق شفاعت نميتواند پديدهاي استثنايي در كار خلقت به شمار آيد و همچون ساير عوامل تطهير و شستوشو در كار پاكسازي دل و روان بندگان خداست.
ضرورت نظم و قانون در جريان مغفرت الهي اقتضا ميكند كه هيچ يك از رحمتها و نعم الهي بدون نظام و ضابطه به كسي اختصاص نيابد. مغفرت الهي نيز همانند ساير رحمتها با نظامي خاص به انسان عطا ميشود. به عبارت ديگر، گناهكاران هرگز بيواسطه مورد بخشايش قرار نميگيرند بلكه تنها از طريق نفوس و ارواح بزرگ اولياي الهي از آلودگي پاك ميشوند. صدرالمتألهين براي اثبات ضرورت چنين نظامي افاضه نور وجود و رحمتهاي الهي از سوي حضرت حق را به افاضه نور محسوس از سوي خورشيد به زمينيان تشبيه كرده است. وي پس از بيان اين تمثيل اظهار ميدارد همانطور كه برخي از اشياء قابليت ندارند بهطور مستقيم نور را از خورشيد دريافت كنند و از طرفي لازم است براي قبول فيض وجود از واجب تعالي بين هر شيء و «او» سنخيتي باشد در صورت فقدان چنين مناسبت و لياقتي، آن فيض توسط واسطه يا وسائطي به آن شيء ميرسد.[39] صدرالمتألهين خود يادآور ميشود كه گرچه اين مطلب در قالب يك تمثيل بيان شده وليكن امري برهاني است.[40] به اين ترتيب نه تنها امكان شفاعت، بلكه حتي ضرورت و لزوم آن را ميتوان اثبات نمود.
استاد مطهري در بحث لزوم شفاعت اظهار ميدارد هيچ يك از جريانات رحمت پروردگار بدون ناظم صورت نميپذيرد. از اين رو مغفرت الهي نيز بايد از طريق نفوس اوليا و انبياي الهي به گناهكاران برسد و اين لازمه نظام داشتن عالم است. چنانچه رحمت وحي بدون واسطه انجام نميگيرد و همه مردم از جانب حق به نبوت برانگيخته نميشوند و هيچ رحمت ديگري نيز بدون واسطه واقع نميشود،[41] رحمت مغفرت هم بدون وساطت اولياي الهي تحقق نمييابد.[42] از نظر استاد اگر ما هيچ دليل نقلي بر شفاعت در اختيار نداشتيم، ناچار بوديم از راه عقل و براهين قاطعي چون برهان امكان اشرف و نظام داشتن هستي به آن قائل شويم.[43] اين عبارت استاد مطهري به خوبي ميرساند كه از نظر وي چنين براهيني ميتواند ضرورت اعتقاد به شفاعت را اثبات كند، چنانچه ملاصدرا در مواضع مختلف به اقامه چنين دلايلي پرداخته است.
همچنين از آنجايي كه شخص شفيع به عنوان واسطه بخشايشگري خدا در شفاعت معرفي ميشود پرسش مهمي قابل طرح است. هنگام شفاعت دقيقاً انجام چه كاري بر عهده شفيع است؟ در عالم تكوين اشياء براي دريافت فيض وجود و كمالات آن از فياض مطلق هر يك بايد قابليت ويژهاي داشته باشند و هر كس بايد براي دريافت كمالي از مبدأ متعال به حد نصاب خاصي برسد، به نحوي كه پيش از آن دستيابي به آن كمال براي آن فرد ناممكن است. در نظام تشريعي نيز هيچ يك از قوانين شرعي زير پا گذاشته نميشود. از اين رو هرگز نبايد شفاعت را به گونهاي تصوير نمود كه با آن قاعده عقلي ـ لزوم وجود قابليتهاي خاص در دريافت فيض الهي ـ منافات داشته باشد. لذا بايد گفت با شفاعت، قابليتهاي موجود در شيء يا شخص[44] تتميم و تكميل ميشود. به اين ترتيب شفاعت هرگز ناقض قوانين شرعي نبوده و به نوعي تخصص بازگشت ميكند. شفيع به اذن حق و با مأموريتي از جانب او، كاري ميكند كه فرد واجد كمالي شود و از حكم پيشين خارج گردد. البته اين وضع درباره ساير اسباب مغفرت مانند توبه نيز ملاحظه ميشود. فرد گناهكار با وجود آنكه مشمول قانون كيفر و مجازات است عفو نميشود، بلكه توبه مقبول، او را با محو گناهان پيشين از استحقاق عذاب خارج كرده و سپس او را مشمول رحمت و عفو الهي ميكند. البته در نظام آفرينش عوامل بسياري نقش متمم قابليتها را بر عهده دارند (مثلاً دعا و توسل، صدقات و صله رحم و...). فردي براي بهبودي فرزندش دعا و ندبه ميكند و خدا در صورت قبول دعاي او معمولاً از راه قانون علل و اسباب، فرزند او را شفا ميدهد. يا در صورت استقامت در راه حق و يا خواندن نماز استسقاء خداوند متعال باران فرو ميفرستد نه آنكه در اين موارد از منابع ديگري براي امت آب فراهم شود. به عبارت ديگر، در اين موارد بيآنكه نظام علّي و معلولي از سوي خدا نقض شود از طريقي قابليت قابل، تكميل شده است.
در موضوع شفاعت نيز شفيع، شخصي را كه قابليت آن لطف را دارد و از طرف خدا به اين شفيع اذن و مأموريت خاصي براي شفاعت او داده شده تطهير ميكند. پيداست كه با مطهر شدن او عذاب خود به خود مرتفع ميشود. به اين ترتيب گناهكار با شفاعت تخصصاً از عذاب ميرهد يعني ابتدا آلودگياش برطرف شده سپس از عقاب نجات مييابد و به بهشت وارد ميشود. هيچكس با وجود آلودگي نميتواند به بهشت برود.
تشريح نحوه تأثير شفاعت بر دو مقدمه مبتني است:
يك ـ از نظر صدرالمتألهين دنيا محل اكتساب است و در آن هم علل ذاتي و هم علل اتفاقي تأثير دارند. از اين رو محتمل است كه در دنيا شيئي خاص غايت ذاتي داشته باشد وليكن موانعي او را از رسيدن به غايت باز دارند. دنيا دار تزاحم علل است و لذا امكان دارد تغييراتي در دنيا صورت گيرد؛ مثلاً انسان شقي به سعادت برسد يا فردي مؤمن با اهمال خويش شقي شود.
دو ـ در آخرت باب اكتساب و تحصيل كمالات به كلي مسدود است. هر كس محدودهاي دارد كه خود نميتواند آن را تغيير دهد. به عبارت ديگر، علل اتفاقي و غايت بالعرض در جهان آخرت تأثير ندارند و تنها علل ذاتي مانند علت فاعلي و علت غايي ميتواند در آخرت مؤثر باشد. بنابراين هر كس كه در اثر اوصاف و ملكات نفساني خود به سرنوشت خاصي محكوم شده است هرگز نميتواند با علل عرضي و اسباب اتفاقي و اعتباري از آن رهايي يابد و آن سرنوشت را تغيير دهد. ملاصدرا از اين بحث چنين نتيجه ميگيرد كه تأثير شفيع هرگز نميتواند به عنوان عليت اتفاقي باشد. وي صريحاً اظهار ميدارد كه در قيامت ملك و سلطنت تنها براي خداي قهار است. از اين رو هيچكس جز حق متعال نميتواند در قيامت مؤثر باشد.
بدين ترتيب شفاعت تنها از آن جهت كه عاملي است از سوي حق تعالي (به عنوان علت فاعلي يا غايي) براي نجات گناهكار، ميتواند در آخرت تأثيري داشته باشد. البته در اين صورت بايد منحصراً شفيع را خدا دانست، زيرا اين شفاعت از خدا به عنوان علت فاعلي يا غايي شروع ميشود و گرچه در اين ميان تتميم ظرفيتها بر عهده شفيع (يكي از اولياي الهي) گذاشته شده ولي خود او نيز تحت فرمان الهي و به امر او دستاندركار است. به عبارت ديگر، در شفاعت، خدا به جهاتي اراده ميكند گناهكار خاصي را بيامرزد و براي اين كار يكي از اولياي خود را به عنوان شفيع وسيله مغفرت قرار ميدهد. در واقع خدا آن ولي را به كار ميگيرد و از اين رو خود مؤثر است نه متأثر. در حالي كه در شفاعت باطل و نادرست، گناهكار با تمسك به شفيع او را برميانگيزاند و آن شفيع از ناحيه مجرم به كار گرفته ميشود و پس از آن، خدا از آن شفيع تأثير ميپذيرد. حال آنكه در شفاعت خداي متعال تحت تأثير هيچ فردي قرار نميگيرد و به اين ترتيب علم و اراده او نيز تغيير نمييابد. خداوند از ابتداي خلقت ميداند اين فرد گناهي ميكند و به جهت آن گناه مستحق عذاب خواهد بود و پس از مدت زماني به جهاتي مورد لطف قرار مي گيرد و خدا يكي از اولياي خود را براي نجات او از آتش به كار ميگيرد. در اين ميان، البته بنده گناهكار چون نميداند قطعاً مورد شفاعت قرار ميگيرد يا نه[45] در حالتي بين خوف و رجاء به سر مي برد تا آنكه احياناً در موقف شفاعت، آمرزش الهي شامل حال او گردد.
با چنين تصويري از شفاعت از همه آياتي كه شفاعت را تنها در صورت اذن الهي مؤثر و نافع ميشمارد معناي ديگري ميتوان استنباط كرد. به ويژه آيه {قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً} (زمر: 44) كه در كمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا ميداند.[46]بدون ترديد چنين معنايي از شفاعت هيچگونه منافات و تعارضي با توحيد ذاتي و افعالي و حتي توحيد در عبادت نخواهد داشت، زيرا انسان به خوبي ميداند كه رحمت و فيض خاصي كه از ناحيه شفيع به او ميرسد پرتوي از رحمت خداست و اساساً خود آن ولي نيز از سوي حق تعالي منبعث شده است.
با چنين تحليلي مؤمن هنگام توسل به اولياي الهي و شفاعتخواهي لازم است به اين نكات توجه نمايد:
يك ـ به كسي توسل كند كه خداوند او را به عنوان وسيله نجات معرفي كرده است.
دو ـ هنگام شفاعتخواهي عنايت داشته باشد كه او به خاطر اذن خداي متعال و فرمان او، به آن ولي به عنوان شفيع متوسل شده است.
سه ـ حتي هنگامي كه از شفيع شفاعت ميخواهد توجه اصيل او بايد به خود خداي متعال وبالتبع متوجه شفيع باشد.
يادآور ميشويم كه هيچ يك از توجهات بالا در مورد تصوير نادرست وجود ندارد و از اين رو ميتوان گفت برخي از توسلات و شفاعتخواهيهاي رايج ميان مردم با نوع درست آن فاصله زيادي داشته و با توحيد عبادي و افعالي در تعارض است.
با تغيير اساسي در تصوير شفاعت چنين توسلات و شفاعتخواهيهايي معناي ديگري پيدا ميكند، زيرا در شفاعت صحيح سر و كار ما با خود شفيع نيست. شفيع مأمور است قابليتهاي فرد خاصي را كه خدا معيّن ميكند تتميم نمايد. مگر آنكه كسي بگويد اين وسايط نسبت به ما نزديكترند و ميتوانند نيازهاي ما را به خدا برسانند و از طرف او واسطه رفع چنين احتياجاتي باشند. البته اين فرض نيز در شفاعت صحيح امكانپذير نيست. در هر حال جا دارد با توجه به معناي صحيح شفاعت و نقش شفيع، معنا و مفهوم ديگري براي اين نوع توسلات و شفاعتخواهيها جستوجو شود.
اما علامه طباطبايي درباره نحوه تأثير شفاعت رأي ديگري دارد: شفيع هنگامي كه شفاعتي را به محضر حاكم ميبرد بايد چيزي را بهانه و واسطه قرار دهد كه به راستي در حاكم اثر بگذارد و واقعاً موجب ثواب بنده يا خلاصي گناهكار از عذاب شود. هرگز شفيع از حاكم نميخواهد كه مولويت خود يا بندگي عبد را لغو نمايد يا از آن صرف نظر كند. او حتي از حاكم چنين درخواستي ندارد كه از حكم اولي خود دست بردارد يا تغييري در آن ايجاد كند. وي حتي خواستار لغو آن حكم در خصوص اين فرد نيز نيست. بلكه شفيع با معتبر دانستن همه اين جهات، اوصافي از حاكم را مطرح ساخته و با تمسك به آنها بخشش بنده گناهكار را ميخواهد و يا به صفاتي در آن عبد كه اقتضاي رأفت او را دارد و يا صفاتي در خود شفيع و رابطه نزديكي كه با مولي دارد تمسك ميكند و پس از آن از مولي درخواست گذشت از بنده گنهكار را ميكند. به اين ترتيب، عاملي از عوامل رفع عقاب بر عامل ديگر كه سبب ايجاب آن بوده حكومت و غلبه پيدا ميكند.[47]
به هر صورت فرد گناهكار با وساطت شفيع از اينكه مورد عقوبت به شمار ميآيد خارج ميشود نه آنكه مصداق حكم عقاب باشد ولي حكم در مورد وي اجرا نگردد كه در آن صورت نشانه تضاد يا تعارضي در حكومت مطلقه الهي خواهد بود.
بهرهمندان از شفاعت
صدرالمتألهين در ميان مباحث مربوط به معاد فصلي خاص را به بيان طوايف مردم در روز قيامت اختصاص ميدهد. وي اهل آخرت را در سه گروه مقربون، سعداء (اصحاب اليمين) و اشقياء (اصحاب الشمال) جاي داده است. بيشك او در اين بحث از آيات (سوره واقعه، 7 ـ 56) الهام گرفته است. وي پس از بيان اجمالي اين سه گروه، انسانها را در موقف حساب در دو صف جدا قرار ميدهد: گروهي كه از ابتدا وارد بهشت شده و از نعمتهاي آن بيحساب بهرهمند ميشوند و گروه ديگري كه اهل عقاب بوده و وارد جهنم ميشوند. هر يك از اين دو گروه اقسامي دارند به شرح زير:
اهل بهشت كه در اين گروه سه دسته قرار ميگيرند: «مقربون»، در معرفت و تجرد كامل هستند و به جهت تنزه آنها و رفعت مقام از مشغوليتهاي ناشي از حساب و كتاب، بيهيچ تأملي و بيحساب وارد بهشت شدهاند؛ جماعتي از «اصحاب اليمين»، اين گروه عملاً به سوي معصيت و سيئات نرفتهاند و هرگز در دوران زندگي خود فسادي نداشتهاند. اينها نيز به علت صفا و پاكي ضميرشان و سلامتي فطرتشان از آلودگيهاي معاصي و به جهت طاعاتشان بدون حساب داخل بهشت ميشوند؛ «صاحبان نفوس ساده»، اين طايفه صحيفه اعمالشان از هر دو نوع حسنات و سيئات خالي است و حالت امكاني دارند، خداوند با رحمت و فضل خود آنها را از عذاب سوء حفظ ميكند. ايشان نيز بيحساب وارد بهشت خواهند شد.
اهل عقاب كه در چند گروه زير قرار دارند: «كفار محض» كه صحيفه اعمالشان از حسنات و عمل صالح خالي است و بيحساب وارد جهنم ميشوند؛ گروهي كه برخي از حسنات را انجام دادهاند وليكن خود آنها را حبط نمودهاند؛ گروه ديگري كه هم اعمال صالح و هم سيئات دارند. از نظر ملاصدرا تنها اين گروه مورد حسابرسي قرار ميگيرند. ايشان نيز دو گروهاند: گروهي كه در موقف حساب در مورد آنها حسابرسي دقيق انجام ميشود زيرا خود آنها در معاملات دنياييشان با مردم هيچ مسامحهاي نميكردند و گروه ديگري كه در دنيا بر مردم آسان ميگرفتند و در قيامت نيز بر آنها سخت نميگيرند.[48]
ملاصدرا در ساير كتابهاي خود ضمن اشاره به گروههاي مختلف مردم، به شفاعت و كساني كه مشمول شفاعت قرار ميگيرند، اشاره ميكند.
در تفسير آية الكرسي هنگامي كه به آيه {مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ} (بقره: 255) ميرسد مردم را از نظر عاقبت و به حسب سرانجامشان در گروههاي ششگانه زير قرار ميدهد:
اصناف مردم
|
سعداء: اصحاب اليمين
|
اهل فضل و ثواب
|
اهل عفو: گروهي كه عمل صالح و سيئههايي دارند
|
اشقياء: اصحاب الشمال
|
سابقون: مقربين
|
مطرودون
|
منافقون
|
كساني كه به جهت فوت اعتقاداتشان و ملكه نبودن سيئاتشان رأساً بخشوده ميشوند: معفو
|
گروهي كه عذاب ميشوند ولي بعداً نجات مييابند: اهل العدل و العقاب.
|
صدرالمتألهين همه گروههاي مردمي را محتاج شفاعت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) ميداند (همانطوري كه آنها در دنيا هم به هدايت و راهنمايي او نيازمند بودند). البته وي بلافاصله يادآور ميشود كه گرچه همه اين اصناف محتاج شفاعت هستند وليكن در مورد برخي از آنها شفاعت پذيرفته نميشود[49] و تنها درباره بعضي از ايشان شفاعت مفيد و مؤثر است.[50]
علامه طباطبايي درباره گروهي كه شفاعت در مورد آنها جريان مييابد با استناد به آيات قرآني[51] اثبات ميكند كه تنها آن گروه از اصحاب يمين كه گناهان كبيرهشان تا قيامت باقي مانده و با توبه يا اعمال صالح از ميان نرفته است، مشمول شفاعت هستند.[52]
علاوه بر آنچه علامه طباطبايي از آيه ياد شده استفاده كرده است، ميتوان مطالبي را به صراحت يا بهطور تلويحي از آن نتيجه گرفت:
يك ـ اصحاب يمين هنگام اين گفتوگو در بهشت مستقر هستند و در گروي اعمال خويش قرار ندارند.
دوـ از گفتوگويي كه ميان بهشتيان و اهل دوزخ رخ داده ميتوان دريافت كه وجود چنين اوصافي مانع از بهرهبرداري اين گروه از شفاعت شفيعان الهي شده است.
سه ـ چنين صفاتي در افرادي كه با شفاعت شفيعان به بهشت وارد شدهاند وجود نداشته است.
چهار ـ از اين آيه حتي بهطور تلويحي ميتوان استفاده كرد كه اصحاب يمين و بهشتيان بعضاً گناهاني داشتهاند نه آنكه اصلاً در رهن نبوده باشند. ايشان بر خلاف مقربين مؤمناني هستند كه به مدد شفاعت از رهن خارج شدهاند. اين گروه از مؤمنان گناهكار كه به واسطه گناهان خود در رهن بودهاند هم اكنون به بركت شفاعت از آن رهن بيرون ميآيند. در مقابل اين گروه اصحاب الشمال قرار دارند كه هم بدهكار بودهاند و هم به جهت آنكه شرط شفاعت را واجد نبودهاند هميشه در بدهكاري ماندهاند.[53]
از مقايسه بيان صدرالمتألهين و گفتار علامه طباطبايي آشكار ميشود كه آنچه از سوي ملاصدرا به عنوان مبناي اين تقسيمبندي مطرح بوده تنها فعل انسانهاست و لذا در اين ميان، آن گروهي را كه برخي از حسنات را انجام داده و سپس آن را حبط و نابود ساختهاند، اهل جهنم و شايسته عذاب ميشمارد. در حالي كه از نظر علامه طباطبايي اين گروه با آنكه فاقد اعمال صالح هستند، امكان دارد داراي ذات سعيد و مؤمني باشند. لذا در مورد ايشان، فشارهاي دنيوي و برزخي، فشار قبر، هول قيامت و سرانجام شفاعت شفيعان ميتواند آنها را از جهنم رهانيده و به بهشت وارد نمايد. از نظر علامه آنچه اهميت فوقالعاده دارد آن است كه ذات فرد خبيث و شقي نباشد. از اين رو علامه طباطبايي در بحث اقسام نفوس تقسيم كاملاً متفاوتي ارائه ميدهد:
نفوس انسانها
|
بالفعل
|
نفوس كامل
|
نفوس ناقص
|
بالقوه: مرجون لامر الله
|
در جهت سعادت
|
در جهت شقاوت
|
گروهي كه ذاتا سعيدند ولي از جهت فعل شقي هستند.
|
گروهي كه ذاتا شقي بوده و گاهي افعال حسن و خوب انجام دادهاند.
|
از نظر علامه طباطبايي با تكرار عمل، حالات و هيئتهاي نفساني انسان به ملكاتي (خوب يا بد) مبدل ميشوند. آثار ملكات مثبت تماماً وجودي بوده و نتايج و تبعات ملكات منفي اموري عدمي و شر ميباشند. نفس سعادتمند به جهت آثاري كه دمادم از خود بروز ميدهد ملتذ است و نفس شقي به علت آثارش متألم ميباشد. اين حكم در مورد نفوسي است كه از نظر ذات و فعل يك جهت دارند. اما اگر كسي از نظر ذات سعيد بود و از نظر فعل شقي يا برعكس، چطور؟ وي اعتقاد دارد در صورتي كه كسي ذاتاً سعيد باشد و داراي عقايد حقه باشد و در اثر گناهانش هيئت و احوال زشت و پستي در او ايجاد شده باشد، از آنجا كه صورتهاي جديد با ذات او سازگاري ندارد و مانند آن هيئت در نفس او سري است و بنا بر برهان عقلي امور قسري و غير طبيعي دوام ندارند؛ بنابراين، چنين نفسي در دنيا يا آخرت طهارت ذاتي خود را باز مييابد. در مقابل، نفس شقي كه بهطور عاريتي هيئت خوبي در اثر اعمال صالح[54] به خود گرفته دير يا زود آن صورتهاي صالح را از دست ميدهد. آن كساني كه در زندگاني دنيايي هيچ فعليتي كسب نكرده و ناقص و ضعيف از دنيا ميروند مصداق ﴿مرجون لامر الله﴾ هستند.[55]
وي سپس بر اساس تشكيك وجود و مراتب كمالي برخي از موجودات را ناقص و برخي را كامل و شهيد و برخي را متوسط ميداند. برخي از نفوس كامله از قبيل انبياء: و مخصوصاً آن كه همه درجات كمال را پيموده و به همه فعلياتي كه ممكن بوده رسيده واسطه ميشود بين مبدأ فيض و علتهاي مادون، تا آنها نيز هيئتهاي شقيه و زشتي را كه بر خلاف ذاتشان در نفوس ضعيفشان پيدا شده، زايل سازند و اين همه شفاعت است.[56]
درباره صاحبان نفوس ساده ملاصدرا معتقد است خداي متعال با فضل و رحمت خود آنها را از عذاب حفظ ميكند ولي علامه طباطبايي در اين گروه كساني را قرار ميدهد كه نه در ناحيه سعادت و نه در جهت شقاوت به فعليت نرسيدهاند و هنگام مفارقت نفوس از بدن، ضعيف و بالقوه هستند. علامه ايشان را ﴿مرجون لامر الله﴾ ميداند كه پروردگار متعال در مورد ايشان حكم خواهد كرد.
حدود كارآيي شفاعت
اينك پرسش مهم ديگري درباره ميزان تأثير شفاعت قابل طرح است: آيا شفاعت تنها موجب از بين رفتن آلودگي گناهان ميشود؟ يا علاوه بر آن ممكن است سبب نيل به حسنات و حتي در مواردي ترفيع و ارتقاء درجات معنوي فرد شود؟ در پاسخ بايد گفت برخي از اقسام شفاعت حتي ميتواند به ارتقاء درجات فرد بينجامد. مثلاً شفاعت «توبه» و «ايمان» در رفع عذاب تمامي گناهان، حتي شرك مؤثر است و طبعاً به درجات معنوي فرد افزوده ميشود. شفاعت «عمل صالح» در محو بعضي از گناهان مؤثر است.[57]
استاد مطهري درباره كاربرد و تأثير شفاعتهاي اخروي اعتقاد دارد شفاعت رهبري شفاعتي است كه شامل نجات از عذاب و نيل به حسنات و حتي بالا رفتن درجات ميباشد و قسم ديگر شفاعت اخروي، شفاعت مغفرت، شفاعتي است كه تأثير آن در از بين بردن عذاب و پاك شدن گناهان است و حداكثر ميتواند سبب وصول به حسنات شود.[58]
علاوه بر آنچه بيان شد ميزان تأثير و كارآيي شفاعت از جهت ديگري نيز قابل بررسي است. بنا بر نظر اكثر دانشمندان اسلامي شفاعت اولياي الهي شامل افراد مؤمني ميشود كه مرتكب گناهان كبيره شدهاند. چنانچه پيش از اين ملاحظه كرديم شفاعت در صورتي كه به چنين افرادي تعلق بگيرد موجب رفع عذاب اخروي ايشان ميشود. در عين حال گروهي به نام وعيديه از فرقه كلامي معتزله معتقدند صاحبان كبائر حتماً به دوزخ وارد شده و در آن مخلد خواهند بود. از نظر اين گروه شفاعت اصلاً شامل حال گناهكاران و صاحبان كبائر نميشود، بلكه تنها كساني مشمول شفاعت هستند كه خود مستحق ثواب و پاداش بودهاند و با شفاعت منافع و ثوابهاي اخروي ايشان بيشتر ميشود. برخي از كتابهاي كلامي به عقايد وعيديه اشاره و آن را مورد نقد قرار دادهاند.[59]از نظر علامه حلي اگر شفاعت تنها براي ازدياد منافع و ثواب باشد آنگاه كه ما با صلوات فرستادن بر پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) براي او از خداي متعال رفعت درجات درخواست ميكنيم در اين حال بايد شفيع او به شمار آييم. در حالي كه چنين كاري مسلماً شفاعت نيست زيرا مقام معنوي شفيع بايد از مشفوع له (مورد شفاعت) بيشتر و بالاتر باشد تا بتواند شفاعت او را نزد مولي كند. پس از اينجا نتيجه ميگيريم كه شفاعت تنها و منحصراً براي ازدياد ثواب و پاداش نيست.[60]خواجه طوسي در مقام رد عقايد وعيديه براي آنكه اثبات كند شفاعت درباره رفع عذاب هم به كار ميرود به روايتي از پيامبر(صلي الله عليه و آله) اشاره ميكند كه فرمود: «ادّخرت شفاعتي لاهل الكبائر من امتي».[61]،[62]
شرط تأثير شفاعت
بر اساس تحليل نظرات علامه طباطبايي، شفاعت تنها درباره اصحاب يمين صورت ميپذيرد. پرسشي كه هماكنون فرا روي ماست درباره شرط يا شرايطي است كه موجب برخورداري گروهي از اصحاب يمين از شفاعت شفيعان ميشود. خداي متعال هنگام توصيف فرشتگان، ضمن تعظيم و بزرگداشت مقام ايشان درباره شفاعتي كه از سوي فرشتگان درباره برخيها صورت ميپذيرد اظهار ميدارد كه «آنها تنها درباره كسي كه مورد رضايت باشد شفاعت مينمايند.»[63] علامه طباطبايي معتقد است از آنجايي كه «ارتضاء» در آيه ياد شده مقيد به هيچ قيدي نشده و خداوند معلوم نساخته است كه اين افراد چه اعمالي دارند و نشانههاي آنها را ذكر نكرده است پس ميتوان گفت مراد از «مرتضي» بودن آنها آن است كه خداي متعال دين آنها را پذيرفته باشد و ايشان دين مورد پسند خدا را داشته باشند. به عبارت ديگر، خدا دين آنها را پسنديده است و كاري به اعمال آنها ندارد.[64] بر اساس اين آيه شفاعت بر محور رضايت حق است و «مرتضي» بودن يا از نظر دين و معتقدات فرد است و يا بر حسب اعمال و رفتار او. اما اگر كسي اعمالش مورد رضايت حق باشد ديگر نيازي به شفاعت مصطلح كه رافع عذاب جهنم است ندارد، زيرا تنها حسنات و اعمال خير مرتضاي حق هستند. از اين رو «مرتضي» در آيه ياد شده هرگز نميتواند در باب اعمال باشد. اگر فردي از اصحاب يمين دين خداپسند داشته باشد، گرچه گاهي مرتكب كبائر شده است وليكن به جهت خداپسند بودن دين او، احياناً مورد شفاعت قرار ميگيرد.[65]در آيهاي ديگر كساني كه قبلاً از خداي متعال عهدي گرفتهاند مالك شفاعت شمرده شدهاند. چنين كساني بر خلاف ساير مجرمان به سوي جهنم سوق داده نميشوند.[66] مطابقه آيه اخير ممكن است مجرمي از شفاعت بهرهمند شود و از عذاب جهنم نجات يابد. از نظر قرآن كريم آتش جهنم براي دو گروه مقرر گرديده است: كسي كه نه ايمان آورده و نه عمل صالح كرده است و آن كه با وجود ايمان اعمال خير و صالحي انجام نداده است. گروه دوم با آنكه اهل ايمان هستند ولي مجرم به شمار ميآيند[67]،[68]. بنابراين مؤمنيني كه داراي عمل صالح نيستند گرچه دين حق دارند ولي شايسته جهنم هستند مگر آنكه شفاعتي شامل حال آنها شود و به بركت ايمان و اعتقاد از آتش نجات يابند.
اما آيا همه اصحاب يمين مشمول شفاعت ميشوند؟ علامه طباطبايي در اين باره اظهار ميدارد كه اصحاب يمين كسانياند كه از شفاعت بهرهمند ميشوند. آنهايي كه از نظر دين و اعتقادات مرضي خدا هستند، خواه اعمالشان نيز مورد پسند خدا باشد و يا نه، اگر اصحاب يمين مرتكب گناه صغيره شده باشند، بدون نياز به شفاعت خدا آنها را ميآمرزد ولي اگر برخي از اصحاب يمين گناه كبيره كرده باشند و اين گناهان قبل از قيامت با توبه و حسنات ديگر از بين نرفته باشد شفاعت آن گناهان را مرتفع مينمايد.[69] لذا ميتوان گفت در صورتي كه اصحاب يمين تا روز قيامت هنوز در گروي اعمال خود باشند در قيامت دير يا زود مشمول شفاعت ميشوند. به نظر برخي از بزرگان تمام كساني كه به خدا ايمان داشته و با رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) و اهلبيت: او دشمني نداشته باشند مشمول شفاعت ميشوند. البته برخي افراد به خاطر سوابق نيكشان زودتر از اين رحمت الهي بهرهمند ميشوند و برخي ديرتر. ولي سرانجام دريچه رحمت الهي بر آنان گشوده ميشود.[70]
اما با اينحال تعاليم ديني گاه موانعي را برميشمارد كه براي هميشه فرد را از شفاعت محروم ميسازد. چنانچه مؤمنين و پيامبر هرگز حق آمرزشخواهي و استغفار براي مشركين را ندارند (توبه: 113) و گاه هم با شدت ميفرمايد اگر شما بر فرض براي كفار و منافقين هفتاد بار آمرزش بخواهيد خدا آنها را نخواهد بخشيد. (توبه: 80) و گاه نيز پس از اشاره به اين مطلب ميفرمايد خدا هرگز فاسقان را هدايت نميكند. (منافقون: 6) برخي با تأمل در آيات و روايات و نصوص ديني، گروههايي را كه هرگز مورد شفاعت قرار نميگيرند چنين برشمردهاند: كافر و مشرك؛ ستمگر؛ دشمن خاندان رسالت؛ كسي كه فرزندان رسولاكرم(صلي الله عليه و آله) را آزار كند؛ منكر شفاعت؛ خائن؛ زناكار؛ آن كه به نماز اهميت نميدهد و... .[71] آنچه در مورد برخي از اين گروهها قابل بررسي است آن است كه اين افراد با وجود چنين صفاتي باز هم از اصحاب يمين به شمار ميآيند؟ يا آنكه وجود برخي از اين صفات در فردي خاص چون كفر و شرك حكايت از اين دارد كه وي از اصحاب شمال است؟ به عبارت ديگر، آيا همه اين گروهها تخصصاً از شفاعت محروم شدهاند يا تخصيصاً؟ از طرف ديگر تعاليم ديني برخي از كارهايي را كه موجب ميشود انسان زودتر و بيشتر و كاملتر مورد شفاعت قرار گيرد معرفي مينمايد.[72]اينگونه نصوص به خوبي تأييد ميكند كه هم زمان شفاعت در مورد افراد گوناگون متفاوت است و هم آنكه شفاعت مراتبي دارد كه وضعيت فردي هر كس تعيينكننده نوع، زمان و مرتبه شفاعتي است كه به او تعلق ميگيرد.
طرح چند اشكال در موضوع شفاعت
يكي از مهمترين گامهايي كه در مسير تحقيق و پژوهش پيرامون موضوع شفاعت بايد برداشته شود طرح و حل اشكالات معقولي است كه در اين باره به نظر ميرسد و يا از سوي ديگران مطرح شده است.[73] البته برخي از اين ايرادها و اعتراضات به معناي نادرست و ظالمانه شفاعت وارد است و با توجه به معناي درست آن به سرعت مرتفع ميشود. برخي از اساسيترين اشكالات در ادامه مورد بررسي قرار ميگيرد.
اشكال اول: اعتقاد به شفاعت مايه تجري و جرأت يافتن مردم بر معاصي است.
در نگاه ابتدايي اين سخن معقول به نظر ميرسد،زيرا اگر خداي متعال و اولياي الهي به مردم وعده شفاعت دهند و رهبران ديني هم آن را براي مردم تبليغ نمايند، كاملاً طبيعي است كه مردم بر معصيت تجري پيدا كنند و به هتك حرمت احكام الهي تشويق گردند. لذا گرچه ظاهر برخي از آيات و نصوص ديني مؤيد شفاعت است ولي براي آنكه مردم بر معصيت جرأت نيابند، اينگونه نصوص لازم است مورد تأويل قرار گيرند.
علامه طباطبايي در پاسخ به اين اشكال دو جواب مختلف ارائه كردهاند.[74]
پاسخ نقضي: اگر اين ايراد بر موضوع شفاعت وارد باشد بايد عين همين اشكال بر همه آياتي كه در آنها به نحوي وعده آمرزش ملاحظه ميشود هم وارد شود.[75] بنابر برخي از اين آيات مغفرت الهي شامل تمامي گناهان منهاي شرك است و البته شرك و كفر و نفاق نيز در صورت توبه بخشوده ميشوند. مگر چنين آياتي انسانها را تشويق به گناهان صغيره يا كبيره ميكند؟ هر پاسخي كه در چنين مواردي داريد ميتواند درباره مسأله شفاعت نيز ارائه گردد.
پاسخ حلي: وعده شفاعت در صورتي ميتوانست به تجري مردم در ارتكاب گناهان بينجامد كه در نصوص ديني هم نوع گناهان مورد شفاعت تعيين شده باشد و هم افرادي كه از شفاعت بهره ميبرند معين شود و هم آنكه انسان بداند در چه موطني از وي شفاعت ميكنند.[76] به عبارت ديگر، حتي اگر بر فرض شفاعت نصيب كسي شود تنها پس از موقف حساب كه تكليف مردم براي ورود به بهشت يا جهنم معلوم ميشود امكانپذير است. قبل از چنين زماني قرار است چه حوادث ناگواري براي فرد گناهكار پيش آيد؟ هنگام ارتحال، در قبر، برزخ، قيامت كبري، شرم حضور در محضر اولياي الهي و...؟ بر فرض شفاعت در پايان نصيب گناهكار شود ولي چه كسي ميتواند اين سختيها و مرارتها را تحمل كند؟ به علاوه گناهان نيز آثار تكويني خاصي دارند كه اين آثار در دنيا دامنگير انسان ميشود. برخي از معاصي در طول حيات دنيوي نعمتهاي الهي را تغيير ميدهند. امام علي(عليه السلام) در دعاي كميل برخي از اين آثار دنيايي را چنين برميشمارند: «اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تهَتِكُ العِصَمَ. اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُنزِلُ النِّقم. اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُغَيرِّ النِّعَمَ. الَلَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تحَبِسُ الدُّعاءَ ...» براي فرد عاقل و واقعبين بسياري از اين آثار همچون عذابهاي اخروي دردآور و مؤلم است. بيشك حتي اگر آن عذاب اخروي سرانجام با وساطت شفيعي مرتفع گردد ولي جبران خسارتهايي كه وي در دنيا از ناحيه هر يك از اين گناهان ديده است امكانپذير نيست. لذا هيچ انسان خردمندي به صرف وعده شفاعت مرتكب گناه نميشود. چنين وعده نامتعين و غير قطعي تنها ميتواند روحيه رجاء و اميدواري را در انسانها ايجاد نمايد.
به اين ترتيب ميتوان دريافت كه چرا در نصوص ديني، موارد شفاعت و گناهاني كه در نظر است مورد شفاعت قرار گيرند معلوم نشده است. تعيين دقيق گناهان مورد شفاعت و اشخاصي كه مشمول شفاعت قرار خواهند گرفت، با تربيت ديني كه مرادش پرورش افرادي منزه و صالح است سازگاري ندارد. خداي متعال ضمن تأييد كلي شفاعت با بيان مبهم و غير دقيق شرائط شفيع و گناهان مورد شفاعت و... خواسته است هيچكس درباره بهرهمندي خود از شفاعت اولياي الهي مطمئن نباشد. لذا بايد گفت اعتقاد به شفاعت تنها اميدآفرين است نه آنكه كسي با تكيه بر آن به خود جرأت ارتكاب گناهان را بدهد. آيات اميدآفرين نيز در قرآن كريم فراوان است. از جمله آيهاي كه در آن وعده دادهاند در صورت پرهيز از گناهان كبيره، برخي از معاصي صغيره مورد آمرزش قرار ميگيرد.[77] در مورد چنين آياتي نيز انسان خردمند هرگز به خود جرأت و اجازه ارتكاب گناهان كوچك را نميدهد، زيرا هيچكس نميتواند اطمينان داشته باشد بهطور كامل از كبائر اجتناب كرده است. لذا شرايطي كه پذيرش شفاعت موكول به وجود آنهاست هرگز براي انسان قابل احراز نيست. چنين آياتي تنها ميتواند انسان را از غرق شدن در ورطه نااميدي نجات دهد و در او شعله اميدي روشن گذارد.
البته با توجه به آنكه مطابق برخي از روايات و نصوص ديني، اصحاب يمين، همگي دير يا زود از آتش نجات مييابند، برخي از آنها اصلاً وارد جهنم نميشوند و برخي ديگر موقتاً به جهنم رفته و سپس نجات مييابند، به نظر ميرسد براي مسلمانان دونهمت و سستايمان همين حكم كلي تجريآور است. از اين رو به نظر ميرسد، لازم است درباره آن تعميم و حكم كلي تأمل و تحقيق بيشتري صورت پذيرد.
اشكال دوم: وجود شفاعت بر خلاف سنتهاي تخلفناپذير الهي است.
در آيات بسياري سخن از صراط مستقيم الهي و سنت تخلفناپذير وي به ميان آمده است اين سخن بدين معناست كه در صورت صدور فرماني از ناحيه حق تعالي، آن حكم همواره و در مورد همگان به اجرا درآيد و هنگام عمل به آن هيچ استثنايي در كار نباشد.[78] برخي در تقرير اين ايراد گفتهاند: شفاعت موجب اختلاف در سنت الهي و تغيير آن ميشود زيرا امر از دو حال خارج نيست: يا آنكه به جهت رعايت عدل، شفاعت شامل همگان شود و عذاب از همه مجرمان برطرف گردد و يا آنكه شفاعت تنها شامل برخي از مجرمان گردد. در صورت اول گرچه اين امر با عدالت الهي منافاتي ندارد وليكن نقض غرض به شمار ميآيد. در صورت شمول شفاعت براي برخي از گناهكاران بايد گفت از آنجايي كه گناهان همه يكجورند و مجرمان نيز با هم تفاوتي ندارند و در خروج از منهاج عبوديت مشتركند اگر شفاعت تنها به برخي از آنها تعلق گيرد ميتواند به معني وجود اختلاف در فعل الهي و تغيير در سنت الهي باشد. لذا هيچگاه شفاعت تحقق نميپذيرد.[79]
در پاسخ به اين ايراد ميتوان گفت از مجموعه آيات قرآني تنها ميتوان دريافت كه سنت الهي تخلفناپذير است ولي اين آيات بيانگر سنتهاي الهي نيستند. چرا تنها «عدل» سنت تغييرناپذير الهي باشد و بر اساس آن خدا شفاعت هيچكس را در مورد گناهكار نپذيرد؟ سنن الهي را بايد از اسماء حسناي او به دست آورد. هر يك از اسماء خداي متعال، مجراي سنتي از سنن اوست. خدا در عين منتقم بودن، غفار نيز هست. و حكمت خدا تعيين ميكند كه هر يك از اسمائش را در مورد چه كسي و با چه شرايطي به اجرا گذارد. از سوي ديگر چگونه ميتوان ادعا كرد كه ميان گناهان و گناهكاران فرقي وجود ندارد؟.[80]
اشكال سوم: پذيرش شفاعت از سوي خداوند مستلزم تغيير علم و اراده الهي است.
در جريان شفاعت، شفيع به نحوي موجب تغيير اراده مولا ميشود تا او بر خلاف آنچه از ابتدا اراده كرده است، كاري كند. بنابراين حاكم با پذيرش چنين شفاعتي از اراده خود منصرف ميشود. در چنين مواردي از دو راه ميتوان در حاكم تأثير كرد: اگر او عادل است شفيع تنها با توسعه دادن آگاهيهاي وي ممكن است كاري كند حاكم بر خلاف رأي نخست خود حكم كند. در صورتي كه وي ظالم باشد و با رابطه (و نه ضابطه) اراده خود را پيش ميبرد محتمل است شفاعت افراد مقرب را درباره فردي بپذيرد. از آنجايي كه هم خطاي حكم و هم ظلم از خداي تعالي محال است لذا پذيرش شفاعت نيز ممكن نخواهد بود.[81]به عبارت ديگر، شفاعت تنها در صورت قابل تغيير بودن علم و اراده مولا شدني و معقول است. حال آنكه خداوند متعال حاكمي است كه علمش ازلي و خطاناپذير است و ارادهاش نيز به جهت استناد به علم او، تغييرناپذير. پس خداوند هر آنچه براي آگاهي بندگان لازم است (مانند تبشير و انذار، ارسال پيامبران و اتمام حجت و...) انجام داده است و از اين پس هر آنكس كه مرتكب سيئهاي شود شايسته جهنم است و اگر حسنهاي انجام دهد بهشتي خواهد بود. پس در محضر چنين حاكمي از هيچ شفيعي كاري ساخته نيست. در پاسخ اين شبهه كه در برخي از منابع تفسيري نيز مطرح شده است[82] ميتوان گفت علم و اراده خدا البته ازلي است ولي معلومات او دائماً تغيير ميكنند. او از ازل همه چيز را ميداند، به خوبي آگاه است كه چگونه معلومات متغير را تدبير كند. در مورد هر كسي خدا ميداند در چه زماني متولد ميشود، چه وقت به سن تكليف ميرسد، گاه معصيت ميكند و برخي از معاصي او را مستحق مجازات خواهد كرد... البته درباره همو نيز ميداند كه يكي از اولياي الهي در مسير زندگياش قرار ميگيرد و او را مورد لطف و عنايت خويش قرار داده و سپس آن ولي شفاعت آن فرد را نزد خدا ميكند و خدا خود اين وساطت را ميپذيرد. همه اين امور در صحنه علم الهي آشكار است. لذا با تحقق شفاعت و پذيرش آن از سوي حق تعالي در علم و اراده او هيچ تغييري صورت نميگيرد.[83]
منابع و مآخذ
1. ابن عبدالقادر الرازي، محمد بن ابيبكر، مختار الصحاح، طبع 1، بيروت ـ لبنان، دارالكتب العلميه، 1414 ق / 1994 م.
2. ابن فارس بن زكريا، ابوالحسين احمد، معجم مقاييس اللغه، قم، مركز النشر ـ مكتب الاعلام الاسلامي، 1404 ق.
3. امين عاملي، سيد محسن (علامه)، كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب، تحقيق: سيد حسن امين، طبع 3، بيروت، منشورات مكتبه الحرمين، 1382 ق / 1952 م.
4. ابن منظور الافريقي المصري، ابوالفضل جمالالدين محمد بن مكرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405 ق / 1363ش.
5. جوادي آملي، عبدالله (آيتالله)، تسنيم، تفسير قرآن كريم، قم، مركز نشر اسراء، 1378ش.
6. الراغب الاصفهاني، ابوالقاسم الحسين بن محمد، مفردات في غريب القرآن في اللغه و الادب و التفسير و علوم القرآن، تهران، مكتبة البوذرجمهري المصطفوي، 1373 ق.
7. رشيدرضا، محمد، تفسير القرآن الكريم الشهير بتفسير المنار، بيروت ـ لبنان، دارالمعرفه، بيتا.
8. زمخشري، عبدالقاسم محمود بن عمر، الكشاف عن حقايق التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، طبع 1، بيجا، دارالفكر للطباعه و النشر و التوزيع، 1403 ق / 1983 م.
9. سبحاني، جعفر، شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حديث، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1354ش.
10. صدرالدين شيرازي، محمد بن ابراهيم (ملاصدرا)، تفسير القرآن الكريم، جلد 3، تصحيح: محمد خواجوي، طبع 1، قم، انتشارات بيدار، 1364ش.
11. ـــــــــــــــــ ، تفسير القرآن الكريم، جلد 4، تصحيح: محمد خواجوي، قم، انتشارات بيدار، 1403 ق / 1361ش.
12. ـــــــــــــــــ ، الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه (اسفار)، طبع 3، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1981م.
13. طباطبايي، سيد محمد حسين (علامه)، الميزان، ترجمه: سيد محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، 1363ش.
14. طبرسي، الشيخ ابو علي الفضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، طبع 1، دار احياء التراث العربي، 1406 ق / 1986 م.
15. طوسي، نصيرالدين (خواجه)، تجريد الاعتقاد (با شرح علامه حلي به نام كشف المراد)، قم، مكتبة المصطفوي، بيتا.
16. طهراني، محمد حسين حسيني (علامه)، معادشناسي، چاپ 1، انتشارات حكمت، 1407 ق.
17. محمدي الري شهري، محمد، ميزان الحكمه، طبع 1، مركز النشر ـ مكتب الاعلام الاسلامي، 1362 ش / 1404 ق.
18. مطهري، مرتضي، عدل الهي، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1357ش.
19. المنجد في اللغة و الاعلام، طبع 23، بيروت، دار المشرق.
[1]. علامه سيد محسن امين در كتاب ارزشمند خود بسياري از عقايد و شبهات وهابيون در موضوع شفاعت را با اشاره دقيق به آراء عبدالوهاب طرح و پاسخ ميدهد. (رك: كشف الارتياب، امين، صص206 ـ 227)
[2]. مختار الصحاح، عبدالقادر الرازي، ج2، ص311؛ معجم مقاييس اللغة، ابن فارس، ج3، ص201.
[3]. شفع شفعاً الشيء: صيّره شفعاً او زوجاً بان يضيف اليه مثله يقال «كان وتراً فشفعه بآخر» اي قرنه به؛ شفع شفاعة لفلان او فيه الي زيد: طلب من زيد ان يعاونه (المنجد، ص395)
[4]. لسان العرب، ابن منظور، ج8، ص183.
[5]. مفردات، راغب، ص364.
[6]. الشفاعة في اصل اللغة مأخوذة من الشفع الذي هو نقيض الوتر فكان صاحب الحاجه بالشفيع كان شفعاً و اما في الاصطلاح فهو مسئلة الغيران ينفع غيره او ان يدفع عنه مضرة (عبدالجبار، ص688).
[7]. تفسير الميزان، طباطبايي، ج1، صص 238 و 239.
[8]. همان، ص242.
[9]. همان، ج2، ص508.
[10]. رك: تفسير الميزان، ج1، ص239 ـ 238.
[11]. {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ} (مائده: 35). در تفسير اين آيه علامه طباطبايي معتقد است توسل در مورد خداي متعال پيدا كردن رابطهاي است كه ميان بنده و پروردگار اتصالي برقرار نمايد و از آنجايي كه ميان خدا و بنده هيچ رابطهاي جز عبوديت نيست قهراً «وسيله» در آيه ياد شده، هر امري است كه بتواند حقيقت عبوديت بنده را نشان دهد. خواه آن امر از نوع علم باشد يا عمل يا حالتي ديگر. (تفسير الميزان، ج5، ص535)
[12]. در اين آيه خداوند ميفرمايد: {وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً}. مطابق اين آيه تبهكاران علاوه بر استغفار نزد حضرت حق، بايد به حضور پيامبر برسند و ايشان براي آنها آمرزش بخواهد. در اين صورت، تبهكاران خدا را توبهپذير و مهربان خواهند يافت. با توجه به تأكيدي كه در پايان آيه ملاحظه ميشود، ميتوان به تأثير آمرزشخواهي پيامبر(صلي االه عليه و آله) پيبرد.
[13]. رك: تفسير الميزان، ج1، صص260 و 261.
[14]. عدل الهي، مطهري، ص264.
[15]. همان، صص 267 و 268.
[16]. تفسير الميزان، ج13، صص227 ـ 229.
[17]. همان، صص 228 و 229.
[18]. عدل الهي، صص268 و 269.
[19]. همان، صص272 و 273.
[20]. رك: شفاعت، سبحاني، صص138 ـ 141.
[21]. البته با نظر دقيق آشكار ميشود كه هر نوع آمرزش و بخشش از سوي پروردگار، تفضلي از او نسبت به بندگان خطاكار است. زيرا كاملاً محتمل است هنگامي كه انسان با ارتكاب جرم و گناهي از مقام معنوي خود سقوط ميكند ديگر به هيچ طريقي نتواند آن را جبران نمايد. اين امر حتمي نيست كه همه امور بتوانند جبران شوند. در همين دنيا برخي از امور قابل بازگشت و جبرانپذير نيستند. (همانند عمري كه آن به آن ميگذرد) وليكن خداي متعال از سر لطف و مهر خود راه جبران گناهان را با توبه و انابه و تكفير گناهان از راههاي ديگر باز گذارده است و علاوه بر آنكه او را به جبران گناهان فرا ميخواند راه ديگري را هم براي بخشش و عفو او گشوده است. اين راه شفاعت نام دارد.
[22]. عدل الهي، ص266.
[23]. صدرالمتألهين در تفسير آيه فوق اظهار ميدارد كه مقصود نهايي آيه تشويق و ترغيب مسلمانان به عمل است. گرچه اين آيه در مورد قوم بنياسرائيل است وليكن به جهت اوصافي كه در آن شمرده شده تمام مكلفين را شامل ميشود. (ملاصدرا، تفسير القرآن، ج3، ص317)
[24]. رك: بقره: 255؛ يونس: 3؛ مريم: 87.
[25]. رك: تفسير الميزان، ج14، ص389.
[26]. رك: حج: 73؛ ق: 16؛ اعراف: 195 ـ 194.
[27]. طبرسي، ج 5 و 6، صص561 و 562.
[28]. تفسير الكشاف، زمخشري، ج2، ص243.
[29]. تفسير الميزان، ج13، صص247 و 248.
[30]. همان، ج18، صص224 و 225.
[31]. همان، ج20، صص 526 و 527.
[32]. تفسير المنار، رشيدرضا، ج1، ص121.
[33]. تفسير المنار، ج1، ص300.
[34]. {يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً...}. (حديد: 13)
[35]. عدل الهي، ص273.
[36]. در بخشي از فراز 19 دعاي جوشن كبير آمده است: «يا من سبقت رحمته غضبه».
[37]. عدال الهي، ص274.
[38]. عدل الهي، صص 274 و 275.
[39]. تفسير القرآن، ملا صدرا، ج3، صص343 ـ 345؛ همان، ج4، صص124 ـ 127.
[40]. همان، ج3، صص343 ـ 345.
[41]. از نظر فيلسوفان هيچ نعمتي بدون وساطت سلسله علل صورت نميگيرد. اما در اين باره برخي ديگر معتقدند «سنت و اراده حكيمانه خداوندي بر اين تعلق گرفته كه نعمتهاي مادي و معنوي خود را از طريق اسباب و علل به بندگان خود برساند. مثلاً انسان در پرتو اشعه حياتبخش خورشيد رشد و نمو ميكند در حالي كه خداوند ميتوانست بدون آفريدن چنين سببي نعمت نمو و رشد را در اختيار او قرار دهد.» (شفاعت، سبحاني، ص231)
[42]. عدل الهي، ص278.
[43] . همان .
[44]. البته انتخاب فردي خاص جهت شفاعت از سوي شفيع حتماً بايد مسبوق به جهت و حكمتي عقلايي باشد.
[45]. از جهت عدم اطمينان به قابليت خود نه ترديد در فاعليت و رحمت الهي.
[46]. عدل الهي، صص282 و 283.
[47]. تفسير الميزان، ج1، صص240 و 241.
[48]. اسفار، ملا صدرا، ج9، صص305 و 306.
[49]. گرچه درباره گروهي كه خداوند شفاعت كسي را دربارهشان نميپذيرد بايد گفت هيچ يك از شفيعان نيز از چنين افرادي شفاعت نميكنند، يعني آنها مأذون به اين كار نيستند.
[50]. تفسير القرآن، ملا صدرا، ج4، صص138 و 139.
[51]. {كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ * إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ * فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِينَ * ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَ كُنَّانَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ * وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ * حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ * فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ}. (مدثر: 38 ـ 48)
[52]. تفسير الميزان، ج1، صص256 و 257.
[53]. رك: تفسير تسنيم، جوادي آملي، ج4، صص259 و 260 .
[54]. البته اطلاق عمل صالح به كارها و افعال خير غير مؤمن اطلاقي مسامحي و مجازي است.
[55]. تفسير الميزان، ج1، صص277 و 278.
[56]. همان، ص279.
[57]. تفسير الميزان، ج1، ص263.
[58]. عدل الهي، ص268.
[59]. تجريد الاعتقاد، خواجه نصير طوسي، ص33.
[60]. معاد شناسي، علامه سيدمحمد حسين طهراني، ج9، ص304.
[61]. در ميزان الحكمه چندين روايت از پيامبر اكرم(صلي االه عليه و آله) در اين باب نقل شده است. (رك: محمدي ريشهري، ج5، ص119).
[62]. همان، ص331.
[63]. {بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ}. (انبياء، 28 ـ 26)
[64]. تفسير الميزان، ج1، صص258 و 259.
[65]. رك: تفسير تسنيم، جوادي آملي، ج4، صص257 و 258.
[66]. {يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً * وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً * لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً}. (مريم: 85 ـ 87)
[67]. علامه طباطبايي در شرح اين مطلب به آيه زير استناد كرده است: {إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى * وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى}. (طه: 74 و 75)
[68]. تفسير الميزان، ج1، ص259.
[69]. همان، صص257 و 258.
[70]. شفاعت، سبحاني، ص397.
[71]. شفاعت، سبحاني، صص397 ـ 404.
[72]. همان، صص404 ـ 411.
[73]. براي مطالعه بيشتر درباره اينگونه شبهات (رك: تفسير الميزان، ج1، صص244 و 255؛ تفسير تسنيم، ج4، صص176 ـ 262).
[74]. تفسير الميزان، ج1، صص250 ـ 252.
[75]. برخي از اين آيات عبارتند از: نساء: 31؛ شوري: 30؛ نساء: 48.
[76]. رك: تفسير تسنيم، ج4، صص 270 و 271.
[77]. {إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً}. (نساء: 31)
[78]. تفسير الميزان، ج1، صص246 و 247.
[79]. معاد شناسي، ج9، ص316.
[80]. رك: تفسير الميزان، ج1، صص247 و 248؛ تفسير تسنيم، ج4، صص266 و 267.
[81]. تفسير الميزان، ج1، صص248 و 249.
[82]. تفسير المنار، ج1، ص307 .
[83]. رك: تفسير الميزان، ج1، صص 249و 250؛ تفسير تسنيم، ج4، صص268 ـ 270.