ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله) با عایشه
نویسنده در صفحه 76 آورده است که شیعه می‌گوید: «پیامبر(صلی الله علیه و آله) از همه گناهان کوچک و بزرگ و از اشتباه و فراموشی معصوم است». پس آیا ازدواج او با عایشه را اشتباه می‌دانند؟ در ادامه نیز می‌گوید که آن مرد سبزی‌فروش ن
نويسنده در صفحه 76 آورده است كه شيعه ميگويد: «پيامبر(صلي الله عليه و آله) از همه گناهان كوچك و بزرگ و از اشتباه و فراموشي معصوم است». پس آيا ازدواج او با عايشه را اشتباه ميدانند؟ در ادامه نيز ميگويد كه آن مرد سبزيفروش نزد برخي علماي شيعه رفت و در مورد آيه {النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ} (احزاب: 6) پرسيد؛ ولي، برخي از آنان پاسخ مناسب ندادند و برخي اعتراف كردند كه همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله) مادر مؤمنانند و خداوند آنها را تأييد كرده است.
سرانجام، آن سبزيفروش به حج رفت و چون بازگشت، سُنّي شد.
پاسخ
اولاً: اين افتخار شيعه است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را چنان پاك و مطهر ميداند كه از هر خطا و اشتباهي مصون است. گويا از كلام نويسنده برميآيد كه اهل سنت، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را معصوم نميدانند. البته همينگونه نيز است؛ زيرا بسياري از آنها فقط در جنبه تبليغ احكام، پيامبر(صلي الله عليه و آله) را معصوم ميدانند نه در ديگر اقوال و افعال و براي همين است كه اقوال و افعال فراواني را به حضرت نسبت داده كه به خطاي آن اعتقاد داشتهاند.
ولي ازدواج با عايشه مربوط به بحث گناه و خطا نيست، بلكه مربوط به شناخت پيامبر(صلي الله عليه و آله) از عواقب امور است. با اين حال، ما معتقديم همه انبيا از خطا و گناه معصومند. بنابراين، همچنانكه حضرت نوح و لوط٨ با كساني ازدواج كردند كه ناصالح بودند، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نيز به همان دليل اين كار را كرد. آيا اهل سنت معتقدند كه آن دو پيامبر الهي اشتباه كردهاند؟!
امتحان، سنتي الهي
ثانياً: دنيا محل امتحان است و امتحان از سنتهاي الهي است و خداوند هرگونه بخواهد مردم را امتحان ميكند. يكي از راههاي امتحان آن است كه ميان همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله) و نزديكان آنها كساني باشند، همچون معاويه و ابوسفيان كه بهانه براي افراد بيمار دل شوند و راه حق و باطل هر دو جاذبه داشته باشد.
اگر بنا بود كه راه حق و باطل كاملاً روشن و مشخص باشد كه امتحاني صورت نميگرفت. بايد سامري باشد و گوساله او صدا كند تا مردم سستعنصر، بهانه پيدا كنند.
خداوند متعال درباره قرآن ميفرمايد:
{مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ} (آل عمران: 7)
بخشي از آن، آيات محكم [صريح و روشن] است كه اساس اين كتاب است [و پيچيدگي آيات ديگر را برطرف ميكند] و بخشي ديگر متشابه [و يا پيچده] است. اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال آيات متشابهاند.
امت رسول الله(صلي الله عليه و آله) نيز بايد امتحان شوند و براي اين امتحان، يكي از ابزارها همسران پيامبرند؛ همانها كه نام امالمؤمنين براي آنها انتخاب شده است تا مشخص شود آيا مردم، به دنبال عقل و دين و دستورات
آن حركت ميكنند كه حكم به پيروي از امام بر حق، اميرالمؤمنين دارد
يا به دنبال هوا و هوس و احساسات و تعصب كور ميروند و فريب عنوان همسر پيامبر بودن و عنوان امالمؤمنين يا صحابي بودن را ميخورند.
آن حركت ميكنند كه حكم به پيروي از امام بر حق، اميرالمؤمنين دارد
يا به دنبال هوا و هوس و احساسات و تعصب كور ميروند و فريب عنوان همسر پيامبر بودن و عنوان امالمؤمنين يا صحابي بودن را ميخورند.
افراد قبيله «ازد» در جنگ جمل مدفوع شتر عايشه را جمع ميكردند و با دست ميشكافتند و ميبوييدند و ميگفتند: «بنازيم بر مدفوع شتر مادرمان عايشه كه بوي مشك از آن به مشام ميرسد! وه كه چه بوي عطر جانفزايي از آن برميخيزد!».[1] آري، بايد عايشه با همين عنوان (ام المؤمنين) باشد كه مردِ اَزْدي در جَمَل شعار دهد: «يا اُمَّنا يا خَيْرَ امٍّ نَعْلَمُ»[2]؛ «اي مادر ما، اي بهترين مادري كه ميشناسيم». آن ديگري از سپاه عايشه، در آخرين رمق كه مجروح افتاده بود شعري به اين مضمون ميخواند: «مادر ما عايشه، ما را به مرگ كشانيد و ما از فرمان وي روگردان نبوديم...». گفتني است كه راوي ميگويد: «به او گفتم كه حالا چه وقت شعر خواندن است، لا اله الاّ الله بگو، شهادتين بگو». گفت: «اي پسر زن گنديده! چه ميگويي؟! ميخواهي هنگام مرگ، اظهار عجز كنم؟! سپس از من خواست تا شهادتين را به او تلقين كنم. نزديكش رفتم. گفت: «نزديكتر بيا». نزديك او كه شدم ناگهان برجست و لاله گوشم را با دندان گرفت و از بيخ كند و گفت: «اگر پيش مادرت (عايشه ام المؤمنين) رفتي و از تو پرسيد: «چه كسي تو را به اين روز سياه انداخت» بگو: «عمير بن اهلب ضبي»؛ همانكه از عايشه، آن زن رياستطلب گول خورد».[3]
اينگونه بود كه عايشه توانست در بصره «كعب بن سور» آن مرد سرشناس را كه اعلام بيطرفي كرده و در خانه نشسته بود، به پشتيباني خود بياورد. عايشه وقتي با او سخن گفت و از پاسخ مثبت وي مأيوس گرديد، به او گفت: «اي كعب! آيا من مادر تو نيستم كه بر تو حق
دارم؟!» اين سخن چنان طوفاني درون كعب ايجاد كرد كه با عايشه هماهنگ شد و به دنبال او، قبيله ازد كه مهمترين قبيله بصره بود با او همراه شدند.[4]
دارم؟!» اين سخن چنان طوفاني درون كعب ايجاد كرد كه با عايشه هماهنگ شد و به دنبال او، قبيله ازد كه مهمترين قبيله بصره بود با او همراه شدند.[4]
آري، عايشه بهترين فرصت براي مخالفان بود تا با آن سابقه و عنوان و كينهاي كه با علي(عليه السلام) داشت، سبب انحراف مردم گردد.
گفتني است كه نوشتهاند روزي عمرو بن عاص به عايشه گفت: «چقدر دوست داشتم كه تو در جنگ جمل كشته ميشدي!» عايشه گفت: «چرا اي بيپدر؟» عمرو گفت:
[در اين هنگام] تو با اجل خود مرده بودي و به بهشت ميرفتي. ما هم ميتوانستيم قتل تو را بزرگترين بهانه براي كوبيدن جبهه علوي قرار دهيم.[5]
انحراف سبزيفروش شيعه و هدايت عالم بزرگ اهل سنت
در پايان عرض ميكنم كه ادعاي انحراف يك فرد عادي سبزيفروش از شيعه با وسوسههاي برخي از مخالفان، بر هيچ مسئلهاي دلالت نميكند. مهم آن است كه كسي بتواند با علماي بزرگ مذهبي به بحث بنشيند و آنها را قانع كند. مهم آن است كه عدّه زيادي از تحصيلكردگان اهل سنت، همچون «تيجاني»، «صالح الورداني»، «احمد حسين يعقوب» و... راه اهل بيت را با تحقيق و بررسي پذيرفتند يا شخصي، مانند علامه كبير «شيخ محمد مرعي الأمين انطاكي» بعد از عمري تحقيق و گرفتن مدارك از انديشمندان الأزهر و حجاز و... با تأمل در ادله شيعه اماميه و به ويژه كتاب «المراجعات» شيفته دلايل قاطع پيروان اهل بيت: ميشود و به مذهب حق ميگرود.
وي در كتابي كه به همين سبب نگاشته است ميگويد:
فرداي آن روز كه كتاب را خواندم، آن را به برادرم علامه يگانه، شيخ احمد امين دادم. گفت: «اين چيست؟» گفتم: «كتابي از شيعه، از نويسنده شيعه». سه بار گفت: «از من دورش كن كه از كتابهاي ضلال است. من از شيعه و عقايد آنان خوشم نميآيد». گفتم: «بگير و بخوان؛ ولي عمل نكن»! گرفت و با دقت خواند و مثل من به حقانيت مذهب شيعه اعتراف كرد و شيعه شد.
و به دنبال آن، عده فراواني از برادران اهل سنت، از سوريه، لبنان، تركيه و جاهاي ديگر شيعه شدند.[6]
[1]. تاريخ الطبري، ج 5، ص 212؛ الكامل، ابن اثير، ج 3، ص 97؛ ر.ك: نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج 2، ص 189.
[2]. الكامل، ج 3، ص 98.
[3]. الكامل، ج3، ص100؛ مروجالذهب، مسعودي؛ ر.ك: نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج2، ص 193.
[4]. ر.ك: نقش عايشه در تاريخ اسلام، ص 253.
[5]. سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 141؛ المستدرك، ج 4، ص 12؛ تفسير ابن كثير، ج 8، ص303؛ ر.ك: نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج 3، ص 248.
[6]. لماذا اخترت مذهب الشيعه، محمد امين انطاكي، ص 25.