مفهومشناسی زیارت در فرهنگ اسلامی
چکیده آن چه در مباحث اندیشه‌ای (عقلی) برای پیشبرد بحث و دست‌یافتن به نتایجی استوار،‌ نقش اساسی دارد، اصطلاح شناسی و درک صحیح مفهوم است. چه بسیارند، مشکلات و اختلافات علمی که ناشی از بی‌توجهی به مفهوم حقیقی اصطلاحات است. زیارت، از
چكيده
آن چه در مباحث انديشهاي (عقلي) براي پيشبرد بحث و دستيافتن به نتايجي استوار، نقش اساسي دارد، اصطلاح شناسي و درك صحيح مفهوم است. چه بسيارند، مشكلات و اختلافات علمي كه ناشي از بيتوجهي به مفهوم حقيقي اصطلاحات است.
زيارت، از مفاهيم رايج و بحث برانگيز در حوزه علوم اسلامي است كه همواره، دانشمندان آن حوزه، به آن توجه داشتهاند؛ اما دربارة مفهومشناسي اين اصطلاح، كمتر به پژوهش پرداختهاند. از اين رو، اين نوشتار در پي مفهومشناسي «زيارت»، در منابع اسلامي ـ چه منابع لغوي، چه قرآن و سنّت ـ و يافتن مفهومي جامع براي آن است.
كليدواژهها: زور، زيارت، ديدار.
مقدمه
يكي از اساسيترين اولويتهاي دين، فهم حقيقي از معارف و تبيين صحيح آن است كه از سويي، بر دانش دينداران ميافزايد و از سوي ديگر، سبب پيشبرد اهداف خداي متعال از جعل احكام و مفاهيم ديني ميشود.
گاه بيان نادرست يا بيتوجهي به اين مسئله، آفتها و مشكلات بسياري در پي خواهد داشت؛ مانند برداشتي اشتباه از آيين يا رفتار ديني خاص، براي افراد دور از آن فرهنگ مذهبي ـ چه دينداران از فرق و مذاهب ديگر، چه جوامع دور از آموزههاي ديني ـ يا بروز رفتاري ناشايست از سوي پيروان آن آيين تا آنجا كه در برخي موارد با شئون دين در تضاد است. زيارت نيز در فرهنگ و معارف شيعه، از مفاهيم كليدياي محسوب ميشود كه ارزش والايي دارد و سرچشمه آثار و ثمرات بسياري است كه شايد كمتر به بررسي آن پرداخته و در آن دقت شده است.
درهم آميختگي انديشه و عمل، همچنين جهتدهي صحيح به احساسات و نيازهاي انساني، از ثمرات كم مانند زيارت است. از سوي ديگر، التزام به زيارت از شاخصهاي اساسي، براي تمايز تشيع از ديگر فرق اسلامي، بلكه ساير اديان است و همچنين بررسي دقيق آن، براي دريافت صحيح از فرهنگ شيعي و انتقال اين آيين به ديگران ضروري است. نتايجي كه بايد از اين بررسي به دست آيد، چنين است: تبيين مفهوم حقيقي زيارت؛ پيجويي اهداف و چرايي تشريع آن؛ بررسي آثار و ثمرات مترتّب بر آن.
با بررسي اين موارد، شبهات و توهمات نابهجايي كه به شيعه نسبت ميدهند نيز، از بين ميرود.
امّا پرداختن به تمامي اين مباحث، مجالي فراتر از يك مقاله ميطلبد: از اينرو، اين پژوهش فقط به بررسي مفهوم «زيارت»، در حوزههاي لغوي، قرآني و استعمالات روايي ميپردازد تا با بررسي نكات و قيدهاي وارد شده در هر يك از اين حوزهها، ديدگاهي جامع براي اين مفهوم به دست آيد.
مفهومشناسي زيارت در لغت
بر اساس كتب لغت، «زور» ريشه «زيارت» است[1] كه با تغيير اِعراب، معاني متعدد و مشتقات بسياري مييابد كه برخي از آنها با يكديگر همخواني ندارد؛ ازاينرو، يافتن معنايي محوري و يگانه براي اين مشتقات مشكل ميشود.
معاني «زور» را با توجه به كتب لغت، ميتوان در پنج محور اساسي مطرح كرد:
1. هر چيز (به جز خداي متعال)كه در مقام رب پرستيده شود.
«الزُّور: و هو كلُّ شيءٍ يتَّخَذ رَبّا و يعْبَدُ من دون الله»[2]. برخي نيز اين واژه را مطلق شرك معنا كردهاند[3].
2. به معناي عزم، اراده و قدرت.[4]
اين مفهوم از معاني مشترك اين لغت در فارسي و عربي است؛ چنانكه اهل لغت نيز به آن اشاره كردهاند[5]. شايد بتوان عقل و رأي را نيز، در شمار مفاهيم اين واژه دانست كه برخي مصادر به آن اشاره كردهاند[6] همچنين مفهوم رئيس القوم[7] نيز ميتواند؛ از مصاديق همين معنا باشد.
البته معانياي فرعي، مانند خيال و رؤيا[8] و لذّت طعام و خوشگوار بودن آن[9] نيز بيان شده است كه موضوعيت ندارد و معناي مستقلي محسوب نميشود[10] و ميتوان آن را به همين مجموعه ملحق كرد.
3. به معناي دروغ و تهمت.[11]
4. به معناي سينه.
در اين معنا، اختلاف ديدگاه بسياري وجود دارد، چنانكه برخي معناي آن را مطلق سينه دانستهاند[12] برخي آن را بالاي سينه و محل اتصال آن به كتف بيان كردهاند[13] و برخي وسط سينه و محل به هم پيوستن استخوانها را مصداق اين معنا دانستهاند.[14]
در برخي كتب لغت، معاني جانبي ديگري، مانند سنگ مانع، هنگام حفر چاه[15] و اِشراف يكي از جوانب به جانب ديگر[16] نيز بيان شده است كه ميتوان آنها را زير مجموعه همين معنا قرار داد.
5. به معناي چرخش و انحراف از چيزي و تمايل به سوي چيزي.[17]
شايد بتوان بازگشت برخي مفاهيم، مانند اعوجاج و كجي[18] را نيز به همين معنا دانست.
تحليل و جمعبندي مفاهيم
با بررسي و دقّت در اين معاني پنجگانه به نظر ميرسد كه اصل واحد در معاني گوناگون «زور» مطلق تمايل است و معاني ديگر، از معاني فرعي و مصاديق آن محسوب ميشود[19].
چنان كه در گروه معنايي اوّل (پرستش غير خدا در مقام رب يا مطلق شرك)، معناي انحراف از حق و تمايل و گرايش به ديگري، به خوبي مشهود است.
همچنين است در معناي دوم و سوم، چرا كه در معناي قدرت، عقل، رياست، رؤيا، طعام خوشگوار و... نوعي تمايل به سوي آنها نهفته است و اهل لغت نيز، به اين مطلب اشاره كردهاند.
مشتقات زيارت در كتب لغت
زيارت از مشتقات معروف و رايج واژه «زور» است؛ چنانكه برخي از اصحاب لغت، به سبب اين اشتهار معناي آن را شرح ندادهاند[20] و برخي فقط به تبيين معناي متعارف آن اكتفا كردهاند[21].
براي تطبيق معناي «زور»، بر مشتق رايج و مشهور زيارت (ديدار) ميتوان از قيد تمايل و كشش به (سوي) مزور (زيارت شونده) ـ همچنين اراده و قصد براي ديدار ـ استفاده نمود، چنان كه «فيومي» و «طريحي» بدان تصريح كردهاند: «الزّيارةُ فِي الْعُرفِ قَصْدُ الَمزُورِ إِكْرَاماً لَهُ و اسْتِئنَاساً بهِ».[22]
در نتيجه، هر ديداري زيارت نيست، بلكه زيارت ديداري است كه همراه با تمايل، كشش و اراده ديدار باشد. بنابراين، تفاوت ميانِ واژگاني، چون «رؤيت»، «نظاره» و... با زيارت تبيين ميگردد و زيارت مفهومي اخص از واژگان مشابه خويش مييابد.[23]
زيارت در قرآن كريم
در هفت آيه از آيات قرآن، واژه «زور» يا مشتقات آن وجود دارد. با در نظر گرفتن آياتي كه مفهومي مشابه دارند، ميتوان گفت كه فقط دو معنا از معاني «زور» در قرآن به كار رفته است:
كذب و انحراف از حق
در چهار آيه، مفهوم زور مقابل حق قرار گرفته است و مصاديقي، چون كذب، مجالس باطل و .. براي آن مطرح شده است.
الف: (ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ الله فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعامُ إِلاَّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ} (حج: 30)
در اين آيه با توجه به سياق آيه و رواياتي كه در تفسير آن بيان شده، مفهوم واژه «زور» انحراف از حق است[24] كه اصل كلي تمايل و انحراف در آن وجود دارد.
ب: (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاءُو ظُلْماً وَ زُوراً) (فرقان: 4)
در اين آيه، «زور» به معناي كذب است كه يكي از معاني رايج اين واژه است؛ چنانكه علامة طبرسي ميگويد: «{فَقَدْ جَاءُو ظُلْماً وَ زُوراً}، أي: فقد قالوا شركاً و كذباً حين زعموا أن القرآن ليس من الله»[25].
البته همانگونه كه در بحث لغوي نيز گفته شد، مفهوم كذب بر معناي اساسي «زور» (انحراف و تمايل) منطبق است.
ج: (الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئِي وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ الله لَعَفُوٌّ غَفُورٌ) (مجادله: 2)
در اين آيه نيز، «زور» به معناي كذب است.[26]
د: (وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً) (فرقان:72)
در اين آيه براي معناي «زور» دو احتمال وجود دارد: كذب و شهادت دروغ؛ مجالس باطل، مانند مجالسي كه در آن غنا و ساير گناهان باشد.[27]
اگر در اين جا «زور»، به معناي كذب و شهادت دروغ باشد، به آية قبل ملحق ميشود؛ اما اگر به معناي مجالس باطل باشد، ميتوان گفت كه از آن جهت به آن «زور» اطلاق شده است كه انحراف از حق و مجالس اهل حق و گرايش به مجالس باطل در آن مشهود است.
به معناي انحراف و تمايل
الف: (وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ اليمِينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِكَ مِنْ آياتِ الله مَنْ يَهْدِ الله فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً) (كهف: 17)
در اين آيه، واژه «تزاور» از مشتقات «زور» است و به معناي تمايل و انحراف است؛ يعني در همان معناي اساسي و اصلي به كار رفته است. در مجمع البيان اين چنين آمده است: «أي تميل وقت طلوعها عن كهفهم إلى جهة إليمين»[28] و علامه طباطبايي نيز ميگويد: «التزاور هو التمايل مأخوذ من الزور بمعنى الميل».[29]
ب: (حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ) (تكاثر: 2)
در اين آيه نيز براي «زور» دو احتمال معنايي وجود دارد: رفتن به قبرستان و شمارش اموات براي تفاخر؛ كنايه از مرگ و انتقال به قبر.[30]
رفتن به قبرستان، در حقيقت تمايل به قبور به هر دليلي (مانند تفاخر در تعداد مردگان) است؛ يعني معناي اصلي «زور» در اين جا حفظ شده است.
همين مطلب بر معناي دوم نيز صدق ميكند؛ زيرا هنگاميكه تمامي توجه انسان به دنيا و تفاخر به اموال، اولاد و... و تكاثر آن است، مرگ او را در مييابد و او را از تمامي اين امور، به سمت و سويي ديگر منحرف ميكند كه انتقال به قبر و عالم آخرت است.
تحليل مفهومي «زور» در قرآن كريم
براين اساس ميتوان گفت كه در قرآن كريم، مفهوم «زور» از معناي لغوياش ـ كه انحراف از چيزي و تمايل به سوي چيز ديگر است ـ تجاوز نكرده و اين واژه در قرآن دقيقاً به همين معناست.
امّا نكتة مهم دربارة مفهوم قرآني «زور»، آن است كه در تمامي كاربردهاي آن ـ به جز «تزاور» ـ نوعي تخلف از حق نهفته است؛ يعني به طور كلي در قرآن، واژه «زور» براي مصاديقي به كار رفته كه مقابل حق است؛ مانند كذب، شهادت دروغ، مجالس باطل و .. شايد همين امر موجب شده، برخي تصور كنند كه اين قيد، در معناي اصلي «زور» وجود دارد[31]؛ در حالي كه تنها بيانگر شكل خاصي از كاربرد آن است و تأثيري در معناي پايهاش ندارد.[32]
تطبيق «زور» بر مشتق زيارت در قرآن
مشتق زيارت در قرآن كريم تنها يك بار به كار رفته است: (أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ)؛ (تكاثر: 1 ـ 2)
در اين آيه، براي «زيارت» دو معنا گفته شده كه در هر دو معنا، مفهوم انحراف از چيزي و تمايل به چيز ديگر وجود دارد و اين امر دلالت بر آن است كه قرآن مانند كتب لغت، به دليل شهرت اين مفهوم، به مفهومشناسي اين واژه نپرداخته است. در حقيقت ميتوان گفت كه قرآن، در پي بيان يا جعل مفهوم جديدي براي «زيارت» نيست.
در واقع، نگرش قرآن به اين مفهوم، نگرشي آسيبشناسانه و براي جلوگيري از وارد شدن تفكّرات باطل به حوزة اين مفهوم است. در قرآن، زيارت به قصد الهاء (بيهودگي)، اشتغال به باطل و تفاخر، بهشدت ناپسند است و در ادامه سوره، با تعابيري تند و سرزنش آميز، از آن نهي شده است.[33]
ميتوان گفت، اين روش قرآن است كه با بيهودگي، تفاخر باطل و... به طور جدّي مقابله ميكند، مؤمنان را به پرداختن به امور شايسته فرا ميخواند و از پندار و كردار ناشايست بر حذر ميدارد؛ تا آن جا كه در برخي موارد، تفاخر در امور ديني و مقايسه نادرست ميان دو عمل نيكو را نيز ناپسند ميشمرد و به تبيين عمل برتر بر مبناي اهداف صحيح ميپردازد.[34]
بنابراين، قرآن، زيارتي را كه منشأ آن بيهودگي، تفاخر جاهلي و... باشد، زيارتي صحيح و شايسته نميداند و زيارتي را ميپذيرد كه اهداف آن صحيح و مطابق با حق باشد.
نتيجة معناشناسي
مفهوم زيارت را در كتب لغت و قرآن كريم ميتوان اين گونه جمعبندي كرد:
اصل در واژه «زور» (كه زيارت از آن مشتق شده است)، «انحراف از چيزي و تمايل به سمت چيز ديگر» است كه در آن، دو قيد اساسي لحاظ شده است:
اول: اين تمايل و انحراف با قصد و اراده صورت گيرد؛
دوم: منشأ زيارت و هدف از آن، الهاء، تفاخر جاهلي و ... نباشد؛ زيرا مقابل حق است.
زيارت در متون روايي
در روايات و نصوص اسلامي[35]، واژه «زيارت» بسيار به كار رفته است و با توجه به نوع استفاده از اين واژه ميتوان گفت كه مفهوم «زيارت» در اين نصوص، كاملاً با مفهوم آن در كتب لغت و قرآن مطابقت دارد[36].
اما نكاتي مهم و اساسي دربارة مفهومشناسي و كاربرد واژه «زيارت» درمتون روايي وجود دارد كه توجّه به آنها، تأثير فراواني بر تبيين مفهوم زيارت در فرهنگ اسلامي و جهتدهي به آن خواهد داشت.
به كاربردن لفظ زيارت، براي غير انسان
يكي از نكاتي كه با توجه به روايات به دست ميآيد، به كار رفتن لفظ «زيارت»، براي انسان و غير انسان است و اين بدان معناست كه اين واژه، فقط به ملاقات دو انسان منحصر نيست، چنان كه در صحيح بخاري و در مسند ابن حنبل دربارة زيارت مسجد قبا و اهميت آن وارد شده است[37]: «... ابن عمر كان يحدث: أن رسول الله كان يزوره راكباً و ماشياً يعني مسجد قباء».[38]
مهمتر آنكه فيض القدير استحباب اين عمل ـ يعني زيارت مسجد قبا به خصوص در روز شنبه ـ را بيان كرده است و آن را مستند به اتفاق همگان ميداند.[39]
بنابراين، استفاده از واژة زيارت دربارة ديدار برخي اماكن و حضور در اماكن خاص، استفادهاي صحيح است كه دو ثمره مهم دارد:
اول: آنكه، اين واژه، قابليت اطلاق بر غير انسان را دارد؛
دوم آنكه، مطلوبيت اين امر ـ يعني زيارت برخي اماكن ـ در فرهنگ اسلامي تشكيك ناپذير است.
اطلاق لفظ زيارت بر احيا و اموات
نكتة مهم ديگري كه از كاربرد روايي زيارت ميتوان استفاده كرد، آن است كه مفهوم زيارت، براي احيا و اموات به كار رفته است.
در واقع ميتوان گفت كه اين واژه، دربارة احيا و اموات يكسان استفاده ميشود؛ چنان كه گاهي اين واژه، براي ديدار ميان انسانها در زندگي روزانهشان به كار رفته و گاهي براي ديدار مردگان از آن استفاده شده است؛ يعني در برخي نصوص، «زيارت» براي ديدار با برادران ديني به كار رفته[40]، مانند اين روايت كه با اختلافي جزئي در منابع معتبر حديثي شيعه، از امام صادق(عليه السلام) و در مصادر اهل سنّت، از نبي اسلام(صلي الله عليه و آله) وارد شده است:
عن أبي غرة قال: سمعت أبا عبدالله(عليه السلام) يقول: «من زار أخاه في الله في مرض أو صحّة، لا يأتيه خداعاً و لا استبدالاً، وكّل الله به سبعين ألف ملك ينادون في قفاه أن: طبت و طابت لك الجنة فأنتم زوار الله و أنتم وفد الرحمن حتى يأتي منزله...».[41]
قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): «من عاد مريضاً أو زار أخا في الله ناداه مناد أن طبت و طاب ممشاك و تبوأت من الجنّة منزلاً».[42]
همچنين اين روايت كه دربارة اهميت ديدار با عالمان دين است: «قال رسول(صلي الله عليه و آله): من زار عالماً فكأنما زارني ...».[43]
امّا در برخي ديگر از روايات، لفظ «زيارت» براي ديدار از قبور و اموات استفاده شده است، مانند اين روايات:
قال أمير المؤمنين(عليه السلام): «زوروا موتاكم فإنهم يفرحون بزيارتكم و ليطلب أحدكم حاجته عند قبر أبيه و عند قبر أمه بما يدعو لهما».[44]
عن أحدهما(عليه السلام): «انه من زار قبر أخيه المؤمن فاستقبل القبلة و وضع يده على القبر و قرأ «إنا أنزلناه في ليلة القدر» سبع مرات، أمن من الفزع الأكبر».[45]
عن محمد بن مسلم أنه قال: «قلت لأبي عبدالله(عليه السلام): الموتى نزورهم؟ فقال: نعم، قلت: فيعلمون بنا إذا أتيناهم؟ فقال: إي والله إنهم ليعلمون بكم و يفرحون بكم و يستأنسون إليكم. قال: قلت: فأيّ شيء نقول إذا أتيناهم؟ قال: قل: اللهم جاف الأرض عن جنوبهم و صاعد إليك أرواحهم، و لقّهم منك رضواناً، و أسكن إليهم من رحمتك ما تصل به وحدتهم، و تؤنس به وحشتهم، إنك على كل شيء قدير».[46]
قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): «نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها فإن في زيارتها تذكرة».[47]
كاربرد «زيارت» درباره مردگان، به اين چند حديث منحصر نيست؛ بلكه ابواب متعدّدي در منابع شيعه و اهل سنّت به اين مهم اختصاص يافته است.[48]
با توجه به استفاده يكسان از واژة «زيارت»، دربارة احيا و اموات، اين تصور كه در مفهوم پايهاي زيارت، نوعي تمايل از ظاهر به باطن وجود دارد،[49] تصوري صحيح به نظر نميرسد؛ چرا كه كاربردي اين گونه، منكر اين چنين نگرشي است؛ اما براي توجيه چرايي اين يكساني بايد گفت: از آن جا كه در فرهنگ اسلامي، انسان موجودي ابدي است و مرگ، آغاز زندگي حقيقي او در عالم بي نهايت است؛ بنابر اين، طبيعي است كه براي خطاب به او، چه هنگام حضورش در اين دنيا و چه هنگام رهايياش از بند تعلّقات مادي، تفاوت چنداني ـ جز در امور محدود ظاهري، آن هم در نگاه عاميانه ـ يافت نشود.[50]
اين مهم در روايات شيعه در زمينه زيارت، به خوبي تبيين شده است؛ چنان كه امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: «من زارنا بعد مماتنا فكأنما زارنا في حياتنا».[51]
آشكارا در اين گونه احاديث بيان شده است كه ميان زيارت چه زمان حيات و چه پس از آن، تفاوتي وجود ندارد و شايد منشأ استفاده يكسان از واژة «زيارت» براي احيا و اموات همين نكته باشد.[52]
شرايط اساسي زيارت در نصوص
علاوه بر نكاتي كه از كاربرد واژه «زيارت» به دست ميآيد، قيدهايي نيز براي زيارت بيان شده است كه در حقيقت، به جهتدهي صحيح اين مفهوم ميپردازد و شرايطي را براي تحقق زيارت صحيح بيان ميكند. شايد بتوان گفت كه اساسيترين شرط براي صحت، لله و في الله بودن زيارت است كه در روايات، گاه جداگانه و گاه توأمان مطرح شدهاند.
البته روشن است كه لله و في الله بودن، بيانگر دو مفهوم و دو رتبه است؛ چرا كه لله بودن، دربارة نيّت و اراده است كه امري دروني است؛ اما في الله بودن؛ دربارة عمل و تطابق آن با مسير صحيح و شاخصهاي الهي است؛ مانند اين روايت:
«عن أبي عبدالله(عليه السلام) قال: من زار أخاه لِله لا لغيره التماس موعد الله و تنجز ما عندالله وكّل الله به سبعين ألف ملك ينادونه ألا طبت و طابت لك الجنة»[53].
در اين متن، با واژه «لله» بر لزوم داشتن قصد و نيّت صحيح ـ هدفگذاري شايسته ـ تأكيد و با قيد «لا لغيره» هر مقصود ديگري منتفي شده است؛ همچنين گزاره «التماس موعد الله و تنجز ما عند الله» به خوبي نشان ميدهد كه اين مطلب، دربارة امور دروني و ميان بنده و خدايش است.
عن يعقوب بن شعيب قال: سمعت أبا عبدالله(عليه السلام) يقول: من زار أخاه في جانب المصـر ابتغاء وجه الله فهو زوره، و حق على الله أن يكرم زوره.[54]
قصد كردن وجه الله نيز، از امور ميان بنده و خدايش و از امور دروني محسوب ميشود. در برخي نصوص ديگر، بر فيالله بودن تأكيد ميشود:
عن أبي عبدالله(عليه السلام) قال: من زار أخاه في الله، قال الله ـ عزوجلّ ـ إياي زرت و ثوابك عليّ، و لست أرضى لك ثواباً دون الله.[55]
و در برخي احاديث، اين دو شرط با يكديگر ذكر شده است:
عن بكر بن محمد قال: سمعت أبا عبدالله(عليه السلام) يقول: «ما زار مسلم أخاه المسلم في الله و لله، إلا ناداه الله تبارك و تعالى: أيها الزائر طبت و طابت لك الجنة»[56].
اين متن، شاهد صدقي است بر اين مطلب كه لله و في الله بودن، نشان دهنده دو شرط و دو مفهوم است؛ چرا كه بيان كردن دو گزاره لله و في الله در اين متن نه حشو است و نه تأكيد، بلكه با گزاره لله، ضرورت داشتن نيت و قصد صحيحي براي زيارت روشن ميشود و با گزاره في الله، ضرورت همخواني اين عمل با معيارهاي صحيح و بودن آن در مسير درست (سبيل الهي).
از رهگذر شرطها و قيدهاي مطرح شده در نصوص، همگرايي نصوص روايي با آيات الهي نيز، به خوبي تبيين ميشود؛ چنان كه قرآن هدفهاي نادرست، مانند بيهودگي، اشتغال به تفاخر و... را كه در مقابل حق است، از آسيبهاي زيارت ميداند، نصوص روايي نيز، براي جهتدهي صحيح به زيارت و جلوگيري از گرفتار شدن آن در دام چنين آفاتي، هم چنين براي بهرهمندي از زيارت مطلوب، آن را به لله و في الله بودن مقيد و اين گونه مسير صحيح اين مفهوم را پيريزي ميكند.
البته شرايط ديگري، مانند صداقت و راستي در قصد و عمل زائر نيز، دربارة زيارت در روايات اسلامي بيان شده است، مانند روايتي كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است: «لا يأتيه خداعاً و لا استبدالاً»[57] امّا اين شرايط را نيز ميتوان، زير مجموعه همان دو شرط قرار داد.
نتيجه
بررسي مجموعه منابع مؤثر در مفهومشناسي زيارت در فرهنگ اسلامي ـ كه شامل مباحث لغوي، قرآني و بررسي نصوص روايي است ـ شاخصهاي اساسي مفهوم زيارت را نمايان ميسازد. اين شاخصها را ميتوان در چند محور كلي جمعبندي كرد:
ضرورت داشتن قصد و اراده در ديدار؛
ضرورت داشتن هدفهايي صحيح و پرهيز از تغافل (لله و في الله بودن زيارت و صداقت در رفتار)؛
بنابراين، ميتوان گفت كه زيارت، ديدار ديگري[58] است، براساس اراده و براي مطلوبي صحيح كه در مسير الهي قرار گيرد و قيد حيات داشتن يا نداشتن ديگري، در آن موضوعيت ندارد. اين مفهوم، مفهومي رايج، انساني و متعارف است و اسلام با شناساندن آن، مسير تكامل آن را نيز نشان ميدهد.
كتابنامه
1.
2.
3.
4. جامع البيان، إبن جرير الطبري، تقديم: الشيخ خليل الميس/ ضبط، توثيق و تخريج: صدقي جميل العطار، بيروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1415 ق.
5.
6.
7. سنن، أبي داود سليمان بن الأشعث السجستاني، تحقيق و تعليق: سعيد محمد اللحام، بيروت: دارالفكر للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة الأولي، 1410ق.
8.
9. سنن، محمد بن عيسي بن سورة الترمذي، تحقيق و تصحيح: عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت: دارالفكر للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة الثانية، 1403ق.
10.
11.
12.
13.
14.
15.
16.
17.
18.
19.
20.
21.
22.
23.
24.
25.
26.
27.
28.
[1]. الصحاح، ج 2، ص 672.
[2]. همان؛ لسان العرب، ج 4، ص 337.
[3]. تاج العروس، ج 6، ص 478.
[4]. لسان العرب، ج 4، ص 335؛ تاج العروس، ج 6، صص 478 و 479.
[5]. لسان العرب، ج 4، ص 335.
[6]. تاج العروس، ج 6، صص 477 ـ 479.
[7]. همان، صص 477 و 478.
[8]. تاج العروس، ج 6، ص 478.
[9]. همان، ج 6، ص 479.
[10]. شايد بتوان اين موارد را نيز، از مصاديق واژه «زور» به شمار آورد كه چگونگي آن تبيين خواهد شد.
[11]. لسان العرب، ج 4، ص 337؛ تاج العروس، ج 6، ص 479.
[12]. لسان العرب، ج 4، صص 333 و 334؛ تاج العروس، ج 6، ص 477.
[13]. الصحاح، ج 2، ص 673؛ تاج العروس، ج 6، ص 477.
[14]. كتاب العين، ج 7، ص 379؛ المحيط في اللغة، ج 9، ص 81؛ تاج العروس، ج 6، صص 477 ـ 479.
[15]. تاج العروس، ج 6، ص 478.
[16]. لسان العرب، ج 4، ص 334.
[17]. الصحاح، ج 2، ص 673؛ معجم مقائيس اللغة، ج 3، ص 36.
[18]. لسان العرب، ج 4، ص 334.
[19]. احمد بن فارس، اين مفهوم را يادآوري ميكند و ميگويد: «زور: الزاء و الواو و الراء أصل واحد يدلُ علي الميل و العدول» ( معجم مقائيس اللغة، ج 3، ص 36).
[20]. المحيط في اللغة، ج 9، ص 82 . (در كتاب المحيط في اللغة اين گونه آمده است: «الزيارَةُ: مَعْرُوْفَةُ».
[21]. المصباح المنير، ج 2، ص 260.
[22]. همان؛ مجمع البحرين، ج 3، ص 320.
[23]. نكته: در فرهنگ زبان فارسي نيز، اين تفاوت در تعبير وجود دارد و همگان بر اين امر واقفاند كه ديدار مفهومي غير از ديدن است. ر.ك: فرهنگ فارسي عميد، ج 1، ص 989. «ديدار: ملاقات، روي نمودن»؛ «ديدن: نگاه كردن، نگريستن».
[24]. ر.ك: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 7، ص 131؛ تفسير الصافي، ج 3، ص 377؛ الميزان في تفسير القرآن، ج 14، ص 372.
[25]. مجمع البيان، ج 7، ص 126.
[26]. ر.ك: مجمع البيان، ج 9، ص 372.
[27]. ر.ك: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 7، ص 283؛ الميزان في تفسير القرآن، ج 15، ص 244.
[28]. مجمع البيان، ج 6، ص 704.
[29]. الميزان في تفسير القرآن، ج 13، ص 254.
[30]. ر.ك: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج10، ص812؛ تفسير الصافي، ج 5، ص 368؛ الميزان في تفسير القرآن، ج 20، ص 351؛ جامع البيان، ج30، ص 362.
[31]. ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج 14، ص 371 كه در آن اينگونه آمده: «و الزور الميل عن الحق».
[32]. وجود واژه «تزاور» در قرآن و اينكه مقابل حق بودن بر آن صدق نميكند، دليل روشني بر اين است كه قرآن در مقام تقييد اين مفهوم نيست.
[33]. {كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ *كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ} (تكاثر: 3 ـ 7).
[34].{أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ} (توبه: 19).
[35]. اين تعبير به دليل آن است كه نصوص زيارت، به روايات شيعه منحصر نيست؛ بلكه در منابع اهل سنت نيز، روايات بسياري در اين باره وارد شده است كه به برخي از آنها اشاره ميشود.
[36]. اين مطلب در نصوص شامل اين واژه كاملاً مشهود است. اين روايات به بيان مفهوم اين واژه در قرآن و بيان قيدهاي آن پرداختهاند. برخي از اين متون در ادامة مقاله خواهد آمد.
[37]. در منابع شيعه نيز نصوص فراواني دربارة زيارت اماكن مقدّسه، مانند مسجد رسول الله، مسجد كوفه، مسجد سهله و... وارد شده است. (ر.ك: الكافي، ج 3، صص 489 ـ 495؛ كامل الزيارات، صص 70 ـ 81).
[38]. صحيح البخاري، ج 2، ص 57.
[39]. فيض القدير، ج 4، ص 322.
[40]. در اين باره در منابع شيعي و سنّي ابواب متعدّدي وجود دارد. (ر.ك: الكافي، ج 2، ص 175؛ ثواب الأعمال، ص 146؛ تهذيب الأحكام، ج 6، ص 104؛ سنن الترمذي، ج 3، ص 246؛ الإخوان، صص 157 ـ 159).
[41]. الكافي، ج 2، ص 177.
[42]. سنن الترمذي، ج 3، ص 246.
[43]. مستدرك الوسائل، ج 17، ص 300؛ الفردوس، ج 5، ص 485.
[44]. الكافي، ج 3، ص 229.
[45]. كامل الزيارات، ص 529.
[46]. كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، صص 180 و 181.
[47]. سنن أبي داوود، ج 2، ص 87. توضيح در سنن الترمذي (ج 2، ص 259) ذيل آمده است: «و في الباب عن أبي سعيد و ابن مسعود و أنس و أبي هريرة و أم سلمة. قال أبوعيسي: حديث بريدة: حديث حسن صحيح».
[48]. ر.ك: سنن الترمذي، ج 2، صص 259 و260؛ صحيح ابن حبان، ج 7، صص 439 و 440؛ المصنف، ابن أبي شيبة، ج 3، ص 223 كه عناويني چون «الرخصة في زيارة القبور»، «ذكر الأمر بزيارة القبور إذا زيارتها تذكر الموت» و... را در بر دارد. همچنين ر.ك: الكافي، ج 3، ص 228؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج1، ص 178؛ وسائل الشيعة، ج 3، ص222.
[49]. ر.ك: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 4، صص 364 ـ 366.
[50]. )قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(. (جمعه: 8)
[51]. المقنعة، صص 485 ـ 486.
[52]. البته توجه به مقامات خاص امامان معصوم، جايگاه ويژة ايشان در عالم خلقت و حضور ايشان در تمامي عوالم، امري روشن است؛ امّا به نظر نميرسد كه اين روايت، در مقام بيان اين نكته باشد و برداشتي كه در متن بيان شد، با قرائن داخلي روايت كه در فرازهاي پيشين و بعدياش وارد شده است، همخواني دارد.
[53]. الكافي، ج 2، ص 175.
[54]. همان، ص 176.
[55]. همان.
[56]. همان.
[57]. الكافي، ج 2، ص 177.
[58]. چه انسان باشد چه غير او، مانند برخي اماكن.