توقیفی بودن تبرک
وهابیان می‌گویند: التبرک: هو طلب البرکة ورجاؤها واعتقادها ... والأصل فیه التوقیف على ورود الدلیل، بمعنى أنه لا یجوز اعتقاد البرکة أو تسویغ طلبها من شیء إلا وعلى ذلک دلیل صحیح صریح.[1] تبرک، همان طلب برکت و امید داشتن به آن و اعتقاد به آن است و
وهابيان ميگويند:
التبرك: هو طلب البركة ورجاؤها واعتقادها ... والأصل فيه التوقيف على ورود الدليل، بمعنى أنه لا يجوز اعتقاد البركة أو تسويغ طلبها من شيء إلا وعلى ذلك دليل صحيح صريح.[1]
تبرك، همان طلب بركت و اميد داشتن به آن و اعتقاد به آن است و اعتقاد به بركت داشتن چيزي و طلب بركت از آن چيز، متوقف بر ورود دليل صريح است.
همچنين ميگويند:
الأصل في بركة الذوات التوقيف على الدليل. الأصل في بركة الأماكن التوقيف على الدليل. الأصل في بركة الأزمنة التوقيف على الدليل. ومعناها أن يقال: إنه لا يجوز اعتقاد أن هذه الذات أو هذا المكان أو هذا الزمان مبارك إلا وعلى ذلك الاعتقاد دليل من كتاب الله تعالى أو صحيح سنة النبي - صلى الله عليه وسلم -، فأمر التبرك كله مبناه على التوقيف.[2]
اصل در بركت داشتن ذات [كسي] و مكانها و زمانهايي متوقف بر وجود دليل بر آن امور است و معنايش اين است كه جايز نيست كه اين شخص يا اين زمان يا اين مكان، مبارك است؛ مگر آنكه بر آن اعتقاد، دليلي از كتاب الله يا سنت صحيحه از پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل شده باشد.
پاسخ:
تبرك به معناي طلب و اميد بركت نيست، بلكه همچنانكه در معناي لغوي تبرك گذشت، تبريك به معناي دعا براي غير، به بركت است؛ اما تبرك به معناي ثبات و رشد است و آيات و روايات، به صراحت دلالت دارد كه برخي از امور و اشياء و مكانها، داراي بركت است. صحابه، تابعين و انديشمندان اسلامي، از اين دلايل، حكم عام برداشت كردهاند و براساس آن، از وجود مبارك پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) تبرك ميجستند؛ وگرنه كدام آيه قرآن يا روايتي، به صراحت بيان نموده كه صحابه ميتوانند از مو يا آب دهن و خلط آن حضرت تبرك بجويند؟
ثانياً: چه كسي چنين اصولي را وضع كرده و اصل را بر عدم متبرك بودن قرار داده است و آن را توقيفي دانسته است؟ حال آنكه انديشمندان اسلامي، از اين امور، حكم عام فهميدهاند و به ديگر صالحان و اولياي الهي سرايت دادهاند.
از سوي ديگر در روايتي كه ابنكثير دمشقي درباره عظمت سوره فاتحه آورده، آمده است:
عن جابر بن عبد اللّه قال: لما نزل بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هرب الغيم إلى المشرق و سكنت الرياح، و هاج البحر و أضغت البهائم بآذانها، و رجمت الشياطين من السماء، و حلف اللّه تعالى بعزته و جلاله أن لا يسمي اسمه على شيء إلا بارك فيه.[3]
هنگامي كه بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ نازل شد، ابرها فراري شدند و بادها باز ايستادند و دريا به موج در آمد و همه چهارپايان، گوش فرا دادند و شياطين از آسمانها رانده شدند و خداوند به عزت و جلالش قسم ياد نمود كه اسمش بر چيزي برده نشود، مگر آنكه در آن چيز، بركت قرار دهد.
از اين روايت بهروشني بر ميآيد كه اسم خداوند، سبب بركت در اشياء ميشود و ممكن است هر چيزي با انتساب به نام خدا، بابركت گردد. پس بركت، تنها در امور منصوص نيست.
ثالثاً: اگر جواز تبركجستن، تنها متوقف بر ورود دليل از كتاب و سنت باشد، اعتماد وهابيت به عمل صحابه پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله) غيرموجه خواهد بود؛ زيرا آنان همواره ميگويند، صحابه چنين كردند يا چنان ننمودند و اگر فعل صحابه، به نظر اينان حجت است، اصحاب در تبرك جستن به آثار پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از رحلت آن حضرت، مختلف بودند؛ برخي تنها به اشياء و آثار شخصي آن حضرت تبرك ميجستند و برخي، حتي از مكانهايي كه آن حضرت در آنها حضور يافته يا نماز خوانده بود، تبرك ميجستند. همچنانكه گذشت، عبدالله بن عمر در جستوجوي مكانهايي بود كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) در آن مكانها حضور يافته بود و وي در آن مكانها براي تبرك نماز ميخواند.